معرفی وبلاگ
وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى ، وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى... نهج الباغه خطبه 38 شُبهه را از اين جهت شُبهه ناميده اند كه شبيه و مانند حق است، پس روشني دوستان خدا در چيزهاي شُبهه ناك، ايمان و يقين است، و راهشان راه هدايت و رستگاري است و اما دشمنان خدا پس دعوت آنان به ضلالت و گمراهي است، و راهنماي آنان كوري آنان مي‎باشد.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 520244
تعداد نوشته ها : 502
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

وظایف شیعه در عصر غیبت مولا

نکات ذیل برگرفته از روایات و به عنوان وظایف شیعیان و منتظران واقعی حضرت(عج) خدمت شما عرضه می شود.

مرحوم سیدمحمدتقی موسوی متوفی 1348 هـ ق در کتاب شریف "مکیال المکارم" به هشتاد مورد از وظایف منتظران اشاره فرموده اند. ما بطور اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم.

1 ـ دعا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خود تا به معرفت حضرتش نائل شویم. ائمه هدی علیهم السلام نیز همواره بر این مهم تکیه داشته اند.

امام صادق(علیه السلام) دعایی به "زراره" تعلیم کرده و می فرمایند : «... اگر زمان غیبت را درک کردی چنین دعا کن: اللهم عرفنی نفسک فإنک إن لم تعرفنی نفسک لم أعرف نبیک. اللهم عرفنی رسولک فإنک إن لم تعرفنی رسولک لم أعرف حجتک. اللهم عرفنی حجتک فإنک إن لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی»(منتخب الاثر ـ آیت الله صافی گلپایگانی حدیث 1 ص 501 ـ به نقل از غیبت نعمانی، کافی، کمال الدین)

همچنین دعاهای دیگری که در کتب ادعیه و زیارات بدان اشاره شده، خصوصا دعای معروف «اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن ... » که بحمدالله در بین جامعه شیعه بسیار معروف و مشهور است.

2 ـ شناخت صفات و سیره امام علیه السلام: بدیهی است که یک عاشق دلباخته امام و یک منتظر حقیقی باید بداند که محبوبش از چه صفاتی برخوردار بوده، و چه سیره و روشی را در زندگی و سایر شئونات آن دارد.

در این راستا، مطالعه آیات و روایات فراوانی که در ارتباط با وجود مقدس حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بیان شده، بسیار سودمند است.

3 ـ رعایت ادب در همه موارد: امامی که واجب الاطاعه و حجت خدا بر تمامی اهل زمین است، نامش محترم و یادش بسیار گرامی است. او پیشوای همه و چشم بینای خدا در بین مخلوقات اوست. روزی اهل زمین به یمن وجود اوست و هر کس که به مرتبه ای از مراتب کمال می رسد از پرتو عنایات حضرت حق است که از مسیر امامت به ما رسیده است.

4 ـ عشق و علاقه نسبت به حضرت: مرحوم سیدعبدالکریم کفاش، هفته ای یک مرتبه به محضر آن حضرت مشرف می شد. او در ری در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی می زیست. در یکی از تشرفاتش، حضرت از او می پرسند: سیدعبدالکریم! اگر ما را نبینی چه خواهد شد؟ پاسخ می دهد: آقا حتما می میرم. حضرت در پاسخ فرمودند: «اگر چنین نبودی ما را نمی دیدی» (مشعل هدایت ج 2 ص 129 ـ مبحث امکان تشرف ـ از استاد حاج شیخ حسین گنجی)

5 ـ علاقه مند کردن دیگران به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: طبیعی است که هر کس به چیزی علاقمند باشد درصدد تبلیغ و ترویج آن برآمده و آنرا به دیگران معرفی خواهد کرد، چه رسد به اینکه وجود مقدس خاتم الاوصیا عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.

6 ـ انتظار فرج: امام صادق علیه السلام فرمودند: «بخشی از ویژگیهای ائمه علیهم السلام عبارت از تقوی، پاکدامنی و خیرخواهی ... و صبر در انتظار فرج است.» (منتخب الاثر، آیت الله صافی، ص 498، به نقل از بحارالانوار)

در بسیاری از روایات، پرفضیلت ترین اعمال، انتظار فرج دانسته شده است. (منتخب الاثر، آیت الله صافی، ص 493 ـ 500)

در بسیاری از احادیث در باب انتظار فرج بیان شده که هر گاه یکی از منتظران حضرت به رحمت الهی رفت، چنانست که در میان سپاه امام و یا در میان چادر (خیمه) حضرت به شهادت برسد.

در بعضی از روایات تعبیر شده که چنین شخصی مثل کسی است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر کفر جهاد کرده باشد.

7 ـ اظهار علاقه وافر برای ملاقات با آنحضرت.

8 ـ ذکر فضائل و مناقب آنحضرت، و شرکت در مجالس امام شناسی.

9 ـ صدقه برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.

10 ـ بجا آوردن حج و عمره و زیارت مشاهد مشرفه به نیابت از امام: اعمالی که به نیابت از امام زمان علیه السلام بجا آورده می شود در واقع هدیه ای از جانب عاشقان و شیفتگان به ایشان است.

11 ـ استغاثه به وجود مقدس امام عجل الله تعالی فرجه الشریف: در بعضی از روایات از آن بزرگوار به "غیاث المضطر المستکین" تعبیر شده است.

توسل و استغاثه بر اهل البیت علیهم السلام، سیره دائمی بزرگان و صلحا و علما شیعه بوده و حتی ائمه هدی علیهم السلام نیز به وجود مقدس ایشان توسل می جسته اند.

مرحوم عاملی در روایتی نقل می کنند که هنگامی که حضرت زهرا سلام الله علیها بین دیوار و در مجروح شدند، به دنبال علی علیه السلام ... بودند، و ناله "یا ابن الحسن" سرمی دادند، و به وجود مقدس امام عصر حضرت حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف استغاثه جستند.

12 ـ تجدید بیعت با امام علیه السلام: براساس پاره ای از روایات، تجدید بیعت بعد از هر نماز واجب و یا در هر جمعه مستحب است.(مکیال المکارم و منتخب الاثر)

و در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که «هر کس بعد از نماز صبح و بعد از نماز ظهر بگوید: "اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"، نمی میرد مگر آنکه حضرت را ببیند و بشناسد.»(بحارالانوار، ج 86، ص 77، باب 39)

13 ـ اجتناب از محارم: کسی که منتظر واقعی است، باید از آنچه که امام زمانش کراهت و تنفر دارد، اجتناب نموده و هر عملی که در تقرب او موثر است را به خاطر رضای محبوب و ارتباط روحی با او انجام دهد.

مرحوم شیخ طوسی متوفی 460 هـ ق در "تجرید الاعتقاد" می نویسد: «وجوده لطف و عدمه منا.» یعنی وجود حضرت لطف و عنایت بر ماست و غیبت ایشان به خاطر اعمال و رفتار بد ماست .

"گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است

گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است"

"گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت

گفتا نشان چه پرسی آن کوی، بی نشان است"

علی علیه السلام فرمودند: «زمین خالی از حجت خدا نیست، لکن خداوند متعال، خلقش را از اینکه حجت را بشناسند نابینا و محروم می نماید و این به خاطر ظلمی است که بر خودشان روا داشتند.»(بحارالانوار، ج51، ص113)

«ظلم و جور با بصیرت سنخیت ندارد، و کسی که در کلاس گناه و معصیت بسر می برد هم سنخ با اولیای خدا نیست. لذا دیده اش از شناخت حضرت نابیناست.»(مشعل هدایت، ج2، ص126، مقاله امکان تشرف)

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در توقیعی چنین می فرمایند: «فما یحبسنا عنهم إلا ما یتصل بنا مما نکرهه و لانوثره منهم» یعنی محبوس نکرده ما را از دوستان، مگر خبرهای ناگواری که همواره از ناحیه آنان به ما می رسد که ناخوشایند است، در حالیکه ما آن کارها را از ایشان نخواستیم.(احتجاج طبرسی، ج2، ص322)

14 ـ دوستی با صالحان: دوستی با دوستان حضرت باعث تقرب و جلب خشنودی ایشان است. همچنین ادخال سرور مومنین و محبین اهل بیت علیهم السلام و همچنین رفع حوائج آنان نیز از وظایف منتظران عصر ظهور شمرده نشده؛ چرا که آن حضرت همانند اجداد طاهرینش باب الحوائج هستند.

قرآن کریم در وصف یاران حضرت ختمی مرتبت می فرماید: «محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم» یعنی محمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) و کسانی که با او هستند بر علیه کفار بسیار خشن، ولی با یکدیگر بسیار مهربانند.

و همچنین امر خدای حکیم که می فرماید: «کونوا مع الصادقین» یعنی همواره با افراد راستگو همنشین باشید

15 ـ برائت از دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام:

امام هادی علیه السلام در زیارت شریفه جامعه می فرمایند: «برئت الی الله عزوجل من اعدائکم و من الجبت و الطاغوت و الشیاطین و حزبهم الظالمین» یعنی به درگاه خدای عز و جل از دشمنان شما و همچنین از جبت و طاغوت و از شیاطین و حزب ستمکار آنان بیزارم.(مفاتیح الجنان، مرحوم شیخ عباس قمی(ره)، زیارت جامعه کبیره)

 

دسته ها : موعود ادیان
جمعه 22 11 1389 19:15

چرا پیامبر یا امام زن نداریم؟

دیدگاه قرآن، افراد انسان (چه مرد و چه زن) از نظر حقیقت انسانیت و مسائل ارزشى یک سانند و هیچ یک بر دیگرى جز به تقوا و عمل صالح بیشتر، برترى ندارد: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَیـکُمْ)[1] (مَنْ عَمِلَ صَــلِحًا مِّن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ);[2] هر کس، مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه ]و نیکو[یى و حیات ]واقعى[ مى بخشیم و به یقین بهتر از آن چه انجام داده اند به آنان پاداش مى دهیم.

قرآن، اگر در جایى از مردان شایسته اى هم چون لقمان حکیم سخن مى گوید، در جاى دیگر نیز از زنان شایسته نام مى برد; مانند: حضرت مریم(علیها السلام)[3]، همسر فرعون[4] و... .

همان گونه که مردان، داراى اندیشه، اراده و اختیارند و براى رسیدن به تکامل و قرب الهى، وظایف و تکالیفى بر عهده آنهاست، زنان نیز همین گونه اند و در این جهت، هیچ امتیازى بین زن و مرد وجود ندارد، ولى در بعضى احکام و وظایف با یک دیگر متفاوتند. وظایفى، به عهده مردان است و بر عهده زنان نیست و بر عکس و این تفاوت براى این است که طبیعت و آفرینش زن و مرد متفاوت است.

خداى متعال، به مقتضاى حکمت بالغه خود و مصالح و مفاسدى که پشتوانه احکام اوست، وظایفى براى مرد و وظایفى براى زن معین کرده است; همان طور که مرد نمى تواند فرزندى به دنیا بیاورد، زن هم نمى تواند برخى از کارهاى طاقت فرسا، چون: امامت، رهبرى، سیاست و کشوردارى را به عهده بگیرد. (هر کسى را بهر کارى ساختند.) در زندگى زنان، «احساس» و در حیات مردان تعقّل غلبه دارد (البته متوسط زنان و مردان این گونه هستند) و براى همین تفاوتى که در آفرینش زن و مرد وجود دارد، قوانین اسلام هم با آفرینش انسان سازگار است. اسلام، وظایف و تکالیفى را که به صلابت بیشترى نیاز دارد و احساسات بیش از اندازه در انجام آنها مانع است; مانند: حکومت، امامت، قضاوت، جهاد ابتدایى و... به عهده مردان قرار داده است و وظایفى را که ارتباطش با احساس، بیشتر از تعقّل است و زن، بهتر از مرد مى تواند از عهده آن برآید; مانند: پرورش و تربیت اولاد و آشنا کردن آنها به وظایف اجتماعى، تدبیر منزل و... مخصوص زنان قرار داده است.

از جهت دیگر، براى این که عفت و عصمت زن اهمیت ویژه اى دارد، خداوند متعال، بعضى از کارهاى اجرائى، مانند: امامت، قضاوت و... را ـ که سرکار انسان با نامحرمان است ـ به عهده مردان گذاشته. به هر حال، این طور مسائل و تفاوت در وظایف، دلیل برترى مرد بر زن نیست، زیرا از نظر اسلام کمال هر انسان در چهره وظایف محوّله به او ظهور مى کند و خوبى و برترى هر یک از زن و مرد، در گرو این است که در قبال مسئولیتى که دارد، متعهد و پرهیزگارتر باشد و خلاصه، معیار برترى، ایمان، عمل صالح، اخلاص و... کوشا بودن در عمل و تقوا و پرهیزگارى است و فضیلت و مقامى که زن با گرم نگه داشتن محیط خانواده و تربیت فرزندان و خوب شوهردارى مى تواند به دست آورد، کم تر از فضیلت جهاد در راه خدا نیست.

نکته اى که این جا شایان تذکر است این که یک مقام معنوى داریم و یک سمت اجرایى. در رسیدن به مقامات معنوى میان مرد و زن تفاوتى نیست. یک زن مى تواند به مقامات والاى معنوى برسد و از بسیارى از مقامات معنوى پیامبران بالاتر باشد; همان گونه حضرت فاطمه(علیها السلام) این چنین بود. ولى سمت اجرائى نبوت و امامت به جهت تفاوت ساختار جسمانى زن و مرد، به مردان سپرده شده است و داشتن چنین سمتى دلیل بر عدم امکان رسیدن زنان به مقام معنوى پیامبران نیست.[5]

تا این جا روشن شد که در اسلام هیچ یک از کمالات معنوى، مشروط به مرد بودن یا ممنوع بودن زن نیست; نه مذکر بودن شرط کمال است و نه مؤنث بودن مانعى براى آن است. راه کمال براى هر دو گروه باز است و هر کسى به اندازه استعداد خاص خود این راه را طى مى کند و آن چه مورد تمایز است، کارهاى اجرائى است که مربوط به ساختمان بدن انسان است و بر اساس ویژگى هاى جسمى طرفین توزیع شده است.

در آن چه مایه کمال است، تفاوتى بین زن و مرد نیست و آن چه موجب تفاوت است، نقشى در کمال ندارد.

پی نوشتها :

[1]. حجرات، آیه 13.

[2]. نحل، آیه 97.

[3]. آل عمران، 42

[4]. تحریم، آیه 11.

[5]. ر.ک: جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ص 239 ـ 244; المیزان، ج 2، ص 271 ـ 276 و عبدالله جوادى آملى، زن در آینه جلال و جمال.

دوشنبه 18 11 1389 23:55

 مأموریت وهابیون تا سال 2012 چیست؟

نابودی نشانه های اهل بیت(ع) در سرزمین وحی

بزرگترین مأموریت وهابیون تا سال 2012 میلادی این است که تمامی نشانه‌ها، نمادها و سوابق مسلمانان سلف و اهل بیت(ع) در سرزمین وحی را نابود کنند.

تا چند سال قبل بلندترین بنای مشرف به صحن مسجد الحرام، قصر ملک فهد پادشاه سابق سعودی بود که بر بلندای کوه ابوقبیس، صدها متر فراتر از مخدوم خود نشسته بود.

اما امروز دیگر این بنا در برابر برج در دست ساخت "ابراج البیت" در مقابل رکن یمانی کوچک می نماید.

متأسفانه برج‌های تجاری مکه (ابراج البیت) که در واقع باید "شاخ های شیطان" خوانده شود و سرشار از نمادهای ماسونی است بنای کعبه را به محاصره گرفته است.

در سال 2012 که از دیگاه فرقه‌های شیطانی شروع نظم نوین دنیوی است، ساختمان ابراج البیت به پایان می رسد و کعبه چنین در سایه نمادهای شیطانی قرار خواهد گرفت؛

اگرچه ساعت نصب شده در وسط این برج ها که بزرگترین ساعت جهان است، روز اول ماه رمضان جاری راه اندازی شد.

این برج در 72 طبقه ساخته خواهد شد که با توجه به حرکت های نمادین فراماسونرها انتخاب عدد 72 که به عنوان عدد قدرت نزد کابالیست‌ها شناخته می شود، قابل توجه است.

از نظر آنان 72 تعداد شیاطینی هستند که حضرت سلیمان (ع) آنها را برای ساختن معبد بزرگ در خدمت گرفته بود.

علاوه بر این افتتاح برج در 21 سپتامبر 2012 نیز جالب است.

زیرا از نظر فراماسونرها و گردانندگان سازمان‌های مخفی در این روز که معروف به "روز شیطان" است، از طریق ابراج البیت سایه این بنای شیطانی بر روی کعبه خواهد افتاد.

آنچه مسلم است اینکه غرب و سران مجامع مخفی شیطان پرست و فراماسونر که ادعای اداره و کنترل جهان را دارند،

برای اجرای آخرین بخش از پروژه نظم نوین جهانی یا همان جهان تک حکومتی شیطانی، عجولانه در پی نمادسازی پیشدستانه اند و با مدد گرفتن از نیروهای غیر ارگانیک، ماوراء الطبیعه‌ ابلیسی و جنّی، خود را مهیای اقدامی در ابعاد جهانی نابودی مستضعفان و اسلام کرده‌اند.

در این راستا تنها اسلام، مسلمانان، کعبه و بزرگ‌ترین کانون شیعی؛ یعنی ایران اسلامی است که به عنوان مزاحم و آخرین بازمانده‌ در برابر مجامع مخفی و کانون‌های قدرت شیطانی ایستاده است.

بنای ابراج البیت در واقع مسجد الحرام، کعبه و طواف را تحت الشعاع قرار می‌دهد. برج اصلی 595 متر در کنار شش برج بزرگ متعلق به «مجموعه بن لادن» هستند که حتی اجازه نمی‌دهد شما تصویری از مسجد الحرام، گلدسته‌ها داشته باشید.

سکوت سازمان جهانی یونسکو و سازمان کنفرانس اسلامی در مقابل این هیکل ابلیسی که جغرافیای حرم را در هم شکسته قابل سؤال برانگیز است.

کنترل مدینه و مکه توسط عده‌ای وهابی

شاید باورکردنی نباشد اما متأسفانه عده‌ای اندک مسؤولیت‌ کنترل مسجدالنبی و مسجدالحرام را بر عهده دارند که از نظر اعتقادی با شما فرق می‌کنند.

در بسیاری از مواقع اعتقادات آنها هم با اهل سنت و هم با شیعیان فرق می‌کند.

این عده که وهابی‌ها هستند، علاوه بر این وظیفه، مسؤولیت ارشاد مسلمانان و امور دینی مربوطه نیز در دست دارند.

تأسف بالاتر اینکه بر اساس آموزه‌های وهابی‌ مسائل اسلامی! را در مسجدالنبی، بقیع و مسجدالحرام به مسلمانان تذکر می‌دهند.

وقتی یک زائر ایرانی در بقیع شروع به زیارت ائمه اطهار علیهم السلام می‌کند، بلافاصله تذکر می‌دهند که کتاب‌ها را ببندید، هر کسی قصد زیارت دارد به تابلو زیارت نگاه کند که اصلااً زیارت نامه ای در آن تابلو‌ها نوشته نشده است.

در حد بسیار اندک و بدون ذکر اسامی و کلی گویی چند جمله‌ای نوشته‌اند. نمی‌گذارند روحانیون کاروان‌ها به زوار توضیح بدهند و اصلاً فرصت زیارت خواندن را حتی در پشت درب‌های بقیع نیز به شما نمی‌دهند. فقط در ساعات اندکی از شبانه روز به شما فرصت می‌دهند که بقیع را زیارت کنید.

مثلاً به خانم‌ها از ساعت 16 عصر که اوج گرماست، اجازه داده شده از پشت دیوارها و به فاصله 200 تا 300 متری، قبور با خاک یکسان شده ائمه مدفون در بقیع را ببینند و زیارت کنند درحالی که خودشان به مراتب در هرجایی از بقیع که بخواهند می‌روند و هرکاری که خواستند انجام می‌دهند.

برای این عده اصلاً مهم نیست که به زوار گفته شود قبر ائمه کجاست، و یا این چهار امام غریب کیستند، سرگذشت آنها چیست و بقیع یعنی چی؟

برخی زوار ایرانی در بقیع نیت می‌کردند که اگر برگشتند و به مشهد مقدس و زیارت حضرت امام رضا(ع) مشرف شدند، به آن امام که ما ایرانی‌ها آن را غریب می‌نامیم، بگویند که غربت و غریبی ائمه اطهار در بقیع به حدی است که نمی‌گذارند عاشقان و رهروان آنها حتی زیارت شان کنند.

راههای تبلیغ وهابیت در مدینه و مکه

شاید گفتنش دردناک باشد اما باید اذعان کرد که وهابی‌ها در مدینه و مکه از هر فرصتی برای تبلیغ فرقه خود استفاده می‌کنند؛ از وقت نماز در حرمین گرفته تا در وقت استراحت در هتل‌های محل اقامت.

برخی از شیوخ وهابی در مدینه در صف‌های نماز جماعت با شما وارد بحث می شوند و اعتقادات شما را به چالش می‌کشند.

بسیاری از زوار که از زوایایی پنهان اعتقادات این فرقه ضاله بی اطلاعند و سواد آنچنانی نیز برای پاسخ دهی به آنها ندارند چون مطالعه نکرده اند، شیفته آنها می شوند.

بسیاری از وهابی‌ها به زبان‌های انگلیسی، اردو، فارسی و ترکی مسلط هستند و از همین طریق با زوار بسیاری ارتباط برقرار می‌کنند. بیشترین جذب شدگان به این فرقه از اهل سنت هستند؛ وهابی‌ها هم که خود را اهل تسنن می‌نامند و معتقدند تسنن و وهابیت یکی است.

در برخی موارد شیوخ وهابی افراد فقیر از کشورهای جنوب شرق آسیا، شبه قاره و آفریقا را پیدا می‌کنند و پس از اندکی صحبت کردن با آنها مقداری پول در حد 200 هزار تومان در دستان آنها قرار می‌دهند.

علاوه بر ریال‌های سعودی کاغذی حاوی شماره‌های تماس منزل، دفتر و مؤسسه‌ای نیز به همراه پول‌ها در اختیار افراد فقیر قرار می‌دهند و آنها را به جلسه حضوری دیگری در خارج از حرمین شریفین دعوت می‌کنند تا در محل بهتری بر اعتقادات آنها تأثیر بگذارند.

از دیگر شیوه‌های تبلیغ وهابیت کتاب‌های خرافی است که در هتل‌های محل اقامت زوار و در داخل اتاق‌ها قرار می‌دهند.

شاید باورش سخت باشد که با وجود روحانیون کاروان‌ها در هتل‌های محل اقامت ایرانیان، کتاب‌هایی علیه تشیع و کاملاً وهابی در داخل اتاق ها گذاشته باشند.

یکی از روش‌های وهابی‌ها برای جذب افراد قرار دادن کتاب‌هایی با آموزه‌های وهابی است که در بسیاری از آنها به اعتقادات شیعیان توهین شده است

ماجرای توهین به پیامبر(ص) و مقدسات اسلامی در بقیع

بستن کتاب‌های ادعیه و زیارت زوار ایرانی و در برخی موارد اخذ و ضبط آنها، عدم اجازه ایستادن برای خواندن زیارت در کنار بقیع، بکار گرفتن افغان‌های فارسی زبان برای زوار ایرانی که فرصت زیارت را از شما بگیرند و آموزه‌های وهابی را به شما گوشزد کنند، اینها بخشی از اقدامات وهابی‌ها در بقیع است.

گاهی اوقات مأموران ارشاد که به زبان فارسی هم صحبت می‌کنند برای اینکه فرصت زیارت را از شما بگیرند، با شما درباره مقدسات اسلامی صحبت می‌کنند.

یکی از این مأموران که افغانی الاصل نیز بود، با یکی از زوار ایرانی وارد بحث شد و برخی مسائل در نماز ایراد گرفت و شیعیان را در برخی موارد به مسخره گرفت.

مثلاً در یکی از موارد وی می‌گفت که پیامبر در نمازش پنج مرتبه دچار خطا شد و در واقع سجده سهو به خاطر خطاهای پیامبر(ص) در اسلام گنجانده‌اند.

متأسفانه برخی زوار نیز که سابقه قبلی ندارند ساعت‌ها به بحث و مجادله با این وهابی‌ها می‌پردازند در حالی که غافل از این هستند که آنها با هیچ دلیلی و منطقی اعتقادات خود را تغییر نمی‌دهند.

و هر زمانی که در بحث‌ها کم بیاروند شما را به نیروهای انتظامی معرفی می‌کنند و به کلانتری منتقل می‌کنند و در دادگاه نیز با شهادت دروغین شما را به اتهامات مختلف محکوم می‌کنند.

یکی از مسائل پشت پرده این حرکات در بقیع، جلب توجه زوار است بدین معنی که فرصت صحبت کردن با ائمه بقیع را از شما می‌گیرند.

در واقع آن قدر با شما درباره مسائل مختلف دینی صحبت می‌کنند که یادتان می‌رود برای چی به بقیع قدم گذاشته‌اید.

بنابراین به زوار ایرانی توصیه می‌شود در برخورد با این جماعت، ضمن بی اعتنایی کامل فرصت زیارت ائمه بقیع را غنیمت بشمرند.

و اوقات گرانبهای حضور در بقیع را به مجادله و صحبت با این وهابی‌ها ندهند.

تسلط خادمان و مسؤولان حرمین شریفین به زبان فارسی

به دلیل حضور بسیار گسترده زائران ایرانی در شهرهای مدینه و مکه اکثر پرسنل خدماتی و نیروهای امنیتی در حرم شریف نبوی و مسجد الحرام به زبان فارسی سخن مسلط شده و سخن می‌گویند.

در مکالمات اولیه خیلی راحت با شما ارتباط برقرار می‌کنند.

نکته مهم و جالب اینکه برخی اوقات وهابی‌هایی که از نحوه عبادت شیعیان مانند اصرار بر نماز خواندن در روضه النبی و یا در زیر ناودان طلا و یا حالت گریه و زاری و پیشمانی عصبی می شوند، عمداً با زبان عربی با شما صحبت می‌کنند تا براحتی شما را گیج کنند اما بیشتر با زبان فارسی صحبت می‌کند.

در بازار و فروشگاه های بزگ نیز فروشندگان که هر کدام چند کارگر غیر عرب دارند، همگی به زبان‌های فارسی، عربی، اردو، مالایی، انگلیسی و فرانسوی مسلط هستند و برای مکالمات عادی و تجاری هیچ مشکلی برای ارتباط گیری با مشتری‌ها ندارند.

اقدامات تدریجی آل سعود برای از بین بردن آثار اسلامی برجا مانده از صدر اسلام

یکی از مواردی که حکومت سعودی سالهاست دست به کار آن شده است اقدامات فرسایشی و تدریجی برای از بین بردن آن دسته از آثار و مکان‌های مقدس برجا مانده از صدر اسلام و دوره پیامبر اکرم(ص) است که کاروان‌های شیعی در زیارت دوره به آن مکان‌ها می‌روند.

از آشکارترین این اقدامات، گماشتن میمون‌های تربیت شده در کنار غار حراء است. این میمون‌ها از چند جهت خطرناک هستند یکی اینکه وسایل و کیف‌های زوار را می دزدند و اگر به دنبال آنها بروی امکان سقوط از دره نزدیک غار را دارید که دو سال قبل یکی از زائران ایرانی به همین دلیل جان خود را از دست داد؛ دوم اینکه اگر قصد توجه به سخنان روحانی کاروان درباره غار حراء را داشته باشید، میمون‌ها آنقدر توجه شما را جلب می‌کنند که متوجه نمی‌شوید چه مطالبی را گوش کرده اید.

بر همین اساس بسیاری از کاروان‌های زوار ایرانی در پایین کوه می‌مانند و روحانیون نیز توضیحاتی ارائه می‌کنند که به هیچ وجه با دیدن غار حراء و محل عبادت پیامبر اکرم(ص) قابل قیاس نیست.

از دیگر اقدامات رها کردن گله‌های گوسفند در دامه کوه احد و دره احد است که باعث می شود شما نتوانید عطر و بوی خوش این دره را حس کنید.

همچنین در کنار کوه احد و قبرستان احد نیز آنقدر بساط بازار پهن کرده اند که شما گاهی اوقات یادتان می رود که برای زیارت شهدای احد آمده‌اید و به خرید مشغول می شوید.

از دیگر اقدامات، ایجاد پیست موتورسواری در عرفات و نزدیکی منا است.

معلوم نیست که چه سیاستی پشت پرده این مسائل است اما واقعیت این است که در عرفات پیست‌های موتور سواری فعال هستند و موتورهای چهارمحور که دارای لاستیک‌های پهن هستند را مستقر کرده اند تا زوار بجای اینکه توجه خود را به این سرزمین مقدس جلب کنند، به موتور سواری بپردازند.

اگر حتی موتور سواری نکنید، آنها خودشان در پیست‌ها آنقدر موتور سواری می‌کنند که سر و صدای زیاد موتور‌ها مانع از شنیدن صدای رواحانی کاروان و توضیحاتش می شود.

هر چند متأسفانه برخی از زوار، فرصت گرانقدر خود را به موتورسواران وهابی می‌دهند.

غار ثور جایی است که پیامبر اکرم(ص) و همراه او در آن پنهان شدند و با لانه سازی و تخم گذاری کبوتری و تنیدن تار عنکبوتی در ورودی آن از شر دشمنانی که به تعقیب آنها آمده بودند،

در امان ماندند و کاروان‌های ایرانی در زیارت دوره به این مکان مقدس نیز می روند. وهابی های سعودی در این محل نیز شترهایی را تزئین کرده‌اند که زوار هم می‌توانند با آنها عکس بگیرند و هم در برخی موارد سواری کنند. بگذریم از اینکه اگر هیچ کدام از این کارها را انجام ندهی، در حین سخنرانی شترها را در بین جمعیت زوار می آروند و باعث ترس و ولوله می‌شوند و رشته کلام از دست شما خارج می شود. آنها خوب یاد گرفته اند توجه شما را به خود جلب کنند.

از دیگر کارهایی که در همه اماکن زیارتی دوره دیده می شود بازار خرید بسیار گسترده است.

در همه مکان‌های زیارت دوره، بازار خرید ایجاد شده و بسیاری از زوار به جای پرداختن به زیارت‌ها به خرید مشغول می شوند. حتی در گرم‌ترین ساعات روز نیز این افراد دیده می شوند و فرصت توضیح و زیارت را به شما نمی‌دهند.

اگر بخواهید به توضیحات ر.وحانی کاروان‌ها نیز گوش کنید، آنقدر به شما التماس می‌کنند که سرگرم خرید و چانه زنی با آنها می شوید.

مظلومیت امیرالمؤمنین علی(ع) و حضرت زهراء(ع) در مسجد النبی(ص)

از آنجا که عده‌ای وهابی، تولیت و مسؤولیت و تشریح و توضیح حرم پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) را برعهده دارند، نسبت به شیعیان بسیار حساس هستند.

تحریف‌های زیادی درباره خانه پیامبر(ص) و زندگی حضرت زهراء(ع) و امیرالمؤمنین علی(ع) به خورد زائران می دهند.

مثلاً خانه‌ای که حضرت زهراء(س) و حضرت علی(ع) در آن زندگی کرده اند، منزل پیامبر(ص) نیز بوده است اما وهابی‌ها در توضیح این مکان مقدس نه تنها نامی از امیرالمؤمنین علی(ع) و بانوی بزرگ اسلام، حضرت زهرا(ع) نمی برند، بلکه آن را انکار می‌کنند.

هیچ مظلومیتی از این بالاتر نیست که در مسجدی که حضرت علی(ع) بارها و بارها نماز و خطبه خوانده، سخنرانی کرده و در کنار خانه پیامبر(ص) واقع شده هیچ نامی از حضرت برده نمی شود.

مظلومیت حضرت هنوز هم ادامه دارد و عده‌ای وهابی در تلاش هستند تا تحریفات خود را به زائران القاء کنند و وانمود کنند که فرقه آنها بهترین است و ایرانی‌ها خرافه پرستند.

در اقدامی دیگر در تمام صحن‌های مسجد النبی و روضه النبی و خانه پیامب (ص) هر کجا آثاری از حضرت زهراء (س) و حضرت علی (ع) بوده، حذف کرده‌اند.

وقتی از باب جبرائیل وارد مسجد النبی می شوید در بالای درب منزل حضرت زهرا به وضوح این امر مشاهده می شود که تماماً رنگ سبز بر آثار کشیده شده است.

مظلومیت شیعیان در عربستان

اگر در سطح شهرهای مدینه و مکه گشت و گذاری کرده باشید، متوجه می شوید که تمامی نیروهای خدماتی این دو شهر از کشورهای فقیرنشین حوزه جنوب شرق آسیا، آفریقا و شبه قاره هستند.

از کارگران و فروشندگان مغازه‌های زنجیره‌ای گرفته تا خادمان حرمین شریفین.

شاید جالب باشد بدانید تمامی پرسنل خدماتی حرمین شریفین مدینه و مکه از مسلمانان جنوب شرق آسیا و کشورهایی مانند تایلند، بنگلادش، فیلیپین و ... هستند علاوه بر آن از کشورهای هند و پاکستان و افغانستان نیز به وفور در بین این نیروها مشاهده می‌شود.

در مدت اقامت 6 روزه در مدینه و 6 روزه در مکه مکرمه با گشتی در سطح شهر و بازار بخوبی این امر قابل مشاهده است و اعراب در هیچ یک از کارهای خدماتی حضور ندارند.

حتی امور ساختمان سازی نیز بر عهده کارگران و بناهای غیر عرب و اکثراً از کشورهای فقیر آفریقا و آسیایی هستند.

علاوه بر آن نیروهای خدماتی هتل‌ها و رستوران‌ها، مغازه‌ها و بقالی‌های سطح شهر، کادر مهمانداران شرکت هواپیمایی سعودی، رانندگان اتوبوس‌ها و وسایل حمل و نقل عمومی، بناها و کارگران ساختمانی همگی غیر عرب عستند.

از بیان این موضوع می‌خواستم به این نکته برسم که در میان آنها به هیچ وجه قشر شیعه را مشاهده نمی‌کنید.

در واقع دولت عربستان حاضر نیست در ساده‌ترین کارهای خدماتی نیز از شیعیان استفاده کند. عمده شیعیان در کارهای خصوصی و یا در نخلستان‌ها مشغول کار کستند و از این طریق امرار معاش می‌کنند. این در حالی است که بیش از 80 درصد منابع نفتی عربستان در مناطق شیعه نشین واقع است و در سال‌های اخیر با قدرت گرفتن وهابی‌ها تمامی شهرک‌های صنعتی و مناطق استراتژیک را از مناطق شیعه نشین خارج کرده اند.

هیچ مظلومیتی بالاتر از این نیست که در محل زندگی شما میلیاردها دلار سرمایه باشد و شما را به گدایی وادار کنند.

بر همین اساس توصیه می‌‌شود زوار ایرانی اگر قصد خرید داشتند، در مناطق شیعه نشی مدینه و بازارهای آنها خرید کنند که سودی نیز عائد این مظلومان شود.

پاسخ به سؤال شرعی شما با بلندگو

حکومت سعودی و وزارت ارشاد این کشور اطراف مسجد الحرام و داخل مسجد النبی کیوسک‌هایی را برای پاسخ گویی به مسائل شرعی زوار قرار داده اند.

زوار ایرانی به دلیل همراه داشتن روحانی کاروان و برنامه‌های فرهنگی فراوان به این کیوسک‌ها مراجعه ندارند.

اما این کیوسک‌ها در ساعاتی که مراجعه کننده ندارند، نوار قرآن پخش می‌کنند.

و در صورت مراجعه علاوه بر پاسخ دهی کتاب‌هایی نیز در اختیار زوار قرار می‌دهند.

نکته جالب‌تر اینکه اگر برای مسأله‌ای مراجه کنید که احتیاج به پاسخ دهی داشته باشد، آنها از طریق بلندگو جواب شما را می دهند در حالی که فاصله شما و فرد پاسخ دهنده کمتر از 40 سانتیمتر است.

چون از پشت پنجره به شما جواب می‌دهد.

وقتی دلیل این اقدام را پرسیدیم گفتند قصد داریم به دیگر زوار بفهمانیم که اینجا محل رفع اشکال شرعی و پاسخ‌دهی به مسائل دینی است در جوابش گفتم که خوب زوار سواد دارند و از تابلو کیوسک شما متوجه می شوند که باز هم حرف خود را تکرار کرد.

 

تعطیلی مساجد حضرت زهرا و علی (ع) و عدم بازسازی مسجد سلمان فارسی

در مدینه در کنار "جبل سلع" مساجدی واقع شده که به مساجد منطقه خندق معروف است.

مسجد فتح، مسجد سلمان فارسی، مسجد فاطمه (س)، مسجد علی(ع)، مسجد عمر و نهایتاً مسجد ابوبکر.

آنچه بر مظلومیت شیعیان در این زیارت‌های دوره افزوده و جلب توجه می‌کند، تعطیلی مسجد حضرت علی(ع) و خراب کردن مسجد حضرت فاطمه(س) است.

مسجد سلمان در ابعادی کوچک و شاید حدود 25 متر با دیوارهای سنگی و کچ بری بسیار کهنه در کنار مسجد فتح واقع شده که در هر گوشه‌ای از آن با ذغال و یا وسایل دیگر افراد یادگاری نوشته اند.

فرش‌های بسیار کهنه که در بسیاری از مکان‌های مسجد نیز پاره شده است.

اگر قصد دو رکعت نماز خواندن را داشته باشید، به دلیل گرد و غبار داخل مسجد و گرمای زیاد بسیاری از اوقات ناتوان می‌مانید حال آنکه مساجد متعلق به اهل سنت در همین مکان شاید با میلیاردها تومان بازسازی شده است و انواع و اقسام امکانات رفاهی نیز در آن تعبیه شده است. نکته دیگر اینکه تمامی بازارهای دستفروشی را نیز در کنار مسجد سلمان و فتح برپا کرده‌اند.

 

حضور گسترده زوار ایرانی

بوضوح می‌توان دید که شاید چهارپنچم عمره گذاران سرزمین وحی ایرانی هستند. ایرانیان در همه مکان‌های مقدس سرزمین وحی اعم از مدینه و مکه حضوری بسیار گسترده دارند بگونه‌ای که تمامی نیروهای خدماتی و حفاظتی اماکن مقدسه به زبان فارسی تسلط دارند.

ایرانی‌ها با اینکه بیشترین تعداد زوار را تشکیل می‌دهند بیشترین نظم را در اعمال و رفت و آمدهای خود دارند. بارها و بارها مشاهده می‌شد که زوار حتی نمی‌دانستند حجر الاسود چیست و یا اینکه ناودان طلا کجاست و یا اینکه محل‌های دقیق نیایش و زیارت و دعا کجاست اما زوار ایرانی با این مسئله‌ها هیچ مشکلی ندارند.

نکته دیگر اینکه رونق بازارهای سعودی در این دو شهر مقدس با زوار ایرانی است و هر زائر معمولاً تا یک میلیون تومان از این بازارها خرید می‌کنند. شاید اگر در مقایسه با قیمت‌های بازارهای سعودی همان اجناس را در بازارهای خود در ایران بخرند، خیلی مناسب تر باشد

دوشنبه 18 11 1389 23:35

وهابیت و انکار فضائل دهگانه امیرالمؤمنین

بن تیمیه گوید : علاّمه حلّى رافضى، از عمرو بن میمون روایت کرده است: على بن ابى طالب داراى ده خصلت است که دیگران فاقد آنند :

1 ـ فرمایش پیامبر درباره او: «لأبعثنَّ رجلاً لا یخزیه الله أبداً ، یحبُّ الله ورسوله ، ویحبّه الله ورسوله» [ اکنون مردى را مأمور خواهم کرد که هرگز خدا او را خوار نسازد، او به خدا و پیامبرش مهر مىورزد و خدا و پیامبرش نیز به او مهر مىورزند ]. در این هنگام همه گردن کشیده ، منتظر بودند تا ببینند که پیامبر چه کسى را اراده کرده است، ناگهان پیامبر فرمود : «أینَ علیّ بن أبی طالب؟» [على بن ابى طالب کجاست؟]. گفتند: چشمانش درد مى کند و با این حال در آسیاب آرد تهیّه مى کند ـ و هیچ یک از آنها آرد نمى کرد! ـ عمرو بن میمون مى گوید : على با چشمان دردمند که جایى را نمى دید آمد . و پیامبر در چشمان او دمید ، سپس پرچم را سه بار به احتزاز در آورده و به او داد، طولى نکشید که برگشت و صفیّه دختر حیىّ را براى پیامبر آورد(1) .

2 ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابوبکر را مأمور اعلان سوره برائت ساخت ، ولى به دنبالش على را فرستاد تا آن را از او گرفته، خود اعلان نماید و در این باره پیامبر فرمود : «لا یذهب بها إلاّ رجلٌ هو منّی وأنا منه» [ این مأموریت را فقط کسى که از من و من از اویم باید انجام دهد ] .

3 ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عمو زادگانش فرمود : «أیّکم یوالینی فی الدنیا والآخرة ؟» [کدام یک از شما مى خواهد در دنیا و آخرت همراه من گردد؟] . همه خوددارى کردند به جز على که در آنجا نشسته بود و گفت : «أنا اُوالیک فی الدنیا والآخرة» [من مى خواهم در دنیا و آخرت همراه شما باشم] . پیامبر به او چیزى نگفت. دوباره پیامبر(صلى الله علیه وآله)به یک یک آنها خطاب کرد و فرمود : کدام یک از شما ولایت مرا در دنیا و آخرت مى پذیرد؟ باز آنان پاسخ ندادند و دوباره على(علیه السلام)سخنش را تکرار کرد. آنگاه پیامبر به على فرمود : «أنت ولیّی فی الدنیا والآخرة» [تو ولىّ و جانشین من در دنیا و آخرت هستى] .

4 ـ على پس از خدیجه اوّلین کسى است که اسلام را پذیرفت .

5 ـ پیامبر جامه خود را گرفته بر سر على و فاطمه و حسن و حسین کشید و فرمود : (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)(2) [خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد ] .

6 ـ على با پوشیدن لباس پیامبر و خوابیدن در جاى او جان خود را فداى پیامبر کرد .

7 ـ مشرکان على را سنگباران مى کردند.

8 ـ هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى جنگ تبوک حرکت کرد على(علیه السلام) به آن حضرت عرض کرد: آیا من نیز با شما بیایم؟ حضرت فرمود : نه . على(علیه السلام) گریه کرد ولى حضرت به ایشان فرمود : «أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أ نَّک لستَ بنبیّ ؟ لا ینبغی أن أذهب إلاّ وأنت خلیفتی» [ آیا راضى نیستى که تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى باشى ، جز اینکه تو پیامبر نیستى ، و سزاوار نیست من بروم مگر اینکه تو جانشین من باشى ] .

9 ـ و فرمود : «أنت ولیّی فی کلّ مؤمن بعدی» [پس از من تو ولىّ همه مؤمنان خواهى بود] . نیز فرمود : «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» [هر کس من مولاى او هستم على نیز مولاى اوست] .

10 ـ رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درهاى مسجد را به جز در خانه على ، بست ، و على با حالت جنابت از مسجد عبور مى کرد ، و خانه او راهى به جز از مسجد نداشت(3) .

سپس ابن تیمیّه در ادامه این سخن مطالبى مى گوید که چکیده اش چنین است :

اوّلاً: چنین روایتى از عمرو بن میمون نرسیده است . ثانیاً : بر فرض هم بپذیریم ، روایت سند ندارد و مرسله است . ثالثاً: مطالبى در آن وجود دارد که نسبت دادن آنها به پیامبر دروغ محض است ; مانند : «لا ینبغی أن أذهب إلاّ وأنت خلیفتی» [سزاوار نیست من مدینه را ترک کنم مگر اینکه تو جانشین من باشى]; زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله)بارها مدینه را ترک کرد ولى على را جانشین خود قرار نداد بلکه افراد دیگرى را به جانشینى خود برگزید .

آنگاه او از چند نفر نام مى برد که جانشین پیامبر در مدینه شده اند . و سپس مى گوید :

و جانشینى پیامبر در مدینه هنگام عزیمت به سوى جنگ تبوک ، تنها بر زنان ، بچه ها ، معذورین از جنگ ، و آن سه نفرى که از جهاد سرباز زدند یا متّهم به نفاق بودند ، بوده است و بس ; زیرا مدینه در آن روزها از امنیت و آرامش کامل برخوردار بوده و ساکنانش با خاطرى آسوده زندگى مى کرده اند و جانشین پیامبر در آن مدت ، نیازى به جنگ و جهاد و دفاع از مدینه نداشته است . و همچنین قضیه بستن درها و بازگذاشتن درِ خانه على ، از روایات موضوعه و جعلى است که شیعه آن را براى مقابله با روایت صحیحى که ابوسعید خدرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده ، وضع و جعل نموده است . در آن روایت آمده است : حضرت در لحظات آخر عمرش فرمود : «إنَّ أمَنَّ الناس علیَّ فی ماله وصحبته أبوبکر ، ولو کنتُ متّخذاً خلیلاً غیر ربِّی لاتّخذْتُ أبابکر خلیلاً ، ولکن اُخوّة الإسلام ومودّته ، لایبقینَّ فی المسجد خوخة إلاّ سُدّت إلاّ خوخة أبی بکر» [ ابوبکر در صرف مال و همراهیش براى من از همه مردم امین تر است ، و اگر تصمیم داشتم که غیر از پروردگارم دوستى را انتخاب کنم هر آینه ابوبکر را انتخاب مى کردم، البتّه برادرى و دوستى دینى ، و هیچ پنجره اى به درون مسجد باز نماند مگر دریچه(4) خانه ابوبکر . . .] و ابن عبّاس نیز در صحیحین این روایت را نقل کرده است .

و حدیث «أنت ولیّی فی کلّ مؤمن بعدی» [پس از من تو ولىّ همه مؤمنان هستى] نیز به اجماع اهل معرفت ، حدیثى ساختگى است .

آنگاه خرافات و چرندیّاتى چند ، در اختصاص نداشتن این مناقب به على(علیه السلام)، سلسلهوار به هم بافته است.(پایان سخن ابن تیمیّه).

و امّا پاسخِ ما: اوّلین گزافه گویى او این است که مى گوید : حدیث ، مرسل است نه مسند . گویا بر روى چشمان او پرده کشیده اند و حتّى از دیدن «مسند» امامِ مذهب خویش نیز ناتوان است و نمى بیند که احمد بن حنبل این روایت را از یحیى ابن حمّاد از ابو عوانه از ابو بلج از عمرو بن میمون از ابن عبّاس نقل کرده است(5) . و رجال سند غیر از ابو بلج که نزد حافظان حدیث ثقه است ، همگى صحیح هستند .

و آن را نسائى در «خصائص» ، و حاکم در «مستدرک» با سند صحیح که همه رجال آن ثقه هستند ، نقل کرده اند(6) .

عذر و بهانه ابن تیمیّه در مرسل شمردن حدیث و انکار سند متّصلِ صحیح و ثابت آن چیست؟! آیا با ودیعه هاى نبوّت این گونه رفتار مى کنند؟! آیا دست امانت، با سنّت و علم و دین این گونه بازى مى کند؟!

شگفت انگیزتر از همه این است که او پس از همه اینها به بخشهایى از حدیث پرداخته ، سعى مى کند آنها را ردّ کرده ، دروغ بشمارد ; مثل سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) : «لا ینبغی أن أذهب إلاّ وأنت خلیفتی» ; به این بهانه که پیامبر بارها مدینه را ترک کرد و غیر على را خلیفه خود قرار داد .

اگر کسى از زاویه اى که بیان مى کنیم به متن این واقعه نگاه کند ، خواهد فهمید که این ، یک واقعه خاصّ بوده است و چنین خصوصیّتى تنها در جریان تبوک وجود دارد و در غیر آن یافت نمى شود ; و آن اینکه : اوّلاً : پیامبر(صلى الله علیه وآله) از عدم وقوع جنگ با خبر بوده است . ثانیاً : مدینه نیاز شدید به خلیفه اى مانند امیر مؤمنان(علیه السلام) داشته است ، چون عظمت هرقل پادشاه روم و ارتش قدرتمند و تا بن دندان مسلّح او ، ترس و وحشت به جان مردم مدینه انداخته بود و بر این باور بوده اند که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و همراهانش تاب مقاومت در برابر آنان را ندارند ، و منافقانى که از همراهى با پیامبر و شرکت در جنگ خوددارى کرده بودند ، به همین جهت در مدینه ماندند ، بنابراین حرکت و فعالیّت منافقان براى تضعیف پیامبر و خیانت و همکارى آنها با نماینده متجاوز پادشاه روم ، پس از غیبت پیامبر، قریب به یقین بود . از این رو پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى پیشگیرى از این خطر بزرگ و شرارتِ در کمین ، مى بایست کسى را جانشین خود قرار مى داد که در دیدگان مردم داراى هیبت بوده ، و نزد انسانهاى سرکش داراى عظمت باشد ، و او جز امیرمؤمنان(علیه السلام)نمى توانست باشد; زیرا مردم او را به بى باکى و شجاعت شدید و کوبندگىِ قدرتمندانه و قاطعانه مى شناختند . وگرنه امیرمؤمنان(علیه السلام)به جز جنگ تبوک از هیچ جنگ و غزوه اى که پیامبر حضور داشتند ، باز نمانده است(7) . و بنابر گفته سبط ابن جوزى در «تذکره»(8) ، سیره نویسان در این مطلب اتّفاق نظر دارند .

پس از روشن شدن مطالب یاد شده ، نکته اى که نباید فراموش کرد این است : در جمله : «لا ینبغی أن أذهب إلاّ وأنت خلیفتی» لفظ عامّى که همه غیبت هاى پیامبر از مدینه را شامل شود ، وجود ندارد تا کسى آن را مورد نقض و اشکال قرار دهد ، بلکه معناى خاصّى دارد که تنها به جریان تبوک اختصاص دارد و بس ; از این رو اشکال وى که پیامبر چندین بار دیگران را جانشین خود قرار داده است ، از ریشه باطل است ; زیرا هنگام جانشینى و خلافت دیگران اثرى از خطر یاد شده که مدینه را تهدید مى کرد ، وجود نداشته است ، و بر عکس جنگها در زمان جانشینى افراد دیگر ، به وجود امیرمؤمنان(علیه السلام) نیاز شدید داشته اند و وجود هیچ فرد دیگرى برطرف کننده آن نبوده است ; به خاطر اینکه کسى همچون امیرمؤمنان توان شکستن شوکت و صولت پهلوانان ، و ایستادگى در برابر لشکرها را نداشته است ، بنابراین عمل پیامبر(صلى الله علیه وآله)در هر دو مورد بر اساس مصلحت قوى تر بوده است . ابن تیمیّه پس از آن براى کوچک نمایى این خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام)مى گوید : «هنگامه تبوک ، جانشینى تنها براى زنان و کودکان و  . . . بوده است و بس» ، لکن اگر کسى عینک کاوش و پژوهش را بر چشم بزند از جهات گوناگونى بزرگى و عظمت آن را درک خواهد کرد :

نخست : سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) : «أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى؟!» [ آیا راضى نیستى که براى من همچون هارون نسبت به موسى باشى؟!] . این سخن به جز نبوّت ، همه ویژگیهاى پیامبر را همچون رتبه و مقام و عمل و قیام و حکومت و فرمانروایى و سیادت را براى امیر مؤمنان(علیه السلام) ثابت مى کند ، آن گونه که ویژگیهاى موسى براى هارون ثابت بود; از این رو هدف پیامبر(صلى الله علیه وآله) از گفتن این سخن آن گونه که خیال بافان گمان کرده اند ، مجرّد انتصاب و به کارگیرى على(علیه السلام) نیست ; زیرا پیش از او عدهّ اى را به حاکمیّت مدینه و عدهّ اى را به حاکمیّت شهرهاى دیگر و مردانى را نیز به فرماندهى جنگها منصوب کرده بود، لکن درباره هیچ یک از آنها چنین کلامى را نفرموده است ، بلکه هدف پیامبر تعیین خلیفه خود ، و على را به منزله خود قرار دادن است . و این ویژگى تنها به امیر مؤمنان(علیه السلام)اختصاص دارد و بس .

دوّم : سخن سعد ین ابی وقّاص : «والله لاَن یکون لی واحدة من خلال ثلاث أحبُّ إلیَّ من أن یکون لی ما طلعت علیه الشمس . لاَن یکون قال لی ما قال له حین ردّه من تبوک : «أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى؟ إلاّ أ نَّه لا نبیَّ بعدی» ، أحبّ إلیَّ من أن یکون لی ما طلعت علیه الشمس»(9) [به خدا سوگند ! اگر یکى از این سه ویژگى را من داشتم از همه دنیا برایم محبوب تر بود ; یکى آن سخن که پیامبر هنگام رفتن به تبوک درباره او گفت : «آیا خشنود نیستى که تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى باشى جز اینکه پیامبرى پس از من نخواهد بود» و اگر این سخن را درباره من گفته بود ، از همه دنیا برایم عزیزتر بود] . مسعودى در «مروج الذهب»(10) پس از ذکر این حدیث مى گوید :

سعد وقتى که این سخن را نزد معاویه گفت ، خواست که از جاى خود برخیزد ، در این هنگام معاویه باد معده اى صدا دار از خود خارج کرده به سعد گفت : «اقعد حتّى تسمع جواب ما قلت . ما کنتَ عندی قطّ ألأم منک الآن ; فهلاّ نصرته؟! ولِمَ قعدتَ عن بیعته؟! فإنّی لو سمعتُ من النبیّ(صلى الله علیه وآله)مثل الّذی سمعتَ فیه ، لکنتُ خادماً لعلیٍّ ما عشت»! [بنشین تا پاسخ سخنت را بشنوى . اکنون نزد من بدتر از تو کسى نیست ، پس چرا یاریش نکردى؟! چرا از بیعت با او خوددارى کردى؟! همانا من اگر سخنى که تو از پیامبر درباره او شنیده اى ، شنیده بودم هر آینه تا زنده بودم نوکرى او را مى کردم] . سعد گفت : به خدا سوگند من بر مسندى که تو نشسته اى شایسته ترم . معاویه جواب داد : بنو عذره زیر بار تو نمى روند . در میان مردم شایع بوده که سعد [زنا زاده و ]پدرش مردى از بنى عذره بوده است .

سوم : سخن امام ابو بسطام شعبة بن حجّاج درباره این حدیث :

هارون برترین فرد امّت موسى بود ; از این رو براى صیانت این حدیثِ صحیحِ صریح ، باید على برترین فرد امّت محمّد(صلى الله علیه وآله) باشد ; زیرا موسى به برادرش هارون گفت : (اُخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ)(11)(12) [جانشین من در میان قومم باش ، و (آنها) را اصلاح کن !] .

بخش دیگرى از حدیث را که ابن تیمیّه تکذیب کرده است : جمله : «وسدّ الأبواب إلاّ باب علیٍّ» است که مى گوید : این جمله را شیعه در برابر صحیحه ابو سعید ، جعل کرده است . . . .

به نظر مى رسد براى نسبت دادن جعل این حدیث به شیعه، انگیزه اى جز بى شرمى وگزافه گویى و یاوه گویى و پوشاندن حقایق ثابت با هیاهو وغوغا و جار و جنجال یافت نمى شود; زیرا کتاب هاى اهل سنّت به ویژه مسند امامش احمد ، در برابر دیدگان او بوده است و آنان در این کتاب ها این حدیث را با سندهاى گوناگون که برخى صحیح و برخى حسن مى باشد ، از جمع کثیرى از اصحاب که تعدادشان به حدّ تواتر مى رسد ، نقل کرده اند ; مانند :

1 ـ زید بن أرقم ; وى مى گوید : درِ خانه گروهى از اصحاب به مسجد باز مى شد و راه عبور و مرور آنان از آنجا بود . روزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنان فرمود : «سدّوا هذه الأبواب إلاّ باب علیٍّ»(13) [همه این درها را ببندید به جز درِ خانه على] .

2 ـ عبدالله بن عمر بن خطّاب مى گوید : «لقد اُوتی ابن أبی طالب ثلاث خصال ، لاََن تکون لی واحدة منهنَّ أحبُّ إلیَّ من حمر النعم : زوّجه رسول الله(صلى الله علیه وآله) ابنته فولدت له ، وسدّ الأبواب إلاّ بابه فی المسجد ، وأعطاه الرایة یوم خیبر»(14)[ سه خصلت به فرزند ابوطالب داده شده که اگر یکى از آنها براى من بود از شتران سرخ موى برایم عزیزتر بود : اوّل : پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)دخترش را به همسرى او درآورد و مادر فرزندانش شد . دوم : درهایى که به مسجد باز مى شد همه را بست به جز درِ خانه على . سوم : در جنگ خیبر ، پرچم را به دست او سپرد] .

3 ـ عمربن خطّاب ; ابو هریره از عمر نقل کرده است : «لقد اُعطی علیُّ بن أبی طالب ثلاث خصال ، لاَن تکون لی خصلة منها أحبّ إلیَّ من أن اُعطى حمر النعم . قیل : وما هنَّ یا أمیر المؤمنین؟ قال : تزوّجه فاطمة بنت رسول الله ، وسکناه المسجد مع رسول الله یحلُّ له فیه ما یحلُّ له ، والرایة یوم خیبر»(15)[ سه خصلت به على بن ابى طالب عطا شده که اگر یکى از آنها به من داده مى شد ، از اینکه شتران سرخ موى به من داده شود برایم عزیزتر بود . پرسیدند یا امیر المؤمنین آنها چیست؟ گفت : ازدواج او با فاطمه دختر پیامبر خدا ، سکونتش در مسجد به همراه پیامبر که هر چه براى پیامبر حلال بود براى او نیز حلال بود ، و سپردن پرچم به دست او در جنگ خیبر].

و امّا صحیح دانستن حدیث دوستى ابوبکر و باز بودن دریچه خانه او به مسجد [حدیث خلّه وخوخه] : آن گونه که ابن ابى الحدید در «شرح نهج البلاغه»(16) گفته است : این حدیث در برابر حدیث یاد شده ، ساخته و پرداخته شده است ; وى مى گوید:

حدیثِ بستن درها مخصوص على(علیه السلام) است ولى طرفداران ابوبکر [بکریّه] در آن دست برده و به نام ابوبکر تغییر داده اند .

و نشانه هاى جعل در آن پیداست و بر اهل تحقیق پوشیده نیست ; به برخى نشانه ها توجّه کنید :

1 ـ دقّت در احادیث مربوطه نشان مى دهد که هدف از بستن درهاى مذکور پاک نگه داشتن مسجد از آلودگى معنوى وظاهرى بوده است ; و به همین جهت جنب نباید از آن ها عبور کند ، و نیز نباید کسى در آنجا جنب شود . امّا باز گذاشتن در خانه خودش و امیر مؤمنان(علیه السلام) به خاطر این است که طبق آیه تطهیر ، آن دو بزرگوار از هر نوع آلودگى معنوى و ظاهرى پاک مى باشند ، حتّى جنابت در آن دو بزرگوار، آلودگى و خباثت معنوى ـ که در مردم عادى ایجاد مى کند ـ ایجاد نمى کند .

براى آگاهى بیشتر از مطلب یاد شده توجّه شما را به پاره اى از روایات جلب مى کنیم :

امیر مؤمنان(علیه السلام) در حال جنابت وارد مسجد مى شد(17) . و در حال جنابت از آن عبور مى کرد(18) . و در حال جنابت رفت و آمد مى کرد(19) . و روایت أبو سعید خدرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) که حضرت خطاب به على(علیه السلام) مى فرماید: «لا یحلُّ لأحد أن یجنب فی هذا المسجد غیری وغیرک»(20) [جنب شدن در این مسجد براى احدى جز من و تو جایز نیست] .

و سخن دیگر پیامبر : «ألا لا یحلُّ هذا المسجد لجُنب ولا لحائض إلاّ لرسول الله وعلیّ ، وفاطمة ، والحسن ، والحسین ، ألا قد بیّنت لکم الأسماء أن لا تضلّوا»(21) [ آگاه باشید که ورود به این مسجد براى جنب و حائض جایز نیست ، جز براى پیامبر خدا و على و فاطمه و حسن و حسین . بدانید که من این نام ها را مخصوصاً یاد آور شدم تا گمراه نشوید] .

و روشن تر از همه اینها آن است که : باز گذاشتن آن در ، و اعطاى اذنى که خدا به پیامبرش داده به آنان ، همگى طبق آیه تطهیر مى باشد که آنان را از هر گونه رجس و پلیدى پاک مى داند .

2 ـ مقتضاى این روایات آن است که پس از جریان بستن درها ، به جز در خانه پیامبر خدا و پسر عمویش ، در دیگرى باز نمانَد . امّا حدیث باز بودن دریچه ابوبکر ، تصریح دارد که غیر از دریچه در آنجا درهایى براى عبور و مرور وجود داشته است ، و میان این دو جریان فاصله زیادى وجود دارد .

برخى براى جمع میان احادیثى که بر باز ماندن درِ خانه على دلالت مى کنند ، با احادیثى که بر وجود دریچه ابوبکر دلالت مى کنند ، توجیهى را به کار بسته و گفته اند : واژه «باب» به معناى درب ، در احادیث مربوط به امیر مؤمنان(علیه السلام) در معناى حقیقى به کار رفته ، ولى در حدیث مربوط به ابوبکر در معناى مجازى به کار رفته ، و از «باب» معناى دریچه اراده شده است . و نیز گفته اند(22): وقتى مردم مأمور شدند درها را ببندند ، همه درها را بستند ولى هر کدام براى خود دریچه و روزنه اى باز کردند و از آنجا وارد مسجد مى شدند و بعداً دستور داده شد که آن را نیز ببندند; امّا این توجیهات و جمع ها قابل قبول نیست; چون اینها جمع استحسانى و تبرّعى است(23) و هیچ دلیل و شاهدى براى آنها وجود ندارد . بلکه توجّه به هدف و انگیزه بستن درها این توجیهات را ردّ مى کند; زیرا هدف از بستن درها این بود که مسجد محل عبور نباشد و آنان از این درها وارد مسجد نشوند، بنابراین چگونه ممکن است در برابر دیدگان پیامبر و بر خلاف دستور او، راه عبور براى خود ایجاد کنند؟! و این کاملاً مخالف با هدف شارع مقدّس و مبغوض او مى باشد; از این رو پیامبر حتّى به دو عموى بزرگوار خود حمزه و عبّاس که مى خواستند راهى مشترک براى آن دو باقى بگذارد، و یا به عدهّ اى که مى خواستند فقط پنجره اى مشرف بر مسجد باز نمایند، اجازه نداد; زیرا حکم واحدى که غرض واحد دارد با تعدّد نامِ موضوع، تغییر پیدا نمى کند . و مجرّد اراده دریچه از واژه «باب»  ، نه مانع را برطرف مى کند و نه موضوع را تغییر مى دهد .(24)

 پی نوشتها :

1 ـ [یعنى امیر المؤمنین در جنگ خیبر بر یهودیان بنى نضیر پیروز شد و صفیّه دختر حىّ بن أخطب را که پادشاه خیبر بود به اسارت گرفت و براى پیامبر آورد ، و پیامبر وى را که از اولاد هارون بن عمران(علیه السلام) بود از بین غنائم براى خود برگزید و پس از آزاد کردن وى با او ازدواج کرد و مهریه اش را همین آزادى اش قرار داد ، و صفیّه همسر پیامبر از بنى اسرائیل بود] . 2ـ أحزاب : 33 .

3 ـ منهاج السنّة 3 : 8 .

4 ـ [«خوخه» : دربى کوچک بین دو خانه که بسان پنجره اى بزرگ است ; لسان العرب 3/14] .

5 ـ مسند أحمد 1 : 331 [1/544 ، ح 3052] .

6 ـ خصائص أمیر المؤمنین : 7 [47 ، ح 24] ; و در السنن الکبرى [5/112 ، ح 8409] ; و المستدرک على الصحیحین 3 : 132 [3/143 ، ح 4652] .

7 ـ الاستیعاب (حاشیه الإصابة) 3 : 34 [الاستیعاب / القسم الثالث / 1097 ، شماره 1855] و الریاض النضرة 2 : 163 [3/105] و الصواعق : 72

[ص 120 ]والسیرة الحلبیّة 3 : 148 [3/133] .

8 ـ تذکرة الخواصّ : 12 [ص 19] .

9 ـ خصائص النسائی : 32 [خصائص أمیر المؤمنین(علیه السلام) : 37 ، ح 11 ، و در السنن الکبرى 5/107 ، ح 8399] .

10 ـ مروج الذهب 2 : 61 [3/24] .

11 ـ أعراف : 142 .

12 ـ حافظ کنجى در الکفایة : 150 [ص 283 ، باب 70] .

13 ـ مسند أحمد [5/496 ، ح 18801] .

14ـ مسند احمد 2 : 26 [2/104 ، ح 4782] .

15 ـ المستدرک على الصحیحین 3 : 125 [3/135 ، ح 4632] .

16 ـ شرح نهج البلاغة 3 : 17 [11/49 ، خطبه 203] .

17 ـ مراجعه شود : خصائص أمیر المؤمنین(علیه السلام) ، نسائى [ص 46 ، ح 43] ; و السنن الکبرى [5/119 ، ح 8428] .

18 ـ مراجعه شود : المعجم الکبیر ، طبرانى [2/246 ، ح 2031] .

19 ـ مراجعه شود : فرائد السمطین [1/205 ـ 206 ، شماره 160] .

20 ـ ترمذى در جامع خود 2 : 214 [5/597 ، ح 3727] ، و بیهقى در سنن خود 7 : 66 ، و ابن عساکر در تاریخ خود [12/185 ، و در ترجمة الإمام علىّ بن أبی طالب(علیه السلام) ـ چاپ تحقیق شده ـ : شماره 331] ، و ابن حجر در صواعق [ص 123] ، و ابن حجر در فتح الباری 7 : 12 [7/15] ، و سیوطى در تاریخ الخلفاء : 115 [ص161] ، آن را نقل کرده اند .

21 ـ سنن بیهقى 7 : 65 .

22 ـ این عبارت را مى توان در فتح الباری 7 : 12 [7/15] ، وعمدة القاری 7 : 592 [16/176] ، ونزل الأبرار : 37 [ص 74 ]ملاحظه نمود .

23 ـ [جمع استحسانى و تبرّعى آن است که شاهد و دلیلى براى آن وجود نداشته باشد] .

24ـ شفیعی شاهرودی، گزیده اى جامع از الغدیر، ص 316.

دوشنبه 18 11 1389 23:7

چرا پیامبر یا امام زن نداریم؟

دیدگاه قرآن، افراد انسان (چه مرد و چه زن) از نظر حقیقت انسانیت و مسائل ارزشى یک سانند و هیچ یک بر دیگرى جز به تقوا و عمل صالح بیشتر، برترى ندارد: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَیـکُمْ)[1] (مَنْ عَمِلَ صَــلِحًا مِّن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ);[2] هر کس، مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه ]و نیکو[یى و حیات ]واقعى[ مى بخشیم و به یقین بهتر از آن چه انجام داده اند به آنان پاداش مى دهیم.

قرآن، اگر در جایى از مردان شایسته اى هم چون لقمان حکیم سخن مى گوید، در جاى دیگر نیز از زنان شایسته نام مى برد; مانند: حضرت مریم(علیها السلام)[3]، همسر فرعون[4] و... .

همان گونه که مردان، داراى اندیشه، اراده و اختیارند و براى رسیدن به تکامل و قرب الهى، وظایف و تکالیفى بر عهده آنهاست، زنان نیز همین گونه اند و در این جهت، هیچ امتیازى بین زن و مرد وجود ندارد، ولى در بعضى احکام و وظایف با یک دیگر متفاوتند. وظایفى، به عهده مردان است و بر عهده زنان نیست و بر عکس و این تفاوت براى این است که طبیعت و آفرینش زن و مرد متفاوت است.

خداى متعال، به مقتضاى حکمت بالغه خود و مصالح و مفاسدى که پشتوانه احکام اوست، وظایفى براى مرد و وظایفى براى زن معین کرده است; همان طور که مرد نمى تواند فرزندى به دنیا بیاورد، زن هم نمى تواند برخى از کارهاى طاقت فرسا، چون: امامت، رهبرى، سیاست و کشوردارى را به عهده بگیرد. (هر کسى را بهر کارى ساختند.) در زندگى زنان، «احساس» و در حیات مردان تعقّل غلبه دارد (البته متوسط زنان و مردان این گونه هستند) و براى همین تفاوتى که در آفرینش زن و مرد وجود دارد، قوانین اسلام هم با آفرینش انسان سازگار است. اسلام، وظایف و تکالیفى را که به صلابت بیشترى نیاز دارد و احساسات بیش از اندازه در انجام آنها مانع است; مانند: حکومت، امامت، قضاوت، جهاد ابتدایى و... به عهده مردان قرار داده است و وظایفى را که ارتباطش با احساس، بیشتر از تعقّل است و زن، بهتر از مرد مى تواند از عهده آن برآید; مانند: پرورش و تربیت اولاد و آشنا کردن آنها به وظایف اجتماعى، تدبیر منزل و... مخصوص زنان قرار داده است.

از جهت دیگر، براى این که عفت و عصمت زن اهمیت ویژه اى دارد، خداوند متعال، بعضى از کارهاى اجرائى، مانند: امامت، قضاوت و... را ـ که سرکار انسان با نامحرمان است ـ به عهده مردان گذاشته. به هر حال، این طور مسائل و تفاوت در وظایف، دلیل برترى مرد بر زن نیست، زیرا از نظر اسلام کمال هر انسان در چهره وظایف محوّله به او ظهور مى کند و خوبى و برترى هر یک از زن و مرد، در گرو این است که در قبال مسئولیتى که دارد، متعهد و پرهیزگارتر باشد و خلاصه، معیار برترى، ایمان، عمل صالح، اخلاص و... کوشا بودن در عمل و تقوا و پرهیزگارى است و فضیلت و مقامى که زن با گرم نگه داشتن محیط خانواده و تربیت فرزندان و خوب شوهردارى مى تواند به دست آورد، کم تر از فضیلت جهاد در راه خدا نیست.

نکته اى که این جا شایان تذکر است این که یک مقام معنوى داریم و یک سمت اجرایى. در رسیدن به مقامات معنوى میان مرد و زن تفاوتى نیست. یک زن مى تواند به مقامات والاى معنوى برسد و از بسیارى از مقامات معنوى پیامبران بالاتر باشد; همان گونه حضرت فاطمه(علیها السلام) این چنین بود. ولى سمت اجرائى نبوت و امامت به جهت تفاوت ساختار جسمانى زن و مرد، به مردان سپرده شده است و داشتن چنین سمتى دلیل بر عدم امکان رسیدن زنان به مقام معنوى پیامبران نیست.[5]

تا این جا روشن شد که در اسلام هیچ یک از کمالات معنوى، مشروط به مرد بودن یا ممنوع بودن زن نیست; نه مذکر بودن شرط کمال است و نه مؤنث بودن مانعى براى آن است. راه کمال براى هر دو گروه باز است و هر کسى به اندازه استعداد خاص خود این راه را طى مى کند و آن چه مورد تمایز است، کارهاى اجرائى است که مربوط به ساختمان بدن انسان است و بر اساس ویژگى هاى جسمى طرفین توزیع شده است.

در آن چه مایه کمال است، تفاوتى بین زن و مرد نیست و آن چه موجب تفاوت است، نقشى در کمال ندارد.

پی نوشتها :

[1]. حجرات، آیه 13.

[2]. نحل، آیه 97.

[3]. آل عمران، 42

[4]. تحریم، آیه 11.

[5]. ر.ک: جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ص 239 ـ 244; المیزان، ج 2، ص 271 ـ 276 و عبدالله جوادى آملى، زن در آینه جلال و جمال.

يکشنبه 17 11 1389 23:1

 آیا مخترعان و مکتشفان غیر مسلمان پاداش الهى دارند؟

با مطالعه تاریخ علوم و اختراعات و اکتشافات مى بینیم که جمعى از دانشمندان بشر، سالیان دراز زحمات طاقت فرسائى کشیده اند، و انواع محرومیتها را تحمل کرده تا بتوانند اختراع و اکتشافى کنند که بارى از دوش همنوعانشان بردارند.

فى المثل «ادیسون» مخترع برق چه زحمات جانکاهى براى این اختراع پربارش متحمل شد و شاید جان خود را در این راه نیز از دست داد، اما دنیائى را روشن ساخت، کارخانه ها را به حرکت درآورد، و از برکت اختراعش، چاههاى عمیق، درختان سرسبز، مزارع آباد به وجود آمد، و خلاصه چهره دنیا دگرگون شد.

چگونه مى توان باور کرد او یا اشخاص دیگرى همچون «پاستور» که با کشف میکرب، میلیونها انسان را از خطر مرگ رهائى بخشید و دهها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند، به حکم اینکه فرضاً ایمان نداشتند، ولى افرادى که در عمرشان هیچ کار چشمگیرى در راه خدمت به انسانها انجام نداده اند جایشان در دل بهشت باشد؟

‏ از نظر جهان بینى اسلام مطالعه نفس عمل به تنهائى کافى نیست، بلکه عمل به ضمیمه، محرک و انگیزه آن ارزش دارد، بسیار دیده شده کسانى بیمارستان یا مدرسه یا بناى خیر دیگرى مى سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صددرصد خدمت انسانى است به جامعه اى که به آن مدیونند، در حالى که زیر این پوشش مطلب دیگرى نهفته شده است و آن حفظ مقام یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام، و تحکیم منافع مادى خود، و یا حتى دست زدن به خیانتهائى دور از چشم دیگران است!.

ولى به عکس ممکن است کسى کار کوچکى انجام دهد، با اخلاص تمام و انگیزه اى صددرصد انسانى و روحانى.

اکنون باید پرونده این مردان بزرگ را، هم از نظر عمل، هم از نظر انگیزه و محرک، مورد بررسى قرار داد، و مسلماً از چند صورت خارج نیست:

الف: گاهى هدف اصلى از اختراع صرفاً یک عمل تخریبى است (همانند کشف انرژى اتمى که نخستین بار به منظور ساختن بمبهاى اتمى صورت گرفت) سپس در کنار آن منافعى براى نوع انسان نیز به وجود آمده که هدف واقعى مخترع یا مکتشف نبوده و یا در درجه دوم قرار داشته است، تکلیف این دسته از مخترعان کاملاً روشن است.

ب: گاهى مخترع یا مکتشف، هدفش بهره گیرى مادى و یا اسم و آوازه و شهرت است و در حقیقت، حکم تاجرى دارد که براى درآمد بیشتر تأسیسات عام المنفعه اى به وجود مى آورد و براى گروهى ایجاد کار و براى مملکتى محصولاتى به ارمغان مى آورد، بى آنکه هیچ هدفى جز تحصیل درآمد داشته باشد، و اگر کار دیگرى در آمد بیشترى داشت به سراغ آن مى رفت.

البته چنین تجارت یا تولیدى اگر طبق موازین مشروع انجام گیرد، کار خلاف و حرامى نیست، ولى عمل فوق العاده مقدسى هم محسوب نمى شود.

و از اینگونه مخترعان و مکتشفان در طول تاریخ کم نبودند و نشانه این طرز تفکر همان است که اگر ببینند آن درآمد یا بیشتر از آن از طرقى که مضرّ به حال جامعه است تامین مى شود (مثلاً در صنعت داروسازى بیست درصد سود مى برند و در هروئین سازى 50 درصد) این دسته خاص، دومى را ترجیح مى دهند.

تکلیف این گروه نیز روشن است آنها هیچگونه طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آنها همان سود و شهرتى بوده که مى خواسته اند و به آن رسیده اند.

ج: گروه سومى هستند که مسلماً انگیزه هاى انسانى دارند و یا اگر معتقد به خدا باشند انگیزه هاى الهى، و گاهى سالیان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر مى برند به امید اینکه خدمتى به نوع خود کنند، و ارمغانى به جهان انسانیت تقدیم دارند، زنجیرى از پاى دردمندى بگشایند و گرد و غبارى از چهره رنج دیده اى بیفشانند.

اینگونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرک الهى، که بحثى در آنها نیست، و اگر نداشته باشند اما محرکشان انسانى و مردمى باشد بدون شک پاداش مناسبى از خداوند دریافت خواهند داشت، این پاداش ممکن است در دنیا باشد، و ممکن است در جهان دیگر باشد، مسلماً خداوند عالم عادل آنها را محروم نمى کند، اما چگونه و چطور؟ جزئیاتش بر ما روشن نیست، همین اندازه مى توان گفت «خداوند اجر چنین نیکوکارانى را ضایع نمى کند» (البته اگر آنها در رابطه با عدم پذیرش ایمان مصداق جاهل قاصر باشند مسأله بسیار روشنتر است).

دلیل بر این مسأله علاوه بر حکم عقل، اشاراتى است که در آیات و یا روایات آمده است.

ما هیچ دلیلى نداریم که جمله ان الله لایضیع اجر المحسنین(2) شامل این گونه اشخاص نشود، زیرا محسنین در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است، لذا مى بینیم برادران یوسف هنگامى که نزد او آمدند بى آنکه او را بشناسند و در حالى که او را عزیز مصر مى پنداشتند به او گفتند انا نراک من المحسنین «ما ترا از نیکوکاران مى دانیم».

از این گذشته آیه فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.

«هرکس به اندازه سنگینى ذره اى کار نیک کند آن را مى بیند و هرکس به مقدار ذره اى کار بد کند آن را خواهد دید» به وضوح شامل اینگونه اشخاص مى شود.

در حدیثى از على بن یقطین از امام کاظم(علیه السلام) مى خوانیم: «در بنى اسرائیل مرد با ایمانى بود که همسایه کافرى داشت، مرد بى ایمان نسبت به همسایه با ایمان خود نیک رفتارى مى کرد، وقتى که از دنیا رفت خدا براى او خانه اى بنا کرد که مانع از گرماى آتش شود... و به گفته شد این به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایه مؤمنت مى باشد»(3)

و نیز از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره عبدالله بن جدعان که از مشرکان معروف جاهلیت و از سران قریش بود چنین نقل شده: «کم عذابترین اهل جهنم این جدعان است، سؤال کردند یا رسول الله چرا؟ فرمود: انه کان یطعم الطعام: «او گرسنگان را سیر مى کرد»(4)

در روایت دیگرى مى خوانیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عدى بن حاتم (فرزند حاتم طائى) فرمود: دفع عن ابیک العذاب الشدید بسخاء نفسه: «خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت»(5).

و در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: که گروهى از یمن براى «بحث و جدال» خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند و در میان آنها مردى بود که از همه بیشتر سخن مى گفت و خشونت و لجاجت خاصى در برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى نمود، پیامبر(صلى الله علیه وآله)آنچنان عصبانى شد که آثارش در چهره مبارکش کاملاً آشکار گردید، در این هنگام جبرئیل آمد و پیام الهى را این چنین به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابلاغ کرد: خداوند مى فرماید این مردى است سخاوتمند پیامبر(صلى الله علیه وآله) با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست، رو به سوى او کرد و فرمود: پروردگار به من چنین پیامى داده است و اگر به خاطر آن نبود آنچنان بر تو سخت مى گرفتم که عبرت دیگران گردى.

آن مرد پرسید آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد، فرمود: بلى، عرض کرد، من شهادت مى دهم که معبودى جز «الله» نیست و تو رسول و فرستاده او هستى و به همان خدائى که تو را مبعوث کرده سوگند که تاکنون هیچکس را از نزد خود محروم برنگردانده ام»(6).

در اینجا این سؤال پیش مى آید که هم از بعضى آیات و هم از بسیارى از روایات استفاده مى شود که ایمان و یا حتى ولایت شرط قبولى اعمال و یا ورود در بهشت است، بنابراین اگر بهترین اعمال هم از افراد فاقد ایمان سر بزند مقبول درگاه خدا نخواهد بود.

ولى مى توان از این سؤال چنین پاسخ گفت که مسأله «قبولى اعمال» مطلبى است، و پاداش مناسب داشتن مطلب دیگر، به همین جهت مشهور در میان دانشمندان اسلام این است که مثلاً نماز بدون حضور قلب و یا با ارتکاب بعضى از گناهان مانند غیبت، مقبول درگاه خدا نیست، با اینکه مى دانیم چنین نمازى شرعاً صحیح است، و اطاعت فرمان خدا است و انجام وظیفه محسوب مى شود و مسلم است که اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود.

بنابراین قبول عمل همان مرتبه عالى عمل است و در مورد بحث، ما نیز همین را مى گوئیم، مى گوئیم: اگر خدمات انسانى و مردمى با ایمان همراه باشد، عالیترین محتوا را خواهد داشت، ولى در غیر این صورت به کلى بى محتوا وبى پاداش نخواهد بود، در زمینه ورود در بهشت نیز همین پاسخ را مى گوئیم که پاداش عمل لازم نیست منحصراً ورود در جنت باشد.(1)


1 ـ سوره یوسف آیه 90 و بعضى سوره هاى دیگر.

2 ـ بحار ج 3 چاپ کمپانى صفحه 377.

3 ـ همان مدرک صفحه 382.

4 ـ سفینة البحار جلد 2 صفحه 607.

5 ـ مدرک قبل.

6 ـ تفسیر نمونه 10/313

 

دسته ها : پرسش و پاسخ
يکشنبه 17 11 1389 18:39

چرا امام حسن (علیه السلام) از کوزه زهر آلود آب نوشید و چرا امام هشتم(علیه السلام) انگور زهر آلود تناول فرمود؟ ‏

در اینکه انبیاء و امامان معصوم (علیه السلام) از علم غیب به تعلیم الهى آگاهند حرفى نیست. ولى در چگونگى این علم، و همچنین در وسعت و گسترش آن سخن بسیار است، و این مسأله از پیچیده ترین مسائلى است که در این گونه مباحث به چشم مى خورد، اخبار متفاوتى در آن وارد شده و از سوى دانشمندان نیز اظهار نظرهاى مختلفى دیده مى شود، یکى از احتمالات اساسى و قابل ملاحظه در این مسأله به شرح زیر است:

 آنها همه این امور را مى دانند اما «بالقوه» نه «بالفعل» یعنى هر گاه بخواهند و اراده کنند چیزى از اسرار غیب را بدانند خداوند به آنها الهام مى کند، و یا قواعد و اصولى نزد آنها است که با مراجعه به آن قواعد و اصول فتح باب مى شود و مى توانند هر چیزى از اسرار غیب را بدانند، و یا کتبى نزد آنها است که به آن مى نگرند و از اسرار غیب با خبر مى شوند، یا اینکه در هر حال که خدا اراده کند و به اصطلاح حالت «بسط» به آنها دست دهد از این اسرار با خبر مى شوند، و در حالى که این اراده برگرفته شود و به اصطلاح حالت «قبض» حاصل گردد، این علوم موقتاً پنهان مى شود.

شاهد این نظر (در شکل اوّل) روایاتى است که مى گوید: امامان و پیشوایان معصوم هنگامى که مى خواستند چیزى را بدانند مى دانستند، مرحوم کلینى در این زمینه بابى در اصول کافى منعقد کرده تحت عنوان اِنَّ الاَْئِمَّةَ اِذا شاؤُا اَنْ یَعْلَمُوا عَلِمُوا «امامان هر گاه اراده مى کردند چیزى را بدانند مى دانستند»(1) این بیان در مورد علم پیامبران و امامان بسیارى از مشکلات را نیز حل مى کند، از جمله اینکه چرا مثلا امام حسن (علیه السلام) از کوزه زهر آلود آب نوشید؟ و امام هشتم (علیه السلام)انگور یا انار زهر آلود را تناول فرمود؟ چرا فلان فرد ناباب را به عنوان قضاوت یا فرماندارى انتخاب کردند؟ و چرا یعقوب از وضع خود اینهمه نگران بود؟ با اینکه فرزندش مقامات عالى را طى مى کرد، و سرانجام فراق مبدل به وصال مى شد چرا ... و چرا...؟ در تمام این موارد ممکن است گفته شود آنها اگر مى خواستند بدانند مى دانستند، ولى آنها مى دانستند که خداوند براى امتحان یا مصالح دیگر به آنها اجازه نداده است آگاهى پیدا کنند با ذکر یک مثال مى توان این مسأله را روشن ساخت: اگر کسى نامه اى به دست دیگرى بدهد که در این نامه اسامى افراد زیادى یا مقامات آنها ذکر شده باشد، و یا حقایق مکتوم دیگرى در آن آمده باشد.

 او اگر بخواهد از این حقائق با خبر بشود در نامه را باز مى کند و آگاه مى شود ولى تا در نامه باز نشده از آنها با خبر نیست، ضمناً شخص بزرگى که نامه را به دست او داده گشودن در نامه را موکول به اذن و اجازه خود کرده است.

1-اصول کافى جلد اول صفحه 258 (در این باب سه روایت به همین مصمون نقل شده است) مرحوم علاّمه مجلسى در مرآت العقول نیز در جلد 3 صفحه 118 به آنها اشاره کرده است.

2-تفسیر پیام قرآن 7/249

دسته ها : پاسخ به شبهات
يکشنبه 17 11 1389 17:53

والا ترین هجرت 1

مشرکین قریش می دانستند که اگر پیامبر به یثرب برسد آنجا با گسترش نفوذش بر مهاجرین و انصار و هم پیمان شدنش با قبایل آنجا سد عظیمی در برابر مکی یان می شود ، اهمیت استراتژیک مدینه و اینکه مسیر تجاری شام از آن میگذرد خطری برای کاروان های تجاری قریش ایجاد میکرد لذا قریش همه نیروی اقتصادی و بشری خود را بسیج کرده بود تا دعوت پیامبر را ریشه کن کند و برای همیشه از  او رهایی یابند ، فرصت خوبی بود چون قریش گمان می کرد که پیامبر با فوت عمویش ابوطالب دیگر حامی و پشتیبانی ندارد که از او حمایت کند .

بدین منظور بزرگانشان در دار الندوه گرد هم آمدند تا با هم اندیشی قضیه دعوت پیامبر را فیصله دهند و از التحاق عرب به او جلوگیری کنند بلاخره بزرگانشان پس از تبادل نظر و سبک و سنگین کردن آراء مختلف متفق القول شدند که از هر عشیره یک جوان تنومند جنگی مهیا شود و در یک هجوم مسلح ، شبانه به خانه پیامبر هجوم آورند و او را در بسترش ترور کنند .بدین گونه چهل مرد از قبایل مختلف عرب جمع آمدند و هم پیمان شدند و به هبل سوگند خوردند که پیامبر را ترور کنند .

هدف قریش از انتخاب مردان رزمی از قبایل مختلف این بود که در صورت موفقیت نقشه ترور ، بنی هاشم ، عشیره پیامبر قادر به جنگ با همه ی قبایل عربی نیست و در صدد انتقام خواهی بر نمی آید و به دریافت خون بهای پیامبر اکتفا می کنند .

خداوند رسولش را از این توطئه شوم آگاه ساخت ، پیامبر موضوع توطئه قریشیان و نقشه ترورش و هجرتش به یثرب را با علی بن ابی طالب در میان گذاشت .

علی علیه السلام به پیامبر گفت : یا رسول الله اگر در بستر  شما بخوابم ، آیا سالم به مقصدتان می رسید ؟

پیامبر فرمود : آری

علی علیه السلام گفت : پدر و مادم به فدایت یا رسول الله ، حاضرم جانم را فدایتان کنم.

بدین ترتیب ، علی ، حامی بزرگ اسلام که اکنون جای خالی پدرش ابوطالب را پر می کرد اکنون آماده جان فشانی شده تا پیامبر بتواند به اهداف والایش دست پیدا کند و هجرت به مدینه که نقطه عطفی در تاریخ بشریت بود و مبدا هجرت از سیئات به حسنات بود را رقم بزند .

غیر از علی بن ابی طالب  وعبدالله بن أریقط بن بکر که راهنمای بدوی پیامبر بود کسی از این جریان خبر نداشت .

در خانه رسول الله فغاطمه دخترش و علی و زنان دیگری نیز بودند

پس با این حساب فاطمه سلام الله علیها در طول زندگی اش دو بار مورد تعرض هجوم به خانه اش شده یکی در جریان ترور پیامبر توسط مشرکین قریش و دیگری  چند روز بعد ارز فوت پیامبر که عده ای به ظاهر مسلمان که به خانه وحی یورش بردند و حرمت پیامبر را نگه نداشتند  و در اثر آن هجوم حضرت صدیقه به شهادت رسید و جنینش سقط شد .

سوالی پیش می آید و آن هم اینکه چرا مهاجمین شبانه حمله نکردند و منتضر اول صبح بودند تا حمله کنند ؟

نقل شده که عده ای از مهاجمان می خواستند شبانه از دیوار بالا روند و زنان و کودکان در بیت رسول الله با دیدن آنها آشفته شدند و فریاد واغوثا سر دادند لذا غیرت و حمیت عربی مهاجمان به جوش آمد و به هم گفتند : خانه که در تصرف و محاصره ماست ، و در خانه علاوه بر محمد زن و کودک نیز هست ، اگر شبانه هجوم آوریم ممکن است بعدها میان قبایل عرب بدنام شویم که به زنان و کودکان  حمله برده ایم و مورد ملامت واقع می شویم  و اینکه عرب گویند اینها همانند که شبانه بر دختران عموهایمان حمله برده اند ، پس منتظر طلوع فجر می مانیم که آن موقع زنان و کودکان نیز آرمیده اند .

پیامبر امنت هایی که مکیان در پیشش داشتند را به علی علیه السلام سپرد و به او گفت که بعد از او، با کاروان فواطم(فاطمه دختر رسول الله ، فاطمه بنت اسد و فاطمه بنت زبیر)به وی ملحق شود.

پیامبرشبانه از خانه خارج شد و با پاشیدن مشتی خاک به روی مشرکین ، از دید آنها محجوب گشت و همراه راهنمای بدوی خود از مکه خارج شد.

ادامه دارد .....

نوشته شده توسط عزیز سالمی  

 

شنبه 16 11 1389 18:37

مشروبات الکلی هم حلال شد

فتوای "یوسف قرضاوی" مبنی بر مجاز بودن نوشیدن مشروبات حاوی مقدار اندکی الکل بحث هایی را در قطر موجب شد و برخی آن را جنجال برانگیز دانستند‏.‏

"عبداللطیف آل محمود" سردبیر روزنامه الشرق چاپ قطر در سرمقاله شماره روز پنجشنبه آن نوشت‏:‏ این فتوا موجب بروز بحث و جدل در بین محافل مردمی شده است‏.‏

روزنامه العرب چاپ قطر نیز به نقل از "قرضاوی" نوشت‏:‏ نوشیدن مشروبات حاوی مقادیر اندکی الکل که از طریق تخمیر طبیعی بدست آمده باشد، اشکالی ندارد‏.‏

"قرضاوی" گفته است‏:‏ وجود الکل به میزان پنج در هزارم نوشیدنی حرام نیست زیرا این مقدار بسیار اندک است به ویژه اینکه الکل آن از تخمیر طبیعی بدست آید، بنابراین مشکلی در نوشیدن آن نمی بینم.‏

"آل محمود" در سرمقاله خود افزود‏:‏ ما و شیخ "قرضاوی" نیازی به این فتوا نداشتیم و بی تردید این فتوا زمینه نوشیدن مشروباتی که حاوی مقداراندکی الکل است فراهم می کند و دلیل کسانی که آن را می نوشند نیز این است که میزان الکل در قرآن و در سنت تعیین نشده است و اعلام می دارند وقتی عالم و دانشمندی در موقعیت و جایگاه "قرضاوی" فتوای مجاز بودن آن را صادر کرده است چرا آن را ننوشیم؟

"آل محمود" افزود: به فرض اینکه الکل با تخمیر طبیعی بدست آید و به میزان اندک باشد و موجب مستی نشود، عملیات تخمیر مستمر است و متوقف نمی شود و اندازه گیری آن دشوار می باشد بنابراین چه زمانی می توان خط قرمزی برای تحریم بودن میزان آن تعیین کرد‏.

شیخ "قرضاوی" در اعلام موضع خود نسبت به انتقاداتی که به وی وارد شده است گفت: این انتقادات ناشی از عدم درک فتوا است و آنچه وی در این باره گفته است پاسخ به درخواست توضیح در مورد نوشیدنی نیروزای موجود در بازار است‏.‏

این مبلغ قطری مصری الاصل گفت: مردم می خواهند حکم شرعی در مورد مشروبات نیروزای موجود در بازار را بدانند بنابراین هنگامی که از من در این مورد سوال کردند چاره ای جز توضیح این موضوع برای مسلمانان نداشتم تا آنان خود را به ناحق در تنگنا و سختی قرار ندهند‏.‏

"قرضاوی" در ادامه افزود: نمی دانم این فتوا چرا اینقدر جنجال برانگیز شده است‏.‏

خب معلومه جناب شیخ ، گند زدی به شریعت مطهر ، تن بزرگان دین تو قبرشون لرزید ، نکن از این کارها ، آخر عمری توبه کن ، روی امام اعظم ابوحنیفه رو سفید کردی تو ... قباحت داره  والله

از سوی دیگر "عبدالحمید الانصاری" مدیر سابق دانشکده شریعت و اصول الدین قطر با تایید فتوای شیخ "قرضاوی" گفت: از نظر مضمون فتوا و هدف توضیح و و روشنگری برای مردم با ایشان موافق هستم.‏"قرضاوی" ریاست اتحادیه جهانی علمای مسلمان را برعهده دارد‏.

 

جمعه 15 11 1389 15:27

فضیلت زیارت حضرت رضا(علیه السلام):

 فضیلت زیارت امام رضا(علیه السلام) بیش از آن است که احصا شود و ما در این جا تنها به ذکر چند روایت تبرّک مى جوییم; ولى قبل از بیان این روایات، اشاره اى به بعضى از کرامات آن حضرت در طول سفر به خراسان مناسب به نظر مى رسد:

«ابن طاووس» روایت کرده: زمانى که مأمون، امام رضا(علیه السلام) را از مدینه به خراسان طلبید آن حضرت از مدینه به سوى بصره حرکت کرد و بدون آن که وارد کوفه شود، از طریق کوفه به بغداد و از آن جا وارد قم شد; اهل قم به استقبال آن حضرت شتافتند و چون هر کسى میل داشت که آن بزرگوار بر او وارد شود، در زمینه ضیافت و پذیرایى از آن جناب با هم به نزاع پرداختند. حضرت(علیه السلام) فرمودند: شتر من مأمور است، یعنى هر کجا که او فرود آمد من همان جا وارد مى شوم. آن شتر آمد و آمد، تا دَرِ خانه اى که صاحبش در شب آن روز خواب دیده بود که امام رضا(علیه السلام) فردا میهمان او خواهد بود، ایستاد و حضرت آن جا وارد شدند. چندى نگذشت که آن محلّ به مقام رفیعى تبدیل شد و در زمان ما از مدارس دینیه موفّق حوزه مقدّسه قم به حساب مى آید (و به نام مدرسه رضویّه نامیده شده است).(1)

«شیخ صدوق» نیز به سند خود از «اسحاق بن راهویه» نقل کرده که گفت: وقتى امام رضا(علیه السلام) وارد نیشابور شد و خواست از آن جا حرکت کند، راویان احادیث خدمت آن حضرت جمع شدند و عرض کردند: اى پسر رسول خدا از نزد ما مى روى بدون آن که براى ما حدیثى بیان فرمایى که از آن بهره مند شویم؟ آن بزرگوار سر مبارکش را از داخل محملى که در آن نشسته بود بیرون آورد و فرمود: «شنیدم از پدرم موسى بن جعفر(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از پدرم جعفربن محمّد(علیهما السلام)، که فرمود: شنیدم از پدرم محمّدبن على(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از پدرم على بن الحسین(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از پدرم حسین بن على(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از پدرم امیر مؤمنان على بن ابى طالب(علیهما السلام) که فرمود: شنیدم از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که فرمود: شنیدم از جبرئیل که گفت: شنیدم از خداوند عزّوجلّ که فرمود: «لااِلهَ اِلاَّ اللهُ حِصْنى، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى اَمِنَ مِنْ عَذابى; لا اله الا الله قلعه محکم من است، هر کس در این قلعه وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود». امام(علیه السلام) پس از بیان این حدیث حرکت فرمود، وقتى شتر آن حضرت به راه افتاد، مجدّداً سر مبارک خود را از محمل بیرون آورد و فرمود: «بِشُرُوطِها وَ اَنـَا مِنْ شُرُوطِها; با شرایطش و من از آن شرایط هستم»!(2)

اباصلت نیز روایت کرده که وقتى امام رضا(علیه السلام) به «ده سُرخ» در اطراف مشهد رسیدند محضر مبارکش عرض شد: یابن رسول الله!(صلى الله علیه وآله)ظهر شده است نماز بجاى نمى آورید؟ حضرت فرود آمد و آب طلبید. عرض کردند: آب همراه نداریم، پس با دست مبارک خود زمین را کاویدند، آن قدر آب از زمین جوشید که آن حضرت و همه همراهان وضو ساختند و اثرش تا به امروز باقى است. وقتى وارد سناباد شدند پشت مبارک را به کوهى که دیگ هاى سنگى از آن مى تراشیدند تکیه داد و عرض کرد: «خداوندا! به این کوه و آنچه در داخل ظرف هاى تراشیده شده از این کوه گذاشته مى شود، نفع و برکت عطا فرما»! سپس دستور دادند که براى خود آن حضرت نیز دیگ هایى از همان کوه بتراشند و طعامش را تنها داخل همان دیگ ها طبخ کنند، از آن روز به بعد، مردم نیز دیگ ها و ظرف ها از آن کوه تراشیدند و برکت گرفتند.(3)

 

پس از این مقدّمه به سراغ مختصرى از روایاتى مى رویم که در فضیلت زیارت آن حضرت وارد شده است:

1ـ از رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «بزودى پاره اى از تن من در زمین خراسان مدفون گردد و هیچ مؤمنى او را زیارت نکند مگر آن که خداوند متعال بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش جهنّم حرام کند».(4)

2ـ در حدیث دیگرى از آن حضرت(صلى الله علیه وآله) آمده است: «پاره اى از بدن من در خراسان مدفون خواهد شد، هر غم زده اى که او را زیارت کند خداى متعال غمش را زایل گرداند و هر گناهکارى که به زیارتش رود خداوند گناهانش را بیامرزد».

3ـ از خود حضرت رضا(علیه السلام) روایت شده: «بقعه اى در خراسان است که زمانى بر آن مى گذرد که محلّ رفت و آمد فرشتگان مى شود; پیوسته فوجى از فرشتگان از آسمان فرود مى آیند و فوجى بالا مى روند تا صور اسرافیل بدمد». پرسیدند: اى پسر رسول خدا! آن، کدام بقعه است؟ فرمود: «بقعه اى است در زمین طوس و آن به خدا قسم، باغى از باغ هاى بهشت است، هر کس مرا در آن بقعه زیارت کند گویا رسول خدا را زیارت کرده است».(6)

4ـ به دو سند معتبر نقل شده که آن حضرت فرمود: هر کس مرا با توجّه به دورى قبرم زیارت کند روز قیامت در سه جایگاه نزد او بیایم، تا او را از صحنه هاى هولناک آن روز خلاصى بخشم، اوّل زمانى که نامه اعمال به دست انسانها داده مى شود، دوم نزد پُل صراط و سوم نزد میزان و ترازوى اعمال.(7)

5ـ از حضرت جواد(علیه السلام) نیز روایت شده که فرمود: «من از جانب خداوند متعال ضمانت بهشت مى کنم براى کسى که قبر پدرم را در طوس زیارت کند در حالى که به حقّ آن حضرت معرفت داشته باشد».(8)

کوتاه سخن این که، روایاتى در فضیلت زیارت آن حضرت وارد شده که درباره زیارت هیچ یک از معصومین(علیهم السلام) وارد نشده است و این به دلایل مختلفى است که یکى از آنها این است که فقط شیعیان خالص اثنا عشرى به زیارت مرقدش مى شتابند و از برکات تربتش بهره مى گیرند و به پیروى از مکتبش افتخار مى کنند، البتّه همان گونه که در حدیث اخیر آمده عارف به حقّ آن حضرت بودن، شرط قبولى زیارت است.

 

 

 

1 فرحة الغرى، صفحه 105.
2. عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 135، حدیث 4 و بحارالانوار، جلد 49، صفحه 123، حدیث 4 .
3. عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 136، حدیث 1 و بحارالانوار، جلد 49، صفحه 125، حدیث 1 .
4. عیون اخبارالرضا، جلد 2، صفحه 255، حدیث 4 و بحارالانوار، جلد 49، صفحه 284، حدیث 3.
5. عیون اخبارالرضا، جلد 2، صفحه 257، حدیث 14 و بحارالانوار، جلد 99، صفحه 33، حدیث 11.
6. عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 255، حدیث 5 و بحارالانوار، جلد 99، صفحه 31، حدیث 2 .
7. کامل الزیارات، باب 101، صفحه 304، حدیث 4 و فقیه، جلد 2، صفحه 584، حدیث 3189.
8. 256، حدیث 7 

جمعه 15 11 1389 9:7

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى، اَلاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ،
خدایا درود فرست بر على بن موسى الرضا آن امام پسندیده با تقواى پاک
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، اَلصِّدّیقِ الشَّهیدِ،
و حجّت تو بر هر که روى زمین و هر که در زیر زمین است آن راستگوى شهید
صَلاةً کَثیرَةً نامیَةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ
درودى بسیار نمو یافته و پاکیزه و پیوسته و پى در پى و دنبال هم مانند بهترین درودى کـه مى فرستى
عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیآئِکَ.


فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت غریب الغرباء ، ثامن الائمة النجباء ، سلطان الدین و الدنیا ، ابا الحسن مولانا علی بن موسی الرضا علیه و علی آبائه و اجداده الکرام سلام الله ، بر همه اتباع و ارادتمندان به اهل بیت رسول اعظم تسلیت و تعزیت باد ، انشاالله زوار حضرتش در بارگاه ملکوتی اش که معراج ملائکه است ما را از دعای صالحشان فراموش نمی فرمایند چرا که این روزها گرفتارم و از همه مؤمنین طلب دعا دارم .
نوشته شده توسط : عزیزسالمی


پنج شنبه 14 11 1389 21:18
X