علامه حلي و رؤيت امام زمان
آقا سيد محمد، صاحب مفاتيح الاصول و مناهل الفقه، از خط علامه حلي، كه در حواشي بعضي كتبش آورده، نقل مي كند:
« علامه حلي در شبي از شبهاي جمعه تنها به زيارت قبر مولايش ابي عبدالله الحسين عليه السلام مي رفت. ايشان بر حيواني سوار بود و تازيانه اي براي راندن آن به دست داشت. اتفاقاً در اثناي راه شخصي پياده در لباس اعراب به او برخورد كرد و با ايشان همراه شد.
در بين راه شخص عرب مسأله اي را مطرح كرد. علامه حلي(ره) فهميد كه اين عرب، مردي است عالم و بااطلاع، بلكه كم مانند و بي نظير؛ لذا بعضي از مشكلات خود را از ايشان سؤال كرد تا ببيند چه جوابي براي آنها دارد با كمال تعجب ديد ايشان حلال مشكلات و معضلات و كليد معماها است.
باز مسائلي را كه بر خود مشكل ديده بود، سؤال نمود و از شخص عرب جواب گرفت و خلاصه متوجه شد كه اين شخص علامه دهر است؛ زيرا تا به آن وقت كسي را مثل خود نديده بود ولي خودش هم در آن مسائل متحير بود. تا آن كه در اثناء سؤالها، مسأله اي مطرح شد كه آن شخص در آن مسأله به خلاف نظر علامه حلي فتوا داد. ايشان قبول نكرد و گفت: اين فتوا برخلاف اصل و قاعده است و دليل و روايتي را كه مدرك آن باشد، نداريم.
آن جناب فرمود: دليل اين حكم كه من گفتم، حديثي است كه شيخ طوسي در كتاب تهذيب نوشته است.
علامه گفت: چنين حديثي در تهذيب نيست و من به ياد ندارم ديده باشم كه شيخ طوسي يا غير او نقل كرده باشند.
آن مرد فرمود: آن نسخه از كتاب تهذيب را كه تو داري از ابتدايش فلان مقدار ورق بشمار در فلان صفحه و فلان سطر حديث را پيدا مي كني.
علامه با خود گفت: شايد اين شخص كه در ركاب من مي آيد، مولاي عزيزم حضرت بقية الله روحي الفداه باشد؛ لذا براي اين كه واقعيت امر برايش معلوم شود در حالي كه تازيانه از دستش افتاد، پرسيد: آيا ملاقات با حضرت صاحب الزمان عليه السلام امكان دارد يا نه؟
آن جناب چون اين سؤال را شنيد، خم شد و تازيانه را برداشت و با دست باكفايت خود در دست علامه گذاشت و در جواب فرمود:
« چطور نمي توان ديد و حال آن كه الان دست او در دست تو مي باشد؟ »
همين كه علامه اين كلام را شنيد، بي اختيار خود را از روي حيواني كه بر آن سوار بود بر پاهاي آن امام مهربان، انداخت تا پاي مباركشان را ببوسد كه از كثرت شوق بيهوش شد.
وقتي بهوش آمد كسي را نديد و افسرده و ملول گشت. بعد از اين واقعه وقتي به خانه خود رجوع نمود، كتاب تهذيب خود را ملاحظه كرد و حديث را در همان جايي كه آن بزرگوار فرموده بود، مشاهده كرد و در حاشيه كتاب تهذيب خود نوشت: اين حديثي است كه مولاي من صاحب الامر عليه السلام مرا به آن خبر دادند و حضرتش به من فرمودند: در فلان ورق و فلان صفحه و فلان سطر مي باشد.
آقا سيد محمد، صاحب مفاتيح الاصول فرمود: من همان كتاب را ديدم و در حاشيه آن كتاب به خط علامه، مضمون اين جريان را مشاهده كردم
عصمت از ديدگاه وهابيت
معناي عصمت
عصمت در لغت به معناي منع و در اصطلاح نگاه داشتن خدا، بندهاش را از چيزي كه موجب عقوبت و عذاب ميشود[1] و معصوم يعني كسي كه هيچ يك از حرامهاي الهي از او سر نميزند.[2]
در متون ديني و تاريخي كهن مثل عهدين[3] مطالبي در رابطه با عصمت و يا عدم آن نسبت به پيامبران به چشم ميخورد و يا حتي در كتب تاريخ نگاري جديد و يا كتبهاي اسلامي مثل برخي از تفاسير، اقوالي به چشم ميخورد كه متأثر از اسرائليات بوده و رفته رفته در بين ذهن علما نفوذ كرده و در آنجا راسخ شده است كه با شرع مقدس و مقام پيامبران پيشين سازگاري نداشته و ما را در شناخت اسلام ناب با مشكل مواجه ميكند. مثلا در آياتي از تورات و انجيل گناهاني از قبيل زنا، شراب خواري، جنايت، حقه بازي، چشم چراني و... [4] را به پيامبران بزرگ الهي نسبت دادهاند.
ديدگاه وهابيت
از جمله كسانيكه قائل به عدم عصمت پيامبران و به تبع آنها ائمه اطهار (عليهم السلام) شدهاند سلفيها ميباشند كه به اعتراف بزرگانشان عصمت را براي پيامبران و ائمه اطهار قبول ندارند. ابن تيميه از بزرگان اهل سنت در يكي از اقوالش مدعي شده كه هيچ كس معصوم نيست نه پيغمبر نه غير پيغمبر[5] و ميگويد: «فإنه لا معصوم بعد الرسول و لاتجب طاعه أحد بعده فى كل شيء»[6] بدرستي كه هيچ معصومي بعد از رسول نيست و طاعت هيچ كسي بعد از پيغمبر در هيچ چيزي واجب نيست.
او ميگويد: امت پيغمبر جمعاً معصوم هستند و چون امت معصومند ديگر نيازي به عصمت امام نيست. وي در منهاج مينويسد:
أحدها أن يقال لا نسلم أن الحاجه داعيه إلى نصب إمام معصوم وذلك لأن عصمه الأمه مغنيه عن عصمته[7]
ديدگاه اماميه
در رابطه با عصمت پيامبران دلائل مختلفي وجود دارد. مثلاً چون انبيا انسانها را به پاكي و پاكيزگي فرار ميخواندند پس اگر خود آلوده به گناه باشند اين فراخوان، رهآوردي نخواهد داشت و به تعبير قرآن مورد مواخذه و خشم خداوند متعال قرار ميگيرند:
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ*كَبرَُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ[8]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چرا سخنى مىگوييد كه عمل نمىكنيد؟! * نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه عمل نمىكنيد!
انبيا بايد معصوم باشند تا بتوانند رهبر و راهنماي مردم شوند و همچنين بايد معصوم باشند تا در حمل پيامهاي خداوند، هيچ جاي شك و شبهه و ترديدي باقي نماند. اگر داراي مقام عصمت نبوده باشند مردم چگونه ميتوانند به اينگونه پيامها اعتماد كنند.
در رابطه با عصمت پيامبر(ص) در قرآن كريم ميخوانيم:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً[9]
اى كسانىكه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد.
در اين آيه و 10 آيه ديگر در قرآن كريم بوضوح ميبينيم كه اطاعت از پيغمبر خدا در كنار اطاعت از خداوند متعال قرار داده شده است و از آنجا كه فعل پيامبر همانند قولش و تقريرش حجت است بايد فعلش صد در صد صحيح باشد تا بندگان در تبعيت از افعال پيامبر به گمراهي نيفتند. پس نبي بايد معصوم باشد.
در رابطه با عصمت ائمه اطهار عليهم السلام خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد :
إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً[10]
همانا خداوند مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
اراده خداوند متعال در اين آيه بر اين تعلق گرفته است كه پليدي را از اهل بيت دور گرداند و رجس هرنوع پليدي اعم از گناه و غير گناه است.
نقد وهابيت
برخي از اهل سنت گفتهاند كه اين آيه در بيان مقام عصمت براي زنهاي پيغمبر است نه براي اهل بيت. چون آيه مربوط به زنهاي پيغمبر است. در جواب بايد گفت:
اولا بر فرض اينكه قبول كنيم اين آيه در مقام اثبات عصمت براي زنهاي پيامبر است پس خود اين جواب است براي آقاياني كه ميگويند عصمت براي هيچ كسي ثابت نيست نه نبي و نه غير نبي.
ثانيا اين جمله در اين آيه براي زنهاي پيامبر نيوده و براي اهل بيت ميباشد. زيرا :
1. اين احتمال اجتهاد در مقابل نص است. زيرا روايات متواتر بيان ميكند كه شان نزول آيه درباره پيامبر و فاطمه و علي و حسن و حسين (عليهم السلام) است و حتي اين مطلب را مدتها پيامبر اسلام تكرار ميكرده است تا براي مردم خوب جا بيفتد. مثل روايتي كه در مسند احمد از انس ابن مالك نقل ميكند:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا أَسْوَدُ بن عَامِرٍ ثنا حَمَّادُ بن سلمه عن علي بن زَيْدٍ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم كان يَمُرُّ بِبَيْتِ فَاطِمَه سِتَّه أَشْهُرٍ إذا خَرَجَ إلى الْفَجْرِ فيقول الصَّلاَه يا أَهْلَ الْبَيْتِ إنما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً[11]
از انس نقل مي كند گه پياكبر گرامي اسلام شش ماه هر وقت كه براي نماز صبح از منزل خارج ميشدند به درب خانه فاطمه(س) كه ميرسيدند ميفرمودند: اي اهل بيت وقت نماز صبح است و بعد اين آيه را تلاوت ميفرمودند كه همانا خداوند مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملا پاك سازد.
آيا اين فعل پيامبر آنهم براي شش ماه و هر روز دلالتي جز اين دارد كه اهل بيت كساني هستند كه در خانه علي و فاطمهاند.
2. اگر آيه درباره زنهاي پيامبر بود بايد به صورت خطاب مونث ذكر ميشد نه خطاب مذكر؛ يعني بايد چنين ميآمد: إنما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُن الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُن تَطْهِيراً
پي نوشتها :
[1] -ابن منظور ؛ لسان العرب ، بيروت ، دار الصادر ، 1414 ه ق ، چاپ سوم ، ج 12 ، ص 404
[2] -طريحى، فخر الدين؛ مجمع البحرين ، تحقيق: سيد احمد حسينى ، تهران، كتابفروشى مرتضوى،1375 ش، چاپ سوم، ج 6 ، ص 116
[3] -منظور تورات و انجيل است
[4] -كتاب مقدس ، عهد عتيق ، سفر پيدايش ، فصل 19 ، آيه 30 به بعد
كتاب مقدس ، عهد عتيق ، سفر پيدايش ، فصل27 ، از آيه 1 تا 40
كتاب مقدس ، عهد عتيق ، سفر پيدايش ، فصل9 ، از آيه 21 تا 25
كتاب مقدس ، عهد عتيق ، سفر سموئيل ، فصلفصل 12 از آيه 9 به بعد
كتاب مقدس ، عهد عتيق ، سفر سموئيل ، فصل 11 آيه 2 تا 27
كتاب مقدس ، عهد عتيق ، سفر لاويان ، فصل 18 آيه 12
كتاب مقدس ، عهد عتيق ، سفر خروج ، فصل6 آيه 20
[5] -أحمد بن عبد الحليم بن تيميه الحراني أبو العباس ؛ منهاج السنه النبويه ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، مصر ، مؤسسه قرطبه - 1406 ، چاپ اول ، ج 7 ص 85
[6] -أحمد عبد الحليم بن تيميه الحراني أبو العباس ؛ كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيميه ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي ؛ عربستان سعودي ، مكتبه ابن تيميه ، چاپ دوم ، ج 19 ، ص 69
[7] -أحمد بن عبد الحليم بن تيميه الحراني أبو العباس ؛ منهاج السنه النبويه ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، مصر ، مؤسسه قرطبه ، 1406 ، چاپ اول ،ج 6 ص 466
[8] -قرآن كريم ، سوره صف ، آيه 2 و 3
[9] -قرآن كريم ، سوره نسا، آيه 59
[10] -قرآن كريم ، سوره احزاب ، آيه 33
[11]- أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني ؛ مسند الإمام أحمد بن حنبل ،مصر ، مؤسسه قرطبه ، ج 3 ، ص 259
محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي ، الجامع الصحيح سنن الترمذي ، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون ، بيروت ، دار إحياء التراث العربي ، ج 5 ، ص 352
محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيشابوري ؛ المستدرك على الصحيحين ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت ، دار الكتب العلميه - بيروت - 1411هـ - 1990م ، چاپ اول ، ج 3 ، ص 172
نوروز در پرتو آيات و روايات قسمت 1
در كتاب شريف بحارالانوار مرحوم مجلسى رحمه الله پيرامون عيد نوروز روايات متعددى نقل شده به طورىكه در جلد 59 بيش از 45 صفحه به اين موضوع اختصاص يافته است. در اين مختصر، به بخشهايى از آن مباحث اشاره مىشود:
معلى بن خنيس نقل كرده است كه روز نوروز بر امام جعفر صادق عليه السلام وارد شدم، امام عليه السلام خطاب به من فرمود: آيا اين روز را مىشناسى؟ عرض كردم، قربانتشوم، اين روزى است كه ايرانىها آن را بزرگ و نيكو مىشمارند و به همديگر هديه مىدهند. پس امام فرمودند: علت اين امر را كه بسى ديرينه استبرايت تشريح خواهم كرد. عرض كردم اگر اين موضوع را از ناحيه شما فراگيرم بهتر از آن است كه گذشتگانم زنده شوند و دشمنانم نابود گردند!
پس فرمودند: اى معلى! همانا نوروز روزى است كه پروردگار جهان از بندگانش پيمان گرفت كه او را پرستش كنند و به او شرك نورزند و به پيامبران و امامان عليهم السلام ايمان بياورند. نوروز اولين روزى است كه خورشيد در آن طلوع كرد و بادهاى ناگهانى وزيدن گرفت و ستاره زمين در چنين روزى ايجاد شد ... نوروز روزى است كه على عليه السلام در نهروان خوارج را هلاك كرد; گلهاى زمين در آن روز خلق شد; در چنين روزى بود كه كشتى حضرت نوح عليه السلام بر كوه جودى نشست; همان روزى است كه جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد; همان روزى است كه ابراهيم عليه السلام بتها را شكست; در همين روز حضرت محمد صلى الله عليه و آله، على عليه السلام را بر دوش خود حمل كرد تا بتهاى قريش را سرنگون كند... در چنين روزى حضرت مهدى عليه السلام ظهور مىفرمايد و ما انتظار فرج آن حضرت را در چنين روزى داريم; براى اينكه نوروز از ما و شيعيان ماست. نوروز براى مسافرت خوب و براى زراعت و طلب حوايجبسيار نيكوست، عقد نكاح و ازدواج در چنين روزى بسيار شايسته است. (1)
همچنين در كتاب مزبور آمده استشيخ طوسى و ساير متاخرين براى عيد نوروز اعمال مخصوصى را بيان داشتهاند كه از آن جمله است: غسل، روزه، نماز و... (2) همچنين روايتشده كه احمد بن فهد الحلى رحمه الله در كتاب مهذب البارع فرموده است كه: نوروز، روز عزيز و بلند مرتبهاى است. (3) مرحوم سيد مرتضى علامه بهاءالدين على بن حميد با استناد به فرمايش معلى بن خنيس از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه: نوروز روزى است كه در آن روز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن روز براى امير المؤمنين على عليه السلام در غدير خم پيمان گرفت و آن حضرت را به امامتبعد از خودشان منصوب فرمود... و نوروزى بر ما نمىگذرد الا اينكه ما در آن روز منتظر ظهور فرج قائم آل محمد صلى الله عليه و آله هستيم. و نوروز از روزهاى ما مىباشد. (4)
مرحوم حاج شيخ عباس قمى رحمه الله در فصل يازدهم كتاب گرانسنگ مفاتيج الجنان اعمال ويژهاى براى عيد نوروز آوردهاند از جمله: نماز، ادعيه متعدد و صدقه دادن. و نيز از امام ششم عليه السلام روايت كرده كه چون عيد نوروز فرا رسد، غسل كن و پاكيزهترين جامههاى خود را بپوش و به بهترين بوهاى خوش خود را خوشبو گردان. صله ارحام، عيادات از بيماران، بزرگان دين، علما و پدر و مادر از جمله برنامههاى اين روز است.
پىنوشتها:
1- علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 59، ص 91، باب 22
4و3و2- همان، ص 116;117.
"جاحظ بصري" در كتاب "التاج" درباره نوروز در روايات شيعه چنين مي نويسد:
الف – در روايات شيعه
پيوسته اين پرسش براي جستجوگري كه به فلسفه اعياد تا عمق تاريخ كهن به كنكاش مي پردازد مطرح است كه نوروز چرا مقدس است؟ و قداست آن از چه چيزي مايه مي گيرد و اينكه در پيش از اسلام زردشتيان و ايرانيان اين عيد را با شكوه زيادي برگزار مي كردند و همراه باراز و نياز و دعا و مراسم ويژه انجام مي گرفت و با مذهب زرتشتي گره خورده بود و بهار و رستاخيز را نيز نشانگر بود، فلسفه وجوديش چه بود. پس از اسلام نيز در ايران و برخي از كشورهاي اسلامي اين قداست همچنان استمرار يافت و تداوم خود را حفظ نمود تا جايي كه وارد حوزه احاديث و روايات ديني شده و بابي به نام باب النيروز در مباحث عيد شناسي مفتوح گشته و به اعمال و آداب آن توجه خاص شد چه رمز و رازي در نوروز نهفته بود كه در اين روايات به تثبيت نوروز انجاميد.
حقير با توجه به مطالعاتي كه در زمينه قرآن شناسي داشته همواره به نكات و مباحثي كه به تثبيت و تصديق اديان پيش از مبعث حضرت محمد ( ص ) در قرآن كريم اشارت رفته است، توجه ويژه اي داشته و قرآن نيز آيات عديده اي را به تصديق بمالديه اهل الكتاب اختصاص داده است كه در دين شناسي حايز اهميت هستند. قرآن هيچگاه در مورد اديان صاحب كتاب، خط بطلان نهايي نكشيد و نه تنها اين كار را نكرد بلكه تصديق صريح نمود و جاي بسي تاسف است كه هنوز كتابي منتشر نشده كه موارد تصديق تورات و انجيل و زبور و كتابهاي عهد عتيق و عهد جديد و نيز اوستاي زرتشت را گرد آوري و تدوين كند حال آن كه موارد مشترك بسياري، مضامين اين كتابها با قرآن داشته كه مي توان همه را مشخص و جمع آوري نمود و ميزان تصديق را كه قرآن كريم به آن ناطق است، دريافت.
در قرآن كريم يكبار از مجوس (زردتشتيان) در رديف صاحبان كتاب يا اهل الكتاب، ياد شده كه قابل تامل بوده و آن در سوره مباركه حج (آيه 17) است كه مي فرمايد: " ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصاري و المجوس، و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامه ان الله علي كل شي شهيد" يعني: همانا خدا روز رستاخيز ميان كساني كه ايمان آورده اند و يهوديان و صابئين و مسيحيان و زرتشتيان و كساني كه شرك ورزيدند حكم مي كند، به راستي خدا بر همه چيز گواه است.
آنچه شگفت انگيز است و يكي از افتخارات ايرانيان محسوب مي شود اين است كه خاستگاه دين زرتشتي ايران زمين بوده كه در قرآن تحت عنوان " مجوس" از آنان در رديف " اهل الكتاب " نام برده است و اين ويژگي را هيچكدام از اقوام اروپايي و آسيايي و افريقايي و شرق دور دارا نمي باشند كه دينشان در كتاب آسماني قرآن به رسميت شناخته شود و به ويژه سنت نبوي نيز مطابق نص صريح حديث پيامبر اكرم ( ص ) مسلمين را مكلف كرد مانند اهل كتاب با زرتشتيان، پيامبري داشتند كه كشتند و علاوه بر آن در صحاح سته احدايث زيادي آمده كه از مجوس همچون اهل كتاب جزيه مي گرفتند و درمنابع بسيار معتبر همچون سنن سعيد بن منصور و مسند امام احمد بن حنبل و الام شافعي و صحيح بخاري و مسند طيالسي و سنن كبراي بيهقي و اموال ابو عبيد و روض الانف سهيلي و روايات و گزارش هايي آنده مبني بر اهل كتاب بودن " زدتشتيان " و داشتن پيامبري صاحب كتاب (يعني حضرت زرتشت) كه اين روايات از جهت اينكه در كهن ترين منابع ثبت و ضبط شده بسيار مورد اعتماد بوده و افتخاري براي ايراني محسوب مي شود كه آخرين دين الهي به تثبيت و تاييد آنان و پيامبر شان و كتابشان پرداخته باشد. حتي سعيد بن منصور در سنن خود از عبدالرحمان اين عوف (صحابي مشهور) گواهي آورده كه پيامبر اكرم ( ص ) از مجوسيان ناحيه هجر (شرق عربستان سعودي) جزيه گرفته است.
در كتب حديث و كتب فقهي و كتب " الاموال " مفصل به مسايل اهل كتاب بودن مجوسيان (زرتشتيان) استدلال شده و در مباحث جزيه به آنها تصريح شده است كه نياز به عرضه آنها نيست و در مقاله نيز دنبال اين نيستيم كه اين موضوع را در روايات اهل سنت آثار فقهي آنان بررسي كنيم، آنچه در مقاله كوتاه مقصود و منظور است عرضه رواياتي است كه از سوي شيعه و از قول امامان بزرگوار در تاييد و تثبيت " نوروز " و آداب و اعمال آن آمده است.
در نكته نخستين كه زرتشتيان اهل كتابند و حضرت زرتشت پيامبري در رديف هزاران پيامبري الهي بوده، در منابع شيعي نيز روايات و اقوال زياد است و حتي حضرت زرتشت ظهور پيامبر اكرم ( ص) و باقي ماندن شريعت وي تا روز قيامت را نيز پيش بيني كرده است. سيد ابن طاووس ( 589-664 ) كه از علماي برجسته اماميه محسوب مي شود و داراي تاليفات كثيري است و به اتفاق اعلام شيعه از با تقواترين انسان هاي دوره خود بوده است و در كتاب الملاحم و الفتن " ( فصل 27 ) از قول ابومعشر مي گويد: جاماسب و زرتشت در هزار سال قبل از بعثت پيغمبر
حكم كرده اند كه طالع قرآن (نشان مي دهد) كه شريعت رسول الله
تا روز قيامت باقي خواهد بود.
در بين زرتشتيان پيش از اسلام دو عيد بسيار مبارك و مشهور بود يكي عيد نوروز و ديگري مهرگان (مهرجان) بدون گمان در اديان اعياد همراه با اعمال مذهبي برگزار مي شده است و چون دين حضرت زرتشت نيز داراي اعيادي مقدس همچون نوروز بوده اند (مانند دين مقدس اسلام كه دو عيد فطر و قربان مهم ترين و برجسته ترين اعياد ديني مسلمانانت محسوب مي شوند) اعمال و آداب ويژه اي داشته است كه در كتابهايي كه از پهلوي به پارسي و عربي ترجمه شده و يا در آداب و مراسم برگزاري اين آيين در نزد زرتشتيان و بقيه ايرانيان مسلمان كه به صورت سنتي و شفاهي آن را حفظ كرده اند باقي مانده است، كه براي نمونه برخي از آن آداب در نوروزنامه ها و كتاب هايي همچون كتاب التاج " " جاحظ بصري " انعكاس يافته است كه بعدها برخي از خلفاي عباسي نيز تحت تاثير ترجمه آثار ايراني به قداست اين جشن توجه داشته ومراسمي را نيز به پاس آن برگزار مي كرده اند و فلسفه و رمز اين كه چرا در روايات شيعه اين اندازه به اين عيد توجه شده است ريشه در اعتقادات ديني و باور به " اهل الكتاب " بودن زرتشتيان و دريافت ارزش و اهميت اين عيد ديني بوده كه از پيش از اسلام بر جاي مانده است. اگر اين عيد صبغه ديني آن غلبه نداشت ( همچون عيد فطر و عيد قربان ) و قداستي به عنوان يكي از اعياد دين زرتشت مورد توجه نبود هيچگاه اين احاديث با اين صراحت در مورد آن روايت نمي شد، لذا جاي بسي تامل دارد كه اين روايات را مورد بررسي قرار داد و حداقل فهرستي از آنها تهيه نمود تا بتوان بعدها به تحليل علمي آنها پرداخت . و اگر حضرت امام صادق( ع ) به يكي از ياران خود فرموده اند: نوروز روزي است كه خداوند از بندگانش پيمان گرفت كه او را بپرستند و او را شريك و انبازي نگيرند به پيامبران و راهنمايان او بگروند و به پيشوايان دين ايمان بياورند و همان روزي است كه آفتاب در آن طلوع كرد و بادها وزيدن گرفت. زمين در آن شكوفا و درخشان شد. همان روزي است كه كشتي نوح در كوه آرام گرفت. همان روزي است كه پيامبر خدا امير المومنين علي
را بر دوش گرفت تا بت هاي قريش را در كعبه به زير افكند و بتان را خرد كنند. چنانكه ابراهيم نيز اين كار را كرد.
تمام اين ويژگي ها نشان مي دهد كه نوروز محتواي ديني به خصوصي داشته است. اينك جا دارد رواياتي كه پيش از علامه مجلسي در كتب معتبر روايي شيعه آمده نقل كينم . همه مي دانند كه كتب اربعه شيعه از نظر اعتبار و ارزش همچون صحاح سته نزد اهل سنت است و لذا روايات مندرج در كتب چهار گانه شيعه يعني : كافي شيخ كليني، من لايحضره الفقيه شيخ صدوق، تهذيب الاحكام و الاستبصار شيخ طوسي، از حيث وارد شدن در اين منابع اهميت ويژه دارند و پس از جرح و تعديل آنها مي تواند مصدر فتوا و احكام و باورها باشد . رواياتي كه در سه كتاب از كتب چهار گانه حديث شيعه آمده چنين است:
1- با لفظ نوروز يكبار اين روايات آمده است:
- يوم ... النوروز اهدوا اليه الشيء
اين روايت در تهذيب الاحكام طوسي جلد 6 ( ص 378، سطر 11 ) ثبت و ضبط شده است.
2- با لفظ الئيروز چهار بار روايات زير نقل شده است
يا اميرالمومنين اليوم النيروز ( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، جلد 3، ص 300، سطر4 )
فاذا كان يوم المهرجان اوالنيروز... ( الكافي شيخ كليني ، ج 5، ص141، سطر 6 )
يوم المهرجان و النيروز اهدوااليه الشيء( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 13 )
اتي علي بهديه النيروز فقال ما هذا؟( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 3 )
3- با لفظ " نيروزا " يك بار در روايت منقول است:
اصنعوالناكل يوم نيروزا (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 4 )
4- با لفظ نيروزنا يك بار در روايت منقول است:
نيروزنا كل يوم (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 5 )
نكته قابل توجه در اين است كه بيشتر اين روايات در كتاب من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق آمده كه روايات اين كتاب نسبت به ساير كتب اربعه از اعتبار و ارزش بيشترين برخوردار است به ويژه كه شيخ صدوق در آن كتاب بيشتر به روايات فقهي و علمي عنايت داشته است و علاوه بر آن روايات اين با منابع حديث اهل سنت از نظر مضمون و محتوا و حتي الفاظ اشتراك چشمگيري نسبت به ساير كتابهاي حديث شيعه دارد.
اينك در پايان مقاله به روايت مشهور معلي بن خنيس پرداخته و از قول حاج شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان ( فصل 11 ) اعمال عيد توروز را بنابر تعليم امام جعفر صادق
به معلي بن خنيس نقل مي كنيم:
و اما اعمال عيد نوروز: پس چنان است كه حضرت صادق ( عليه ااسلام ) به معلي بن خنيس فرموده كه:
1- چون روز نوروز شود غسل كن،
2- و پاكيزه ترين جامه هاي خود را بپوش،
3- و به بهترين بوهاي خوش خود را خوشبو گردان،
4- و در آن روز روزه بدار،
5- پس چون از نماز پيشين و پسين و نافله هاي آن فارغ شوي چهار ركعت نماز بگذار يعني دو ركعت به يك سلام، و در ركعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزالناه بخوان، و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه " قل يا ايهاالكافرون " و در ركعت سيم بعد از حمد ده مرتبه سوره " قل خو الله احد " و در ركعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه " قل اعوذ برب الفلق " و " قل اعوذ برب الناس " بخوان و بعد از نماز به سجده شكر برو و اين دعا بخوان: " اللهم صل علي محمد و آل محمد آلا وصياء المرضيين و علي جميع انبيائك و رسلك با فضل صلواتك و بارك عليهم با فضل بركاتك و صل علي ارواحهم و اجسادهم، اللهم بارك علي محمد و آل محمد و بارك لنا في يومنا هذاالذي فضلته و كرمته و شرفته و عظمت خطره ، اللهم بارك لي فيما انعمت به علي حتي لا اشكر احدا" غيرك و وسع علي في رزقي يا ذاالجلال و الا كرام، اللهم ما غاب عني فلا يعيبن عني عونك و حفظك و ما فقدت من شي فلاتفقد ني عونك عليه حتي لا اتكلف ما لا احتاج اليه يا ذا الجلال و الا كرام، يعني بار خداي بر محمد و آل محمد اوصياء پسنديده رحمت فرست و هم بر همه پيامبران و فرستادگانت به بهترين رحمت هايت و بركت ده برايشان به بهترين بركاتت و بر جسم و جانشان رحمت فرست، بارخدايا برمحمد و آل محمد بركت ده و به ما در اين روزي كه بر تريش دادي و گراميش نمودي و شرافت و بزرگيش بخشيدي بركت ده، بار خدايا مرا در آنچه بر من انعام كردي بركت ببخش تا به غير از تو ديگري را سپاس نكنم و در روزيم گشايش و وسعت ده اي صاحب جلال و بزرگواري، بار خدايا هر چه از من نهان باشد. پس كمك و نگهداري تو از من نهان مباد و هر چيز را گم كنم پس مبادا گمم كني ياريت را تا به رنج و زحمت نيفتم براي آنچه محتاج آن نيستم اي صاحب جلالت و بزرگواري سپس حاج شيخ عباس قمي مي نويسد: چون چنين كني گناهان پنجاه ساله تو آمرزيده شود و بسيار بگو يا ذالجلال و الاكرام .
چهارشنبه سوري بين حلّيِّت و تحريم
چند روزي به چهارشنبه پر سر و صدا و جنجالي آخر سال نمانده است و چيزي كه در وب سايتها و پايگاههاي خبري بسيار به چشم ميخورد، استفتاآتي است كه از مراجع معظم تقليد و عالمان دين، پيرامون چهارشنبه سوري منتشر شده است.
در اين مقال، همّ ما بيان آن فتاوا و تحليل و بررسي آنها براي تبيين علت صدور و مصاديق آن است.
چهارشبنه سوري، جشني است كه آن را منسوب به ايران قديم ميدانند و آن كه دقت در آن نشان ميدهد كه چيزي فراتر از يك جشن بوده بلكه فرهنگي است كه معتَقَداتي نيز همراه دارد. از اين رو ميتوان آن را از دو جنبه تحليل كرد:
1- محتواي فرهنگي چهارشنبه سوري
2- چگونگي برپايي جشن چهارشنبه سوري
وقتي خوب به قضيه نگريسته ميشود اين جشن فراتر از ترقه و آتش است بلكه اعتقاد به يك بسته فرهنگي است كه ميتوان اهم آن را چنين برشمرد:
1- نحوست چهارشنبه آخر سال
2- خوش يمني آتش
3- نحوست خاكستر آتشي كه از روي آن پريدهاند.
4- برآورده شدن حاجات با انجام كارهاي خاص مانند:
الف- قاشق زني
ب – كوزه شكني
ج- پريدن از روي آتش
د- نذر آش و آجيل چهارشنبه سوري
پيامبر اكرم كه بنيان گذار نظم نوين و متكامل تعالي بشر است تمام تلاش خود را براي تغيير همين ملاكها و ذائقهها به كار برده است. ايشان و خاندان پاكش جانفشاني كردهاند تا شعور جامعه ترقي يافته و عقل جايگاه خود را از تقليدها و تبعيتها و تعصبها بازپس گيرد.
ابتدا به بررسي بستهي فرهنگي اين جشن ميپردازيم:
شايد قديمترها كه رسانهها كمتر بود و تهاجم هاي فرهنگي به اين شكل سازمان نيافته بود چندان نيازي به تحليل اين ماجرا نبود هر چند در آن زمان نيز حكم قضيه همين بود كه امروز هست. اما آنچه ما امروز با آن مواجهيم، شيوههاي نرم تهاجم است كه به صورت هاي مخملين ظهور ميكنند تا مقبوليت يابند، كه يكي از اين شيوهها، مخملِ "فرهنگ ملي" است!
سياست گزاران و مهندسان تهاجم در پوشش اين عنوان هر روز سعي در تخريب باورهاي ديني و دور كردن مردم، بخصوص جوانان از دين و فراتر از آن، از تعقل داشته و جامعه را به سوي خرافات پيش ميبرند. اما خرد جمعي و عقل فعال جامعه بايد به اين سوال ها پاسخ دهد:
1- فرق فرهنگ با خرافات چيست؟
2- ملاك ارزش گذاري فرهنگ ها و سنت ها چيست؟
3- آيا هر چيزي كه از نياكان به يادگار رسيده باشد ارزشمند، و يادگار است؟
داستان زنده به گور كردن دختران در ميان اعراب جاهلي بر هيچ كس پوشيده نيست. اما آيا كسي در ميان اقوام عرب پيدا ميشود كه آن را به عنوان يك ميراث فرهنگي و يك سنت باستاني بستايد و زندهاش كند؟
قبح اين سنت چنان واضح است كه كسي در پاسخ آن ترديدي ندارد و حتي عرب ها شايد از اينكه اجدادشان چنين كاري انجام ميدادند شرمسار باشند. ولي گاهي، زشتي يك مساله با بزرگ نمايي زيباييهاي ظاهري، پوشيده شده، مغفول ميماند. تا آنجا كه عقلاي قوم نيز فريفتهي خط و خال ميشوند.
ماجراي سنت چهارشنبه سوري از اين دست است، كه مافياي تهاجم به پتانسيل آن پي برده و چند سالي است كه بدان دست ياخته است.
از مردم فهيم، از كاربران فرهيخته سايتِ محترمِ تبيان، از دانش آموزان و دانشجويان كه قائل به ربط و منطق و استدلالند، سوال ميكنيم:
1- آتش چگونه خوش بختي ميآورد؟
2- روز، چگونه ميتواند نحس، و بدبختيزا باشد؟
3- زردي رخسار را چطور ميتوان با سرخي آتش عوض كرد؟
4- خاكستر آن آتشي كه از رويش پريدهاند و از آن سرخي طلبيدهاند چرا بايد نحس باشد؟
5- و هزار سوال ديگر...
بر خلاف آنچه بر سر زبانها نهادهاند كه جشن چهارشنبه يك سنت هزارساله ايرانيِ اصيل است، دكتر كورش نيكنام، پژوهشگر آداب و سنن ايران باستان، كه خود نيز به آيين زرتشت است، عقيده دارد كه چهارشنبه سوري هيچ ارتباطي با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شكل گيري اين مراسم را به دوران بعد از اسلام و بعد از حمله عربها به ايران ميداند.
و من سوالي ديگر مطرح ميكنم: اگر كسي بگويد پدران من براي خوش بختي سرشان را به سنگ ميزدند، آيا بايد اعتقاد داشت كه چون آنها به چنين چيزي معتقد بودند و عمل ميكردند پس درست است؟ و بايد آن را زنده نگه داشت و از آن حاجت طلبيد؟
آنكه به دنبال زنده كردن اين سنت هاست، يا سناريو پرداز تهاجم است كه به دنبال تخريب باورهاي صحيح و منحرف كردن جامعه از تعقل است و يا مليگرايي است كه ندانسته آب به آسياب دشمن ميريزد. اينجاست كه وظيفه خطير متوليان فرهنگي و رسانههاي جمعي هويدا ميشود كه بايد بكوشند بي تحقيق دست به كار نشوند و عمال منويات دشمنان نگردند.
اكنون خوب است به سوال هايي كه از خرد جمعي پرسيديم پاسخ دهيم و شايد بهتر باشد اين گونه بگويم كه پاسخ هاي خود را به عقل فعال جامعه عرضه كنيم تا مورد قضاوت واقع شود:
1- فرق فرهنگ با خرافات: فرهنگ ارزشي بايد زنده بماند و خرافات بايد نابود گردد. فرهنگي كه معيارهاي ارزشمندي را داراست خوب بوده و بايد زنده بماند، اما خرافات، دشمن عقل و منطق و جامعه و فرهنگ بوده و بايد نابود شده و از آن پرهيز شود.
2- ملاك ارزشگذاري: فرهنگ و سنتي ارزشمند است كه عقلايي بوده و در جهت منفعت جامعه و افراد آن باشد.
3- تكليف آنچه از نياكان رسيده است: همه سنت هايي كه نياكان داشتهاند نيكو نبوده است و چه بسا، آنان نيز دچار اشتباه و خرافه شده اند و به جرأت ميتوان گفت كه خطاي آنان بخاطر پايين بودن دانش و بينش، بيشتر از اكنون نيز بوده است. لذا سنتي كه ارزش عقلايي داشته باشد بايد به آن نازيد و زنده نگه داشت و آنچه به دور از عقل است بايد از آن تبري جست.
پيامبر اكرم كه بنيان گذار نظم نوين و متكامل تعالي بشر است تمام تلاش خود را براي تغيير همين ملاك ها و ذائقهها به كار برده است. ايشان و خاندان پاكش جانفشاني كردهاند تا شعور جامعه ترقي يافته و عقل جايگاه خود را از تقليدها و تبعيت ها و تعصب ها بازپس گيرد. (در ادامه، تبيين اين مطلب را از استاد مطهري خواهيد خواند)
آنچه آمد يك سوي قضيه بود. اما تحليل تاريخي اين سنت نيز آن را مخدوش نشان ميدهد. بر خلاف آنچه بر سر زبانها نهادهاند كه جشن چهارشنبه يك سنت هزارساله ايرانيِ اصيل است، دكتر كورش نيكنام، پژوهشگر آداب و سنن ايران باستان، كه خود نيز به آيين زرتشت است، عقيده دارد كه چهارشنبه سوري هيچ ارتباطي با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شكل گيري اين مراسم را به دوران بعد از اسلام و بعد از حمله عربها به ايران ميداند. او ميگويد:
«در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيم. در ايران كهن هر يك از سي روز ماه، نامي ويژه دارد، كه نام فرشتگان است. شنبه و يكشنبه و... بعد از تسلط اعراب، به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين، اينكه ما شب چهارشنبهاي را جشن بگيريم (چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده) خودش گوياي اين هست كه چهارشنبه سوري بعد از اسلام در ايران مرسوم شد.
براي ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در اين پنج روز آتش روشن مي كرديم تا روح نياكانمان را به خانه هايمان دعوت كنيم.
بنابراين، اين آتش چهارشنبه سوري بازمانده آن آتش افروزي ۵ روز آخر سال در ايران باستان است و زرتشتيان به احتمال زياد براي اينكه اين سنت از بين نرود، نحسي چهارشنبه را بهانه كردند و اين جشن را با اعتقاد اعراب منطبق كردند و شد چهارشنبه سوري.»1
لازم به ذكر است كه از ديدگاه اسلامي ايام هيچ نحوستي ندارند و خوب و بد همه از افعال آدمي است. و نحوستي كه به چهارشنبه نسبت داده ميشود مربوط به فرهنگ اقوام عرب بوده نه فرهنگ اسلام عزيز. اين آموزه را در روايات اهل بيت فراوان داريم.
با توجه به اين بيانات، ميتوان چند نكته را مورد توجه قرار داد:
1- سنت اصيل ايراني بودن آن مورد خدشه است. (قابل توجه مليگرايان)
2- برخاسته از يك سنت زرتشتي است. (قابل توجه مسلمانان)
3- هيچ مبناي علمي و عقلي ندارد. (فراخواندن ارواح مردگان!!)
لازم به ذكر است كه از ديدگاه اسلامي، ايام هيچ نحوستي ندارند و خوب و بد همه از افعال آدمي است. و نحوستي كه به چهارشنبه نسبت داده ميشود مربوط به فرهنگ اقوام عرب بوده نه فرهنگ اسلام عزيز. اين آموزه را در روايات اهل بيت فراوان داريم:
حسن به مسعود مىگويد: به محضر مولايم حضرت ابوالحسن الهادى عليهالسلام رسيدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برايم رخ داده بود؛ انگشتم زخمى شده و شانهام در اثر تصادف با اسب سوارى صدمه ديده و در يك نزاع غير مترقبه لباسهايم پاره شده بود. به اين خاطر، با ناراحتى تمام در حضور آن گرامى گفتم: عجب روز شومى برايم بود! خدا شرّ اين روز را از من باز دارد! امام هادى عليهالسلام فرمود: اى حسن! اين [چه سخنى است كه مىگويى] با اين كه تو با ما هستى، گناهت را به گردن بىگناهى مىاندازى! [روزگار چه گناهى دارد!]»
حسن بن مسعود مىگويد: با شنيدن سخن امام عليهالسلام به خود آمدم و به اشتباهم پى بردم. گفتم: آقاى من! اشتباه كردم و از خداوند طلب بخشش دارم. امام فرمود: اى حسن! روزها چه گناهى دارند كه شما هر وقت به خاطر خطاها و اعمال نادرست خود مجازات مىشويد، به ايام بدبين مىشويد و به روز بد و بيراه مىگوييد! حسن گفت: اى پسر رسول خدا!، براى هميشه توبه مىكنم و ديگر عكس العمل رفتارهايم را به روزگار نسبت نمىدهم. امام در ادامه فرمود: اى حسن! به طور يقين خداوند متعال پاداش مىدهد و عقاب مىكند و در مقابل رفتارها در دنيا و آخرت مجازات مىكند.»2
امام صادق عليه السلام فرمودند: صدقه بده و هر روز كه خواهى سفر كن. 3
حَمّاد بن عثمان ميگويد به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا مسافرت در روزي مثل چهارشنبه كراهت دارد؟ فرمود: هر وقت خواستى صدقه بده و به سفر برو و آية الكرسى بخوان. 4
اما تحليل چگونگي برگزاري جشن چهارشنبه
آنچه امروز با آن مواجهيم، آسيب هاي اجتماعي، اقتصادي است كه در پي شيوه برگزاري اين جشن ها گريبانگير جامعه شده است كه بي شك در راستاي اهداف دشمنان و مهاجمان بوده كه به دست خود به دامن خويش ميزنيم.
ضررهاي مالي و جاني آن با گزارشاتي كه در اين ايام از سوي رسانهها ارائه ميشود بر همگان آشكار است و اصلا نياز به گزارش ندارد كه همه لااقل هراس تركيدن ترقههاي مهيب را به جان چشيدهاند. اين بخش به دليل وضوح و ملموس بودن نيازي به اطالهي كلام ندارد.
آيتالله جعفر سبحاني در مورد چهارشنبه سوري ميگويد: قرآن مجيد ميفرمايد يكي از اهداف بعثت پيامبر اين است كه غل و زنجيري كه بر افكار مردم بسته شده بود را باز كند. مراد از غل و زنجير آداب و رسوم جاهلي است كه هيچ اثري در اخلاقيات و زندگي انسان ندارد از اين رو پيامبر اسلام تمام رسوم جاهليت كه به ضرر انسان بود را لغو كرد. چهارشنبه سوري به نحوي كه در ايران رسم شده جهل است و ضررهاي آن براي همه مشهود است.متاسفانه به خاطر همين رسوم غلط، جوانان زيادي زخمي و كشته ميشوند و پدران و مادران آنها در سوگ آنها مينشينند.
و اكنون بيان و تحليل فتاواي فقهي:
هر كاري كه از انسان سر ميزند، از نظر فقهي يكي از پنج صورت را دارد:
1- يا مباح است. يعني انجام و ترك آن اشكالي ندارد و شخص در آن مختار است مانند آب خوردن
2- يا مستحب است. يعني انجام آن به نفع شخص است اما هيچ اجباري بر آن نيست مانند مسواك زدن
3- يا مكروه است. يعني انجام آن به ضرر شخص است اما هيچ اجباري بر ترك آن نيست مانند در حال سيري غذا خوردن
4- يا حرام است. يعني آنقدر مضر است كه شخص مجاز به انجام آن نيست مانند خودكشي يا ضرر زدن به خود يا ديگران.
5- يا انجام آن واجب است. يعني آنقدر منفعت آن ضروري است كه حتما بايد انجامش داد مانند حفظ جان.
اما ملاك تشخيص نفع ها و ضررها، شرع مقدس اسلام و بعد از آن عقل سليم است و علت ترتب عقل بر شرع كوتاه قدي آن در تشخيص تمام مصالح و مفاسد است. كار فقيه كه ما آن را با نام مجتهد يا مرجع تقليد نيز ميشناسيم استخراج همين ملاكها از منابع آن يعني كتاب خداوند تبارك و تعالي و فرمودههاي مفسران آن يعني احاديث پيامبر اكرم و اهل بيت مكرم ايشان است.
با دستيابي به اين ملاكها و قوانين، تشخيص موضوعات و مصاديق آنها بسيار ساده بوده و هر كسي ميتواند آن كليات را در موضوعات جزئي روزمره و جديد تطبيق داده و حكم آن را استخراج كند. از اين روست كه گفته ميشود كار فقيه استخراج احكام كلي است و تشخيص مصاديق و تطبيق احكام بر موضوعات بر عهده خود مكلفين است.
حال احكام كلي درباره موضوع صحبت ما:
1- حقوق افراد محترم بوده و آزار ديگران حرام است.
2- اعتقاد به خرافات و پرداختن به آن حرام است.
3- انجام امور خطرناك براي كه احتمال آسيب براي فرد و جامعه دارد حرام است.
با اين مقدمه تكليف كارهاي كه در اين جشن صورت ميپذيرد مشخص ميشود:
1- ساخت مواد منفجره براي اين منظور
2- خريد و فروش مواد منفجره براي اين امر
3- استفاده از مواد منفجره در اين مراسم
4- اعتقاد به خرافات
5- برپايي مراسم هاي خرافي
6- تبليغ و ترويج خرافه
تمام اين عناوين منع عقلي و شرعي دارد و منظور از منع شرعي همان حرمت است. بنابر اين وقتي در اين باره از مراجع سوال ميشود آنان نيز حكم به حرمت ميدهند. اما حتي بدون پرسش از ايشان نيز حكم اين امور مشخص بود و افرادي كه ميخواهند دست به اين كارها بزنند، اگر به عمل خود و حكم آن توجه داشته باشند خواهند فهميد كه مصداق كار ناشايست و حرام است.
نظر فقها و مراجع معظم:5
حضرت آيت الله العظمي خامنهاي؛
نظر جنابعالى درباره چهارشنبه سورى چيست؟ جواب: علاوه بر آنكه هيچ مبناى شرعى ندارد، مستلزم ضرر و فساد زيادى است كه مناسب است از آنها اجتناب شود.
حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي: منفعت حاصل از خريد و فروش مواد محترقه حرام است.
حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي با تأكيد بر اينكه چهارشنبه سوري يك مراسم خرافي برگرفته از آيين غلط گذشتگان است و در فرهنگ اسلامي هيچ جايگاهي ندارد، يادآور شد: بايد سنت هايي چون ديد و بازديد، صله رحم، كمك به ديگران ترويج شود و نبايد تسليم سنت هاي خرافي گذشتگان شويم. خريد و فروش، حمل و نقل مواد محترقه كه به منجر به ايجاد حادثه و مصدوم شدن ديگران ميشود جايز نبوده و منفعت حاصل از آن نيز حرام است.
آيتالله العظمي بهجت (ره) : اين كارها مشروعيت ندارد.
تعبير قرآن تبعيت كوركورانه از گذشتگان، از پدران، مادران، آباء و اجداد است اين هم از موضوعاتي است كه قرآن روي آن زياد تكيه كرده است و آن را منشأ لغزشهاي بشر مي داند و سخت انتقاد مي كند. مثلا مي گويد: آنها چنين مي كويند:
«انا وجدنا آبائنا و جدنا آبائنا علي امه و انا علي آثارهم مقتدون»؛ اينها مي گويند: ما پدران خودمان را بر يك طريقهاي يافتهايم و ما هم همان طريقه پدران خودمان را مي گيريم و مي رويم ، و به تعبير امروز سنت گرائي.
آيتالله العظمي سيستاني: اموري كه به جامعه ضرر ميزند و موجب ايذاء مردم است مانند استعمال ترقه و خريد و فروش آن جايز نيست.
آيتالله العظمي فاضل لنكراني (ره) : در فرض مزبور كه داراي خطرات جاني و مالي است و موجب اذيت و آزار ديگران است و مخالف مقررات و قانون و نظم جامعه است جايز نيست.
آيتالله العظمي ميرزا جواد تبريزي(ره): هيچ يك از اين امور، رجحان شرعي ندارد و تشويق مردم به اين مورد تشويق به دنيا و غافل كردن از آخرت است و اين كه تصور ميكنند اين امور مردم را به حفظ وطن و عزت وا ميدارد، تصوري باطل است. آنچه مردم را به عزت ميرساند و به حفظ وطن وا ميدارد ايمان است و بس.
آيتالله علوي گرگاني: چهارشنبه سوري يكي از سنتهاي غلط است كه از لحاظ عقلي و شرعي هيچگونه جايگاهي ندارد و از رسوم جاهليت است و لذا لازم است كه مؤمنين از برپايي اينگونه برنامهها اجتناب كنند. مخصوصاً اگر مشتمل بر محرمات باشد و در صورتي كه موجب وحشت مردم و زيان و ضرر شود، ضمانت هم دارد.
حضرت آيتالله صافي گلپايگاني: استفتاء جمعي از مردم در خصوص استفاده از مواد محترقه در ايام نوروز: چنانچه اين مواد موجب آزار مردم باشد، حرمت آن شديدتر است و مراسم چهارشنبه سوري از اين قبيل است و چون استفاده از اين مواد،از مصاديق لهو و اسراف است ،جايز نمي باشد.
وي همچنين در پاسخ به استفتائي در خصوص شركت در مجالس صوفيان و مدعيان عرفان ، بيان داشته است كه افكار آنها انحرافي است و شركت در مجالس آنان حرام و ترويج باطل است.
نظر علما و دانشمندان درباره حرمت پرداختن به خرافات:
آيت الله سبحاني در گفتگو با خبرگزاري مهر:
آيتالله جعفر سبحاني در مورد چهارشنبه سوري ميگويد: قرآن مجيد ميفرمايد يكي از اهداف بعثت پيامبر اين است كه غل و زنجيري كه بر افكار مردم بسته شده بود را باز كند.
مراد از غل و زنجير آداب و رسوم جاهلي است كه هيچ اثري در اخلاقيات و زندگي انسان ندارد. از اين رو پيامبر اسلام تمام رسوم جاهليت كه به ضرر انسان بود را لغو كرد. چهارشنبه سوري به نحوي كه در ايران رسم شده جهل است و ضررهاي آن براي همه مشهود است.متاسفانه به خاطر همين رسوم غلط، جوانان زيادي زخمي و كشته ميشوند و پدران و مادران آنها در سوگ آنها مينشينند.
آيتالله سبحاني با بيان اينكه عقل و شرع به هيچ وجه اين آداب غلط را نميپسندد تصريح كرد: همه انبيا و اولياي الهي آمدند تا با خرافات مبارزه كنند و چهارشنبه سوري هم نوعي خرافه است. بايد از اصالتهايي كه موجب پيشرفت ملت ما ميشود محافظت كرد.
آيتالله سبحاني با اشاره به برخي اعمالي كه در چهارشنبه سوري انجام ميشود تصريح كرد: پريدن روي آتش و گفتن برخي جملات و... به هيچ وجه درست نيست.
ايشان از همه مردم خواست كه در روز چهارشنبه آخر سال مراقب اعمالشان باشند و دچار مسائل خلاف شرع و عقل نشوند.6
عاشورائيان و صاحب الزمانيان ! شما كه هميشه و در فرصت هائي مثل تقارن عاشورا و نوروز هويت اسلامي خود را به نمايش گذارده و نشان داده ايد آنچه پيش شما اصل است و همه هدفها و حركتها و افتخارات و برنامه ها و شعارها بايد به سوي آن و براي آن و بر گرفته از آن باشد ، اسلام و ولايت اهل بيت عليهم السلام است روي سخن و عرائضم با شما است با آن عده اي كه در عوالم معلومي سير مي كنند و مي خواهند با كارهائي مثل پريدن از روي آتش ، سنت هاي مرده را زنده كنند حرفي نداريم ، «ذرهم يأكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون».
استاد شهيد مطهري
قرآن منشأهايي براي فكرهاي بي ريشه كه آنها را به درختان بي ريشه تشبيه مي كند ذكر مي كند. يكي از آنها تقليد است. البته قرآن با كلمه تقليد مطلب را بيان نكرده است با تعبير ديگر بيان بيان كرده است.
تعبير قرآن تبعيت كوركورانه از گذشتگان، از پدران، مادران، آباء و اجداد است. اين هم از موضوعاتي است كه قرآن روي آن زياد تكيه كرده است و آن را منشأ لغزش هاي بشر مي داند و سخت انتقاد مي كند. مثلا مي گويد: آنها چنين مي گويند:
«انا وجدنا آبائنا و جدنا آبائنا علي امه و انا علي آثارهم مقتدون»
اينها مي گويند: ما پدران خودمان را بر يك طريقهاي يافتهايم و ما هم همان طريقه پدران خودمان را مي گيريم و مي رويم، و به تعبير امروز سنت گرائي.
حالا اين تعبير صحيح است يا غلط، و بهتر از اين هم مي توانستيم تعبير پيدا كنيم . به هر حال اين كلمه امروز رايج شده است. قرآن سنت گرائي را محكوم مي كند اما اشتباه نشود! ضد سنت گرائي را هم قرآن محكوم مي كند هر دو را محكوم مي كند چطور؟
قرآن فقط عقل گرائي و منطق گرائي را تأئيد مي كند. قرآن مي گويد: هر امر به اصطلاح قديمي و هر سنت قديمي را به دليل آن كه گذشتگان ما چنين مي كرده اند ، نياكان ما اين چنين بوده اند و ما بايد راه نياكان خودمان را برويم انجام دادن آن محكوم است ، چرا؟ مي گويد ممكن است نياكان اشتباه كرده باشند ممكن است نياكان عقل و شعور نداشته باشند آن كه دليل نمي شود.
نياكان ما در گذشته چنين مي كرده اند ، ما هم چنين مي كنيم ، چهار شنبه آخر اسفند مي شود بسياري از خانواده ها (كه بايد بگوئيم: خانواده هاي نادان) آتشي و هيزمي روشن مي كنند، بعد آدم هاي سر و مر و گنده از روي آتش مي پرند : اي آتش زردي من از تو ، سرخي تو از من ! اين چقدر حماقت است، كه مي پرسيم: چرا چنين مي كنيد؟
مي گويند: يك سنتي است ميان مردم ، از قديم پدران چنين مي كرده اند. قرآن مي گويد: «او لو كان آباءوهم لا يعقلون شيئا»
اگر هم از پدران گذشته تان چنين كاري مي كردند شما وقتي مي بينيد يك كار احمقانه است و دليل حماقت پدران شماست رويش را بپوشانيد. چرا اين سند حماقت را سال به سال تجديد مي كنيد؟ اين فقط يك سند حماقت است كه كوشش مي كنيد اين سند حماقت را هميشه زنده نگه داريد مائيم كه چنين پدر و مادرهاي احمقي داشته ايم. او لو كان آباءوهم لا يعقلون شيئا.
حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني
امت بزرگ و مسلمان ايران، شيعيان و جوانان متعهد و مخلص! فرزندان قرآن و نهج البلاغه، امت توحيد، امت حق و عدل و صدق و صلح ! امت محمد صلي الله عليه و آله و شيعه حضرت علي عليه السلام! برادران و خواهراني كه اسلاميت را مليت، هويت و افتخار خود مي دانيد و در ميدان هاي مختلف، همواره با آن ابراز وجود و اعلام موجوديت مي كنيد و سر افراز و بلند به اسلام، به شعائر اسلام، به التزام و احكام اسلام و مدنيت اسلامي مي باليد! عاشورائيان و صاحب الزمانيان! شما كه هميشه و در فرصت هائي مثل تقارن عاشورا و نوروز هويت اسلامي خود را به نمايش گذارده و نشان داده ايد آنچه پيش شما اصل است و همه هدف ها و حركت ها و افتخارات و برنامه ها و شعارها بايد به سوي آن و براي آن و بر گرفته از آن باشد، اسلام و ولايت اهل بيت عليهم السلام است روي سخن و عرائضم با شما است با آن عده اي كه در عوالم معلومي سير مي كنند و مي خواهند با كارهائي مثل پريدن از روي آتش، سنت هاي مرده را زنده كنند حرفي نداريم، «ذرهم يأكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون».
روي سخن با شما برادران – فرزندان علي عليه السلام – و خواهران – دختران فاطمه زهرا سلام الله عليها است- و البته مراسم خرافي مثل چهار شنبه سوري، مناسب با شأن و مقام ، درك ، بصيرت و معرفت مردم شريف و مسلمان ايران نيست و كساني كه در اين مراسم شركت مي كنند اكثرا نا آگاه و بي اطلاع مي باشند و گروهي غرضشان ضربه زدن به هويت اسلامي جامعه است ، در پشت ترويج اين هويت زدائي روشنفكر نماها و برخي نويسندگان و مطبوعات ملي گرا ، شعار و دستگاههاي تبليغاتي بيگانه قرار دارند.
اينها در گوشه و كنار دنياي اسلام، به اسم ميراث و سنت هاي باستاني فرهنگ هاي جاهلي آنها را مطرح مي كنند. مثلا در ايران در عصرهاي قبل از اسلام، در مصر دوره هاي فرعون ها و زمان هائي كه عروسي فيل و آن خرافات عجيب و غريب رائج بود و در اين سو و آن سوء و هر جا دستشان برسد براي كم رنگ كردن فرهنگ اسلام و مدنيت اسلامي تلاش مي كنند.
هم اكنون مسأله حجاب در فرانسه و ضديت با حقوق اوليه زن هاي مسلمان، عمق اين توطئه ها را نشان مي دهد. فرهنگ چهارشنبه سوري، فرهنگ ضد حجاب، فرهنگ به اصطلاح ملي گرائي، مبارزه با مدارس ديني، فشار شديد آمريكا بر حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي عليه ايران اسلامي، اوضاع مسلمين و افغانستان و عراق و ده ها مسائل ديگر، همه حركت در خط استيلا بر عالم اسلام و محو مدنيت آن مي باشد و همه در يك مسير قرار دارد.
مسلمانان در چنين شرائطي بايد اتحاد و آگاهي و ايستادگي و هوشياري خود را حفظ كنند و از مواضع و سنت هاي خود عقب نروند هدف دشمن را از احياي عادت كهن و مرده كه چهار شنبه سوري در ايران نمونه اي از آن است ترك نمائيد.
در خاتمه لازم به تذكر است كه شنيده شد بعضي مسئولين به عنوان كنترل و دفع افسد به فساد در مقام رسميت دادن به مراسم چهار شنبه سوري بر آمده اند.
حقير اين اقدام را كه حكايت از ضعف نيروهاي كنترل كننده ي نظم مي باشد خلاف مصلحت و حركت در مسير همان برنامهي چهار شنبه سوري و رسميت دادن به آن مي دانم.
عيد از ديد ائمه و مجتهدين مذهب شيعه
ابن فهد حلى از فقهاى بزرگ شيعه مى فرمايد: «يوم النيروز يوم جليل القدر». روز نوروز يك روز با عظمتى است. المهذب البارع، ج 1، شرح ص 191.
حضرت آيت اللّه العظمى خوئى در پاسخ به استفتايى پيرامون فضيلت و اعمال عيد نوروز پرسيده اند، ايشان پاسخ داده اند: «لا بأس بالاتيان بالأعمال المذكورة رجاء ، والله العالم». اگر اين اعمال را به قصد رجاء باشد نه به قصد ورود، اشكال ندارد. صراط النجاة للميرزا جواد التبريزي، ج 2، ص 426.
از زعيم حوزه ي علميه نجف اشرف مرجع المسلمين ، حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى پرسيده اند: «هل يعد اعتبار النيروز عيدا من البدع في الدين؟»
كه آيا معتبر دانستن عيد نوروز بدعت است؟
پاسخ داده اند: «لا يعد بدعة». خير، بدعت شمرده نمى شود.
فقهاى شيعه به استناد روايات متعدد، فتوى به استحباب غسل روز نوروز داده اند.
علامه حلى مى فرمايد: «ويستحب الغسل ليلة الفطر... ويوم النيروز للفرس». غسل شب عيد فطر و... و نوروز مستحب است. منتهى المطلب (ط.ق)، ج 1، ص 130.
همين فتوى را مرحوم ابن فهد در مهذب ج 1، ص 191، صاحب حدائق در حدائق، ج 4، ص 234، و مقدس اردبيلى در مجمع الفائدة، ج 7، ص 19.
صاحب جواهر مى فرمايد: «وأما غسل يوم النيروز فعلى المشهور بين المتأخرين بل لم أعثر على مخالف فيه
و اما استحباب غسل روز نوروز، نظريه مشهور ميان متأخرين است بلكه در ميان فقهاء كسى را مخالف نيافتم. جواهر الكلام، ج 5، ص 41.
سخنان ائمه عليهم السلام در باره نوروز
شيخ صدوق نقل مى كند: «وأتي علي عليه السلام بهدية النيروز ، فقال عليه السلام : ما هذا؟»
خدمت حضرت امير (ع) هديه اى آوردند، حضرت فرمود اين چه هديه اين است؟ پاسخ دادند: «يا أمير المؤمنين اليوم النيروز» اين هديه روز نوروز است، حضرت هديه را پذيرفت و فرمود «اصنعوا لنا كل يوم نيروزا». شما هر روز را براى ما نوروز قرار دهيد. (هر روزتان نوروز باد). من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 300، ح 4073 .
از اين روايت استفاده مى شود كه حضرت هيچگونه مخالفتى با عيد نوروز نفرمودند، بلكه فرمودند هر روزتان نوروز باد.
و در روايت ديگرى حضرت امير عليه السلام فرمود: «اليوم لنا عيد ، وغدا لنا عيد ، وكل يوم لا نعصي الله فيه فهو لنا عيد
امروز براى ما عيد است و فردا هم عيد ما هست و هر روز كه خدا را معصيت نكنيم آن روز عيد ما است.
مستدرك الوسائل، ج 6، ص 154، ح 6679.
شيخ طوسى در مصباح از امام صادق (ع) نقل كرده كه حضرت به معلى بن خنيس فرمودند: «إذا كان يوم النيروز فاغتسل والبس أنظف ثيابك ، وتطيب بأطيب طيبك ، وتكون ذلك اليوم صائما
روز نوروز غسل كن و پاكيزه ترين لباست را بپوش و خود را خوشبو نما و اين روز را روزه بگير و بعد از نماز ظهر و عصر چهار ركعت نماز (با آداب خاصى) بجاى آور و دعا كن «يغفر لك ذنوب خمسين سنة». خداوند گناه پنجاه سال تو را مى آمرزد.
وسائل الشيعة (آل البيت)، ج 8، ص 172 - 173، ح 10338، مصباح المتهجد : 790.
ابن فهد حلى در مهذب نقل كرده كه امام صادق (ع) به معلى بن خنيس فرمود: «إن يوم النيروز هو اليوم الذي أخذ فيه النبي ( صلى الله عليه وآله ) لأمير المؤمنين ( عليه السلام ) العهود بغدير خم فأقروا له بالولاية ، فطوبى لمن ثبت عليها ، والويل لمن نكثها»
روز نوروز همان روزى است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله در غدير خم، از مردم نسبت به امير مؤمنان (ع) عهد و پيمان گرفت. و در اين روز با ولايت على (ع) تجديد پيمان نماييد، خوشا به حال كسى كه در ولايت على (ع) ثابت قدم بماند و واى به حال كسى كه پيمان شكنى كند.
و حضرت در ادامه فرمود: «وما من يوم نيروز إلا ونحن نتوقع فيه الفرج ، لأنه من أيامنا حفظه الفرس وضيعتموه».
ما در روز نوروز انتظار فرج داريم، زيرا آن روز از روزهاى ويژه ما اهل بيت است كه شما آن را ضايع كرديد ولى فارسها آن را حفظ كردند.
المهذب : 194، وسائل الشيعة (آل البيت)، ج 8، ص 173 ، ح 10339، والبحار 59 : 119.
سيره خلفاي اسلامي در عيد نوروز
علامه سيد جعفر مرتضى مى نويسد: اهل سنت روز نوروز را گرامى مى داشتند و به همديگر هدايا مى فرستادند، خليفه اسلامى متوكل عباسى، در بغداد، چيزهاى ساخته شده از عنبر و گلهاى مخصوصى ميان مردم توزيع مى كرد. الديارات / ص 57 ، وراجع ص 39 / 40 ونشوار المحاضرات / ج 8 / ص 246 والعامة في بغداد / ص 253 / 254 عنهما وعن عجائب المخلوقات / ص 121 وعن صبح الأعشى / ج 2 / ص 420 .
«وقيل إنّه أول من أخر النيروز رفقا بأهل الخراج
گفته اند كه ايشان اولين كسى بود كه روز عيد نوروز را به خاطر مدارا با اقليتهاى مذهبى، به تأخير انداخت. محاضرة الأوائل / ص 142 .
و مادر مقتدر عباسى اين روز را گرامى مى داشت. نشوار المحاضرات / ج 1 / ص 293 ، وراجع : المستطرف / ج 2 / ص 52 .
واثق هم اين روز را گرامى مى داشت. الأغاني / ج 19 / ص 230 .
و مصنور دوانيقى نيز به اين روز اهميت مى داد
و اول كسى كه روز نوروز را گرامى داشت و عيد باستانى اعلام كرد، حجاج بن يوسف ثقفى بود. الأوائل / ج 2 / ص 34.
دكتر صالح وردانى از علماى مصر مى نويسد: وكان الفاطميون بالإضافة إلى ذلك يحتفلون بعيد النيروز ويوزعون فيه أصناف الحلوى.
در زمان حكومت فاطميون، عيد نوروز را جشن مى گيرفتند و انواع شيرينى جات در اين روز توزيع مى كردند. الشيعة في مصر ص 34.
تمام اين كارها توسط خلفاى اسلامى در سه قرن آغازين اسلام، انجام مى گرفت و هيچ يك از علماى بزرگ اعتراض نمى كردند. المواسم والمراسم ص 99.
منبع :سايت ولي عصر
سير مبارزات سياسي پيشواي يازدهم
پيشوايان معصوم مظهر زيباي ارزشهاي متعالي انسان و تجلي آيات قرآني در حيات اجتماعي و سياسي خويشند. صفات متضاد در اقيانوس وجودشان به هم پيوند خورده و منظره دلانگيزي از انسان كامل را فرا روي عاشقان فضيلتها و پاكيها قرار داده است. شبانگاهان ميعاد نيايشها و خلوت خالصانه آنها با معبود هستي است و روزها ميدان جهاد و اميد بخشيدن به آينده و نهراسيدن از شبهاي ديجور ظلم و ستم. درياي فضيلت آنان مجموعهاي از بيم و اميد، ولايت و برائت، شوق و اندوه، خروش و بردباري، عبادت و جهاد و زهد و مسووليت پذيري در مسائل مهم اجتماعي است. همه اينها در سايه لطف الهي تحقق مييابد كه همواره جامعه را از وجود آنان بهرهمند ساخته است. امام عسكري (ع) ستاره درخشاني از منظومه نور و عصمت است. وقتي بر سجادهاش قامت نماز ميبندد، از همه دنيا ميبرد، عابدان را به حسرت وا ميدارد و انسانهاي دور افتاده از وصال و فطرت را به ساحل بندگي رهنمون ميشود. صالح ابن وصيف، زندانبان حضرت، بدين امر اعتراف كرده است. او در پاسخ به كساني كه او را به سختگيري بيشتر فرا ميخواندند، گفت: چه كنم؟ شرورترين افراد را بر وي ميگمارم، ولي پس از چندي جذبهاش آنان را به نماز و روزه وا ميدارد. امام (ع) در صحنههاي اجتماعي - سياسي نيز براي حقباوران و عدالتجويان الگويي جامع است. تحمل شجاعانه زندان و سازماندهي شيعيان و حفظ آنها از طاغوت زمان كه هريك در اين نوشتار جداگانه مورد بررسي قرار ميگيرد، بخشي از اقدامهاي آن امام راستين در عرصههاي فراز و نشيب اجتماع و سياست است.
امام عسكري (ع) و زندانهاي طاغوت
هرچند حضور اجباري امام حسن (ع) در محله «عسكر» شهر سامرا كه شهرت عسكري را برايش به ارمغان آورد، نوعي زندان شمرده ميشود; اما طاغوتيان به اين مقدار بسنده نكردند و بارها حضرت را به زندانهاي مخوف افكندند. بيترديد اين زندانها نتيجه رويارويي آن بزرگوار به چهار خليفه عباسي (المستعين بالله، المعتز بالله، المهتدي بالله، المعتمد بالله) بود; مبارزاتي كه نگاهي گذرا بدان سودمند مينمايد:
1- مرحوم كليني مينويسد: امام عسكري (ع) را نزد علي بن «نارمش» زنداني كردند. او ناصبي بود و بر آل ابي طالب سخت ميگرفت. درباريان به وي سفارش كردند كه بر حضرت سختبگيرد; ولي هنوز يك روز از زنداني شدن امام نگذشته بود كه ابن نارمش تحول يافت و چنان شد كه از هيبت و عظمت امام چشم از زمين برنميداشت. چندي بعد، المستعين، خليفه عباسي، تصميم گرفتحضرت را به قتل برساند. او به سعيد دربان دستور داد امام (ع) را سمت كوفه برده، در راه نابود سازد. اين خبر ميان شيعيان منتشر شد. پاكدلان ضمن نامهاي حضرت را از اين تصميم آگاه ساختند. امام در پاسخ آنان چنين نوشت: من از خدا خواستم اين طاغوت را تا سه روز ديگر از ميان بردارد. دعاي امام به اجابت رسيد و روز سوم تركها المستعين را از خلافتبركنار كردند.
2- ابي هاشم جعفري ميگويد: من همراه امام عسكري (ع) در زندان مهتدي بودم. حضرت به من فرمود: ابو هاشم، اين طاغوت ميخواهد امشب مرا به قتل برساند; ولي در اين شب، عمرش پايان مييابد. او فرزندي ندارد; ولي خداوند به من فرزندي عنايتخواهد كرد. خليفه، بامداد، به وسيلهي تركان به قتل رسيد، ناآگاهان با معتمد بيعت كردند و ما سالم مانديم.
3- وقتي «معتمد»، خليفه عباسي، حضرت را همراه برادرش «جعفر» به زندان علي بن حزين فرستاد، پيوسته از حال وي ميپرسيد و علي بن حزين پاسخ ميداد: روزها را به روزه و شبها را به عبادت ميگذراند. معتمد روزي تصميم گرفت امام (ع) را آزاد سازد. علي بن حزين پيام معتمد را به حضرت ابلاغ كرد. حضرت از زندان بيرون آمد و منتظر ماند تا جعفر نيز به وي بپيوندد. علي بن حزين گفت: منتظر نمانيد، تنها فرمان آزادي شما آمده است. امام فرمود: به معتمد بگو، من و جعفر با هم دستگير شديم و ميداني كه اگر تنها برگردم، چه خواهد شد؟ اين پيام سبب شد معتمد با آزادي جعفر نيز موافقت كند. صميري ميگويد امام در حال بيرون رفتن اين آيه را تلاوت فرمود: (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون)(صف، 61: 8) اراده ميكنند نور الهي را با دهانهاشان خاموش كنند، اما خداوند نورش را كامل ميكند، هرچند كافران را ناخوشايند باشد. سالهاي زندان بر امام بسيار سخت ميگذشت. رفتار زندانبانان اغلب بسيار وحشتزا بود. در يكي از زندانها همسر زندانبان شوهرش را نصيحت كرد و ضمن يادآوري شخصيت الهي حضرت، او را از بدرفتاري باز داشت. مرد گفت: تصميم دارم وي را ميان درندگان بيفكنم. آنگاه از مسؤولان اجازه گرفت و حضرت را ميان درندگان افكند. البته درندگان حرمت فرزند فاطمه (س) را نگاه داشتند و بيهيچ آزاري پيرامونش حلقه زدند.
امام عسكري (ع) و رابطه تشكيلاتي با شيعيان
يكي از روشهاي امام (ع) در مبارزه با خلفاي ستمگر، ايجاد رابطه عميق با شيعيان است. ابو هاشم جعفري ميگويد: در يكي از روزها امام مرا فرا خواند، چوبي در اختيارم گذارد و فرمود: اين را به «عمري» برسان. در راه به سقائي رو به رو شدم. مرد آبكش از من خواست كنار روم تا مزاحم استرش نباشم; من كنار نرفته، چوب را بلند كردم و به استر زدم. ناگهان چوب شكافته شد و نامههاي درونش بر زمين فرو غلتيد. شتابان، نامهها را جمع كردم و در حالي كه سقا دشنامم ميداد پي ماموريتخويش شتافتم. وقتي به خانه امام (ع) باز گشتم، عيسي، خادم حضرت، نزدم شتافت و گفت: آقايت ميگويد: چرا استر را زدي و چوب را شكستي؟ ديگر چنين مكن. اگر شنيدي كسي به ما دشنام ميدهد، از معرفي خود بپرهيز و راه خويش پيشگير; زيرا ما در بد سرزميني زندگي ميكنيم. آنچه احمد بن اسحاق بيان ميكند نيز در همين راستاست. او ميگويد: از امام عسكري (ع) خواستم چيزي بنويسند تا خط حضرت را بشناسم و بتوانم نامههاي آن بزرگوار را تشخيص دهم. امام (ع) فرمود: خط گاه با قلم درشت و زماني با قلم باريك است; از اين جهتبه خود ترديد راه مده. سپس دوات خواست و به نوشتن پرداخت. با خود گفتم: خوب است قلم حضرت را بگيرم. پيش از آنكه سخني به زبان آورم، حضرت قلم را به من بخشيد. روايات فوق نشان ميدهد كه ارتباط امام (ع) با شيعيان از دقت و ظرافتخاصي برخوردار بود و حضرت همواره آنان را در يك حركت هماهنگ و نظاممند رهبري ميكرد.
امام و پاسداري از شيعيان
يك حركت اصيل، براي تداوم، به حفظ موجوديت و استفاده درست و به جا از نيروهاي وابسته است. حركتهاي غير اصولي و نابجا خطر بزرگي است كه حتي نهضتهاي الهي را سمت نابودي پيش ميبرد. بدين سبب، امامان معصوم (عليهم السلام)، همواره شيعيان را به رعايت اصل قرآني «تقيه» سفارش ميكردند.
امام عسكري (ع) ضمن تاكيد بر برائت از دشمنان، پيوسته اين اصل را به شيعيان يادآوري ميكرد. بخشي از رواياتي كه بدين حقيقت اشاره ميكند، عبارت است از:
1-يكي از دوستداران امام (ع) ميگويد: در سامرا به انتظار زيارت حضرت در بيرون از خانهاش به سر ميبرديم كه نامه امام را دريافت كرديم. حضرت نوشته بود: كسي به من سلام و اشاره نكند، در اين صورت امنيت جاني نخواهد داشت.
2- صميري ميگويد: حضرت برايم نوشت: مواظب خود باشيد و آمادگي داشته باشيد. پس از سه روز، حادثهاي رخ داد. به حضرتش نوشتم: آيا منظورتان آمادگي براي اين حادثه بود؟ پاسخ داد: خير، مواظب باشيد; پس از چند روز، معتز كشته شد.
3- ابو هاشم جعفري، ياور نزديك امام (ع) ميگويد: وقتي در زندان بودم، امام عسكري (ع) را همراه برادرش جعفر به زندان آوردند. براي عرض سلام به حضورش شتافتم; حضرت به مردي كه خود را علوي معرفي ميكرد، اشاره كرد تا بيرون رود. پس از خروج او، فرمود: مواظب اين مرد باشيد كه جاسوس است و گزارشي از شما براي خليفه آماده كرده است. اندكي بعد، لباسهاي آن مرد را گشتيم چنانكه حضرت فرموده بود گزارشي دقيقي به همراه داشت.
تبري و تولي
چهارمين جلوه مبارزاتي امام (ع) فرمان بيزاري از دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) و اظهار ولايت و همبستگي با آنان است. علي بن عاصم به امام عسكري (ع) گفت: من بر حمايت عملي از شما توانا نيستم و جز ولايتشما و برائت از دشمنانتان سرمايهاي ندارم. حضرت فرمود: كسي كه توان ياري ما را ندارد; ولي در خلوت دشمنان ما را لعنت ميكند; خداوند فرشتگان را از كردارش آگاه ميسازد و آنها براي او آمرزش ميطلبند. سلام و رحمت پروردگار بر يازدهمين گوهر درخشان درياي عصمت. هنگامي كه در سال 232 ه. ق ديده به جهان گشود و زماني كه در سال 260 به شهادت رسيد. و وقتي كه كنار پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد.
دليل اينكه اسم امام زمان را به صورت حروف مقطعه مي نويسند
در اين باره، چند نظريه را ميتوان مطرح كرد :
1ـ نام نبردن حضرت صاحب الزمان(عج) به اسم اصلي، شايد كنايه از بزرگداشت مقام و تعظيم آن حضرت باشد. معمولاً انسان كسي را كه برايش بسيار حرمت قائل است به اسم، حكايت و خطاب نميكند.
2ـ پنهان داشتن امر از غير شيعيان: در زمان سلاطين غير شيعي انتساب به حضرت صاحب الزمان(عج) ميتوانست موجبات اذيت و آزار شيعيان را فراهم آورد. از اين رو امامان شيعه با نهي از ناميدن آن حضرت با اسم اصلي ايشان، در حقيقت شيعيان را امر به تقيّه كردهاند.
3ـ شايد ناميدن ايشان به اسم واقعي، كنايه از نشان دادن ايشان و راهنمايي اشخاص به مكان آن حضرت باشد. و از اين جهت در بعضي روايات از ناميدن ايشان تنها در مجامع عمومي نهي شده است. در توقيعي از حضرت صاحب الزمان(عليه السلام) در اين باره آمده است:«ملعون ملعون من سمّاني في محفل من الناس» يعني از رحمت خدا به دور است هر كس در ميان مردم نام مرا ببرد.(بحارالانوار، ج51، ص33)
4ـ احتمال ديگر هم آن است كه اين امر به جهت حفظ احترام حضرت رسول اكرم(ص) باشد، تا نكندتوجه و توسلات ما به حضرت ولي عصر(عج)، نام مبارك حضرت ختمي مرتبت را تحت شعاع قرار دهد؛ خصوصا كه كنيه مبارك امام هم همان كنيه مبارك رسول گرامي اسلام است. نگارنده احتمال اخير را ترجيح مي دهد، هر چند در كتاب و منبعي نديده است.
تعيين دقيق زمان ظهور مولا
در اين روزها، نويسندگان زيادي اقدام به مشخّص كردن زمان ظهور امام زمان(ع) كردهاند. اين خود، نشاندهندة اشتياق و لحظهشماري مردم براي زودتر تحقّق يافتن بشارتهاي نبوي(ص) است كه طبق آن، صفحات تاريخ دگرگون ميشود و جهت حركت بشريّت را از ستم و بيعدالتي به سمت عدالت و دادپروري تغيير ميدهد. اين كار، يا از عشق زيادشان به حضرت بقيّـةالله(ع) سرچشمه ميگيرد يا از ناآگاهي آنها از حقايق واقعي.
حقيقتي كه بايد بدان توجّه داشت، اين است كه ائمة اهلبيت(ع) با وجود آنكه بسيار، از امام مهدي(ع) سخن گفته و ويژگيهاي دوران ايشان و نشانههاي ظهورش را برشمردهاند، امّا از بيان زمان ظهور خودداري كرده و حتّي مردم را از مشخّص كردن زمان خاصّي براي ظهور ايشان، نيز نهي كردهاند. امامان(ع) به ما دستور دادهاند، هر كس را كه از زمان ظهور خبر ميدهد، تكذيب كنيم، زيرا زمان ظهور يكي از اسرار الهي است كه خداوند بزرگ، با حكمتي، آن را از مردم پوشيده و پنهان نگاه داشته است.
در زير برخي نمونههاي توقيت و تعيين كردن زمان ظهور را بيان ميكنيم:
1. عبد محمّد حسن، در كتاب خود: «اقترب الظّهور» با استناد به برخي احاديث اهلبيت(ع) و تطبيق آن با اوضاع و احوال جهان مينويسد: «زمان ظهور امام نزديك شده است و امام در روز شنبه 10 محرم سال 1429 ق. برابر با 19 ژانوية 2008 م. ظهور ميكند». او در كتاب خود، به برخي نشانههاي پيش از ظهور و زمان روي دادن آن اشاره ميكند. از جمله:
ـ 18 ژوئن تا 24 ژوئن 2007، بارش بسيار زياد باران؛
ـ 21 جولاي 2007، روز جمعه، روز خروج سفياني؛
ـ 4 اكتبر 2007، شب جمعه در شب قدر، صيحه و نداي آسماني با صداي جبرئيل؛
ـ 19 دسامبر 2007، كشتار كوفه به دست سفياني؛
ـ 3 ژانويه 2008، كشته شدن نفس زكيّه در مكّه؛
ـ 24 ژانويه 2008، خسف بيداء؛
ـ اوّل اكتبر 2008، نزول حضرت عيسي(ع)؛
ـ 17 اكتبر 2008، فتح قدس.
2. جابر البلوشي، در كتاب خود: «ظهور الامام المهدي(ع) عام 2015 م. نبوءةٌ قرآينة» ظهور امام(ع) را در روز شنبه، دهم ماه محرم سال 1437 ق. بر اساس علم اعداد و حروف و با توجّه به آيات قرآن دانسته است. او بسياري از حوادث ظهور و وقت وقوع آن را بيان كرده است، از جمله:
ـ 2010 م، ترسيم مرزهاي هميشگي اسرائيل، خروج آمريكاييها و انگليسيها از عراق؛
ـ 2014 م، يك سيارة بزرگ به زمين برخورد ميكند و باعث به وجود آمدن طوفانها، زمينلرزهها و سيلهاي زيادي در تاريخ 21/3/2014 ميشود؛
ـ 1436 ق. خروج سفياني، خراساني و يماني؛
ـ 2018 م، نزول حضرت مسيح(ع)؛
ـ 2019 خداوند ايالات متّحدة آمريكا را با دو طوفان و با يك سيارة كوچك (شهاب سنگ) نابود و ويران ميكند.
3. فارس فقيه، در جزوهاي كه تحت عنوان «أنت الان في عصر الظّهور؛ تو، اكنون در عصر ظهوري» تهيه كرده، نام شخصيّتهاي دوران ظهور مانند خراساني، يماني، شعيب بن صالح و ... را مشخّص كرده، برخي از شخصيّتهاي كنوني را با آن تطبيق داده و آنها را يماني، خراساني و... دانسته است. وي همچنين جزوة ديگري به نام «جميع الأديان تقول أنّه عصر ظهور؛ همة اديان ميگويند اكنون دوران ظهور است» منتشر كرده است.
4. ماجد المهدي، صاحب كتاب «بدأ الحرب الأمريكية ضدّ الإمام المهدي(ع)» در مورد تعيين زمان ظهور در فصلي از آن نوشته است: «آيا تعيين كردن زمان ظهور مبارك ايشان، حرام و نهي شده است؟ روايتها و عقل اين را نفي ميكند». او سپس به بررسي موضوع تعيين زمان ظهور ميپردازد و ميگويد: «حتّي دشمنانمان، از نزديك بودن زمان ظهور، آگاه هستند در حالي كه ما ميخواهيم با دلايل واهي و نادرست، سر خود را مانند كبك زير برف كنيم».2
5. سيّد محمد علي طباطبايي در كتاب خود: «مائتان و خمسون علامة؛ دويست و پنجاه نشانه»، زمانهايي را به عنوان سال ظهور مشخّص كرده است و در فصل يازدهم آن، براساس محاسبة ابجدي زمان ظهور، گفته است: «اينها تنها ميتواند يك احتمال باشد».3
6. سيّد حسين حجازي نويسندة كتابي با عنوان: «إستعدّوا فإنّ الظّهور قريب؛ آماده باشيد، ظهور نزديك است»، نوشته است: «بدون اينكه تاريخي براي فرج تعيين كنيم، با مطالعة اين كتاب و پس از تأمل، انديشه و درنگ به اين نتيجه ميرسيم كه زمان ظهور نزديك است و به طور دقيقتر بايد بگوييم كه حتّي سالمندان ما هم بايد آروزي ديدار مولايمان را در زمان حيات خود داشته باشند».
تعيين كردن زمان ظهور يا نشانههاي آن، در بين اهل سنّت نيز مصاديقي داشته است؛ ازجمله:
7. احمد عبدالله زكي عميش5 در مصر، در كتاب خود: «إنّ المهدي المنتظر علي قيد الحياة؛ مهدي منتظر در قيد حيات است» 12 دليل ذكر كرده كه براساس آن، مهدي موعود اسلامي، در قيد حيات است. او در كتاب خود، سال 1430 ق. را سال قيام مهدي(ع) ميداند. وي گفته است حداكثر تا سال 1430 ق. مهدي امين خروج ميكند.6
8. بسّام نهاد جراد، در فلسطين، در كتابي تحت عنوان: «زوال اسرائيل عام 2022 نبوءة أم صدف رقمية» مسئلة نابودي اسرائيل را در سال 2022 م. با ظهور امام مهدي(ع) مرتبط ميداند.
دلايل تعيين كنندگان زمان ظهور:
تعيينكنندگان وقت ظهور هيچگونه ايرادي براي تعيين زمان ظهور نميبينند، نه حرمتي و نه هيچگونه نهياي. آنها ميگويند:
1. احاديث و روايات شريفهاي كه تعيين زمان ظهور را نهي ميكنند، عام و مطلق نيستند، بلكه منظور آنها تكذيب كساني است كه توقيت را به اهلبيت(ع) نسبت ميدهند و درحقيقت، توقيت منسوب به ايشان(ع) به دروغ را نهي كرده است. يعني كساني كه زماني براي ظهور تعيين ميكنند، صرفاً اگر آن زمان و گفتة خود را به اهلبيت(ع) نسبت دهند، دروغگو هستند، زيرا امامان(ع) در گذشته، زماني براي آن مشخّص نكردهاند و در آينده نيز زماني را تعيين نميكنند.
2. روايتي وجود دارد كه ثابت ميكند ائمّة اهلبيت(ع) زمان ظهور را بيان كردهاند، خداوند بداء پيش آورده و زمان ظهور را تغيير داده است. به عنوان مثال، در روايتي آمده است: «ابوحمزة ثمالي گفت: از امام محمّد باقر شنيدم، فرمود: اي ثابت، خداوند، زمان اين امر را در سال 70 هجري تعيين كرده بود، زماني كه حسين(ع) كشته شد، امّا غضب خداوند شدّت يافت و آن را به سال 140 به تأخير انداخت، هنگامي كه ما در مورد آن با شما سخن ميگوييم شما آن را منتشر و فاش ميكنيد و پرده و نقاب را برميداريد و به همين دليل، خداوند پس از آن، زماني را معين نفرموده است. ابوحمزه ميگويد: در مورد آن با امام جعفر صادق(ع) سخن گفتم و ايشان فرمود: «درست است، اينگونه بوده است».8 اين روايت روشن و صريح است و همانگونه كه ماجد المهدي ميگويد، اگر توقيت و تعيين زمان ظهور، حرام يا ممنوع بود، آيا امكان دارد معصومي مرتكب فعل حرام و ممنوع شده باشد؟
3. روايات زيادي از اهلبيت(ع) نقل شده كه مردم را از نامگذاري يا نام بردن امام زمان(ع) نهي ميكند و از روايات مختلف درمييابيم كه حتّي بردن نام امام مهدي(ع) نيز ممنوع و نهي شده و از نظر شرعي حرام است9. جدا از اين، يك روايت وجود دارد كه افرادي را كه در ميان مردم نامي بر او ميگذارند لعن كرده است. با توجّه به اين مطالب، بايد گفت همة ما ملعون هستيم زيرا ما شب و روز نامهايي را براي ايشان به كار ميبريم. در گردهمآييها، بر منبر مسجدها و حسينيهها و در اينترنت، چه كسي از ما نام شريف ايشان را نميداند؟!
حال، ما چگونه ميتوانيم اين احاديث را با احاديث و روايات زيادي از اهلبيت(ع) كه نام امام مهدي(ع) را ذكر كردهاند، در كنار هم بگذاريم؟ و حتّي يك حديث اهلبيت از پيامبر(ص) نقل كردهاند كه نام دوازده امام بعد از خودشان را ذكر كرده است. با خواندن اين حديث متوجّه ميشويم كه نام امام مهدي(ع) «محمد» بن امام حسن عسكري است و با توجّه به اين، توقيت را نيز ميتوان از اين باب دانست و آن را جايز شمرد.
4. شيخ كليني در كتاب «الكافي» هشت باب را به صاحبالزّمان(ع) اختصاص داده كه ششمين باب تحت عنوان «مكروه بودن توقيت» است. كليني در اين باب، دو خبر از امام باقر(ع) و پنج خبر از امام جعفر صادق(ع) در نفي مسئلة توقيت ظهور امام ذكر كرده امّا چرا تعيين زمان ظهور را مكروه دانسته است، نه حرام؟ ماجد المهدي سؤال ميكند: چرا شيخ كليني اين باب را تحت عنوان مكروه بودن توقيت آورده نه حرام و ممنوع بودن توقيت؟
نهي توقيت؛ روايات و عقل
برخي ادّعا ميكنند كه تعيين زمان ظهور امام(ع) امكانپذير است. با پژوهش و بررسي ادلّة شرعي و عقلي، در مييابيم كه نهي توقيت از جمله اموري است كه در بسياري از اخبار و روايات بر آن تأكيد و توصيه شده است كه اعلام زمان ظهور، امري الهي است. از برخي اخبار اينگونه دريافت ميشود كه هر كس زماني براي ظهور آن حضرت معين كند، در حقيقت در علم خداوند شريك شده است امّا بايد دانست، حكمت الهي چنين اقتضا كرده كه زمان ظهور ناشناخته و نامعلوم و از مردم پوشيده باشد؛ همانند امور ديگر مانند شب قدر يا زمان مرگ. علّت نهي توقيت يا تعيين و مشخّص كردن روز ظهور، به وجود حكمتي الهي و اسرار زيادي باز ميگردد كه سيره و زندگينامة ايشان را در بر گرفته است، مانند مسئلة غيبت. با توجّه به اين، از نظر نگارنده راز اصلي توقيت، اين است كه از امور غيبي است. به همين دليل، ما در ادامة اين پژوهش در شمارههاي بعدي سعي ميكنيم برخي از حكمتها و دلايل نهي توقيت و راز پوشيده نگاه داشتن زمان ظهور را براي خوانندگان گرامي، روشن سازيم.
پينوشتها:
1. پژوهش ارائه شده در اوّلين كنفرانس علمي در مورد امام مهدي(ع) كه مركز الدراسّات التخصيصيـ[ في الامام المهدي(ع) در تاريخ 22 تموز 2007 در نجف اشرف آن را برگزار كرد.
2. اين پژوهش در تاريخ 10/12/2006 در سايت شبكة هجر الثقافية منتشر شد.
3. مائتان و خمسون علامـ[، ص 184.
4. استعدوا فان الظهور قريب، ص 8.
5. منبع و انديشمند مصري، دارندة مدرك ليسانس مطالعات اسلامي و زبان عربي، دانشكدة دارالعلوم، دانشگاه قاهره.
6. كتاب المهدي المنتظر علي قيد الحيا\، مراجعه كنيد دليل دهم.
7. مراجعه كنيد كتاب: اقترب الظّهور؛ عبد محمّد حسن، ص 14 و پژوهش: هل التوقيت للظهور المبارك محرم أو منهي عنه؟؟ الروايات و العقل ينفي هذا؛ ماجد المهدي، پايگاه اينترنتي شبكه هجر الثقافية تاريخ 10/12/2006
8. غيبـ[ نعماني، ص 197، غيبـ[ طوسي، ص 287، المعجم الموضوعي لأحاديث المهدي، ص 767.
9. سيّد محمّد حسيني شيرازي در كتاب خود تحت عنوان الامام المهدي(ع) گفته است: گفته شده ذكر نام ايشان در زمان غيبت جايز نيست، امّا سخن غير متيقني است زيرا شرايط سياسي زمان امام عسكري(ع) و پس از آن، اجازه ذكر نام شريف ايشان را نميداد زيرا عبّاسيان و امثال اينها، تلاش ميكردند ايشان را از يادها ببرند و ايشان را به قتل برسانند و تصوّر ميكردند ميتوانند نور خداوند را خاموش كنند. امّا ظاهراً ذكر نام ايشان در اين زمان جايز است. هرچند تمام حكمتهاي عدم ذكر نام ايشان در آن زمان براي ما روشن نشده است جدا از اين، در مورد حرمت نامگذاري و حرمت ذكر نام شريف ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد. در دوران متأخر، مشهور اين است كه ذكر نام ايشان جايز است و حرمت نامگذاري مربوط به زمان غيبت صغرا است و آن هم علل داشته كه ما آن را ذكر كرديم. به نظر ايشان، آنگونه كه در موسوعة الفقه، ج 93، كتاب المحرمات، ص 198 آمده: تسميّة امام غايب(ع)، به نام محمد، ظاهراً نام بردن از ايشان با اين نام حرام نيست، قول به حرام بودن آن مشكل است هر چند احتياط در ترك آن است.
10. كمالالدّين، ص440.
استدلال مخالفين براي رد مذهب شيعه
صاحب كتاب العقدالفريد مى گويد:
«ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ مى گويد: يكى از سران تجّار به من گفت : پيرمردى بد اخلاق و سر به زير در كشتى با ما همسفر بود و هرگاه از شيعه نامبرده مى شد خشمگين شده رنگ چهره اش تغيير مى كرد و ابرو درهم مى كشيد . روزى به او گفتم : خدا تو را بيامرزد! چرا از شيعه بدت مى آيد؟ چرا كه مى بينم هرگاه نامى از آنان برده مى شود خشمگين شده چهره ات در هم مى رود . پيرمرد در پاسخ گفت : تنها حرف شين در آغاز نام آنها مرا آزار مى دهد ; من حرف شين را تنها در كلماتى نظير «شرّ» ، «شوم» ، «شيطان» ، «شغب» (فتنه و اغتشاش) «شِقاء» (بدبختى) ، «شفار» (نقص) ، «شرر» (جرقّه و قطعه هايى كه از آتش مى پرد و جدا مى شود) ، «شَيْن» (بدى و زشتى) ، «شَوك» (خار)، «شَكوى» (گلايه وشكايت)، «شُهره» (فضيحت و رسوايى) ، «شَتْم» (ناسزا) و «شُحّ» (بُخل) يافته ام !
ابو عثمان مى گويد :
پس از اين سخن ، ديگر هيچ پايه و اساسى براى شيعه باقى نمى ماند ».
در پاسخ به اين سخن مضحك مى گوييم:
شگفتا از بى خردى و نادانى اين پيرمردِ بد اخلاق كه هر چند در شيعه عيب و نقصى كه مايه سرزنش آنان باشد را نيافته ، ولى شدّت دشمنى ، او را واداشته است تا با سخنانى بى ارزش و بى ربط ، عيب و نقصى براى شيعه بتراشد و به اين بهانه كه حرف شين در آغاز نامشان در كلمات شرّ وجود دارد به سرزنش آنان بپردازد.
و اگر اين سخن عموميّت داشته باشد و معيار سرزنش باشد ، به بسيارى از نامهاى مقدّس ، ونيز به قرآن سرايت خواهد كرد ; زيرا در آيه اى آمده است : (وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لاَِبْرَاهِيمَ)(1)[و از پيروان او ابراهيم بود].
و آيات ديگرى كه واژه «شيعه» در آنها بكار رفته است(2) .
و كم عقل تر و سبك مغزتر از اين پير مرد ، ابو عثمان است كه گمان مى كند پس از اين سخنِ پوچ ديگر پايه و اساسى براى شيعه باقى نمى ماند! گويا [با اين سخن بى ربط] صاعقه اى به آنها برخورد كرده يا زمين زير پايشان فرو رفته ، يا كوهها بر سرشان خراب شده و آنها را نابود ساخته است ، و يا برهانى قطعى، حجّت و دليل آنان را در هم كوبيده و رسوايشان كرده است. ولى نفهميده كه آن پيرمرد با اين سخن عيب خويش را آشكار ساخته و بر اخلاق پست و زشت خود دليل آورده است.
ابوعثمان نيز با عقل بى مقدار و وامانده اش از او پيروى كرده ، و ابن عبد ربّه نيز از آن دو دور نمانده ; چرا كه اين سخن را پسنديده و در كتابش آورده است .
بايد پرسيد چرا اين پيرمرد بد اخلاق شين شيعه كه در واژه هاى «شريعت» ، «شمس» (خورشيد) ، «شروق» (روشنى ها) ، «شعاع» ، «شهد» ، «شفاعت» ، «شرف» ، «شباب» (جوانى) ، «شكر» ، «شهادت» ، «شهامت»، «شأن» ، «شجاعت»، و«شفق» (روشنايى صبح) وجود دارد را خوش ندارد؟! در حالى كه امثالِ اين واژه ها نيز بسان واژه شيعه فراوان در قرآن وجود دارند.
شما اين پيرمرد را در اين دروغ كه حرف شين را تنها در الفاظ شرّ مى بيند نه در الفاظ ديگر چگونه مى يابى؟! شايد وى لوچ بوده و از اين رو واژه هايى كه در برابر ديدگان ضعيفش قرار دارند را نديده است .
آيا در توان شيعه اى نيست كه همچون اين پير مرد بگويد : من از واژه «سنّى» تنها از حرف سين آغاز نام آنها كه در اين واژه ها وجود دارد بيزارم : «سام» (مرگ) ، «سأم» (دلتنگى و آزردگى) ، «سعر» (سَعْر به فتح سين : گرسنگى سخت ، گرما ; و به كسر سين : بيمارى همه گير ; و به ضمّ سين : ديوانگى) ، «سَقَر» (دوزخ) ، «سَبْى» (اسارت) ، «سُقم» (بيمارى) ، «سمّ» ، «سموم» ، «سوأت» (صفت زشت ، فحشاء ، بى عفّتى ، شرمگاه) ، «سهم» (تير) ، «سهو» (اشتباه) ، «سرطان» ، «سرقت» ، «سفه» (نادانى ، بى خردى) ، «سفل» (پستى) ، «سخب» (فرياد) ، «سخط» (خشم) ، «سخف» (سبك مغزى و كم عقلى) ، «سقط» ، «سلْ» ، «سليطه» (بى شرمى و دريدگى) ، و «سماجت» (لج بازى) .
لكن شيعه عاقل و حكيم است و بر سخنان بيهوده تكيه نمى كند و با رفتار ناشايست و سخنان بى ارزش ، احساسات و عواطف را خدشه دار نمى كند ، و با اين قبيل خرافات و سخنان پوچ آوازه هيچ ديدگاهى را زشت نمى نمايد.(1)
پي نوشتها :
1 ـ صافّات : 83 .
2 ـ [مانند قصص/15] .
3. گزيده اى جامع از الغدير، ص 277.
جواز ازدواج با نه زن و حرمت كلم پيچ
دانشمند سني بن حزم اندلسي مي گويد : برخى از شيعيان اماميّه ازدواج با نُه زن را براى مرد جايز مى دانند، و برخى ديگر مى گويند: كلم پيچ حرام است; چون از خون حسين روييده است و پيش از شهادت او وجود نداشته است(1).
در پاسخ مى گوئيم : اى كاش او پيش از افترا بستنِ جواز ازدواج با نُه زن به شيعه ، به فقه اماميّه مراجعه مى كرد تا بداند كه همه شيعيان بدون استثنا ازدواج با بيش از چهار زن را جايز نمى دانند . و ازدواج با نُه زن را از اختصاصات پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ويژه حضرت مى دانند، و در اين مسأله شيعه و سنّى با هم متّفق بوده و هيچ اختلافى ندارند . و نيز اى كاش پيش از نسبت دادن حرمت كلم پيچ به شيعه ، سفرى به شهرها و روستاهاى آنان مى كرد تا ببيند چگونه كلم پيچ را در كشتزارهاى خود مى كارند و از خوردن آن همراه با برنج ، و به صورت پخته شده با گندم (بلغور) ، لذّت مى برند و مى ديد كه عالِم و عامى، باسواد و بى سواد و مردم كوچه و بازار همگى اين كار را انجام مى دهند .
و تا كنون كسى از شيعه اى ممنوع بودن آن را نشنيده است، و از هيچ محدّث يا مورّخ يا لغوى يا داستان سرا و سبزى فروشى نقل نشده كه كلم پيچ از خون امام حسين(عليه السلام) روييده شده است!(2)
اين هم از به اصطلاح دانشمند اين قوم ، جناب بن حزم اندلسي كه از بزرگان محدثين و فقهاي اينهاست ، ديديد كه چه سخنان سخيفي رو ميزنه ، حرفات رو حتي بچه هم قبول نميكنه ، بهتره بجاي كتب فقه و اصول ، كتاب هاي داستان كودكان بنويسي آقاي بن حزم
دروغات كه برملا شد ، اون دنيا خدا به دادت برسه ....
پي نوشتها :
1 ـ الفِصَل 4 : 182 .
2. گزيده اى جامع از الغدير، ص 283.