دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 5166
تعداد نوشته ها : 13
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
محمد علي گل کار

1- البخلُ عارٌ، و الجبنُ منقصةٌ: بخیل بودن ننگ است و ترسو بودن کاستى مى‏باشد.

2- و المُقِلّ غریبٌ فى بَلْدته: تهیدست در شهرش نیز بیگانه است.

وان را که بر مراد جهان نیست دسترس در زاد بوم خویش غریب است و ناشناخت‏

3- العجز آفة، و الصبر شجاعة: ناتوانى آفت است و شکیبایى دلاورى مى‏باشد.

4- العلم میراثٌ کریمةٌ: دانش میراث گرانقیمتى است .

5- صدُر العاقل صندوقُ سّرِه: سینه خردمند، صندوق راز اوست .

6- و البَشاشةُ حِبالُة المَودّة: گشاده رویى دام دوستى است .

7- و من رضى عن نفسه کثُر الساخط علیه: و کسى که از خود راضى باشد، خشم گیرندگان بر او بسیار مى‏شوند.

8- اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان: ناتوان‏ترین افراد کسى است که از دوست‏یابى ناتوان باشد.

9- و الفرصةُ تمرّ مرالسحاب، فانتهزوا فُرَصَ الخیر: و فرصت همانند ابر گذراست، پس فرصتهاى خوب را غنیمت بشمارید.

10- افضلُ الزهد اخفاء الزهد: برترین پارسایى، پنهان نمودن پارسایى است .

11- فمن اشتاق الى الجنة سلاعن الشهوات: کسى که آرزومند بهشت باشد، تمایلات نفسانى را فراموش مى‏کند.

12- و من اشفق من النار اجتنب المحرمات: و کسى که از دوزخ مى‏ترسد، از کارهاى حرام دورى مى‏کند.

13- و من زهد فى الدنیا، استهان بالمصیبات: و کسى در دنیا پارسایى ورزد، سختى‏ها را سبک مى‏شمارد.

14- و من ارتقب الموت، سارع الى الخیرات: و کسى که در انتظار مرگ باشد، به سوى نیکى‏ها مى‏شتابد.

15- فمن اَمَر بالمعروف، شَدّ ظهور المؤمنین: کسى که امر به معروف نماید، پشت اهل ایمان را محکم مى‏کند. (مؤمنان را توانمند مى‏نماید).

16- کُن سَماحاً و لا تکن مُبذّراً: بخشنده باش، ولى اسراف کننده و ولخرج مباش.

17- اشرفُ الغنى‏ ترکُ المُنى‏: بالاترین و برترین بى نیازى، رها نمودن آرزوهاست.

18- انّ اغنى الغنى العقل: همانا بالاترین توانگرى، خرد است .

19- و اکبر الفقر الحُمق: و برزگترین تهیدستى، کم خردى و نادانى است .

20- و او حشُ الوَحْشةِ العُجْبُ: وحشتناک‏ترین تنهایى و ترس، خود بینى است .

21- و اکرم الحسَب حُسن الخلق: گرامى‏ترین اصل و تبار، خوشخویى است.

22- لا قربة بالنوافل اذا اضرّت بالفرائض:هرگاه مستحبّات به واجبات زیان رساند، (آن مستحبات) سبب نزدیکى به خدا نمى‏گردد.

23- لسان العاقل وراء قلبه: زبان دانا در پشت قلب اوست.

24- و قلب الاحمق وراء لسانه : و قلب نادان در پشت زبانش مى‏باشد.

25- قدر الرجل على قدر مروءته: صداقت و راستگویى مرد به اندازه جوانمردیش مى‏باشد .

26- و عفته على قدر غیرته: و پاکدامنى مرد به اندازه غیرت اوست.

27- الظّفَر بالحَزْم: پیروزى در سایه هوشیارى و دور اندیشى است .

28- اولى الناس بالعفو اقدرهم على العقوبة: شایسته‏ترین افراد به گذشت، تواناترین آنان بر کیفر است .

29- لا غنى کالعقل، ولا فقر کالجهل: هیچ بى‏نیازى همانند خرد، و هیچ تهیدستى مانند نادانى نیست.

30- و لا میراث کالادب و لا ظهیر کالمشاورة: هیچ سرمایه‏اى همچون ادب و هیچ پشتیبانى همانند مشورت نیست .

31- القناعة مال لا ینفد: قناعت دارایى تمام نشدنى است .

32- المال مادة الشهوات: ثروت مایه و اصل تمام شهوت هاست.

33- اللسان سَبُعٌ، ان خُلّى عنه عقر: زبان درنده است، اگر رها شود مى‏گزد.

34- فوت الحاجة اهون من طلبها الى غیر اهلها: از بین رفتن خواسته، آسانتر و بهتر از آن است که از نا اهل درخواست نمایى.

35- العفاف زینة الفقر، و الشکر زینة الغنى: پاکدامنى زینت تهیدستى، و سپاسگزارى زینت توانگرى است .

36- لا یرى الجاهل الا مفرطاً او مفرطً: نادان همواره یا افراط کننده (تندرو) است، یاکوتاهى کننده و ضایع کننده.

37- اذا تم العقل نقص الکلام: هرگاه خردکامل گردد، سخن کم مى‏شود.

38- نَفَسُ المرءِ خُطاه الى اجله: نفس‏هاى هر انسانى، گام‏هاى او به سوى زمان مرگش است.

39- رأىُ الشیخ احبّ الىّ من جَلَدِ الغلام: اندیشه و فکر پیر (دانا) در نزد من، از صلابت و دلیرى نوجوان بهتر است .

40- قیمة کلّ امرى ما یُحسنه: ارزش هر فرد به میزان کارى است که مى‏تواند آن را نیکو انجام دهد.

41- من اصلح ما بینه و بین الله، اصلح الله ما بینه و بین الناس: هر کسى که میان خود و خدا را درست نماید، خداى تعالى نیز میان او و مردم را اصلاح مى‏نماید.

42- و من اصلح امر آخرته اصلح الله امر دنیاه: و کسى که کار آخرتش را نیکونماید، خداى تعالى نیز کار دنیایش را نیکو مى‏نماید.

43- لا یَقِلُ عملٌ مع التقوى: کار توأم با پرهیز کارى، اندک نیست .

44- نوم على یقین خیر من صلاة فى شک: خواب توأم با باور، از نماز در حال تردید بهتر است .

45- هلک فىّ رجلان: محبّ غال، و مُبغضٌ قال: درباره من دو طایفه نابود شدند: دوستدار غلو کننده، و دشمنى که بیش از اندازه دشمنى مى‏نماید.

46- اضاعة الفرصة غصة: ضایع کردن فرصت،اندوه به بار مى‏آورد.

47- و عجبت لمن شک فى الله و هو یرى خلق الله: در شگفتم از کسى که در (وجود) خدا تردید دارد و حال آنکه آفریده خدا را مى‏بیند!

48- و عجبت لعامر دارالفناء و تارک دارالبقاء: در شگفتم از کسى که سراى ناپایدار را آباد مى‏کند و خانه همیشگى (آخرت) رها مى‏نماید.

49- و عجبت للمتکبر الذى کان بالامس نطفة و یکون غداً جیفة: و در شگفتم از متکبرى که دیروز نطفه بوده است و فردا مردار خواهد بود!

50- الصّلوة قربانُ کلّ تقى: نماز، وسیله تقرب هر پرهیزکارى است.

51- و الحَجّ جهادُ کلّ ضعیف: و حج، جهاد هر ناتوان است .

52- ولکل شى‏ء زکاة و زکاة البدن الصیام :و هر چیز زکاتى دارد، و زکات بدن روزه است .

53- و جهاد المرأة حسنُ التّبعل:و جهاد زن، نیکو شوهردارى نمودن است .

54- استنزلوا الرزق بالصدقة:با صدقه دادن فرود آمدن روزى را بخواهید.

55- من ایقن بالخَلَف جاد بالعطیّة: کسى که پاداش را باور داشته باشد، در بخشش جوانمردى مى‏نماید.

56- تنزلُ المَعونة على قدر المونة: یارى (روزى هر کس) به میزان نیاز و قوت روزانه‏اش فرود مى‏آید.

57- ما عال من اقتصد:کسى که در زندگى میانه‏روى نماید، تهیدست نمى‏شود.

58- التودّد نصف العقل: دوستى با مردم، نیمى از خرد است.

59- الهَمّ نصف الهَرَم: غم و اندوه، نیمى از پیرى است.

60- سوسوا ایمانکم بالصدقة: ایمان خود را با صدقه نگهدارى کنید.

61- و حصنوا اموالکم بالزکاة: و ثروت خود را با دادن زکات (از تلف شدن) نگهدارید.

62- و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء: با نیایش موج‏هاى بلا را دور نمایید.

63- یا کمیل! العلم خیر من المال: اى کمیل! دانش بهتر از ثروت است .

64- المَرءُ مخبوءٌ تحت لسانه:

مرد پنهان است در زیر زبان خویشتن قیمت و قدرش ندانى تا نیاید در سخن.

65- هک امرَوٌ لم یعرف قدره:کسى که حرمت و وقار خود را نشناخت، تباه شد.

66- لکلّ امرِىٍ عاقبة، حُلوةٌ او مُرّة: هر کسى فرجامى دارد، شیرین یا تلخ.

67- الراضى بفعل قوم کالدّخل فیه معهم : کسى که به کار گروهى خوشنود باشد، همانند کسى مى‏باشد که در آن کار با ایشان بوده است .

68- من استبدّ بر أیه هلک: کسى که خود رأى باشد، نابود مى‏شود.

69- و من شاور الرجال شارکها فى عقولها: و کسى که با مردان مشورت نماید، در عقل آنان شریک مى‏شود.

70- من کتم سره کانت الخیرة بیده:کسى که رازش را پنهان نماید، اختیار او به دست خودش مى باشد.

71- الفقر الموتُ الاکبر:تهیدستى مرگ بزرگ است.

72- لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق : اطاعت از مخلوق در چیزى که موجب نافرمانى آفریدگار باشد، جایز نیست.

73- الناس اعداء ما جهلوا: مردم با آنچه که نمى‏دانند، دشمنند.

74- ترک الذنب اهون من طلب التوبة: رها نمودن گناه، از درخواست توبه آسانتر است.

75- آلة الریاسة سعة الصدر: افزار سرورى و بزرگى ، فراخى سینه (شکیبایى و تحمل مشکلات و ...) است.

76- أُزجُرِ المسى‏ءَ بثواب المحسن : بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار، (از بدى) باز دار.

77- اللّجاجة تَسل الرأى: سرسختى نمودن، فکر و اندیشه را سست و ناتوان مى کند.

78- الطمع رقّ مؤبّد:طمع بردگى ابدى است .

79- ثمرة التفریط الندامة: نتیجه سستى و کوتاهى نمودن در کارها، پشیمانى است.

80- و ثمرة الحزم السلامة : و نتیجه هوشیارى و دور اندیشى ، سلامت (از گزندها) مى باشد.

81- من أبدى‏ صفحته للحقّ هلک: کسى که در برابر درستى و راستى به نبرد برخیزد، نابود مى‏شود.

82- من لم یُنجه الصبّر اهَلکه الجزعُ: کسى که شکیبایى او را نجات ندهد، ناشکیبایى وى را نابود مى‏سازد.

83- من حساب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر:کسى که محاسبه نفس نماید، سود مى‏برد و کسى که از آن غافل باشد، زیان مى‏بیند.

84- الجود حارس الاعراض: جوانمردى و بخشش ، پاسدار آبروهاست.

85- و الحلم فدام السفیه: شکیبایى ، دهن بند نادان است.

86- و العفو زکاة الظفر: گذشت زکات پیروزى است.

87- و قد خاطر من استغنى برأیه: و کسى که به فکر و اندیشه‏اش بى‏نیاز شد (و در کارها مشورت ننمود و از فکر و اندیشه افراد بهره‏مند نگشت) ، خود را در خطر مى افکند.

88- و من التوفیق حفظ التجربة: نگهدارى تجربه از (اسباب ) موفقیت (در کارهاى نیک) است.

89- ولا تأمننّ ملولاً:از انسان افسرده و دلتنگ آسوده مباش (در کارها به او تکیه نکن).

90- عُجْب المرء بنفسه احدُ حسّاد عقلِه: خودبینى و خودپسندى فرد، یکى از حسودان (دشمنان) عقل اوست.

91- اَغضِ على القَذى‏ والاّ لم ترض ابداً: برخار (رنجها) چشم فروبند (ناملایمات را نادیده بگیر)، و گرنه هرگز خوشنود نمى شوى.

92- الخلاف یهدم الرأى: اختلاف و درگیرى ، فکر و اندیشه را ویران مى‏کند.

93- فى تقلّب الاحوال عُلم جواهر الرجال: در دگرگونى حالات افراد، گوهرهاى وجودشان دانسته مى‏شود.

94- حسد الصدیق من سقم المودة: حسد ورزیدن به دوست، از بیمارى دوستى به شمار مى‏آید.

95- لیس من العدل القضاء على الثقة بالظن: درباره افراد مطمئن براساس گمان داورى نمودن، از عدالت نیست.

96- بئس الزاد الى المعاد، العدوان على العباد: ستم بر بندگان ، بدتوشه‏اى به سوى آخرت است.

97- من کساه الحیاء ثوبه ، لم یرالناس عیبه: کسى که شرم جامه‏اش را بر او پوشاند، مردم عیبش را نمى‏بینند.

98- بکثرة الصمت تکون الهیبة: به بسیارى سکوت (بجا)، ابهت پدید مى‏آید.

99- و بالنصفة یکثر المتواصلون: انصاف ، سبب زیاد شدن دوستان مى گردد.

100- و بالافضال تعظم الاقدار: نیکى نمودن، سبب بزرگ شدن قدر و منزلت‏ها مى‏شود.

101- و بالتواضع تتم النعمة: با فروتنى نعمت کامل مى‏شود.

102- و بالسیرة العادلة یقهر المناوى : رفتار عادلانه موجب شکست دشمن مى‏شود.

103- الطامع فى وثاق الذّل:طمعکار در قید ذلت و خوارى است .

104- کفى بالقناعة ملکا و بحسن الخلق نعیماً: براى انسان سلطنت قناعت و نعمت خوى نیک، بس است .

105- من اَتى غَنّیاً فتواضعَ له لِغناه ذهب ثُلثا دینه: کسى که به نزد توانگرى برود و به خاطر ثروتش براى او فروتنى نماید، 23 دینش تباه مى‏شود.

106- من اطاع التّوانى ضیّع الحقوق: کسى که سستى و تنبلى نماید، حقوق دیگران را تباه مى‏سازد.

107- و من اطاع الواشى ضیّع الصّدیق: و کسى که به گفتار سخن چین اهمیت بدهد، دوستان خود را از دست مى‏دهد.

108- الحَجرُ الغصب فى الدار، رهنٌ على خرابها: سنگ غصبى به کار رفته در بناى خانه ، گرو ویرانى آن است.

109- افضل الاعمال ما اکرهت نفسک علیه: برترین کارها آن است که (با اینکه برخلاف خواسته نفست مى‏باشد)، خود را بر انجام آن وادار نمایى.

110- مرارة الدنیا حلاوة الاخرة ، و حلاوة الدنیا مرارة الاخرة: تلخى دنیا (مایه) شیرینى آخرت است، و شیرینى دنیا (مایه) تلخى آخرت مى‏باشد.

111- یابن ادم ! کن وصىّ نفسک فى مالک : اى پسر آدم ! تو خود وصى خویشتن در ثروتت باشد (منتظر اقدام وصى مباش، بلکه تو خود از ثروتت براى آخرت توشه بیندوز).

112- الحِدّة ضربٌ من الجنون : عصبانیت و خشم، نوعى از دیوانگى مى‏باشد.

113- صحّةُ الجسد من قلة الحسد: سلامتى بدن، از کمى حسادت است.

114- یا کمیل ! مر اهلک ان یروحوا فى کسب المکارم : اى کمیل ! خانواده‏ات را دستور بده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى و کرامت نفس تلاش نمایند.

115- اذا اَملقتم فتاجروا الله بالصّدقة: هرگاه تهى دست شدید، پس با خدایتعالى به وسیله صدقه سودا نمایید (صدقه بدهید تا روزى شما فراوان شود.)

116- اذا اضرّت النوافل بالفرایض فارفضوها: هرگاه نوافل (مستحباب) به واجبات زیان رساند، پس آنها را رها سازید.

117- من تذکّر بُعد السفر استعَدّ: کسى که دورى سفر آخرت را یادآور شود، توشه آن را آماده مى کند.

118- قطَع العلمُ عذرَ المتعلّلین : دانش عذر بهانه جویان را قطع کرده است .

119- مَن بالَغ فى الخصومة اَثِمَ: کسى که در دشمنى زیاده روى نماید، مرتکب گناه مى‏شود.

120- و ما زنى غیور قطّ:هرگز شخص غیرتمند زنا نمى‏کند.

121- انا یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الفجار: من فرمانروا و پیشواى مؤمنینم، و ثروت پیشواى تبهکاران است.

122- یا بنىّ ! انى اخاف علیک الفقر، فاستعذ بالله منه : فرزندم! من بر تو از تهیدستى مى‏ترسم ، پس از آن به خدا پناه ببر.

123- سَل تفقّهاً ولا تَسأَل تعنّتاً: براى فهمیدن و دانا شدن پرسش نما ، نه به خاطر عیب جویى و آزار رساندن.

124- اتقوا معاصى الله فى الخلوات ، فان الشاهد هو الحاکم : در تنهایى‏ها از نافرمانى خداى تعالى بپرهیزید ، زیرا شاهد همان حکم کننده است .

125- المؤمن بِشره فى وجهه و حُزنه فى قلبه : شادى و گشاده رویى مؤمن در رخسار او، و غم و اندوهش در قلبش است.

126- المسئول حرّحتّى یَعدُ: کسى که از او چیزى درخواست شد، تا وعده نداده است آزاد مى‏باشد (اما پس از وعده ، در قید وعده‏اش مى‏باشد تا به آن وفا نماید).

127- الغنى الاکبر اَلیأس عمّا فى ایدى الناس: توانگرى بزرگ ، آرزو نداشتن به ثروت مردم است.

128- ماء وجهک جامد یقطره السؤال ، فانظر عند من تقطره: آبرویت جامد است و درخواست آن را آب مى کند، پس بنگر که نزد چه کسى آبرویت را مى‏ریزى.

129- اشد الذنوب ما استهان به صاحبه: شدیدترین گناهان آن است که صاحبش آن را ناچیز و سبک بشمارد.

130- من نظر فى عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره: کسى که عیب خود را بنگرد، از عیب جویى دیگران باز مى‏ماند.

131- و من رضى برزق الله لم یحزن على ما فاته: و کسى که به روزى الهى خوشنود باشد، بر آنچه که از دست داده است اندوهگین نمى‏شود.

132- و من سلّ سیف البغى قُتل به : و کسى که شمشیر ستم بر کشد، با همان کشته مى شود.

133- و من دخل مداخل السوء اتّهم: و کسى که در جاهاى بد برود، متهم مى‏شود.

134- و من کثر کلامه کثر خطؤه : و کسى که سخنش زیاد شود، خطایش بسیار مى‏شود.

135- و من کثر خطؤه قل حیاؤه: و کسى که خطایش زیاد شود، شرمش کم مى‏گردد.

136- و من قل حیاؤة قل ورعه : و کسى که شرمش کم شود، پرهیزکاریش کم مى‏گردد.

137- و من قل ورعه مات قلبه : و کسى پرهیزکاریش کم شود، قلبش مى‏میرد.

138- و من مات قلبه دخل النار: و کسى قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ مى شود.

139- و من اکثر مِن ذکر الموت رضى من الدنیا بالیسیر:و کسى که زیاد به یاد مرگ باشد، از دنیا به چیز کمى خوشنود مى‏شود.

140- اکبر العیب ان تعیب ما فیک مثله: بزرگترین عیب آن است که عیب جویى کنى از صفتى که همانند آن در تو وجود دارد.

141- من ضمن بعرضه فلیدع المراء: کسى که آبرویش را مى خواهد (دوست ندارد که آبروى او ریخته شود)، پس باید نزاع و ستیزء جویى را رها نماید.

142- و کفى ادباً لنفسک تجنبک ما کرهته لغیرک: و فرهنگ و خوى پسندیده‏ات همین بس که از آنچه براى دیگرى ناپسند مى‏دارى، اجتناب نمایى.

143- لا شرف اعلى من الاسلام : هیچ شرافتى بالاتر از اسلام نیست.

144- ولا عّزأعّز من التقوى :و هیچ عزتى عزیزتر از تقوى نیست.

145- ولا مَعِقل احسن من الورع : و هیچ پناهگاهى نیکوتر از پرهیزکارى نیست.

146- ولا شفیع انجع من التوبة: و هیچ شفیعى کارسازتر از توبه نیست.

147- ولا کنزاغنى من القناعة:و هیچ گنجى توانگر کننده‏تر از قناعت نیست.

148- و من اقتصر على بُلغة الکفاف فقد انتظم الراحة و تبؤا خفض الدعة: و کسى که به معاش روزانه بسنده نماید، به آسودگى دست یافته و در آسایش و آرامش جاى گرفت.

149- و الرغبة مفتاح النّصب و مطّیة التعب : علاقه به دنیا کلید سخت‏ترین رنج و بلا، و مرکب گرفتارى و ناراحتى است.

150- والحرص و الکبر و الحسد دوَاع ٍالى التّقحّم فى الذنوب: وآز و تکبر و حسادت ، انگیزه‏هاى فرو رفتن در گناهان است .

151- فاذا ضیّع العالم علمه، استنکف الجاهل ان یتعلم: هرگاه دانشمند دانشش را تباه سازد (به کار نبندد)، جاهل از فراگیرى دانش خوددارى مى‏کند.

152- و اذا بخل الغنىّ بمعروفه، باع الفقیر اخرته بدنیاه: و هرگاه توانگر از نیکى و بخشش دریغ ورزد، تهیدست آخرت خود را به دنیایش مى فروشد.

153- یاجابر! من کثرت نعم الله علیه ، کثرت حوائج الناس الیه : اى جابر ! کسى که نعمتهاى الهى بر او فراوان شود، نیازهاى مردم به سویش زیاد مى‏شود.

154- ان الحقّ ثقیل مَرِى‏ءٌ، و ان الباطل خفیف وَ بِى‏ءٌ:همانا حق سنگین (اما در حقیقت) گوارا مى‏باشد، و همانا باطل سبک (ولى در باطن) و باء آور(مرگ آور) است.

155- البخل جامع لمساوى العیوب : بخل گردآورنده تمام بدى‏ها و عیب‏ها مى‏باشد.

156- لاتقل ما لا تعلم، بل لا تقل کل ما تعلم :آنچه را نمى دانى مگو، بلکه تمام آنچه مى‏دانى را نیز مگو.

157- الکلام فى وثاقک ما لم تتکلم به، فاذا تکلمت به صرت فى وثاقه: سخن تا آن را نگفتى دربند تواست، پس هنگامى که آن را گفتى تو در بند آن خواهى بود.

158- فأخزُن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک: زبانت را (در گنجینه دهانت) نگهدار (از سخنان بیجا و بیهوده بپرهیز) همانگونه که طلا و نقره (پول) خود را نگه مى‏دارى.

159- فرب کلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة:پس چه بسا یک سخن، نعمتى را بر باد مى‏دهد و عقوبت و عذابى را به بار مى‏آورد.

160- من طلب شیئاً ناله او بعضه: کسى که در جستجوى چیزى باشد ، به تمام آن یا به بخشى از آن مى‏رسد (جوینده یابنده است).

161- و کل نعیم دون الجنة محقور: و هر نعمتى در برابر بهشت ،ناچیز است.

162- و کل بلاء دون النار عافیة: و هر بلایى در برابر آتش دوزخ ، عافیت است .

163- الا و ان من البلاء الفاقة:آگاه باشید! همانا یکى از بلاها تهیدستى است.

164- و اشد من الفاقأ مرض البدن : و سخت‏تر از تهیدستى ، بیمارى بدن است.

165- و اشد من مرض البدن مرض القلب:و سخت‏تر از بیمارى بدن ، بیمارى قلب است.

166- الا و ان من النعم سعة المال: آگاه باشید ! همانا یکى از نعمت‏ها، فراوانى ثروت است.

167- و افضل من سعة المال صحة البدن: و برتر از فراوانى ثروت ، تندرستى است.

168- و افضل من صحة البدن تقوى القلب: و برتر از تندرستى ، پرهیزکارى قلب است.

169- ازهد فى الدنیا یبصرک الله عوراتها: در دنیا پارسا باش، تا خداى تعالى ترا از عیبها و زشتیهاى آن آگاه سازد.

170- و لا تغفل فلست بمغفول عنک:غافل مباش که (خداى تعالى و کاتبان اعمال) از تو غافل نیستند.

171- تکلموا تعرفوا: سخن بگویید تا شناخته شوید.

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.

172- رُبّ قول انفذ من صَوْلٍ: چه بسا سخنى که از حمله و غلبه (به کار بردن قهر و قدرت ) رساتر و نافذتر است.

173- ضع فخرک ، و احْطُط کبرک ، و اذکر قبرک:نازیدن و مباهات نمودنت را رها نما، و تکبرت را فروگذار و قبرت را به یادآور.

174- و حقّ الوالد على الولد یطیعه فى کل شى‏ء الا فى معصیة الله سبحانه:و حق پدر بر فرزند آن است که او جز در معصیت خداى تعالى، در تمام کارها از پدر اطاعت نماید.

175- و حقّ الولد على الوالد ان یحسن اسمه ، و یحسن ادبه و یعلمه القران: و حق فرزند بر پدر آن است که : نام نیکو بر او نهد، و او را به ادب نیکو آراسته نماید و قرآن به وى بیاموزد.

176- من صارع الحق صرعه:کسى که با حق هماوردى و نبرد نماید ، حق او را بر خاک مى افکند.

177- القلب مصحف البصر:قلب ، کتاب دیده است .

178- التقى رئیس الاخلاق:تقوا مهتر و سرور اخلاق نیک است.

179- من اصلح سریرته اصلح الله علانیته:کسى که درون و نیت خود را نیکو نماید، خداى تعالى (کارهاى) آشکارش را اصلاح مى کند.

180- و من عمل لدینه کفاه الله امر دنیاه: و کسى که براى دینش کار کند، خداى تعالى کار دنیایش را کفایت مى‏کند.

181- و من احسن فیما بینه و بین الله، احسن الله ما بینه و بین الناس: و کسى که میان خود و خدایش را نیکو نماید، خداى تعالى میان او و مردم را اصلاح مى‏نماید.

182- لا ینبغى للعبد ان یثق بخصلتین : العافیة و الغنى: براى بنده شایسته نیست که به دو خصلت اعتماد کند: تندرستى و توانگرى (زیرا هر دو ناپایدارند).

183- قلیل مدوم علیه خیر من کثیر مملول:کار اندک ولى پیوسته، از کار زیاد خسته کننده بهتر است.

184- من اتجر بغیر فقه فقد ارتطعم فى الربا:کسى که بدون دانستن (احکام اسلامى تجارت) به داد و ستد بپردازد، پس همانا در ربا فرو مى‏رود.

185- من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته: هر که خود را بزرگوار و گرامى بدارد، (براى خود ارزشى قائل باشد)، شهواتش در نزد او خوار و سبک مى‏شود.

186- الحلم والاناءة توأمان، یُنتجهما عُلوّ الهمة: بردبارى و آهستگى (درنگ در کارها) هر دو به هم پیوسته‏اند (همانند دو کودک دو قلو) و آن دو زاییده بلندى همت مى‏باشد .

187- الغیبة جُهد العاجز: غیبت کوشش و تلاش انسان ناتوان است.

188- رب مفتون بحسن القول فیه :چه بسیار افراد که به خاطر تعریف و مدحى که درباره آنان مى‏شود، فریفته مى‏گردند.

189- لا خیر فى الصمت عن الحکم ، کما انه لا خیر فى القول بالجهل: سکوت از گفتار حکمت آمیز خوب نیست، هماهنگونه که گفتار جاهلانه خیرى ندارد.

اگر چه پیش خردمند، خامشى ادب است

به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشى‏

دو چیزه طیره عقل است، دم فروبستن‏

به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى سعدى‏

190- ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف :پاداش مجاهد شهید در راه خدا، از پاداش توانمند و قدرتمندى که پاکدامنى ورزد بیشتر نیست.

191- لکاد العفیف ان یکون ملکاً م الملائکة: پاکدامن (بر اثر پاکدامنى) نزدیک است که فرشته اى از فرشتگان شود.

192- اذا ارذل الله عبداً خظر علیه العلم : هرگاه خداى تعالى بنده‏اى را پست گرداند، او را از دانش محروم مى‏نماید.

193- الولایات مضامیر الرجال: فرمانروائیها و حکومتها (پست‏ها)، میدان‏هاى (آزمایش ) مردان مى‏باشد.

194- والعلماء باقون ما بقى الدهر:تا روزگار برقرار است، دانشمندان نیز پایدار و برقرارند.

195- من حذرک کمن بشرک: کسى که ترا (از بدى) بیم مى دهم، همانند کسى است که ترا (به خوبى) مژده مى‏دهد.

196- و من نهى عن المنکر ارغم انوف المنافقین : و کسى که نهى از منکر نماید، بینى منافقان را به خاک مى مالد.

197- من قصر فى العمل ابتلى بالهم: کسى که در کارها کوتاهى کند، به غم و اندوه دچار مى‏شود.

198- ازرى بنفسه من استشعر الطمع: کسى که طمع را شعارش ساخت، خود را خوار و سبک نموده است.

199- اقیلوا ذوى المروات عثراتهم: لغزش‏هاى جوانمردان را ببخشید.

200- و رضى بالذل من کشف عن ضره : کسى که بدحالى و سختیش را آشکار نماید، به خوارى خود خوشنود شده است (تن به ذلت داده است).

201- و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه: کسى که زبانش را فرمانرواى خویش گرداند ، خود را پست و سبک نموده است.

202- لا مال اعود من العقل : هیچ ثروتى سودمندتر از عقل نیست.

203- ولا وحدة اوحش من العجب:و هیچ تنهایى ترسناکتر از خود بینى نیست.

204- ولا عقل کالتدبیر:و هیچ عقلى مانند عاقبت اندیشى نیست.

205- ولا کرم کالتقوى :و هیچ بزرگى و ارجمندى مانند پرهیزگارى نیست.

206- ولا قرین کحسن الخلق: و هیچ همنشینى مانند خوى نیک نیست.

207- ولا میراث کالادب : و هیچ ثروتى مانند ادب نیست.

208- ولا تجارة کالعمل الصالح: و هیچ تجارتى مانند کار نیک نیست.

209- ولا ربح کالثواب: و هیچ سودى مانند پاداش خداى تعالى نیست.

210- ولا عبادة کاداء الفرائض: و هیچ عبادتى مانند انجام واجبات نیست.

211- ولا ایمان کالحیاء و الصبر: و هیچ ایمانى مانند شرم و شکیبایى نیست.

212- ولا حسب کالتواضع:و هیچ شرف و بزرگى مانند فروتنى نیست.

213- ولا شرف کالعلم: و هیچ شرافتى مانند دانش نیست.

214- ولا عز کالحلم: و هیچ عزتى مانند بردبارى نیست.

215- ولا مظاهرة اوثق من المشاورة: و هیچ پشتیبانى استوارتر از مشورت نیست.


دسته ها :
سه شنبه بیست و نهم 2 1388
X