تعداد بازدید : 301485
  تعداد نوشته ها : 96
  تعداد نظرات : 40
  
                       زمستان سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت 
 سرها در گریبان است 
 کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را 
 نگه جز پیش پا را دید ، نتواند 
 که ره تاریک و لغزان است 
 وگر دست محبت سوی کسی یازی 
 به اکراه آورد دست از بغل بیرون 
 که سرما سخت سوزان است 
 نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک 
 چو دیدار ایستد در پیش چشمانت 
 نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم 
 ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
 مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین 
 هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی 
 دمت گرم و سرت خوش باد 
 سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
 منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم 
 منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور 
 منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور 
 نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم 
 بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم 
 حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد 
 تگرگی نیست ، مرگی نیست 
 صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است 
 من امشب آمدستم وام بگزارم
 حسابت را کنار جام بگذارم 
 چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
 فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست 
 حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است 
 و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده 
 به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است 
 حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است 
 سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت 
 هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان 
 نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین 
 درختان اسکلتهای بلور آجین 
 زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه 
 غبار آلوده مهر و ماه 
 زمستان است  شعر از: مهدی اخوان ثالث