من که از پا فتاده ام چه کنم مادر از دست داده ام چه کنم
مادرم بود هست و بود من بود چون روح در وجود من
ای خدا روح از وجودم رفت جان من ، ُبودِ من ، نبودم رفت
مادرم وه چه سایه گستر بود مادرم راستی ،که ماد ر بود
دل او می طپید بهر من چه بلاها کشید بهر من
آن زن پاک خو وپاک نهاد بهر ما هست وبُودِ خودرا داد
روح ایثار بود مادر من بس فدا کار بود مادر من
رفت واز داغ بیقرارم کرد از غمِ هجر داغدارم کرد
زحماتش زخاطرم نرود این هوائی است کز سرم نرود
من چسان بی تو سر کنم مادر از غمت دیده تر کنم مادر
تو تمام نیازِ من بودی عشق من رمز وراز من بودی
راستی که محبّت آموزی بر تر از هر رفیقِ دلسوزی
تار وپود منی سرشت منی به تو سوگند تو بهشت منی
شیرۀ جان ،مرا خورانیدی بر سر دوش خود کشانیدی
تو نخفتی که من به خواب روم یاد دادی رۀ ثواب روم
ای مرا تاج افتخار به سر چه نکردی برای من ، مادر؟!
من ،چه کردم برای تو مادر؟ سر وجانم فدای تو مادر
تو طلبکار ومن بدهکارم دیدۀ عفو وبخششت دارم
حیف قدر تورا ندانستم گاه گاهی دل تورا خستم
من جفا کرده تو وفا کردی بهر من نیمه شب دعاکردی
من تورا جاهلانه آزردم از سر جهل عِرض خود بردم
شرمسارم از این همه کرمت چه کنم حال با فراق غمت
مادر ، از داغ تو کباب شدم سوختم ذرهّ ذرّه آب شدم
گرچه رفتی سوی دیار بقا بسته ای دیده را از این دنیا
باز هم من نیاز مند توأم هر چه ام باز پایبند توأم
به دعایت نیازدارم من به تو واللهِ ناز دارم من
مایۀ افتخار من هستی همه دار وندار من هستی
مادرم ، بگذر از جسارت من دیده واکن ببین حقار ت من
مادرم، بی تو من حقیر شدم بیشتر از همه فقیر شدم
من فقیر دعای تو هستم دیده بر مهر ولطف تو بستم
تو ببخشی مرا خدا بخشد از من هر جرم وهر خطا بخشد
شرط دادار در رضایت توست التماسم فقط حمایت توست
اوفتادم زپا به دادم رس یک دعای تو «محسنی» را بس
التماس دعا : محسن زاده