سقا تشنه لب | |
دست تو در نهر جا مانده است | |
روی دست آب ها مانده است | |
روز میلاد تو هم دیدیم | |
چشم ها در کربلا مانده است | |
زخم هایت تا همیشه داغ | |
در دل و در جان ما مانده است | |
رفته اید و رود و دریا نیز | |
تشنه روی شما مانده است | |
گریه ات از ظهرعاشورا | |
در نگاه نینوا مانده است | |
خلق را سوزانده اندوهت | |
سرخ در خون خدا مانده است | |
تو ابوالفضلی تو سقایی | |
با تو دریا هم صدا مانده است | |
تلخ می سوزد فرات از درد | |
بعد از تو در بلا مانده است | |
آب می گوییم و می گرییم | |
چشم تو در آب ها مانده است | |
"عزیزالله زیادی" |