بزار آدما بدونن
میشه بیهوده نپوسید
میشه خورشیدشدوتابید
میشه آسمونوبوسید
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست
زنده یاد قیصر امین پور
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !
* * *
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...
هر روز بی تو
روز مبادا است !
مرحوم قیصر امین پور
ای پرنده ی مهاجر سفرت سلامت اما
به کجا میری عزیزم قفسه تموم دنیا
روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوری
وقتی خورشیدی نباشه تو همیشه سوت و کوری
میگذره روزای عمرت توی جاده ی های خلوت
تا بخوای برگردی خونه گم میشی تو باغ غربت
واسه ما فرقی نداره هر جا باشیم شب نیشی
دلخوشیم به اینکه شاید سحر و یه روز ببینیم
برقرار باشی و سبز ، گل من تازه بمون
نفسم پیشکش تو ، جای من زنده بمون
باغ دل بی تو خزون ، موندنی باش مهربون
تو که از خود منی ، منو از خودت بدون
غزل و قافیه بی تو همه رنگ انتظاره
این همه شعر و ترانه همه بی عطر و بهاره
موندنی باشی همیشه لب پائیز و نبوسی
نشه پرپر شی عزیزم مهربونم گلم نپوسی
واسه پر کشیدن من خواستی آسمون نباشی
حالا پر پر می زنم تا همیشه آسوده باشی
دیگه نه غروب پائیز رو تن لخت خیابون
نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون
واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه
وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه
تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره
ابر دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره
ولی من می مونم اینجا با دلی که دیگه تنگه
می دونم هر جا که باشم آسمون همین یه رنگه
این شعر از احسان یاورانی هستش که سیاوش
اونو خونده
باز هم سلام حالا که این دو شعر از مرحوم قیصر مورد توجه دوستان قرار گرفت ترغیب شدم تا یه شعر دیگه از ایشون بزارم امیدوارم باز هم خوشتون بیاد.
----------------------------
لبخند تو خلاصهی خوبیهاست
لختی بخند، خندهی گل زیباست
پیشانیات تنفس یک صبح است
صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگینکمان عشق اهورایی
از پشت شیشهی دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یک طوفان
آرامشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن
ای آن که ارتفاع تو دور از ماست
----------
ازاینکه با نظرات خوب خودتون موجب دلگرمی م میشید ممنونم