آن طورکه مردم میگفتند، پیرزن و پیرمردی مسیحی که روبهروی حیاط آن خانه زندگی میکردند، بر حسب اتفاق میبینند که یک ماشین به داخل حیاط خانه وارد شده و چند مرد، دختری را که چشمانش را بسته بودند، به زور به داخل زیرزمین آنجا میبرند. پیرمرد سراسیمه به خیابان تخت جمشید (طالقانی) می رود و خطاب به جوانانی که تظاهرات میکردند و مرگ بر شاه میگفتند، میگوید:
- اگه خیلی مردین، بیایید سراغ این بیشرفا که دخترمردم رو دزدیدن.
کسی نمیدانست با چه صحنهای روبهرو خواهد شد. فکر میکردند فقط سه نفر اراذل و اوباش که دختری را به زور دزدیدهاند، در خانه هستند.
به محض این که چند نفری از دیوار رفتند بالا، ساواکیها از زیرزمینی که به ساختمان پشتی راه داشت، فرار کردند. تازه مردم فهمیدند که اینجا یکی از خانههای امن ساواک است که زیرزمین آن شکنجهگاه نیروهای مبارز بود.
بعدها در جایی، درباره چگونگی کشف شکنجهگاه سرهنگ زیبایی، این گونه خواندم:
"ساعت 10 صبح روز چهارشنبه 5/10/1357 در تقاطع خیابان ثریا و ملک الشعرا بهار، مقابل اداره اصناف، جمعیت تظاهر کننده به یک اتومبیل مرسدس بنز مشکوک میشوند و پس از مشاهده بیسیم آن، هنگامی که می خواهند داخل آن را بازرسی کنند، سرنشین اتومبیل مسلسلی از زیر صندلی بیرون کشیده و به سوی مردم تیراندازی میکند و یک زن چادری و دو جوان را به خاک و خون میکشد و خود با سرعت فرار میکند و در خیابان تخت جمشید سوار یک آمبولانس ارتشی درحال حرکت شده و میگریزد. هنگام فرار دفترچه و قباله ای از جیبش بیرون میافتد که مردم بلافاصله آن را برمیدارند و میبینند روی آن نوشته:
سرهنگ علی زیبایی - آدرس - خیابان بهار بالاتراز تخت جمشید - کوچه مهتاب - شماره 4
بلافاصله جمعیت برای دستگیری او، به سوی خانه هجوم میبرند اما متاسفانه او را نمی یابند اما خانه مجللش را با تمام وسایل لوکس آن به آتش کامل میکشند. مردم قالیهای او را با کارد تکه تکه میکنند و لوسترهای و چینی آلات و ظروف قیمتی را به کلی خرد میکنند علاوه بر آن سه قبضه اسلحه کمری و یک دستگاه بیسیم و مقداری زیادی لوازم مخابراتی و کتب و اعلامیههای جعلی توسط مردم مصادره میگردد.
اتومبیل مرسدس بنز این جانی سابقه دار در همان خیابان ثریا به آتش کشیده میشود و اتومبیل دیگرش در منزل خیابان بهار. سرهنگ بازنشسته علی زیبایی از شکنجهگران معروف و قدیمی ساواک میباشند که همراه "سیاحتگر" از زمان حزب توده مأمور بازجویی و شکنجه بوده است.
مردمی که در آتش سوزی خانه این مزدور شرکت داشتند، میگفتند اشیاء این منزل از پول خون جوانان وطن تهیه شده و حرام است و به این دلیل کسی چیزی را با خود نمیبرد. "
شکنجهگاه سرهنگ "علی زیبایی"، در خیابان بهار بالاتر از خیابان تخت جمشید (طالقانی)، دو ساختمان در مجاورت هم بود که از زیرزمین به واسطۀ تونل تنگ و تاریکی با هم ارتباط داشتند. باهجوم مردم، ساواکیها فرار کردند ولی آثار شکنجه برجای ماند. خیلی دوست داشتم آنجا را ببینم. یکی از روزها همراه پدرم به آنجا رفتیم. خانه اولی که در خیابان بهار قرار داشت چنان مسئلهای نداشت و ظاهراً محل کار و منزل سرهنگ زیبایی بود. اما وقتی وارد خانۀ اصلی که در کوچۀ پشتی بود شدیم، وحشت سراسر وجودم را گرفت. اسباب و وسایل شکنجه به وفور به چشم میخورد. ناخنهای کشیده شده در گوشه و کنار پخش بودند. موهای کنده شده، خون فردی بر در و دیوار، همه و همه حکایت از وحشیانه بودن اعمال ساواکیها داشت. یک قطعه از پای انسانی را میان خاک و خُلها پیدا کردم که هنوز گوشش تازه بود. وارد زیرزمین که شدیم، راهرو خیلی تاریک و تنگ بود. اما مردم با روشن کردن کاغذ و مقوا، پیش میرفتند. داخل راهرو، اتاقهای کوچکی در سمت چپ بود که هرکدام برای خود لوازمی خاص داشتند. داخل یکی از اتاقها وانی بود که میگفتند در آن اسید میریختند و زندانیها را داخل آن خوابانده و نابود میکردند. داخل اتاق دیگر، تختخواب دوطبقهای بود که مثل شوفاژ لوله کشی شده بود و هنگامی که داغ میشده، زندانی را لخت روی آن میخواباندند، همانگونه که درباره "مهدی رضایی" از کشتههای مجاهدین معروف بود که در دادگاه گفته بود: "مرا روی اجاق خواباندند و پشتم را سوزاندند."
سوراخی روی دیوار یکی از اتاقها بود که خیلی حساس شدم. جلو که رفتم، ازپشت آن متوجه شدم انگشت را که داخل آن میکردند، گیوتین کوچکی آن را قطع میکرده. در تاریکی و سیاهی اتاقها، همچنان فریاد مظلومانه آنان که در تنهایی شکنجه شده و کشته شده بودند، در گوشم میپیچید. گریهام گرفت. دیوانه شدم. مگر ممکن بود انسان به قدری پست باشد که برای به حرف آوردن طرف مقابل خود، اینگونه وحشی شود؟
صندلیای در یکی از اتاقها بود که شکل خاصی داشت. میگفتند "آپولو" است. به گونهای بود که مثل آرایشگاههای زنانه کلاهی فلزی بر سر کسی که آنجا مینشست، قرار میگرفت و شکنجه اش میدادند. با دیدن هر کدام از آنها، وحشتم و نفرتم از رژیم شاه بیشتر شد. تنها خدا میدانست چند نفر از جوانان این مرز و بوم، در آن شکنجهگاه زیر سخت ترین فشارها جان به جان آفرین تسلیم کردهاند. با خود گفتم: "خدا را شکرکه من یکی با این که کار چندانی نکردهام، ولی کارم به این جاها کشیده نشد وگرنه حتماً همان اول با دیدن اینها حرف میزدم!
همه در و دیوار زیرزمین که محل اصلی شکنجهگاه بود، تاریک و سیاه شده بودند و همین به وحشتناکی آنجا شدت میداد. البته ما که با چشم باز داخل آنجا شدیم و در کمال امنیت، آنگونه ترسیدیم، پس وای بر آن دخترها و پسرهایی که با چشم بسته و میان دهها شکنجهگر، به آنجا برده میشدند و میشدند موش آزمایشگاهی شکنجهگرهای قرون وسطایی ساواک.
عجب جای وحشتناکی بود. محکم دست پدرم را گرفته بودم تا در تاریکی راهرو گم نشوم. هیچ چراغی روشن نبود. ظاهراً مردم ساختمان را که داغان کرده بودند، سیمکشی هم خراب شده بود. یک کارتن مقوایی وسط راهرو آتش زده بودند، و بعضیها هم تکهای از آن را مثل مشعل در دست داشتند. بوی دود، چشمان همه را میسوزاند.
وقتی فکر کردم که تا چند روز قبل در همین جا، ساواکیها چه بلایی سرمردم میآوردند، تنم لرزید. خدامیداند ساواک شاه، چند تا از این خانهها در سطح کشور داشت.
روزنامه کیهان درباره خانه سرهنگ زیبایی نوشت:
"شکنجهگاه مخفی ساواک در تهران کشف شد
خانه یک سرهنگ ساواک در جریان زد و خوردهای خیابانی تهران به آتش کشیده شد و هنگامی که مردم به داخل خانه رفتند، موفق به کشف یک تونل زیرزمینی شدند که در آن، سلولهای متعدد و وسایل شکنجه و مقداری استخوانهای پوسیده انسان دیده میشد.
این خانه که مردم به آن "خانه وحشت" نام دادهاند، در خیابان بهار، خیابان "جهان" قرار داشت.
این خانه مدتی نیز در اختیار اداره ای از ساواک بود که بسیاری (از دستگیر شدگان) در آنجا بازجویی شدهاند.
شاهدان عینی به خبرنگار کیهان گفتند: هنگامی که وارد خانه شدیم، ابتدا فکر میکردیم که یک محل مسکونی است، ولی با کمال تعجب متوجه شدیم که این خانه به یک شکنجهگاه بیشتر شبیه است. به اتفاق عده ای از مردم که به داخل خانه هجوم آورده بودند، شروع به بازرسی این محل کردیم و به یک زیرزمین که توسط تونل بزرگی به خانه دیگری در فاصله تقریبی 150 متر راه داشت، رسیدیم. در این تونل انواع وسایل شکنجه دیده میشد. بعضی از این وسایل شکنجه هنوز خون آلود بود و معلوم بود که به تازگی مورد استفاده قرارگرفته است. در گوشۀ دیگر این تونل، مقدار زیادی لباسهای زیر زنانه و مردانه که مملو از خون بود، روی هم انباشته شده بود و چند تکه از استخوانهای قسمت مختلف بدن دیده میشد.
در این تونل، سلولهای کوچکی دیده میشد که متهمان فقط میتوانستهاند در آن بایستند. تونل آنقدر تاریک بود که نور چراغ قوههای قوی نمیتوانست آن را روشن کند. از تصویر پوسترهای ناخنهای لاک زده زنان و دخترانی که شکنجه شده بودند، به دیوار اتاقها نصب شده بود و تصویرهای دیگری هم بود که چند نفر را درحال شکنجه شدن نشان میداد. این تصاویر ظاهراً برای شکنجه روانی به کار میرفته است.
هجوم بی سابقه مردم برای تماشای این شکنجهگاه، باعث شد تا مأموران فرمانداری نظامی بعد از تیراندازی و متفرق کردن مردم، ماشین آلات را از آن محل خارج و به نقطه نامعلومی منتقل کردند.
سرهنگ زیبایی که صاحب این خانه است، هنگام آتش زدن خانه فرار کرد.
حمید داودآبادی
منبع:سایت ساجد
- اگه خیلی مردین، بیایید سراغ این بیشرفا که دخترمردم رو دزدیدن.
کسی نمیدانست با چه صحنهای روبهرو خواهد شد. فکر میکردند فقط سه نفر اراذل و اوباش که دختری را به زور دزدیدهاند، در خانه هستند.
به محض این که چند نفری از دیوار رفتند بالا، ساواکیها از زیرزمینی که به ساختمان پشتی راه داشت، فرار کردند. تازه مردم فهمیدند که اینجا یکی از خانههای امن ساواک است که زیرزمین آن شکنجهگاه نیروهای مبارز بود.
بعدها در جایی، درباره چگونگی کشف شکنجهگاه سرهنگ زیبایی، این گونه خواندم:
"ساعت 10 صبح روز چهارشنبه 5/10/1357 در تقاطع خیابان ثریا و ملک الشعرا بهار، مقابل اداره اصناف، جمعیت تظاهر کننده به یک اتومبیل مرسدس بنز مشکوک میشوند و پس از مشاهده بیسیم آن، هنگامی که می خواهند داخل آن را بازرسی کنند، سرنشین اتومبیل مسلسلی از زیر صندلی بیرون کشیده و به سوی مردم تیراندازی میکند و یک زن چادری و دو جوان را به خاک و خون میکشد و خود با سرعت فرار میکند و در خیابان تخت جمشید سوار یک آمبولانس ارتشی درحال حرکت شده و میگریزد. هنگام فرار دفترچه و قباله ای از جیبش بیرون میافتد که مردم بلافاصله آن را برمیدارند و میبینند روی آن نوشته:
سرهنگ علی زیبایی - آدرس - خیابان بهار بالاتراز تخت جمشید - کوچه مهتاب - شماره 4
بلافاصله جمعیت برای دستگیری او، به سوی خانه هجوم میبرند اما متاسفانه او را نمی یابند اما خانه مجللش را با تمام وسایل لوکس آن به آتش کامل میکشند. مردم قالیهای او را با کارد تکه تکه میکنند و لوسترهای و چینی آلات و ظروف قیمتی را به کلی خرد میکنند علاوه بر آن سه قبضه اسلحه کمری و یک دستگاه بیسیم و مقداری زیادی لوازم مخابراتی و کتب و اعلامیههای جعلی توسط مردم مصادره میگردد.
اتومبیل مرسدس بنز این جانی سابقه دار در همان خیابان ثریا به آتش کشیده میشود و اتومبیل دیگرش در منزل خیابان بهار. سرهنگ بازنشسته علی زیبایی از شکنجهگران معروف و قدیمی ساواک میباشند که همراه "سیاحتگر" از زمان حزب توده مأمور بازجویی و شکنجه بوده است.
مردمی که در آتش سوزی خانه این مزدور شرکت داشتند، میگفتند اشیاء این منزل از پول خون جوانان وطن تهیه شده و حرام است و به این دلیل کسی چیزی را با خود نمیبرد. "
شکنجهگاه سرهنگ "علی زیبایی"، در خیابان بهار بالاتر از خیابان تخت جمشید (طالقانی)، دو ساختمان در مجاورت هم بود که از زیرزمین به واسطۀ تونل تنگ و تاریکی با هم ارتباط داشتند. باهجوم مردم، ساواکیها فرار کردند ولی آثار شکنجه برجای ماند. خیلی دوست داشتم آنجا را ببینم. یکی از روزها همراه پدرم به آنجا رفتیم. خانه اولی که در خیابان بهار قرار داشت چنان مسئلهای نداشت و ظاهراً محل کار و منزل سرهنگ زیبایی بود. اما وقتی وارد خانۀ اصلی که در کوچۀ پشتی بود شدیم، وحشت سراسر وجودم را گرفت. اسباب و وسایل شکنجه به وفور به چشم میخورد. ناخنهای کشیده شده در گوشه و کنار پخش بودند. موهای کنده شده، خون فردی بر در و دیوار، همه و همه حکایت از وحشیانه بودن اعمال ساواکیها داشت. یک قطعه از پای انسانی را میان خاک و خُلها پیدا کردم که هنوز گوشش تازه بود. وارد زیرزمین که شدیم، راهرو خیلی تاریک و تنگ بود. اما مردم با روشن کردن کاغذ و مقوا، پیش میرفتند. داخل راهرو، اتاقهای کوچکی در سمت چپ بود که هرکدام برای خود لوازمی خاص داشتند. داخل یکی از اتاقها وانی بود که میگفتند در آن اسید میریختند و زندانیها را داخل آن خوابانده و نابود میکردند. داخل اتاق دیگر، تختخواب دوطبقهای بود که مثل شوفاژ لوله کشی شده بود و هنگامی که داغ میشده، زندانی را لخت روی آن میخواباندند، همانگونه که درباره "مهدی رضایی" از کشتههای مجاهدین معروف بود که در دادگاه گفته بود: "مرا روی اجاق خواباندند و پشتم را سوزاندند."
سوراخی روی دیوار یکی از اتاقها بود که خیلی حساس شدم. جلو که رفتم، ازپشت آن متوجه شدم انگشت را که داخل آن میکردند، گیوتین کوچکی آن را قطع میکرده. در تاریکی و سیاهی اتاقها، همچنان فریاد مظلومانه آنان که در تنهایی شکنجه شده و کشته شده بودند، در گوشم میپیچید. گریهام گرفت. دیوانه شدم. مگر ممکن بود انسان به قدری پست باشد که برای به حرف آوردن طرف مقابل خود، اینگونه وحشی شود؟
صندلیای در یکی از اتاقها بود که شکل خاصی داشت. میگفتند "آپولو" است. به گونهای بود که مثل آرایشگاههای زنانه کلاهی فلزی بر سر کسی که آنجا مینشست، قرار میگرفت و شکنجه اش میدادند. با دیدن هر کدام از آنها، وحشتم و نفرتم از رژیم شاه بیشتر شد. تنها خدا میدانست چند نفر از جوانان این مرز و بوم، در آن شکنجهگاه زیر سخت ترین فشارها جان به جان آفرین تسلیم کردهاند. با خود گفتم: "خدا را شکرکه من یکی با این که کار چندانی نکردهام، ولی کارم به این جاها کشیده نشد وگرنه حتماً همان اول با دیدن اینها حرف میزدم!
همه در و دیوار زیرزمین که محل اصلی شکنجهگاه بود، تاریک و سیاه شده بودند و همین به وحشتناکی آنجا شدت میداد. البته ما که با چشم باز داخل آنجا شدیم و در کمال امنیت، آنگونه ترسیدیم، پس وای بر آن دخترها و پسرهایی که با چشم بسته و میان دهها شکنجهگر، به آنجا برده میشدند و میشدند موش آزمایشگاهی شکنجهگرهای قرون وسطایی ساواک.
عجب جای وحشتناکی بود. محکم دست پدرم را گرفته بودم تا در تاریکی راهرو گم نشوم. هیچ چراغی روشن نبود. ظاهراً مردم ساختمان را که داغان کرده بودند، سیمکشی هم خراب شده بود. یک کارتن مقوایی وسط راهرو آتش زده بودند، و بعضیها هم تکهای از آن را مثل مشعل در دست داشتند. بوی دود، چشمان همه را میسوزاند.
وقتی فکر کردم که تا چند روز قبل در همین جا، ساواکیها چه بلایی سرمردم میآوردند، تنم لرزید. خدامیداند ساواک شاه، چند تا از این خانهها در سطح کشور داشت.
روزنامه کیهان درباره خانه سرهنگ زیبایی نوشت:
"شکنجهگاه مخفی ساواک در تهران کشف شد
خانه یک سرهنگ ساواک در جریان زد و خوردهای خیابانی تهران به آتش کشیده شد و هنگامی که مردم به داخل خانه رفتند، موفق به کشف یک تونل زیرزمینی شدند که در آن، سلولهای متعدد و وسایل شکنجه و مقداری استخوانهای پوسیده انسان دیده میشد.
این خانه که مردم به آن "خانه وحشت" نام دادهاند، در خیابان بهار، خیابان "جهان" قرار داشت.
این خانه مدتی نیز در اختیار اداره ای از ساواک بود که بسیاری (از دستگیر شدگان) در آنجا بازجویی شدهاند.
شاهدان عینی به خبرنگار کیهان گفتند: هنگامی که وارد خانه شدیم، ابتدا فکر میکردیم که یک محل مسکونی است، ولی با کمال تعجب متوجه شدیم که این خانه به یک شکنجهگاه بیشتر شبیه است. به اتفاق عده ای از مردم که به داخل خانه هجوم آورده بودند، شروع به بازرسی این محل کردیم و به یک زیرزمین که توسط تونل بزرگی به خانه دیگری در فاصله تقریبی 150 متر راه داشت، رسیدیم. در این تونل انواع وسایل شکنجه دیده میشد. بعضی از این وسایل شکنجه هنوز خون آلود بود و معلوم بود که به تازگی مورد استفاده قرارگرفته است. در گوشۀ دیگر این تونل، مقدار زیادی لباسهای زیر زنانه و مردانه که مملو از خون بود، روی هم انباشته شده بود و چند تکه از استخوانهای قسمت مختلف بدن دیده میشد.
در این تونل، سلولهای کوچکی دیده میشد که متهمان فقط میتوانستهاند در آن بایستند. تونل آنقدر تاریک بود که نور چراغ قوههای قوی نمیتوانست آن را روشن کند. از تصویر پوسترهای ناخنهای لاک زده زنان و دخترانی که شکنجه شده بودند، به دیوار اتاقها نصب شده بود و تصویرهای دیگری هم بود که چند نفر را درحال شکنجه شدن نشان میداد. این تصاویر ظاهراً برای شکنجه روانی به کار میرفته است.
هجوم بی سابقه مردم برای تماشای این شکنجهگاه، باعث شد تا مأموران فرمانداری نظامی بعد از تیراندازی و متفرق کردن مردم، ماشین آلات را از آن محل خارج و به نقطه نامعلومی منتقل کردند.
سرهنگ زیبایی که صاحب این خانه است، هنگام آتش زدن خانه فرار کرد.
حمید داودآبادی
منبع:سایت ساجد