قلم - علی‌رغم برخی جوسازی و شانتاژ تبلیغی که از سوی برخی رسانه‌ها در خصوص فیلم تبلیغاتی مهندس موسوی صورت گرفت، فضای کلی و جزئی فیلم آنچنان سرشار از صداقت بود که نیازی به هیچگونه توضیحی ندارد.
علی رغم آن بازسازی برخی صحنه‌های فیلم و گشودن راز آنها خالی از لطف نیست.

سایت قلم‌نیوز در این زمینه با دکتر رباطی درباره یکی از این صحنه‌های ماندگار و تاثیرگذار که چندان به آن پرداخته نشد، گفت‌وگو کرده است.

 

آقای دکتر رباطی، در یکی از صحنه‌های فیلم تبلیغاتی مهندس موسوی ناگهان یک جانباز دفاع مقدس بلند شد و با شور و حرارت شروع به صحبت کرد. ما دیدیم که شما به طرف ایشان رفتید و ایشان را هدایت کردید، لطفا در این مورد اندکی توضیح دهید، چون فیلم به شرح واقعه نپرداخته است،

این صحنه مربوط به همایشی بود که با حضور شوراهای معتمدین ستادها و مسوولین ستادها از کل کشور و در فرهنگسرای بهمن برگزار شده بود. در حین همایش جانبازی وارد صحنه شد و اظهار کرد در زمان جنگ و در منطقه سردشت و مریوان در حال خدمت بودیم که روزی مهندس موسوی به عنوان نخست وزیر وارد منطقه شدند برای بازدید. هوا برفی بود و کفشهای من پاره. مهندس موسوی کفشهای خود را درآورد و به من داد و گفت بپوش. این جانباز می‌گفت من هر چه اصرار کردم و انکار. میسر واقع نشد و ایشان اصرار کردند که باید کفشها را بپوشید در حالی که خودشان کفش نداشتند و پا برهنه شده بودند.

چه اتفاقی افتاد و چرا این جانباز ناگهان وسط صحبت‌های مهندس موسوی بلند شد؟.
این جانباز عزیز ابتدای همایش نزد من آمد و گفت: یک خاطره به یادماندنی از مهندس موسوی دارم و برای بیان آن وقت می‌خواهم که به دلیل جنبه‌های اخلاقی و شناخت مهندس موسوی آن را طرح کنم.
من به ایشان گفتم برنامه‌ همایش بسته شده و وقت ضیق است. شما تحمل کن اگر فرصتی بود شما از تریبون استفاده کن و خاطره‌ات را طرح کن.

چرا ایشان ناگهان بلند شد آن هم وسط صحبت مهندس موسوی؟
مراسم رو به اتمام بود و به نظر می‌رسید با پایان صحبت‌های مهندس موسوی برنامه تمام می‌شود که ایشان احساس کرد وقت تمام است و احتمالا فرصت بیان این خاطره دیگر وجود نخواهد داشت.
به همین دلیل با تصمیم خود ناگهان وارد صحنه مراسم شد و با آن صحنه خاص که در فیلم مشاهده کردید خیلی سریع و با حالت برافروخته شروع به بیان و بازگو کردن خاطره خود کرد.

ما دیدیم که شما به طرف این جانباز رفتید، چه اتفاقی افتاد؟
وضعیت را که اینگونه دیدم و با هیجان و شور و اشتیاقی که داشت، هدایت کردم تا از تریبون استفاده کند. به همین دلیل برخاستم و ایشان را به سمت تریبون هدایت کردم. پشت تریبون قرار گرفت اما در فیلم این قسمت دیده نمی‌شود.

البته ما این قسمت را ندیدیم، سپس مهندس موسوی صحبت خود را قطع کردند؟!
بله. مهندس موسوی صحبت خود را قطع کرد و این جانباز در کنار مهندس موسوی قرار گرفت و صحبت کرد. ایشان بالای سن هم که رفت آنقدر درگیر شرایط روحی خودش بود که به جای استفاده از میکروفون از کنار تریبون این طرف و آن طرف می‌رفت و با صدای بلند خاطره‌اش را گفت.

آقای دکتر رباطی به نظر می‌رسد اینگونه خاطرات فراوان است، دلیل وجود این همه خاطره از مهندس موسوی در زمان نخست وزیری چیست و چرا بازگو نمی‌شود؟
در زمان نخست‌وزیری مهندس موسوی شرایط خاصی بر کشور حاکم بود و افکار و منش‌ها متاثر از ارزشها و فضای انقلاب که رخداد دفاع مقدس بر آن افزود. کشور یکپارچه در برابر تجاوزات دشمن دفاع می‌کرد و مردم، همه از مال و جان و خانواده گذشته و ایثارگرانه به جهاد مشغول بودند.

طبیعی است که در این شرایط خاطرات زیبا و حماسی فراوانی شکل بگیرد. به نظر می‌رسد با حضور مهندس موسوی در عرصه انتخابات و ارتباط وسیع و از نزدیک با مردم شرایطی را ایجاد کرده که افراد بعضا در گوشه و کنار برخی خاطرات خود را مجال می‌یابند که بازگو کنند.

مهندس موسوی اعلام کرده‌اند که در نظر دارند ارزش‌های ابتدای انقلاب و جنگ را زنده کنند، چه ارتباطی می‌تواند در این میان وجود داشته باشد؟
به هر حال بخشی از این خاطرات به شخصیت مهندس موسوی بستگی دارد و این اعلام از سوی ایشان نشان می‌دهد که آن خاطرات و حال و هوا، علاوه بر دیگران و حتی این جانباز عزیز در خود ایشان نیز زنده است و در دیدگاه ایشان جایگاه بلندی را به خود اختصاص می‌دهد.

سوال این است که چرا علیرغم فضای انتخابات و استفاده‌های تبلیغی که می‌توان از بیان این خاطره‌ها کرد، چرا چنین تلاش و استفاده‌هایی از سوی ایشان و دوستان و همکارانش صورت نمی‌گیرد؟
به نظر من و برداشت و شناختی که از شخصیت مهندس موسوی دارم، ایشان علاقه‌ای به طرح اینگونه مسایل و بهره‌برداری از آنها ندارند. گرچه در جای خود ارزشمند است و به دلیل اثرات مثبتی که بر جوانان و مردم دارد باید بازگو شود، اما به هر حال ایشان احساس می‌کنند که این اقدام از سوی ایشان این تلقی را ایجاد خواهد کرد که از خاطرات استفاده ابزاری می‌شود.

به هر حال احیای ارزشها یکی از شعارهای ایشان است و قدر مسلم بیان این خاطرات می‌تواند آن فضا را تازه و زنده کند.

قدر مسلم اینگونه است اما در فضای انتخاباتی فعلی که طعنه‌های فراوانی هم علیرغم سابقه ایشان وجود دارد، طرح این خاطرات شائبه‌هایی را برای برخی ایجاد می‌کند و ایشان هم با توجه به شخصیتی که دارند ترجیح می‌دهند تا ارزش‌ها را ابراز رای آوردن خود قرار ندهند و به شدت با این کار مخالفند.

به عنوان آخرین سوال بفرمایید واکنش مهندس نسبت به بیان این خاطره در آن شرایط چه بود؟
با همان حالت همیشگی و چهره تبسم از آن جانباز استقبال کردند و حالتی توإم با اطمینان نظاره‌گر این صحنه بودند.

پاسخ مهندس موسوی همان بود که دیدیم؟
بله، ایشان فقط گفتند که من مهندس هستم و نه دکتر و سخنان خود را ادامه دادند.

منبع :سایت دولت دهم


X