نويسنده: دكتر مهدي دولتي

هر توصيف كننده‎اي، از درك حقيقت وجود امام - كه برگزيده خداي سبحان و حجت و دليل او بر بندگان مي‎باشد - عاجز است. پس چگونه مي‎تواند از ماهيت وجود آن ذات مطهر و معصوم - كه از هر نقصي در مكارم اخلاق به دور است - سخن بگويد؟ ذاتي كه سرشته از پرتو اقدس الهي و جوشيده از منبع فياض نبوت است و عطر دل‎آويز كرامت نبوي، از او در فضا مي‎پيچد و شكوه خلافت الهيه، او را به اوج مي‎رساند. يكي از امامان، حضرت رضا عليه السلام است.

يمثل النبي في اخلاقه فانه النابت من اعراقه

له كرامات و مكرمات في صفحات الدهر بيّنات

شهود صدق لسمّو ذاته كانّه النبي في صفاته

تري الملو سجداً ببابه فالعزّ كل العزّ في اعتابه (1)

«يعني؛ در اخلاق و خُلق و خوي او، پيامبر گرامي مجسم و نمودار مي‎گردد؛ زيرا از وجود مقدس رسول خدا روييده است.

او امامي صاحب كرامات است و بزرگواري‎هاي فراوان دارد كه صفحات ايام، به گونه‎اي آشكار و روشن، ثبت و گواه صادقي از رفتار او هستند.

شاهداني صادق و راست كه بر بلندي و اعتلاي ذات اقدس او دلالت دارند و گويا او در صفحات زندگي و رفتارش، همان پيامبر گرانقدر اسلام است.

پادشاهان و سلاطين را مي‎بيني كه در پيشگاه او بر خاك مي‎افتند. بدان كه عزت و شرافت، به تمام و كمال، پيرامون حرم مطهرش نهفته و موجود است.»

حتي مخالفان نيز در مورد حضرت رضا عليه السلام، به اخلاق پسنديده او شهادت داده‎اند. «ابراهيم بن عباس» مي‎گويد: هرگز شخصيتي را برتر از ابوالحسن رضا عليه السلام نديدم. هيچگاه نبود كه به احدي، اندك ستمي روا دارد، يا سخن كسي را قطع نمايد، يا دست نيازش را رد كند؛ همچنين، هرگز پاي خويش را در مقابل همنشين، دراز نمي‎كرد و پيش از او تكيه نمي‎داد. خدمتگزارانش را دشنام نمي‎گفت، صدايش به قهقهه بلند نمي‎شد و همواره با غلامان و زيردستان خود، كنار سفره غذا مي‎نشست.

چنان كه حتي مخالفان نيز در مورد حضرت رضا عليه السلام، به اخلاق پسنديده او شهادت داده‎اند. «ابراهيم بن عباس» مي‎گويد: هرگز شخصيتي را برتر از ابوالحسن رضا عليه السلام نديدم. هيچگاه نبود كه به احدي، اندك ستمي روا دارد، يا سخن كسي را قطع نمايد، يا دست نيازش را رد كند؛ همچنين، هرگز پاي خويش را در مقابل همنشين، دراز نمي‎كرد و پيش از او تكيه نمي‎داد. خدمتگزارانش را دشنام نمي‎گفت، صدايش به قهقهه بلند نمي‎شد و همواره با غلامان و زيردستان خود، كنار سفره غذا مي‎نشست.(2)

در همين مورد، مردي از اهل بلخ، به حضرت گفت: چه خوب بود اگر براي اينان سفره ديگري جداي از سفره خويش مي‎گستردي! امام، در پاسخ آن مرد، فرمود:

پروردگار ما، يكي است و پدر ما يكي است و مادر ما نيز يكي . پاداش هم به واسطه اعمال است.(3)

حضرت رضا عليه السلام، در زمستان، بر گليم و در تابستان، بر حصير مي‎نشست و همواره لباس درشت و خشن بر تن مي‎كرد. اما هر گاه به نزد مردم مي‎رفت، آنگونه خود را مي‎آراست كه مورد رغبت آنان بود. (4)
از نشانه‎هاي ايمان مؤمن، پنهان داشتن راز است. چرا كه، امانت‎دار خيانت نمي‎كند؛ اما خائن، ممكن است مورد اعتماد قرار گيرد.»

هنگامي كه يكي از صوفيان، حضرت را براي پوشيدن جامه خز مورد نكوهش قرار داد، امام رضا عليه السلام در پاسخ فرمود:

«بگو زينتي را كه خداوند براي بندگانش آشكار كرده و خوراك و روزي پاكيزه را چه كسي حرام شمرده است. همانا يوسف صديق عليه السلام جامه ديباي بافته شده از طلا مي‎پوشيد و بر تخت‎هاي فرعوني (پادشاهي)، مي‎نشست. آنچه از امام انتظار مي‎رود، عدالت و دادگري است و اين كه به گاه سخن، راست بگويد و هنگام قضاوت، عادل باشد و به وعده‎اش، وفا نمايد.» (5)

حضرت رضا عليه السلام، صدقه پنهان بسيار مي‎داد و مي‎گفت: از حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله، حديثي شنيده‎ام كه فرموده‎اند:

«التستَر بالصدقة يعدل سبعين حسنة و هو مغفور له و المذيع بها مخذول؛ پنهان داشتن صدقه، برابر است با هفتاد حسنه و صاحب آن آمرزيده است و هر كس آن را آشكار كند، خوار مي‎گردد.»

حضرت رضا عليه السلام، در زمستان، بر گليم و در تابستان، بر حصير مي‎نشست و همواره لباس درشت و خشن بر تن مي‎كرد. اما هر گاه به نزد مردم مي‎رفت، آنگونه خود را مي‎آراست كه مورد رغبت آنان بود.

يكي از شيعيان كه در طول سفر، سرمايه‎اش را از كف داده بود، از حضرت درخواست كمك كرد، به نحوي كه بتواند به شهرش برسد و آن مبلغ را صدقه بدهد. حضرت، پس از شنيدن درخواست آن مرد، وارد اتاقي شد و مبلغ دويست دينار از پشت در به وي عطا فرمود و عرضه داشت كه بيرون برو تا مرا نبيني. يكي از كساني كه حاضر بود، سبب اين اختفاي حضرت را جويا شد. پاسخ فرمود: اكنون اين مرد به علت تقاضا درخواست - خود - شرمنده است، (بنابراين شايسته نيست كه با ديدن من، بيش از اين شرمنده شود.)(6)

مردي، به حضرت رضا عليه السلام، گفت: به اندازه مروت خويش، به من عطا كن. فرمود برايم ممكن نيست. مرد گفت: پس به اندازه مروت من ببخش. حضرت فرمود، اين ممكن است. آنگاه فرمان داد تا دويست دينار به او پرداخت گردد.
از نشانه‎هاي عجب و فريفتگي انسان به خويشتن، آن است كه كارهاي زشتش در نظرش زينت يابد و آن را نيكو انگارد و فريفته‎اش گردد و گمان برد، كه آن كار، پسنديده است و به آن بر خداوند منت گذارد؛ در حالي كه خداي متعال بر او منت دارد.»

حضرت رضا عليه السلام، در روز عرفه، تمام اموالش را در خراسان انفاق نمود. فضل بن سهل، به حضرت گفت: اين كار، موجب زيان فراوان است. حضرت، در جواب فرمود:

«بل هو المغنم لا تعدن مغرماً ما اتبعت فيه اجراً و كرماً؛ بلكه، اين سود فراوان است. آنچه را كه نتيجه‎اش اجر و پاداش است، هرگز زيان نشمار.»

وجود امام، پيوسته منّتي است بر تمام افراد بشر، از جوانب گوناگون. از جمله اين جوانب، مي‎توان به آگاهاندن جوامع دين‎خواه در زمينه آداب و اخلاق اشاره داشت كه باعث مي‎شود صفات پسنديده در آنان به وجود آيد و در مسير شاهراه رستگاري و پيروزي ابدي به راه افتند. به راستي كه تمامي ائمه و از جمله آنان، حضرت رضا عليه السلام براي اين مهم به پا خاسته‎اند. در زير، مواردي از پندها و اندرزهاي آن حضرت، در زمينه رفتار شايسته از باب يادكرد سنت و سيره آن حضرت آورده مي‎شود:

پنهان داشتن صدقه، برابر است با هفتاد حسنه و صاحب آن آمرزيده است و هر كس آن را آشكار كند، خوار مي‎گردد.»

- من علامة ايمان المؤمن كتمان السرّ فان الامين لا يخون ولكن قد يؤتمن الخائن؛ از نشانه‎هاي ايمان مؤمن، پنهان داشتن راز است. چرا كه، امانت‎دار خيانت نمي‎كند؛ اما خائن، ممكن است مورد اعتماد قرار گيرد.»

- «والصبر في البأساء و الضرّاء، و مداراة الناس؛ فان التودّد اليهم نصف العقل و صديق كل امرأ عقله و افضل العقل معرفة الانسان بربّه و عدوه جهله و صديق الجاهل في تعب؛ و از ديگر نشانه‎هاي مؤمن، صبر و بردباري در آساني‎ها و سختي‎هاي زندگي و مدارا با مردم است؛ زيرا اظهار دوستي به مردم، نصف عقل شمرده مي‎شود. دوست هر كس، عقل اوست و برترين خردمندي، شناخت انسان نسبت به پروردگارش است. دشمن هر كس، ناداني اوست و دوست انسان جاهل، در رنج و زحمت است.»
امام رضا عليه السلام

«لا يعدم المرء دائرة السوء مع نكث الصفقة؛ هيچ كس نمي‎تواند سختي‎هاي روزگار را با پيمان‎شكني از ميان بردارد.»

« من عجب المرء بنفسه ان يزين له سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعاً و ان يمنّ علي الله تعالي بعلمه و سبحانه المنة عليه؛ از نشانه‎هاي عجب و فريفتگي انسان به خويشتن، آن است كه كارهاي زشتش در نظرش زينت يابد و آن را نيكو انگارد و فريفته‎اش گردد و گمان برد، كه آن كار، پسنديده است و به آن بر خداوند منت گذارد؛ در حالي كه خداي متعال بر او منت دارد.»

حضرت رضا عليه السلام، در روز عرفه، تمام اموالش را در خراسان انفاق نمود. فضل بن سهل، به حضرت گفت: اين كار، موجب زيان فراوان است. حضرت، در جواب فرمود:

«بل هو المغنم لا تعدن مغرماً ما اتبعت فيه اجراً و كرماً؛ بلكه، اين سود فراوان است. آنچه را كه نتيجه‎اش اجر و پاداش است، هرگز زيان نشمار.»

«من رضي باليسير من الحلال خفت مؤنته و نعم اهله و بصره اداء الدنيا و داوءها و اخرجه سالماً الي دارالسلام؛ هر كس به آنچه از حلال ميسر باشد، راضي شد، مخارجش اندك و خانواده‎اش در رفاه خواهد بود و خداي متعال نيز چشمي بينا براي شناخت درد و درمان دنيا به او خواهد بخشيد و او را سالم و محفوظ به جهان باقي خواهد برد.»

«ليس لبخيل راحة و لا لحسود لذة و لا لملول وفاء و لا لكذوب مروة؛ براي بخيل، آسودگي و براي حسود، لذت و براي دلتنگ، وفا و براي دروغگو، مردانگي وجود ندارد.»

«من لم تكن فيه خمس خصال لا ترجوه الدنيا و لا آخرة: الوثاقة في ارومته، و الكرم في طباعه، و الرضانة في خلقه، و النبل في نفسه، و المخافة من ربه جل شأنه؛ هر كس در وجودش پنج خوي و خصلت نيست، اميدي به دنيا و آخرتش وجود ندارد: اعتماد ذاتي، كرامت طبع، وقار در رفتار، شرافت نفس و خوف از پروردگار بلند مرتبه.»

هر كس به آنچه از حلال ميسر باشد، راضي شد، مخارجش اندك و خانواده‎اش در رفاه خواهد بود و خداي متعال نيز چشمي بينا براي شناخت درد و درمان دنيا به او خواهد بخشيد و او را سالم و محفوظ به جهان باقي خواهد برد.»

«الصمت يكسب المحبة و هو دليل علي كل خير فان الله يبغض القيل و القال، و لقد قال رسول الله صلي الله عليه و آله لعليّ عليه السلام يأتي علي الناس زمان العافية فيه عشرة اجزاء تسعة من اعتزال الناس و واحدة في الصمت و كان العابد من بني اسرائيل يصمت عشر سنني فاذا فعل ذل صار عابداً؛ خاموشي سبب ايجاد محبت و راهنماي هر خير است؛ زيرا خداوند قيل و قال را دوست نمي‎دارد. همانا رسول خدا به علي عليه السلام فرمود: روزگاري براي مردمان مي‎آيد كه تندرستي و عافيت به ده جزء متكي است؛ نه جزء آن، كناره‎گيري از مردم است و يك جزء ديگرش، خاموشي. در ميان قوم بني‎اسرائيل، پرهيزكاري، ده سال سكوت مي‎كرد و بدين واسطه عابد مي‎شد.»

آنچه از امام انتظار مي‎رود، عدالت و دادگري است و اين كه به گاه سخن، راست بگويد و هنگام قضاوت، عادل باشد و به وعده‎اش، وفا نمايد.»

«صل رحمك و لو بشربة ماء و افضل ما توصل به الرحم كف الاذي عنه (ولا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الاذي)؛ با خويشانت پيوند داشته باش؛ اگر چه به يك جرعه آب باشد و بالاترين پيوند، خودداري از اذيت ايشان است. (هماهنگونه كه خداوند فرموده است؛) صدقه‎هاي خود را به واسطه منت و اذيت باطل مكنيد.»

«من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر و من خاف امن و من اعتبر ابصر و من ابصر فهم و من فهم علم و افضل المال ما وقي به العرض؛ هر كس حسابگر نفس خود باشد، سود برده است و هر كس از آن غفلت كند، زيان كرده و هر كس خوف [الهي] داشته باشد، در امان خواهد بود هر كس پند و عبرت بگيرد، بينا شود و هر كس بينا شود، در مي‎يابد و آن كه دريابد، عالم شود و برترين ثروت، آن است كه به واسطه آن، آبروي انسان محفوظ بماند.»

«المؤمن اذا غضب لم يخرجه غضبه عن حق و اذا رضي لم يدخله رضاه في باطل و اذا قدر لم يأخذ اكثر من حقه؛ هرگاه مؤمن به خشم آيد، خشم او، وي را از حق خارج نمي‎كند هنگامي كه شادان گردد، رضاي او در باطل واردش نمي‎سازد و آنگاه كه توانمند گردد، بيش از حق خويش نخواهد گرفت.»(7)

و از ديگر نشانه‎هاي مؤمن، صبر و بردباري در آساني‎ها و سختي‎هاي زندگي و مدارا با مردم است؛ زيرا اظهار دوستي به مردم، نصف عقل شمرده مي‎شود. دوست هر كس، عقل اوست و برترين خردمندي، شناخت انسان نسبت به پروردگارش است. دشمن هر كس، ناداني اوست و دوست انسان جاهل، در رنج و زحمت است.

النظر الي ذريّة محمد (صلي الله عليه و آله) عبادة؛ نگريستن به فرزندان رسول خدا، عبادت است.»

به حضرت گفته شد: اي پسر رسول خدا، آيا اين نگريستن كه عبادت است، مخصوص شما ائمه معصومين است يا در مورد تمام فرزندان رسول خدا صادق است؟ حضرت، در پاسخ فرمود: بل الي جميع الذريه ما لم يتلوثوا بالمعاصي(8)؛ نگريستن به تمامي فرزندان رسول خدا عبادت است؛ مادامي كه خود را به گناهان نيالوده باشند.»

«حدّ التوكل ان لاتخاف مع الله احداً و حد التواضع ان تعطي الناس ما تحب ان يعطوك مثله؛ حدّ توكل، آن است كه با توجه به خدا، از هيچ كس نهراسي و حدّ تواضع، آن است كه آنچه را كه دوست مي‎داري به تو ببخشند را به مردم ببخشي.»

.

 

 
 

1- كشف الغمة، اربلي، ص 274. 2- از اشعار حماسي آية الله شيخ محمدحسين اصفهاني (كمپاني). 3- بحارالانوار، ج 12، ص 26، به نقل از كافي. 4- كشف الغمة، ص 274. 5- نزهة الناظر، ص 46، نجف، چاپخانه ي حيدري؛ اعيان الشيعه، ج 4، قسمت 2، ص 19. 6- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 412. 7- بحارالانوار، ج 174، ص 206. 8- روضة الواعظين، محمدتقي مجلسي، ص 234.


جمادي رفت و رجب آمد. بادهاي سرد بهمن هم در سرزمين ها و شهرها پرسه مي زدند. مأمون به چيزي جز واگذاري خلافت فكر نمي كرد. امام همچنان نمي پذيرفت. تنها دغدغه او، همين بود. شورش زنگيان در مرداب هاي اطراف بصره آن قدر فكرش را مشغول نكرده بود كه خبرهاي رسيده از قيام زيد بن موسي (ع)ـبرادر امام هشتمـدر شهر بصره. بعضي كارگزاران خبر دادند: بابك خرم دين در آذربايجان شورش كرده و با امپراتور بيزانس، ميخائيل دوم هم دست شده است. 
اما اين ها همه براي او هيچ بودند. او فقط فكر مي كرد كه چگونه مي تواند اين نرد علوي را قانع كند. او را به نزد خود آورده بود، اما نمي دانست او را چگونه وادار به انجام خواست خود كند. اين بار تصميم گرفت كه وزيرش سهل را در جريان رخدادها نگذارد. 
آن روز، هنگامي كه امام در نزديكي خليفه نشست، مأمون لبخندي دروغين زد تا در وراي آن، كينه شعله ورش را پنهان سازد؛ كينه اي كه با وجود سرماي شديد، شعله ورتر مي شدند؛ سرمايي كه درختان انار را به شاخه هاي خشك چوبين تبديل مي كرد. مأمون سخن خود را با صحبت از آب و هوا شروع كرد. 
ـ چقدر بهمن سرد است. تازه يك روزش رفته و بيست و نه روز ديگرش مانده است. 
امام لبخندي زد و گفت: « در اين ماه، بادهاي گوناگوني مي وزد. باران بسيار مي بارد. سبزه مي رويد. آب در زير زمين جريان مي يابد. در اين ماه، خوردن سير، گوشت پرندگان و ميوه ها مفيد است. بايد شيريني كم خورد. تحرك بسيار و ورزش در اين ماه خوب است.» (90) 
مأمون كه به سخنان گرم امام گوش سپرده بود، ناگاه به خود آمد. وانمود كرد كه لباسش را مرتب مي كند. دستش را جلوي دهانش گرفت و سرفه اي كرد؛ او تلاش مي كرد تا خود را از دايره تأثير مردي كه كنارش نشسته بود و نور شگفتي مي تاباند، خارج سازد؛ نوري كه مي خواست در دلي آهنين راه يابد. مأمون گفت اي اباالحسن! حالا كه خلافت را نمي پذيري ، بايد وليعهدي را بپذيري . تو مي داني كه من قصدي جز مصلحت مردم ندارم.» (91) 
ـ علاقه اي به اين مقام ندارم. 
مأمون نتوانست بيشتر از اين تاب آورد و گفت: « در راستگويي ات ترديد كردم! شك ندارم كه وانمود به زهد مي كني .» 
امام با صدايي اندوهگين گفت: « سوگند به خدا كه از لحظه تولدم تا كنون دروغي نگفته ام. به خاطر دنيا هم از خدا روي گردان نشده ام. مي دانم كه قصدت از اين كار چيست!» 
مأمون هم چون مار گزيده اي به خود لرزيد. 
ـ چه قصدي دارم؟ 
ـ با اين كارت مي خواهي مردم بگويند: «علي بن موسي الرضا از دنيا روي گردان نشد؛ بلكه دنيا به او روي نياورد. نمي بينيد چگونه وليعهدي را با چشم داشت به خلافت پذيرفت؟!» 
مامون در حالي كه از خشم مي لرزيد، گفت: «هميشه از حرف هايت ناراحت مي شوم. مي داني كه نمي توانم كاري بر ضد تو انجام دهم. اگر وليعهدي را پذيرفتي ، چه بهتر. در غير اين صورت، تو را نا گزير به قبول انجام اين كار مي كنم. اگر پذيرفتي ، باز چه بهتر؛ وگرنه، گردنت را مي زنم!» 
سكوتي هراس انگيز در اتاق حكمفرما شد. مأمون همچنان بسان گرگي مهياي دريدن بود. امام پس از مدتي سكوت، به آرامي لب به سخن گشود. 
همان طور كه به سقف مي نگريست و نگاهش گويي آن را مي شكافت، با صدايي بغض آلود گفت: خداوندگارا! تو مرا از اين كه خويش را نابود كنم، باز داشتي . من ناگزير شدم و (اين پذيرش را) خوش نمي دارم... آفريدگارا! پيماني جز پيمان تو و ولايتي جز ولايت تو نيست، پس مرا موفق بدار تا دينت را بر پا و سنّت پيامبرت محمّد (ص) را زنده كنم. پس تو سرور و ياريگري .(92) 
مأمون شادمانه بانگ برآورد: بالاخره قبول كردي ؟! 
شرايطي دارم. 
ـ ...؟! 
ـ كسي را نصب نمي كنم. كسي را هم عزل نمي كنم. رسمي را بر هم نمي زنم. در مسائل كشور، دورا دور مشاورم.(93) 
ـ قبول دارم. 
امام برخاست و زمزمه كرد: انّا لله و انّا اليه راجعون... نمي دانم بر من وبر شما چه خواهد رفت! (94) هيچ حكمي جز به دست خداوند نيست زيرا كه او گوياي حق و حقيقت و بهترين داوران است. (95) 
آن شب، پرده اشك همانند ابر بارانزا در چشمان امام حلقه زد.(96) او بازي هاي آن روباه عباسي را مي شناخت. تمام هدف ها و انگيزه هايش را هم مي شناخت ومي دانست كه مأمون از كشته هاي خود، جز پشيماني درو نحواهد كرد. 
در آن شب، مأمون بيدار ماند تا حكم وليعهدي را بنويسد و همچون عنكبوت، فرجامين تارهاي خانه بي بنيادش را بتند.


موضوع ديگري كه در زمينه باور مهدوي در كلام امام رضا(ع) يافت ميشود، موضوع «انتظار فرج» يا چشم به راه گشايش بودن است. آن حضرت در روايات متعددي به موضوع فضيلت انتظار فرج اشاره كردهاند. از جمله در روايتي خطاب به «حسن بن جهم» كه از ايشان در مورد «فرج» ميپرسد، ميفرمايد:
أولست تعلم أنّ انتظار الفرج من الفرج؟ قلت: لا أدري إلاّ أن تعلّمني. فقال: نعم إنتظار الفرج من الفرج.19
آيا ميداني كه انتظار فرج [ جزيي ] از فرج است؟ گفتم: نميدانم مگر اينكه شما به من بياموزيد. فرمود: آري انتظار فرج، جزيي از فرج است.
در روايت ديگري نيز ميفرمايد:
ما أحسن الصبر و انتظار الفرج أما سمعت قول العبد الصالح: «و ارتقبوا إنّي معكم رقيب»20 «وانتظروا إنّي معكم من المنتظرين»21 فعليكم بالصبر إنّما يجيء الفرج علي اليأس و قدكان الذين من قبلكم أصبر منكم...22.
چه نيكوست صبر و انتظار فرج، آيا سخن بنده صالح خدا [ شعيب ] را نشنيدي كه فرمود: «و انتظار بريد كه من [ هم ] با شما منتظرم» و «پس منتظر باشيد كه من [هم] با شما از منتظرانم»، بر شما باد به صبر و بردباري؛ چرا گشايش بعد از نااميدي فرا ميرسد و به تحقيق كساني كه پيش از شما بودند از شما بردبارتر بودند.
و بالاخره در روايت بسيار زيبايي فضيلت انتظار را اينگونه بيان ميكنند:
... أما يرضي أحدكم أن يكون في بيته ينفق علي عياله ينتظر أمرنا فإن أدركه كان كمن شهد مع رسول اللّه، صلياللّه عليه و آله، بدرا، و إن لم يدركه كان كمن كان مع قائمنا في فسطاطه...23.
... آيا هيچيك از شما خوش ندارد كه در خانه خود بماند، نفقه خانوادهاش را بپردازد و چشم به راه امر ما باشد؟ پس اگر در چنين حالي از دنيا برود مانند كسي است كه به همراه رسول خدا(ص) در [نبرد] بدر به شهادت رسيده است. و اگر هم مرگ به سراغ او نيايد مانند كسي است كه به همراه قائم ما و در خيمه او باشد.


ميان امام رضا(ع) و امام مهدي(ع) آنچنان پيوند قلبي وجود داشته كه آن حضرت از سالها پيش از تولد نسل چهارم خود با بيانهاي متعدد و متفاوت او را دعا كرده و نصرت و ياريش را از خداوند طلب كرده است. در يكي از اين دعاها چنين ميخوانيم:
أللّهمّ أصلح عبدك و خليفتك بما أصلحت به أنبيائك و رسلك و حفّه بملائكتك و أيّده بروح القدس من عندك و اسلكه من بين يديه و من خلفه رصدا يحفظونه من كلّ سوء و أبدله من بعد خوفه أمنا يعبدك لايشرك بك شيئا ولاتجعل لأحد من خلقك علي وليّك سلطانا وائذن له في جهاد عدوّك و عدوّه واجعلني من أنصاره إنّك علي كلّ شيء قدير.26
خداوندا! [امور] بنده و جانشينات را اصلاح كن، آنچنانكه [امور] پيامبران و رسولات را اصلاح كردي؛ او را با فرشتگانت دربر گير و با روحالقدس از جانب خودت ياري كن؛ در پشت سر و پيش روي نگهباناني قرار ده كه او را از بدي درامان دارند؛ بيم و نگراني او را تبديل به امنيت و آرامش كن تا تنها تو را بپرستد و كسي را براي تو شريك نگيرد؛ هيچيك از آفريدگانت را بر وليّات مسلط مساز؛ اجازه جهاد با دشمان تو و دشمنان خودش را به او عطا كن و مرا از ياران او قرار ده؛ چرا كه تو بر همه چيز توانايي.


موضوع ديگري كه در روايات رضوي به آن پرداخته شده، موضوع ظهور امام مهدي و آثار و پيامدهاي آن است. از جمله در روايتي كه «حسين بن خالد» آن را نقل ميكند آن حضرت در پاسخ اين پرسش كه:
يا ابن رسول اللّه و من القائم منكم أهل البيت؟
اي فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بيت كيست؟
ميفرمايد:
قال الرابع من ولدي ابن سيّدة الإماء، يطهّر اللّه به الأرض من كلّ جور و يقدّسها من كلّ ظلم، [و هو] الذي يشكّ الناس في ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه. فإذا خرج أشرقت الأرض بنوره [بنور ربّها] و وضع ميزان العدل بين الناس فلايظلم أحد أحدا، و هوالذي تطوي له الأرض ولايكون له ظلّ و هوالذي ينادي مناد من السماء يسمعه جميع أهل الأرض بالدّعاء إليه يقول: ألا إنّ حجةاللّه قد ظهر عند بيتاللّه فاتّبعوا فإنّ الحقّ معه و فيه و هو قول اللّه عزّوجلّ: «إن نشأ ننزّل عليهم من السماء آية فظلّت أعناقهم لها خاضعين»24.25
چهارمين از فرزندان من، فرزند سرور كنيزان، كسي است كه خداوند به واسطه وي زمين را از هر ستمي پاك و از هر ظلمي پيراسته ميسازد و او كسي است كه مردم در ولادتش شك ميكنند و او كسي است كه پيش از خروجش غيبت ميكند و آنگاه كه خروج كند زمين به نورش [نور پروردگارش] روشن گردد و در ميان مردم ميزان عدالت را برقرار كند و هيچكس به ديگري ستم نكند واو كسي است كه زمين براي او درهم پيچيده ميشود و سايهاي براي او نباشد و او كسي است كه از آسمان ندا كنندهاي او را به نام ندا كند و به وي دعوت نمايد به گونهاي كه همه اهل زمين آن ندا را بشنوند، ميگويد: «آگاه باشيد كه حجت خدا در كنار خانه خدا ظهور كرده است پس او را پيروي كنيد كه حق با او و در اوست» و اين همان سخن خداي تعالي است كه فرمود: «اگر بخواهيم از آسمان برايشان آيتي نازل ميكنيم كه در برابر آن به خضوع سر فرود آورند».


امام رضا(ع) نيز چون ديگر اجداد طاهرينش موضوع غيبت آخرين حجت حق را پيشبيني و شيعيان را براي برخورد با اين پديده آماده نموده است. در يكي از رواياتي كه «حسن بن علي بن فضال» از آن حضرت نقل كرده، در اين زمينه چنين ميخوانيم:
كأنّي بالشيعة عند فقدهم الثالث من ولدي كالنعم يطلبون المرعي فلا يجدونه. قلت له: ولم ذاك يا ابن رسولاللّه؟ قال: لأنّ إمامهم يغيب عنهم، فقلت: ولم؟ قال: لئلاّ يكون لأحد في عنقه بيعة إذا قام بالسيف
گويا شيعيان را ميبينم كه به هنگام فقدان سومين فرزند من مانند گوسفنداني كه به دنبال چوپان خود ميگردند سرگردانند و او را نمييابند. گفتم: چرا اينگونه است، اي پسر رسول خدا؟ فرمود: زيرا امامشان از آنها غايب شده است. پرسيدم: چرا؟ فرمود: براي اينكه به هنگام قيامش با شمشير، بيعت هيچكس بر گردنش نباشد.
آن حضرت در روايت ديگري به نقل از رسول گرامي اسلام(ص) ميفرمايند:
بأبي ابن خيرة الإماء ابن النوبيّة الطيّبة الفم، المنتجبة الرحم... و هوالطريد الشريد الموتور بأبيه و جدّه، صاحب الغيبة يقال مات أوهلك، أيّ واد سلك؟
پدرم به فداي فرزند بهترين كنيزان، فرزند آن ]كنيز [ اهل نوبه17 كه دهاني خوشبو و رحمي نيكنژاد دارد. او رانده شده (دور افتاده)، بيخانمان و كسي است كه انتقام خون پدر و جدش گرفته نشده و صاحب غيبت است. گفته ميشود: او مرده يا هلاك شده است، در چه سرزميني سير ميكند؟
همچنين امام هشتم شيعيان(ع) در زمينه غيبت آخرين امام، به نقل از پدران بزرگوار خود از رسول اكرم(ص) چنين روايت ميكند:
والذي بعثني بالحقّ بشيرا ليغيبنّ القائم من ولدي بعهد معهود إليه منّي حتّي يقول أكثر الناس: ما للّه في آل محمد حاجة، و يشكّ آخرون في ولادته. فمن أدرك زمانه فليتمسّك بدينه ولا يجعل للشيطان إليه سبيلاً بشكّه فيزيله عن ملّتي و يخرجه عن ديني، فقد أخرج أبويكم من الجنّة من قبل، و إنّ اللّه عزّوجلّ جعل الشياطين أولياء الذين لايؤمنون
سوگند به آنكه مرا به حق به عنوان بشارت دهنده برگزيد، [ امام ] قائم از فرزندان من، براساس پيماني كه ازجانب من برعهده اوست، از ديدهها پنهان ميشود تا آنجا كه بيشتر مردم ميگويند: خدا نيازي به خاندان محمد ندارد. و گروهي ديگر در ولادت او شك ميكنند. پس هر كس زمان او را دريابد بايستي به دين او درآويزد و به واسطه شك خود براي شيطان راهي به سوي خود باز نسازد، تا شيطان او را از آئين من زائل و از دين من بيرون نكند. همچنانكه پيش از اين پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد. به درستي كه خداوند عزّوجلّ شيطان را سرپرست (وليّ) كساني كه ايمان ندارند، قرار داده است.


امام هشتم شيعيان(ع) در موارد متعددي به توصيف ويژگيهاي ظاهري و جسمي امام مهدي(ع) پرداختهاند تا باب هرگونه شبهه و اشتباه را بر مردم ببندند.
از جمله آن حضرت در پاسخ «ريان بن صلت» كه ميپرسد:
أنت صاحب هذا الأمر؟
آيا صاحب اين امر [ حكومت اهل بيت(ع) [ شماييد؟
ميفرمايد:
أنا صاحب هذا الأمر ولكنّي لست بالذي أملؤها عدلاً كما ملئت جورا، و كيف أكون ذلك علي ماتري من ضعف بدني و إنّ القائم هوالذي إذا خرج كان من سنّ الشيوخ و منظر الشبّان، قويّا في بدنه حتّي لومدّ يده إلي أعظم شجرة علي وجه الأرض لقلعها ولو صاح بين الجبال لتدكدكت صخورها يكون معه عصا موسي و خاتم سليمان عليهماالسلام، ذاك الرابع من ولدي يغيّبه اللّه في ستره ما شاء، ثم يظهره فيملوء [به] الأرض قسطا و عدلاً. كما ملئت جورا و ظلما.
من صاحب اين امر هستم، اما آنكه زمين را پر از عدل ميكند همچنانكه پر از جور شده بود، من نيستم. و چگونه من با اين ناتواني جسمي كه ميبيني ميتوانم او باشم. به درستي كه قائم كسي است كه به هنگام قيامش در سن پيرمردان و با چهره جوانان ظاهر ميشود. او از چنان قوت بدني برخوردار است كه اگر دستش را به سمت بزرگترين درختي كه بر روي وجود دارد دراز كند آن را از ريشه برميكند و اگر در بين كوهها فرياد كشد، صخرهها متلاشي ميشوند. عصاي موسي و خاتم سليمان، كه بر آنها درود باد، با اوست و او چهارمين فرزند من است. خداوند او را تا زماني كه بخواهد در پوشش خود غايب ميسازد، سپس او را آشكار ميسازد تا زمين را به وسيله او از قسط و عدل آكنده سازد آنچنانكه ]پيش از آن ] از جور و ستم پر شده بود.
همچنين آن حضرت در پاسخ «ابي صلت هروي» كه ميپرسد:
ما علامات القائم منكم إذا خرج؟
نشانههاي قائم شما به هنگام ظهور چيست؟
ميفرمايد:
علامته أن يكون شيخ السنّ، شاب المنظر، حتّي أنّ الناظر إليه ليحسبه ابن أربعين سنة أو دونها و إنّ من علاماته أن لايهرم بمرور الأيّام والليالي، حتّي يأيته أجله.
نشانه او اين است كه سن پيران و چهره جوانان دارد، تا آنجا كه وقتي كسي او را مشاهده ميكند گمان ميبرد كه چهل سال يا كمتر سن دارد. به درستي كه از نشانههاي او اين است كه گذر شب و روز او را پير و سالخورده نميسازد تا زماني كه اجل او فرا رسد.
آن حضرت در روايت ديگري به توصيف جمال نوراني امام دوازدهم پرداخته، ميفرمايد:
بأبي و أمّي سميّ جدّي، صلياللّه عليه و آله، و شبيهي و شبيه موسي بن عمران، عليه السلام، عليه جيوب النور يتوقّد من شعاع ضياء القدس.
پدر و مادرم به فداي او كه همنام جدّم، شبيه من و شبيه موسي بن عمران است. بر او نوارهاي نوراني است كه از پرتو نور قدس روشنايي ميگيرد.


مژده به ظهور امام مهدي(ع) از همان سالهاي آغازين ظهور اسلام آغاز شد و پيامبر گرامي اسلام(ص) در هر فرصت و مناسبتي كه پيش مي آمد مردم را به ظهور عدالت گستر موعود در آخرالزمان بشارت ميدادند و آنها را از نسل و تبار، تولد وغيبت، ويژگيهاي ظاهري، نشانههاي ظهور، شاخصههاي قيام رهاييبخش و مؤلفههاي حكومت جهاني آن حضرت آگاه ميساختند. تا آنجا كه امروز ما با صدها روايت كه از طريق شيعه و اهل سنت از آن حضرت نقل شده مواجه ايم.1
اين سيره پس از رحلت نبي مكرم اسلام(ص) در ميان اهل بيت طاهرين او(ع) استمرار يافت و هر يك از ايشان نيز در عصر خود تلاش كردند كه باور مهدوي و فرهنگ انتظار را در ميان امت اسلامي زنده و پويا نگهدارند و بدين طريق پيروان خود را در برابر هجوم مصائب، رنجها، دردها و بلاهاي گوناگوني كه از سوي حاكمان جور بر آنها روا داشته ميشد، صبر و پايداري بخشند.
حركت رو به گسترش معارف مهدوي در زمان امام باقر و امام صادق(ع) به اوج خود رسيد و آن دو امام بزرگوار ضمن تبيين، تشريح، پالايش و پيرايش آموزه هاي اسلامي در زمينههاي مختلف اعتقادي، اخلاقي و فقهي و تحكيم پايه هاي ايماني پيروان خود، تلاش فراواني براي توسعه و تعميق انديشه مهدوي و فرهنگ انتظار در ميان شيعيان نمودند و با به جا گذاردن صدها روايت در اين زمينه، اين انديشه و فرهنگ را تازگي و طراوت بيشتري بخشيدند.2
پس از اين دو امام و پيش از امام حسن عسكري(ع) امامي كه بيش از همه بر مواريث شيعي در زمينه باور مهدوي و فرهنگ انتظار افزود و گنجينه هاي گرانبهايي براي امت اسلام به يادگار گذاشت امام رضا(ع) است.
براساس پژوهش مؤلف محترم مسند الإمام رضا(ع)3 و تتبع پژوهشگران ارجمند مجموعه ارزشمند معجم أحاديث الإمام المهدي(ع)4 افزون بر 30 روايت از امام رضا(ع) در زمينه باور مهدوي و فرهنگ انتظار نقل شده كه هر يك از آنها ما را با بعدي از ابعاد بيكران شخصيت امام مهدي(ع) و قيام رهايي بخش و عدالت گستر آن حضرت آگاه مي سازد.

1. خالي نبودن زمين از حجت هاي الهي
امام رضا(ع) در مواضع متعددي با تأكيد بر اينكه زمين هيچ گاه از حجت الهي و امام به حق خالي نمي ماند به طور غير مستقيم موضوع امامت را تثبيت مي كردند.
از جمله آن حضرت در پاسخ «سليمان الجعفري» يا «سليمان بن جعفر الحميري» كه ميپرسد:
تخلو الأرض من حجةاللّه؟
آيا زمين از حجت خدا خالي ميماند؟
ميفرمايد:
لوخلت الأرض طرفة عين من حجة لساخت بأهلها.5
اگر زمين [به اندازه] يك چشم برهم زدن از حجت خالي بماند، ساكنانش را در خود ميبرد.
مضمون اين روايت از سوي تعدادي ديگر از راويان با تغييرات جزيي در عبارت، نقل شده است.6
براساس اين روايت تا آستانه قيامت زمين از امامي كه حجت خداست خالي نخواهد ماند، هر چند كه در مقاطعي از تاريخ اين حجت الهي بنابر ضرورتهايي در غيبت به سر برد.

2. نام و نسب امام مهدي(ع)
با توجه به لزوم شناخت امام دوازدهم و لزوم جلوگيري از حيرت و سرگرداني شيعه در شناسايي منجي موعود، امام رضا(ع) در احاديث متعددي، گاه به نقل از پدران و اجداد طاهرينش تا رسول گرامي اسلام(ص) و گاه بدون نقل از ايشان به معرفي سلسله نسب آن امام مي پرداختند.
از جمله در يكي از روايتهايي كه امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خود از رسول گرام اسلام(ص) نقل ميكنند، چنين آمده است:
أنا سيّد من خلق اللّه، عزّوجلّ، وأنا خير من جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و حملة العرش و جميع ملائكة اللّه المقربين و أنبياءاللّه المرسلين، و أنا صاحب الشفاعة والحوض الشريف و أنا و عليّ أبوا هذه الأمّة من عرفنا فقد عرف اللّه عزّوجلّ و من أنكرنا فقد أنكر اللّه، عزّوجلّ، و من عليّ سبطا أمّتي و سيداشباب أهل الجنّة، الحسن والحسين و من ولد الحسين تسعة أئمّة، طاعتهم طاعتي و معصيتهم معصيتي، تاسعهم قائمهم و مهديّهم.7
من سرور آفريده هاي خداي عزّوجلّ هستم؛ من از جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، حاملان عرش، همه فرشتگان مقرب خدا، و پيامبران مرسل خدا برترم؛ من صاحب شفاعت و حوض شريف [ كوثر [هستم. من و علي دو پدر اين امتيم؛ هر كس كه ما را شناخت خداي عزّوجلّ را شناخته است و هر كه ما را انكار كند، خداي عزّوجلّ را منكر شده است. دو سبط اين امت و دو سيد جوانان اهل بهشت، حسن و حسين، از [ فرزندان ] علي اند و از نسل حسين نه امامند كه پيروي از آنان پيروي از من و نافرماني از آنها نافرماني از من است. نهمين نفر از اين امامان، قائم (برپا دارنده) و مهدي آنان است.
آن حضرت در روايت ديگري ميفرمايد:
الخلف الصالح من ولد أبي محمد الحسن بن علي و هو صاحب الزمان و هوالمهدي.8
آن جانشين صالح از فرزان ابومحمد حسن بن علي است و او صاحب الزمان و مهدي است.
در روايت ديگري امام رضا(ع) پس از آنكه «دعبل» در پيشگاه آن حضرت قصيده معروف خود را در وصف اهل بيت ميخواند و در آن از قيام آخرين امام ياد ميكند، ميفرمايد:
يا دعبل الإمام بعدي محمد ابني و بعد محمد ابنه عليّ و بعد علي ابنه الحسن و بعدالحسن ابنه الحجة القائم المنتظر في غيبته، المطاع في ظهوره لولم يبق من الدنيا إلاّ يوم واحد لطوّل اللّه عزّوجلّ ذلك اليوم حتّي يخرج فيملاء الأرض عدلاً كما ملئت جورا.9
اي دعبل! امام پس از من فرزندم محمد و پس از محمد فرزندش علي و پس از علي فرزندش حسن و پس از حسن فرزندش حجت قائم است. همو كه در غيبتش انتظار كشيده ميشود و در ظهورش اطاعت ميگردد. اگر از [ عمر [دنيا يك روز بيشتر باقي نمانده باشد خداوند عزّوجلّ آن روز را آن قدر طولاني ميكند تا او قيام كند و زمين را از عدل و داد پر كند همچنانكه از جور و ستم پر شده بود.
در اين زمينه احاديث ديگري نيز از آن حضرت نقل شده كه در اين مجال فرصت پرداختن به همه آنها نيست


يكي ديگر از موارد تاثيرگذاري امام رضا عليه السلام بر نوع تفكر جامعه متحول آن زمان،‌ القاء اين نكته بود كه دفاع از هر قضيه اي،‌ بايد بر اسلوب مستدل و متد عقلاني منطبق باشد. دفاع عقلاني از يك اعتقاد،‌ امري بود كه امام عليه السلام در مواضع متعدد آن را به عنوان روش عقلاني مورد توجه قرار مي دادند،‌ با اين رويكرد،‌ صاحب هر عقيده اي اول كاري كه بايستي انجام مي داد منطبق كردن مدعاي خود با اسلوب مستدل و عقلاني بود و همه طرف هاي گفت و گو در اين امر مشترك بودند . هر كس كه مدعايش منطبق با اصول عقلاني بود به مرحله بعد كه اثبات ادعا باشد مي رسيد و الا در همان مرحله ابتدايي قابليت بحث و بررسي را از دست مي داد. با ترويج و تأكيد بر اين مهم توسط امام عليه السّلام راه هرگونه مغالطه و سفسطه و مجادله هاي غير مستدل بسته شد. نتيجه چنين رويكردي آن شد كه جامعه علمي در راستاي شناخت و پذيرش انظار و انديشه هاي مختلف،‌ به ارزيابي عقلاني و مستدل آنها بپردازد و همين مسئله باعث شد كه بطلان بسياري از فرقه ها،‌ مذاهب و انديشه هاي رايج،‌ روشن شده از موجوديت ساقط شوند. و اين خود از بزرگترين تاثيرهايي بود كه امام ـ عليه السّلام ـ به نگرش فكري جامعه اسلامي گذاشتند

آن حضرت طي 18 سال امامت خود در مدينه منوره و دو سال در ايران با تلاش و كوشش فراوان موفق شدند شاگردان بسياري را تربيت كنند كه در منابع مجموع شاگردان آن حضرت 318 نفر بر آورده شده اند. از جمله شاگردان مشهور آن حضرت ابوعبدالله محمد بن خالد برقي قمي،‌ حسن و حسين فرزندان سعيد اهوازي،‌ زكريا بن آدم بن عبدالله اشعري قمي،‌ صفوان بن يحيي،‌ احمد بن محمد بزنطي،‌ عبدالله بن مبارك نهاوندي و عبدالسلام بن صالح ابو صلت هروي مي‌باشند.

       1 - ابو عبدالله محمد بن خالد برقي: وي از اهالي روستاي برق رود قم بود. به افتخار شاگردي امام رضا (ع) و فرزندشان در آمد. دو برادر وي نيز از ادبا و فقها بودند. محمد بن خالد مردي اديب و مورخ،‌ آگاه به علوم عرب بود. آثار زيادي داشته ولي برخي هشت عدد از آنها را نام برده اند.

       2 - حسن و حسين بن سعيد اهوازي: اصل آنان از اهواز و هر دو برادر از بزرگان،‌ يا ران امام بودند و وثوق علمي‌آنان مورد تاييد واقع شده است. 
جد دوم آنان مهران از موالي علي بن الحسين (ع) و به دست آن حضرت آزاد شد. آثارحسين بن سعيد را سي عدد نوشته اند و بيشتر آنها در تفسير قرآن است.

       3 - عبدالسلام بن صالح ابو صلت هروي: وي از همراهان امام رضا (ع) و افتخار مصاحبت با آن حضرت را داشت. از او كتابي به نام وفات الرضا (ع) نقل شده و شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا داستان شهادت آن حضرت را از قول او نقل كرده است. او ثقه و صحيح  الحديث دانسته اند. وي را خادم الرضا و محب خاندان رسول الله (ص) معرفي كرده اند. اباصلت روايات بسياري به ويژه از ملاقات هاي امام رضا (ع) همانند دعبل خزاعي را نقل كرده است.و آخر اينكه مي توان گفت عمده ترين مؤلفه و پيش زمينه حركت امام در راستاي نهضت علمي مسلمين آموزه هاي ديني مربوط به كتاب و سنت بوده است. عقلانيت تحصيل علم نيز مي تواند يكي از اين پيش زمينه ها بوده باشد. 
       اما در اين ميان آنچه براي جامعه اسلامي خصوصا فرهيختگان ضروري مي نمايد،‌ تاسي به حضرات ائمه ( عليهم السّلام ) است يعني پيروي از سيره و سنت و روش و منش ايشان در جنبه هاي مختلف دنيوي و اخروي. به مقتضاي همين امر،‌ توجه به سيره علمي ائمه عليهم السّلام و شخص امام رضا عليه السّلام براي پيروان آن حضرت امري لازم است. نتيجه اين التزام نظري و عملي به سيره علمي آن امام  ،‌ چيزي جز قدم گذاشتن در مسيري كه ايشان اتخاذ كرده اند،‌ نخواهد بود. قدم گذاشتن در مسير ايشان هم يعني تمام آنچه را كه درباره سيره علمي و راهكارهاي عملي ايشان براي توليد علم بيان كرديم،‌ عمل كنند و در مسير توليد علم آنها را سرمشق و الگوي تحقيقات خود قرار دهند بديهي است حركت در سايه چنين سيره علمي مقدسي،‌ نتيجه اش موفقيت در نهضت توليد علم و جنبش نرم افزاري است


«فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم» (احقاف 35)

 پس صبر كن آن گونه كه پيامبران اولوالعزم صبر كردند و براي (عذاب) آنان شتاب مكن. 
حسن بن فضال مي گويد حضرت رضا عليه السلام فرمود: پيامبران اولوالعزم را از اين جهت اولوالعزم گفتند كه داراي شريعت بودند. مطلب از اين قرار است كه پيغمبران بعد از نوح عليه السلام، به شريعت و كتاب او عمل مي كردند تا هنگامي كه حضرت ابراهيم عليه السلام مبعوث شد. وقتي ايشان رحلت كرد، پيامبران بعد از ايشان تابع شريعت و كتاب او بودند تا وقتي كه موسي عليه السلام به پيامبري برگزيده شد. پس از حضرت موسي، پيامبران از شريعت و كتاب او متابعت مي كردند و تا اين كه حضرت عيسي بن مريم مبعوث شد، و بعد از او به كتاب و شريعت او عمل مي كردند.

 تا آن گاه كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله به رسالت مبعوث شد. اين پنج نفر پيامبران اولوالعزم هستند. آنان افضل انبياء مي باشند. شريعت محمد صلي الله عليه و آله تا روز قيامت منسوخ نمي شود. و هر كس، بعد از شريعت محمد صلي الله عليه و آله و بعد از قرآن ادعاي نبوت و كتاب كند، خونش هدر است.

X