دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1826805
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
جنگ افروز
امام على (علیه السلام):
إیاکَ و مَذمومَ اللِّجاجِ، فإنَّهُ یُثیرُ الحُروبَ.
از لجاجت نکوهیده بپرهیزید که این خصلت جنگ‌ها را بر می‌افروزد.
Avoid of blameworthy obstinancy, because it includes in battles (and rencours).
میزان الحکمه، ح 3469
دسته ها : مذهبی - احادیث
چهارشنبه هجدهم 9 1388
روشنیِ دل
امام على (علیه السلام):
أحْیِ قَلبَکَ بالمَوعِظَةِ... ونَوِّرْهُ بالحِکمَةِ.
دلت را با موعظه، زنده گردان... و آن را با حکمت، روشنایى بخش.
Revive your heart by advice….and enlight it by wisdom.
نهج البلاغه، نامۀ 31
دسته ها : مذهبی - احادیث
سه شنبه هفدهم 9 1388

سخنرانی سید محمد خاتمی در باره امام علی (ع) در جمع هنرمندان

سید محمد خاتمی در مراسم جشن اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه که همزمان با فرارسیدن عید سعید غدیر خم مجلس وتعدادی از هنرمندان در خانه هنرمندان ایران برگزار شد به بیان اهمیت عیدغدیر در تاریخ بشریت پرداخت.

اهم سخنان وی به روایت ایلنا به شرح زیر است:

  1.  علی مافوق انسان نیست چرا که برتر از انسان فقط خدا است. و اینکه ما بگوییم علی مافوق انسان است، مدح گفتن علی نیست. بلکه علی انسانی برتر است و الگویی است برای همه کسانی که از جنس خود او هستند. علی انسان برتر است در حکمت معنوی ما مسلمان‌ها و آنچه که در دنیای اسلام تحقق پیدا کرد و هرگز به خاطر ظاهرپرستی و ظاهرفریبی نهراسیده است.

 

2- همه آدمیان کرامت و استعداد برتر بودن را دارند و اینکه بعضی انسان‌ها برتر از دیگران هستند به خاطر استفاده از این استعداد خدادادی است و می‌توانند به مرحله بالای انسانیت برسند.

 

3- علی الگو و اسوه عدالت و تقوا است چرا که دست پرورده نبی اکرم است و حتی به تعبیر یک دانشمند بزرگ غیرمسلمان که می‌گفت من به پیامبر احترام می‌گذارم چرا که علی گفته است و خود علی افتخار می‌کرد که غلام پیشگاه نبی اکرم باشد. بنابراین علی در عدالت، تقوا و انصاف اسوه بود.

4- یکی از امتیازات بزرگ او این بود که توانست برای مدت کوتاهی حکومت ظاهری را به دست گیرد و در روز غدیر او از طرف خداوند و پیامبر به عنوان انسان شایسته‌ای شناخته شد که لیاقت حکومت بر انسان‌ها را دارد اما به هر دلیل حکومت او به تعویق افتاد و علی(ع) با همه شایستگی که از طرف خداوند به او داده شده بود، این حکومت را به دست نگرفت.

5- در 1400 سال پیش امیرمومنان تنها به خاطر رضایت مردم از حکومت کنار کشید و اگر نبودند و او را نمی‌خواستند حکومت را به دست نمی‌گرفت.

6- مسئله عدالت علی(ع) فقط اقتصادی نیست بلکه یک عدالت جامع است. عدالت او آزادی انسان و حرمت و تقوا بود. او حتی برای انسان‌هایی که مسلمان نبودند و مخالف او بودند نیز حرمت و آزادی قائل بود.

7- همیشه سیاست ضد اخلاق بوده است و نه تنها اخلاق توسط حکومت‌های دیکتاتور و مستبد پایمال شده بلکه در جوامعی که حکومت دموکراتیک هم داشته‌اند اخلاق قربانی سیاست شده است.

8-زمانی که او به خلافت رسید گروهی به او گفتند حکومت‌هایی که در دوره‌های قبلی بوده‌اند و انحراف داشته‌اند برکنار کند ولی علی (ع) گفت من هرگز با ناروایی و ستم با آنها برخورد نمی‌کنم و از من به دور است که برای تن دادن به قدرت و رسیدن به حکومت دیگران را از سر کار براندازم به همین دلیل به او گفتند تو سیاست‌مدار نیستی و صداقت تو سبب می‌شود که به قدرت‌ات ضربه بخورد و علی(ع)پاسخ داد که تقوا بزرگترین پایه اخلاق است و اگر تقوا نبود و خود را مکلف به اجرای آن نمی‌دانستم بزرگترین سیاستمدار عالم بودم؟ علی (ْع)زرنگی کردن را جزو سیاست نمی‌دانست حتی در جنگ‌هایی که به دشمنان او بدگویی می‌کردند علی(ْع) می فرمود دشنام ندهید و با تهمت و افترا کسی را تخریب نکنید و هرگز نمی‌پسندید که به نام انقلاب و اسلام و علی به دیگران بدگویی شود.

9- در حکومت حضرت علی (ْع)همه مشمول عدالت او بودند چه انسان‌هایی که در همان جامعه می‌زیستند و چه آنهایی که مسلمان نبودند و در شهرهای اطراف بودند. وی معتقد بود هیچ انسانی به خصوص اگر سوابق درخشانی دارد، نباید مورد ستم قرار گیرد.

رسول صدرعاملی، عزت‌الله انتظامی، مازیار میری، احمد مسجدجامعی، محمدعلی شیرازی، محمد رحمانیان، مهتاب نصیر‌پور، داود رشیدی، معصومه ابتکار، غلامحسین علی‌خانی، حسین پاکدل، حبیب رضایی، محمد عاقبتی از جمله هنرمندانی بودند که مراسم جشن عید غدیر هنرمندان حضور داشتند.

دسته ها : مذهبی - سخنرانی - سیاسی
دوشنبه شانزدهم 9 1388

آموختن دانش
امام على (علیه السلام):
لِقاحُ المَعرِفَةِ دِراسةُ العِلمِ.
باروری شناخت به آموختن دانش است.
Fertility of cognition is based on learning knowledge.
میزان الحکمه، ح 5481
دسته ها : مذهبی - احادیث
دوشنبه شانزدهم 9 1388
«ولایت» محور خطبه غدیریه نبوی
آیت الله جوادی آملی
وقتی آیات سوره مبارکه احزاب نازل شد که: النّبیّ اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امّهاتهم و اولوا الأرحام بعضهم اولی ببعض (1)، مردم از رسول گرامی تفسیر این کریمه را سئوال کردند؛ که النّبیّ اولی بالمؤمنین من انفس هم یعنی چه ؟ فرمود: السّمع و الطّاعه.

فرمود: من دو سمت دارم؛ یکی سمت(رسالت) دارم که احکام الهی را نقل می کنم، خودم عمل می کنم؛ شما یاد می گیرید و عمل می کنید. سمت دیگر من (ولایت) و (امامت) و (رهبری) من است، که من فرمانده کلّ قوایم، فرمانده جنگ و صلحم، فرمانده اخذ زکوات ام؛ مسائل کشوری و لشکری به عهده من است، رهبری جامعه به عهده من است. من فرمانی که می دهم، شما باید بشنوید و اطاعت کنید.

وقتی گفته شد: اولی بالمؤمن، یعنی قلمرو ولایت،کلیه مؤمنین اند، بانفسهم و اموالهم و حقوقهم. و این اولی،أفعل تعیینی است، نه أفعل تفضیلی. همانطوری که و اولوا الأرحام بعضهم اولی ببعض، أفعل تعیین است، نه أفعل تفضیل؛ اینجا هم که فرمود: النّبیّ اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ أفعل تعیین است، نه تفضیل! یعنی وقتی رسول گرامی درباره امت اسلامی تصمیم گرفت، متعیّناً تصمیم پیغمبر، مقدّم است.

درک واقعی حج در پرتو ادراک ولایت امام معصوم (ع)

مردم با این دیدگاه به مکه رفتند، تا حج واقعی را ادراک کنند. در جریان حج مستحضرید که گفتند: من تمام الحج لقاء المام(2). یکی از برکات حج این است که حاجی ها و زائران به طرف کعبه، مشرّف بشوند، و خانه خدا را زیارت کنند؛ بعد از زیارت به حضور امامشان مشرّف بشوند و عرض نصرت و ولایت کنند. من تمام الحجل قاء المام.

آنگاه در چنین شرائطی وجود مبارک رسول گرامی (ص) سخنرانی مبسوط کرد؛ وضع خودش را شرح داد، نزول قرآن را بازگو کرد؛ بعد نظیر اخذ میثاق، همانطوری که ذات أقدس له فرمود: الست بربّ کم، قالوا: بلی؛ خلیفه الله، انسان کامل، یعنی اوّلین انسان و آخرین انسان آثار خدائی که در او جلوه کرده است به عنوان آیت کبرای حق، از مردم ا قرار گرفت؛ فرمود: أیّها النّاس! الست اولی بکم من انفس کم؟ قالوا: بلی(3). این قالوا بلی را آنچنان گفتند که در ذاخذ ربّک من بنی آدم من ظهور هم ذریّتهم و اشهدهم علی انفسهم الستب ربّ کم قالوا بلی (4). خلیفه خدا، کار خدائی می کند.

نیل به مقام ( محبوبیّت ) خدای سبحان، در پرتو این حدیث نورانی از غرر روایات اسلام است؛ هیچ اختصاصی به ما شیعیان ندارد! علمای بزرگ اهل سنّت این را نقل کرده اند. هم به طریق صحیح نقل شده، هم به طریق موثّق نقل شده، هم به طریق حسن؛ هم علمای ما نقل کرده اند، هم علمای آنها. هم مرحوم کلینی نقل کرد، هم دیگر بزرگان محدّث اسلامی در جوامع روائی خود که انسان کامل در پرتو قرب نوافل به جائی می رسد ومحبوب خدا می شود. لا زال یتقرّب عبدی المؤمن بیب النّواف لحتّی احبّه (5). او قبلاً محبّ من است، بعد محبوب من می شود. او حبیب من بود، الآن من حبیب اویم؛ بعداً او حبیب من می شود.

وقتی من محب شدم و او محبوب شد، از آن به بعد هم مجاری ادراکی او را مجاری ادراکی من تعیین می کند، هم مجاری تحریکی او را مجاری تحریکی من به عهده می گیرد. وقتی به این بارگاه منیع بار یافت، حتّی احبّه؛ فذا احببته کنت سمعه الّذی یسمع به، و بصره الّتی یبصرب ها، و لسانه الّذی ینطقبه(که اینها مجاری ادراکی اوست) ؛ و یده الّتی یبط شبها(6)، که مجاری تحریکی اوست. اگر کسی واقعاً خلیفه الله شد، به اذن خدا کار الهی انجام می دهد. آنچه در میثاق الهی گذشت؛ ا شهاد بود، استشهاد بود، ا قرار بود، و اعتراف؛ در غدیر خم هم،چنان صحنه ای گذشت.

محوریّت « ولایت » علی (ع) در خطبه غدیریه نبوی (ص)

در بعضی از نقل ها آمده است: من کنت ول یّه فعل یأ ول یّه (7). دیگر سخن از مولا نیست، تا کسی بگوید: مولا به معنای ناصر یا دوست و مانند آن است. و اگر کسی خواست از سیاق،استشهاد کند، کلام مسوقل اجل الکلام صدر قضیه است، نه ذیل قضیه. برخی ها خواستند بگویند: منظور از این مولا، دوست و ناصر است؛ برای اینکه در ذیل قرینه آمده است: اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله (8). غافل از اینکه کلام صدری دارد که ل اجله یساق الکلام. هدف اصلی و تابلوی حرف، در صدر قرار می گیرد. آن استشهاد و اشهاد عمومی محور ولایت پیغمبر بود، نه دوستی پیغمبر !

فرمود: مردم ! من برابر آیه سوره احزاب اولی هستم یا نه ؟ قالوا: بلی. فرمود: اگر من اولایم؛ هر که ولایت مرا قبول دارد، ولایت علی را هم باید قبول داشته باشد. همگان گفتند: بخ بخ. به علی عرض کردند: السّلام علیک اصبحت یا مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه (9). حضرت فرمود: هنّئونی، هنئّونی (10). تهنیّت بگوئید، تبریک بگوئید، شادباش بگوئید. آن روز، روز تبریک بود.

اهمیّت ویژه عید سعید غدیر خم در بین اعیاد اسلامی

اهل بیت روز أضحی را، روز عید فطر را در کنار ( غدیر ) قرار می دادند. الآن که این مجلس روحانی تمام بشود، حتماً در پایان روز یا به قرآن، یا به دعا، یا به زیارت، یا به نماز سر گرم باشید؛ مبادا خدای ناکرده این روزی که از 80 ماه بالاتر است، از دست بدهید! مبادا خدای ناکرده این روز را به عنوان یک روز تعطیل تلقّی کنید!! این روز، روز عید است؛ همتای عید قربان است، همتای عید فطر است، روزی نظیر روز جمعه است که عید رسمی مسلمین است.

بنابراین اگر کلام، ظهوری دارد؛ زمام ظهور به دست صدر سخنرانی است، نه به دست ذیل ! آنگاه نفرین کرد؛ عرض کرد: خدایا ! کسی که علی را مخذول کند، تو مخذولش کن. کسی که علی را خانه نشین کند، تو خانه نشینش کن. بعد دعا کرد: کسی که علی را یاری کند، تو یاور باش. کسی که علی را دوست دارد، تو دوستش باش.

سخنرانی آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) به مناسبت عید سعید غدیر خم در دیدار با جمع کثیری از طلاب، فضلاء، دانشجویان و اقشار مختلف مردم ـ قم؛ 6 / 2 / 1376
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - سخنرانی
شنبه جهاردهم 9 1388

«حب، ولاء و اطاعت» کلید فهم غدیر

رسول جعفریان

 

 

 

  

 

دلی کز جان غلام مرتضا نیست

یقین می دان که در راه خدا نیست

 

حبّ علی علیه السلام آن هم از جان و دل معنا و مفهوم واقعی ولای نسبت به امام علی بن ابی طالب و اساس نظریه امامت و تشیع است.

این را می دانیم که طی قرن‌ها میان متکلمان شیعه و سنی بحث بر سر معنی ولاء است. این که این کلمه به معنای «حب» است یا به معنای «ولایت و امامت و احقیت».

رساله شیخ مفید (م 413) در این باب یکی از قدیمی ترین رساله هایی است که در این باب نوشته شده است. در آن قبیل بحث‌ها، علاوه بر بحث های لغوی، گفته می شود که دلیل اراده رسول از معنای مولی به امامت آن است که وقتی رسول (ص) این لفظ را در روز غدیر در باره امام علی علیه السلام فرمودند، شاعرانی چون حسّان بن ثابت در اشعاری که در این باره سرودند، از آن معنای امامت را فهمیدند.

آنچه در روز غدیر رخ داد، با عظمتی که داشت، نمی توانست صرفا به معنای دوستی باشد. گفتن چنین سخنی، نیاز به اجتماع دهها هزار نفری مردم نبود. این کار را حداکثر در مسجد مدینه در میان صحابه هم می شد انجام داد. یک دوستی ساده چه ارتباطی با دهها هزار عرب بدوی دارد که در بیابانها زندگی می کنند؟

این که مولی کاربردهای مختلفی دارد، قابل انکار نیست و در لغت، هر گاه کاربردهای مختلف باشد باید شرایط حالی و مقالی را در نظر گرفت و بر اساس آنها نظر داد.

اما نکته دیگر به لحاظ لغت آن است که سه حرف: و + ل + ی مانند بسیاری از لغات دیگر، و بر اساس دیدگاه خاصی که در لغت شناسی وجود دارد، یک معنای اصلی دارد که این معنای اصلی، جریان و سریان در تمامی کاربردها و معانی حاشیه ای خواهد داشت. این معانی حاشیه ای در دوره هایی خاص به معنای اصلی آن کلمه تبدیل شده و حتی ممکن است معنای اول یا به تعبیری کاربرد آن در معنای اول کنار گذاشته شود.

اگر معنای این کلمه سه حرفی، همان حب و دوستی باشد، چنین معنایی می تواند در کاربردهای مختلف آن با درجات متفاوت و نیز پیامدها و تبعات آن که معمولا در برخی از کاربردها منظور می شود، وجود داشته باشد.

برای مثال وقتی مولی به معنای ناصر و یاور بکار می رود – چنان که در قرآن آمده است که «خداوند مولای مسلمین است و کافران مولا ندارند» یا وقتی به معنای حلیف و جار یعنی همپیمان و همسایه به کار می رود، این به دلیل رابطه عاطفی  حب  و ولاء است که نوعی حق را میان آنان ایجاد می کند.

دو مؤمن نسبت به هم ولایت دارند ـ چنان که در قرآن آمده ـ یعنی حب و طبعا حق توصیه و امر به معروف دارند. دو همسایه حقوقی نسبت به یکدیگر دارند و طبعا نوعی ولایت، و لذا ولایت به معنای جار هم به کار می رود. چنان که دو همپیمان چنین رابطه ای دارند و همین کاربرد وجود دارد.

بنابرین ولاء و احق بودن، معنایی بسیار به هم نزدیک دارند که رشته آنها را «حب» برقرار می کند.

وقتی خداوند متعال در قرآن می فرماید: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی، معنایش این است که حب را با اطاعت پیوند می زند. این پیوند از آن روست که اگر کسی عاشق کسی باشد از او اطاعت و پیروی هم خواهد داشت. این اطاعت و پیروی می تواند بسیار جدی و در حد بالایی باشد. عالی ترین جلوه آن عشق انسان به خدا است که اوج ولایت و اطاعت است و درجات پایین تر آن در مورد بندگان صالح است. و این اساس همان آیه است که می فرماید: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا....

وقتی در روایت آمده است که «المرء مع من احب»، شخص با کسی محشور خواهد شد که او را دوست دارد دقیقا به همین معناست که دوستی نسبت به شخص، به معنای اسوه و محور قرار دادن اوست.

وقتی خداوند، حب علی را راه ورود به اطاعت از نبی و خداوند دانسته، قطعا حکمتی داشته است. علی علیه السلام و اهل بیت او دین شناسانی هستند که معارف اصیل اسلامی از زبان آنان بیان می شود. و پیداست که خداوند به یک حب ساده، بدون نوعی تقدم و اولویت که لازمه آن شاخص بودن است، کاری ندارد.

شعری که در آغاز آمد از شیخ حسن کاشی، شاعر اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم هجری است که تقریبا تمامی اشعار او در ستایش امیر مؤمنان علیه السلام است. او در این شعر جان تشیع را هم حب علی از جان و دل عنوان کرده و عشق دیگران را بیراهه می‌داند، و ادامه آن:

دلی دارم بحمدالله که در وی

به غیر از مرتضی دیگر هوا نیست

تو را گر آل بوسفیان امامند

مرا رهبر به غیر از مرتضا نیست

علی تا هست بر اوج ولایت

که جز او در دو عالم رهنما نیست

اساسا آنچه سبب شده است تا متکلمان شیعه مولی را به معنای اولی و احق تفسیر کنند، استنادی است که به گفته‌های لغت شناسان دارند. مبرد، ادیب معروف و لغت شناس درجه اول قرن چهارم هجری به صراحت می‌نویسد که مولی به معنای اولی و احق آمده است. چنان که در قرآن آمده است: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم، و این معنای احق بودن رسول و مقدم بودن ایشان بر مؤمنان است.

این ولایت اساس تشیع و همان نظریه امامت است که شیعیان را به سمت اطاعت از اهل بیت و یادگیری دین از زبان آنان سوق داده و به آنان یاد داده است که حب اهل بیت تنها یک دوستی ساده نیست بلکه به معنای اطاعت از آنان است.

 

اینک شعری دیگر از شیخ حسن کاشی که رحمت ابدی خداوند بر او باد:

ای تخت امامت به تو زیبنده و لایق

فرمان تو و حکم قضا هر دو موافق

 

 

هم ذات تو مجموعه ابواب مکارم

هم شخص تو دیباچه عنوان حقایق

 

 

مولای تو با فسق مسلمان موحد

اعدای تو با طاعت معبود منافق

 

 

مقصود وجود دو جهان حیدر صفدر

ای جای رفیعت زبر سبع طرایق

 

 

از مهر تو هر دل که طلب کرد حمایت

فارغ ز حوادث شد و ایمن ز طوارق

 

 

دین نبی و امر حق و کار جهان را

تو حافظ و تو ضابط و تو فاتق و راتق

 

 

آن کیست که مثل تو بود بعد پیمبر

ای ذات تو را بعد نبی مثل نه لایق

در خانه دین هست علی در به حقیقت

از در نرود هر که بود خائن و سارق

 منبع : آینده
دسته ها : مذهبی - مقالات
شنبه جهاردهم 9 1388
خداترسی
امام على (علیه السلام):
أکثَرُ النّاسِ مَعرِفَةً لِنَفسِهِ أخوَفُهُم لِرَبِّهِ.
خودشناس ترین مردم، خداترس ترین آنهاست.
The person who knows his self the best is he who fears his Lord the most.
دسته ها : مذهبی - احادیث
شنبه جهاردهم 9 1388


لهجه خورشید

ای اذان محض ای تکبیر ناب

ای علی ای مرزبان افتاب

ای خدای خطبه‌ای کوه کلام

ای طنین واژه‌ای سیل سیام

ای به گردت عارفان در هلهله

وی به شوقت صوفیان در سلسله

ای سوارسهمگین سوره ها

وی اسیری غرش اسطوره ها

جز تو پیغمبر تبسم با که کرد

آفتاب اخر تکلم با که کرد

چون ندید از تو خلق کوروکر

رد رد الشمس در شق القمر

جز تو ای ثقل زمین ای بو تراب

با که بوداخر سلام افتاب

ای روان پهلوانی در بدن

پهلوان روح در میدان اتن

مرد میدان مرد گرد

مرد عرفان مرد دانش مرد درد

ای حصار عرش بر فرش حصیر

وی غبار وحی بر خاک غدیر

ای بت بالاتر از تاویل من

لرزه افتد از تو بر تمثیل من

اندکی تاریک شو در نور خویش

تا ببینم در تو ذوب طور خویش

کور شد اندیشه ام دستم بگیر

عاجزم من از مراعات النظیر

عفو فرما استعارات مرا

سهو دان خبط عبارات مرا

یا علی قلیان روحم پاک نیست

جسم من در مرتع ادراک نیست

در درون من منیت مانده است

شعر من در جاهلیت مانده است

یا علی من مرد آهن نیستم

شاعر شمشیر و جوشن نیستم

یا علی از من مجو لحن شرار

من نمیدانم زبان ذوالفقار

من اسیری خفته در بند توام

من یتیم کوی لبخند توام

با اسیر خود سرافرازی مکن

با یتیمان دلم بازی نکن

شبنمی در من بنه تفسیر ناب

خطبه‌ای بر من بخوان در وصف آب

بامن از گلزار لولا ها بگو

بامن از افلاک بالا ها بگو

 

احمد عزیزی

دسته ها : ادبی - مذهبی - شعر
جمعه سیزدهم 9 1388

غدیر، داستان اعتقاد

در نقطه غدیر توقفى باید، که با حقیقت انسان سر و کار دارد. هزار و چهارصد سال است که شیعه زلال پر برکت غدیر را به پاى درختان ولایت مى‏افشاند، و از آن بیابان خشک باغهاى پر ثمر اعتقادى و گلهاى زیباى محبت را پرورش مى‏دهد.
آغاز پانزدهمین قرنى است که شیعه با حجتى قوى و برهانى قاطع، که پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله به دستش داده، پرچم بلند «اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیّاً وَلِىُّ اللَّهِ» را برافراشته و از مرزهاى اعتقادى خویش پاسدارى مى‏کند.
غدیر، مراسمى عظیم و مجموعه‏اى فراموش نشدنى در تاریخ اسلام است که بعنوان «واقعه غدیر» جایگاه خاصى در اعتقادات مقدس ما دارد.

در کتاب حاضر با یادى از عظمت مراسم سه روزه غدیر در تاریخ اسلام، گزارشى به صورت لحظه به لحظه با تمام جزئیات واقعه غدیر در قالب داستانى تقدیم مى‏شود؛ تا غدیر را آنگونه که واقع شده بیاموزیم و به نسلهاى آینده بسپاریم.
آنچه در ترسیم واقعه غدیر آورده‏ایم با استناد به منابع است، و حتى یک کلمه بصورت تخیل و پردازش آورده نشده است. آدرسهاى منابع نیز بصورت پى‏نوشت در پایان کتاب آمده است.
به امید روزى که در کنار صاحب غدیر حضرت بقیة اللَّه الاعظم ارواحنافداه و عجّل اللَّه فرجه، غدیر را به جشنى دیگر نشینیم، و داستان آن روزهاى شیرین را از دو لب مبارک آن حضرت بشنویم.

قم، محمد باقر انصارى زنجانى‏
عید غدیر 1421 ، زمستان 1379


عظمت غدیر

خطابه غدیر بعنوان آینه تمام‏نماى ولایت امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بین تمام خطابه‏هاى اسلام ویژگیهایى دارد که آن را بصورت منحصر بفرد درآورده است. این اهمیت باز مى‏گردد به متن خطبه و فضاى خاصى که این سخنرانى در آن انجام شده است.
مهمترین مقاصد حضرت در خطبه غدیر را مى‏توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1 . نتیجه‏گیرى از زحمات 23 ساله رسالت با تعیین ادامه دهندگان این راه.
2 . حفظ دائمى اسلام با جانشینانى که از عهده این مهم برآیند.
3 . اقدام رسمى براى تعیین خلیفه که از نظر قوانین ملل سندیت دارد.
4 . ترسیم خط مشى آینده مسلمین تا آخر دنیا.
5 . اتمام حجت بر مخالفان اسلام اعم از مقصرین و معاندین.
این اهداف بلند در سایه شرایطى انجام شد که شایسته ابدیت غدیر بود، و آن را بعنوان یک واقعه استثنایى در آورد. امام باقرعلیه‏السلام مى‏فرماید:
لَمْ‏یُنادِ بِشَىْ‏ءٍ مِثْلَ ما نُودِیَ بِالْوِلایَةِ یَوْمَ الْغَدیرِ.(1)
هیچ حکمى مثل ولایت در غدیر اعلام نشده است!
عظمت خاص غدیر را در جهات زیر مى‏توان ترسیم کرد:
1 . شرایطى که براى ابلاغ این اصل اعتقادى اسلام بر پا شد که آن اجتماع بزرگ و شیوه خاص بیان و منبر، فقط در این ماجرا بوده است. بخصوص مسئله وداع پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله با مردم حاکى از این بود که با اعلام ولایت اسلام از نظر دشمنان خارجى نفوذ ناپذیر شده است.
2 . مسئله امامت فقط بصورت یک خبر و پیام و خطابه اجرا نشد، بلکه بعنوان حکم و فرمان اجرا گردید، و با گرفتن بیعت از عموم مسلمانان و تعهد گرفتن از آنان اعلام شد.
3 . شرایط جغرافیایى غدیر که قبل از تقاطع جاده‏ها در جحفه و پیش از تفرق قبایل بوده است. همچنین توقف سه روزه در بیابانى داغ و شرایط زمانى حجة الوداع پس از ایام حج که عظیم‏ترین اجتماع مسلمانان تا آن روز بود.
4 . مقام مخاطِب خطبه، و نیز حالت خاص مخاطَبین یعنى حاجیان، آن هم پس از اتمام حج و هنگام بازگشت، و نیز اعلام نزدیکى رحلت پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله، چه آنکه حضرت 70 روز پس از این سخنرانى از دنیا رحلت نمودند.
5 . خطاب خداوند که: «اى پیامبر، ابلاغ کن آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنى رسالت خود را نرسانده‏اى»، که در هیچیک از فرامین الهى چنین مطلبى گفته نشد.
6 . بیم پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله از کارشکنى‏هاى منافقین، و دستور قاطع الهى بر لزوم ابلاغ حکم ولایت و امامت براى آینده مسلمین، از خصوصیات ابلاغ این حکم الهى بود.
7 . ضمانت الهى بر حفظ پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله از شرّ دشمنان در خصوص این ابلاغ و رسالت که در هیچیک از احکام الهى چنین ترسى نبود و چنین ضمانتى انجام نشد.
8 . مفاهیم بلند و حساسى که در تبیین مقام ولایت در متن خطبه فرمودند و معناى دقیق آن را به روشن‏ترین وجهى بیان نمودند.
9 . مراسم خاصى که قبل و بعد از خطبه واقع شد که بیعت و عمامه «سحاب» و تهنیت از نمونه‏هاى آن است و دلالت بر اهمیت ویژه این ماجرا مى‏نماید.
10 . خطاب خداوند که: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم»، که تا آن روز مشابه آن را هم نفرموده بود.
11 . توجه خاصّ ائمه‏علیهم‏السلام به سخنان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در غدیر، و بخصوص کلام امیرالمؤمنین و حضرت زهراعلیهماالسلام که فرمودند: «روز غدیر خم براى کسى عذرى باقى نگذاشت».(2) همچنین اهتمام علما به تفصیل مباحث مربوط به غدیر به تبعیت از ائمه‏علیهم‏السلام بعنوان ریشه اصیل ولایت و امامت، بیانگر ارزش اعتقادى آن در طول تاریخ است.
12 . سند و شیوه نقل این حدیث از نظر حدیثى، تاریخى، کلامى و ادبى، و همچنین فراگیرى و راهیابى آن به قلوب مردم، در میان روایات ولایت بى‏مانند است. محققان تواتر این حدیث را به اثبات رسانده، و همه مسلمانان با هر فرقه و مسلکى که دارند به درستى این حدیث اعتراف کرده‏اند.
همه اینها حاکى از اهمیت ویژه غدیر در فرهنگ اسلام است، و به ما هشدار مى‏دهد که این اصل اعتقادى شیعه را با تمام هستى خویش پاس بداریم.


سؤال 2:
از مدینه تا غدیر

آغاز سفر(3)
در سال دهم هجرى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله براى اولین بار بطور رسمى اعلان عمومى حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند. آن‏حضرت این سفر را بعنوان «حجة الوداع» مطرح کردند، که به معناى تنها سفر پر خاطره آن حضرت در دلها جاى گرفت.
هدف از این سفر بیان دو حکم مهم از قوانین اسلام بود که هنوز براى مردم بطور کامل و رسمى تبیین نشده بود: یکى حج، و دیگرى مسئله خلافت و ولایت و جانشینى بعد از پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله.
پس از دستور الهى، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله منادیانى را به مدینه و اطراف آن فرستادند و تصمیم این سفر را به اطلاع همه رساندند تا هرکس بخواهد خود را آماده این سفر و همراهى آن حضرت نماید.
پس از اعلان عمومى، عده بسیارى از اطراف مدینه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجرین و انصار در سفر مکه ملازم رکاب حضرت باشند.
با حرکت کاروان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در بین راه مدینه تا مکه افراد قبایل به جمعیت اضافه مى‏شدند. با رسیدن این خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطراف مکه و شهرهاى یمن و غیر آن نیز بسوى مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصاً از پیامبرشان بیاموزند و در این اولین سفر رسمىِ حضرت بعنوان حج شرکت داشته باشند.
اضافه بر آنکه حضرت اشاراتى فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است، و این مى‏توانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد.
جمعیتى حدود یکصد و بیست هزار نفر در مراسم حج شرکت کردند، که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه بهمراه حضرت حرکت کرده بودند، و جمعیت لبیک‏گویان در جاى جاى جاده در حرکت بودند.
از مدینه تا مکه(4)
کاروان بزرگ پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله روز شنبه بیست و پنجم ماه ذى‏قعده از مدینه حرکت کردند. به دستور آن حضرت مردم لباس احرام همراه برداشته بودند، و خود حضرت نیز غسل کرده و دو لباس احرام همراه برداشتند؛ و براى احرام تا مسجد شجره در نزدیکى مدینه آمدند.

اهل بیت معظم پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله که فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین‏علیهم‏السلام و سایر فرزندان آن حضرت بودند، و نیز همسران آن حضرت همگى سوار بر هودجهاى شتران همراه حضرت بودند.
با رسیدن به «مسجد شجره» احرام بستند و مسیر ده روزه تا مکه را آغاز کردند، و قافله‏اى عظیم که شامل مردم سواره و پیاده بود همراه آن حضرت به حرکت در آمدند.
صبح روز یکشنبه را در منطقه‏اى توقف کردند و تا شب همانجا ماندند، و پس از نماز مغرب و عشا حرکت کردند. صبح روز بعد به «عِرْق الظَبْیَة» رسیدند، و سپس در «رَوْحاء» توقف مختصرى کردند. از آنجا براى نماز عصر به «مُنصرَف» رسیدند. هنگام نماز مغرب و عشا در «مُتَعَشّى‏» پیاده شدند و شام را همانجا صرف کردند. براى نماز صبح به «اثایة» رسیدند، و صبح روز سه‏شنبه در «عَرْج» بودند، و روز چهارشنبه به «سَقْیاء» رسیدند.
در بین راه، پیاده‏ها سختىِ راه را مطرح کردند و از حضرت سوارى درخواست نمودند. حضرت که سوارى در اختیار نداشتند، دستور دادند تا براى آسانى سیر، کمرهاى خود را ببندند و راه رفتنشان را بین تند رفتن و دویدن قرار دهند. با انجام این دستور راحت‏تر شدند.
روز پنجشنبه به «اَبْواء» رسیدند که قبر حضرت آمنه مادر پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله آنجا بود، و حضرت قبر مادر را زیارت کردند.
روز جمعه با عبور از «جُحفه» و «غدیر خم» عازم «قُدَیْد» شدند و شنبه آنجا بودند. روز یکشنبه تا «عُسفان» آمدند و روز دوشنبه به «مَرّ الظهران» رسیدند و تا شب آنجا ماندند.
شب به سوى «سَیْرَف» حرکت کردند و به آنجا رسیدند که منزل بعدى مکه معظمه بود. بعد از ده روز طى مسافت، در روز سه شنبه پنجم ذى‏حجة اولین کاروان حج اسلام با جلال و عظمتى بى‏نظیر وارد شهر «مکه» شدند.


سؤال 3:
حجاج یمن همراه امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام(5)
در ایامى که سفر حج اعلام شد، امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام با لشکرى از طرف پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله به «نَجْران» و سپس «یمن» رفته بودند. هدف از این سفر دعوت به اسلام و جمع‏آورى خمس و زکات و جزیه بود و نیز حل اختلافى که بین اهل یمن پیش آمده بود.
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله هنگام حرکت از مدینه براى امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام نامه‏اى فرستادند، و طى آن دستور دادند آن حضرت نیز با لشکر و کسانى از اهل یمن که مایل به شرکت در مراسم حج هستند از آنجا به سوى مکه حرکت کنند.
امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام پس از پایان کارهاى محوله در نجران و یمن، با لشکر همراه و دوازده هزار نفر از اهل یمن عازم مکه شدند.
با نزدیک شدن کاروان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله به مکه از طرف مدینه، امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام هم از طرف یمن به این شهر نزدیک شدند و دستور دادند مردم در میقات اهل یمن احرام ببندند.
سپس حضرت جانشینى در لشکر تعیین کردند و خود پیشتر به ملاقات پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله شتافتند، و در نزدیکى مکه خدمت حضرت رسیدند و گزارش سفر را دادند. پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله بسیار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشکر همراه و حجاج یمنى را به مکه بیاورد. امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام به محل لشکر بازگشتند و همراه آنان - همزمان با قافله پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله - روز سه شنبه پنجم ذى‏حجه وارد مکه شدند.
اعمال حج‏
با رسیدن روز نهم ذى‏حجة مراسم حج آغاز شد. حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر رفتند، و روز دهم در مِنى‏ قربانى و رمى جمرات و سایر اعمال را انجام دادند.
سپس طواف و سعى و بعد از آن اعمال دیگر حج را به ترتیب به انجام رساندند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بیان فرمودند. بدینسان تا پایان روز دوازهم ذى‏حجة اعمال سه روزه حج پایان یافت.
تحویل میراث انبیاءعلیهم‏السلام به صاحب ولایت(6)
پس از پایان مراسم حج دستور الهى بر پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله چنین نازل شد:
نبوت تو به پایان رسیده و روزگارت کامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و میراث انبیاء را به على بن ابى‏طالب بسپار که او اولین مؤمن است. من زمین را بدون عالمى که اطاعت من و ولایتم با او شناخته شود و حجت بعد از پیامبرم باشد رها نخواهم کرد».
یادگارهاى انبیاءعلیهم‏السلام صُحُف آدم و نوح و ابراهیم‏علیهم‏السلام و تورات و انجیل و عصاى موسى‏علیه‏السلام و انگشتر سلیمان‏علیه‏السلام و سایر میراثهاى ارجمندى است که فقط در دست حجج الهى است، و نزد انبیاى گذشته و اوصیاى ایشان دست به دست گشته تا آن روز که خاتم انبیاءصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله حافظ آن بود، و اینک باید به اوصیاى آن حضرت انتقال مى‏یافت.
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله، امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام را فراخواند و مجلس خصوصى تشکیل دادند و ودایع الهى را به آن حضرت تحویل داد، و بدینسان میراث ششهزار ساله انبیاءعلیهم‏السلام به امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام سپرده شد. این ودایع از امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام به امامان بعد منتقل شده تاکنون که در دست مبارک آخرین حجت پروردگار حضرت بقیة اللَّه الاعظم‏علیه‏السلام است.
سلام بعنوان «امیرالمؤمنین»(7)
پیش از حرکت به سوى غدیر، در مکه جبرئیل لقب «امیرالمؤمنین» را بعنوان اختصاص آن به على بن ابى‏طالب‏علیه‏السلام از جانب الهى آورد، اگر چه این لقب قبلاً نیز براى آن حضرت تعیین شده بود.
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله دستور دادند تا بزرگان اصحاب جمع شوند و طى مراسم خاصى نزد على‏علیه‏السلام بروند و بعنوان «امیرالمؤمنین» بر او سلام کنند و «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» بگویند، و بدینوسیله در زمان حیات خود، از آنان اقرار بر امیر بودن على‏علیه‏السلام گرفت.
در اینجا ابوبکر و عمر بعنوان اعتراض به پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله گفتند: آیا این حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شد و فرمود: «حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند این دستور را به من داده است».


سؤال 4 و 5:
اعلان عمومىِ حضور در غدیر(8)
با اینکه انتظار مى‏رفت پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در این اولین و آخرین سفر حج خود مدتى در مکه بمانند، ولى بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادىِ خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند:
فردا - روز چهاردهم ذى‏حجه - همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در «غدیر خم» حاضر باشند و کسى جز معلولان نباید باقى بماند.
انتخاب منطقه «غدیر» به امر خاص الهى از چند جهت قابل ملاحظه بود:
یکى اینکه در راه بازگشت از مکه، کمى قبل محل افتراق کاروانها و تقاطع مسیرها در جحفه است.
دوم اینکه در آینده‏هاى اسلام که کاروانهاى حج در راه رفت و برگشت از این مسیر عبور مى‏کنند با رسیدن به وادى غدیر و نماز در مسجد پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله، تجدید خاطره و بیعتى با این زیربناى اعتقادى خود مى‏نمایند و یاد آن در دلها احیا مى‏گردد.
سوم اینکه «غدیر» محلى بسیار مناسب براى برنامه سه روزه پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله و ایراد خطبه براى آن جمعیت انبوه بود.
اینک پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله پس از دورى ده ساله از وطن خود مکه - بدون آنکه مدتى اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارش بیایند و مسائل خود را مطرح کنند - با پایان مراسم حج فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در «غدیر» امر نمودند.
موقعیت جغرافیایى غدیر خم(9)
منطقه غدیر خم بیابانى باز و وسیع در مسیر سیلاب وادى جحفه بود. این سیلاب از مشرق به مغرب جارى مى‏شد و پس از عبور از غدیر به جحفه مى‏رسید و سپس تا دریاى سرخ ادامه پیدا مى‏کرد و سیلهاى سالیانه را به دریا مى‏ریخت.
در این مسیر آبگیرهایى طبیعى بوجود آمده بود که پس از عبور سیل، آبهاى باقیمانده در آن جمع مى‏شدند و در طول سال بعنوان ذخایر آبى شناخته مى‏شدند و به آنها اصطلاحاً «غدیر» مى‏گفتند.
در مناطق مختلف، غدیرهاى زیادى در مسیر سیلها وجود داشت که با نامگذارى از یکدیگر شناخته مى‏شدند. این غدیر هم براى شناخته شدن از غدیرهاى دیگر بنام «غدیر خم» نامگذارى شده بود.
کنار این آبگیر پنج درخت سرسبز و کهنسال از نوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت، که درخت خاص صحراها است. این پنج درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سایبانى خوب براى مسافران خسته ایجاد کرده بود.
لذا در آن شرایط، این بیابان وسیع بعنوان بهترین مکان براى مراسم سه روزه غدیر انتخاب شد، و جایگاه سخنرانى زیر همان درختان در نظر گرفته شد که هم مشرف بر بیابان و محل تجمع مخاطبین بود و هم سایبان مناسبى براى ایراد خطابه بنظر مى‏آمد.

سخنرانى غدیر

ورود به منطقه غدیر(10)
روز پنجشنبه قافله عظیم غدیر به حرکت درآمد، و سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر بودند بهمراه حضرت سفر پنج روزه تا غدیر را آغاز کردند. حتى پنج هزار نفر از اهل مکه و دوازده هزار نفر از اهل یمن - در جهت مخالف مسیر دیار خود - براى درک مراسم غدیر همراه حضرت آمدند.
طبق فرمان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله کسى از حاجیان در مکه باقى نماند و همه به قصد حضور در بزرگترین همایش تاریخى اسلام عازم میعادگاه غدیر شدند. کاروان از همان مسیرى که از مدینه تا مکه آمده بودند بازمى‏گشتند.
پس از خروج از مکه ابتدا به «سَیْرَف» رسیدند و از آنجا تا «مَرّ الظهران» آمدند. آبادى بعدى «عُسفان» بود و از آنجا به «قُدَیْد» رسیدند. اینک به جحفه نزدیک مى‏شدند که «غدیر» کنار آن بود.
نزدیک ظهر روز دوشنبه هیجدهم ذى‏حجه، همینکه به منطقه «غدیر خم» رسیدند، حضرت مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند:
اَیُّهَا النَّاسُ، أجیبُوا داعِیَ اللَّهِ ، اَنَا رَسُولُ اللَّهِ.
اى مردم، دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام‏آور خدایم.
این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمى فرا رسیده است. لذا فرمان دادند تا منادى ندا کند: «همه مردم متوقف شوند، و آنانکه پیش رفته‏اند بازگردند، و آنانکه پشت سر هستند توقف کنند»، تا آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع گردند.
همچنین دستور دادند: کسى زیر درختان کهنسالى که در آنجا بود نرود و آن مکان براى برپایى جایگاه سخنرانى خالى بماند.
پس از این دستور، همه مَرْکبها متوقف شدند، و کسانى که پیشتر رفته بودند بازگشتند، و همه مردم در منطقه غدیر پیاده شدند، و هر یک براى خود جایى پیدا کردند و براى توقف سه روزه خیمه زدند، و کم‏کم آرام گرفتند.
اینک صحرا براى اولین بار شاهد تجمع عظیم بشرى بود. وجود مقدس پنج نور پاک، پیامبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین‏علیهم‏السلام عظمت این اجتماع بزرگ را چندین برابر مى‏کرد.
ترکیب مختلفى مردان و زنان، از اقوام و قبایل و شهرهاى مختلف، با درجات متفاوتى از ایمان در برابر منبر پیامبرشان زانو زده بودند، که این نیز نقطه جالب توجه دیگرى از این همایش با شکوه بود.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغى زمین بحدى ناراحت کننده بود که مردم و حتى خود حضرت گوشه‏اى از لباس خود را به سر انداخته و گوشه‏اى از آن را زیر پاى خود قرار داده بودند، و عده‏اى از شدت گرما عباى خود را به پایشان پیچیده بودند!
آماده سازى جایگاه سخنرانى و منبر(11)
از سوى دیگر، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله چهار نفر از اصحاب خاص خود یعنى مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال - که در یک ردیف کنار هم بودند - بروند و آنجا را آماده کنند.
آنها خارهاى زیر درختان را کندند و سنگهاى ناهموار را جمع کردند و آنجا را جارو زدند و آب پاشیدند. سپس شاخه‏هاى پایین آمده درختان را که تا نزدیکى زمین آمده بود قطع کردند.
بعد از آن در فاصله بین دو درخت، روى شاخه‏ها پارچه‏اى انداختند تا سایبانى از آفتاب باشد، و آن محل براى برنامه سه روزه‏اى که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود.
سپس در زیر سایبان، سنگها را روى هم چیدند و از رواندازهاى شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند، و منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند و روى آن پارچه‏اى انداختند. منبر را طورى بر پا کردند که نسبت به جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله هنگام سخنرانى مشرف بر مردم باشد تا صداى حضرت به همه برسد و همه او را ببینند.
با توجه به کثرت جمعیت، ربیعه را که صداى بلندى داشت انتخاب کردند تا کلام حضرت را براى افرادى که دورتر قرار داشتند تکرار کند تا مطالب را بهتر بشنوند.


سؤال 6 و 7:
پیامبر و امیرالمؤمنین‏علیهماالسلام بر فراز منبر(12)
مقارن ظهر، انتظار مردم به پایان رسید و منادىِ حضرت نداى نماز جماعت داد. مردم از خیمه‏ها بیرون آمدند و مقابل منبر جمع شدند و صفهاى نماز را منظم کردند. پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله نیز از خیمه خود بیرون آمدند و در جایگاه نماز قرار گرفتند، و نماز جماعت را اقامه فرمودند.
بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله از منبر غدیر بالا رفتند، و بر فراز آن ایستادند. سپس امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام را فراخواندند، تا بر فراز منبر در سمت راستش بایستد. قبل از شروع خطبه، امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بر فراز منبر یک پله پائین‏تر در طرف راست حضرت ایستادند و دست پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله بر شانه آن حضرت بود.
سپس آن حضرت نگاهى به راست و چپ جمعیت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند. زنان نیز در قسمتى از مجلس نشستند که پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله را بخوبى مى‏دیدند.
پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرم‏صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله سخنرانىِ تاریخى و آخرین خطابه رسمى خود را براى جهانیان آغاز کردند.
با در نظر گرفتن این شکل خاص سخنرانى، که دو نفر بر فراز منبر ایستاده‏اند، و بیش از صد و بیست هزار بیننده، آن مُبلِّغ اعظم را مى‏نگرند؛ به استقبالِ سخنانِ حضرت خواهیم رفت.
دقت در این نکته لازم به نظر مى‏رسد که اجتماع 120000 نفر براى یک سخنرانى و در مقابل یک خطیب که همه بتوانند او را ببینند، در دنیاى امروز هم مسئله غیرعادى است؛ تا چه رسد به عصر بعثت که در گذشته ششهزار ساله انبیا تا آن روز هرگز چنین مجلس عظیمى براى سخنرانى تشکیل نشده بود.
سخنرانى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله(13)
سخنرانى تاریخى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در غدیر که حدود یک ساعت طول کشید، در یازده بخش قابل ترسیم است:
بنده خدا و تسلیم اویم‏
حضرت در اولین بخش سخن، به حمد و ثناى الهى پرداختند و صفات قدرت و رحمت حق تعالى را ذکر نمودند، و بعد از آن به بندگى خود در مقابل ذات الهى شهادت دادند و فرمودند:
به او و ملائکه‏اش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان مى‏آورم. دستور او را گوش مى‏دهم و اطاعت مى‏نمایم و به آنچه او را راضى مى‏کند مبادرت مى‏ورزم و در مقابل مقدرات او تسلیم مى‏شوم.
یا ایها الرسول بَلِّغ!
در بخش دوم، سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصریح کردند که باید فرمان مهمى درباره على بن ابى‏طالب ابلاغ کنم، و اگر این پیام را نرسانم رسالت الهى را نرسانده‏ام و ترس از عذاب او دارم. همچنین تصریح کردند که خداوند به من چنین وحى کرده است:
یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإنْ لَمْ‏تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ(14): اى پیامبر ابلاغ کن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده - درباره على، یعنى خلافت على بن ابى‏طالب - و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏کند.
سپس امر مؤکد پروردگار درباره اعلام ولایت را با صراحت تمام مطرح کردند و فرمودند: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم - که او سلام است - مرا مأمور کرد که در این محل اجتماع بپاخیزم و بر هر سفید و سیاهى اعلام کنم که على بن ابى‏طالب برادرِ من و وصى من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسى است جز اینکه پیامبرى بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است.
خداوند در این مورد آیه‏اى از کتابش بر من نازل کرده است: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»،(15) «صاحب اختیار شما خدا و رسولش هستند و کسانى که ایمان آورده و نماز را بپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند». و على بن ابى‏طالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مى‏کند. خداوند از من راضى نمى‏شود مگر آنچه در حق على بر من نازل کرده ابلاغ نمایم.


سؤال 8:
دوازده امام‏علیهم‏السلام تا آخر دنیا
در سومین بخش، امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرین روز دنیا اعلام فرمودند تا همه طمعها یکباره قطع شود. براى درک عمیق از اهمیت مسئله فرمودند: اى مردم، این آخرین بارى است که در چنین اجتماعى بپا مى‏ایستم. پس بشنوید و اطاعت کنید و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید.
از نکات مهم در سخنرانى حضرت، اشاره به عمومیت ولایت آنان بر همه انسانها و در طول زمانها و در همه مکانها و نفوذ کلماتشان در جمیع امور بود، که به این صورت اعلام فرمودند: خداوند عزوجل صاحب اختیار شما و معبود شما است، و بعد از خداوند رسولش و پیامبرش که شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من على صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد.

نیابت ائمه‏علیهم‏السلام از خدا و رسول در حلال و حرام و جمیع امور دنیا و آخرت از نکات بسیار مهم خطبه بود که آن را با کلماتى دقیق بیان فرمودند:
حلالى نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال کرده باشند، و حرامى نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) بر شما حرام کرده باشند. خداوند عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از کتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده‏ام.
پس از بیان این همه عظمت، مردم را از مخالفت برحذر داشتند و فرمودند: اى مردم، او از طرف خداوند امام است، و هرکس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه‏اش را نمى‏پذیرد و او را نمى‏بخشد.
اى مردم، بخدا قسم پیامبران و رسولان پیشین به من بشارت داده‏اند، و من بخدا قسم خاتم پیامبران و مرسلین و حجت بر همه مخلوقین از اهل آسمانها و زمینها هستم. هر کس در این مطالب شک کند مانند کفر جاهلیت اول کافر شده است. و هر کس در چیزى از این گفتار من شک کند در همه آنچه بر من نازل شده شک کرده است، و هر کس در یکى از امامان شک کند در همه آنان شک کرده است، و شک کننده درباره ما در آتش است.
بدانید که جبرئیل از جانب خداوند این خبر را براى من آورده است و مى‏گوید: «هرکس با على دشمنى کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد».
در اینجا حضرت مى‏خواستند حساس‏ترین قسمت سخنرانى را که برنامه‏اى عملى نیز همراه داشت بیان کنند. لذا براى آمادگى مردم فرمودند: بخدا قسم، باطن قرآن را براى شما بیان نمى‏کند و تفسیرش را برایتان روشن نمى‏کند مگر این شخصى که من دست او را مى‏گیرم و او را بسوى خود بالا مى‏برم و بازوى او را مى‏گیرم و با دو دستم او را بلند مى‏کنم و به شما مى‏فهمانم که:
هر کس من صاحب اختیار اویم این على صاحب اختیار او است؛ و او على بن ابى‏طالب برادر و جانشین من است، و ولایتِ او از جانب خداوندِ عزوجل است که بر من نازل کرده است.
سپس تصویر زیبایى از ارتباط دو رکن اعظم اسلام ارائه نمودند و فرمودند: اى مردم، على و پاکان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است. هر یک از این دو از دیگرى خبر مى‏دهد و با آن موافق است. آنها از یکدیگر جدا نمى‏شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امین‏هاى خداوند بین مردم و حاکمان او در زمین هستند.
در این مرحله با قاطعیتى تمام هرگونه تعرض به مقام صاحب غدیر را حرام شمردند و فرمودند: بدانید که امیرالمؤمنینى جز این برادرم نیست. بدانید که «امیرالمؤمنین» بودن بعد از من براى احدى جز او حلال نیست.


سؤال 9:
من کنت مولاه فهذا على مولاه‏
در بخش چهارم خطبه، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله پس از مقدمه‏چینى‏هاى قبل و ذکر مقام خلافت و ولایتِ امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام، براى آنکه تا آخر روزگار راه هر گونه شک و شبهه بسته باشد و در این راه هر تلاشى در نطفه خنثى شود، آنچه بطور لسانى فرموده بودند به صورت عملى انجام دادند.
ابتدا به امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام که بر فراز منبر کنارشان ایستاده بودند، فرمودند: «نزدیکتر بیا». آن حضرت نزدیکتر آمدند و پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله از پشت سر دو بازوى او را گرفتند. در این هنگام امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام دست خود را باز کردند تا دستهاى هر دو به سوى آسمان قرار گرفت.
سپس پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام را - که یک پله پایین‏تر قرار داشت - از جا بلند کردند تا حدى که پاهاى آن حضرت محاذى زانوهاى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله قرار گرفت و مردم سفیدى زیر بغل ایشان را دیدند که تا آن روز دیده نشده بود. در این حال فرمودند:
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر بوده‏ام این على هم نسبت به او صاحب اختیارتر است. خدایا دوست بدار هر کس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد، و یارى کن هر کس او را یارى کند، و خوار کن هر کس او را خوار کند.
در این قسمت از خطبه، نزول وحى درباره کمال دین با ولایت امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام را اعلام نمودند که بسیار احساس برانگیز بود. حضرت فرمودند: پروردگارا، تو هنگام روشن شدن این مطلب و منصوب نمودن على در این روز، این آیه را درباره او نازل کردى: «الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لکُمُ الْإِسْلامَ دیناً».(16) «و مَنَ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ»،(17) «امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین شما راضى شدم» ، «هر کس دینى غیر از اسلام انتخاب کند هرگز از او قبول نمى‏شود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود». پروردگارا، تو شاهدى که من ابلاغ نمودم.
دین خدا کامل شد
در بخش پنجم حضرت صریحاً فرمودند: «اى مردم، خداوند دین شما را با امامت او کامل نمود. پس هر کس اقتدا نکند به او و به کسانى که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند عزوجل، چنین کسانى اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش دائمى خواهند بود».
سپس براى آنکه مردم قدر چنین نعمتى را بدانند فرمودند: پیامبرتان بهترین پیامبر و وصیتان بهترین وصى و فرزندان او بهترین اوصیاء هستند. اى مردم، نسل هر پیامبرى از صلب خود او هستند ولى نسل من از صلب امیرالمؤمنین على است.
بعد از آن ضمن بیان شمه‏اى از فضائل امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام فرمودند: بدانید که با على دشمنى نمى‏کند مگر شقى و با على دوستى نمى‏کند مگر با تقوى، و به او ایمان نمى‏آورد مگر مؤمن مخلص. در اینجا با توجه به آیه «رضیت لکم الاسلام دیناً» فرمودند:
اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چیزى نیست. اى مردم از خدا بترسید آنطور که باید ترسید، و از دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید.


سؤال 10 و 11
ماجراى سقیفه!!
مرحله ششم از سخنان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله جنبه غضب الهى را نمودار کرد. حضرت با تلاوت آیات عذاب و لعن از قرآن فرمودند:
منظور از این آیات عده‏اى از اصحاب من هستند که مأمور به چشم پوشى از آنان هستم، ولى بدانند که خداوند ما را بر معاندین و مخالفین و خائنین و مقصرین حجت قرار داده است، و چشم پوشى از آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست.
در این مرحله به خلقت نورانى خود واهل بیت اشاره کردند و فرمودند: اى مردم، نور از جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در على بن ابى‏طالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم؛ که حق خداوند و هر حقى که براى ما باشد مى‏گیرد.
سپس به امامانِ گمراهى که مردم را به جهنم مى‏کشانند اشاره کرده فرمودند: اى مردم، بعد از من امامانى خواهند بود که به آتش دعوت مى‏کنند و روز قیامت کمک نمى‏شوند. اى مردم، خداوند و من از آنان بیزار هستیم. اى مردم، آنان و یارانشان و تابعینشان و پیروانشان در پائین‏ترین درجه آتش‏اند و چه بد است جاى متکبران!
سپس اشاره‏اى رمزى به ماجراى سقیفه نمودند که نطفه آن توسط منافقان در حجة الوداع با امضاى صحیفه ملعونه در مکه منعقد شده بود، و فرمودند: «بدانید که آنان اصحاب صحیفه هستند. پس هر یک از شما در صحیفه خود نظر کند»!!
وقتى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله نام «اصحاب صحیفه» را آورد اکثر مردم منظور حضرت از این کلام را نفهمیدند و برایشان سؤال انگیز شد، و فقط مجریان سقیفه و عده کمى که توسط آن حضرت از ماجرا مطلع بودند، مقصود حضرت را فهمیدند.
احساس رساندن پیامى بزرگ توسط بزرگِ پیامبران، سنگینى آن را از دوش حضرت برداشته بود. این بود که کلماتى حاکى از این رضایت قلبى بر لسان مبارک حضرت جارى شد و فرمودند:
من رسانیدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه کسانى که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده‏اند یا نیامده‏اند. پس حاضران به غائبان، و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.
در اینجا با صراحت بیشترى درباره سقیفه فرمودند: «بزودى امامت را بعد از من بعنوان پادشاهى و با ظلم و زور مى‏گیرند. خداوند غاصبین و تعدى‏کنندگان را لعنت کند».
سپس مسئله امتحان الهى و عاقبت غاصبین را چنین مطرح کردند: «اى مردم، خداوند عزوجل شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه خبیث را از پاکیزه جدا کند، و خداوند شما را بر غیب مطلع نمى‏کند. اى مردم، هیچ سرزمینِ آبادى نیست مگر آنکه خداوند اهل آن را در اثر تکذیبِ آیات الهى قبل از روز قیامت هلاک خواهد کرد و آن را تحت حکومت مهدى در خواهد آورد، و خداوند وعده خود را عملى مى‏نماید».


سؤال 12:
ولایت و محبت اهل‏بیت‏علیهم‏السلام‏
در بخش هفتم، حضرت تکیه سخن را بر اثراتِ ولایت و محبت اهل‏بیت‏علیهم‏السلام قرار دادند و سوره حمد را - که همه روزه تمام مسلمانان آن را مى‏خوانند - قرائت کردند و فرمودند: «این سوره درباره من نازل شده، و بخدا قسم درباره ایشان (امامان) نازل شده است. بطور عموم شامل آنهاست و بطور خاص درباره آنان است». و بیان کردند که اصحاب صراط مستقیم در سوره حمد شیعیان اهل‏بیت‏علیهم‏السلام هستند.
سپس آیاتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شیعیان و پیروان آل محمدعلیهم‏السلام تفسیر فرمودند. آیاتى هم درباره اهل جهنم تلاوت کردند و آنها را به دشمنان آل محمدعلیهم‏السلام معنى کردند. از جمله فرمودند:
بدانید که دوستان ایشان کسانى‏اند که با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏شوند، و ملائکه با سلام به ملاقات آنان مى‏آیند و مى‏گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ، طِبْتُمْ، فَادْخُلُوها خالِدینَ». «سلام بر شما، پاکیزه شدید، پس براى همیشه داخل بهشت شوید».
نسل امامت، مسئله دیگرى بود که با لسانى دیگر در این بخش مورد تأکید حضرت قرار گرفت و فرمودند: اى مردم، بدانید که من پیامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند. بدانید که من پدر آنانم و آنها از صلب او بوجود مى‏آیند.


سؤال 13 و 14
حضرت مهدى عجّل اللَّه فرجه‏
در بخش هشتم مطالبى اساسى درباره حضرت بقیة اللَّه الاعظم حجة بن الحسن المهدى ارواحنا فداه فرمودند و مفصلاً اوصاف و شئون خاص حضرتش را مطرح کردند و آینده‏اى پر از عدل و داد به دست امام زمان‏عجل‏اللَّه‏فرجه را به جهانیان مژده دادند. سخنان بلند حضرت براى جمعیتى که در آغاز راه اسلام بودند بسیار تعجب‏انگیز بود که فرمودند:
بدانید که آخرینِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرنده از ظالمین، اوست فاتح قلعه‏ها و منهدم کننده آنها، اوست غالب بر هر قبیله‏اى از اهل شرک و هدایت کننده آنان.
بدانید که اوست گیرنده انتقام هر خونى از اولیاء خدا. اوست یارى دهنده دین خدا.
بدانید که اوست استفاده کننده از دریایى عمیق. اوست که هر صاحب فضیلتى را بقدر فضلش و هر صاحب جهالتى را بقدر جهلش نشانه مى‏دهد. اوست انتخاب شده و اختیار شده خداوند. اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.
بدانید که اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده آیات الهى. اوست هدایت یافته محکم‏بنیان. اوست که کارها به او سپرده شده‏است.
اوست که پیشینیان به او بشارت داده‏اند، اوست که بعنوان حجت باقى مى‏ماند و بعد از او حجتى نیست. هیچ حقى نیست مگر همراه او، و هیچ نورى نیست مگر نزد او.
بدانید او کسى است که غالبى بر او نیست و کسى بر ضد او کمک نمى‏شود. اوست ولىِّ خدا در زمین و حکم کننده او بین خلقش و امین او بر نهان و آشکارش.


سؤال 15:
پیمان وفادارى با غدیر
در بخش نهم مسئله بیعت را مطرح کردند و ارزش و پشتوانه آن را چنین بیان فرمودند: بدانید که من بعد از پایان خطابه‏ام شما را به دست دادن با من بعنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرامى‏خوانم. بدانید که من با خدا بیعت کرده‏ام و على با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بیعت مى‏گیرم.
در این باره به قرآن استناد کردند و فرمودند: خداوند مى‏فرماید:
اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ، یَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَیْدِیهِمْ، فَمَنْ نَکَثَ فَاِنَّما یَنْکُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ اَجْراً عَظیماً(18):
کسانى که با تو بیعت مى‏کنند در واقع با خدا بیعت مى‏کنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر کس بیعت را بشکند این شکستن بر ضرر خود اوست، و هر کس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظیمى عنایت خواهد کرد.
احکام الهى جاودانه است‏
در دهمین بخش، حضرت درباره احکام الهى سخن گفتند که مقصود بیانِ چند پایه مهم عقیدتى بود:
یکى پیش‏بینى آینده مسلمین در مشکلات که فرمودند: اگر زمان طویلى بر شما گذشت و کوتاهى نمودید یا فراموش کردید، على صاحب اختیار شما است و براى شما بیان مى‏کند. او که خداوند عزوجل بعد از من بعنوان امین بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اویم. او و آنانکه از نسل من‏اند از آنچه سؤال کنید به شما خبر مى‏دهند و آنچه را نمى‏دانید براى شما بیان مى‏کنند.
سپس مسئله ثابت بودن احکام الهى تا ابد را با عباراتى بلند بیان فرمودند:
اى مردم، هر حلالى که شما را بدان راهنمایى کردم و هر حرامى که شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها بر نگشته‏ام و تغییر نداده‏ام. این مطلب را بیاد داشته باشید و آن را حفظ کنید و به یکدیگر سفارش کنید، و آن را تبدیل نکنید و تغییر ندهید.
نکته دیگر مسائل جدیدى بود که در آینده براى مسلمین پیش مى‏آمد که در این باره فرمودند: مأمورم که از شما بیعت بگیرم و با شما دست بدهم بر اینکه قبول کنید آنچه از طرف خداوند عزوجل درباره امیرالمؤمنین على و جانشینان بعد از او آورده‏ام که آنان از نسل من و اویند، (و آن موضوع) امامتى است که فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ایشان مهدى است تا روزى که خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات کند.
دیگر اینکه بالاترین امر به معروف و نهى از منکر را تبلیغ پیام غدیر اعلام کردند و فرمودند:
بدانید بالاترین امر به معروف آنست که سخن مرا بفهمید و آن را به کسانى که حاضر نیستند برسانید و او را از طرف من به قبولش امر کنید و از مخالفتش نهى نمائید، چرا که این دستورى از جانب خداوند عزوجل و از نزد من است، و هیچ امر به معروف و نهى از منکرى نمى‏شود مگر با امام معصوم.


سؤال 16 و 17 و 18
با دوازده امام‏علیهم‏السلام بیعت کنید!
در آخرین مرحله خطابه بیعتِ لسانى انجام شد. براى این هدف دو زمینه‏سازى انجام شد:
یکى بیان علت این بیعت لسانى بود. درباره اینکه قبل از بیعت با دست بصورت زبانى از آنان اقرار گرفتند، فرمودند:
اى مردم، شما بیش از آن هستید که با یک دست و در یک زمان با من دست دهید، و پروردگارم مرا مأمور کرده است که از زبان شما اقرار بگیرم درباره آنچه منعقد نمودم براى على امیرالمؤمنین و امامانى که بعد از او مى‏آیند و از نسل من و اویند، چنانکه به شما فهماندم که فرزندان من از صلب اویند.
دیگرى تعیین عبارات حاکى از محتواى بیعت بود که مى‏بایست همه مردم به آن اقرار مى‏کردند و بیعت با دست هم حساب مى‏شد. از آنجا که این بیعت بر سر یک مسئله موقت و زود گذر نبود بلکه بر سر یک اعتقاد آن هم به بلنداى ابدیت بود، لذا حضرت عبارات مفصلى را بر لسان مبارک جارى کردند و از مردم خواستند آنها را عیناً تکرار کنند.
لذا خطاب به حاضرین فرمودند: پس همگى چنین بگوئید:
«ما شنیدیم و اطاعت مى‏کنیم و راضى هستیم و سر تسلیم فرود مى‏آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى، درباره امر امامتِ اماممان على امیرالمؤمنین و امامانى که از صلب او به دنیا مى‏آیند.
بر این مطلب با قلبهایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت مى‏کنیم. بر این عقیده زنده‏ایم و با آن مى‏میریم و (روز قیامت) با آن محشور مى‏شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمى‏کنیم و شک نمى‏کنیم و انکار نمى‏نمائیم و تردید به دل راه نمى‏دهیم و از این قول برنمى‏گردیم و پیمان را نمى‏شکنیم.
تو ما را به موعظه الهى نصیحت نمودى درباره على امیرالمؤمنین و امامانى که گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند، یعنى حسن و حسین و آنانکه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.
پس براى آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد، از قلبهایمان و جانهایمان و زبانهایمان و ضمایرمان و دستهایمان. هر کس توانست با دست بیعت مى‏نماید و گرنه با زبانش اقرار مى‏کند. هرگز در پى تغییر این عهد نیستیم و خداوند (در این باره) از نفسهایمان دگرگونى نبیند.
ما این مطالب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلمان مى‏رسانیم، و خدا را بر آن شاهد مى‏گیریم. خداوند در شاهد بودن کفایت مى‏کند و تو نیز بر این اقرار ما شاهد هستى».
پیداست که حضرت، عین کلامى را که مى‏بایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص کردند تا هر کس به شکل خاصى براى خود اقرار نکند، بلکه همه به مطلب واحدى که حضرت از آنان مى‏خواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند. مردم نیز پس از هر جمله، آن را تکرار مى‏کردند و بدینوسیله از همان فراز منبر بیعت عمومى گرفته شد.
همچنین از مردم خواستند خدا را بر چنین نعمتى سپاسگزار باشند که اجازه نداد مردم با انتخاب ناقص خود خلیفه‏اى براى خود برگزینند، بلکه ذات الهى مستقیماً در این باره تصمیم‏گیرى نمود و نتیجه آن را به بشر الزام فرمود.
کلمات نهایى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله دعا براى اقرارکنندگان به سخنانش و نفرین بر منکرین اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابه حضرت پایان یافت.


مراسم سه روزه در غدیر

تبریک و تهنیتِ غدیر و ولایت(19)
پس از اتمام خطبه، صداى مردم بلند شد که: «آرى، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مى‏کنیم».
بعد به سوى پیامبر و امیرالمؤمنین‏صلوات‏اللَّه‏علیهماوآلهما ازدحام کردند و براى بیعت سبقت مى‏گرفتند و با ایشان دست بیعت مى‏دادند. این ابراز احساسات و فریادهاى شعفى که از جمعیت برمى‏خاست، شکوه و ابهت بى‏مانندى به آن اجتماع بزرگ مى‏بخشید.
در این حال پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله مى‏فرمود: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلى‏ جَمیعِ الْعالَمینَ».
نکته قابل توجهى که در هیچیک از پیروزى‏هاى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله - چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتى فتح مکه - سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر فرمودند: «به من تبریک بگوئید! به من تهنیت بگوئید! زیرا خداوند مرا به نبوّت و اهل‏بیتم را به امامت اختصاص داده است»؛ و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهاى کفر و نفاق بود.
از سوى دیگر پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله به منادى خود دستور دادند تا بین مردم گردش کند و این خلاصه غدیر را تکرار کند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، تا در غدیر بعنوان تابلوى ابدى ولایت بر دلها نقش بندد.
بیعت مردان(20)
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله ضمن سخنرانى وعده داده بودند که پس از پایان سخنرانى از شما بیعت خواهم گرفت، آنجا که فرمودند:
بدانید که من بعد از پایان خطابه‏ام شما را به دست دادن با من بعنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى‏خوانم. بدانید که من با خدا بیعت کرده‏ام و على با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بیعت مى‏گیرم.
بیعت غدیر به معناى التزام و پیمان وفادارى به ولایت دوازده امام معصوم‏علیهم‏السلام بود، و محتواى آن ضمن سخنرانى حضرت تعیین شده بود، و مردم بصورت لسانى به آن اقرار کرده بودند.
براى آنکه رسمیت مسئله محکم‏تر شود، و آن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را بطور منظم و برنامه‏ریزى شده‏اى انجام دهند، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله پس از پایان سخنرانى دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکى از خیمه‏ها را مخصوص خود قرار دادند و در آن جلوس فرمودند، و به امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام دستور دادند تا در خیمه دیگر جلوس نماید، و امر کردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله حضور مى‏یافتند و با آن حضرت دست بیعت مى‏دادند و تبریک و تهنیت مى‏گفتند. سپس در خیمه مخصوص امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام حاضر مى‏شدند و بعنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با آن حضرت دست بیعت مى‏دادند و پیمان وفادارى مى‏بستند، و بعنوان «امیرالمؤمنین» بر او سلام مى‏کردند، و این مقام والا را تبریک مى‏گفتند.
برنامه بیعت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند، و برنامه چنان حساب شده بود که همه مردم در آن شرکت کردند.
از کسانى که در غدیر با امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بیعت نمودند همانهایى بودند که زودتر از همه آن را شکستند و پیش از همه پیمان خود را زیر پا گذاشتند و بعد از پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله یکى پس از دیگرى رو در روى امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام ایستادند.
جالب اینکه عمر بعد از بیعت این کلمات را بر زبان مى‏راند: «افتخار برایت باد، گوارایت باد اى پسر ابى‏طالب، خوشا به حالت اى اباالحسن، اکنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده‏اى»!
از آن جالب‏تر اینکه پس از امر پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله همه مردم بدون چون و چرا با امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بیعت مى‏کردند، ولى ابوبکر و عمر گفتند: آیا این امر از طرف خداوند است یا از طرف رسولش (یعنى: از جانب خود مى‏گویى)؟ حضرت فرمود:
از طرف خدا و رسولش است. آیا چنین مسئله بزرگى بدون امر خداوند مى‏شود»؟ و نیز فرمود: «آرى حق است از طرف خدا و رسولش که على امیرالمؤمنین است».
بیعت زنان(21)
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله دستور دادند تا زنان هم با آن حضرت بیعت کنند و بعنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنند و به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند.
براى این منظور - چون اکثر زنان نامحرم بودند - به دستور حضرت ظرف آبى آوردند و پرده‏اى بر روى آن زدند بطورى که زنان در آن سوى پرده دستِ خود را در آب قرار مى‏دادند و امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام در سوى دیگر دست خود را در آب مى‏گذاشت و بدین صورت بیعت زنان هم با آن حضرت انجام گرفت.
یادآور مى‏شود که بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله و ام‏هانى خواهر امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام و فاطمه دختر حضرت حمزه و اسماء بنت عمیس در آن مراسم حضور داشتند.


سؤال 19
عمامه «سحاب»(22)
عرب هرگاه مى‏خواستند ریاست شخص بزرگى را بر قومى اعلام کنند یکى از مراسمشان بستن عمامه بر سر او بود. اهمیت این برنامه آنگاه بیشتر مى‏شد که شخص بزرگى عمامه خود را بر سر کسى ببندد و این به معناى اعتماد بر او بود.
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در مراسم غدیر عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، بعنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بستند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت قرار دادند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است». امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام در این باره چنین مى‏فرمایند:
پیامبر در روز غدیر خم عمامه‏اى بر سرم بستند و یک طرف آن را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنین، مرا با ملائکه‏اى که چنین عمامه‏اى به سر داشتند یارى نمود».


سؤال 21
شعر غدیر(23)
از زیباترین برنامه‏هاى غدیر جلوه فرهنگى آن بود که در قالب ادبیات شعرى خود را نشان داد. در مراسم پرشور غدیر، حضور حسان بن ثابت شاعر بزرگ عرب از عنایات خداوند بود، چرا که درخواست این شاعر زبردست بسیار جلب توجه کرد.
او به حضرت عرض کرد: یا رسول اللَّه، اجازه مى‏فرمائید شعرى را که به مناسبت این واقعه عظیم درباره على بن ابى‏طالب‏علیه‏السلام سروده‏ام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان به نام خداوند و برکت او.
حسان بر جاى بلندى قرار گرفت و مردم براى شنیدن کلامش ازدحام کردند و گردن کشیدند. او گفت: «اى بزرگان قریش، سخن مرا به گواهى و امضاىِ پیامبر گوش کنید».
سپس اشعارى را که همانجا سروده بود خواند تا بعنوان سند غدیر بماند. ذیلاً متن عربى شعر حسان و ترجمه آن را مى‏آوریم:
اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِىَّ مُحَمَّداً
لَدى‏ دَوْحِ خُمٍّ حینَ قامَ مُنادِیاً
وَ قَد جاءَهُ جِبْریلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ‏
بِأنَّکَ مَعْصُومٌ فَلا تَکُ وانِیاً
وَ بَلِّغْهُمُ ما أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ‏
وَ إِنْ اَنْتَ لَمْ‏تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِیاً
عَلَیْکَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلهِهِمْ‏
رِسالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَى الْأَعادِیا
فَقامَ بِهِ إِذْ ذاکَ رافِعُ کَفِّهِ‏
بِیُمْنى‏ یَدَیْهِ مُعْلِنُ الصَّوْتِ عالِیاً
فَقالَ لَهُمْ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ مِنْکُمُ‏
وَ کانَ لِقَوْلی حافِظاً لَیْسَ ناسِیاً
فَمَوْلاهُ مِنْ بَعْدی عَلِیٌّ وَ اِنَّنی‏
بِهِ لَکُمْ دُونَ الْبَرِیَّةِ راضِیاً
فَیا رَبِّ مَنْ والى‏ عَلِیّاً فَوالِهِ‏
وَ کُنْ لِلَّذی عادى‏ عَلِیّاً مُعادِیاً
وَ یا رَبِّ فَانْصُرْ ناصِریهِ لِنَصْرِهِمْ‏
إِمامَ الْهُدى‏ کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیاجِیا
وَ یا رَبِّ فَاخْذُلْ خاذِلیهِ وَ کُنْ لَهُمْ‏
إِذا وَقَفُوا یَوْمَ الْحِسابِ مُکافِیاً
آیا نمى‏دانید که محمد پیامبر خداصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله کنار درختان غدیر خم به حالت ندا ایستاد، و این در حالى بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستى مکن که تو محفوظ خواهى بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانى و از ظالمان بترسى و از دشمنان حذر کنى رسالت پروردگار را نرسانده‏اى.
در اینجا بود که پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله دست على‏علیه‏السلام را بلند کرد و با صداى بلند فرمود: «هر کس از شما که من مولاى او هستم و سخن مرا بیاد مى‏سپارد و فراموش نمى‏کند، مولاى او بعد از من على است، و من فقط به او - نه به دیگرى - بعنوان جانشین خود براى شما راضى هستم. پروردگارا، هر کس على را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با على دشمنى کند او را دشمن بدار. پروردگارا، یارى‏کنندگان او را یارى فرما بخاطر نصرتشان امام هدایت کننده‏اى را که در تاریکیها مانند ماه شب چهارده روشنى مى‏بخشد. پروردگارا، خوارکنندگان او را خوار کن و روز قیامت که براى حساب مى‏ایستند خود جزا بده».
پس از اشعار حسان، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله فرمود: اى حسان، مادامى که با زبانت از ما دفاع مى‏کنى، از سوى روح القدس مؤید خواهى بود.


سؤال 22 و 23
حضور جبرئیل در غدیر(24)
ظهور ملائکه به صورت آدمى در موارد خاصى اتفاق افتاده که پیام خاصى براى هدایت مردم همراه داشته است. در غدیر نیز این اتفاق پس از سخنرانى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله پیش آمد و بار دیگر حجت را بر همگان تمام کرد.
مردى زیبا صورت و خوشبوى کنار مردم ایستاده بود و مى‏گفت:
بخدا قسم، روزى مانند امروز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را مؤکّد نمود، و براى او پیمانى بست که جز کافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى‏زند. واى بر کسى که پیمان او را بشکند.
عمر نزد پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله آمد و عرض کرد: شنیدى این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود:
او روح الأمین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنى، که اگر چنین کنى خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود!
معجزه الهى در غدیر(25)
آنچه در غدیر براى مردم بیان شد بزرگترین پیام اسلام، یعنى ولایت اهل بیت‏علیهم‏السلام بود. اگر در موارد بسیارى از اتمام حجتهاى الهى معجزه‏اى از سوى پیامبرصلى‏ اللَّه‏ علیه‏ وآله صورت مى‏گرفت تا اطمینان قلوب آن مردم و نسلهاى تاریخ باشد، در غدیر خداوند در حضور پیامبرش مستقیماً معجزه نشان داد و امضاى الهى را بر خط پایان غدیر ثبت کرد.
در آخرین ساعات از روز سوم «حارث فهرى» با دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله آمد و گفت:
اى محمد! سه سؤال از تو دارم:
1 . آیا شهادت به یگانگى خداوند و پیامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده‏اى یا از پیش خود گفتى؟
2 . آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‏اى یا از پیش خود گفتى؟
3 . آیا اینکه درباره على بن ابى‏طالب گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیّ مَوْلاه ...»، از جانب پروردگار بود یا از پیش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحى کرده است، و واسطه بین من و خدا جبرئیل است، و من اعلان کننده پیام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى‏کنم».
حارث گفت: «خدایا، اگر آنچه محمد مى‏گوید حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار یا عذابى دردناک بر ما بفرست».
همینکه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاک کرد و ماجراى اصحاب فیل جلوى دیدگان 120000 جمعیت حاضر در غدیر تکرار شد.
بعد از این جریان، آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ ...»(26) نازل شد. پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله رو به مردم کردند و فرمودند: آیا دیدید؟ گفتند: آرى. فرمودند: شنیدید؟ گفتند: آرى. پس از این اقرار مردم فرمودند:
خوشا به حال کسى که ولایت او را بپذیرد، و واى بر کسى که با او دشمنى کند. على و شیعیانش را مى‏بینم که در روز قیامت سوار بر شتران با چهره‏هایى جوان، در باغهاى بهشت گردانده مى‏شوند در حالى که تاج بر سر دارند و ترسى بر آنان نیست و محزون نمى‏شوند و با رضایتى عظیم از سوى خدا مؤید هستند، و این است رستگارى بزرگ!! تا آنکه در حظیرة القدس از جوار رب العالمین ساکن شوند، که در آن برایشان هر چه بخواهند و آنچه چشمها لذت ببرند آماده است و در آن دائمى خواهند بود، و ملائکه به آنان مى‏گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ، فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ».(27)
با این معجزه، بر همگان مسلّم شد که «غدیر» از منبع وحى سرچشمه گرفته و یک فرمان الهى است.
از سوى دیگر، تعیین تکلیف براى همه منافقان آن روز و طول تاریخ شد که همچون حارث فهرى فکر مى‏کنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند، و بعد از آنکه مى‏دانند ولایت على بن ابى‏طالب‏علیه‏السلام از طرف خداست صریحاً مى‏گویند: ما تحمل آن را نداریم!! این پاسخ دندان شکن و فورى خداوند ثابت کرد که هر کس ولایت على‏علیه‏السلام را نپذیرد منکر سخن خدا و رسول است.
 
پایان مراسم غدیر(28)
بدین ترتیب پس از سه روز، مراسم غدیر پایان پذیرفت و آن روزها بعنوان «ایام الولایة» در ذهنها نقش بست. گروهها و قبائل عرب، با دنیایى از معارف اسلام، پس از وداع با پیامبرشان و معرفت کامل به جانشینِ او، راهىِ شهر و دیار خود شدند. پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله نیز عازم مدینه گردیدند در حالیکه کاروان نبوت را به سر منزل مقصود رسانده بودند.
خبر «واقعه غدیر» در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و به گوش همگان رسید، و بدون شک توسط مسافران و ساربانان و بازرگانان تا اقصى نقاط عالم آن روز یعنى ایران و روم و چین پخش شد و غیر مسلمانان هم از آن با اطلاع شدند.
بدین وسیله جامعه اسلامى بار دیگر قدرت خود را به نمایش گذاشت، و از حملات احتمالى بیگانه مصون ماند. بدین‏گونه بود که خداوند حجتش را بر مردم تمام کرد؛ چنانکه امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام مى‏فرماید:
ما عَلِمْتُ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ‏صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله تَرَکَ یَوْمَ الْغَدیرِ لِاَحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً(29): ... پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در روز غدیر براى احدى عذرى و براى کسى سخنى باقى نگذاشت.
به امید آنکه در پانزدهمین قرن غدیر پیام آن را به فرداها برسانیم، و از سنگر غدیر سقیفه را نشانه رویم، تا پرچم ولایت را بر بلنداى تاریخ سر فراز داریم و لبخند رضایت بر لبان مبارک صاحب غدیر بنشانیم.

منبع : بازیاب

دسته ها : مذهبی - مقالات
جمعه سیزدهم 9 1388
بهاى بهشت
امام على (علیه السلام):
ثَمَنُ الجَنّةِ العَملُ الصّالحُ.
بهاى بهشت، کار نیک است.
The price for Paradise is righteous deeds.
غرر الحکم، ص 4698
دسته ها : مذهبی - احادیث
جمعه سیزدهم 9 1388
فقیه اهل بیت (ع)(امام هادی) (ع)
محمد هادی تسخیری
یکی از مشکلات بزرگ بشر امروزی عدم شناخت لازم و کافی از ضروری ترین مطالب مورد نیاز خود می باشد وبه همین دلیل در بسیاری از تصمیمات براثر جهل به موضوع به بیراهه می رود و به قول اهل کلام به جای اینکه به هنگام عدم موفقیت در شناخت خدا ، بگوید نیافتم ، می گوید نیست !!. و اگر ازیک شیعه اثنی عشری که درگیر مسائل گوناگون روزمره است ، بخواهیم در باره ائمه اطهار علیهم السلام سخنی بگوید ، شاید بتواند پیرامون چهار امام اول (علیهم السلام ) و امام زمان (عج) و یا امام صادق(ع) و یا امام رضا (ع) ، مطالبی بگوید امام در باره دیگر ائمهء معصومین (علیهم السلام ) چندان اطلاعات زیادی نداشته باشد و این امر برای یک شیعه که می خواهد به سیره آنها عمل کند و از اخلاق و رفتار و کردار آن معصومین الگو بگیرد ، شایسته نیست .

لذا سعی می شود به هر مناسبت مطلب مختصری در حد امکان ، پیرامون ائمه اطهار (ع) خدمت خوانندگان عزیز ارائه گرددکه اکنون به مناسبت میلاد امام هادی (ع) در 15 ذی الحجه و به دلیل ناشناخته تر بودن این امام همام (ع) نوشته ذیل تقدیم می گردد .

امام علی بن محمد الهادی (علیه السلام)درسال 212ه به دنیا آمد و پدر بزرگوارش نام او را علی گذاشت و کنیهء ابا الحسن را برای او انتخاب کرد و در طول حیات مبارکش به القاب (نجیب ، مرتضی ، هادی ، نقی ، عالم ، فقیه ، امین ، موتمن و طیب ) ملقب شد و هنگامی که به شهر سامرا رفت ، در محله ای بنام عسکر سکنی گزید لذا ، ایشان به العسکری یا فقیه العسکری نیز ملقب شد . و در سال 245ه با زهر به شهادت رسید .
این امام معصوم در 9 سالگی به امامت رسید و در صدر اصحاب فتوا و فقهای عصر خود قرار گرفت و سختیهای مقام امامت را به مدت سی و چهار سال به جان خرید و در برابر ظلم ونفاق ایستادو خود و پیروانش دوران سختی را تحمل کردند. و در سخترین مجالس و در حضور جبارترین فرمانروایان عصر، سخن حق را هر چند برای آنها تلخ و گزنده بود گفت و بسیاری از گمراهان را با سخنان روح افزایش هدایت کرد.
ایشان در مدت عمر کوتاه ولی پربرکتشان آنچنان تأثیر خدایی بر روح و روان افراد گذاشت که پیروان او روز به روز بیشتر می شدند و در بین عامه مردم و فرماندهان ارتش اسلام و نیروهای ساده نظامی و برخی از والیان آن زمان طرفدارانی یافت.
دلایل امامت امام هادی (ع):
اسماعیل بن مهران می گوید : ((هنگامی که امام جواد(ع) به دستور معتصم ، به بغداد می رفت ، از ایشان پرسیدم " : جانم فدایت من برای شما نگرانم . پس بعد از شما امامت به چه کسی می رسد ؟ ایشان به شدّت گریه کردند ، به صورتی که محاسن ایشان خیس شد ، سپس روی به من کرد و فرمود : امامت بعد از من به فرزندم علی می رسد )
(الفصول المهمه – ص277)
امیه بن علی قیسی نقل می کند : به ابی جعفر دوم علیه السلام (امام جواد)(ع) گفتم : چه کسی جانشین شما می شود ؟ ایشان فرمودند: فرزندم علی (ع)
(کفایه الأثر- خزاز قمی – ص 280)
مسعودی به نقل از محمد بن عثمان کوفی از ابی جعفر (ع) (امام جواد) ،می گوید : از ایشان پرسیدم که پناه بر خدا اگر برای شما حادثه ای روی دهد ،بعد از شما امامت به چه کسی می رسد . فرمودند: به این فرزندم یعنی أباالحسن (امام هادی)(ع)
( اثبات الوصیه ص 221)
شیخ صدوق به نقل از عبدالواحد محمد بن العبدوس عطار می گوید: از علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری شنیدم که گفت : حمران بنی سلمان به ما گفت : صقر أبی دلف گفت : از ابا جعفر محمد بن علی الرضا (علیها السلام) شنیدم می گفت : امام پس از من فرزندم علی است ، فرمان او فرمان من است و سخن او سخن من است و اطاعت از او اطاعت از من است و ......کمال الدین – ج2 ص 378
مقام و منزلت امام(ع) :
امام هادی بعد از وفات امام جواد در شهر مدینه ماند تا اینکه بعد از وفات معتصم و به پایان رسیدن دوران واثق ، دوره خلافت یکی بدترین و خوانخوارترین خلفای بنی عباس یعنی متوکل شروع شد و هنگامی که متوکل، اقبال مردم را به سوی امام هادی (ع) دید ، با حیله و نیرنگ او را از مدینه به سامرا آورد و برای تحقیر ایشان دستور داد آن حضرت را در محله بدی بنام (دارالصعالیک ) به مدت سه روز ساکن کردند اما این خلیفه عباسی، خبر نداشت که مقام و منزلت امام از جا ومکان بدست نمی آید ، بلکه جا و مکان از وجود آن حضرت شرف می یابد.(مناقب شهر آشوب – ص )
البته این اعتقاد و احترام به امام هادی حتی به داخل سرای خلیفه عباسی نیز نفوذ کرده بود به طوریکه ، در کتاب حُلیه الابرار آمده است که هنگامی که متوکل عباسی دچار مرض بدخیمی شده بود ، مادرش برای خوب شدن خلیفه نذر کرد که در صورتی که خلیفه سلامتی خود را بازیابد، مبلغ زیادی را خدمت امام هادی (ع) ارسال کند. و پس از اینکه متوکل بنابر توصیه های پزشکی امام هادی (ع) ، سلامتی خود را بازیافت ، مادرش مبلغ فراوانی را به همراه مهر خود برای امام ارسال کرد.که بعداً ادای این نذر مورد اعتراض خلیفه قرار گرفت .
( حلیه الابرار ص 168)
از سوی دیگر به دلیل اینکه امام هادی (ع) در کودکی و در 9 سالگی به امامت رسید برخی از شیعیان نیز به امامت ایشان شک داشتند اما هنگامی که با وی روبرو می شوند، ابهت و عظمت امام بی اختیار نسبت به امام ادای احترام می کردند . محمد بن حسن أشتر علوی می گوید : همراه پدرم کنار در منزل متوکل عباسی ایستاده بودم و از گروهی از مردم که بین آنها طالبی و عباسی و جعفری بودند شنیدم که می گفتند : ما به احترام این کودک یا نوجوان (غلام ) سرپا نمی ایستیم . زیرا که او شریفترین و بزرگترین ما نیست . و منظور آنها ابوالحسن (امام هادی)(ع) بود. ولی هنگامی که امام هادی (ع) تشریف آوردند ، همه مردم به احترام ایشان قیام کردند ، و من به آن جماعت گفتم : شما که گفتید ما از جای خود بر نمی خیزیم ؟ آنها گفتند: به خدا قسم نتوانستیم خود را کنترل کنیم و از جای خود برخاستیم .
( مناقب – این شهر آشوب – ج 4- ص 411) که این واقعه نشان می دهد امام از سوی برخی از شیعیان ناآگاه ومغرور نیز مورد بی مهری قرار می گرفت .
یکی از خصوصیات بارز امام هادی (ع) عبادت خالصانهء و راز وبیازهای شبانه ایشان است به عنوان نمونه هنگامی که به خلیفه عباسی گفتند که امام هادی (ع) درحال تدارک قیامی برعلیه تو می باشد ، خلیفه به عده ای از مزدوران و دژخیمان خود دستور داد تا شبانه به خانه امام هادی(ع) حمله کنند و خانه او را تفشیش کنند و او را به همراه سلاحها دستگیر کرده و به قصر بیاورند. هنگامی که سربازان خلیفه شب هنگام به خانه امام هادی (ع) حمله کردند ، مشاهده کردند که امام (ع) بر روی خاک و ریگ در حالیکه ملافه ای از پشم بر سر خود گذاشته به عبادت و خواندن آیات قرآن کریم با مضمون امیدواری و هشدار (وعد و وعید) ، مشغول بودند. پس آنها امام (ع) را با همان وضعیت به نزد خلیفه آوردند که خلیفه با دیدن امام (ع) او را بزرگ داشت و در کنار خود نشاند و با او سخن گفت سپس متوکل گریه فراوان کرد و از امام (ع) پرسید : ای ابالحسن آیا قرضی داری ؟ امام (ع) فرمود : بله چهار هزار دینار . پس متوکل دستور دارد پرداخت کنند و او را با تجلیل و اکرام به خانه بازگرداندند.-
( فصل الخطاب – محمد خواجه پارسا بخاری – از پیوستهای کتاب نیابیح الموده – ص 386)
میراث امام (ع) )
از امام هادی میراث گرانبهایی از احادیث و دعاهای فراوان مانند دعای قضای حوایج که با این عبارات شروع می شود(یاعدّتی عند العدد و یا رجایی و المُعتمد و یا کهفی و السَند یا واحدُ یا احد ،....) یعنی (ای توشه و ذخیره من به هنگام جمع آوری توشه و ذخیره برای آخرت، وای امید و مورد اعتماد من و ای پناه و پشتیبان من و ای یکی و ای یگانه و ....) (کتاب عده الداعی ص 42) و یا دعای مناجات شبانه امام هادی که با این عبارات شروع می شود (الهی مسی ء قد ورد، وفقیر قد قصد ، ولاتخیب مسعاه واحمه و اغفرخطاه )
یعنی (خدایا گناهکاری به نزد تو آمد، و فقیری قصد تو کرد ، پس امیدش را ناامید نکن ، او را رحمت فرما و گناهش را ببخش )
( کتاب سیره الامام الهاشر علی الهادی (ع) - ص 31 )

و یا دعای در قنوت امام هادی (ع) ، (منهج الدعوات ص 61 ) و دعای دیگری که با عبارت (یا کبیرکل کبیر، یا من لاشریطله و لاوزیر،...) ، (شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد این دعا را از امام هادی (ع) روایت کرده است ) و دعاهای دیگری که خواندن هر یک از آنها روح انسان را متعالی می کند و در تهذیب اخلاق بسیار مؤثر است
شیخ بهایی نیز به هنگام سفر به عتبات مقدسه و در شهر سامرا در ابیاتی مقام و شأن امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) را بیان می کند و شور و شوق خود را برای زیارت قبر آنها در این شهر نشان می دهد و از زوار می خواهد ضمن اینکه خضوع و خشوع داشته باشند ، پای برهنه به حرم دو امام معصوم (علیهم السلام ) وارد شوند و حرم این دوامام همام را به (طور سینا) تشبیه می کند که در آن خداوند متعال در سوره طه آیه 12 موسی (ع) را با عبارت ( إنّی أنا ربک فاخلع نعلیک إنک بالواد المقدّس طُوی ) مورد خطاب قرار می دهد .
أسرع السیر ایها الحادی إن قلبی إلی الحمی صادی
و اذا ما رأیت من کثب مشهد العسکری و الهادی (ع)
فأغضض الطرف خاضعاً و لها و اخلع النعل انه الوادی
( اعیان الشیعه ج9 – ص 248)
در پایان از خدای بزرگ و منان خواستاریم ما را روز به روز نسبت به امامان معصوممان (علیهم السلام )آگاه تر نماید و به برکت وجود مقدسشان ما را مورد لطف و مرحمت دائمی خود قرار دهد .آمین یا رب العالمین .
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - مقالات
پنج شنبه دوازدهم 9 1388
X