اهم سخنان وی به روایت ایلنا به شرح زیر است:
2- همه آدمیان کرامت و استعداد برتر بودن را دارند و اینکه بعضی انسانها برتر از دیگران هستند به خاطر استفاده از این استعداد خدادادی است و میتوانند به مرحله بالای انسانیت برسند.
3- علی الگو و اسوه عدالت و تقوا است چرا که دست پرورده نبی اکرم است و حتی به تعبیر یک دانشمند بزرگ غیرمسلمان که میگفت من به پیامبر احترام میگذارم چرا که علی گفته است و خود علی افتخار میکرد که غلام پیشگاه نبی اکرم باشد. بنابراین علی در عدالت، تقوا و انصاف اسوه بود.
4- یکی از امتیازات بزرگ او این بود که توانست برای مدت کوتاهی حکومت ظاهری را به دست گیرد و در روز غدیر او از طرف خداوند و پیامبر به عنوان انسان شایستهای شناخته شد که لیاقت حکومت بر انسانها را دارد اما به هر دلیل حکومت او به تعویق افتاد و علی(ع) با همه شایستگی که از طرف خداوند به او داده شده بود، این حکومت را به دست نگرفت.
5- در 1400 سال پیش امیرمومنان تنها به خاطر رضایت مردم از حکومت کنار کشید و اگر نبودند و او را نمیخواستند حکومت را به دست نمیگرفت.
6- مسئله عدالت علی(ع) فقط اقتصادی نیست بلکه یک عدالت جامع است. عدالت او آزادی انسان و حرمت و تقوا بود. او حتی برای انسانهایی که مسلمان نبودند و مخالف او بودند نیز حرمت و آزادی قائل بود.
7- همیشه سیاست ضد اخلاق بوده است و نه تنها اخلاق توسط حکومتهای دیکتاتور و مستبد پایمال شده بلکه در جوامعی که حکومت دموکراتیک هم داشتهاند اخلاق قربانی سیاست شده است.
8-زمانی که او به خلافت رسید گروهی به او گفتند حکومتهایی که در دورههای قبلی بودهاند و انحراف داشتهاند برکنار کند ولی علی (ع) گفت من هرگز با ناروایی و ستم با آنها برخورد نمیکنم و از من به دور است که برای تن دادن به قدرت و رسیدن به حکومت دیگران را از سر کار براندازم به همین دلیل به او گفتند تو سیاستمدار نیستی و صداقت تو سبب میشود که به قدرتات ضربه بخورد و علی(ع)پاسخ داد که تقوا بزرگترین پایه اخلاق است و اگر تقوا نبود و خود را مکلف به اجرای آن نمیدانستم بزرگترین سیاستمدار عالم بودم؟ علی (ْع)زرنگی کردن را جزو سیاست نمیدانست حتی در جنگهایی که به دشمنان او بدگویی میکردند علی(ْع) می فرمود دشنام ندهید و با تهمت و افترا کسی را تخریب نکنید و هرگز نمیپسندید که به نام انقلاب و اسلام و علی به دیگران بدگویی شود.
9- در حکومت حضرت علی (ْع)همه مشمول عدالت او بودند چه انسانهایی که در همان جامعه میزیستند و چه آنهایی که مسلمان نبودند و در شهرهای اطراف بودند. وی معتقد بود هیچ انسانی به خصوص اگر سوابق درخشانی دارد، نباید مورد ستم قرار گیرد.
رسول صدرعاملی، عزتالله انتظامی، مازیار میری، احمد مسجدجامعی، محمدعلی شیرازی، محمد رحمانیان، مهتاب نصیرپور، داود رشیدی، معصومه ابتکار، غلامحسین علیخانی، حسین پاکدل، حبیب رضایی، محمد عاقبتی از جمله هنرمندانی بودند که مراسم جشن عید غدیر هنرمندان حضور داشتند.
دلی کز جان غلام مرتضا نیست
یقین می دان که در راه خدا نیست
حبّ علی علیه السلام آن هم از جان و دل معنا و مفهوم واقعی ولای نسبت به امام علی بن ابی طالب و اساس نظریه امامت و تشیع است.
این را می دانیم که طی قرنها میان متکلمان شیعه و سنی بحث بر سر معنی ولاء است. این که این کلمه به معنای «حب» است یا به معنای «ولایت و امامت و احقیت».
رساله شیخ مفید (م 413) در این باب یکی از قدیمی ترین رساله هایی است که در این باب نوشته شده است. در آن قبیل بحثها، علاوه بر بحث های لغوی، گفته می شود که دلیل اراده رسول از معنای مولی به امامت آن است که وقتی رسول (ص) این لفظ را در روز غدیر در باره امام علی علیه السلام فرمودند، شاعرانی چون حسّان بن ثابت در اشعاری که در این باره سرودند، از آن معنای امامت را فهمیدند.
آنچه در روز غدیر رخ داد، با عظمتی که داشت، نمی توانست صرفا به معنای دوستی باشد. گفتن چنین سخنی، نیاز به اجتماع دهها هزار نفری مردم نبود. این کار را حداکثر در مسجد مدینه در میان صحابه هم می شد انجام داد. یک دوستی ساده چه ارتباطی با دهها هزار عرب بدوی دارد که در بیابانها زندگی می کنند؟
این که مولی کاربردهای مختلفی دارد، قابل انکار نیست و در لغت، هر گاه کاربردهای مختلف باشد باید شرایط حالی و مقالی را در نظر گرفت و بر اساس آنها نظر داد.
اما نکته دیگر به لحاظ لغت آن است که سه حرف: و + ل + ی مانند بسیاری از لغات دیگر، و بر اساس دیدگاه خاصی که در لغت شناسی وجود دارد، یک معنای اصلی دارد که این معنای اصلی، جریان و سریان در تمامی کاربردها و معانی حاشیه ای خواهد داشت. این معانی حاشیه ای در دوره هایی خاص به معنای اصلی آن کلمه تبدیل شده و حتی ممکن است معنای اول یا به تعبیری کاربرد آن در معنای اول کنار گذاشته شود.
اگر معنای این کلمه سه حرفی، همان حب و دوستی باشد، چنین معنایی می تواند در کاربردهای مختلف آن با درجات متفاوت و نیز پیامدها و تبعات آن که معمولا در برخی از کاربردها منظور می شود، وجود داشته باشد.
برای مثال وقتی مولی به معنای ناصر و یاور بکار می رود – چنان که در قرآن آمده است که «خداوند مولای مسلمین است و کافران مولا ندارند» یا وقتی به معنای حلیف و جار یعنی همپیمان و همسایه به کار می رود، این به دلیل رابطه عاطفی حب و ولاء است که نوعی حق را میان آنان ایجاد می کند.
دو مؤمن نسبت به هم ولایت دارند ـ چنان که در قرآن آمده ـ یعنی حب و طبعا حق توصیه و امر به معروف دارند. دو همسایه حقوقی نسبت به یکدیگر دارند و طبعا نوعی ولایت، و لذا ولایت به معنای جار هم به کار می رود. چنان که دو همپیمان چنین رابطه ای دارند و همین کاربرد وجود دارد.
بنابرین ولاء و احق بودن، معنایی بسیار به هم نزدیک دارند که رشته آنها را «حب» برقرار می کند.
وقتی خداوند متعال در قرآن می فرماید: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی، معنایش این است که حب را با اطاعت پیوند می زند. این پیوند از آن روست که اگر کسی عاشق کسی باشد از او اطاعت و پیروی هم خواهد داشت. این اطاعت و پیروی می تواند بسیار جدی و در حد بالایی باشد. عالی ترین جلوه آن عشق انسان به خدا است که اوج ولایت و اطاعت است و درجات پایین تر آن در مورد بندگان صالح است. و این اساس همان آیه است که می فرماید: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا....
وقتی در روایت آمده است که «المرء مع من احب»، شخص با کسی محشور خواهد شد که او را دوست دارد دقیقا به همین معناست که دوستی نسبت به شخص، به معنای اسوه و محور قرار دادن اوست.
وقتی خداوند، حب علی را راه ورود به اطاعت از نبی و خداوند دانسته، قطعا حکمتی داشته است. علی علیه السلام و اهل بیت او دین شناسانی هستند که معارف اصیل اسلامی از زبان آنان بیان می شود. و پیداست که خداوند به یک حب ساده، بدون نوعی تقدم و اولویت که لازمه آن شاخص بودن است، کاری ندارد.
شعری که در آغاز آمد از شیخ حسن کاشی، شاعر اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم هجری است که تقریبا تمامی اشعار او در ستایش امیر مؤمنان علیه السلام است. او در این شعر جان تشیع را هم حب علی از جان و دل عنوان کرده و عشق دیگران را بیراهه میداند، و ادامه آن:
دلی دارم بحمدالله که در وی
به غیر از مرتضی دیگر هوا نیست
تو را گر آل بوسفیان امامند
مرا رهبر به غیر از مرتضا نیست
علی تا هست بر اوج ولایت
که جز او در دو عالم رهنما نیست
اساسا آنچه سبب شده است تا متکلمان شیعه مولی را به معنای اولی و احق تفسیر کنند، استنادی است که به گفتههای لغت شناسان دارند. مبرد، ادیب معروف و لغت شناس درجه اول قرن چهارم هجری به صراحت مینویسد که مولی به معنای اولی و احق آمده است. چنان که در قرآن آمده است: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم، و این معنای احق بودن رسول و مقدم بودن ایشان بر مؤمنان است.
این ولایت اساس تشیع و همان نظریه امامت است که شیعیان را به سمت اطاعت از اهل بیت و یادگیری دین از زبان آنان سوق داده و به آنان یاد داده است که حب اهل بیت تنها یک دوستی ساده نیست بلکه به معنای اطاعت از آنان است.
اینک شعری دیگر از شیخ حسن کاشی که رحمت ابدی خداوند بر او باد:
ای تخت امامت به تو زیبنده و لایق
فرمان تو و حکم قضا هر دو موافق
هم ذات تو مجموعه ابواب مکارم
هم شخص تو دیباچه عنوان حقایق
مولای تو با فسق مسلمان موحد
اعدای تو با طاعت معبود منافق
مقصود وجود دو جهان حیدر صفدر
ای جای رفیعت زبر سبع طرایق
از مهر تو هر دل که طلب کرد حمایت
فارغ ز حوادث شد و ایمن ز طوارق
دین نبی و امر حق و کار جهان را
تو حافظ و تو ضابط و تو فاتق و راتق
آن کیست که مثل تو بود بعد پیمبر
ای ذات تو را بعد نبی مثل نه لایق
در خانه دین هست علی در به حقیقت
از در نرود هر که بود خائن و سارق
منبع : آینده
لهجه خورشید
ای اذان محض ای تکبیر ناب
ای علی ای مرزبان افتاب
ای خدای خطبهای کوه کلام
ای طنین واژهای سیل سیام
ای به گردت عارفان در هلهله
وی به شوقت صوفیان در سلسله
ای سوارسهمگین سوره ها
وی اسیری غرش اسطوره ها
جز تو پیغمبر تبسم با که کرد
آفتاب اخر تکلم با که کرد
چون ندید از تو خلق کوروکر
رد رد الشمس در شق القمر
جز تو ای ثقل زمین ای بو تراب
با که بوداخر سلام افتاب
ای روان پهلوانی در بدن
پهلوان روح در میدان اتن
مرد میدان مرد گرد
مرد عرفان مرد دانش مرد درد
ای حصار عرش بر فرش حصیر
وی غبار وحی بر خاک غدیر
ای بت بالاتر از تاویل من
لرزه افتد از تو بر تمثیل من
اندکی تاریک شو در نور خویش
تا ببینم در تو ذوب طور خویش
کور شد اندیشه ام دستم بگیر
عاجزم من از مراعات النظیر
عفو فرما استعارات مرا
سهو دان خبط عبارات مرا
یا علی قلیان روحم پاک نیست
جسم من در مرتع ادراک نیست
در درون من منیت مانده است
شعر من در جاهلیت مانده است
یا علی من مرد آهن نیستم
شاعر شمشیر و جوشن نیستم
یا علی از من مجو لحن شرار
من نمیدانم زبان ذوالفقار
من اسیری خفته در بند توام
من یتیم کوی لبخند توام
با اسیر خود سرافرازی مکن
با یتیمان دلم بازی نکن
شبنمی در من بنه تفسیر ناب
خطبهای بر من بخوان در وصف آب
بامن از گلزار لولا ها بگو
بامن از افلاک بالا ها بگو
احمد عزیزی
غدیر، داستان اعتقاد
در نقطه غدیر توقفى باید، که با حقیقت انسان سر و کار دارد. هزار و چهارصد سال است که شیعه زلال پر برکت غدیر را به پاى درختان ولایت مىافشاند، و از آن بیابان خشک باغهاى پر ثمر اعتقادى و گلهاى زیباى محبت را پرورش مىدهد.
آغاز پانزدهمین قرنى است که شیعه با حجتى قوى و برهانى قاطع، که پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله به دستش داده، پرچم بلند «اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیّاً وَلِىُّ اللَّهِ» را برافراشته و از مرزهاى اعتقادى خویش پاسدارى مىکند.
غدیر، مراسمى عظیم و مجموعهاى فراموش نشدنى در تاریخ اسلام است که بعنوان «واقعه غدیر» جایگاه خاصى در اعتقادات مقدس ما دارد.
در کتاب حاضر با یادى از عظمت مراسم سه روزه غدیر در تاریخ اسلام، گزارشى به صورت لحظه به لحظه با تمام جزئیات واقعه غدیر در قالب داستانى تقدیم مىشود؛ تا غدیر را آنگونه که واقع شده بیاموزیم و به نسلهاى آینده بسپاریم.
آنچه در ترسیم واقعه غدیر آوردهایم با استناد به منابع است، و حتى یک کلمه بصورت تخیل و پردازش آورده نشده است. آدرسهاى منابع نیز بصورت پىنوشت در پایان کتاب آمده است.
به امید روزى که در کنار صاحب غدیر حضرت بقیة اللَّه الاعظم ارواحنافداه و عجّل اللَّه فرجه، غدیر را به جشنى دیگر نشینیم، و داستان آن روزهاى شیرین را از دو لب مبارک آن حضرت بشنویم.
قم، محمد باقر انصارى زنجانى
عید غدیر 1421 ، زمستان 1379
عظمت غدیر
خطابه غدیر بعنوان آینه تمامنماى ولایت امیرالمؤمنینعلیهالسلام بین تمام خطابههاى اسلام ویژگیهایى دارد که آن را بصورت منحصر بفرد درآورده است. این اهمیت باز مىگردد به متن خطبه و فضاى خاصى که این سخنرانى در آن انجام شده است.
مهمترین مقاصد حضرت در خطبه غدیر را مىتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1 . نتیجهگیرى از زحمات 23 ساله رسالت با تعیین ادامه دهندگان این راه.
2 . حفظ دائمى اسلام با جانشینانى که از عهده این مهم برآیند.
3 . اقدام رسمى براى تعیین خلیفه که از نظر قوانین ملل سندیت دارد.
4 . ترسیم خط مشى آینده مسلمین تا آخر دنیا.
5 . اتمام حجت بر مخالفان اسلام اعم از مقصرین و معاندین.
این اهداف بلند در سایه شرایطى انجام شد که شایسته ابدیت غدیر بود، و آن را بعنوان یک واقعه استثنایى در آورد. امام باقرعلیهالسلام مىفرماید:
لَمْیُنادِ بِشَىْءٍ مِثْلَ ما نُودِیَ بِالْوِلایَةِ یَوْمَ الْغَدیرِ.(1)
هیچ حکمى مثل ولایت در غدیر اعلام نشده است!
عظمت خاص غدیر را در جهات زیر مىتوان ترسیم کرد:
1 . شرایطى که براى ابلاغ این اصل اعتقادى اسلام بر پا شد که آن اجتماع بزرگ و شیوه خاص بیان و منبر، فقط در این ماجرا بوده است. بخصوص مسئله وداع پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله با مردم حاکى از این بود که با اعلام ولایت اسلام از نظر دشمنان خارجى نفوذ ناپذیر شده است.
2 . مسئله امامت فقط بصورت یک خبر و پیام و خطابه اجرا نشد، بلکه بعنوان حکم و فرمان اجرا گردید، و با گرفتن بیعت از عموم مسلمانان و تعهد گرفتن از آنان اعلام شد.
3 . شرایط جغرافیایى غدیر که قبل از تقاطع جادهها در جحفه و پیش از تفرق قبایل بوده است. همچنین توقف سه روزه در بیابانى داغ و شرایط زمانى حجة الوداع پس از ایام حج که عظیمترین اجتماع مسلمانان تا آن روز بود.
4 . مقام مخاطِب خطبه، و نیز حالت خاص مخاطَبین یعنى حاجیان، آن هم پس از اتمام حج و هنگام بازگشت، و نیز اعلام نزدیکى رحلت پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله، چه آنکه حضرت 70 روز پس از این سخنرانى از دنیا رحلت نمودند.
5 . خطاب خداوند که: «اى پیامبر، ابلاغ کن آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنى رسالت خود را نرساندهاى»، که در هیچیک از فرامین الهى چنین مطلبى گفته نشد.
6 . بیم پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله از کارشکنىهاى منافقین، و دستور قاطع الهى بر لزوم ابلاغ حکم ولایت و امامت براى آینده مسلمین، از خصوصیات ابلاغ این حکم الهى بود.
7 . ضمانت الهى بر حفظ پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله از شرّ دشمنان در خصوص این ابلاغ و رسالت که در هیچیک از احکام الهى چنین ترسى نبود و چنین ضمانتى انجام نشد.
8 . مفاهیم بلند و حساسى که در تبیین مقام ولایت در متن خطبه فرمودند و معناى دقیق آن را به روشنترین وجهى بیان نمودند.
9 . مراسم خاصى که قبل و بعد از خطبه واقع شد که بیعت و عمامه «سحاب» و تهنیت از نمونههاى آن است و دلالت بر اهمیت ویژه این ماجرا مىنماید.
10 . خطاب خداوند که: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم»، که تا آن روز مشابه آن را هم نفرموده بود.
11 . توجه خاصّ ائمهعلیهمالسلام به سخنان پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله در غدیر، و بخصوص کلام امیرالمؤمنین و حضرت زهراعلیهماالسلام که فرمودند: «روز غدیر خم براى کسى عذرى باقى نگذاشت».(2) همچنین اهتمام علما به تفصیل مباحث مربوط به غدیر به تبعیت از ائمهعلیهمالسلام بعنوان ریشه اصیل ولایت و امامت، بیانگر ارزش اعتقادى آن در طول تاریخ است.
12 . سند و شیوه نقل این حدیث از نظر حدیثى، تاریخى، کلامى و ادبى، و همچنین فراگیرى و راهیابى آن به قلوب مردم، در میان روایات ولایت بىمانند است. محققان تواتر این حدیث را به اثبات رسانده، و همه مسلمانان با هر فرقه و مسلکى که دارند به درستى این حدیث اعتراف کردهاند.
همه اینها حاکى از اهمیت ویژه غدیر در فرهنگ اسلام است، و به ما هشدار مىدهد که این اصل اعتقادى شیعه را با تمام هستى خویش پاس بداریم.
سؤال 2:
از مدینه تا غدیر
آغاز سفر(3)
در سال دهم هجرى پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله براى اولین بار بطور رسمى اعلان عمومى حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند. آنحضرت این سفر را بعنوان «حجة الوداع» مطرح کردند، که به معناى تنها سفر پر خاطره آن حضرت در دلها جاى گرفت.
هدف از این سفر بیان دو حکم مهم از قوانین اسلام بود که هنوز براى مردم بطور کامل و رسمى تبیین نشده بود: یکى حج، و دیگرى مسئله خلافت و ولایت و جانشینى بعد از پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله.
پس از دستور الهى، پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله منادیانى را به مدینه و اطراف آن فرستادند و تصمیم این سفر را به اطلاع همه رساندند تا هرکس بخواهد خود را آماده این سفر و همراهى آن حضرت نماید.
پس از اعلان عمومى، عده بسیارى از اطراف مدینه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجرین و انصار در سفر مکه ملازم رکاب حضرت باشند.
با حرکت کاروان پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله در بین راه مدینه تا مکه افراد قبایل به جمعیت اضافه مىشدند. با رسیدن این خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطراف مکه و شهرهاى یمن و غیر آن نیز بسوى مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصاً از پیامبرشان بیاموزند و در این اولین سفر رسمىِ حضرت بعنوان حج شرکت داشته باشند.
اضافه بر آنکه حضرت اشاراتى فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است، و این مىتوانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد.
جمعیتى حدود یکصد و بیست هزار نفر در مراسم حج شرکت کردند، که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه بهمراه حضرت حرکت کرده بودند، و جمعیت لبیکگویان در جاى جاى جاده در حرکت بودند.
از مدینه تا مکه(4)
کاروان بزرگ پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله روز شنبه بیست و پنجم ماه ذىقعده از مدینه حرکت کردند. به دستور آن حضرت مردم لباس احرام همراه برداشته بودند، و خود حضرت نیز غسل کرده و دو لباس احرام همراه برداشتند؛ و براى احرام تا مسجد شجره در نزدیکى مدینه آمدند.
اهل بیت معظم پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله که فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسینعلیهمالسلام و سایر فرزندان آن حضرت بودند، و نیز همسران آن حضرت همگى سوار بر هودجهاى شتران همراه حضرت بودند.
با رسیدن به «مسجد شجره» احرام بستند و مسیر ده روزه تا مکه را آغاز کردند، و قافلهاى عظیم که شامل مردم سواره و پیاده بود همراه آن حضرت به حرکت در آمدند.
صبح روز یکشنبه را در منطقهاى توقف کردند و تا شب همانجا ماندند، و پس از نماز مغرب و عشا حرکت کردند. صبح روز بعد به «عِرْق الظَبْیَة» رسیدند، و سپس در «رَوْحاء» توقف مختصرى کردند. از آنجا براى نماز عصر به «مُنصرَف» رسیدند. هنگام نماز مغرب و عشا در «مُتَعَشّى» پیاده شدند و شام را همانجا صرف کردند. براى نماز صبح به «اثایة» رسیدند، و صبح روز سهشنبه در «عَرْج» بودند، و روز چهارشنبه به «سَقْیاء» رسیدند.
در بین راه، پیادهها سختىِ راه را مطرح کردند و از حضرت سوارى درخواست نمودند. حضرت که سوارى در اختیار نداشتند، دستور دادند تا براى آسانى سیر، کمرهاى خود را ببندند و راه رفتنشان را بین تند رفتن و دویدن قرار دهند. با انجام این دستور راحتتر شدند.
روز پنجشنبه به «اَبْواء» رسیدند که قبر حضرت آمنه مادر پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله آنجا بود، و حضرت قبر مادر را زیارت کردند.
روز جمعه با عبور از «جُحفه» و «غدیر خم» عازم «قُدَیْد» شدند و شنبه آنجا بودند. روز یکشنبه تا «عُسفان» آمدند و روز دوشنبه به «مَرّ الظهران» رسیدند و تا شب آنجا ماندند.
شب به سوى «سَیْرَف» حرکت کردند و به آنجا رسیدند که منزل بعدى مکه معظمه بود. بعد از ده روز طى مسافت، در روز سه شنبه پنجم ذىحجة اولین کاروان حج اسلام با جلال و عظمتى بىنظیر وارد شهر «مکه» شدند.
سؤال 3:
حجاج یمن همراه امیرالمؤمنینعلیهالسلام(5)
در ایامى که سفر حج اعلام شد، امیرالمؤمنینعلیهالسلام با لشکرى از طرف پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله به «نَجْران» و سپس «یمن» رفته بودند. هدف از این سفر دعوت به اسلام و جمعآورى خمس و زکات و جزیه بود و نیز حل اختلافى که بین اهل یمن پیش آمده بود.
پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله هنگام حرکت از مدینه براى امیرالمؤمنینعلیهالسلام نامهاى فرستادند، و طى آن دستور دادند آن حضرت نیز با لشکر و کسانى از اهل یمن که مایل به شرکت در مراسم حج هستند از آنجا به سوى مکه حرکت کنند.
امیرالمؤمنینعلیهالسلام پس از پایان کارهاى محوله در نجران و یمن، با لشکر همراه و دوازده هزار نفر از اهل یمن عازم مکه شدند.
با نزدیک شدن کاروان پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله به مکه از طرف مدینه، امیرالمؤمنینعلیهالسلام هم از طرف یمن به این شهر نزدیک شدند و دستور دادند مردم در میقات اهل یمن احرام ببندند.
سپس حضرت جانشینى در لشکر تعیین کردند و خود پیشتر به ملاقات پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله شتافتند، و در نزدیکى مکه خدمت حضرت رسیدند و گزارش سفر را دادند. پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله بسیار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشکر همراه و حجاج یمنى را به مکه بیاورد. امیرالمؤمنینعلیهالسلام به محل لشکر بازگشتند و همراه آنان - همزمان با قافله پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله - روز سه شنبه پنجم ذىحجه وارد مکه شدند.
اعمال حج
با رسیدن روز نهم ذىحجة مراسم حج آغاز شد. حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر رفتند، و روز دهم در مِنى قربانى و رمى جمرات و سایر اعمال را انجام دادند.
سپس طواف و سعى و بعد از آن اعمال دیگر حج را به ترتیب به انجام رساندند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بیان فرمودند. بدینسان تا پایان روز دوازهم ذىحجة اعمال سه روزه حج پایان یافت.
تحویل میراث انبیاءعلیهمالسلام به صاحب ولایت(6)
پس از پایان مراسم حج دستور الهى بر پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله چنین نازل شد:
نبوت تو به پایان رسیده و روزگارت کامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و میراث انبیاء را به على بن ابىطالب بسپار که او اولین مؤمن است. من زمین را بدون عالمى که اطاعت من و ولایتم با او شناخته شود و حجت بعد از پیامبرم باشد رها نخواهم کرد».
یادگارهاى انبیاءعلیهمالسلام صُحُف آدم و نوح و ابراهیمعلیهمالسلام و تورات و انجیل و عصاى موسىعلیهالسلام و انگشتر سلیمانعلیهالسلام و سایر میراثهاى ارجمندى است که فقط در دست حجج الهى است، و نزد انبیاى گذشته و اوصیاى ایشان دست به دست گشته تا آن روز که خاتم انبیاءصلىاللَّهعلیهوآله حافظ آن بود، و اینک باید به اوصیاى آن حضرت انتقال مىیافت.
پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله، امیرالمؤمنینعلیهالسلام را فراخواند و مجلس خصوصى تشکیل دادند و ودایع الهى را به آن حضرت تحویل داد، و بدینسان میراث ششهزار ساله انبیاءعلیهمالسلام به امیرالمؤمنینعلیهالسلام سپرده شد. این ودایع از امیرالمؤمنینعلیهالسلام به امامان بعد منتقل شده تاکنون که در دست مبارک آخرین حجت پروردگار حضرت بقیة اللَّه الاعظمعلیهالسلام است.
سلام بعنوان «امیرالمؤمنین»(7)
پیش از حرکت به سوى غدیر، در مکه جبرئیل لقب «امیرالمؤمنین» را بعنوان اختصاص آن به على بن ابىطالبعلیهالسلام از جانب الهى آورد، اگر چه این لقب قبلاً نیز براى آن حضرت تعیین شده بود.
پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله دستور دادند تا بزرگان اصحاب جمع شوند و طى مراسم خاصى نزد علىعلیهالسلام بروند و بعنوان «امیرالمؤمنین» بر او سلام کنند و «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» بگویند، و بدینوسیله در زمان حیات خود، از آنان اقرار بر امیر بودن علىعلیهالسلام گرفت.
در اینجا ابوبکر و عمر بعنوان اعتراض به پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله گفتند: آیا این حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شد و فرمود: «حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند این دستور را به من داده است».
سؤال 4 و 5:
اعلان عمومىِ حضور در غدیر(8)
با اینکه انتظار مىرفت پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله در این اولین و آخرین سفر حج خود مدتى در مکه بمانند، ولى بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادىِ خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند:
فردا - روز چهاردهم ذىحجه - همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در «غدیر خم» حاضر باشند و کسى جز معلولان نباید باقى بماند.
انتخاب منطقه «غدیر» به امر خاص الهى از چند جهت قابل ملاحظه بود:
یکى اینکه در راه بازگشت از مکه، کمى قبل محل افتراق کاروانها و تقاطع مسیرها در جحفه است.
دوم اینکه در آیندههاى اسلام که کاروانهاى حج در راه رفت و برگشت از این مسیر عبور مىکنند با رسیدن به وادى غدیر و نماز در مسجد پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله، تجدید خاطره و بیعتى با این زیربناى اعتقادى خود مىنمایند و یاد آن در دلها احیا مىگردد.
سوم اینکه «غدیر» محلى بسیار مناسب براى برنامه سه روزه پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله و ایراد خطبه براى آن جمعیت انبوه بود.
اینک پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله پس از دورى ده ساله از وطن خود مکه - بدون آنکه مدتى اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارش بیایند و مسائل خود را مطرح کنند - با پایان مراسم حج فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در «غدیر» امر نمودند.
موقعیت جغرافیایى غدیر خم(9)
منطقه غدیر خم بیابانى باز و وسیع در مسیر سیلاب وادى جحفه بود. این سیلاب از مشرق به مغرب جارى مىشد و پس از عبور از غدیر به جحفه مىرسید و سپس تا دریاى سرخ ادامه پیدا مىکرد و سیلهاى سالیانه را به دریا مىریخت.
در این مسیر آبگیرهایى طبیعى بوجود آمده بود که پس از عبور سیل، آبهاى باقیمانده در آن جمع مىشدند و در طول سال بعنوان ذخایر آبى شناخته مىشدند و به آنها اصطلاحاً «غدیر» مىگفتند.
در مناطق مختلف، غدیرهاى زیادى در مسیر سیلها وجود داشت که با نامگذارى از یکدیگر شناخته مىشدند. این غدیر هم براى شناخته شدن از غدیرهاى دیگر بنام «غدیر خم» نامگذارى شده بود.
کنار این آبگیر پنج درخت سرسبز و کهنسال از نوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت، که درخت خاص صحراها است. این پنج درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سایبانى خوب براى مسافران خسته ایجاد کرده بود.
لذا در آن شرایط، این بیابان وسیع بعنوان بهترین مکان براى مراسم سه روزه غدیر انتخاب شد، و جایگاه سخنرانى زیر همان درختان در نظر گرفته شد که هم مشرف بر بیابان و محل تجمع مخاطبین بود و هم سایبان مناسبى براى ایراد خطابه بنظر مىآمد.
سخنرانى غدیر
ورود به منطقه غدیر(10)
روز پنجشنبه قافله عظیم غدیر به حرکت درآمد، و سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر بودند بهمراه حضرت سفر پنج روزه تا غدیر را آغاز کردند. حتى پنج هزار نفر از اهل مکه و دوازده هزار نفر از اهل یمن - در جهت مخالف مسیر دیار خود - براى درک مراسم غدیر همراه حضرت آمدند.
طبق فرمان پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله کسى از حاجیان در مکه باقى نماند و همه به قصد حضور در بزرگترین همایش تاریخى اسلام عازم میعادگاه غدیر شدند. کاروان از همان مسیرى که از مدینه تا مکه آمده بودند بازمىگشتند.
پس از خروج از مکه ابتدا به «سَیْرَف» رسیدند و از آنجا تا «مَرّ الظهران» آمدند. آبادى بعدى «عُسفان» بود و از آنجا به «قُدَیْد» رسیدند. اینک به جحفه نزدیک مىشدند که «غدیر» کنار آن بود.
نزدیک ظهر روز دوشنبه هیجدهم ذىحجه، همینکه به منطقه «غدیر خم» رسیدند، حضرت مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند:
اَیُّهَا النَّاسُ، أجیبُوا داعِیَ اللَّهِ ، اَنَا رَسُولُ اللَّهِ.
اى مردم، دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیامآور خدایم.
این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمى فرا رسیده است. لذا فرمان دادند تا منادى ندا کند: «همه مردم متوقف شوند، و آنانکه پیش رفتهاند بازگردند، و آنانکه پشت سر هستند توقف کنند»، تا آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع گردند.
همچنین دستور دادند: کسى زیر درختان کهنسالى که در آنجا بود نرود و آن مکان براى برپایى جایگاه سخنرانى خالى بماند.
پس از این دستور، همه مَرْکبها متوقف شدند، و کسانى که پیشتر رفته بودند بازگشتند، و همه مردم در منطقه غدیر پیاده شدند، و هر یک براى خود جایى پیدا کردند و براى توقف سه روزه خیمه زدند، و کمکم آرام گرفتند.
اینک صحرا براى اولین بار شاهد تجمع عظیم بشرى بود. وجود مقدس پنج نور پاک، پیامبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسینعلیهمالسلام عظمت این اجتماع بزرگ را چندین برابر مىکرد.
ترکیب مختلفى مردان و زنان، از اقوام و قبایل و شهرهاى مختلف، با درجات متفاوتى از ایمان در برابر منبر پیامبرشان زانو زده بودند، که این نیز نقطه جالب توجه دیگرى از این همایش با شکوه بود.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغى زمین بحدى ناراحت کننده بود که مردم و حتى خود حضرت گوشهاى از لباس خود را به سر انداخته و گوشهاى از آن را زیر پاى خود قرار داده بودند، و عدهاى از شدت گرما عباى خود را به پایشان پیچیده بودند!
آماده سازى جایگاه سخنرانى و منبر(11)
از سوى دیگر، پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله چهار نفر از اصحاب خاص خود یعنى مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال - که در یک ردیف کنار هم بودند - بروند و آنجا را آماده کنند.
آنها خارهاى زیر درختان را کندند و سنگهاى ناهموار را جمع کردند و آنجا را جارو زدند و آب پاشیدند. سپس شاخههاى پایین آمده درختان را که تا نزدیکى زمین آمده بود قطع کردند.
بعد از آن در فاصله بین دو درخت، روى شاخهها پارچهاى انداختند تا سایبانى از آفتاب باشد، و آن محل براى برنامه سه روزهاى که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود.
سپس در زیر سایبان، سنگها را روى هم چیدند و از رواندازهاى شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند، و منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند و روى آن پارچهاى انداختند. منبر را طورى بر پا کردند که نسبت به جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله هنگام سخنرانى مشرف بر مردم باشد تا صداى حضرت به همه برسد و همه او را ببینند.
با توجه به کثرت جمعیت، ربیعه را که صداى بلندى داشت انتخاب کردند تا کلام حضرت را براى افرادى که دورتر قرار داشتند تکرار کند تا مطالب را بهتر بشنوند.
سؤال 6 و 7:
پیامبر و امیرالمؤمنینعلیهماالسلام بر فراز منبر(12)
مقارن ظهر، انتظار مردم به پایان رسید و منادىِ حضرت نداى نماز جماعت داد. مردم از خیمهها بیرون آمدند و مقابل منبر جمع شدند و صفهاى نماز را منظم کردند. پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله نیز از خیمه خود بیرون آمدند و در جایگاه نماز قرار گرفتند، و نماز جماعت را اقامه فرمودند.
بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله از منبر غدیر بالا رفتند، و بر فراز آن ایستادند. سپس امیرالمؤمنینعلیهالسلام را فراخواندند، تا بر فراز منبر در سمت راستش بایستد. قبل از شروع خطبه، امیرالمؤمنینعلیهالسلام بر فراز منبر یک پله پائینتر در طرف راست حضرت ایستادند و دست پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله بر شانه آن حضرت بود.
سپس آن حضرت نگاهى به راست و چپ جمعیت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند. زنان نیز در قسمتى از مجلس نشستند که پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله را بخوبى مىدیدند.
پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرمصلىاللَّهعلیهوآله سخنرانىِ تاریخى و آخرین خطابه رسمى خود را براى جهانیان آغاز کردند.
با در نظر گرفتن این شکل خاص سخنرانى، که دو نفر بر فراز منبر ایستادهاند، و بیش از صد و بیست هزار بیننده، آن مُبلِّغ اعظم را مىنگرند؛ به استقبالِ سخنانِ حضرت خواهیم رفت.
دقت در این نکته لازم به نظر مىرسد که اجتماع 120000 نفر براى یک سخنرانى و در مقابل یک خطیب که همه بتوانند او را ببینند، در دنیاى امروز هم مسئله غیرعادى است؛ تا چه رسد به عصر بعثت که در گذشته ششهزار ساله انبیا تا آن روز هرگز چنین مجلس عظیمى براى سخنرانى تشکیل نشده بود.
سخنرانى پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله(13)
سخنرانى تاریخى پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله در غدیر که حدود یک ساعت طول کشید، در یازده بخش قابل ترسیم است:
بنده خدا و تسلیم اویم
حضرت در اولین بخش سخن، به حمد و ثناى الهى پرداختند و صفات قدرت و رحمت حق تعالى را ذکر نمودند، و بعد از آن به بندگى خود در مقابل ذات الهى شهادت دادند و فرمودند:
به او و ملائکهاش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان مىآورم. دستور او را گوش مىدهم و اطاعت مىنمایم و به آنچه او را راضى مىکند مبادرت مىورزم و در مقابل مقدرات او تسلیم مىشوم.
یا ایها الرسول بَلِّغ!
در بخش دوم، سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصریح کردند که باید فرمان مهمى درباره على بن ابىطالب ابلاغ کنم، و اگر این پیام را نرسانم رسالت الهى را نرساندهام و ترس از عذاب او دارم. همچنین تصریح کردند که خداوند به من چنین وحى کرده است:
یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإنْ لَمْتَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ(14): اى پیامبر ابلاغ کن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده - درباره على، یعنى خلافت على بن ابىطالب - و اگر انجام ندهى رسالت او را نرساندهاى، و خداوند تو را از مردم حفظ مىکند.
سپس امر مؤکد پروردگار درباره اعلام ولایت را با صراحت تمام مطرح کردند و فرمودند: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم - که او سلام است - مرا مأمور کرد که در این محل اجتماع بپاخیزم و بر هر سفید و سیاهى اعلام کنم که على بن ابىطالب برادرِ من و وصى من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسى است جز اینکه پیامبرى بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است.
خداوند در این مورد آیهاى از کتابش بر من نازل کرده است: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»،(15) «صاحب اختیار شما خدا و رسولش هستند و کسانى که ایمان آورده و نماز را بپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند». و على بن ابىطالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مىکند. خداوند از من راضى نمىشود مگر آنچه در حق على بر من نازل کرده ابلاغ نمایم.
سؤال 8:
دوازده امامعلیهمالسلام تا آخر دنیا
در سومین بخش، امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرین روز دنیا اعلام فرمودند تا همه طمعها یکباره قطع شود. براى درک عمیق از اهمیت مسئله فرمودند: اى مردم، این آخرین بارى است که در چنین اجتماعى بپا مىایستم. پس بشنوید و اطاعت کنید و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید.
از نکات مهم در سخنرانى حضرت، اشاره به عمومیت ولایت آنان بر همه انسانها و در طول زمانها و در همه مکانها و نفوذ کلماتشان در جمیع امور بود، که به این صورت اعلام فرمودند: خداوند عزوجل صاحب اختیار شما و معبود شما است، و بعد از خداوند رسولش و پیامبرش که شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من على صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد.
نیابت ائمهعلیهمالسلام از خدا و رسول در حلال و حرام و جمیع امور دنیا و آخرت از نکات بسیار مهم خطبه بود که آن را با کلماتى دقیق بیان فرمودند:
حلالى نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال کرده باشند، و حرامى نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) بر شما حرام کرده باشند. خداوند عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از کتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپردهام.
پس از بیان این همه عظمت، مردم را از مخالفت برحذر داشتند و فرمودند: اى مردم، او از طرف خداوند امام است، و هرکس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبهاش را نمىپذیرد و او را نمىبخشد.
اى مردم، بخدا قسم پیامبران و رسولان پیشین به من بشارت دادهاند، و من بخدا قسم خاتم پیامبران و مرسلین و حجت بر همه مخلوقین از اهل آسمانها و زمینها هستم. هر کس در این مطالب شک کند مانند کفر جاهلیت اول کافر شده است. و هر کس در چیزى از این گفتار من شک کند در همه آنچه بر من نازل شده شک کرده است، و هر کس در یکى از امامان شک کند در همه آنان شک کرده است، و شک کننده درباره ما در آتش است.
بدانید که جبرئیل از جانب خداوند این خبر را براى من آورده است و مىگوید: «هرکس با على دشمنى کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد».
در اینجا حضرت مىخواستند حساسترین قسمت سخنرانى را که برنامهاى عملى نیز همراه داشت بیان کنند. لذا براى آمادگى مردم فرمودند: بخدا قسم، باطن قرآن را براى شما بیان نمىکند و تفسیرش را برایتان روشن نمىکند مگر این شخصى که من دست او را مىگیرم و او را بسوى خود بالا مىبرم و بازوى او را مىگیرم و با دو دستم او را بلند مىکنم و به شما مىفهمانم که:
هر کس من صاحب اختیار اویم این على صاحب اختیار او است؛ و او على بن ابىطالب برادر و جانشین من است، و ولایتِ او از جانب خداوندِ عزوجل است که بر من نازل کرده است.
سپس تصویر زیبایى از ارتباط دو رکن اعظم اسلام ارائه نمودند و فرمودند: اى مردم، على و پاکان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است. هر یک از این دو از دیگرى خبر مىدهد و با آن موافق است. آنها از یکدیگر جدا نمىشوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امینهاى خداوند بین مردم و حاکمان او در زمین هستند.
در این مرحله با قاطعیتى تمام هرگونه تعرض به مقام صاحب غدیر را حرام شمردند و فرمودند: بدانید که امیرالمؤمنینى جز این برادرم نیست. بدانید که «امیرالمؤمنین» بودن بعد از من براى احدى جز او حلال نیست.
سؤال 9:
من کنت مولاه فهذا على مولاه
در بخش چهارم خطبه، پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله پس از مقدمهچینىهاى قبل و ذکر مقام خلافت و ولایتِ امیرالمؤمنینعلیهالسلام، براى آنکه تا آخر روزگار راه هر گونه شک و شبهه بسته باشد و در این راه هر تلاشى در نطفه خنثى شود، آنچه بطور لسانى فرموده بودند به صورت عملى انجام دادند.
ابتدا به امیرالمؤمنینعلیهالسلام که بر فراز منبر کنارشان ایستاده بودند، فرمودند: «نزدیکتر بیا». آن حضرت نزدیکتر آمدند و پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله از پشت سر دو بازوى او را گرفتند. در این هنگام امیرالمؤمنینعلیهالسلام دست خود را باز کردند تا دستهاى هر دو به سوى آسمان قرار گرفت.
سپس پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله امیرالمؤمنینعلیهالسلام را - که یک پله پایینتر قرار داشت - از جا بلند کردند تا حدى که پاهاى آن حضرت محاذى زانوهاى پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله قرار گرفت و مردم سفیدى زیر بغل ایشان را دیدند که تا آن روز دیده نشده بود. در این حال فرمودند:
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر بودهام این على هم نسبت به او صاحب اختیارتر است. خدایا دوست بدار هر کس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد، و یارى کن هر کس او را یارى کند، و خوار کن هر کس او را خوار کند.
در این قسمت از خطبه، نزول وحى درباره کمال دین با ولایت امیرالمؤمنینعلیهالسلام را اعلام نمودند که بسیار احساس برانگیز بود. حضرت فرمودند: پروردگارا، تو هنگام روشن شدن این مطلب و منصوب نمودن على در این روز، این آیه را درباره او نازل کردى: «الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لکُمُ الْإِسْلامَ دیناً».(16) «و مَنَ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ»،(17) «امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین شما راضى شدم» ، «هر کس دینى غیر از اسلام انتخاب کند هرگز از او قبول نمىشود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود». پروردگارا، تو شاهدى که من ابلاغ نمودم.
دین خدا کامل شد
در بخش پنجم حضرت صریحاً فرمودند: «اى مردم، خداوند دین شما را با امامت او کامل نمود. پس هر کس اقتدا نکند به او و به کسانى که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند عزوجل، چنین کسانى اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش دائمى خواهند بود».
سپس براى آنکه مردم قدر چنین نعمتى را بدانند فرمودند: پیامبرتان بهترین پیامبر و وصیتان بهترین وصى و فرزندان او بهترین اوصیاء هستند. اى مردم، نسل هر پیامبرى از صلب خود او هستند ولى نسل من از صلب امیرالمؤمنین على است.
بعد از آن ضمن بیان شمهاى از فضائل امیرالمؤمنینعلیهالسلام فرمودند: بدانید که با على دشمنى نمىکند مگر شقى و با على دوستى نمىکند مگر با تقوى، و به او ایمان نمىآورد مگر مؤمن مخلص. در اینجا با توجه به آیه «رضیت لکم الاسلام دیناً» فرمودند:
اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چیزى نیست. اى مردم از خدا بترسید آنطور که باید ترسید، و از دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید.
سؤال 10 و 11
ماجراى سقیفه!!
مرحله ششم از سخنان پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله جنبه غضب الهى را نمودار کرد. حضرت با تلاوت آیات عذاب و لعن از قرآن فرمودند:
منظور از این آیات عدهاى از اصحاب من هستند که مأمور به چشم پوشى از آنان هستم، ولى بدانند که خداوند ما را بر معاندین و مخالفین و خائنین و مقصرین حجت قرار داده است، و چشم پوشى از آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست.
در این مرحله به خلقت نورانى خود واهل بیت اشاره کردند و فرمودند: اى مردم، نور از جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در على بن ابىطالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم؛ که حق خداوند و هر حقى که براى ما باشد مىگیرد.
سپس به امامانِ گمراهى که مردم را به جهنم مىکشانند اشاره کرده فرمودند: اى مردم، بعد از من امامانى خواهند بود که به آتش دعوت مىکنند و روز قیامت کمک نمىشوند. اى مردم، خداوند و من از آنان بیزار هستیم. اى مردم، آنان و یارانشان و تابعینشان و پیروانشان در پائینترین درجه آتشاند و چه بد است جاى متکبران!
سپس اشارهاى رمزى به ماجراى سقیفه نمودند که نطفه آن توسط منافقان در حجة الوداع با امضاى صحیفه ملعونه در مکه منعقد شده بود، و فرمودند: «بدانید که آنان اصحاب صحیفه هستند. پس هر یک از شما در صحیفه خود نظر کند»!!
وقتى پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله نام «اصحاب صحیفه» را آورد اکثر مردم منظور حضرت از این کلام را نفهمیدند و برایشان سؤال انگیز شد، و فقط مجریان سقیفه و عده کمى که توسط آن حضرت از ماجرا مطلع بودند، مقصود حضرت را فهمیدند.
احساس رساندن پیامى بزرگ توسط بزرگِ پیامبران، سنگینى آن را از دوش حضرت برداشته بود. این بود که کلماتى حاکى از این رضایت قلبى بر لسان مبارک حضرت جارى شد و فرمودند:
من رسانیدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه کسانى که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمدهاند یا نیامدهاند. پس حاضران به غائبان، و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.
در اینجا با صراحت بیشترى درباره سقیفه فرمودند: «بزودى امامت را بعد از من بعنوان پادشاهى و با ظلم و زور مىگیرند. خداوند غاصبین و تعدىکنندگان را لعنت کند».
سپس مسئله امتحان الهى و عاقبت غاصبین را چنین مطرح کردند: «اى مردم، خداوند عزوجل شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه خبیث را از پاکیزه جدا کند، و خداوند شما را بر غیب مطلع نمىکند. اى مردم، هیچ سرزمینِ آبادى نیست مگر آنکه خداوند اهل آن را در اثر تکذیبِ آیات الهى قبل از روز قیامت هلاک خواهد کرد و آن را تحت حکومت مهدى در خواهد آورد، و خداوند وعده خود را عملى مىنماید».
سؤال 12:
ولایت و محبت اهلبیتعلیهمالسلام
در بخش هفتم، حضرت تکیه سخن را بر اثراتِ ولایت و محبت اهلبیتعلیهمالسلام قرار دادند و سوره حمد را - که همه روزه تمام مسلمانان آن را مىخوانند - قرائت کردند و فرمودند: «این سوره درباره من نازل شده، و بخدا قسم درباره ایشان (امامان) نازل شده است. بطور عموم شامل آنهاست و بطور خاص درباره آنان است». و بیان کردند که اصحاب صراط مستقیم در سوره حمد شیعیان اهلبیتعلیهمالسلام هستند.
سپس آیاتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شیعیان و پیروان آل محمدعلیهمالسلام تفسیر فرمودند. آیاتى هم درباره اهل جهنم تلاوت کردند و آنها را به دشمنان آل محمدعلیهمالسلام معنى کردند. از جمله فرمودند:
بدانید که دوستان ایشان کسانىاند که با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مىشوند، و ملائکه با سلام به ملاقات آنان مىآیند و مىگویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ، طِبْتُمْ، فَادْخُلُوها خالِدینَ». «سلام بر شما، پاکیزه شدید، پس براى همیشه داخل بهشت شوید».
نسل امامت، مسئله دیگرى بود که با لسانى دیگر در این بخش مورد تأکید حضرت قرار گرفت و فرمودند: اى مردم، بدانید که من پیامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند. بدانید که من پدر آنانم و آنها از صلب او بوجود مىآیند.
سؤال 13 و 14
حضرت مهدى عجّل اللَّه فرجه
در بخش هشتم مطالبى اساسى درباره حضرت بقیة اللَّه الاعظم حجة بن الحسن المهدى ارواحنا فداه فرمودند و مفصلاً اوصاف و شئون خاص حضرتش را مطرح کردند و آیندهاى پر از عدل و داد به دست امام زمانعجلاللَّهفرجه را به جهانیان مژده دادند. سخنان بلند حضرت براى جمعیتى که در آغاز راه اسلام بودند بسیار تعجبانگیز بود که فرمودند:
بدانید که آخرینِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرنده از ظالمین، اوست فاتح قلعهها و منهدم کننده آنها، اوست غالب بر هر قبیلهاى از اهل شرک و هدایت کننده آنان.
بدانید که اوست گیرنده انتقام هر خونى از اولیاء خدا. اوست یارى دهنده دین خدا.
بدانید که اوست استفاده کننده از دریایى عمیق. اوست که هر صاحب فضیلتى را بقدر فضلش و هر صاحب جهالتى را بقدر جهلش نشانه مىدهد. اوست انتخاب شده و اختیار شده خداوند. اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.
بدانید که اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده آیات الهى. اوست هدایت یافته محکمبنیان. اوست که کارها به او سپرده شدهاست.
اوست که پیشینیان به او بشارت دادهاند، اوست که بعنوان حجت باقى مىماند و بعد از او حجتى نیست. هیچ حقى نیست مگر همراه او، و هیچ نورى نیست مگر نزد او.
بدانید او کسى است که غالبى بر او نیست و کسى بر ضد او کمک نمىشود. اوست ولىِّ خدا در زمین و حکم کننده او بین خلقش و امین او بر نهان و آشکارش.
سؤال 15:
پیمان وفادارى با غدیر
در بخش نهم مسئله بیعت را مطرح کردند و ارزش و پشتوانه آن را چنین بیان فرمودند: بدانید که من بعد از پایان خطابهام شما را به دست دادن با من بعنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرامىخوانم. بدانید که من با خدا بیعت کردهام و على با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بیعت مىگیرم.
در این باره به قرآن استناد کردند و فرمودند: خداوند مىفرماید:
اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ، یَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَیْدِیهِمْ، فَمَنْ نَکَثَ فَاِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ اَجْراً عَظیماً(18):
کسانى که با تو بیعت مىکنند در واقع با خدا بیعت مىکنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر کس بیعت را بشکند این شکستن بر ضرر خود اوست، و هر کس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظیمى عنایت خواهد کرد.
احکام الهى جاودانه است
در دهمین بخش، حضرت درباره احکام الهى سخن گفتند که مقصود بیانِ چند پایه مهم عقیدتى بود:
یکى پیشبینى آینده مسلمین در مشکلات که فرمودند: اگر زمان طویلى بر شما گذشت و کوتاهى نمودید یا فراموش کردید، على صاحب اختیار شما است و براى شما بیان مىکند. او که خداوند عزوجل بعد از من بعنوان امین بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اویم. او و آنانکه از نسل مناند از آنچه سؤال کنید به شما خبر مىدهند و آنچه را نمىدانید براى شما بیان مىکنند.
سپس مسئله ثابت بودن احکام الهى تا ابد را با عباراتى بلند بیان فرمودند:
اى مردم، هر حلالى که شما را بدان راهنمایى کردم و هر حرامى که شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها بر نگشتهام و تغییر ندادهام. این مطلب را بیاد داشته باشید و آن را حفظ کنید و به یکدیگر سفارش کنید، و آن را تبدیل نکنید و تغییر ندهید.
نکته دیگر مسائل جدیدى بود که در آینده براى مسلمین پیش مىآمد که در این باره فرمودند: مأمورم که از شما بیعت بگیرم و با شما دست بدهم بر اینکه قبول کنید آنچه از طرف خداوند عزوجل درباره امیرالمؤمنین على و جانشینان بعد از او آوردهام که آنان از نسل من و اویند، (و آن موضوع) امامتى است که فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ایشان مهدى است تا روزى که خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات کند.
دیگر اینکه بالاترین امر به معروف و نهى از منکر را تبلیغ پیام غدیر اعلام کردند و فرمودند:
بدانید بالاترین امر به معروف آنست که سخن مرا بفهمید و آن را به کسانى که حاضر نیستند برسانید و او را از طرف من به قبولش امر کنید و از مخالفتش نهى نمائید، چرا که این دستورى از جانب خداوند عزوجل و از نزد من است، و هیچ امر به معروف و نهى از منکرى نمىشود مگر با امام معصوم.
سؤال 16 و 17 و 18
با دوازده امامعلیهمالسلام بیعت کنید!
در آخرین مرحله خطابه بیعتِ لسانى انجام شد. براى این هدف دو زمینهسازى انجام شد:
یکى بیان علت این بیعت لسانى بود. درباره اینکه قبل از بیعت با دست بصورت زبانى از آنان اقرار گرفتند، فرمودند:
اى مردم، شما بیش از آن هستید که با یک دست و در یک زمان با من دست دهید، و پروردگارم مرا مأمور کرده است که از زبان شما اقرار بگیرم درباره آنچه منعقد نمودم براى على امیرالمؤمنین و امامانى که بعد از او مىآیند و از نسل من و اویند، چنانکه به شما فهماندم که فرزندان من از صلب اویند.
دیگرى تعیین عبارات حاکى از محتواى بیعت بود که مىبایست همه مردم به آن اقرار مىکردند و بیعت با دست هم حساب مىشد. از آنجا که این بیعت بر سر یک مسئله موقت و زود گذر نبود بلکه بر سر یک اعتقاد آن هم به بلنداى ابدیت بود، لذا حضرت عبارات مفصلى را بر لسان مبارک جارى کردند و از مردم خواستند آنها را عیناً تکرار کنند.
لذا خطاب به حاضرین فرمودند: پس همگى چنین بگوئید:
«ما شنیدیم و اطاعت مىکنیم و راضى هستیم و سر تسلیم فرود مىآوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى، درباره امر امامتِ اماممان على امیرالمؤمنین و امامانى که از صلب او به دنیا مىآیند.
بر این مطلب با قلبهایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت مىکنیم. بر این عقیده زندهایم و با آن مىمیریم و (روز قیامت) با آن محشور مىشویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمىکنیم و شک نمىکنیم و انکار نمىنمائیم و تردید به دل راه نمىدهیم و از این قول برنمىگردیم و پیمان را نمىشکنیم.
تو ما را به موعظه الهى نصیحت نمودى درباره على امیرالمؤمنین و امامانى که گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند، یعنى حسن و حسین و آنانکه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.
پس براى آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد، از قلبهایمان و جانهایمان و زبانهایمان و ضمایرمان و دستهایمان. هر کس توانست با دست بیعت مىنماید و گرنه با زبانش اقرار مىکند. هرگز در پى تغییر این عهد نیستیم و خداوند (در این باره) از نفسهایمان دگرگونى نبیند.
ما این مطالب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلمان مىرسانیم، و خدا را بر آن شاهد مىگیریم. خداوند در شاهد بودن کفایت مىکند و تو نیز بر این اقرار ما شاهد هستى».
پیداست که حضرت، عین کلامى را که مىبایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص کردند تا هر کس به شکل خاصى براى خود اقرار نکند، بلکه همه به مطلب واحدى که حضرت از آنان مىخواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند. مردم نیز پس از هر جمله، آن را تکرار مىکردند و بدینوسیله از همان فراز منبر بیعت عمومى گرفته شد.
همچنین از مردم خواستند خدا را بر چنین نعمتى سپاسگزار باشند که اجازه نداد مردم با انتخاب ناقص خود خلیفهاى براى خود برگزینند، بلکه ذات الهى مستقیماً در این باره تصمیمگیرى نمود و نتیجه آن را به بشر الزام فرمود.
کلمات نهایى پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله دعا براى اقرارکنندگان به سخنانش و نفرین بر منکرین اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابه حضرت پایان یافت.
مراسم سه روزه در غدیر
تبریک و تهنیتِ غدیر و ولایت(19)
پس از اتمام خطبه، صداى مردم بلند شد که: «آرى، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مىکنیم».
بعد به سوى پیامبر و امیرالمؤمنینصلواتاللَّهعلیهماوآلهما ازدحام کردند و براى بیعت سبقت مىگرفتند و با ایشان دست بیعت مىدادند. این ابراز احساسات و فریادهاى شعفى که از جمعیت برمىخاست، شکوه و ابهت بىمانندى به آن اجتماع بزرگ مىبخشید.
در این حال پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله مىفرمود: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلى جَمیعِ الْعالَمینَ».
نکته قابل توجهى که در هیچیک از پیروزىهاى پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله - چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتى فتح مکه - سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر فرمودند: «به من تبریک بگوئید! به من تهنیت بگوئید! زیرا خداوند مرا به نبوّت و اهلبیتم را به امامت اختصاص داده است»؛ و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهاى کفر و نفاق بود.
از سوى دیگر پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله به منادى خود دستور دادند تا بین مردم گردش کند و این خلاصه غدیر را تکرار کند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، تا در غدیر بعنوان تابلوى ابدى ولایت بر دلها نقش بندد.
بیعت مردان(20)
پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله ضمن سخنرانى وعده داده بودند که پس از پایان سخنرانى از شما بیعت خواهم گرفت، آنجا که فرمودند:
بدانید که من بعد از پایان خطابهام شما را به دست دادن با من بعنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مىخوانم. بدانید که من با خدا بیعت کردهام و على با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بیعت مىگیرم.
بیعت غدیر به معناى التزام و پیمان وفادارى به ولایت دوازده امام معصومعلیهمالسلام بود، و محتواى آن ضمن سخنرانى حضرت تعیین شده بود، و مردم بصورت لسانى به آن اقرار کرده بودند.
براى آنکه رسمیت مسئله محکمتر شود، و آن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را بطور منظم و برنامهریزى شدهاى انجام دهند، پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله پس از پایان سخنرانى دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکى از خیمهها را مخصوص خود قرار دادند و در آن جلوس فرمودند، و به امیرالمؤمنینعلیهالسلام دستور دادند تا در خیمه دیگر جلوس نماید، و امر کردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله حضور مىیافتند و با آن حضرت دست بیعت مىدادند و تبریک و تهنیت مىگفتند. سپس در خیمه مخصوص امیرالمؤمنینعلیهالسلام حاضر مىشدند و بعنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با آن حضرت دست بیعت مىدادند و پیمان وفادارى مىبستند، و بعنوان «امیرالمؤمنین» بر او سلام مىکردند، و این مقام والا را تبریک مىگفتند.
برنامه بیعت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند، و برنامه چنان حساب شده بود که همه مردم در آن شرکت کردند.
از کسانى که در غدیر با امیرالمؤمنینعلیهالسلام بیعت نمودند همانهایى بودند که زودتر از همه آن را شکستند و پیش از همه پیمان خود را زیر پا گذاشتند و بعد از پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله یکى پس از دیگرى رو در روى امیرالمؤمنینعلیهالسلام ایستادند.
جالب اینکه عمر بعد از بیعت این کلمات را بر زبان مىراند: «افتخار برایت باد، گوارایت باد اى پسر ابىطالب، خوشا به حالت اى اباالحسن، اکنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شدهاى»!
از آن جالبتر اینکه پس از امر پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله همه مردم بدون چون و چرا با امیرالمؤمنینعلیهالسلام بیعت مىکردند، ولى ابوبکر و عمر گفتند: آیا این امر از طرف خداوند است یا از طرف رسولش (یعنى: از جانب خود مىگویى)؟ حضرت فرمود:
از طرف خدا و رسولش است. آیا چنین مسئله بزرگى بدون امر خداوند مىشود»؟ و نیز فرمود: «آرى حق است از طرف خدا و رسولش که على امیرالمؤمنین است».
بیعت زنان(21)
پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله دستور دادند تا زنان هم با آن حضرت بیعت کنند و بعنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنند و به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند.
براى این منظور - چون اکثر زنان نامحرم بودند - به دستور حضرت ظرف آبى آوردند و پردهاى بر روى آن زدند بطورى که زنان در آن سوى پرده دستِ خود را در آب قرار مىدادند و امیرالمؤمنینعلیهالسلام در سوى دیگر دست خود را در آب مىگذاشت و بدین صورت بیعت زنان هم با آن حضرت انجام گرفت.
یادآور مىشود که بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله و امهانى خواهر امیرالمؤمنینعلیهالسلام و فاطمه دختر حضرت حمزه و اسماء بنت عمیس در آن مراسم حضور داشتند.
سؤال 19
عمامه «سحاب»(22)
عرب هرگاه مىخواستند ریاست شخص بزرگى را بر قومى اعلام کنند یکى از مراسمشان بستن عمامه بر سر او بود. اهمیت این برنامه آنگاه بیشتر مىشد که شخص بزرگى عمامه خود را بر سر کسى ببندد و این به معناى اعتماد بر او بود.
پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله در مراسم غدیر عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، بعنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنینعلیهالسلام بستند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت قرار دادند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است». امیرالمؤمنینعلیهالسلام در این باره چنین مىفرمایند:
پیامبر در روز غدیر خم عمامهاى بر سرم بستند و یک طرف آن را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنین، مرا با ملائکهاى که چنین عمامهاى به سر داشتند یارى نمود».
سؤال 21
شعر غدیر(23)
از زیباترین برنامههاى غدیر جلوه فرهنگى آن بود که در قالب ادبیات شعرى خود را نشان داد. در مراسم پرشور غدیر، حضور حسان بن ثابت شاعر بزرگ عرب از عنایات خداوند بود، چرا که درخواست این شاعر زبردست بسیار جلب توجه کرد.
او به حضرت عرض کرد: یا رسول اللَّه، اجازه مىفرمائید شعرى را که به مناسبت این واقعه عظیم درباره على بن ابىطالبعلیهالسلام سرودهام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان به نام خداوند و برکت او.
حسان بر جاى بلندى قرار گرفت و مردم براى شنیدن کلامش ازدحام کردند و گردن کشیدند. او گفت: «اى بزرگان قریش، سخن مرا به گواهى و امضاىِ پیامبر گوش کنید».
سپس اشعارى را که همانجا سروده بود خواند تا بعنوان سند غدیر بماند. ذیلاً متن عربى شعر حسان و ترجمه آن را مىآوریم:
اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِىَّ مُحَمَّداً
لَدى دَوْحِ خُمٍّ حینَ قامَ مُنادِیاً
وَ قَد جاءَهُ جِبْریلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ
بِأنَّکَ مَعْصُومٌ فَلا تَکُ وانِیاً
وَ بَلِّغْهُمُ ما أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ
وَ إِنْ اَنْتَ لَمْتَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِیاً
عَلَیْکَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلهِهِمْ
رِسالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَى الْأَعادِیا
فَقامَ بِهِ إِذْ ذاکَ رافِعُ کَفِّهِ
بِیُمْنى یَدَیْهِ مُعْلِنُ الصَّوْتِ عالِیاً
فَقالَ لَهُمْ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ مِنْکُمُ
وَ کانَ لِقَوْلی حافِظاً لَیْسَ ناسِیاً
فَمَوْلاهُ مِنْ بَعْدی عَلِیٌّ وَ اِنَّنی
بِهِ لَکُمْ دُونَ الْبَرِیَّةِ راضِیاً
فَیا رَبِّ مَنْ والى عَلِیّاً فَوالِهِ
وَ کُنْ لِلَّذی عادى عَلِیّاً مُعادِیاً
وَ یا رَبِّ فَانْصُرْ ناصِریهِ لِنَصْرِهِمْ
إِمامَ الْهُدى کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیاجِیا
وَ یا رَبِّ فَاخْذُلْ خاذِلیهِ وَ کُنْ لَهُمْ
إِذا وَقَفُوا یَوْمَ الْحِسابِ مُکافِیاً
آیا نمىدانید که محمد پیامبر خداصلىاللَّهعلیهوآله کنار درختان غدیر خم به حالت ندا ایستاد، و این در حالى بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستى مکن که تو محفوظ خواهى بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانى و از ظالمان بترسى و از دشمنان حذر کنى رسالت پروردگار را نرساندهاى.
در اینجا بود که پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله دست علىعلیهالسلام را بلند کرد و با صداى بلند فرمود: «هر کس از شما که من مولاى او هستم و سخن مرا بیاد مىسپارد و فراموش نمىکند، مولاى او بعد از من على است، و من فقط به او - نه به دیگرى - بعنوان جانشین خود براى شما راضى هستم. پروردگارا، هر کس على را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با على دشمنى کند او را دشمن بدار. پروردگارا، یارىکنندگان او را یارى فرما بخاطر نصرتشان امام هدایت کنندهاى را که در تاریکیها مانند ماه شب چهارده روشنى مىبخشد. پروردگارا، خوارکنندگان او را خوار کن و روز قیامت که براى حساب مىایستند خود جزا بده».
پس از اشعار حسان، پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله فرمود: اى حسان، مادامى که با زبانت از ما دفاع مىکنى، از سوى روح القدس مؤید خواهى بود.
سؤال 22 و 23
حضور جبرئیل در غدیر(24)
ظهور ملائکه به صورت آدمى در موارد خاصى اتفاق افتاده که پیام خاصى براى هدایت مردم همراه داشته است. در غدیر نیز این اتفاق پس از سخنرانى پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله پیش آمد و بار دیگر حجت را بر همگان تمام کرد.
مردى زیبا صورت و خوشبوى کنار مردم ایستاده بود و مىگفت:
بخدا قسم، روزى مانند امروز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را مؤکّد نمود، و براى او پیمانى بست که جز کافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمىزند. واى بر کسى که پیمان او را بشکند.
عمر نزد پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله آمد و عرض کرد: شنیدى این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود:
او روح الأمین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنى، که اگر چنین کنى خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود!
معجزه الهى در غدیر(25)
آنچه در غدیر براى مردم بیان شد بزرگترین پیام اسلام، یعنى ولایت اهل بیتعلیهمالسلام بود. اگر در موارد بسیارى از اتمام حجتهاى الهى معجزهاى از سوى پیامبرصلى اللَّه علیه وآله صورت مىگرفت تا اطمینان قلوب آن مردم و نسلهاى تاریخ باشد، در غدیر خداوند در حضور پیامبرش مستقیماً معجزه نشان داد و امضاى الهى را بر خط پایان غدیر ثبت کرد.
در آخرین ساعات از روز سوم «حارث فهرى» با دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله آمد و گفت:
اى محمد! سه سؤال از تو دارم:
1 . آیا شهادت به یگانگى خداوند و پیامبرى خود را از جانب پروردگارت آوردهاى یا از پیش خود گفتى؟
2 . آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آوردهاى یا از پیش خود گفتى؟
3 . آیا اینکه درباره على بن ابىطالب گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیّ مَوْلاه ...»، از جانب پروردگار بود یا از پیش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحى کرده است، و واسطه بین من و خدا جبرئیل است، و من اعلان کننده پیام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمىکنم».
حارث گفت: «خدایا، اگر آنچه محمد مىگوید حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار یا عذابى دردناک بر ما بفرست».
همینکه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاک کرد و ماجراى اصحاب فیل جلوى دیدگان 120000 جمعیت حاضر در غدیر تکرار شد.
بعد از این جریان، آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ ...»(26) نازل شد. پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله رو به مردم کردند و فرمودند: آیا دیدید؟ گفتند: آرى. فرمودند: شنیدید؟ گفتند: آرى. پس از این اقرار مردم فرمودند:
خوشا به حال کسى که ولایت او را بپذیرد، و واى بر کسى که با او دشمنى کند. على و شیعیانش را مىبینم که در روز قیامت سوار بر شتران با چهرههایى جوان، در باغهاى بهشت گردانده مىشوند در حالى که تاج بر سر دارند و ترسى بر آنان نیست و محزون نمىشوند و با رضایتى عظیم از سوى خدا مؤید هستند، و این است رستگارى بزرگ!! تا آنکه در حظیرة القدس از جوار رب العالمین ساکن شوند، که در آن برایشان هر چه بخواهند و آنچه چشمها لذت ببرند آماده است و در آن دائمى خواهند بود، و ملائکه به آنان مىگویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ، فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ».(27)
با این معجزه، بر همگان مسلّم شد که «غدیر» از منبع وحى سرچشمه گرفته و یک فرمان الهى است.
از سوى دیگر، تعیین تکلیف براى همه منافقان آن روز و طول تاریخ شد که همچون حارث فهرى فکر مىکنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند، و بعد از آنکه مىدانند ولایت على بن ابىطالبعلیهالسلام از طرف خداست صریحاً مىگویند: ما تحمل آن را نداریم!! این پاسخ دندان شکن و فورى خداوند ثابت کرد که هر کس ولایت علىعلیهالسلام را نپذیرد منکر سخن خدا و رسول است.
پایان مراسم غدیر(28)
بدین ترتیب پس از سه روز، مراسم غدیر پایان پذیرفت و آن روزها بعنوان «ایام الولایة» در ذهنها نقش بست. گروهها و قبائل عرب، با دنیایى از معارف اسلام، پس از وداع با پیامبرشان و معرفت کامل به جانشینِ او، راهىِ شهر و دیار خود شدند. پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله نیز عازم مدینه گردیدند در حالیکه کاروان نبوت را به سر منزل مقصود رسانده بودند.
خبر «واقعه غدیر» در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و به گوش همگان رسید، و بدون شک توسط مسافران و ساربانان و بازرگانان تا اقصى نقاط عالم آن روز یعنى ایران و روم و چین پخش شد و غیر مسلمانان هم از آن با اطلاع شدند.
بدین وسیله جامعه اسلامى بار دیگر قدرت خود را به نمایش گذاشت، و از حملات احتمالى بیگانه مصون ماند. بدینگونه بود که خداوند حجتش را بر مردم تمام کرد؛ چنانکه امیرالمؤمنینعلیهالسلام مىفرماید:
ما عَلِمْتُ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِصلىاللَّهعلیهوآله تَرَکَ یَوْمَ الْغَدیرِ لِاَحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً(29): ... پیامبرصلىاللَّهعلیهوآله در روز غدیر براى احدى عذرى و براى کسى سخنى باقى نگذاشت.
به امید آنکه در پانزدهمین قرن غدیر پیام آن را به فرداها برسانیم، و از سنگر غدیر سقیفه را نشانه رویم، تا پرچم ولایت را بر بلنداى تاریخ سر فراز داریم و لبخند رضایت بر لبان مبارک صاحب غدیر بنشانیم.
منبع : بازیاب