دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1826762
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
 یا ابا صالح ...
چه سال ها که خدا بود و ما نفهمیدیم

کنار خانه ی ما بود و ما نفهمیدیم



همین خدا که برایش قصیده می گفتیم

خودش قصیده سرا بود و ما نفهمیدیم



چه اشتباه بزرگی همیشه در معنا

نوا، ز ناله جدا بود و ما نفهمیدیم



و این صدا که شنیدیم تازگی، عمری -

سرود پنجره ها بود و ما نفهمیدیم



دری که رو به خیابان عشق وا می شد

کنار خانه ی ما بود و ما نفهمیدیم
شاعر ؟
دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
دوشنبه نهم 9 1388

 

سیب سرخ

 

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده ست 

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست


چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود

گیرم که برکه ای ، نفسی عاشقت شده ست


ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود

یک شهر تا به من برسی عاشقت شده ست


پر می کشی و وای به حال پرنده ای

کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده ست


آیینه ای و آه که هرگز برای تو

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست ژ

 

شاعر ؟

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
دوشنبه نهم 9 1388

سر زُلفت به کناری زن و رُخسار گشا
تا جهان محو شود، خرقه کشد سوی فنا

بسر کوی تو ای قبلة دل راهی نیست
ورنه هرگز نشوم راهیِ وادیِّ «مِنا»

از صفای گل روی تو هر آنکس بَرخورد
بَرکَنَدْ دل ز حریم و نکُنَد رو به «صفا»

طاق ابروی تو محرابِ دل و جان من است
من کجا و تو کجا؟ زاهد و محراب کجا؟

ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست
همه در اَمْرِ تو هستند و تو فرما نفرما

خرقة صوفی و جامِ می و شمشیر جهاد
قبله گاهی تو و این جُمله همه قبله نما

رسم آیا به وصالِ تو که درجان منی؟
هجر روی تو که در جان منی، نیست روا !

ما همه موج و تو دریای جمالی، ای دوست!
موجْ دریاست، عجب آنکه نباشد دریا


 

حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه)

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
يکشنبه هشتم 9 1388

شمس عالمیان

دلم زدوری رویت قرار وتاب ندارد

میان ما و رخت جز گنه حجاب ندارد

به اشک دیده نوشتم هزار نامه برایت

مگر که نامه بیچارگان جواب ندارد

نسیم صبح، سلامم به دلبرم برسان

بگو جواب سلامم مگر ثواب ندارد

به آسمان جمالت ستاره نازیباست

که تاب دیدن روی تو آفتاب ندارد

نشسته دیدۀ نازت میان  صف زده مژگان

شکوه صف زده مژگان تو شهاب ندارد

توشمس عالمیانی ، زروی پرده بیفکن

که آفتاب به رخسار خود نقاب ندارد

هر آن کسی که به دل عشق روی ماه تو داد

به شام اول قبرش بقین عذاب ندارد

چوسر زخاک برآرد به عرصه گاه قیامت

به زیر سایه لطفت دگر عِقاب ندارد

محاسبات الهی اگر چه سخت ودقیق است

محب یوسف زهرا غم حساب ندارد

اگر چه آتش دوزخ هزار شعله فروزد

یقین اثر به دل وسینه کباب ندارد

                                                   (هاشمی)

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
يکشنبه هشتم 9 1388

شعر انتظار

الا که راز خدایی  خدا کند که بیایی  

تو نور غیب نمایی خدا کند که بیایی

 

شب فراق تو جانا خدا کند که سر آید

الا که هستی مایی خدا کند که بیایی

 

      چو از خداست وجودت ثبات دهد ز وجودت

   نه جایی و همه جایی خدا کند که بیایی

 

       به هر دعا توانم تو را همیشه بخوانیم 

الا که روح دعایی خدا کند که بیایی

 

    نظام هر دو جهانی امام عصر زمانی 

یگانه راهنمایی خدا کند که بیایی

شاعر ؟

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
يکشنبه هشتم 9 1388
                                             زائر کربلا

 

آقا شب جمعه برایت گریه دارم

یک شب بیا تا که به پایت سر گذارم

 

در این دیار غربت و در دار دنیا

آقا به غیر از تو  کسی را من ندارم

 

پاییز گردیده تمام اعتبارم

بر من کمک کن یابن زهرا ای بهارم

 

هر چه که هستم نوکر این آستانم

ردم مکن آقا که من از این دیارم

 

فردا که جمعه می شود آیا می آیی

تا که بیایی دل غمین و بی قرارم

 

یک قطره از اشک شب جمعه کرم کن

تا مثل تو در روضه ها گریه بیارم

 

با مادرت زهرا تو در کرب و بلایی

گریان شاه سر جدایی ای نگارم

 

                                                 حسن نعیمی

 

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه هفتم 9 1388
بیت کهنه 

 

شنبه تا پنجشنبه غم شده است

جمعه هم بی تو متهم شده است

 

ریه هایم دوباره مهمان

تاول سرفه های سم شده است

 

پشت این پنجره نبودن شد

رنگ هر بودنی عدم شده است

 

مشق شبهای تلخ این دفتر

جمله ی<< بی شما شدم >> شده است

 

شاید این بیت هم قدیمی شد

شاید این بیت کهنه هم شده است:...

 

...بال پروانه تا سحر می گفت :

روزی سوختن چه کم شده است

 

تو غریبی چرا که حتی من-

 چیزی از غیبتت سرم شده است

 

جمکران می رسم خدا را شکر

دلخوشی مان همین حرم شده است 

علیرضا لک

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه هفتم 9 1388

 مهدی جان ...

سالهای پیش بال آسمانی داشتیم

 

بال کبوتر کران تا بی کرانی داشتیم

 

میوه بودیم و سر سال استفاده می شدیم

 

چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم

 

چهار فصل موی ما برف زمستانی نداشت

 

پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم

 

روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست

 

شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم

 

مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود

 

در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم

 

نذری روز ظهور مهدی موعودمان

 

صبحها چله به چله عهد خوانی داشتیم

 

صبح جمعه پیشواز تکسوار فاطمه

 

زوی پشت بامها صوت اذانی داشتیم

 

گاه پاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم

 

گاه گاهی میل سجده جمکرانی داشتیم

 

ثانیه ثانیه‌هامان گای آقا می گذشت

 

آی مردم!یک زمان صاحب زمانی داشتیم

 

پر نداریم و دل بپُر نداریم و...فقط

 

یادمان باشد که اینها را زمانی داشتیم

علی اکبر لطیفیان

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه پنجم 9 1388

یا ابا صالح ...
 

نشسته‌ام به گذرگاه ناگهانی سرخ
 در انتظار خطر زیر آسمانی سرخ 

نشسته‌ام که بچینم عبور طوفان را
 ز جاده‌های اساطیری زمانی سرخ 

بر آن سرم که بخوانم نمازی از آتش
 اگر که شعله بگوید شبی اذانی سرخ 

تمام هستی من دفتری غزل آتش
 و سهم من ز تمام جهان زبانی سرخ 

خدا کند دل من در صف خطر باشی
 شبی که واقعه می‌گیرد امتحانی سرخ 

در انتهای حماسی‌ترین شب تاریخ
 ظهور می‌کند آن مرد آسمانی سرخ 

به قاف خوف و خطر تا ظهور آن موعود
 خدا کند دل من منتظر بمانی سرخ

رضا اسماعیلی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
چهارشنبه چهارم 9 1388

 ای سوار سبز پوش...

 

نظر ز راه نگیرم مگر که باز آیی
دوباره پنجره ها را به صبح بگشایی 

تمام شب به هوای طلوع تو خواندم
که آفتاب منی، آبروی فردایی 

تو رمز فتح بهاری، کلام بارانی
تو آسمان نجیبی، بلند بالایی 

چه می شود که شبی ای نجابت شرقی
دمی برآیی و این دیده را بیارایی 

به خاک پای تو تا من بگسترم دل و جان
صبور سبز! بگو از چه سمت می آیی 

هجوم عاصی توفان به فصل غیبت تو
چه سروها که شکست و چه ریخت گل هایی

 

مصطفی علی پور

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
چهارشنبه چهارم 9 1388

 

نیامد، رفتم

پائیز شدفصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند

خورشید پیشم هست اما من نمی بینم
نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده
این گریه ی بی اختیاری که به من دادند

از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند

پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید
آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا
کو وعده آن تکسواری که به من دادند

من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...
... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

 

[] [] []

 

حالا زمستان است و من درگور خوابیدم
خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند

 

علی اکبر لطیفیان

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
دوشنبه دوم 9 1388
X