جلوههای صدق اهلبیتعلیهم السلام در صادقاین خاندان به صورت ویژه بروز یافته است.این جلوهها را در رفتار آن حضرت بهترمیتوان درک کرد. آنچه بیشتر رواج یافته،ذکر «قال الصادق»هاست که به حق زیر ساختفکری، فقهی و کلامی شیعه را تشکیل دادهاست اما در کنار توجه به گفتههای آنحضرت، فصل دیگری را هم باید گشود; فصلیبرای تامل وتوجه در رفتارهای آن امامعلیه السلام وبهرهگیری عملی از این رفتارها. آنچه دراین نوشتار میآید، بخشی ازکردارهای امام صادقعلیه السلام را منعکس میسازد. 1 - انفاقهشام بن سالم میگوید: امام صادقعلیه السلامهنگامی که تاریکی شب فرا میرسید، انبانیاز نان و گوشت و پول را بر میداشت و بردوشمینهاد و به سوی نیازمندان شهر مدینهمیشتافت و آنها را میانشان تقسیم میکرد.آنها او را نمیشناختند. زمانی که امامصادقعلیه السلام رحلت کرد و آن انفاقهای شبانهادامه پیدا نکرد، نیازمندان فهمیدند که چهکسی هرشب به آنها غذا و پول میداد. (1) معلی بن خنیس میگوید: امام صادقعلیه السلام باانبانی از نان بیرون آمد و من همراه او بودم. بهاقامتگاه بنی ساعده رسیدیم. در آن جاگروهی خوابیده بودند. آن حضرت یک یا دونان بربالین هرکدام نهاد. به آخرین فرد کهرسید، برگشتیم. پرسیدم: من به فدایت! آیااینها حق را میشناسند (یعنی شیعههستند)؟ امامعلیه السلام فرمود: اگر حق رامیشناختند، نمک را نیز با آنها به صورتمساوی تقسیم میکردم. (2) در روایتی آمده است: «کان الصادقعلیه السلام یطعم حتی لایبقیلعیاله شیء» (3) امام صادقعلیه السلام به فقیران اطعام میکرد تاآن جا که برای خانوادهاش چیزی باقینمیماند. 2 - میانه رویامام صادقعلیه السلام - در ایام قحطی - دستورمیداد برای تهیه آرد گندم را با جو مخلوطکنند و میفرمود: من میتوانم برای خانوادهامآرد گندم خالص تهیه کنم ولی دوست دارم درزندگی اندازه و حساب و کتاب را خوب رعایتکنم. (4) 3 - دوری از بخلفضل بن ابی قره میگوید: رایت اباعبداللهعلیه السلام یطوف من اول اللیلالی الصباح و هو یقول: اللهم قنی شحنفسی فقلت: جعلت فداک ما سمعتکتدعو بغیر هذاالدعاء؟ قال: وای شیء اشدمن شح النفس، ان الله یقول: «و من یوقشح نفسه فاولئک هم المفلحون» (5) امام صادقعلیه السلام را دیدم که از اول شب تاصبح، خانه خدا را طواف کرد و این دعا راخواند: خدایا! مرا از شر بخل نفسم برهان!گفتم: به فدایتشوم! از شما غیر از این دعا رانشنیدم؟ فرمود: چه چیزی بدتر از بخلنفس! بعد آیه «و من یوق شح نفسه...» راخواند. 4 - ادب بیماریامام صادقعلیه السلام هنگام بیمار شدن عرضمیکرد: «الله اجعله علة ادب لاعلة غضب.» (6) بارخدایا! آن را بیماری ادب (و تنبه) قراربده، نه بیماری غضب (و خشمت). 5 - دعا هنگام پیش آمد ناگوار«کان الصادقعلیه السلام: اذاحز به امر جمع النساءو الصبیان ثم دعا و امنوا» (7) امام صادقعلیه السلام هرگاه به پیش آمد ناگواریبرمی خورد، زنان و اطفال را جمع میکرد ودعا میکرد و آنها آمین میگفتند. 6 - سجده بر تربتحسینی«کان الصادقعلیه السلام لایسجد الا علی تربةالحسینعلیه السلام تذللا لله و استکانة الیه.» (8) امام صادقعلیه السلام جز برتربتحسینی سجدهنمیکرد، تا در درگاه خداوند. 7 - دعا«کان الصادقعلیه السلام یدعو بهذاالدعاء: الهیکیف ادعوک و قد عصیتک و کیفلاادعوک و قد عرفتحبک فیقلبی...» (9) امام صادقعلیه السلام این دعا را میخواند: خدایا!چگونه تو را بخوانم، در حالی که تو را معصیتکردهام و چگونه تو را نخوانم، درحالی کهمحبت تو را در قلبم احساس میکنم... 8 - روزه«کان الصادقعلیه السلام اذا صام لایشم الریحانفسئل عن ذلک فقال: انی اکره ان اخلطصومی بلذة.» (10) امام صادقعلیه السلام هنگامی که روزه میگرفت،ریحان را بو نمیکرد. از او علت این امر راپرسیدند. فرمود: من دوست ندارم که روزهامرا با لذت درهم آمیزم. 9 - زیارت امیرالمؤمنینعلیه السلاماز صفوان جمال روایتشده است: با امامصادقعلیه السلام وارد کوفه شدیم. امام فرمود: ایصفوان! شتر را بخوابان، که این جا نزدیکقبرجدم، امیرالمؤمنینعلیه السلام است. امام فرودآمد، غسل کرد، جامه را تغییر داد، پا را برهنهنمود و فرمود: تو نیز چنین کن. به جانب نجفرفتیم. فرمود: گامها را کوتاه بردار و سر را بهزیر انداز. خداوند متعال برای هر گام کهبرداری، صد هزار حسنه مینویسد، صدهزارگناه را محو میکند، صدهزار درجه میبخشد،صد هزار حاجت را بر میآورد و ثواب هرصدیق و شهید را برای تو مینویسد. آنحضرت با دل آرام، تن آرام، تسبیح، تهلیل وتنزیه به جلو میرفت، تا رسیدیم به تلها... برسر قبر رسید و اشک بر گونه هایش جاری شدوگفت: «انالله و انا الیه راجعون»; آن گاهبرامیرالمؤمنینعلیه السلام سلام کرد و... (11) 10 - زیارت حسینیامام صادقعلیه السلام در مسجد حنانه - که ازمساجد شریفه، نجف اشرف است.- امامحسینعلیه السلام را به گونهای خاص - که در مفاتیحالجنان ذکر شده است.- زیارت کرد و سپسچهار رکعت نماز خواند. 11 - دعا هنگام سفرامام صادقعلیه السلام هنگام سفراین دعا رامیخواند: «اللهم خل سبیلنا و احسن تسییرنا واعظم عافیتنا» (12) ; خدایا! راه را برما بگشای وگزارش ما را نیکوگردان و عافیت ما را بزرگساز. امام صادقعلیه السلام هرگاه پای در رکاب مینهاد،میگفت: «سبحان الذی سخرلنا هذا و ما لناله مقرنین». نیز هنگام سفر هفتبار تسبیحمیکرد، هفتبار حمد خدا مینمود و هفتبارلااله الا الله میگفت. (13) 12 - صبحدر روایت آمده که امام صادقعلیه السلام صبح کهمیشد، میگفت: «بسم الله و بالله و من الله و الیالله وفیسبیل الله و علی ملة رسول اللهصلی الله علیه وآلهاللهم الیک اسلمت نفسی و الیک فوضتامری و الیک توجهت وجهی و علیکتوکلتیارب العالمین...» (14) 13 - صدقهدر روایت آمده است: «انه کان یتصدق بالسکر فقیل له:اتتصدق بالسکر؟ قال نعم انه لیس شیءاحب الی منه و انا احب ان یتصدق با حبالاشیاء الی.» (15) امام صادقعلیه السلام شکر را صدقه میداد. ازآنحضرت سؤال شد: آیا شما شکر را صدقهمیدهید؟ فرمود: بلی. هیچ چیز نزد مندوست داشتنیتر از شکر نیست. من دوستدارم که محبوبترین چیز را صدقه دهم. 14 - عزاداری برای امام حسینعلیه السلامطفلی شیرخوار را در مجلس عزاداریامامحسینعلیه السلام نزد امام صادقعلیه السلام آوردند.امام صادقعلیه السلام طفل را بغل کرد و گریهاششدت یافت. (16) امام صادقعلیه السلام به ابوهارون شاعر فرمود:شعری درباره حسینعلیه السلام بخوان. او شعریدرباره آن حضرت خواند. امام فرمود: آن گونهکه در جمع خود میخوانی، بخوان. ابوهارونقصیدهای را با سوز خاصی خواند. امام باصدای بلند گریست. صدای زنان نیز از پسپرده برخاست. (17) 15 - حضور قلب در نمازابوایوب میگوید: «کان ابوجعفرعلیه السلام وابوعبداللهعلیه السلام اذا قاما الی الصلاة تغیرتالو انهما حمرة و مرة صفرة کانما یناجیانشیئا یریانه.» (18) امام باقر و امام صادقعلیهما السلام آن گاه که به نمازمیایستادند، رنگ چهره آنان تغییر میکرد;گاه سرخ میشد و گاه زرد. گویا با کسی که او رامیبینند، سخن میگویند. امام صادقعلیه السلام در نماز، قرآن تلاوت کرد وبیهوش شد. بعد از به هوش آمدن، از امامسؤال شد: چرا بیهوش شدی؟ امام فرمود:معنای آیات مرا بیهوش کرد. من آیات راتکرار کردم و در حالتی قرار گرفتم که گویاآیات را از کسی که آن را نازل کرده است،میشنیدم. (19) امام صادقعلیه السلام هنگامی که برای نماز خارجمیشد، میگفت: «اللهم انی اسالک بحق السائلین لک وبحق مخرجی هذا فانی لم اخرج اشرا و لابطرا و لا رئاء و لا سمعة و لکن خرجتابتغاء رضوانک و اجتناب سخطک فعافنیبعافیتک من النار.» (20) پینوشتها: 1 - میزان الحکمة، ج 5، ص 332. 2 - وسایل الشیعه، ج 9، ص 408. 3 - کشف الغمه، ج 2، ص 430. 4 - فهرست روایات فقهیه، ج 1، ص 841. 5 - میزان الحکمة، ج 5، ص 33. 6 - مستدرک، ج 2، ص 162. 7 - بحارالانوار، ج 90، ص 394. 8 - وسایل الشیعه، ج 5، ص 366. 9 - امالی، شیخ صدوق، ص 438. 10 - وسایل الشیعه، ج 7، ص 67. 11 - ر.ک: مفاتیح الجنان. 12 و 13 - من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 271. 14 - مکارم الاخلاق، ص 279. 15 - وسایل الشیعه، ج 9، ص 471. 16 - مجله کوثر، شماره 26، ص 26. 17 - همان، به نقل از وسایل الشیعه، ج 14، ص593. 18 و 19 - میزان الحکمة، ج 5، ص 385. 20 - بحارالانوار، ج 81، ص 19. |
برای تشریح دوران امامصادق و فضای خاص ایجاد شده در زمان امامت حضرت صادق(ع) باید تاریخچه کوتاهی از خلافت و حکومت پس از دوران پیامبر اعظم (ص) را در نظر گرفت؛ رقابتهای قومی و مذهبی در جامعه نوپیدای اسلامی پس از پیامبر(ص) که در آغاز تنها جنبه دینی و مذهبی آن مردم را تحتتأثیر قرار میداد به دلیل عدمضدیت ظاهری با دین مشکل خاصی را ایجاد نمیکرد ولی با گذشت زمان این ذهنیت تفاوت یافت و جریانات قومی و قبیلهای سبب نشستن بر کرسی خلافت شد البته این رقابت قومی در میان اعراب، تاریخی بود. این جریان قومی بسیار آرام توانست آنچه را که مسلمانان حتی به مخیله خود نیز راه نمیدادند یعنی خلافت بزرگترین دشمنان اسلام بر مسلمانان را در جامعه غالب کند و با اصرار بر آن سلسله حکومتی را به نام بنیامیه که از نام پدربزرگ معاویه اقتباس شده بود، در جامعه حاکم کند.
سلسله بنیامیه با این تئوری که هدف یعنی خلافت بر مسلمین و جامعه اسلامی هر نوع وسیلهای را توجیه میکند در طول یک قرن حکومت یعنی از سال 40 هجری شمسی و شهادت امیرالمؤمنین (ع) فجایع و کشتارهای زیادی را به بار آوردند. فضای اختناق و کشتار تنها در یک حکومت ظاهری خلاصه و در خفا سبب ایجاد و سازماندهی جریاناتی علیه حکومت میشد که علویان به عنوان تنها گروهی که از پشتوانه تئوریک علمی و معنوی مطلوبی از ناحیه ائمه (ع) برخوردار بودند بیشترین نقش را داشتند.
به تدریج، رقابتهای پنهانی و بروز خارجی آنها علت اصلی باز شدن فضای اجتماعی و فرهنگی جامعه شد؛ اعمال محبتآمیز و اصلاحگرایانه عمربن عبدالعزیز در اوایل قرن اول نظیر ممنوعیت لعن به حضرت امیر(ع) بر روی منبرها، زاده بسترهایی بود که در جامعه آن روز پدید آمد و تحت رهبری ائمه(ع) حکومت جامعه را در طول یک قرن بعد به عدهای دیگر میسپارد.
آغاز خلافت عباسیان و همزمانی آن با دوران امامت امامصادق(ع) نوعی دورهگذار است که طرح شعارهایی که مطلوب شیعیان و جزو اهداف ایشان بود علت اصلی ایجاد بستر مناسبی برای فعالیتهای روشنگرانهای بود که جزو اصلیترین وظایف امامان است. این تحلیل غلط است که برخی معاصرین عدم فعالیت سیاسی را نقصی برای امام معصوم(ع) میدانند و لازمه پیامبری و امامت را ورود به عرصههای سیاسی میدانند، در حالی که امام به معنای پیشوا و فردی است که وظیفه دارد انسانها را به راه درست هدایت کند و در این مسیر گاهی نیاز به سکوت، گاهی فعالیت فرهنگی، گاهی فعالیت سیاسی و اجتماعی و گاهی همچون رئیس مذهب جعفری به فعالیتی صرفاً علمی است.
فضای باز اجتماعی همواره زمینههای بروز اندیشهها را فراهم میکند به طوری که در دوران باز انتقال حکومت اموی به عباسی و سالهای آغازین حکومت عباسیان افراد مختلف توانستند با طرح دیدگاههای خود که در برخی موارد همچون معتزلیان که معتقد به حاکمیت مطلق فرد و تحلیل و سنجش همه امور با عقل بشری هستند و کاملاً مخالف با اندیشه اسلامی بود، دانشمندان اسلامی را به چالش بکشند و در همین بستر پدید آمده، ششمین امام شیعه به عنوان دانشمندی بیبدیل در این مسیر گام نهاد و تشیع توانست از آن دوران آبشخور صاف و زلالی را پیدا کند تا همواره تشنگان حقیقت را از آن سیراب کند.
یکی از منحصر به فردترین روشهای امام صادق (ع) در تبیین مسائل حکومتی و وظایف امامگونهاش مباحث و مناظرات ایشان بود؛ هنگامی که امام به شبهات مطروح پاسخ میدادند درهای جدیدی از دین به سوی مردم گشوده میشد در این حالت یعنی ایجاد بسترها و فضاهای باز علمی و تضارب آرا، تحقیق و پاسخگویی ظاهر میشود و علم تولید میگردد.
علاوه بر این شیوه بنیادی امام، یکی دیگر از عوامل تحقق تولید علم، خارج کردن فکر محققین از دغدغههای معیشتی و سیاسی است و فضای باز سیاسی دوران امام صادق (ع) و طرح شعارهایی که عباسیان در ابتدای خلافت خود مطرح میکردند به همراه برخی نقلهای تاریخی نشان از رفاه و آسایش نسبی در جامعه آن روز دارد که این مسئله به جنبش نرمافزاری متولد شده در دوران امام باقر (ع) و تداومیافته در دوران امام صادق (ع) بسیار کمک کرده است.
از سویی طرح اندیشهها، اصول و ارزشهایی که انسان را به مقام شایسته او میرساند، تکلیف امام معصوم است و اهداف بلند امام در حرکت فرهنگی یعنی پرورش انسانها؛ ولی باید توجه داشت که علیرغم گوناگونی و تنوع آموزشهای امام و وجود شاگردانی ممتاز در علوم مختلف همچون فیزیک، شیمی، نجوم، طب، علم کلام و... یک وجه مشترک میان تمام این آموزهها وجود داشت که آن هدفمندی امام برای رساندن انسانها به کمال است.
در واقع میتوان گفت امروز گمشده تعلیم و تربیت در سطوح مختلف در کشور، به علت نبود هدفمندی است؛ دانشآموزان از همان شروع به تحصیل تنها دغدغه قبولی در کنکور، راهیابی به دانشگاه و تأمین شغل را دارند، طلاب هم به نسبت کمتری از دانشآموزان با دغدغه معیشت از هدف اصلی انسان یعنی رسیدن به کمال که از راه اسلامشناسی و فراگیری علوم حاصل میشود دور شدهاند و با این تفکر به سمت نویسندگی و تبلیغ روی میآورند که متولیان آموزش و پژوهش کشور باید با احاطه بر این نکته و رفع این معضل راه آموزش و تحقیق مفید را برای طالبانش باز کنند؛ همانطور که قرنها قبل ششمین امام شیعیان و رئیس مذهب تشیع چنین رفتاری را پایهگذاری کرد؛ رفتاری که نتیجه آن نهضت عظیم تولید علم و عالم و صدور اسلام ناب بود.
مدیر پژوهشکده تاریخ و سیره پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی
منبع : خبر آن لاین
احمدپورنجاتی>سید خندان و اوقات تلخیهایش | ||||
| ||||
|
حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی در نماز جمعه این هفته تهران به سخنان مقام معظم رهبری اشاره کرد و گفت اگر عملی انجام دادید که بیگانگان از شما خشنود شدند بدانید کار شما خطا بوده است؛ این یک معیار است، یک معیار ساده.
با این وجود او به فاصله ده دقیقه بعد از این کلمات تاییدات کارکنان عالیرتبه وزارت خارجه آمریکا را سندی بر پیروزمندانه بودن عملکرد فرستادگان ایران در مذاکرات ژنو معرفی کرد. از نظر امام جمعه موقت تهران شهادت آقای بولتون و یا اظهار نظر شبکه خبری سیانان کمترین لطمهای به معیار سادهای که وضع کرده است نمیزند.
ایرادات خطبه های این جمعه همین یک مورد نبود. خطیب در سخنان خود حداقل دوبار خودش را به تقوای الهی سفارش کرد، منتهی این توصیهها تاثیری نداشت. او به روایتی از صادق آل محمد (ص) استناد کرد که آن امام همام هیچگاه یارانش را وداع نمیفرمود الا این که آنان را به راستی در گفتار و ادای امانت فرامیخواند.
آقای خاتمی با وجود اطلاع از این روایت تنها پنج دقیقه بعد از خواندن آن مدعی شد تعداد هواداران جنبش سبز در راهپیمایی روز قدس سه الی چهار هزار نفر بیشتر نبود؛ نمونهای مثالزدنی از راستی در گفتار. نمیشود این خلاف واضح را حمل بر بیاطلاعی ایشان کرد. آیا همان گوشه کوچک از جمعیت که صدایشان از خیابان 16 آذر تا میکروفون سخنران قبل از خطبهها میرسید سه چهار هزار نفر بودند؟
آقای سید احمد خاتمی! اگر مخالفان شما به راستی سه چهار هزار نفرند چرا این قدر به خود زحمت میدهید؟ یک مجوز گردهمآیی در محلی خارج از شهر که امکانات لازم برای شمارش غیرقابل تردید داشته باشد - مثلا ورزشگاه آزادی - برایشان صادر کنید و بعد با شانزده دوربین، کمی جمعیتشان را به رخ تمامی جهان بکشید تا ماجرا تمام شود. میترسم خودتان هم بدانید این حرفها حقیقت ندارد و بگویید الحرب خدعه(جنگ تمامش فریبدادن است).
منبع : خبر آن لاین
چند هفته پیش، به مناسبت روز خبرنگار، برخی بیحرمتیها و کتک خوردن خبرنگاران تلویزیون در صحنههای گوناگون و در چندین بخش خبری از رسانه ملی پخش شد و مجری زبان بسته! با هزار آب و تاب، تلاش میکرد، وانمود کند که شغلِ خبرنگاری آن هم در رسانه ملی، چه سخت و طاقتفرساست.
البته گویا از نظر رسانه ملی، خبرنگار تنها کسی است که در صدا و سیما، اقدام به تهیه خبر میکند و این همه بچههای مخلص در روزنامهها و خبرگزاریها و سایتها ـ که بعضیشان از بیتالمال هم ارتزاق نمیکنند و با هزار زحمت و جان کندن و اضطراب و انگ این و آن در روشنگری ذهن مخاطب و تلطیف فضای رسانهای و هم در ایجاد روحیه نشاط و پرسشگری و روشنگری نقش ایفا میکنند ـ خبرنگار نیستند!
آقای مرآتی هم که گل سرسبد همه خبرنگاران دولتی و غیر دولتی است، با آن تیپ خاص خودش، تازه به سربازی اعزام شده بود و در همان چند صحنه یاد شده (البته کمی پیشتر) این بار شانس رسانهای با او یار شده و درست سر بزنگاه و در حالی که دوربین او را زیر نظر داشت، یکی از بهترین رویدادهای خبری برایش رخ داد! بله، او که گویا اتفاقی به یک پادگان بسیار بد آب و هوا! و مقرراتی اعزام شده بود، در نخستین تمرین نظامی در هماورد با یک افسر کارکشته نظامی و البته در یک حرکت معمولی، ناگهان پایش شکست.
البته طبیعی است که در تمرینهای نظامی، چه بسا دست و پاها میشکند و حتی هر لحظه ممکن است گلولهای اشتباهی در برود و قلب کسی را هدف بگیرد؛ ممکن است کسی از جایی پرت شود و... دهها رخداد دیگر که البته هیچ کدامشان را دوربین صدا و سیما رصد نمیکند؛ اما این شکسته شدن پای مرآتی، نعمتی بود برای به تصویر کشیدن زحمات سربازان جان برکف آن پادگان که دست کم مردم و خانوادهشان، آموزشهای سخت و طاقتفرسای فرزندانشان را از صفحه تلویزیون ملی خود ببینند. اشتباه نکنید آن روزها، نه روز نیروی انتظامی بود و نه روز ارتش و نه روز سپاه.
البته مناسبتی در کار بود، اما مهمترین مناسبت! حضور جناب خبرنگار رسانه ملی بود در کسوت سربازی و مردم و والدین سربازان این آب و خاک از یمن قدوم وی و شکسته شدن پای نازکتر از ساق گلش، دیدند که چه تمرینهای سختی در پادگانهای نظامی برای آمادگی سربازان برای دفاع از امنیت و ارامش کشور اجرا میشود. فرماندهان و سربازانی هم که به تصویر کشیده میشدند، از این واقعه خوشحال بودند؛ غافل از این که آنها نه بازیگر اصلی فیلمِ زحمات خود که سیاهی لشکری شدهاند برای مستندی که بازیگر نقش اول آن، شخص شخیص یک گزارشگر جوان رسانه ملی است و بس! و اینها از صدقه سر حضور او، در این فیلم مستند، نقشآفرینی میکنند.
هرچند خبرنگاران و گزارشگران حوادث، اگر بی طرفانه بازتاب دهنده مشکلات مردم باشند، در همه جوامع محترم و شأن حقوقی دارند، اما با این حال، کتک خوردن آنان و بروز رویدادهای پیشبینی نشده نیز در همه جای دنیا کم و بیش روی میدهد و شکسته شدن پای یک گزارشگر تلویزیون و پخش فیلم او هم در نگاه اول، حادثه و امری پیش پا افتاده و فاقد ارزش پرداخت در یک یادداشت جداگانه است و شاید به طبع لطیف بسیاری از خوانندگان سایت «تابناک» خوش نیاید، اما یک پرسش را نباید بی پاسخ گذاشت و آن این که اگر آن افسر دلیر و نجیب، عمدا هم آقای مرآتی را به زمین میزد و پای او را میشکست، مستحق سرزنش بود؟!
من کاری با دهها دلیل موجه و غیر موجه برای اینکه چرا مردم و به ویژه مدیران ـ چه در دولت کنونی و چه گذشته ـ با گزارشگران صدا و سیما نمیجوشند و بعضا به آنها بی احترامی میکنند، ندارم ـ که البته بعضی از آنها ترس از برملا شدن حقکشی یا حقخوری و عمل خلاف خود دارند ـ اما آیا این همه واقعیت است؟
تنها در بحثی که به آن اشاره رفت، جای این پرسش برای آن افسر و هزارن افسر و سرباز جان برکف «نوعی و هموطن» دیگر هست که: آقای مراتی عزیز! پیش از اینکه شما به سربازی بیایی، مگر هیچ و دست و پایی در آموزشها و مأموریتهای سخت و نفسگیر نیروهای نظامی و انتظامی شکسته نشده بود؟ دوربین رسانه ملی آن هنگام کجا بود؟ آیا خون تو رنگینتر و دست و پای تو گرانسنگتر و لطیفتر از ساق پا و دست دیگر سربازان و هم قطاران ماست؟
چرا و به چه دلیل، باید این حادثه و حتی خانهنشینی و مداوای تو و... هر از چندی در رسانه متعلق به مردم (ملی) به تصویر کشیده شود (البته اگر این اقدام رسانه، به دلیل ارج نهادن به تمرین سخت و خالصانه سنخ و جنس سربازی بود، مقدس میبود و ستودنی، اما چنین نبود).
قصه چند شب پیش 20 و 30 در به تصویر کشیدن ساختگی بودن اهدای خون توسط مدیر انتقال خون استان یزد نیز از همین دست است و البته بسیار دردناکتر؛ یک مدیر بخت برگشتهای که از قرار معلوم برای خون دادن آماده میشده، با خبرنگار صدا و سیما هماهنگی میکند و برای ترغیب مردم به خون دادن، جلوی دوربین قرار میگیرد؛ اما متأسفانه، خبرنگار امانتداری نمیکند، با خنده صمیمی مدیرکل به او نزدیک میشود و تصنعی بودن خون دهی را در همه رسانههای دنیا به تصویر میکشد.
من نه از نیت مدیر کل خبر دارم و نه از نیت خبرنگار رسانه ملی، اما چند پرسش را مطرح میکنم و پاسخ آن را به تحلیل ذهن دقیق و باریک بین مخاطبان این نوشتار وامیگذارم:
1 ـ از کجا معلوم که اگر خبرنگاری تیزبین و بی طرف در قضیه شکسته شدن پای آقای مراتی حضور داشت، آن صحنه هم تمارض و ساختگی از آب درنمیآمد؟ (البته قصد متهم کردن کسی را ندارم، اما وقتی مدیرکلی چنین کند از یک خبرنگار جوان و البته با نفوذ، هر کاری برنمیآید؟) اگر قرار بر بیاعتمادی باشد، سنگ روی سنگ میماند؟
2- خون دهی از نظر پزشکی برای شخص اهدا کننده، سودمند است. اینکه آن مدیر کل خودش این منفعت را چشمپوشی کرده و به دلیل نداشتن وقت یا نداشتن موقعیت و هر دلیل دیگر حاضر شده در جلوی دوربین تبلیغ خودن دهی کند، آیا جرم است؟
3- اگر چنین است، صدها بازیگر و غیر بازیگر هر روزه برای تبلیغ بسیاری از خوراکیها و کالاهایی که بعضا تبلیغ آنها به ضرر سلامت و اقتصاد کشور است، در همین رسانه ملی، هر روز مرتکب گناه کبیره میشوند. رسانه چه برخوردی با آنها میکند؟
4- با خندهای که آن مسئول انتقال خون جلوی دوربین نشان داد، معلوم بود که این مسئول به خبرنگار اطمینان کرده و نوعی رفاقت و دوستی یا شناخت طرفینی بین آنها هویدا بود؛ آیا خیانتی بدتر از اعتماد به خبرنگار رسانه ملی در چشم میلیونها بیننده سراغ دارید؟
5- آن مدیر با این کارش (اگر توسط خبرنگار آبرویش ریخته نمیشد) چه حقی از حقوق جامعه را پایمال کرده بود؟ آیا به کسی ضرر زده بود؟آیا تبلیغی علیه مدیران کرده و وجهه آنان را خدشهدار کرده بود؟ آیا این کار رسانه ملی که به حق توسط یکی از مسئولان از آن با عنوان «اقدام بچگانه» یاد شد، اعتماد مردم را در موضوعی با این همه اهمیت و حیاتی، یعنی خون دهی، با هزاران نیازمند، جلب کرد یا سلب؟
6- باید از رئیس انتقال خون کشور پرسید، چرا از مدیر خود دفاع نکردی و اجازه دادی آبرویش به آسانی برود؟ از چه کسی ترسیدی؟ از رئیس صدا و سیما؟ از رئیسجمهور؟ از افکار عمومی؟ آیا یک مدیر اسلامی که میلیونها تومان برای آموزش و تجربه او هزینه شده است، ارزش یک دفاع زبانی را نداشت؟ تو یک مدیر را برکنار کردی، اما این رفتار، بیانگر زاویه دید مسئولان کشوری به جایگاه مدیران استانی بود؛ نمادی بود از میزان ارزشی که برای مدیران میانی قایل هستید.
7- حتما یک بار دیگر این جمله خود را در مصاحبه با خبرگزاری فارس مرور کنید و به آن خوب بیندیشید: «وی (مدیرعامل سازمان انتقال خون کشور ) گفت: مدیر کل سابق انتقال خون استان یزد در همان روز که خبرنگار صدا و سیما مراجعه کرد، آماده خون دادن در ساعت 11 بود، اما خبرنگار اصرار کرد تا پیش از آماده شدن تشریفات اهدای خون به صورت نمادین، جلوی دوربین نشان دهد که خون اهدا میکند و مدیرکل نیز به خبرنگار اعتماد کرد و این حرکت را انجام داد، اما در یک اقدام غیر اخلاقی و شیطنتآمیز، این صحنه از صدا و سیما پخش شد.»
(هرچند در یک صغری و کبرای منطقی از این اتفاق، دیگر نه به دوربین صدا و سیما اعتمادی هست و نه به خون دادن مدیر کل و نه به سخنان شما).
اما به هر روی، اگر این سخن شما درست باشد، باید از رئیس محترم صدا و سیما هم بخواهید در نزدیکترین زمان، آن خبرنگاری که از اعتماد مدیرکل سوءاستفاده کرده و همچنین مسئولان بیتجربه و نا آشنا به فرهنگ عمومی و قداست کار خبری در 20 و 30 را از کار برکنار کرد و یا رسما عذرخواهی و رضایت مدیر را به دست آورند؛ چه در غیر این صورت، به همان دلیلی که مدیر خود را برکنار کردید و به دلیل ناتوانی بر دفاع از حق مدیر خود، شما نیز باید از سوی رئیس محترم جمهور مؤآخذه شوید! این کمترین کاری است که برای مرهمگذاری بر زخم دل مدیران استانی میتوانید انجام دهید.
الغرض، وقتی پای خبرنگاری به صورت اتفاقی میشکند و آن گونه با آب و تاب در شبکههای خبری توسط همکاران وفادارش، به عنوان یک کار ارزشمند یاد میشود و در طرف مقابل، کاری اینگونه پیش پا افتاده، در مهمترین بخش خبری رسانه ملی، برای بی آبرو کردن یک مدیر روی آنتن میرود و دهها تخلف برخی مدیران در ساختن جادههای بی کیفیت و افتتاح تونلها و خط آهنهای تبلیغاتی نادیده گرفته میشود و یا با اشارهای از کنار آن میگذرند، با این حال، آیا باز هم میپرسید، چرا به خبرنگاران تلویزیون، اجازه ورود به برخی جاها داده نمیشود و چرا خبرنگاران صدا و سیما کتک میخورند؟
چه خوب بود به جای برکناری آن مدیر، رسانه ملی کاری میکرد که فرهنگ عذرخواهی در انظار عمومی و یا تقاضای برکناری و استعفا از سوی خود آن مدیر در جامعه باب میشد (البته اگر خلافی محرز میشد که نشد) و چه خوب است، این عذرخواهی از سوی مسئولان 20 و 30 انجام شود.
اما هم حوادث تلخ زندان کهریزک و هم شب بیداری بسیاری از مأموران وظیفه شناس و جان برکف ناجا را در امنیت پیش و پس از انتخابات پشت سر گذاشتیم و هفته نیروی انتظامی در پیش است. بیایید دعا کنیم یکی از خبرنگاران صدا و سیما به خدمت سربازی در نیروی انتظامی فراخوانده شود تا صدا و سیما به مردم بفهماند که نیروی انتظامی تنها در زندان کهریزک و مأموران متخلف آن خلاصه نشده و سربازی که بر سر چهار راه زیر نور آفتاب و دود و دم و صدای گوشخراش خودروها، از صبح تا پاسی از شب، آماده جانفشانی است، گناهی ندارد که فدای ندامکاری فلان حزب و دسته سیاسی شود. چه کسی باید مظلومیت او را به تصویر بکشد؟ ماهوارههای معاند؟
باید گفت که چه بسیار سربازان و بچههای مظلوم همین مردمی که هر از چند گاهی در مقابله با اشرار و سوداگران مرگ، جسم و جانشان بر خاکهای تفدیده تپهها و کوهها بر زمین میافتد و پرپر میشوند؛ اما چه کنیم که هیچ خبرنگاری برای سربازی به آنجا فراخوانده نمیشود و یا مثل آقای مرآتی پایشان نمیشکند. دعا کنیم همیشه سلامت باشند. انشاءلله
منبع : تابناک