دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1826771
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
سیری در سیره امام صادق علیه السلام

جلوه‏های صدق اهل‏بیت‏علیهم السلام در صادق‏این خاندان به صورت ویژه بروز یافته است.این جلوه‏ها را در رفتار آن حضرت بهترمی‏توان درک کرد. آنچه بیش‏تر رواج یافته،ذکر «قال الصادق‏»هاست که به حق زیر ساخت‏فکری، فقهی و کلامی شیعه را تشکیل داده‏است اما در کنار توجه به گفته‏های آن‏حضرت، فصل دیگری را هم باید گشود; فصلی‏برای تامل وتوجه در رفتارهای آن امام‏علیه السلام وبهره‏گیری عملی از این رفتارها.

آنچه دراین نوشتار می‏آید، بخشی ازکردارهای امام صادق‏علیه السلام را منعکس می‏سازد.

1 - انفاق

هشام بن سالم می‏گوید: امام صادق‏علیه السلام‏هنگامی که تاریکی شب فرا می‏رسید، انبانی‏از نان و گوشت و پول را بر می‏داشت و بردوش‏می‏نهاد و به سوی نیازمندان شهر مدینه‏می‏شتافت و آن‏ها را میانشان تقسیم می‏کرد.آن‏ها او را نمی‏شناختند. زمانی که امامصادق‏علیه السلام رحلت کرد و آن انفاق‏های شبانه‏ادامه پیدا نکرد، نیازمندان فهمیدند که چه‏کسی هرشب به آن‏ها غذا و پول می‏داد. (1)

معلی بن خنیس می‏گوید: امام صادق‏علیه السلام باانبانی از نان بیرون آمد و من همراه او بودم. به‏اقامتگاه بنی ساعده رسیدیم. در آن جاگروهی خوابیده بودند. آن حضرت یک یا دونان بربالین هرکدام نهاد. به آخرین فرد که‏رسید، برگشتیم. پرسیدم: من به فدایت! آیااین‏ها حق را می‏شناسند (یعنی شیعه‏هستند)؟ امام‏علیه السلام فرمود: اگر حق رامی‏شناختند، نمک را نیز با آن‏ها به صورت‏مساوی تقسیم می‏کردم. (2)

در روایتی آمده است:

«کان الصادق‏علیه السلام یطعم حتی لایبقی‏لعیاله شی‏ء» (3)

امام صادق‏علیه السلام به فقیران اطعام می‏کرد تاآن جا که برای خانواده‏اش چیزی باقی‏نمی‏ماند.

2 - میانه روی

امام صادق‏علیه السلام - در ایام قحطی - دستورمی‏داد برای تهیه آرد گندم را با جو مخلوطکنند و می‏فرمود: من می‏توانم برای خانواده‏ام‏آرد گندم خالص تهیه کنم ولی دوست دارم درزندگی اندازه و حساب و کتاب را خوب رعایت‏کنم. (4)

3 - دوری از بخل

فضل بن ابی قره می‏گوید:

رایت اباعبدالله‏علیه السلام یطوف من اول اللیل‏الی الصباح و هو یقول: اللهم قنی شح‏نفسی فقلت: جعلت فداک ما سمعتک‏تدعو بغیر هذاالدعاء؟ قال: وای شی‏ء اشدمن شح النفس، ان الله یقول: «و من یوق‏شح نفسه فاولئک هم المفلحون‏» (5)

امام صادق‏علیه السلام را دیدم که از اول شب تاصبح، خانه خدا را طواف کرد و این دعا راخواند: خدایا! مرا از شر بخل نفسم برهان!گفتم: به فدایت‏شوم! از شما غیر از این دعا رانشنیدم؟ فرمود: چه چیزی بدتر از بخل‏نفس! بعد آیه «و من یوق شح نفسه...» راخواند.

4 - ادب بیماری

امام صادق‏علیه السلام هنگام بیمار شدن عرض‏می‏کرد:

«الله اجعله علة ادب لاعلة غضب.» (6)

بارخدایا! آن را بیماری ادب (و تنبه) قراربده، نه بیماری غضب (و خشمت).

5 - دعا هنگام پیش آمد ناگوار

«کان الصادق‏علیه السلام: اذاحز به امر جمع النساءو الصبیان ثم دعا و امنوا» (7)

امام صادق‏علیه السلام هرگاه به پیش آمد ناگواری‏برمی خورد، زنان و اطفال را جمع می‏کرد ودعا می‏کرد و آن‏ها آمین می‏گفتند.

6 - سجده بر تربت‏حسینی

«کان الصادق‏علیه السلام لایسجد الا علی تربة‏الحسین‏علیه السلام تذللا لله و استکانة الیه.» (8)

امام صادق‏علیه السلام جز برتربت‏حسینی سجده‏نمی‏کرد، تا در درگاه خداوند.

7 - دعا

«کان الصادق‏علیه السلام یدعو بهذاالدعاء: الهی‏کیف ادعوک و قد عصیتک و کیف‏لاادعوک و قد عرفت‏حبک فی‏قلبی...» (9)

امام صادق‏علیه السلام این دعا را می‏خواند: خدایا!چگونه تو را بخوانم، در حالی که تو را معصیت‏کرده‏ام و چگونه تو را نخوانم، درحالی که‏محبت تو را در قلبم احساس می‏کنم...

8 - روزه

«کان الصادق‏علیه السلام اذا صام لایشم الریحان‏فسئل عن ذلک فقال: انی اکره ان اخلطصومی بلذة.» (10)

امام صادق‏علیه السلام هنگامی که روزه می‏گرفت،ریحان را بو نمی‏کرد. از او علت این امر راپرسیدند. فرمود: من دوست ندارم که روزه‏ام‏را با لذت درهم آمیزم.

9 - زیارت امیرالمؤمنین‏علیه السلام

از صفوان جمال روایت‏شده است: با امامصادق‏علیه السلام وارد کوفه شدیم. امام فرمود: ای‏صفوان! شتر را بخوابان، که این جا نزدیک‏قبرجدم، امیرالمؤمنین‏علیه السلام است. امام فرودآمد، غسل کرد، جامه را تغییر داد، پا را برهنه‏نمود و فرمود: تو نیز چنین کن. به جانب نجف‏رفتیم. فرمود: گام‏ها را کوتاه بردار و سر را به‏زیر انداز. خداوند متعال برای هر گام که‏برداری، صد هزار حسنه می‏نویسد، صدهزارگناه را محو می‏کند، صدهزار درجه می‏بخشد،صد هزار حاجت را بر می‏آورد و ثواب هرصدیق و شهید را برای تو می‏نویسد. آن‏حضرت با دل آرام، تن آرام، تسبیح، تهلیل وتنزیه به جلو می‏رفت، تا رسیدیم به تل‏ها... برسر قبر رسید و اشک بر گونه هایش جاری شدوگفت: «انالله و انا الیه راجعون‏»; آن گاه‏برامیرالمؤمنین‏علیه السلام سلام کرد و... (11)

10 - زیارت حسینی

امام صادق‏علیه السلام در مسجد حنانه - که ازمساجد شریفه، نجف اشرف است.- امام‏حسین‏علیه السلام را به گونه‏ای خاص - که در مفاتیح‏الجنان ذکر شده است.- زیارت کرد و سپس‏چهار رکعت نماز خواند.

11 - دعا هنگام سفر

امام صادق‏علیه السلام هنگام سفراین دعا رامی‏خواند:

«اللهم خل سبیلنا و احسن تسییرنا واعظم عافیتنا» (12) ; خدایا! راه را برما بگشای وگزارش ما را نیکوگردان و عافیت ما را بزرگ‏ساز.

امام صادق‏علیه السلام هرگاه پای در رکاب می‏نهاد،می‏گفت: «سبحان الذی سخرلنا هذا و ما لناله مقرنین‏». نیز هنگام سفر هفت‏بار تسبیح‏می‏کرد، هفت‏بار حمد خدا می‏نمود و هفت‏بارلااله الا الله می‏گفت. (13)

12 - صبح

در روایت آمده که امام صادق‏علیه السلام صبح که‏می‏شد، می‏گفت:

«بسم الله و بالله و من الله و الی‏الله وفی‏سبیل الله و علی ملة رسول الله‏صلی الله علیه وآله‏اللهم الیک اسلمت نفسی و الیک فوضت‏امری و الیک توجهت وجهی و علیک‏توکلت‏یارب العالمین...» (14)

13 - صدقه

در روایت آمده است:

«انه کان یتصدق بالسکر فقیل له:اتتصدق بالسکر؟ قال نعم انه لیس شی‏ءاحب الی منه و انا احب ان یتصدق با حب‏الاشیاء الی.» (15)

امام صادق‏علیه السلام شکر را صدقه می‏داد. ازآن‏حضرت سؤال شد: آیا شما شکر را صدقه‏می‏دهید؟ فرمود: بلی. هیچ چیز نزد من‏دوست داشتنی‏تر از شکر نیست. من دوست‏دارم که محبوب‏ترین چیز را صدقه دهم.

14 - عزاداری برای امام حسین‏علیه السلام

طفلی شیرخوار را در مجلس عزاداری‏امام‏حسین‏علیه السلام نزد امام صادق‏علیه السلام آوردند.امام صادق‏علیه السلام طفل را بغل کرد و گریه‏اش‏شدت یافت. (16)

امام صادق‏علیه السلام به ابوهارون شاعر فرمود:شعری درباره حسین‏علیه السلام بخوان. او شعری‏درباره آن حضرت خواند. امام فرمود: آن گونه‏که در جمع خود می‏خوانی، بخوان. ابوهارون‏قصیده‏ای را با سوز خاصی خواند. امام باصدای بلند گریست. صدای زنان نیز از پس‏پرده برخاست. (17)

15 - حضور قلب در نماز

ابوایوب می‏گوید: «کان ابوجعفرعلیه السلام وابوعبدالله‏علیه السلام اذا قاما الی الصلاة تغیرت‏الو انهما حمرة و مرة صفرة کانما یناجیان‏شیئا یریانه.» (18)

امام باقر و امام صادق‏علیهما السلام آن گاه که به نمازمی‏ایستادند، رنگ چهره آنان تغییر می‏کرد;گاه سرخ می‏شد و گاه زرد. گویا با کسی که او رامی‏بینند، سخن می‏گویند.

امام صادق‏علیه السلام در نماز، قرآن تلاوت کرد وبیهوش شد. بعد از به هوش آمدن، از امام‏سؤال شد: چرا بی‏هوش شدی؟ امام فرمود:معنای آیات مرا بی‏هوش کرد. من آیات راتکرار کردم و در حالتی قرار گرفتم که گویاآیات را از کسی که آن را نازل کرده است،می‏شنیدم. (19)

امام صادق‏علیه السلام هنگامی که برای نماز خارج‏می‏شد، می‏گفت:

«اللهم انی اسالک بحق السائلین لک وبحق مخرجی هذا فانی لم اخرج اشرا و لابطرا و لا رئاء و لا سمعة و لکن خرجت‏ابتغاء رضوانک و اجتناب سخطک فعافنی‏بعافیتک من النار.» (20)

پی‏نوشتها:

1 - میزان الحکمة، ج 5، ص 332.

2 - وسایل الشیعه، ج 9، ص 408.

3 - کشف الغمه، ج 2، ص 430.

4 - فهرست روایات فقهیه، ج 1، ص 841.

5 - میزان الحکمة، ج 5، ص 33.

6 - مستدرک، ج 2، ص 162.

7 - بحارالانوار، ج 90، ص 394.

8 - وسایل الشیعه، ج 5، ص 366.

9 - امالی، شیخ صدوق، ص 438.

10 - وسایل الشیعه، ج 7، ص 67.

11 - ر.ک: مفاتیح الجنان.

12 و 13 - من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 271.

14 - مکارم الاخلاق، ص 279.

15 - وسایل الشیعه، ج 9، ص 471.

16 - مجله کوثر، شماره 26، ص 26.

17 - همان، به نقل از وسایل الشیعه، ج 14، ص‏593.

18 و 19 - میزان الحکمة، ج 5، ص 385.

20 - بحارالانوار، ج 81، ص 19.

دسته ها : مذهبی - مقالات
سه شنبه بیست و یکم 7 1388

دوران ‏امام صادق (ع) دوران‌گذار جامعه اسلامی

 سیدعلیرضا واسعی

برای تشریح دوران امام‌صادق و فضای خاص ایجاد ‏شده در زمان امامت حضرت صادق‌(ع) باید تاریخچه کوتاهی از خلافت و حکومت پس ‏از دوران پیامبر اعظم (ص) را در نظر گرفت؛ رقابت‌های قومی و مذهبی در جامعه ‏نوپیدای اسلامی پس از پیامبر‌(ص) که در‌ آغاز تنها جنبه دینی و مذهبی آن مردم را تحت‌تأثیر ‏قرار می‌داد به دلیل عدم‌ضدیت ظاهری با دین مشکل خاصی را ایجاد نمی‌کرد ولی با ‏گذشت زمان این ذهنیت تفاوت یافت و جریانات قومی و قبیله‌ای سبب نشستن بر کرسی ‏خلافت ‌شد البته این رقابت قومی در میان اعراب، تاریخی بود. این جریان قومی بسیار آرام توانست آنچه را که مسلمانان حتی به ‏مخیله خود نیز راه نمی‌دادند یعنی خلافت بزرگترین دشمنان اسلام بر مسلمانان را در ‏جامعه غالب کند و با اصرار بر آن سلسله حکومتی را به نام بنی‌امیه که از نام پدربزرگ ‏معاویه اقتباس شده بود، در جامعه حاکم کند. ‏

سلسله بنی‌امیه با این تئوری که هدف یعنی ‏خلافت بر مسلمین و جامعه اسلامی هر نوع وسیله‌ای را توجیه می‌کند در طول یک قرن ‏حکومت یعنی از سال 40 هجری شمسی و شهادت امیرالمؤمنین (ع) فجایع و کشتارهای ‏زیادی را به بار آوردند. فضای اختناق و کشتار تنها در ‏یک حکومت ظاهری خلاصه و در خفا سبب ایجاد و سازماندهی جریاناتی علیه حکومت ‏می‌شد که علویان به عنوان تنها گروهی که از پشتوانه تئوریک علمی و معنوی مطلوبی از ‏ناحیه ائمه (ع) برخوردار بودند بیشترین نقش را داشتند. ‏

به تدریج، رقابت‌های پنهانی و بروز خارجی آنها علت اصلی باز شدن فضای اجتماعی و ‏فرهنگی جامعه شد؛ اعمال محبت‌‌آمیز و اصلاح‌گرایانه عمربن عبدالعزیز ‏در اوایل قرن اول نظیر ممنوعیت لعن به حضرت امیر‌(ع) بر روی منبرها، ‌زاده بستر‌هایی ‏بود که در جامعه آن روز پدید آمد و تحت رهبری ائمه‌(ع) حکومت جامعه را در طول یک قرن بعد ‏به عده‌ای دیگر می‌سپارد. ‏

آغاز خلافت عباسیان و همزمانی آن با دوران امامت امام‌صادق‌(ع) ‏نوعی دوره‌گذار است که طرح شعارهایی که مطلوب شیعیان و جزو اهداف ایشان بود علت اصلی ایجاد بستر ‏مناسبی برای فعالیت‌‌های روشنگرانه‌‌ای بود که جزو اصلی‌ترین وظایف امامان است. این تحلیل غلط است که برخی معاصرین عدم فعالیت سیاسی را نقصی برای امام معصوم‌(ع) می‌دانند و لازمه پیامبری و امامت را ورود به عرصه‌های سیاسی می‌دانند، در حالی ‏که امام به معنای پیشوا و فردی است که وظیفه دارد انسانها را به راه درست هدایت کند ‏و در این مسیر گاهی نیاز به سکوت، گاهی فعالیت فرهنگی، گاهی فعالیت سیاسی و اجتماعی ‏و گاهی همچون رئیس مذهب جعفری به فعالیتی صرفاً علمی است.

فضای باز اجتماعی همواره زمینه‌های بروز اندیشه‌ها را فراهم می‌کند ‏به طوری که در دوران باز انتقال حکومت اموی به عباسی و سالهای آغازین حکومت ‏عباسیان افراد مختلف توانستند با طرح دیدگاه‌های خود که در برخی موارد همچون ‏معتزلیان که معتقد به حاکمیت مطلق فرد و تحلیل و سنجش همه امور با عقل بشری ‏هستند و کاملاً مخالف با اندیشه اسلامی بود، دانشمندان اسلامی را به چالش بکشند و ‏در همین بستر پدید آمده، ششمین امام شیعه به عنوان دانشمندی بی‌بدیل در این مسیر ‏گام نهاد و تشیع توانست از آن دوران آبشخور صاف و زلالی را پیدا کند تا همواره ‏تشنگان حقیقت را از آن سیراب کند. ‏

یکی از منحصر به فرد‌ترین روش‌های امام صادق (ع) در تبیین مسائل حکومتی و وظایف امام‌گونه‌اش مباحث و مناظرات ایشان بود؛ هنگامی ‏که امام به شبهات مطروح پاسخ می‌دادند درهای جدیدی از دین به سوی مردم گشوده ‏می‌شد در این حالت یعنی ایجاد بسترها و فضاهای باز علمی و تضارب آرا، تحقیق ‏و پاسخگویی ظاهر می‌شود و علم تولید می‌گردد.

علاوه بر این شیوه بنیادی امام، یکی دیگر از عوامل تحقق تولید علم، خارج کردن فکر محققین از ‏دغدغه‌های معیشتی و سیاسی است و فضای باز سیاسی دوران ‏امام صادق (ع) و طرح شعارهایی که عباسیان در ابتدای خلافت خود مطرح می‌کردند به ‏همراه برخی نقل‌های تاریخی نشان از رفاه و آسایش نسبی در جامعه آن روز دارد که این مسئله به جنبش نرم‌افزاری متولد شده در دوران امام باقر (ع) و تداوم‌یافته در دوران امام صادق (ع) بسیار کمک کرده است.

از سویی طرح اندیشه‌ها، اصول و ارزش‌هایی که انسان را به مقام شایسته او ‏می‌رساند، تکلیف امام معصوم است و اهداف بلند امام در حرکت ‏فرهنگی یعنی پرورش انسان‌ها؛ ولی باید توجه داشت که علی‌رغم گونا‌گونی و تنوع ‏آموزش‌های امام و وجود شاگردانی ممتاز در علوم مختلف همچون فیزیک، شیمی، نجوم، طب، ‏علم کلام و... یک وجه مشترک میان تمام این آموزه‌ها وجود داشت که آن هدفمندی ‏امام برای رساندن انسانها به کمال است. ‏

در واقع می‌توان گفت امروز گمشده تعلیم و تربیت در سطوح مختلف در کشور، ‏به علت نبود هدفمندی است؛ دانش‌آموزان از همان شروع به تحصیل تنها دغدغه ‏قبولی در کنکور، راهیابی به دانشگاه و تأمین شغل را دارند، طلاب هم به نسبت ‏کمتری از دانش‌آموزان با دغدغه معیشت از هدف اصلی انسان یعنی رسیدن به کمال که ‏از راه اسلام‌شناسی و فراگیری علوم حاصل می‌شود دور شده‌اند و با این تفکر به سمت ‏نویسندگی و تبلیغ روی می‌آورند که متولیان آموزش و پژوهش کشور باید با احاطه بر این نکته و رفع این معضل راه آموزش و تحقیق مفید را برای طالبانش باز کنند؛ همان‌طور که قرن‌ها قبل ششمین امام شیعیان و رئیس مذهب تشیع چنین رفتاری را پایه‌گذاری کرد؛ رفتاری که نتیجه آن نهضت عظیم تولید علم و عالم و صدور اسلام ناب بود.

مدیر پژوهشکده تاریخ و سیره پژوهشگاه فرهنگ و علوم ‏اسلامی

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : مذهبی - مقالات
سه شنبه بیست و یکم 7 1388
روایت فرزاد حسنی از زندگی خصوصی یک کارگردان
به یاد داشته باشیم که آدم‌ها حق حیات و انتخاب دارند. این واکنش‌ها از طرف کسانی که ادعای روشنفکری هم دارد خیلی عجیب است اما متاسفانه در مورد ما وجود دارد.
شفاف : فرزاد حسنی از وبلاگ نویسان و منتقدان سینمایی در یادداشتی که وبلاگش آنرا منتشر کرده بخش هایی از زندگی خصوصی خسرو سینایی کارگردان شاخص ایرانی را منتشر کرده که در نوع خود جالب است . فرزاد حسنی در یادداشت خود نوشته است :

تقریبا شک و تردید نیست که من یکی از دوستداران و طرفداران پر و پاقرص "خسرو سینایی" و فیلم های خاص او بخصوص فیلم "یار درخانه " و"عروس آتش" هستم .به نظرم فیلم "یار درخانه "فیلم خاصی بود که تنها یکبار از تلوزون ایران پخش شد و هرچند در زمان پخش این فیلم سن و سال کمی داشتم اما هنوز تمام این فیلم رو تو ذهنم ثبت و ضبط شده دارم و خیلی به این فیلم علاقه مند هستم . چند سال پیش فرصتی دست داد و با ایشان در خانه هنرمندان ملاقات و گپ و گفت طولانی داشتیم در مورد فیلم "عروس آتش" . می گفت که دخترش ظاهرا در مناطق جنوب –فکر کنم – در رشته پزشکی درس می خوانده و از نزدیک شاهد چنین اتفاقاتی در زندگی عشیره ای مردم آن مناطق بوده و به همین دلیل شکل گیری این داستان رو مدیون دخترش می دونست . وقتی ازش در مورد فیلم یار درخانه پرسیدم صحبتش رو با دیگران قطع کرد و با تعجب پرسید :مگه تو این فیلم رو دیدی ؟ این فیلم که جایی پخش نشده .

گفتم :بله دیدم.چندین سال پیش یکبار تو تلوزون پخش شد و برای من خیلی جالب و تاثیر گذار بود
و خیلی هم دوستش دارم چون به موضوع مهاجرت لهستانی ها به ایران و اون ماجرا خیلی علاقمندم و شما تنها کسی هستی که در باره این موضوع فیلم ساخته اید و به این موضوع هم علاقه خاصی دارید . . کلی در باره مهاجرت لهستانی ها به ایران و ماجرای مهاجرت گپ زدیم و من هم که مهیا و آماده اینجور بحث ها و گفتگوها هستم با اشتیاق با ایشان در این خصوص صحبت کردم .

تلاش و کوشش سینایی در پرداختن به این جمعیت انسانی مهاجر کهخ در جنگ جهانی دوم مجبور به مهاجرت به کشورمان شده اند در سال گذشته منجر به توجه جدی دولت لهستان به تلاش های سینایی در این خصوص شد .

یکی دیگر از فیلم های جالب سینایی در مورد موضوع مهاجرت لهستانی ها به ایران فیلم "مرثیه گمشده" است .مرثیه گمشده (The Lost Elegy) عنوان فیلمی مستند ساخته خسرو سینایی محصول سال ۱۳۶۲ ایران است.

این فیلم درباره مهاجرت هزاران لهستانی به ایران در طی سال‌های جنگ جهانی دوم در سال‌های ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ است. بنا بر برخی اسناد، تعداد مهاجران حدود ۳۰۰ هزار نفر بوده است.سینایی برای ساخت این فیلم، عکس‌های باقیمانده از جنگ جهانی دوم را به‌کار برده و همچنین با افرادی که آن دوره را به یاد دارند، گفتگو کرده است.

مرثیه گمشده در ۱۳ اکتبر ۲۰۰۷ برای نخستین بار در دانشگاه علوم انسانی لهستان به نمایش درآمد و از سینایی تجلیل شد. یک سال پس از آن در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۸، در مراسم اختتامیه جشنواره گیدنیای لهستان، صلیب لیاقت جمهوری لهستان از سوی" لخ کاشینسکی"، رئیس جمهور این کشور به سینایی اهدا شد.

این نشان افتخار به خاطر تلاش فراوان سینایی برای معرفی تاریخ ملت لهستان به وی اعطا شد.

یکی دیگر از فیلم های جالب توجه سینایی فیلم "گفتگو با سایه" است که در مورد زندگی "صادق هدایت" ساخته شده و خود بحث جدایی را می طلبد که اگر عمری باقی باشد و حوصله کافی مفصل در مورد این فیلم و صادق هدایت و زندگی خصوصی اش می نویسم .

اشاره دوم



یکی از نکات جالب در زندگی خصوصی سینایی بزرگ همزیستی جالب او با دو همسر است . با توجه به خصوصیت فردی و تحصیلات و موقعیت فردی او به عنوان یک روشنفکر اجتماعی و فرهنگی زندگی کردن با دو همسر کمی عجیب و غریب می نماید .

برای من این موضوع همیشه جالب توجه بود و علاقه داشتم در این خصوص چیزی بنویسم . نکته جالب اینکه هر دو همسر سینای از اساتید و نقاشان به نام و صاحب سبک هستند که تابلوهایشان در نمایشگاه ها و گالری های داخل و خارج از کشور با استقبال بسیار زیاد مواجه می شوند.

شاید در عالم پرهیاهو و پر از فراز و نشیب هنرمندان این سیک زندگی خاص این سه هنرمند در کنار یکدیگر کمی عجیب و غریب باشد.به نظرم این نوع زندگی خصوصی هر چه هست منحصر به فرد و یگانه است چه در عالم هنر ایران و حتی در جهان نمی توان نمونه مشابهی در در دنیای امرووز برای این شیوه زندگی سه هنرمند در کنار یکدیگر،پیدا کرد. اما فرح اصولی همسر دوم سینایی از کیفیت و شرایط این نوع زندگی سخن می گوید و نقاط تاریک ذهنمان را در این مورد روشن می کند :

فرح اصولی در سال 1332 در زنجان متولد شد، وی دیپلم نقاشی از هنرستان زیبای دختران و لیسانس گرافیک دانشکده هنرهای زیبا است،شرکت در نمایشگاهای انفرادی،گروهی و گروه دنا،سابقه تدریس و دبیر نمایشگاه و دو سالانه از فعالیت های اصولی به شمار می رود.فرح اصولی، عقیده دارد که تصویر‌سازی قصه‌های قرآنی، نسل آینده را با مفاهیم عمیق آن آشنا می‌کند و خاطر نشان می‌سازد: "درقرآن قصه‌های آموزنده‌ای وجود دارد که می‌توان بر اساس آنها به تصویر‌گری پرداخت و به این وسیله نسل آینده را با مفاهیم عمیق این کتاب آسمانی پیوند داد".

این هنرمند تصویر‌گر می‌افزاید: "معتقد هستم اگر هنرمندی بخواهد راستگو باشد، هنرش امری معنوی خواهد بود، زیرا آثارش باید از خاستگاهی باطنی آغاز شود و سفر درونی هنرمند برای خلق اثر نمی‌تواند امری عادی و این جهانی باشد. در این سفر، معنویت نقش اصلی را بازی می‌کند و اگر به این نکته توجه شود، اثر هنری خلق شده، با ارزش خواهد شد. در اعصار کهن، هنرمند نگارگر به دنبال نقش یک واقعیت قدم برنمی‌داشت بلکه با درهم‌ریختن پرسپکتیو و شفاف‌کردن حایل‌ها، فضایی می‌آفرید که خارج از زمان و مکان مادی بود و دنیای دیگری را نشان می‌داد."

فرح اصولی بیشتر به عنوان هنرمند و کمتر به عنوان همسر دوم کارگردانی صاحب نام شاخته شده است . مثلث زندگی "فرح اصولی"، که دو راس دیگرش "خسرو سینایی" و "گیزلا وارگا" هستند، 20 سال است این پرسش را در ذهن بسیاری برانگیخته است که چگونه یک مرد روشنفکر فیلم‌ساز می‌تواند دو همسر روشنفکر نقاش داشته باشد، هر سه با هم زندگی کنند و هر سه راضی باشند؟ و آیا طرحی را که درانداخته‌اند برای زندگی دیگران هم توصیه می‌کنند؟

متنی که می‌خوانید خلاصه گزیده‌ ایست از مصاحبة 7صفحه‌ای با فرح اصولی که در شماره 38 مجله زنان به چاپ رسیده است.

- خانم اصولی چند سال دارید و چند سال است ازدواج کرده‌اید؟
43 ساله هستمدر 24 سالگی ازدواج کردم و دو فرزند 11و 9 ساله دارم.

- خانم اصولی از آشنایی با همسر و ازدواجتان بگویید.

اول بگویم که شوهر من همسر دیگری به نام گیزلا وارگا دارد. ایشان نقاش هستند و بسیار ارجمند و تاثیرهای بسیار مثبتی بر من داشته‌اند. من 13سال از شوهرم و 9سال از گیزلا کوچک‌ترم و در دوره‌ای با آن‌ها آشنا شدم که تازه فارغ‌التحصیل شده بودم. خیلی چیزها را از این دو نفر، که شخصیت و سواد چشمگیری دارند، یاد گرفته‌ام و متقابلاً تاثیراتی هم بر آن‌ها گداشته‌ام. آشنایی ما از ساختن یک فیلم انیمیشن شروع شد. آن‌جا هر سه با هم آشنا شدیم و من به یک اندازه تحت تاثیر شوهرم و گیزلا قرار گرفتم.

-احتمالاً شیوه زندگی شما تبعاتی هم به دنبال داشته، لطفا برایمان از واکنش‌های بیرونی بگویید.

بله این قضیه پیامدهای فراوانی داشته. مثلا مطبوعاتی‌ها زندگی ما را منفی و متحجرانه می‌دانند. این موضع‌گیری‌ها هم در نشریات دولتی و هم خصوصی وجود دارد. هر کدام از این دو گروه نگاه خاص خود را به زندگی ما سه نفر دارد. ما را از خود می‌دانند. در حالی که توجه زیاد به زندگی خصوصی هنرمند و بایکوت‌کردن او رفتار ناپخته‌ای است. اولین نشانه روشنفکری ظرفیت داشتن است. باید به زندگی، اثر هنری یا تفکر فرد با دید بازی نگاه و بعد رد یا قبولش کنیم. باید به یاد داشته باشیم که آدم‌ها حق حیات و انتخاب دارند. این واکنش‌ها از طرف کسانی که ادعای روشنفکری هم دارد خیلی عجیب است اما متاسفانه در مورد ما وجود دارد. یک بار پسرم را پیش پزشکی بردم گفت: "گلویش چرک کرده اما طبیعی است. هنرمندها معمولا به بچه‌هایشان توجه نمی‌کنند." من بینهایت رنجیدم چون توجهی که من و امثال من به بچه‌ها داریم با یک محاسبه ساده دو برابر بقیه است.

-واکنش گیزلا در مورد ازدواجتان چه بود و این موضوع چه قدر برایتان اهمیت داشت؟

اصلاً این ازدواج پیشنهاد گیزلا بود. ما سه نفر در آن لحظه بدون این‌که به جنسیت فکر کنیم به عاطفه‌ای که بین هر سه ما ایجاد شده بود بها دادیم. در این زندگی به یقین هیچ کسالتی وجود نداشت اما زحمت و سختی‌های زیادی وجود داشت. چیزی که دیگران در مورد ارتباط من و گیزلا خیال می‌کنند این است که رقیب عشقی داشتن تجربه سختی است ولی من می‌گویم چیزی که در این زندگی تجربه کرده‌ام نکته‌ای ظریف‌تر اما سخت‌تر از این تحلیل‌های ساده است. قضیه بیشتر به امتحانی دائمی و هر روزه شبیه است، امتحانی که باید در دل خودمان بدهیم و اگر آدم در دل خودش هم بخواهد دروغ بگوید، زندگی‌اش خیلی راحت تبدیل به جهنم می‌شود. اصل این است که بتوانیم همه چیز را ببخشیم.

-ارتباط بین زن و مرد و اصلاً ازدواج بر اساس قانونی غریزی و تملک‌جویانه است. معمولاً در مقوله زناشویی سخاوت نمی‌گنجد واین باور به مشارکت گذاشتن عشق را سخت می‌کند.

ببینید انحصارطلبی یک شکل عشق است و بخشیدن و بزرگواری شکلی دیگر. وقتی زنی می‌فهمد که شوهرش با زنی رابطه دارد خیلی ضربه می‌خورد اما در این گونه موارد زنان معمولاً بیش از آن که به مسئله روابط جنسی آن دو فکر کنند، نگران عاشق‌شدن شوهرانشان به رقیبند. این مقوله در کتاب جنس دوم سیمون دوبوار هم وجود دارد. خیلی از زنانی که در چنین موقعیتی قرار می‌گیرند، برای تسکین خودشان می‌گویند: "ارتباط جدید شوهرم عشق نیست، ارتباطی است که دیر یا زود تمام می‌شود." اتفاقا وقتی فرد سختی‌های زیادی را در رابطه با کسی تحمل کرده و لحظات باارزشی را از اوج تا سقوط داشته، از مرزهایی عبور کرده و از انحصارطلبی‌ها گذشته، طبیعی است که وابستگی‌اش شدیدتر می‌شود چون بهای پرداخت شده زیادتر بوده است. در عین حال نمی‌توانم بگویم که آدم چه طور در آنِ واحد می‌تواند دو نفر را دوست داشته باشد.

-خانم اصولی به نظر می‌آید که شما مصراً طرح زندگیتان را برای دیگران پیشنهاد نمی‌کنید؟

بله من حقیقتاً با صدای بلند اعلام می‌کنم که زندگی‌ام شبیه هیچ کدام از مواردی نیست که در اطراف اتفاق می‌افتد. ما در یک خانه زندگی می‌کنیم. در یک آتلیه کار می‌کنیم. همه مسائل‌مان به هم وصل است. من اصلاً ازدواج‌های دردناک مجدد را که کاملاً به زندگی شخصی‌ام بی‌شباهت‌اند، رد می‌کنم چون به حق انتخاب اعتقاد دارم و تحمیل را به راحتی نمی‌پذیرم. خود ما شاید اگر دو سال زودتر یا ده سال دیرتر با هم آشنا می‌شدیم، این زندگی شکل نمی‌گرفت. یا اگر یکی از اعضای مثلث چیزی غیر از این بود، چنین ترکیبی حاصل نمی‌شد. من که حاضر نبودم با مرد دیگری در چنین زندگی‌ای شریک شوم و این همه بها بپردازم. تازه عشق همه ماجرا نیست، وقتی قدم در راه گذاشتید تازه اول امتحان پس‌دادن است. این ریاضت‌ها در حوصله همه نیست.
منبع : فردا
سه شنبه بیست و یکم 7 1388
 

احمدپورنجاتی>سید خندان و اوقات تلخیهایش

 
       


احمد پوز نجاتی در روزنامه اعتماد نوشت:

آقای خاتمی در ذهنیت افکار عمومی مردم ایران و حتی بسیاری از مردم جهان همان چهره جذاب و دوست داشتنی و بااخلاق «سید خندان» است؛ مردی فرهیخته که با همه فضیلت های علمی و اخلاقی و خانوادگی و موقعیت های کم نظیر اجتماعی همواره نماد فروتنی در برابر کرامت انسان بوده و هیچ گاه در فراز و فرود موقعیت های سیاسی و اعتباری از این خصلت کیمیاگونه فاصله نگرفته است.
 
اما اینک در مجالی که به بهانه سالروز تولد سیدمحمد خاتمی مشهور فراهم شده، می خواهم چهره یی متفاوت از او را پیش چشم مردم ایران آفتابی کنم. البته این چهره متفاوت از خاتمی مشهور برای دوستان و نزدیکان او ناشناخته نیست اما دریغ است اگر نسل امروز و فردای این سرزمین سیمای تمام عیار یکی از محبوب ترین شخصیت های این برهه از تاریخ ایران را - که به گفته برخی «مهره مار» دارد - آن گونه که باید نشناسد. می خواهم جلوه هایی از «خاتمی خشمگین» را به نمایش بگذارم. 

به گمان من سیمای اوقات تلخی ها و عصبانیت ها و از کوره به در شدن های آقای خاتمی بسیار جذاب تر، دلنشین تر و معمایی تر از سیمای مشهور و شناخته شده «سید خندان» است. افسوس که جامعه ایران مجال تماشای سیمای «خاتمی خشمگین» را نیافته است، هرچند همکاران نزدیک و یاران گرمابه و گلستان او بارها آن را تجربه کرده اند.

1- سال 71 هنوز آقای خاتمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کناره گیری نکرده بود. یک سال پیش از آن آقای محمدی ری شهری به عنوان نماینده رهبری در حج تعیین شده بود و سازمان حج و زیارت به عنوان یک اداره کل زیرمجموعه سازمان حج و اوقاف و امور خیریه یکی از واحدهای تابعه وزارت ارشاد بود. من و محمد شریعتمداری که بعدها در دولت اصلاحات وزیر بازرگانی آقای خاتمی شد، آن روزها با آقای ری شهری در مجموعه حج همکاری می کردیم.
 
به دلایل چندانی که یادآوری و تکرارش اهمیت چندانی ندارد، پیشنهاد کردیم سازمان حج از سازمان اوقاف جدا شود و رده تشکیلاتی آن از اداره کل به معاونت وزارت ارشاد ارتقا یابد. آقای ری شهری نیز موافق بود. راه چاره قانونی این بود که دولت لایحه یی به مجلس تقدیم کند یا نمایندگان مجلس طرحی ارائه و تصویب کنند که قانون تشکیلات وزارت ارشاد اصلاح شود. آقای خاتمی نیز به عنوان وزیر ارشاد مخالفتی با اصل موضوع نداشت اما راه دیگری برگزیده شد؛ یک راه ساده و میانبر سپس پیشنهاد مذکور به رئیس جمهور وقت آقای هاشمی رفسنجانی ابلاغ و مقرر شد موضوع در جلسه شورای عالی اداری بررسی و تصمیم گیری شود.
 
آقای خاتمی این شیوه زیرآبی رفتن و مسیر اصلاح قانون از طریق مجاری غیر از مجلس را نمی پسندید. جلسه شورای عالی اداری تشکیل شد. من و محمد شریعتمداری به عنوان مدافعان طرح پیشنهادی و آقای خاتمی - که البته با اصل طرح مخالفتی نداشت اما آن شیوه اصلاح قانون را نوعی دور زدن مجلس و قانون می دانست- در مخالفت سخن گفتیم. معلوم بود زور ما از منطق آقای خاتمی پرزورتر است، تصویب شد.
 
از ساختمان ریاست جمهوری که بیرون آمدیم،آقای خاتمی برای نخستین بار آن چهره خشمگین و عصبانی اش را به من و محمد شریعتمداری نشان داد. سال ها بود که با او دوست و همنشین بودیم اما آن روز با اوقات تلخی گفت؛ «چرا راه قانون شکنی را هموار می کنید، من که برای اصلاح قانون از طریق مجلس آمادگی داشتم؟،» تلاش من و محمد شریعتمداری برای ماستمالی قضیه سودی نبخشید. آقای خاتمی عصبانی جمله یی گفت که هرگز از یاد نخواهم برد؛ «شما فکلی ها هستید که استبداد ما آخوندها را تئوریزه می کنید،» شاید در آن لحظه اندکی تلخکام شدیم اما آیا حرف حساب، جواب دارد؟،

2- سال 82 آقای دکتر معین به دلایلی از وزارت علوم کناره گیری کرد. آقای خاتمی رئیس وقت دانشگاه تهران یعنی آقای دکتر رضا فرجی دانا را به عنوان وزیر پیشنهادی به مجلس ششم معرفی کرد. روز اخذ رای اعتماد آقای خاتمی به مجلس آمد و از وزیر پیشنهادی اش دفاع کرد. من به عنوان مخالف صحبت کردم، البته اعتراف می کنم بیش از آنکه با وزیر پیشنهادی مخالف باشم با علل و زمینه ها و فضاسازی هایی که به استعفای آقای معین انجامید، مخالف بودم. اما به هرحال باید چیزی در مخالفت با وزیر جدید می گفتم. 

از سیاق سخنان من اینچنین بر می آمد که گویی آقای خاتمی برای معرفی وزیر پیشنهادی کم یا بیش مماشات و تمکین کرده و شخصاً کاندیدای دیگری را در نظر داشته است. به این ترتیب مفهوم مخالفت من با وزیر پیشنهادی این بود که قصد کمک به آقای خاتمی را دارم تا بتواند آن کس را که خود صلاح می داند، انتخاب کند. نتیجه رای گیری مخالفت با وزیر پیشنهادی بود. جلسه تمام شد. به دفتر کارم آمدم. از دفتر ریاست جمهوری نامه یی دستنویس آوردند. 

باز کردم دستخط آقای خاتمی بود. بار دیگر سیمای خاتمی عصبانی را زیارت کردم. او نه از مخالفت من با وزیر پیشنهادی اش بلکه از چیز دیگری رنجیده بود. «از اینکه به مردم این گونه القا شود که خاتمی به آنها کلک می زند، برخلاف چیزی که به آن اعتقاد دارد، عمل می کند، با مردم روراست نیست.» البته من قصد چنین القایی را نداشتم اما خاتمی که هیچ گاه به مردم دروغ نگفته بود، حق داشت عصبانی شود.

3- سال های 76 تا 84، من به لطف حسن ظن و محبت آقای خاتمی در طول سالیان ریاست جمهوری ایشان همواره کم یا بیش در جلسات مشاوره ایشان حضور داشتم. در تمام این سال ها از آغاز تا پایان همواره و بارها شاهد تکرار «سیمای خاتمی عصبانی» در یک مورد خاص بودم. هرگاه در بحث و گفت وگو و مشاوره پیرامون هر موضوع خواه سیاسی، فرهنگی، امنیتی یا آنچه به روابط دولت با ارکان نظام مربوط می شد، آقای خاتمی احساس می کرد او را با رهبر اپوزیسیون عوضی گرفته اند یا جهت گیری پیشنهادها رنگ و بوی مرزشکنی و نادیده انگاری ساختارهای قانونی نظام را دارد یا احتمالاً چنین نتیجه یی از آن مستفاد می شود، بی هیچ ملاحظه یی عصبانی می شد. طرف مقابل هرچه صمیمی تر و خودی تر آماج اوقات تلخی تیزتر و صریح تر. او می گفت؛ من در چارچوب همین نظام و قانون اساسی قبول مسوولیت کرده ام. 

حتی اگر قرائت یا تفسیر من با قرائت و تفسیر دیگران از قانون اساسی و اختیارات و وظایف ارکان نظام متفاوت باشد، اما هرگز از محدوده نظام پا فراتر نخواهم گذاشت و کسی نباید از من چنین انتظاری داشته باشد. اینک من تولد سیدخندان و اوقات تلخی را تبریک می گویم.

منبع : فرارو
دسته ها : مقالات - سیاسی
سه شنبه بیست و یکم 7 1388

انتقاد از خطبه نمازجمعه سید احمد خاتمی

 علیرضا بهشتی شیرازی در پارلمان نیوز نوشت:

 

حجت الاسلام  والمسلمین  سید احمد خاتمی در نماز جمعه این هفته تهران به سخنان مقام معظم رهبری اشاره کرد و گفت اگر عملی انجام دادید که بیگانگان از شما خشنود شدند بدانید کار شما خطا بوده است؛ این یک معیار است، یک معیار ساده.

با این وجود او به فاصله ده دقیقه بعد از این کلمات تاییدات کارکنان عالیرتبه وزارت خارجه آمریکا را سندی بر پیروزمندانه بودن عملکرد فرستادگان ایران در مذاکرات ژنو معرفی کرد. از نظر امام جمعه موقت تهران شهادت آقای بولتون و یا اظهار نظر شبکه خبری سی‌ان‌ان کمترین لطمه‌ای به معیار ساده‌ای که وضع کرده است نمی‌زند.

ایرادات خطبه های این جمعه همین یک مورد نبود. خطیب در سخنان خود حداقل دوبار خودش را به تقوای الهی سفارش کرد، منتهی این توصیه‌ها تاثیری نداشت. او به روایتی از صادق آل محمد (ص) استناد کرد که آن امام همام هیچ‌گاه یارانش را وداع نمی‌فرمود الا این که آنان را به راستی در گفتار و ادای امانت فرامی‌خواند.

آقای خاتمی با وجود اطلاع از این روایت تنها پنج دقیقه بعد از خواندن آن مدعی شد تعداد هواداران جنبش سبز در راهپیمایی روز قدس سه الی چهار هزار نفر بیشتر نبود؛ نمونه‌ای مثال‌زدنی از راستی در گفتار. نمی‌شود این خلاف واضح را حمل بر بی‌اطلاعی ایشان کرد.   آیا همان گوشه کوچک از جمعیت که صدایشان از خیابان 16 آذر تا میکروفون سخنران قبل از خطبه‌ها می‌رسید سه چهار هزار نفر بودند؟

آقای سید احمد خاتمی! اگر مخالفان شما به راستی سه چهار هزار نفرند چرا این قدر به خود زحمت می‌دهید؟ یک مجوز گردهم‌آیی در محلی خارج از شهر که امکانات لازم برای شمارش غیرقابل تردید داشته باشد - مثلا ورزشگاه آزادی - برایشان صادر کنید و بعد با شانزده دوربین، کمی جمعیتشان را به رخ تمامی جهان بکشید تا ماجرا تمام شود. می‌ترسم خودتان هم بدانید این حرف‌ها حقیقت ندارد و بگویید الحرب خدعه(جنگ تمامش فریب‌دادن است).

منبع : خبر آن لاین

دوشنبه بیستم 7 1388
به سراغ من اگر میایید نرم و آهسته بیایید
محمد شکراله زاده: روز اول اردیبهشت ماه، سالروز درگذشت سهراب سپهری شاعر و نقاش ایرانی است. او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان‌های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است.

وی در 15 مهر 1307 در کاشان متولد شد پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد . با این حال پدرش به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.

سهراب در خانواده ای که اهل شعر، نقاشی، منبت کاری و دیگر رشته های هنری بود زاده شد. کودکی و نوجوانی او به مطالعه، بازی در طبیعت، شکار و نواختن موسیقی گذشت. سهراب تا پانزده سالگی را در شهر کاشان گذراند و در نقاشی ها و اشعار او تاثیر این دوران و تاثیر طبیعت و گیاهان را می بینیم. سهراب سپهری شعر صدای پای آب را با الهام از قریه "چنار" واقع در حد واسط کاشان و مشهد اردهال سرود و دهکده زیبای "گلستانه" واقع در اطراف کاشان الهام بخش او در سرودن شعر گلستانه شد.

سهراب در حالی که تنها 52 بهار از زندگی سراسر هنریش را پشت سر می گذاشت در همان بهار یعنی اول اردیبهشت ماه بر اثر ابتلا به بیماری سرطان خون بدرود حیات یافت.

سالشمار زندگی سهراب سپهری :

1307- تولد در 15 مهرماه، باغ بزرگی در محله دروازه عطا کاشان، ساعت 12 .

1311- زمینگیری پدرش بر اثر ابتلا به بیماری فلج .

1312- ورود به دبستان خیام ( مدرس ) کاشان .

1319- پایان دوره شش ساله ابتدایی.
- آغاز تحصیل در دوره متوسطه در دبیرستان پهلوی کاشان .

1322- عزیمت به تهران پس از پایان دوره اول متوسطه .
- ثبت نام در دانشسرای مقدماتی شبانه روزی تهران .

1324- پایان دوره دو ساله دانشسرای مقدماتی و بازگشت به کاشان.

1325- استخدام در اداره آموزش و پرورش به پیشنهاد مشفق کاشانی .

1326- انتشار منظومه ای عاشقانه و لطیف با نام " در کنار چمن یا آرامگاه عشق " در 26 صفحه در سن نوزده سالگی .

1327- آشنایی با منصور شیبانی در تپه های اطراف قمصر ، هنگام کشیدن نقاشی.
- شهریور همان سال، استعفا از اداره فرهنگ کاشان .
- عزیمت به تهران در مهرماه به همراه خانواده برای تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا در رشته نقاشی .
- ملاقات مکرر با نیما یوشیج .

1328- استخدام در شرکت نفت تهران .

1329- استعفا از شرکت نفت پس از هشت ماه .

1332- فارغ التحصیلی از دانشکده هنرهای زیبا و دریافت مدرک لیسانس .
- دریافت مدال درجه اول فرهنگ .
- انتشار دومین مجموعه شعر با عنوان " زندگی خوابها " با طراحی جلد توسط خودش با کاغذی ارزان قیمت در 63 صفحه .

1333- چاپ چندین شعر و ترجمه هایی از اشعار شاعران خارجی در نشریات مختلف تا سال 1336.
- آغاز کار به عنوان طراح در سازمان همکاری بهداشت تهران .
- شرکت در چند نمایشگاه نقاشی در تهران .
- انتشار مجموعه شعر با نام " مرگ رنگ " .

1336- سفر به پاریس و لندن برای ثبت نام در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی .
- تدریس در هنرستانهای هنرهای زیبا .

1337- شرکت در نخستین بی ینال تهران .
- خرداد همان سال شرکت در بی ینال ونیز .
- ترجمه اشعار ژاپنی و چاپ در مجله سخن .

1339- شرکت در دومین بی ینال تهران، و کسب جایزه اول هنرهای زیبا .
- خرید کلیه تابلوهایش توسط شخصی علاقه مند و فراهم شدن مقدمات سفر به ژاپن.
- سفر به توکیو و آموزش فنون حکاکی روی چوب .
- سفر به دهلی در آخرین روزهای اسفند.

1340- همکاری با فروغ فرخزاد در ساخت یک فیلم کوتاه تبلیغاتی انیمیشن .
- آغاز کار در اداره کل وزارت کشاورزی با سمت سرپرستی سازمان سمعی و بصری .
- انتشار مجموعه اشعار با نام " آوار آفتاب " .
- برگزاری نمایشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران .
- انتشار مجموعه اشعار با نام " شرق اندوه " .
- سفر به هندوستان .

1341- فوت پدر در تیرماه .
- آغاز تدریس در هنرکده هنرهای تزئینی تهران .
- برپایی نمایشگاه فردی در تالار فرهنگ تهران .

1342- کناره گیری کلی از مشاغل دولتی .
- برپایی نمایشگاه فردی در نگارخانه نیالا تهران .
- برپایی نمایشگاه فردی در نگارخانه صبا تهران .
- حضور در نمایشگاه گروهی در نگارخانه گیل گمش تهران .
- حضور در نمایشگاه گروهی هنرهای معاصر ایران در موزه بندر لوهار فرانسه.
- حضور در دو سالانه سان پائلو برزیل .
- سفر مجدد به هندوستان و بازدید از شهرهای بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا و کشمیر .
- برپایی نمایشگاه فردی در استودیو فیلم گلستان در تهران .
- سفر به پاکستان و تماشای لاهور و پیشاور .
- سفر به افغانستان و اقامت در کابل .

1343- نمایش تعدادی از آثار نقاشی در کشورهای فرانسه، سوئیس، فلسطین و برزیل .
- سفر به دهلی، کشمیر، لاهور، پیشاور و کابل .
- سرودن منظومه "صدای پای آب" در تابستان همین سال در روستای چنار .
- طراحی صحنه یک نمایش به کارگردانی خانم خجسته کیا در آبانماه پس از بازگشت به ایران .

1344- تا سال 1348سفر به کشورهای آلمان، انگلیس، فرانسه، هلند، ایتالیا و اتریش و نمایش آثار نقاشی او در نمایشگاههای متعدد .
- برپایی نمایشگاه فردی در نگارخانه بورگز تهران .
- انتشار مجموعه اشعار با نام " صدای پای آب " .
- حضور در نمایشگاه گروهی در نگارخانه بورگز تهران .

1345- بازگشت به تهران .
- برگزاری نمایشگاه گروهی در تهران .
- انتشار مجموعه اشعار با نام " مسافر " .

1346- انتشار شعر بلند " صدای پای آب " در فصلنامه آرش .
- سفر به اروپا ( مونیخ و لندن ) و بازگشت به ایران .
- انتشار مجموعه اشعار با نام " حجم سبز " .
- بهمن ماه، برپایی نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران .

1347- انتشار شعر بلند " مسافر " در فصلنامه آرش .
- حضور در نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ موسسه گوته در شهر تهران .
- شهریور ماه برپایی نمایشگاه فردی در دانشگاه شیراز .
- حضور در نمایشگاه جشنواره روایان فرانسه .
- حضور فعال در نمایشگاه گروهی در نگارخانه مس تهران .

1348- کسب امتیاز مخصوص از جشنواره بین المللی نقاشی در فرانسه .

1349- سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند و نیویورک و باز گشت به ایران .
- برپایی نمایشگاه گروهی در بریج همپتن آمریکا .

1350 - برپایی نمایشگاه فردی در نگارخانه لیتو تهران .
- برپایی نمایشگاه فردی در نگارخانه بنسن نیویورک .

1351 - برگزاری نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیروس پاریس.
- تا سال 1357برپایی چندین نمایشگاه از آثار نقاشی در سوئیس، مصر و یونان .
- برپایی نمایشگاه فردی در نگارخانه سیحون .

1352- سفر به پاریس و اقامت در کوی بین المللی هنرها .

1353- برگزاری شب شعر سپهری در گالری روزن .
- سفر به کشورهای یونان و مصر .

1354- شرکت در نمایشگاه فستیوال روایان فرانسه .
- برپایی نمایشگاه فردی در نگارخانه سیحون .

1355- بر پایی نمایشگاه در بازار هنر کشور سوئیس .

1356- شرکت در نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ انستیتو گوته تهران .
- انتشار مجموعه اشعار با نام " ما هیچ ما نگاه " .
- انتشار مجموعه اشعار با نام " هشت کتاب " .

1357- شرکت در نمایشگاه گروهی در دانشگاه شیراز .
- برپایی نمایشگاه فردی در نگارخانه سیحون .

1358- آغاز ناراحتی جسمی و آشکار شدن علائم سرطان خون .
- سفر به انگلستان جهت درمان در دیماه و بازگشت به ایران در اسفندماه .

1359- فوت در اول اردیبهشت، ساعت 6 بعد ازظهر، بیمارستان پارس تهران .
- دوم اردیبهشت تشییع تا صحن امامزاده سلطان علی، روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان و آرمیدن در آرامگاه ابدی
- آرامگاهش در ابتدا با قطعه آجر فیروزه ای رنگ مشخص بود و سپس سنگ نبشته ای از هنرمند معاصر، رضا مافی با قطعه شعری از سهراب جایگزین شد:

به سراغ من اگر میایید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من

… کاشان تنها جایی است که به من آرامش می دهد و می دانم که سرانجام در آنجا ماندگار خواهم شد…
و سهراب … ماندگار شد

1369- منوچهر، تنها برادر سهراب درگذشت .

1373- مادر سهراب، ماه جبین، اهل شعر و ادب در خرداد ماه درگذشت .

منبع: جام جم آنلاین
دسته ها : مقالات - فرهنگی
چهارشنبه پانزدهم 7 1388
چرا خبرنگاران صدا و سیما کتک می‌خورند؟
ر ـ ثرایی

چند هفته پیش، به مناسبت روز خبرنگار، برخی بی‌حرمتی‌ها و کتک خوردن خبرنگاران تلویزیون در صحنه‌های گوناگون و در چندین بخش خبری از رسانه ملی پخش شد و مجری زبان بسته! با هزار آب و تاب، تلاش می‌کرد، وانمود کند که شغلِ خبرنگاری آن هم در رسانه ملی، چه سخت و طاقت‌فرساست.

البته گویا از نظر رسانه ملی، خبرنگار تنها کسی است که در صدا و سیما، اقدام به تهیه خبر می‌کند و این همه بچه‌های مخلص در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها و سایت‌ها ـ که بعضی‌شان از بیت‌المال هم ارتزاق نمی‌کنند و با هزار زحمت و جان کندن و اضطراب و انگ این و آن در روشنگری ذهن مخاطب و تلطیف فضای رسانه‌ای و هم در ایجاد روحیه نشاط و پرسشگری و روشنگری نقش ایفا می‌کنند ـ خبرنگار نیستند!

آقای مرآتی هم که گل سرسبد همه خبرنگاران دولتی و غیر دولتی است، با آن تیپ خاص خودش، تازه به سربازی اعزام شده بود و در همان چند صحنه یاد شده (البته کمی پیشتر) این بار شانس رسانه‌ای با او یار شده و درست سر بزنگاه و در حالی که دوربین او را زیر نظر داشت، یکی از بهترین رویدادهای خبری برایش رخ داد! بله، او که گویا اتفاقی به یک پادگان بسیار بد آب و هوا! و مقرراتی اعزام شده بود، در نخستین تمرین نظامی در هماورد با یک افسر کارکشته نظامی و البته در یک حرکت معمولی، ناگهان پایش شکست.

البته طبیعی است که در تمرین‌های نظامی، چه بسا دست و پاها می‌شکند و حتی هر لحظه ممکن است گلوله‌ای اشتباهی در برود و قلب کسی را هدف بگیرد؛ ممکن است کسی از جایی پرت شود و... دهها رخداد دیگر که البته هیچ کدامشان را دوربین صدا و سیما رصد نمی‌کند؛ اما این شکسته شدن پای مرآتی، نعمتی بود برای به تصویر کشیدن زحمات سربازان جان برکف آن پادگان که دست کم مردم و خانواده‌شان، آموزش‌های سخت و طاقت‌فرسای فرزندانشان را از صفحه تلویزیون ملی خود ببینند. اشتباه نکنید آن روزها، نه روز نیروی انتظامی بود و نه روز ارتش و نه روز سپاه.

البته مناسبتی در کار بود، اما مهمترین مناسبت! حضور جناب خبرنگار رسانه ملی بود در کسوت سربازی و مردم و والدین سربازان این آب و خاک از یمن قدوم وی و شکسته شدن پای نازکتر از ساق گلش، دیدند که چه تمرین‌های سختی در پادگان‌های نظامی برای آمادگی سربازان برای دفاع از امنیت و ارامش کشور اجرا می‌شود. فرماندهان و سربازانی هم که به تصویر کشیده می‌شدند، از این واقعه خوشحال بودند؛ غافل از این که آنها نه بازیگر اصلی فیلمِ زحمات خود که سیاهی لشکری شده‌‌‌اند برای مستندی که بازیگر نقش اول آن، شخص شخیص یک گزارشگر جوان رسانه ملی است و بس! و اینها از صدقه سر حضور او، در این فیلم مستند، نقش‌آفرینی می‌کنند.

هرچند خبرنگاران و گزارشگران حوادث، اگر بی طرفانه بازتاب دهنده مشکلات مردم باشند، در همه جوامع محترم و شأن حقوقی دارند، اما با این حال، کتک خوردن آنان و بروز رویدادهای پیش‌بینی نشده نیز در همه جای دنیا کم و بیش روی می‌دهد و شکسته شدن پای یک گزارشگر تلویزیون و پخش فیلم او هم در نگاه اول، حادثه و امری پیش پا افتاده و فاقد ارزش پرداخت در یک یادداشت جداگانه است و شاید به طبع لطیف بسیاری از خوانندگان سایت «تابناک» خوش نیاید، اما یک پرسش را نباید بی پاسخ گذاشت و آن این که اگر آن افسر دلیر و نجیب، عمدا هم آقای مرآتی را به زمین می‌زد و پای او را می‌شکست، مستحق سرزنش بود؟!

من کاری با ده‌ها دلیل موجه و غیر موجه برای اینکه چرا مردم و به ویژه مدیران ـ چه در دولت کنونی و چه گذشته ـ با گزارشگران صدا و سیما نمی‌جوشند و بعضا به آنها بی احترامی می‌کنند، ندارم ـ که البته بعضی از آنها ترس از برملا شدن حق‌کشی یا حق‌خوری و عمل خلاف خود دارند ـ اما آیا این همه واقعیت است؟

تنها در بحثی که به آن اشاره رفت، جای این پرسش برای آن افسر و هزارن افسر و سرباز جان برکف «نوعی و هموطن» دیگر هست که: آقای مراتی عزیز! پیش از اینکه شما به سربازی بیایی، مگر هیچ و دست و پایی در آموزش‌ها و مأموریت‌های سخت و نفسگیر نیروهای نظامی و انتظامی شکسته نشده بود؟ دوربین رسانه ملی آن هنگام کجا بود؟ آیا خون تو رنگین‌تر و دست و پای تو گران‌سنگ‌تر و لطیف‌تر از ساق پا و دست دیگر سربازان و هم قطاران ماست؟

چرا و به چه دلیل، باید این حادثه و حتی خانه‌نشینی و مداوای تو و... هر از چندی در رسانه متعلق به مردم (ملی) به تصویر کشیده شود (البته اگر این اقدام رسانه، به دلیل ارج نهادن به تمرین سخت و خالصانه سنخ و جنس سربازی بود، مقدس می‌بود و ستودنی، اما چنین نبود).

قصه چند شب پیش 20 و 30 در به تصویر کشیدن ساختگی بودن اهدای خون توسط مدیر انتقال خون استان یزد نیز از همین دست است و البته بسیار دردناک‌تر؛ یک مدیر بخت برگشته‌ای که از قرار معلوم برای خون دادن آماده می‌شده، با خبرنگار صدا و سیما هماهنگی می‌کند و برای ترغیب مردم به خون دادن، جلوی دوربین قرار می‌گیرد؛ اما متأسفانه، خبرنگار امانت‌داری نمی‌کند، با خنده صمیمی مدیرکل به او نزدیک می‌شود و تصنعی بودن خون دهی را در همه رسانه‌های دنیا به تصویر می‌کشد.

من نه از نیت مدیر کل خبر دارم و نه از نیت خبرنگار رسانه ملی، اما چند پرسش را مطرح می‌کنم و پاسخ آن را به تحلیل ذهن دقیق و باریک بین مخاطبان این نوشتار وامی‌گذارم:

1 ـ از کجا معلوم که اگر خبرنگاری تیزبین و بی طرف در قضیه شکسته شدن پای آقای مراتی حضور داشت، آن صحنه هم تمارض و ساختگی از آب درنمی‌آمد؟ (البته قصد متهم کردن کسی را ندارم، اما وقتی مدیرکلی چنین کند از یک خبرنگار جوان و البته با نفوذ، هر کاری برنمی‌آید؟) اگر قرار بر بی‌اعتمادی باشد، سنگ روی سنگ می‌ماند؟

2- خون دهی از نظر پزشکی برای شخص اهدا کننده، سودمند است. اینکه آن مدیر کل خودش این منفعت را چشم‌پوشی کرده و به دلیل نداشتن وقت یا نداشتن موقعیت و هر دلیل دیگر حاضر شده در جلوی دوربین تبلیغ خودن دهی کند، آیا جرم است؟

3- اگر چنین است، صدها بازیگر و غیر بازیگر هر روزه برای تبلیغ بسیاری از خوراکی‌ها و کالاهایی که بعضا تبلیغ آنها به ضرر سلامت و اقتصاد کشور است، در همین رسانه ملی، هر روز مرتکب گناه کبیره می‌شوند. رسانه چه برخوردی با آنها می‌کند؟

4- با خنده‌ای که آن مسئول انتقال خون جلوی دوربین نشان داد، معلوم بود که این مسئول به خبرنگار اطمینان کرده و نوعی رفاقت و دوستی یا شناخت طرفینی بین آنها هویدا بود؛ آیا خیانتی بدتر از اعتماد به خبرنگار رسانه ملی در چشم میلیون‌ها بیننده سراغ دارید؟

5- آن مدیر با این کارش (اگر توسط خبرنگار آبرویش ریخته نمی‌شد) چه حقی از حقوق جامعه را پایمال کرده بود؟ آیا به کسی ضرر زده بود؟آیا تبلیغی علیه مدیران کرده و وجهه آنان را خدشه‌دار کرده بود؟ آیا این کار رسانه ملی که به حق توسط یکی از مسئولان از آن با عنوان «اقدام بچگانه» یاد شد، اعتماد مردم را در موضوعی با این همه اهمیت و حیاتی، یعنی خون دهی، با هزاران نیازمند، جلب کرد یا سلب؟

6- باید از رئیس انتقال خون کشور پرسید، چرا از مدیر خود دفاع نکردی و اجازه دادی آبرویش به آسانی برود؟ از چه کسی ترسیدی؟ از رئیس صدا و سیما؟ از رئیس‌جمهور؟ از افکار عمومی؟ آیا یک مدیر اسلامی که میلیون‌ها تومان برای آموزش و تجربه او هزینه شده است، ارزش یک دفاع زبانی را نداشت؟ تو یک مدیر را برکنار کردی، اما این رفتار، بیانگر زاویه دید مسئولان کشوری به جایگاه مدیران استانی بود؛ نمادی بود از میزان ارزشی که برای مدیران میانی قایل هستید.

7- حتما یک بار دیگر این جمله خود را در مصاحبه با خبرگزاری فارس مرور کنید و به آن خوب بیندیشید: «وی (مدیرعامل سازمان انتقال خون کشور ) گفت: مدیر کل سابق انتقال خون استان یزد در همان روز که خبرنگار صدا و سیما مراجعه کرد، آماده خون دادن در ساعت 11 بود، اما خبرنگار اصرار کرد تا پیش از آماده شدن تشریفات اهدای خون به صورت نمادین، جلوی دوربین نشان دهد که خون اهدا می‌کند و مدیرکل نیز به خبرنگار اعتماد کرد و این حرکت را انجام داد، اما در یک اقدام غیر اخلاقی و شیطنت‌آمیز، این صحنه از صدا و سیما پخش شد.»

(هرچند در یک صغری و کبرای منطقی از این اتفاق، دیگر نه به دوربین صدا و سیما اعتمادی هست و نه به خون دادن مدیر کل و نه به سخنان شما).

اما به هر روی، اگر این سخن شما درست باشد، باید از رئیس محترم صدا و سیما هم بخواهید در نزدیکترین زمان، آن خبرنگاری که از اعتماد مدیرکل سوءاستفاده کرده و همچنین مسئولان بی‌تجربه و نا آشنا به فرهنگ عمومی و قداست کار خبری در 20 و 30 را از کار برکنار کرد و یا رسما عذرخواهی و رضایت مدیر را به دست آورند؛ چه در غیر این صورت، به همان دلیلی که مدیر خود را برکنار کردید و به دلیل ناتوانی بر دفاع از حق مدیر خود، شما نیز باید از سوی رئیس محترم جمهور مؤآخذه شوید! این کمترین کاری است که برای مرهم‌گذاری بر زخم دل مدیران استانی می‌توانید انجام دهید.

الغرض، وقتی پای خبرنگاری به صورت اتفاقی می‌شکند و آن گونه با آب و تاب در شبکه‌های خبری توسط همکاران وفادارش، به عنوان یک کار ارزشمند یاد می‌شود و در طرف مقابل، کاری اینگونه پیش پا افتاده، در مهمترین بخش خبری رسانه ملی، برای بی آبرو کردن یک مدیر روی آنتن می‌رود و ده‌ها تخلف برخی مدیران در ساختن جاده‌های بی کیفیت و افتتاح تونل‌ها و خط آهن‌های تبلیغاتی نادیده گرفته می‌شود و یا با اشاره‌ای از کنار آن می‌گذرند، با این حال، آیا باز هم می‌پرسید، چرا به خبرنگاران تلویزیون، اجازه ورود به برخی جاها داده نمی‌شود و چرا خبرنگاران صدا و سیما کتک می‌خورند؟

چه خوب بود به جای برکناری آن مدیر، رسانه ملی کاری می‌کرد که فرهنگ عذرخواهی در انظار عمومی و یا تقاضای برکناری و استعفا از سوی خود آن مدیر در جامعه باب می‌شد (البته اگر خلافی محرز می‌شد که نشد) و چه خوب است، این عذرخواهی از سوی مسئولان 20 و 30 انجام شود.

اما هم حوادث تلخ زندان کهریزک و هم شب بیداری بسیاری از مأموران وظیفه شناس و جان برکف ناجا را در امنیت پیش و پس از انتخابات پشت سر گذاشتیم و هفته نیروی انتظامی در پیش است. بیایید دعا کنیم یکی از خبرنگاران صدا و سیما به خدمت سربازی در نیروی انتظامی فراخوانده شود تا صدا و سیما به مردم بفهماند که نیروی انتظامی تنها در زندان کهریزک و مأموران متخلف آن خلاصه نشده و سربازی که بر سر چهار راه زیر نور آفتاب و دود و دم و صدای گوشخراش خودروها، از صبح تا پاسی از شب، آماده جانفشانی است، گناهی ندارد که فدای ندام‌کاری فلان حزب و دسته سیاسی شود. چه کسی باید مظلومیت او را به تصویر بکشد؟ ماهواره‌های معاند؟

باید گفت که چه بسیار سربازان و بچه‌های مظلوم همین مردمی که هر از چند گاهی در مقابله با اشرار و سوداگران مرگ، جسم و جانشان بر خاک‌های تفدیده تپه‌ها و کوه‌ها بر زمین می‌افتد و پرپر می‌شوند؛ اما چه کنیم که هیچ خبرنگاری برای سربازی به آنجا فراخوانده نمی‌شود و یا مثل آقای مرآتی پایشان نمی‌شکند. دعا کنیم همیشه سلامت باشند. انشاءلله

منبع : تابناک

دسته ها : مقالات - سیاسی
سه شنبه جهاردهم 7 1388
...در این صورت ازدواج نکنید!
روزنامه جام جم نوشت:

‌ اگر در خانواده پدری و زندگی مجردی خود، مسوولیت کاری را به عهده نمی‌گیرید یا کوتاهی می‌کنید.

2)‌ اگر با پدر، مادر، برادر و خواهر خود (که به نظر شما غیرمنطقی بوده یا اخلاق دلخواه شما را ندارند) ارتباط سازنده و راضی‌کننده ندارید و نتوانسته‌اید تعامل قابل قبولی ایجاد نمایید. (عدم تعامل و ارتباط اجتماعی صحیح با دیگران)

3) اگر در زندگی، مدام شغل خود را عوض کرده‌اید، با دوستان زیادی به خاطر مشکلاتی قطع رابطه نموده‌اید، رشته تحصیلی خود را تغییر داده یا ترک تحصیل کرده‌اید، علائق خود را نیمه‌کاره رها کرده‌اید و ثبات فکری، احساسی و رفتاری ندارید.

4) اگر تصور می‌کنید، افکار، احساس و رفتار همسرتان را در آینده به دلخواه خود تغییر می‌دهید. (خطای شناختی)

5) اگر به دنبال همسر مناسبی هستید به نحوی که در زندگی مشترکتان در آینده با هیچ‌گونه مشکلی مواجه نشوید. (خطای شناختی)

6) اگر در پی کسب لذت و علایق خود، کارها و مسوولیت‌هایتان بر دوش دیگران قرار می‌گیرد.

7) اگر فقط منطق و طرز نگرش خویش را قبول دارید و در برابر دیگران در حالت دفاعی یا حالت تهاجمی می‌گیرید و قادر به درک افکار، احساس و رفتار دیگران نیستید. (واکنش دفاعی و خود میان‌بینی)

8) اگر نقاط ضعف و نقاط قوت خود را به صورت شفاف نمی‌بینید. (عدم خودآگاهی)

9) اگر تاکنون با نظرات، انتقادات و پیشنهادات دیگران، تغییری در رفتارهای شما ایجاد نشده است.

10) اگر مسائل کاری شما مانع ارتباط دوستانه و ارتباط دوستان شما مانع ارتباط صمیمی در خانواده پدری می‌شود یا مسائل و مشکلات شخصی شما در تمام حوزه‌های زندگی‌تان تاثیر می‌گذارد و در هم تنیده می‌گردد.

11) اگر اصلا قادر به تغییر برنامه‌های از قبل طراحی شده خود نیستید (حتی اگر شرایط تغییر کند) و بسیار متعصب، خشک و غیرقابل انعطاف هستید. (عدم انعطاف‌پذیری لازم)

12) اگر قادر به درک احساسات، رفتار و افکار خانواده، دوستان و همکارانتان که متفاوت از شما عمل می‌کنند، نمی‌باشید. (عدم آگاهی اجتماعی)

13) اگر بیشتر به جای گوش‌کردن، صحبت می‌کنید و بیشتر از آن‌که سعی کنید دیگران را بفهمید، سعی دارید که دیگران شما را درک کنند. (عدم مدیریت رابطه)

14) اگر بسیار هیجانی هستید و تنها هیجانات، شما را به سویی می‌کشاند و قادر به تعویق انداختن خواسته‌هایتان نیستید.

15) اگر برای رفتار، احساس و گفتار خود روش و برنامه‌ای ندارید و مرتب نسبت به دیگران عکس‌العمل نشان می‌دهید.

16) اگر عادت دارید به جای حل مشکلات از آنها فرار کنید یا اجتناب بورزید یا واکنش شما نسبت به مسائل بی‌تفاوتی است. (پاسخ اجتنابی به رویدادها)

17) اگر در آینه نگاه دیگران، ‌شما فردی غرغرو، سرزنشگر، وابسته، احساساتی، بدبین، گوشه‌گیر، پرخاشگر خودخواده، گوشت تلخ، غمگین به نظر می‌آیید. (اختلال شخصیت)

18) اگر فکر می‌کنید از میان چند میلیارد ساکنین کره زمین، فقط و فقط یک شخص مناسب شما است و ارزش ازدواج دارد و در غیر این صورت زندگی شما بی‌معنا شده و باید بمیرید و تا آخر عمر مجرد بمانید.

19) اگر بدون این‌که خود را دقیقا ارزیابی کنید و بشناسید، دنبال همسر مناسب می‌گردید. (عدم شناخت خود)

20) اگر وضعیت فعلی‌تان راضی‌کننده نیست و برای رهایی و فرار از موقعیت، اقدام به ازدواج می‌کنید. (مشکل در شیوه حل مساله)
منبع : تابناک
دسته ها : علمی - مقالات
يکشنبه دوازدهم 7 1388
چرا نخبگان رابطه خوبی با احمدی نژاد ندارند؟
روح الله صدرایی
1-حتی با یک نگاه گذرا و ساده به روابط دولت با نخبگان فکری کشور اعم از اقتصادی، سیاسی، ورزشی، دانشگاهی و.... در چهار سال گذشته نیز می توان به این نتبجه رسید که این رابطه اگر مخالفت و ناسازگاری نباشد، لااقل سرد و بی روح است. واقعا دلیل اصلی عدم استقبال نخبگان از دولت چیست؟ این سوال به خصوص وقتی خود را نمایان می کند که بدانیم بسیاری از مشکلات این دولت، جدید نیست.

به عنوان یک نسل سومی از آن زمانی که چشم بازکردم، وجود اجتماعی و سیاسی ام با واژه هایی مثل بیکاری، تورم، مدیریت اتوبوسی، مدرکهای جعلی، حلقه محدود دوستان و رفقا، ناکامی در رسیدن به جام جهانی، از دست دادن مدالهای طلا در آخرین لحظات به بهانه های واهی چون ناداوری و خستگی، تحریم و.... قرین و عجین شده است.

آیا غیر از این است که کپی برداری مقاله توسط برخی دانشگاهیان مدیر شده، یک روال متاسفانه طبیعی است که پیشتر در مورد یکی از مدیران دولت های قبل نیز ادعا شده بود؟ و یا آیا این اولین بار است که مسئولین دولتی ما آمارها را دستکاری می کنند؟ اگرچه باید اذعان کرد که بخشی از این معضلات در دولت نهم تشدید شد اما نمی توان دلیل عدم استقبال و یا استقبال سرد و بی روح نخبگان از این دولت را تنها در "تشدید" این معضلات خلاصه کرد. پس دلیل واقعی چیست؟ این نوشتار قصد تقلیل گرایی ندارد اما می کوشد یکی از دلایل اصلی را واکاوی کند.

2- یکی از اولین تمایزهایی که کودک انسانی به درک و فهم آن نائل می شود، دوگانگی خود/دیگری است. او می فهمد که یک نفر یا یک "خود" وجود دارد و دیگرانِ بسیاری که از پدر و مادر آغاز می شوند و به مرور گسترش می یابند. اما هر "خود"ی چه نوع تعاملی با "دیگری" می تواند داشته باشد؟ آیا الگوی رفتاری یکسانی برای این "خود"ها در زندگی وجود دارد؟ جواب این پرسش منفی است.

هر فردی بسته به نوع مولفه های ژنتیکی، ویژگیهای روانی، تربیت خانوادگی، شرایط سیاسی و اجتماعی و... شیوه های متفاوتی در رفتار و کنش در برابر "دیگران" در پیش می گیرد. همچنین به مرور زمان یاد می گیرد که با "دیگران ِ متفاوت، رفتارهای متفاوت داشته باشد. افرادی که از اعتماد به نفس بالایی برخودار هستند، افرادی هستند که "خود" آنها بسیار برجسته تر و پررنگ تر از "دیگران" است و در مقابل افرادی که اعتماد به نفس پایین دارند با کوچکترین اظهار نظر دیگران رفتار یا گفتار خود را دستخوش تغییر می یابند.

3- به نظر می رسد مهمترین دلیل عدم استقبال نخبگان از احمدی نژاد، گارد بسته ای است که وی در برابر نظرات و انتقادهای "دیگران منتقد" گرفته که با نوع نگاه سرد و بعضا غیرمحترمانه ای همراه شده است. نخبگان به دلیل ویژگی های نخبگی معمولا از تبعیت و اطاعت صرف ابا داشته و نگاهی انتقادی و متاملانه به قضایا و ماجراها دارند. آنها انتظار دارند اگر به انتقادشان عمل نمی شود لااقل شنیده شود اما گارد شدیدا بسته ایشان در برابر "دیگران" این انتظار را به وادی یاس می کشاند.

روسای جمهور پیشین ایران نیز شاید در دل، چندان از این انتقادها خشنود نبودند اما دست کم با "دیگرانی" که این انتقادها را بیان می کردند با احترام و ادب برخورد می کردند، احترام و ادبی که اکنون کمرنگ است. اساسا گاهی تصور میشود برای ایشان، آنچه که "دیگران" فکر می کنند هیچ اهمیتی ندارد!

برای درک بهتر موضوع بگذارید مثالهایی ساده از حوزه های مختلف بزنیم:

1- نخبگان علمی: فرض کنید ماجرایی شبیه به ماجرای آن وزیر پیشنهادی محترم در دولتهای پیشین رخ می داد. ماجرا یا به عذرخواهی و یا حداقل کم محلی ختم می شد، شاید هم با توجیه هایی شبیه به این که وزارت بیش از تخصص به تجربه نیاز دارد و ... مواجه می شدید؛ اما پاسخ آقای رییس جمهور بسیار قاطع و ساده بود: برای خدمت به مردم به این کاغذپاره ها نیازی نیست!

جواب مستلزم هیچ فحش یا ناسزایی نیست اما توهین و تحقیری آشکار به کوشش هزاران دانشجوی تحصیلات عالیه است و نتیجه آن جز سرخوردگی عظیمی در این طبقه نبود! بله قطعا در میان دانشجویان کم نیستند کسانی که با کپی برداری و ... تحصیل را ادامه می دهند اما کم هم نیستند کسانی که واقعا علم آموزی و دانش جویی می کنند.

2- نخبگان اقتصادی: فرض کنید بیش از 50 اقتصاددان که سالها به تدریس و تحصیل اقتصاد اشتغال داشته اند در نامه ای به سیاست های اقتصادی رییس جمهور انتقاد کنند و به جای جوابهای دیپلماتیک بسیاری که می توانستند دریافت کنند با این جواب غیر رسمی از سوی یک دکترای ترافیک در پاسخ به یک اعتراض اقتصادی روبرو شوند که این آقایان بروند اثبات کنند که حرفشان علمی است!! اگرچه گذر زمان درستی حرف اقتصاددانان و صحت پیش بینی آنها در تورم زا بودن سیاستهای دولت بدون مابه ازای کافی در افزایش تولید را آشکار کرد اما تحقیر صورت گرفته در حق آنان هنوز رنگ نباخته است.

3- نخبگان سیاسی: کشور از برخی سیاستمداران و بزرگانی تشکیل شده که قوام و استواری امور تا حدودی به آنها وابسته است. در روایات اسلامی نیز تاکید شده که در هر شهری بزرگان آن شهر را احترام کن و از خوار کردنشان بپرهیز.

اما اکنون تصور کنید که انتخابات نزدیک است و به رییس جمهور گفته می شود که شما باید با بزرگان سیاسی اصولگرا رایزنی و مشورت کنید، چه جوابی کوبنده تر از این سراغ دارید: به حمایت لاریجانی ها نیاز ندارم!!

4- نخبگان ورزشی: نتایج بسیار ضعیف تیم های ایرانی در المپیک و حذف از جام جهانی فوتبال هرچند اولین بار نبود اما در تداوم مسیر روبه رشد ورزش ایران قرار نداشت، در اینجا نیز دیگر نمی شد بهانه های رایج در سایر بخشهایی ـ مانند دشمن یا دسیسه گروهی رانت خوار وغیره ـ را ذکر کرد. اما پاسخ آقای احمدی نژاد بسیار ساده اما بنیان برافکن بود: گرفتن مدال در المپیک ظاهر قضیه است و این مربوط به آدم های کوته فکر است که فکر می کنند حتما باید مدال هم کسب شود!

فرض کنیم این حرف اساسا درست باشد اما فکر کرده ایم با این حرف خود چه رنجشی را به خیل بیشماری ورزشکارانی تحمیل می کنیم که شب و روز خود را به تمرین برای کسب مدال برای ایران اسلامی گذرانده اند. (البته ظاهرا ایشان فراموش کرده بودند که خودشان پیشتر برای هر مدال طلا یکصد میلیون تومان هدیه در نظر گرفته بودند.)

5- نخبگان دولتی: همکاران و حتی وزیران دولت هم بی نصیب نمانده اند. راستی آیا یک وزیر که در نظام سلسله مراتبی ایران از شان و جایگاه قابل توجهی برخوردار است، در نگاه رییس جمهوری که اگر آب خوزستان درست نشد به جای آب در لوله فرستاده می شود و یا مدیرانی که قرار است گوششان پیچانده شود، ارزش و اعتباری دارد؟ به نظر شما جایگاه و وزانت یک وزیر در یک مملکت در حدی هست که تنها چند روز مانده به پایان دولت به تحقیرآمیزترین وجه از دولت اخراج شود؟ چرا "دیگران" حتی اگر به حد وزارت هم برسند در نزد برخی بی اعتبارند؟ دیگر ماجرای "هلو" بماند.

البته این شاید از اعتماد به نفس بالای آقای احمدی نژاد باشد، اما به هرحال نوع برخورد ایشان با "دیگران" و به خصوص "دیگران منتقد" رفتاری از سر احترام و به رسمیت شناختن نیست. در هر جامعه ای شاید برای عوام مردم، به رسمیت شناخته شدن موضوعیت نداشته باشد ولی نخبگان بعضا این نیاز را بر دیگر نیازهای اجتماعی خود ترجیح می دهند.
منبع : تابناک
دسته ها : مقالات - سیاسی
شنبه یازدهم 7 1388
نیمی از نوزادان کنونی 'تا صد سال عمر' خواهند کرد
پژوهشگران می گویند نیمی از نوزادانی که اکنون در بریتانیا و سایر کشورهای ثروتمند متولد می شوند، تا صد سال زندگی خواهند کرد.
از بررسی هایی که در باره پیش بینی طول عمر صورت گرفته و نتیجه آن در مجله علمی Lancet انتشار یافته همچنین چنین نتیجه گیری شده که این گروه از افراد در سال های آخر عمر خود کمتر دچار معلولیت جدی خواهند شد.

اطلاعات به دست آمده از بیش از 30 کشور توسعه یافته، نشان می دهد که از سال 1950 تا کنون، شانس این که شخصی بیش از 80 سال عمر کند دو برابر شده است.

یکی از کارشناسان می گوید زندگی سالم تر تمام گروه های سنی، رمز زندگی طولانی تر است.

پرفسور کار کریستنسن، که سرپرستی این تحقیقات را به عهده داشته می گوید حد متوسط طول عمر از سال 1840 تا کنون افزایش یافته و دلیلی برای کند تر شدن این روند دیده نمی شود.

در سال 1950، احتمال زنده ماندن پس از 80 و 90 سال حدود 15 در صد برای زنان و 12 درصد برای مردان بود.

در سال 2002، این احتمال به 37 درصد برای زنان و 25 درصد برای مردان افزایش یافت.

در این مطالعات خاطر نشان شده که تا دهه 1920، افزایش شانس زنده ماندن نوزادان و نیز کودکان مهمترین عامل در افزایش حد متوسط طول عمر بوده است.

ولی از آن تاریخ به بعد، به خصوص از دهه 1970، افزایش طول عمر افراد سالخورده، عامل مهم در افزایش حد متوسط طول عمر بود.

در نتیجه گیری بررسی، همچنین به این موضوع اشاره شده که شواهدی در دست نیست که نشان دهد گروه مردان بسیار سالخورده، در مقایسه با گروه جوان تر، کمتر از سلامت برخوردارند.

تحقیقات نشان می دهد که 30 تا 40 درصد اشخاص 90 تا 100 ساله به طور مستقل زندگی می کنند.

بررسی بر روی زندگی افراد 110 تا 119 ساله در آمریکا نیز نشان می دهد که حتی با وجود یک چنین سن بالایی، 40 درصد این گروه به کمک کمی نیاز داشته و یا مستقل هستند.

بعضی از پژوهشگران می گویند نرخ فزاینده چاقی بیش از حد، سبب محدودیت طول عمر خواهد شد ولی پرفسور کریستنسن، می گوید این پیش بینی بیش از حد ساده انگارانه است.

او می افزاید که زندگی، یک بلیط قرعه کشی است. بعضی از چاق ها تا 100 سال عمر خواهند کرد و بعضی از لاغرها در جوانی خواهند مرد.

وزارت بهداشت بریتانیا می گوید افزایش طول عمر در تامین بودجه خدمات به سالمندان در این کشور، تاثیر خواهد گذاشت.

یک مقام این وزارت گفت: " ما می دانیم که شکل جامعه ما در حال تغییر است. ما می خواهیم مطمئن شویم که کسانی که عمر طولانی تر خواهند داشت، از زندگی با کیفیت خوب بهره مند خواهند شد. تا سال 2040، تعداد افراد بالغی که به مراقبت احتیاج دارند، یک میلیون و 700 هزار نفر افزایش خواهد یافت. به همین جهت ما باید نحوه تامین بودجه این خدمات را کاملا تغییر دهیم."
منبع : شفاف
دسته ها : علمی - مقالات
شنبه یازدهم 7 1388
خطاهای 10 گانه همسران جوان
‌زوج‌های جوان شباهت زیادی به دانشجوهای سال اول دانشگاه دارند. آنها تازه مشغول ‌یادگیری خم وچم زندگی مشترک‌ هستند. آگاهی از اشتباهات معمول در اوایل ازدواج می‌تواند کمک ‌کند که مانع بروز مجدد آنها شویم. در پیچ و خم دلدادگی و حـرف‌های نگفته جوانی، واقعیت‌های یک عمر ‌زندگی درکنار یکدیگر، تجربه حوادث تلخ و شیرین و مهارت‌های لازم برای شناخت و تجزیه و تحلیل ‌مشکلات زندگی فراموش می‌شود. یادآوری چند نکته به همه ما کمک می‌کند تا مسافتی دورتر از ‌شروع زندگی مشترک و رویاپردازی‌های عاشقانه را مشاهده کنیم.

1- فکر نکردن به فردای ازدواج: بعضی از همسران جوان آنچنان سرگرم جشن ازدواج می‌شوند که نمی‌دانند درگیر چه ‌مسائلی شده‌اند. شما متاهل شده‌اید. جشن ازدواج شاید سرگرم کننده باشد اما فقط یک روز است. اکنون ‌شما ناچارید با یکدیگر زندگی کنید، با هم کنار بیایید و تشکیل خانواده دهید. از برنامه‌های جشن و ‌بازتاب آن، از تماشای فیلم عروسی تا تجدید خاطرات با دوستان لذت ببرید، اما تمام مدت، تصویر بزرگ‌تری را ‌در ذهن داشته باشید.‌

2- تلاش برای عوض کردن خُلقیات همسر: ‌ به احتمال قوی، شما به این دلیل با همسر خود ازدواج کرده‌اید که عاشقش بوده‌اید. اگر این طور باشد، هیچ ‌دلیلی وجود ندارد که او را تغییر دهید. بدون شک، افراد بالغ به طرز چشمگیری تغییر نمی‌کنند. پس بهترین ‌اطمینان شما این است که همسر خود را قبول کرده و او را به خاطر منحصر به فرد بودنش و تفاوت‌هایی که ‌با دیگران دارد، دوست بدارید. تلاش برای عوض کردن همسرتان فقط احساسات او را جریحه‌دار کرده و ‌زندگی مشترک شما را خراب می‌کند.‌

3- رابطه بد با خانواده همسر: ‌ اگر تا این لحظه به رابطه شما با خانواده همسرتان لطمه وارد شده، دست به هر کاری بزنید تا رابطه خود با خانواده همسرتان را ‌بهبود ببخشید. اولین نفری باشید که صلح را برقرار می‌کند، زیرا هنگام دعوای شما با خانواده همسرتان، ‌تنها کسی که آزرده خاطر می‌شود، همسرتان است که احساس می‌کند بین شما گیر افتاده است.‌

4- مشاجره به‌جای گفتگو: ‌پرخاشگری و فریاد زدن وجیغ کشیدن در حل مشکل یا اختلاف نظرها به شما و همسرتان کمکی نمی‌کند. ‌گفتگوی آرام و منطقی، شما را به پیش خواهد برد. اگر هنگام مجادله با همسرتان، نتوانید خود را کنترل ‌کنید، زندگی تان را به مخاطره می‌اندازید. پس هر کاری را که شامل این موارد است از استراحت در میانه ‌بحث تا طلب کمک به وسیله روش‌های درمانی انجام دهید.‌

5- کوتاه بودن افق دید: ‌ هیچ‌کس دوست ندارد درباره مسائل سنگینی مثل کنترل مسائل مالی، راه‌های ممکن در صورت بچه‌دار ‌نشدن و نحوه آمادگی برای اتفاقات پیش‌بینی نشده‌ای مثل مرگ، بحث کند. با این حال اکنون که متاهل ‌شده‌اید چاره‌ای جز صحبت درباره این موضوعات ندارید. ازدواج شما به این مسائل وابسته است. عاقل ‌باشید و در مورد تمامی این مسائل با همسر خود صحبت کنید و درصورت لزوم با دیگران مشاوره داشته ‌باشید اما آن را نادیده نگیرید. زندگی، تنها تفریح و مهمانی و خوشی نیست. درخود توانایی پذیرش ‌مشکلات بزرگ‌تر را داشته باشید.‌

6- دعواهای بیهوده:‌ هر انسان متاهلی با همسر خود بر سر مسائلی بحث می‌کند، از باز گذاشتن سر خمیردندان تا آویزان کردن ‌لباس روی دستگیره در که در نظر دیگران بی معنی است. بحث‌های خود را برای مسائل مهم‌تری نگه دارید. ‌این دلخوری‌ها را به حال خود بگذارید. به راستی اگر تنها اشتباه همسر شما انداختن جوراب‌های کثیف روی ‌زمین است، باید خودتان را خوش‌شانس بدانید.‌

7- حسادت: ‌ همسرتان شما را برای زندگی انتخاب کرده است. حسادت باعث اتلاف وقت شده و موجب اهانت به ‌همسرتان می‌شود که تصور می‌کند شما به او اعتماد ندارید. اگر او همیشه قابل اعتماد بوده است، نباید با ‌حسادت خود حتی برای او ایجاد مزاحمت کنید. این کار می‌تواند سمی در رابطه شما با همسرتان باشد.‌

8- زندگی کردن مانند مجردها: ‌ اکنون زمان آن رسیده که بزرگ شوید. گردش شبانه رفتن با دوستان، زمانی اشکال نداشت که مجرد ‌بودید و هیچ کس در منزل منتظر شما نبود. به عنوان یک فرد متاهل، انجام بعضی کارها شایسته نیست. ‌شما می‌دانید درست و غلط چیست، پس کار درست را انجام دهید.‌

9- غرور در زندگی مشترک: ‌ زن یا شوهری که بعد از هر مشاجره بر عذرخواهی اصرار دارد، همیشه برنده است و کسی که مهر و ‌محبت همسر خود را انکار می‌کند، هیچ کار مفیدی برای زندگی مشترک‌شان انجام نمی‌دهد. او اجازه ‌می‌دهد غرور و روش‌های حل مشکلات و عشق و علاقه او، به همسرش راه پیدا کند و رابطه آنها به نتیجه ‌برسد. باید ملایم‌تر باشید و راهی پیدا کنید که مسئولیت اعمال خود را به گردن بگیرید.‌

10- با هم نبودن: ‌ باید مانند یک گل از زندگی مشترک خود مراقبت کنید. گل، بدون آب، نور خورشید و مراقبت هرگز رشد ‌نخواهد کرد. بنابراین، باید برنامه‌ریزی کنید تا مدت زمان بیشتری را در کنار همسر خود باشید.


نکاتی که لازم است مردها بدانند

1-‌ طوری رفتار کنید که زن بداند وجودش حتماً لازم است، زیرا اگر این کار را نکنید افکارش او را به‌جایی ‌می‌کشاند که فکر می‌کند وجودش غیر ضروری است و شما وی را با چهارچوب دَر یکی می‌بینید. زن‌ها دوست ‌ندارند با ریسکی که می‌کنند زندگی‌شان از هم بپاشد و تنها مردان هستند که این اطمینان را در آنها به وجود ‌می‌آورند.‌2-‌ اجازه بدهید که زن‌ها استقلال‌شان را حفظ کرده تا بتوانند از ایده هایشان استفاده کنند. باور کنید شما باید ‌این اطمینان را به آنها بدهید.‌ 3-‌ فکر نکنید نظر یک زن نمی‌تواند چاره‌ساز باشد، این افکار قدیمی را دور بریزند. نظر او را بپذیرید و به آن فکر کنید.‌4-‌ آقایان! لطف کنید بدانید زن‌ها اگر موفقیتی به‌دست می‌آورند سریعاً آن را با شما تقسیم می‌کنند. پس ‌نگران نباشید.‌ 5-‌ او را تنها نگذارید. به زن خود اطمینان بدهید حتی اگر می‌خواهد کره زمین را هم منفجر کند شما با او ‌خواهید بود. بگذارید امتحان کند. 6-‌ آقایان! بدانید اگر بتوانید ترس عدم موفقیت را در همسرتان از بین ببرید بهترین همسر ‌دنیا می‌شوید، باور کنید چیزی جز قدرشناسی به دست نمی‌آورید.‌7-‌ آقایان!در صورت شکست همسرتان به وی آرامش بدهید نه اینکه پتکی بشوید و بر سرش فرود بیائید‌. همان‌طور که در موفقیت هایش صورتحساب جلویش می‌گذارید در شکست‌هایش هم بفرمایید حساب ‌کنید.8-‌ افکارتان را تحمیل نکنید. واقعاً دلیلی ندارد چون شما مرد هستید نظرتان قابل اجرا باشد.‌ 9-‌ بدانید قدرت و اعتماد به نفس مرد به علاوه سنجش و دورنگری زن، اعتدال در زندگی مشترک را تضمین ‌می‌کند.
منبع : شفاف
دسته ها : علمی - مقالات
شنبه یازدهم 7 1388
X