پارلماننیوز: عضو فراکسیون خط امام(ره) در واکنش به اظهارات محمود احمدینژاد در تریبون نمازجمعه گفت:« خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی.»
نصرالله ترابی در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلماننیوز»، درخصوص اظهارات احمدینژاد درباره بازداشت آنچه او سران اغتشاشات خوانده اظهار داشت:« ایشان (احمدینژاد)در صحبتهایشان مدام اصرار دارند که فضای عمومی کشور را بهم بریزند.»
وی با بیان اینکه چنین روندی در همه زمینهها از جمله معرفی کابینه و ...هم مشاهده میشود؛ افزود:« گویا احمدینژاد همیشه دنبال این است که کشور در تنش باشد، کما اینکه عملکرد او در دولت نهم و درگیریهایی که بین همه گروهها ایجاد میکرد مطلوب ایشان بود.»
نماینده اصلاحطلب مردم شهرکرد تاکید کرد:«صحبتهای ایشان در نمازجمعه پر از تناقض بود، از یک سو میگویند 40 میلیون نفر رای دادند و تشکر میکند، از یک طرف خواهان برخورد با سران مخالف دولت خود یعنی کسانی که به او رای ندادند میشود.»
وی با تاکید بر اینکه برخورد با سران مخالف یعنی برخورد با مردم گفت:«احمدینژاد تقاضای برخورد با لیدرهایی را دارد که مردم از آنها حمایت میکنند و این افراد از آبرو و اعتبار خود هزینه کردند تا مردم را برای رای دادن به صحنه انتخابات بیاورند.»
عضو فراکسیون خط امام (ره) مجلس تاکید کرد:« احمدینژاد خواستار محاکمه سران اغتشاشات است، در حالیکه به اعتقاد ما اگر کسی خرابکاری کرد و آتش زد، از اصلاحطلبان نبود و معلوم نیست که این افراد را خود به میان تجمعات فرستاده باشند.»
وی تصریح کرد:« اصلاحطلبان طرفداران گفتوگو و منطق هستند، اصلاحطلبان افرادی هستند که آقای خاتمی، لیدر آنها بحث گفتوگوی تمدنها را درسطح جهان مطرح کرد.»
ترابی با بیان اینکه مشی اصلاحطلبان همیشه تساهل بوده است، گفت:«شیوه اصلاحطلبان آتش زدن و خرابکاری نبوده است و شاید سرانی که ایشان (احمدینژاد) میگوید آدمهای خودشان هستند که ما هم موافق برخورد و محاکمه آنها هستیم.»
وی تصریح کرد:« اما اگر منظور احمدینژاد از محاکمه سران، آقایان هاشمی،خاتمی، موسوی و کروبی باشد، باید گفت که ما هیچ کجا ندیدیم این آقایان مردم را تشویق به اغتشاش کنند، اگر هم قصد دارند دشمن فرضی برای خودشان بسازند و در تریبونها تحلیل ارائه دهند، بحث دیگری است.»
عضو فراکسیون خط امام(ره) تاکید کرد:« در صلاحیت رییس قوه مجریه یک کشور نیست که در تریبون نماز جمعه کیفرخواست ارائه دهد و در جایگاه قضا قرار گیرد.»
وی با بیان اینکه به سران اصلاحات وصله اغتشاشات نمیچسبد، تصریح کرد:«اگر برخی در تصور این هستند که با این ترفندها و اتهامات میتوانند این افراد را از انقلاب حذف و انقلاب را به انحراف بکشاند باید بدانند که این مساله عملیاتی نیست.»
ترابی خاطر نشان کرد:«اصلاحطلبان در همه زمانها از جمله انقلاب،جنگ، سازندگی و ... در این مرز و بوم حضور داشتهاند و حذف آنها ممکن نیست.»
وی ادامه داد:«فقط ممکن است با زندانی و محدود کردن آنها را از قدرت دور کنند، اما نمی توانند آنها را برای همیشه حذف کنند؛ زیرا حذف اصلاحطلبان یعنی حذف مردم.»
ترابی با ابراز تاسف از اینکه تریبونهای نمازجمعه و صدا و سیما یک طرفه در اختیار یک جناح خاص است، تصریح کرد:«اگر راست میگویند میزگردهایی با حضور دو جریان برگزار کنند تا مشخص شود حرف هرکس چیست.»
وی خاطر نشان کرد:«اینکه یک طرفه هرکس هرچه خواست بگوید میشود ضرب المثل خود گویی و خود خندی،عجب مرد هنرمندی.»
| روایت تاج زاده از سفر رجایی به سازمان ملل بازخوانی یک گفتگو | ||||
| | ||||
|
مصطفی تاجزاده از جمله اعضای مجاهدین انقلاب بوده است که در زمان نخستوزیری رجایی جلسات هفتگی با رجایی داشتهاند و از همینرو نام او نیز در فهرست گروه سیزده نفرهای که به همراه محمدعلی رجایی راهی سازمان ملل شدند، به چشم میخورد. مصطفی تاجزاده تحصیلات دانشگاهی خود را تا زمان انقلاب در آمریکا سپری کرده بود و این نیز عامل مهمی بود در قرار گرفتن نامش در میان هیأت همراه نخستوزیر. با تاجزاده درخصوص آن سفر و مشی سیاسی محمدعلی رجایی گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید. | ||||
|
مرجع : شهروند امروز |
بعد از 30سال که از تاسیس نظام جمهوری اسلامی می گذرد خانواده هاشمی رفسنجانی همچنان در کانون توجهات سیاسی و رسانه یی هستند. بعد از اعتراضات به انتخابات دو بار خبر دستگیری خانواده آیت الله هاشمی رفسنجانی منتشر شد. محمد هاشمی برادر رئیس مجلس خبرگان در گزارش کوتاهی ناگفته هایی از برخورد ماموران با عروس آیت الله هاشمی رفسنجانی را بازگو می کند.
-ماجرای دستگیری برخی از اعضای خانواده آقای هاشمی چه بود؟
در نوبت اول که خانم فائزه و چند تن از بستگان دستگیر شدند، اعلام کردند نیروی انتظامی دختر آقای هاشمی را گرفته برای اینکه مردم به ایشان آسیب نرسانند، در حقیقت توجیه آنها برای این اقدام این بود. ولی در مورد دوم که عروس ایشان همسر آقای مهدی هاشمی دستگیر شد، نمی دانم ایشان را شناسایی کرده بودند یا ایشان را به عنوان یک فرد عادی دستگیر کرده بودند چون نسبت به ایشان بدرفتاری کرده و ایشان را ضرب و شتم کرده بودند. اما از اطلاع یا عدم اطلاع آنها از اینکه ایشان عروس آقای هاشمی است، آگاه نیستم. رفتاری که با ایشان شده بود حتی به عنوان یک فرد عادی دور از ارزش های اسلامی و انسانی بوده است.
-از نگاه شما منشاء این خصومت و دشمنی چیست؟
این طور به نظر می رسد که شخص آقای هاشمی مطرح نیست، شخصیت هاشمی است که مطرح است. آنانی که می خواهند قرائتی متفاوت از قرائت فکر امام را در جامعه پیاده کنند به خوبی می دانند افرادی چون هاشمی مانع بزرگی برایشان محسوب می شود و نمی توانند به راحتی از این مانع عبور کنند. پایگاه حضرت امام(ره) هنوز آنقدر ضعیف نشده است که آنها هر کاری می خواهند انجام دهند. یاران امام در صحنه حضور دارند. اعتراضاتی که نسبت به این جملات مطرح شد نشان می دهد طرفداران امام در صحنه هستند. شفافیت مرزها نمی گذارد آقایان شرایط کشور را به 30 سال پیش برگردانند. اسلام و امام تمام افتخارش این بود که حضورشان پایانی بود بر این نوع تفکرات. بنابراین دوران سختی پیش رو داریم و ان شاءالله خدا کمک کند از این مرحله سخت عبور کنیم.
-چگونه می توانید یا می خواهید از این مرحله عبور کنید؟
تمام تلاش امام در دورانی که در تبعید به سر می بردند این بود که به عده یی در حوزه ها ثابت کنند اسلام حکومت دارد. مگر می شود دین حکومت نداشته باشد. ایشان حکومت دینی را حکومت مردمی کردند. در صحبت های مختلف همیشه حرف های منتقدان را مبنی بر اینکه اسلام برنامه ندارد، نقض کردند و با این کار خود می خواستند اسلام واقعی را به همگان نشان دهند. ایشان کارهایی را که خود مردم می توانستند انجام دهند به مردم سپردند. اما امروز می بینیم حتی به این مساله نیز خدشه وارد می کنند. با رفتارهایی که با مردم می شود چهره نظام را خدشه دار می کنند. حتی دستاورد حکومتی زمان امام زیر سوال می رود.
می خواهم بگویم راه برون رفت از این وضعیت این است که رفتار و سیره امام را به عنوان الگوی حکومتی در عصر حاضر قرار دهیم و تلاش کنیم این سیره الگوی جمهوری اسلامی قرار بگیرد. اگر هم قرار است وحدتی برقرار شود باید حول امام، راه امام و اندیشه امام وحدت به وجود آید و با تمام دشمنان این نگاه برخورد شود.
-شما اشاره کردید این نگاه دشمنی با نگاه امام دارد. آیا وحدت با دشمن امکان پذیر است؟
با دشمن نمی شود وحدت برقرار کرد اما می شود به تفاهم رسید. البته همه کسانی که با سیره و اندیشه امام مخالفت می کنند قصد دشمنی ندارند بلکه مخالفت آنها ناشی از برداشت های غلط و کج سلیقگی است. البته در این میان هستند افرادی که عناد دارند و هدف شان انحراف از خط امام است.
-چگونه می توان به این وحدت دست یافت؟
در حال حاضر چون شفاف سازی صورت گرفته به راحتی می شود فهمید با چه کسانی امکان وحدت وجود دارد.
-آیا می شود گفت نیروهای خط امام در یک جبهه قرار گرفته اند؟
این طور به نظر می رسد. اظهارنظر درباره اینکه همه لزوماً در یک جبهه هستند یا نه، دشوار است. ولی بسیاری از یاران قدیمی دغدغه های فکری مشترکی پیدا کرده اند اما ممکن است از نظر سیاسی در یک جبهه نباشند.
-در انتخابات گذشته خانواده آقای هاشمی یک طرف ماجرا بودند یا به عنوان نامزد انتخابات یا به عنوان مجری انتخابات. این انتخابات از آن دست انتخاباتی بود که خانواده آقای هاشمی هیچ نقشی نداشتند. اما باز هم نوک پیکان انتقادات و اعتراضات متوجه ایشان بود. شما تا حالا به این موضوع فکر کرده اید، چرا؟
در مثل مناقشه نیست. ما در تاریخ از این گونه موارد زیاد داریم. یکی از موارد مشهور آن صحرای کربلا است. زمانی که امام حسین(ع) فرمودند به چه جرمی قصد کشتن مرا دارید، عده یی گفتند «بذنب ابی»، یعنی از روی کینه یی که به حضرت علی(ع) داریم چنین قصدی داریم. در امام حسین موضوعی ندیدند که مستوجب قتل باشد. حالا هم می بینم همین منطق در مورد آقای هاشمی وجود دارد. نقشی که آقای هاشمی از پیدایش نهضت امام(ره) تاکنون ایفا کرده اند برای عده یی کینه شده است و نمی توانند از آن بگذرند. ایشان را ترور کردند، موفق نشدند.
ترور شخصیتی کردند اما باز هم نتوانستند ایشان را از قلب مردم بیرون کنند چون بالاخره یاران امام به آقای هاشمی به عنوان یک قهرمان مبارز می نگرند. الان هم آقای هاشمی می تواند از انحرافات و پایمال شدن اندیشه های امام جلوگیری کند. الان افرادی پیدا شده اند که مهم ترین وظیفه شان تهمت زدن به آقای هاشمی است.
-فکر می کنید این افراد متوجه جایگاه آقای هاشمی در بین مردم هستند و این تهمت ها را می زنند؟
اتفاقاً بحث من این است. اگر مردم از آقای هاشمی استقبال نمی کردند و فکر نمی کردند آقای هاشمی جایگاهی ندارد که مهم نبود. آنها وقتی فهمیدند نتوانسته اند مردم را از آقای هاشمی و آقای هاشمی را از مردم بگیرند دقیقاً صحبت های امام را یادآوری می کند که فرمودند؛ «ملت بزرگ اسلام مصمم است به نهضت اسلامی خود ادامه دهد و اجازه دخالت خیانتکاران را در کشور خود ندهد». چیزی که ما امروز در آینه می بینیم، امام 30 سال پیش در خشت خام می دیدند. پیام امام برای آقای هاشمی در 30 سال پیش مثل این است که امروز صادر شده است.
-پیش بینی می کردید از نماز جمعه آقای هاشمی تا این اندازه استقبال شود؟
اینچنین جمعیتی برای من غیرقابل پیش بینی نبود. هفته یی که اعلام شد نماز را آقای هاشمی اقامه می کنند هیجانی در بین مردم به چشم خورد. بنابراین غیرقابل پیش بینی نبود. نکته مهم این ماجرا این است که وقتی بدخواهان آقای هاشمی (به تعبیر امام) فهمیدند هیچ کدام از تهمت ها و ناسزاهایشان نه تنها تاثیری در ذهن مردم نداشته بلکه باعث تثبیت جایگاه ایشان نیز شده این عاملی برای تشدید کینه شد.
-به همین دلیل نماز جمعه دوم برگزار نشد؟
دلایل لغو شدن نماز جمعه ایشان را نمی دانم. پیرامون نماز جمعه، دفعه قبل مردم را کتک زدند و ایشان بسیار ناراحت و کسل شدند و گفتند چرا باید در نماز مردم را کتک بزنند؟ بعد به خاطر اینکه این حوادث تکرار نشود از حضور در نماز جمعه خودداری کردند.
-هر بار که ایشان بخواهند نماز جمعه را اقامه کنند حتماً با چنین استقبالی روبه رو خواهند بود. آیا این به این معناست که باید تریبون نماز جمعه را ترک کنند؟
اولاً من تصور نمی کنم ایشان نماز جمعه را ترک کنند. ثانیاً ما امیدواریم مخالفان آقای هاشمی واقعاً مصلحت نظام را در نظر بگیرند. اگر نماز جمعه نمازی دشمن شکن است و باید باشکوه برگزار شود، این نشانه اقتدار نظام است و به شخص آقای هاشمی مربوط نمی شود. ایشان یکی از ارکان نظام هستند. بنابراین اگر بخواهند اقتدار نظام حفظ شود باید ارکان نظام مثل آقای هاشمی حفظ شوند و این بعد از 30 سال افتخار بزرگی برای ملت و مسوولان نظام است که ما می بینیم به رغم همه اتهاماتی که دشمنان خارجی و دوستان نادان داخلی به ما زدند و رفتار ناشایستی داشتند باز هم وقتی جایی سخن از یاران نظام و اصالت نظام به میان می آید مردم در صحنه حاضر می شوند.
-آیا مجمع تشخیص مصلحت نظام آمادگی این را دارد با این شرایطی که کشور در آن قرار گرفته به سمت تلطیف فضا برود؟
این مساله جزء مسوولیت های مجمع است. یعنی در قانون اساسی ظرفیتی که برای حل موضوع یا معضلات پیش بینی شده، مجمع است. مجمع است که این مهم را بر عهده دارد. اما اینجا شیوه یی داریم به این معنی که رهبری معضلات را ارجاع دهند. اگر رهبری ارجاع بدهند قاعدتاً چون این از وظایف مجمع است و ظرفیت قانونی لازم را دارد، مجمع سر باز نمی زند.
-در مجمع برای خروج از این وضعیت چنین بحثی شده است؟
در آخرین جلسه مجلس هنوز مسائل تا این حد بحرانی نشده بود. بنابراین بحث بر اینکه مجمع مسائل را حل کند، مطرح نبود. اما عده یی خارج از مجمع به بعضی از اعضای مجمع پیشنهاداتی می دادند. الان حدود یک ماه است که مجمع تعطیلات تابستانی داشت حالا اگر رهبری ارجاع دهند چون وظیفه مجمع است که رسیدگی کند حتماً اقدام می کند.
مبع : فرارو
وی به عصر ایران گفت:بعید است که این اعترافات پروژه ای باشد برای بازداشت دیگران. برعکس به نظر من این اعترافات مسکنی برای جریان راست رادیکال است تا حرفهای مورد اعتقاد خودش را از زبان اصلاح طلبان بشنود تا به تبع آن طرفداران این جناح اعتقاد بیشتری به جناح سیاسی مورد علاقه شان پیدا کنند.این جناح می خواهد به هوادارانش بگوید همان طور که ما از اول گفته بودیم، جنبش سبز در پی انقلاب مخملی بود و این اعترافات نیز صحت ادعای ما را به اثبات می رساند. این یک نوع تسکین روحی است که جریان راست رادیکال دارد به خودش می دهد.
زیباکلام افزود:
من فکر می کنم که حتی اگر هاشمی از مناصب انتصابی اش عزل شود، یکی از زیبایی های شخصیت تاریخی آقای هاشمی این است که ایشان هیچ وقت انفعالی یا واکنشی عمل نمی کند. هاشمی نمی گوید چون من از این مناصب انتصابی حذف شده ام و به من توهین شده است، باید واکنش نشان دهم و این کار را تلافی کنم. من پس از آخرین نماز جمعه آقای هاشمی، در یادداشتی نوشتم که وقتی آدم به خطبه های ایشان در این نماز جمعه گوش می کند، تازه متوجه می شود که چرا امام خمینی آن قدر به آقای هاشمی نظر داشت و چرا همیشه در بزنگاهها و نقاط حساس، یعنی زمانی که مشکلات سیاسی جدی پیش می آمد، امام حل این مشکلات را به آقای هاشمی ارجاع می داد.
به هر حال برای آینده نظام امیدوارم که این اتفاق نیفتد ولی اگر ایشان از مقامات انتصابی اش عزل شود، گذشته آقای هاشمی نشان داده که ایشان به صورت واکنشی عمل نخواهد کرد. یعنی نمی گوید که چون من از نماز جمعه حذف شده ام حالا می آیم و به جنبش سبز می پیوندم.
منبع : خبر آن لاین
|
ما بچه های حاجی، یا فرزندان شهید مطهری یا شهید بهشتی و دیگران ارتباطی و تعاملی با هم نداریم اما فکر می کنم یک دغدغه مشترک و درد مشترک داریم و آن اینکه با این وضعی که پیش آمده خون پدران ما هدر نرود و اهدافی که آنها داشتند، گم نشود.
-جالب این است که نیروهایی که خودشان با هم درگیر بودند، ایشان در بین دو طرف محبوبیت داشت. چرا، چون هیچ وقت یک بعدی فکر نمی کرد. آدم افراطی یعنی کسی که خودش را بسته و محدود کرده است. می گوید این است و غیر این نیست. اما حاج مهدی این طوری نبود. به همین دلیل است که شخصیتی مثل دکتر شریعتی بعد از دیدار با حاج مهدی که از زندان آزاد شده بود، می گوید آن چیزهایی که من در سوربن یاد گرفته ام حاج مهدی در گوشه زندان و در آشپزخانه زندان یاد گرفته است. شریعتی هم آدم کمی نبود. شاید خیلی از جوان هایی که طرف مذهب و ایدئولوژی آمدند تحت تاثیر او قرار گرفتند. اگر حاج مهدی می خواست یک بعدی فکر کند هیچ وقتی شریعتی این حرف را نمی زد. مبارزه فقط داد و فریاد و بزن و بکش نیست. بعد از سال 40 که رهبری نهضت بر عهده امام رحمت الله علیه گذاشته شد می بینید حاج مهدی محور بود. آدم هایی که در این مبارزات شرکت کردند یک طیف خاص نبودند. چطوری یک آدم افراطی سراغ شخصی مثل مرحوم طیب می رود که در آن زمان مورد اتهامات زیادی بود و چنان رابطه یی با او برقرار می کند که وی متحول می شود. معلوم است که حاج مهدی آدم شناس بوده یعنی می دانسته رگ خواب مرحوم طیب کجاست. به قول خودش کجا را باید قلقلک بدهد که مرحوم طیب را از آن حالت بکشاند به یک حالت درست که امام بگوید طیب طیب شد. یا یک نمونه دیگر هست در رابطه با گرفتن امضا از مراجع. خاطرات خود حاج مهدی را که بخوانید می بینید رفته پیش مرحوم آقای مرعشی نجفی و با چند کلمه شوخی و جدی امضای آقای مرعشی نجفی را برای اعلامیه می گیرد. طیف آدم ها را نگاه کنید. نمی دانم یادتان است یا نه، مراسم سوم حاج آقا در مدرسه شهید مطهری بود. یک لحظه دیدیم حدود 300 ، 400 تا کارگر کوره پزخانه با علم و کتل هایی که خودشان درست کرده بودند گریه کنان وارد مسجد شدند. حالت مسجد را این 300 ، 400 کارگر عوض کردند. از آن طرف هم همه شخصیت های سیاسی نشسته بودند. پس رادیکال به آن معنایی که شما می گویید در مورد حاج مهدی مصداق ندارد. ممکن است گروه هایی که ایشان با آنها کار می کرد مشی رادیکالی داشته اند، اما خود حاج مهدی شخصیتش رادیکالی نبود. حتی آنجایی که می بیند حرکت های رادیکالی خارج از چارچوبی که برایش تعریف کرده بودند یا برای خودش تعریف کرده بود صورت می دهند، کنار می کشد. کمااینکه آخر سر حاج مهدی از فداییان اسلام می آید بیرون. با اینکه رهبرش نواب را قبول دارد و همیشه می گوید دست دو نفر را بوسیده ام یکی نواب و یکی امام، اما زیر بار حرکتی که فداییان اسلام در پایان کار دارند انجام می دهند نمی رود و قبول نمی کند. می گوید من دیگر نیستم. از آن طرف هم تا سال 40 که بستر و رهبر جدیدی برای فعالیت هایش پیدا نمی کند فعالیت سیاسی به آن معنا ندارد. به ازدواج و زندگی و بچه داری و کارهای خیر می رسد. شش هفت سال از سال 34 تا 40 حاج مهدی در مسائل سیاسی به ظاهر غایب است ولی بعد دوباره داستان شروع می شود. -نکته یی که در زندگی مبارزاتی ایشان مشهود است، این است که حاج مهدی همیشه با یک جریان تشکیلاتی همکاری داشته اما خودش را در چارچوب های تشکیلاتی محصور و محکوم نمی کرد، شما هم این ویژگی را در او می بینید؟ یک بار از یکی از آقایان پرسیدم بابای ما چطوری با این آقایانی که رفقایش بودند، کار می کرد؟ درحالی که حرکت هایی که حاج مهدی داشت مثل اینکه اینها ندارند. انگار گروه خونی شان به هم نمی خورد. به من گفت اشتباه نکن، حاج مهدی کار خودش را که اعتقاد داشت، می کرد. نمی ایستاد دیگران شروع بکنند. خودش حرکت می کرد. به قول آقای هاشمی در 15 خرداد فرمانده کل قوا بود. یک جیپ جنگی زیر پایش بود. از یک طرف سران میدان بارفروشی را راه انداخت، از آن طرف بازار را به حرکت واداشت، از آن سو جلوی لات و لوت های جنوب شهر و باغ فردوس را می گرفت. از آن طرف هم می آمد داخل تظاهرات و جایی که لازم بود سخنرانی می کرد. در تظاهرات از مسجد حاج ابوالفتح به دانشگاه حاج مهدی جلوی سردر دانشگاه سخنرانی می کند. برای او مهم نبود کاری کوچک است یا بزرگ. می گویند ناصر جگرکی با دسته اش وارد مسجد حاج ابوالفتح می شود. او از لات های باغ فردوس و جنوب شهر بود. همه می مانند با او چه کنند. اینجا حاجی می رود و با او برخوردی می کند که ناصر سرش را بیندازد پایین و برود. چطوری می تواند یک آدم افراطی رادیکال با دو تا کلمه فردی از آن سنخ را چنین متحول کند. اینها نشان می دهد رادیکالیسم به معنایی که امروز مطرح است در حاج مهدی نبوده است. در طول دادگاه ها باز حاج مهدی با رفقایش برنامه ریزی می کند که چه کسی مثلاً جرمش کمتر باشد کی جرمش بیشتر باشد. می گویند اگر حاج مهدی لب به سخن می برد شاید در آن زمان چندصد نفر را دستگیر می کردند. ولی اسلحه و برخی مسائل را به گردن گرفت. او دانشگاه نرفته بود اما سواد و آگاهی داشت. دیپلمش را گرفته بود، مبارزاتش را ادامه داد، کاسبی اش را هم انجام می داد، زندگی دنیایی اش را هم می کرد. این طوری نبود که بگوید من رفتم دنبال آخرت، باقی مسائل مهم نیست. هم دنیایش را می چرخاند هم به فکر آخرتش بود. نترس بودن، صداقت، مدیریت، تدبیر، و در عین حال ولایتمداری و ارادتش به امام خمینی بسیار بارز بود. اما در عین حال چنین نبود که مثل بعضی ها بگوید ذوب در ولایتیم و خردورزی و عقلانیت را تعطیل کند. یک نمونه بگویم در سال 42 احساس می کنند افرادی می خواهند بریزند
آقای کروبی برای من نقل کردند در زندان حاج مهدی می گفت اگر من را الان آزادکنند همین سر کوچه ببینم 10 نفر، پنج نفر، 20 نفر آدم دارند تظاهرات می کنند و شعار اسلام علیه این حکومت می دهند، بلافاصله وارد آن مجموعه می شوم، آن بیست نفر را می کنم 100 نفر. این موضع او بعد از 13 سال زندان کشیدن است.
حاج مهدی می گوید ما همه را بیرون کردیم و در را هم بستیم، اما خودمان نرفتیم بیرون. رفتیم زیرزمین خانه. نزدیک غروب شد، دستم زغالی و سیاه شده بود. آمدم سر حوض دست هایم را بشویم و وضو بگیرم. امام از داخل اتاق مرا دید. گفت مگر من نگفتم کسی نباشد؟ حاجی می گوید چرا شما فرمودید ولی ما تکلیف داشتیم. امام می گوید تکلیف را کی مشخص می کند؟ حاجی می گوید شما، ولی تشخیصش هم با ما است. در همین حال هم گریه اش می گیرد، امام هم سرش را می اندازد پایین و می رود یعنی جایی که تشخیص می داد باید حضور داشته باشد امام را هم قانع می کرد که تکلیف را شما روشن می کنید اما در این مورد من تکلیفم و تشخیصم چیز دیگری است. این اجتهاد من است. در پاریس چند تا نمونه داریم که مثلاً امام می خواست کاری بکند که دیگران موافق نبودند، نه حاج احمد آقا حاضر شد با امام صحبت کند نه آقای اشراقی، همه به اتفاق آمدند حاج مهدی را قانع کردند. چون حاج مهدی هم زیر بار آن حرکت نمی رفت. بعد که قانع شد رفت امام را قانع کرد که شما باید آن کار را بکنی. یعنی ارتباطش با رهبری ارتباط بسته و تحجرآمیز نبود. برخوردی فعال و متقابل داشت. آنجایی که تشخیص می داد یک حرکتی باید انجام بشود بنا بر تشخیص خودش عمل می کرد. البته با امام هم مشورت می کرد. به نظر می آید حاج مهدی یک انسان جامع به تمام معنا بود. تکلیفش با خودش و خدایش مشخص بود. هدفش هم مشخص بود. سیر تکاملی زندگی حاج مهدی را که نگاه می کنی می بینی به هدفش هم رسید. در طول زندگی اش هیچ وقت دوست نداشت در رختخواب بمیرد. بعد از شهادتش امام هم گفت حیف بود اگر او در رختخواب می مرد. واقعاً در هر کجا بود به اندازه 50 نفر آدم کار می کرد. امام هم به این توانایی او اشاره کرد. رابطه اش با امام واقعاً رابطه فرزندی و پدری بود. امام هم گفت او برادر من و فرزند من بود. بعد از شهادتش می بینید که امام می رود بالای مقبره اش 20 دقیقه می نشیند و فاتحه می خواند. در عین حال بعد از شهادتش می بینید نهضت آزادی برایش تسلیت می گوید، مجاهدین برایش تسلیت می گویند، رفتارش طوری بود که نزد همه احترام و محبوبیت داشت. اما این طوری هم نبود که تابع آنها شود، با آنها هم برخورد انتقادی اش را داشت، اما نسبت به همه به نوعی رابطه پدری داشت. اتفاقات سال 54 را ماها شنیده ایم، خرده اختلافی هم که بعضی از دوستان در آن زمان با حاج مهدی پیدا کرده بودند مواضعی بوده که حاج مهدی در آن زمان نسبت به جریان ها گرفته است . چون او علاوه بر مواضع ایدئولوژیک روحیه پدری را هم احساس می کرد. او می گفت من آدمی مثل حسین رمضان یخی و مرحوم طیب را از آن طرف به این سو کشاندم. جوان مسلمان مبارز که جای خودش را دارد. اما دیگران این تجربیات را نداشتند، شاید تحول را در آدم ها نمی دیدند. به قول آقای فلسفی حر بدترین کارها را نسبت به امام حسین کرد، هم جلوی آب را گرفت، هم جلوی لشگر ایشان را گرفت و امام را به کربلا کشاند، اما اولین شهید کربلا هم باز همان حر است. ما که خدا نیستیم که از درون آدم ها خبر داشته باشیم. به صرف اینکه فلانی این حرف را زد پس باید گردنش را زد که نمی شود. از آن طرف شما نگاه کنید حاج مهدی وقتی در زندان می بیند زندانیان غذای خوب نمی خورند، نمی تواند تحمل کند و تماشا کند. مسوولیت غذا و نظارت برآن را برعهده می گیرد. عشقش خدمت بود. اصلاً بدون خدمت انگار حاج مهدی مرده بود، در زندان یک بار اول مسوولیت غذای 300 ، 400 نفر بعد سه، چهار هزار نفر را یعنی زندان عادی را هم بر عهده می گیرد و آشپزخانه را اداره می کند. این آدم چطور می تواند به آن معنای گفته شده رادیکال باشد؟ آدم رادیکال اصلاً می تواند محبوب همه باشد؟ تازه آدم رادیکال در تیپ های مثل خودش ممکن است معروف باشد اما محبوب نیست. حاج مهدی محبوب بود. هنوز هم که به کوره پزخانه می روی کارگرهایی که با حاج مهدی کار کرده اند تا اسم او می آید اشک شان درمی آید. می گویند بهترین دوران زندگی ما آن زمان بود که حاج مهدی سر کوره می آمد. رفقای سیاسی هم همه به نیکی از او یاد می کنند. هرکدام خاطره یی مثبت از او به یاد دارند. آقا مصطفی حائری زاده خاطره یی نقل کرده که روحیه حاجی را نشان می دهد. می گوید سال های 43 ، 44 بعد از اینکه ملاقات دادند رفتیم زندان دیدیم انگشت هایش بسته است. حدس زدیم ناخن هایش را کشیده اند. مادر ما می پرسد دست هایت چی شده؟ حاجی که آدمی بذله گو هم بود می گوید؛ یک خرده با زیر ناخن هایم بازی کرده ام. یعنی در آن شرایط روحیه آدم ها را چنان تقویت می کرد که آدم تعجب می کرد. این را من اخیراً فهمیده ام که آن زمان ساواک دنبال حاج صادق امانی بوده، مدتی حاج مهدی حاج صادق را پنهان کرده بود. در بازجویی هر چی حاج مهدی را می زنند که کجا صادق را مخفی کردی، صدایش درنمی آید. حتی ناخن هایش را هم کشیدند که بگوید باز هم نگفت. این فداکاری ها هم یک وجه از شخصیت حاج مهدی است. یکی از آقایان گفت در زندان کمیته شهربانی ازغدی آمد از حاج مهدی بازجویی کند، کلی بی احترامی به امام کرد. حاج مهدی آنقدر عصبانی شد که بازجو را بلند کرد از آن طبقه بالا او را پرت کند داخل حیاط. اما در همان حال عصبانیتش از آقای انواری که در اتاق بازجویی بود، حکم شرعی می خواست که شما حکم را صادر کن تا من این را بیندازم پایین. آقای انواری گفت دست نگه دار. آن وقت او را پایین آورد و پرتش کرد توی اتاق. این نشان می داد در عین حال که ایشان آدم بی باک و شجاعی بود اما کاری بدون دلیل عقیدتی نمی کرد. در جریان فداییان اسلام هم همین وضعیت را داشت. البته شرایط زمانی و مکانی هر جریانی را باید در نظر گرفت. کمااینکه قبل از انقلاب بعد از سرکوب های سال های 43 و 44 همین علمای ما مجاهدین را تقویت و تایید نمی کردند؟ شرایط متفاوت
در پاریس چند تا نمونه داریم که مثلاً امام می خواست کاری بکند که دیگران موافق نبودند، نه حاج احمد آقا حاضر شد با امام صحبت کند نه آقای اشراقی، همه به اتفاق آمدند حاج مهدی را قانع کردند. چون حاج مهدی هم زیر بار آن حرکت نمی رفت. بعد که قانع شد رفت امام را قانع کرد که شما باید آن کار را بکنی
It is too good to be truth یعنی اینقدر خوب است که باورکردنی نیست. سخن امام هم ناظر به همین معناست. اینها تشخیص است. این روزها هم گاه می بینیم یک مساله اینقدر خوب اتفاق افتاده که همین باعث شک است. -یک نکته دیگر در زندگی حاج مهدی به چشم می خورد که قابل تامل است. خیلی آدم ها هستند که در مقطعی خیلی مبارز هستند، بعد از مدتی می گویند ما دیگر تکلیف مان را انجام دادیم حالا وقت بازنشستگی است، به زندگی برسیم، مطالعه کنیم. بعضی ها هم در طول مسیر تغییر موضع می دهند و... ولی در زندگی حاج مهدی می بینیم بازنشستگی مفهومی ندارد. حتی بعد از آزادی از زندان گزارش های ساواک را که نگاه می کنیم، می بینیم شدت فعالیتش بیشتر شده است. هرچه زمان می گذرد مثل اینکه شتابش بیشتر می شود. چطور به چنین حالتی رسیده بود؟ این روز ها سخن از آقای کروبی زیاد است، یک خاطره هم از ایشان بگویم. آقای کروبی برای من نقل کردند در زندان حاج مهدی می گفت اگر من را الان آزادکنند همین سر کوچه ببینم 10 نفر، پنج نفر، 20 نفر آدم دارند تظاهرات می کنند و شعار اسلام علیه این حکومت می دهند، بلافاصله وارد آن مجموعه می شوم، آن بیست نفر را می کنم 100 نفر. این موضع او بعد از 13 سال زندان کشیدن است. این خاطره آقای کروبی را من در عمل هم دیدم، بعد از آزاد شدن حاج آقا از زندان من امریکا درس می خواندم. آمدم ایران یک ماهی ماندم بعد رفتم. یک ماه بعد حاج آقا زنگ زد که من دارم می روم پاریس، تو هم بیا آنجا. گفتم هنوز دو ماه نیست از زندان آمدی بیرون، مادر ما و این دو تا بچه هم نیاز دارند. گفت آنجا وضع خوب نیست، من دارم می روم. به هرحال من هم رفتم پاریس. با دو تا از بچه های دیگر وارد پاریس شدیم، رفتیم خانه 24. نزدیک غروب رسیدیم، امام اتاق بالا نماز می خواند. دیدیم در حیاط هیچ کسی نیست جز حاج مهدی. حاج آقا اینجا چه کار می کنید برای چی تنهایی می چرخی؟ گفت هیچ کس نبود من گفتم خودم رتق و فتق کنم. یعنی وقتی احساس می کرد الان وظیفه اش پاسداری است، درحالی که عده یی پشت سر امام ایستاده اند نماز می خوانند، می ایستاد پاسداری می کرد. موقع ورود حاج مهدی به نوفل لوشاتو امام برای خانم ها سخنرانی می کرده. آقای اشراقی به امام می گوید حاج مهدی آمده است. ایشان می گوید بگو بیاید تو. وسط سخنرانی امام بلند می شود، حاج مهدی را می نشاند کنارش، سرش را می گذارد روی زانوی خودش و می گوید مثل اینکه خیلی اذیتت کرده اند. حاجی می گوید من دیگر چیزی یادم نمی آید. او آدم عاشقی بود و تنها به هدف فکر می کرد و خودش را وقف این هدف کرده بود. حاج احمد بهار برای من تعریف می کرد در همان روزهای اول پیروزی وقتی آقای موسوی اردبیلی اولین بار رفت در تلویزیون سخنرانی کند در مدرسه علوی حاج مهدی نشست تکیه اش را داد به دیوار و مثل کسی که خستگی در می کند، گفت آخیش. انگار 30 سال مبارزه و همه سختی هایش آن روز از خاطرش رفت. آقای عسگراولادی می گفت یک روز آمد پیش من گفت فلانی دیگر انقلاب شد و همه مان آمدیم یک پست و مقامی هم گرفته ایم، نکند همه مان همین طوری توی رختخواب بمیریم. یعنی به جمهوری اسلامی رسیده اما هنوز نگران شهادت است که نکند در رختخواب بمیرد. من سال های اول درگذشتش می گفتم حاجی حیف شد. این روزها فکر می کنم واقعاً خدا حاج مهدی و شهید مطهری و شهید بهشتی را دوست داشت که آنها را برد که این اتفاقات و این داستان ها را نبینند. چون طاقت نمی آوردند. حرکت و جنبش و فعالیت در وجودش بود. او با خدای خودش و خودش صادق بود، تکلیفش را روشن کرده بود. -یک سوال خصوصی هم دارم. واقعیت این است که حاج مهدی برای شما و خانواده با تعریف عرفی جامعه ما پدری نکرد. 13 سال که زندان بود وقتی هم آزاد بود، دغدغه اصلی اش مسائل مبارزه و انقلاب بود. حالا شما به عنوان فرزند چنین پدری آیا آرزو نداشتید پدرتان مثل پدرهای عرفی سر خانه و زندگی اش و بالای سر شما بود؟ آیا در این صورت شما موفقیت بیشتری نصیب تان نمی شد و در زندگی موفق تر نبودید؟ درست است که حاج مهدی برای ما به معنی عرفی پدری نمی کرد اما مستقل از اینکه پدر من بود او برای من یک الگوی عملی و ملموس بود. من همیشه حتی موقعی که در زندان بود سایه اش و حضورش را در زندگی ام و بالای سرم حس می کردم. ما جوان بودیم و امکان همه گونه انحراف در محیط برایمان فراهم بود. ولی واقعاً خیلی از کارها را به خاطر حسی که نسبت به او داشتم و حضورش در زندگی شخصی ام نمی کردم. حتی زمانی که من در امریکا درس می خواندم و حاجی در زندان بود، مردانگی او و شجاعت و صداقتش برای من الگو بود و هم برای کارهای خوب انگیزه می داد و هم از کارهای بد بازدارنده بود. او واقعاً صفات انسانی برجسته یی داشت که هنوز برای من الگوست. شما نگاه کنید در زندان عادی بین خلافکارها تبعید است. آنجا برای نیمه شعبان جشن راه می اندازد و همان خلافکارها را به کار می گیرد تا این جشن را اداره کنند. او با دیدی باز به انسان ها نگاه می کرد. می گفت اگر کسی خوبی هایش نسبت به بدی هایش 51 به 49 باشد آدم خوبی است. حالا طرف ما 99 درصدش خوبی است به خاطر یک عیب که تازه همان را هم حدس می زنیم، طردش می کنیم. می گوییم خالص نیست. آیا ما باید به اینجا می رسیدیم؟ الان من دیگر غبطه نمی خورم که چرا پدرم را از دست دادم. او به هدفش رسید و به خوبی از دنیا رفت. ما بچه های حاجی، یا فرزندان شهید مطهری یا شهید بهشتی و دیگران ارتباطی و تعاملی با هم نداریم اما فکر می کنم یک دغدغه مشترک و درد مشترک داریم و آن اینکه با این وضعی که پیش آمده خون پدران ما هدر نرود و اهدافی که آنها داشتند، گم نشود.
|
|
مرجع : اعتماد |
| ۰۴ شهریور ۱۳۸۸ | |
| عضو کمیته کشوری آنفلوانزا با اشاره به اینکه تا کنون سه هزار نفر در منطقه مدیترانه شرقی به ویروس آنفلوانزای نوع A دچار شدهاند و 10 نفر از آنان نیز فوت کرده اند، گفت: در کشور ما نیز تا کنون 285 نفر به این بیماری مبتلا شده اند. به گزارش مهر، دکتر بیژن صدری زاده با اعلام این خبر گفت: با گذشت نزدیک به چهار ماه از زمان شروع اپیدمی جهانگیر بیماری آنفلوانزای نوع A تاکنون این بیماری در 177 کشور جهان انتشار یافته و بیش از 200 هزار نفر در جهان به این بیماری مبتلا شده و بیش از 1800 نفر بر اثر این بیماری جان خود را از دست دادهاند. وی افزود: در منطقه مدیترانه شرقی که دارای 22 کشور و 550 میلیون نفر جمعیت است تاکنون بیش از 3000 نفر به این بیماری دچار شدهاند و 10 نفر از آنان نیز فوت شدهاند. صدری زاده با بیان اینکه 20 درصد از مبتلایان و 40 درصد از فوتشدگان در منطقه مدیترانه شرقی از کشور عربستان سعودی گزارش شده است، گفت: در کشور ما نیز تاکنون 285 نفر به این بیماری مبتلا شدهاند. وی در ادامه به تشریح علائم این بیماری و توصیههای بهداشتی پیشگیرانه در این خصوص پرداخت و گفت: کسانی که علائم شبیه به آنفلوانزا شامل تب، خستگی، سردرد، درد عضلانی، سرفه، گرفتگی و آبریزش بینی و اسهال و استفراغ دارند باید به مدت یک هفته در منزل استراحت کنند و طی این مدت از حضور در محلهای عمومی مانند محل کار و تحصیل و همچنین جلسات، مراسم مذهبی، جشنها، وسایل نقلیه عمومی و سایر اماکن عمومی خودداری کنند. صدری زاده افزود: این افراد در صورتی که مجبور باشند در اماکن عمومی و یا مراکز تجمع جمعیت حضور پیدا کنند باید از ماسک یکبار مصرف استفاده کرده و از دست دادن و روبوسی با دیگران جداً خودداری کنند. وی رعایت نکات بهداشتی مانند شستن دستها با آب و صابون را در پیشگیری از این بیماری مهم عنوان کرد و افزود: افراد مبتلا به این بیماری باید موقع سرفه و عطسه جلوی دهان و بینی خود را با دستمال بپوشانند و در صورت آلودگی دستها به قطرات و ترشحات بینی و دهان قبل از دست زدن به اشیاء اطراف، دستها را با آب و صابون بشویند و همچنین هوای اتاقی که در آن زندگی میکنند را به طور مناسبی تهویه کنند. به گفته صدری زاده استفاده از غذای مناسب و مغذی، مصرف مایعات فراوان، خواب کافی و انجام فعالیتهای بدنی مانند پیادهروی در پیشگیری از بیماری موثر است. این کارشناس سازمان جهانی بهداشت افزود: با توجه به این که نوع جدید آنفلوانزای A در بیش از 170 کشور دنیا از جمله کشور ما انتشار پیدا کرده است باید دانست اکثریت قاطع افرادی که به این نوع آنفلوانزا دچار میشوند، علائمی شبیه به آنفلوانزای معمولی (فصلی) خواهند داشت و ظرف یک هفته استراحت در منزل و مصرف مایعات و بدون هیچ نوع درمان پزشکی بهبود خواهند یافت. صدریزاده خاطرنشان کرد: در مواقعی که افراد به نوع شدید آنفلوانزا دچار میشوند با مشاهده علائم خطر باید فوراً به پزشک یا مرکز درمانی مراجعه کنند و در عین حال افراد زیر 18 سال برای تسکین تب و درد در صورت نیاز به مسکن باید به جای آسپرین از استامینوفن استفاده کنند. عضو کمیته کشوری آنفلوانزا علائم خطر این بیماری در بزرگسالان را شامل اشکال در تنفس، کبود شدن رنگ پوست و مخاط، ناخنها، لب و زبان، خلط خونی، درد قفسه سینه، تغییر در وضعیت روانی و هوشیاری (گیجی و منگی ناگهانی، گمی در زمان و مکان)، ادامه تب شدید (بالای 40 درجه سانتیگراد) برای مدت سه روز و افت فشارخون ذکر کرد و گفت: این قبیل افراد در صورت مشاهده هر یک از این علائم سریعاً باید به پزشک و یا بیمارستان مراجعه کرده و تحت درمان جدی قرار گیرند. وی همچنین در تشریح علائم خطر این بیماری در کودکان اظهار داشت: تند شدن تعداد تنفس یا اشکال در تنفس، اختلال در هوشیاری، اشکال در بیدار کردن از خواب، بیقراری زیاد، استفراغ مکرر و شدید، بروز کم آبی بدن به علت اسهال و استفراغ، برگشت تب و بدتر شدن سرفه، عدم تمایل به بازی کردن و ناتوانی در نوشیدن شیر و مایعات علائم خطر در کودکان است که در صورت بروز آن باید سریعاً تحت مراقبتهای درمانی قرار گیرند. |
حضرت امام، رضوانالله علیه، توجه ویژهای نسبتبه ماه رمضان داشته و بدین جهت، ملاقاتهای خودشان را در ماه رمضان تعطیل میکردند و به دعا و تلاوت قرآن و... میپرداختند. و خودشان میگفتند: «خود ماه مبارک رمضان، کاری است».
در این ماه، ایشان، شعر نمیخواندند و نمیسرودند و گوش به شعر هم نمیدانند، دگرگونی خاصی متناسب با این ماه در زندگی خود ایجاد میکردند، به گونهای که این ماه را سراسر به تلاوت قرآن مجید و دعا کردن و انجام دادن مستحبات مربوط به ماه رمضان سپری میکردند.
حضرت امام رحمهالله درباره رمضان چنین میسرایند:
ماه رمضان شد، میو میخانه بر افتاد / عشق و طرب و باده به وقتسحر افتاد. افطار به می کرد برم پیر خرابات / گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد.
با باده وضو گیر که در مذهب رندان / در حضرت حق این عملتبارور افتاد.
از جمله برنامههای ویژه حضرت امام، رضوانالله علیه، در ماه مبارک رمضان، عبادت و تهجد بود. امام، عبادت را ابزار رسیدن به عشق الهی میدانستند و به صراحتبیان میکردند که در وادی عشق، نباید به عبادت به چشم وسیلهای برای رسیدن به بهشت نگاه کرد.
اکثر آشنایان امام نقل میکنند که از سن جوانی، نماز شب و تهجد، جزو برنامههایشان بود.
بعضی از نزدیکان ایشان میگفتند که وقتی در ظلمت و تاریکی نیمه شب، آهسته وارد اتاق امام میشدند، میدیدند که با خضوع و خشوعی خاص، نماز میخواندند و قیام و رکوع و سجود را بهجا میآوردند که حقاً وصف ناپذیر بود.
یکی از اعضای دفتر ایشان، در این باره میگوید: پنجاه سال است که نماز شب امام، ترک نشده است. امام در بیماری و در صحت و در زندان و در خلاصی و در تبعید، حتی روی تختبیمارستان قلب هم نماز شب خواندند.
امام، توجه خاصی به نوافل داشتند و هرگز، نوافل را ترک نمیکردند. نقل شده است که امام، در نجف اشرف، با آن گرمای شدید، ماه مبارک رمضان را روزه میگرفت و با این که در سنین پیری بودند و ضعف بسیار داشتند، تا نماز مغرب و عشا را به همراه نوافل بهجای نمیآوردند، افطار نمیکردند! و شبها تا صبح، نماز و دعا میخواندند و بعد از نماز صبح، کمی استراحت میکردند و صبح زود برای کارهایشان آماده میشدند.
خانم زهرا مصطفوی میگوید:
راز و نیاز امام و گریهها و نالههای نیمه شبش، چنان شدید بود که انسان را بیاختیار به گریه میانداخت.
یکی از اساتید قم نقل میکرد: شبی مهمان حاج آقا مصطفی بودم. ایشان خانه جداگانهای نداشتند و در منزل امام زندگی میکردند. نصف شب از خواب بیدار شدم و صدای آه و نالهای شنیدم، نگران شدم که مگر اتفاقی افتاده است؛ حاجآقا مصطفی را بیدار کردم و گفتم: «ببین چه خبر است!». ایشان نشست و گوش داد و گفت: «صدای امام است که مشغول تهجد و عبادت است»
در ماه مبارک رمضان، این شب زندهداری و تهجد، وضعیت دیگری داشت. یکی از محافظان بیت میگوید در یکی از شبهای ماه مبارک رمضان، نیمه شب، برای انجام کاری مجبور شدم از جلوی اتاق امام گذر کنم. حین عبور، متوجه شدم که امام زار زار گریه میکردند! هقهق گریه امام که در فضا پیچیده بود، واقعاً مرا تحتتأثیر قرار داد که چگونه امام، در آن موقع از شب با خدای خویش راز و نیاز میکند.
آخرین ماه مبارک رمضان دوران حیات امام، به گفته ساکنان بیت، از ماه مبارک رمضانهای دیگر متفاوت بود! به این صورت که امام، همیشه، برای خشک کردن اشک چشمشان دستمالی را همراه داشتند، ولی در آن ماه مبارک رمضان، حولهای را نیز همراه بر میداشتند تا به هنگام نمازهای نیمه شبشان، از آن استفاده کنند!
امام خمینی، رضوانالله علیه، توجه خاصی به قرآن داشتند، بهطوری که روزی، هفتبار قرآن میخواندند!
امام در هر فرصتی که بهدست میآوردند، ولو اندک، قرآن میخواندند. بارها دیده شد که امام حتی در دقایقی قبل از آماده شدن سفره - که معمولاً به بطالت میگذرد - قرآن تلاوت میکنند! امام، بعد از نماز شبش تا وقت نماز صبح، قرآن میخواند.
یکی از اطرافیان امام میگوید:
امام در نجف چشمشان درد گرفت و به دکتر مراجعه کردند. دکتر بعد از معاینه چشم امام گفت: «شما باید چند روزی قرآن نخوانید و به چشمتان استراحتبدهید». امام، خندیدند! و فرمودند: «دکتر، من چشم را برای قرآن خواندن میخواهم! چه فایدهای دارد که چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کاری کنید که من بتوانم قرآن بخوانم.»
و در ماه رمضان یکی از همراهان امام در نجف اظهار میکرد که امام خمینی در ماه مبارک رمضان هر روز ده جزء قرآن میخواندند؛ یعنی در هر سه روز یک بار قرآن را ختم میکردند.
علاوه بر آن، هر سال چند روز قبل از ماه مبارک رمضان دستور میدادند که چند ختم قرآن برای افرادی که مد نظر مبارکشان بود، قرائتشود.
امام در ماه رمضان توصیه میکردند:
از کردار و رفتار ناشایسته خود، استغفار کنید. اگر خدای نخواسته، گناهی مرتکب شدهاید، قبل از ورود به ماه مبارک رمضان توبه کنید. زبان را به مناجات حق تعالی عادت دهید. مبادا در ماه مبارک رمضان از شما غیبتی، تهمتی و خلاصه گناهی سر بزند و در محضر ربوبی با نعم الهی و در مهمانسرای باری تعالی آلوده به معاصی باشید.