1- با توجه به خطر زلزله برای ایران بهتر است هیأت دولت یک جلسهشان را بر روی صندلیهایی با دو پایه برگزار کنند.
2- با توجه به خطرات گوناگون سفر هوایی بد نیست هیأت دولت یک جلسه را کلاً در توپولوف برگزار کنند.
3- با توجه به خاطر موادمخدر، پیشنهاد میشود هیأت دولت یک جلسه را در کوچهپسکوچههای محله پامنار برگزار کنند.
4- بد نیست هیأت محترم دولت یک جلسه هم در پارک دانشجوی تهران داشته باشند. چون میگویند بابت خاکبرداری ممکن است تئاتر شهر خراب شود. همین!
5- با توجه به مشکلات دانشجویان در خوابگاهها پیشنهاد میکنم یک جلسه هیأت دولت در کوی دانشگاه برگزار شود.
6- برای رفع شبهات و به عنوان مشت محکم، بد نیست هیأت دولت یک جلسه هم در بازداشتگاه کهریزک (البته با حضور مأموران نفوذی در آن بازداشتگاه) برگزار کنند.
7- پیشنهاد میکنم هیأت دولت یک جلسه هم در حاشیه یکی از کنسرتهای استاد محمدرضا شجریان وطنفروش و خائن برگزار نمایند. تا تکلیف جهانیان با ایشان روشن شود.
9- هیچ کدام از اینها لازم نیست. مالدیویها میخواستند که دنیا یک توجهی به آنها بکند. ما که بحمدالله به طور کلی از بابت امور متعدده در کانون توجه همه جهانیان هستیم. لذا همان سفرهای استانی را ادامه بدهند کافی است. فقط برای محکم کاری میتوانند در برنامه سفرهای استانیشان سری هم به استان سنگال در آفریقا بزنند و یک توک پا هم بروند استان ونزوئلایمان را ببینند در آمریکای لاتین.
همه جرمهای حجاریان
1- اقدام علیه امنیت داخلی کشور به وسیله تحریک، آشوب و تجمعات غیرقانونی.
2- القای شبهه جعل و تقلب در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران.
3- مشارکت در تهیه و تنظیم سند تأملات راهبردی بر خلاف قانون اساسی.
4- تبلیغ علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران.
5- ارتباط با عوامل بیگانه علیه امنیت کشوری.
6- تحریک اقشار جوان دانشجو و ترغیب آنان در اعتراض و تحصن و راهپیمایی غیرقانونی علیه دستگاههای نظارتی و اجرایی انتخابات.
7- تخریب دولت قانونی به واسطه انتساب اتهامات واهی و افترا به وسیله مقالات و سخنرانیهای مکتوب خصوصاً در جریان انتخابات دهم و همکاری با شبکه BBC فارسی و ضد انقلاب و توهین و اهانت به مسئولین نظام. گفته میشود که بابت کلیه اتهامات فوق که در کیفرخواست آمده است آقای سعید حجاریان به 5 سال حبس تعلیقی محکوم شده است.
1- من نمیدانم چرا هر جرمی که به آقای حجاریان مربوط باشد، مجازاتی ندارد؟ چه سیاهه فوق باشد، چه ترور شخصی ایشان توسط سعید عسگر.
2- با این حساب جرم آن آقایی که در فیلم با انجام حرکات تحریکآمیز و هنرهای تجسمی به مأموران توهین میکرد، 3 دقیقه حبس تعلیقی است.
20=150
مهدی تقوی کشتیگیر 66 کیلوگرم ایران مدال طلای جهانی گرفت و 20 سکه به او دادند.
فردین معصومی کشتیگیر 120 کیلوگرم ایران مدال نقره همان مسابقات را گرفت و 150 سکه به او دادند.
آن وقت جماعت مسبب آشوبهای اخیر دنبال این میگردند که چرا در چنین مملکتی دو دو تا میشود ده تا!
منبع : خبر آن لاین
از آنجایی که خبرگزاری محترم «فارس» اهمیت زیادی برای سلامتی مردم قائل است، هرازگاهی گفتوگوهای علمی مفیدی انجام میدهد. مثلاً گفتوگو با سیدتقی نوربخش، عضو هیأت مدیره انجمن ارتوپدی ایران.
آقای نوربخش در یک گفتوگو با فارس تصریح کردهاند که «هنگام نشستن روی صندلی، پاها نباید آویزان باشد.» و در ادامه درد و مرضهایی که ممکن است از بابت آویزانی پا ایجاد شود را شرح کردهاند.
با خواندن مطلب فوق سؤالاتی در ذهنم شکل گرفت:
1- اینکه پاهای آدم آویزان باشد، هزار و یک درد میآورد. اگر آدم از پاهایش آویزان باشد، چه دردهایی در کجاهای آدم پدید میآید؟
2- اگر بنا باشد میزها و صندلیها را از ادارات جمع کنند و تشکچه و مُخده بگذارند،تکلیف بعضیها که اساساً به صندلیهایشان چسبیدهاند، چه میشود؟
3- طرح بالا که به راحتی امکان اجرا ندارد. با این حساب تکلیف مسئولانی که در طول شبانهروز 25 ساعت پشت میزهایشان خدمت بیوقفه میکنند، چه میشود؟ آنها باید پایشان را کجا بگذارند؟
ده گرم کراک، یه تخته حشیش و یه CD شجریان
در همین سایت «خبرآنلاین» خودمان خواندم که آلبوم «زبان آتش» محمدرضا شجریان، استاد سابق آواز ایران و وطنفروش و دشمن ضدبشر کنونی (!) به صورت زیرزمینی منتشر شده است.
موقعیت اول: پارک
غلامساقی: نشئهجات همهرقم. بدو بدو تا مأمورا نیومدن. آتیش زدم به مالم. کراک، شیشه، بنگ، دوا، پاسور، ترامادول، CD شجریان...
اکبرعمل: سلام داشغلام.
غلامساقی: سلام اکبرجون. چی میخوای؟
اکبرعمل: پنیر داری؟
غلامساقی: آره، بنگال اصله. یه سیگاریش میبردت بغل دست راجر واترز توی کنسرت دیوار برلین.
اکبرعمل: یه تخته 30 گرمی بده. CD شجریانم میخوام.
غلامساقی: خلافت سنگین شدهها! سیاسی حال میکنی. داداش CD رو اقلاً با ده گرم کراک میفروشیم. کارت با حشیش راه نمیافته اگه بخوای گوشش کنی. بعدشم چون ماجرا به وقایع اخیر مربوط میشه، حتماً باید 3 گرم شیشهم ببری.
اکبرعمل: آره بده. شیشه که خوراک وقایع اخیره.
موقعیت دوم: کلانتری
اکبرعمل: تورو خدا بیخیال شو جنابسروان. من زن و بچه دارم. اینا مال من نیست. واسهم پاپوش دوختن. من اصلاً عملی نیستم.
افسرنگهبان: این چیزا به من مربوط نیست. کراک و شیشه و حشیش که عادیه توی جیب همه پیدا میشه. ولی تو جرمت سیاسیه CD شجریان داری.
اختراعات اخیر
نرگس قنبری، یک مخترع ایرانی در گفتوگو با خبرگزاری «فارس» گفته است:
«اختراعات تکراری به علت نبود نظارت، دوباره در کشور ثبت میشوند.»
لذا لیستی از برخی اختراعات که احتمالاً در سالهای اخیر دوباره به ثبت رسیدهاند، تقدیم حضور میگردد:
1- سرانجام به دست مخترعان ایرانی پاروی بلند برای درآوردن نان سنگک از ته تنور برای نخستین بار اختراع شد.
2- یک متخصص توانمند ایرانی برای بار سوم «سوزن تهگرد» را اختراع کرد.
3- یک موسیقیدان ایرانی سازی به نام زنبورک به ثبت رساند. این ساز ابتکاری با دهان نواخته میشود و صدایی خاص با رزونانسی ویژه تولید میکند.
4- هستهگیر آلبالو باز هم اختراع شد.
وقایع اخیر
مدتی است هر روز یک یا دو مورد به وقایع اخیر اشاره میکنم در مطالب این ستون. آدم باید شکرگزار باشد. لذا در پایان همین روز دست دعا بلند میکنم و به بارگاه حضرت دوست عرض میکنم که: «خدایا، این وقایع اخیر و مسببان آن را از ما مگیر تا دستکم مشکل سوژه برای نوشتن نداشته باشیم.»
منبع : خبر آن لاین
اخیراً سخنگوی شورای شهر تهران از احتمال آلودگی گوجهفرنگی و سیبزمینیهای موجود در میادین میوهوترهبار استان تهران خبر داده است.
خیلیها از جمله رئیس اتحادیه فروشندگان میوهوترهبار این مطلب را تکذیب کردهاند. اما نظر اینجانب چیز دیگری است.
تاریخ در جغرافیای ایران نشان داده که معمولاً هر چیز در این مرز پرگهر سیاسی میشود و دورهاش سرمیآید، به سرعت دچار آلودگی سیاسی میشود. همواره پس از «پارهای توضیحات» آلودگیهای سیاسی افراد، منجر به کشف انواع و اقسام آلودگیهای دیگر هم میشود.
دو عنصر نامطلوب نامبرده فوق (گوجهفرنگی و سیبزمینی) طی چهار سال گذشته کاملاً به آلودگیهای سیاسی دچار شدند. یکی در غائله گوجهفرنگی و بالا رفتن آن و دیگری در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری. لذا با توجه به سرآمدن تاریخ مصرف سیاسی هر کدام از دو محصول فوق، طبیعی است که به انواع و اقسام آلودگیها متهم شوند. اینجانب در محضر ملت شریف ایران اعلام میدارم که گوجهفرنگی و سیبزمینی ضمن ارتباط با عناصر معلومالحال و براندازی چون «سوروس» به انواع اعتیاد، آلودگیهای اخلاقی، براندازی، آشوب، مخملی و غیره متهم میباشند و تقاضای اشد مجازات را برای هر دوی این عناصر خواستارم، که همانا کوبیده شدن با گوشتکوب داخل دیزی است.
آقای حسین مهاجران، رئیس اتحادیه فروشندگان میوهوترهبار در دفاع از این دو عنصر نامطلوب سیاسی گفته است: «گوجهفرنگی و کدو و بادمجان جزو صیفیجات بهشمار میآیند و همه از کود رشد و تغذیه میکنند. آلودگی این نوع تولیدات کشاورزی به معنای آلودگی انواع کودهای مرغی و گوسفندی است که درخصوص صحت آن، این مسئله ریشه در اصل دیگری دارد.»
اطلاعیه
بهحمدالله منبع تغذیه عناصر نامطلوب اخیر هم مشخص شد، لذا تقاضای دستگیری و اشد مجازات انواع مرغ و گوسفند را نیز دارا میباشیم. اگر لازم است برویم دم مرغداری و گوسفندداری هم یک تظاهراتی انجام بدهیم.
(گروهی از عناصر خودجوش ناپیوسته)
منبع : خبر آن لاین
در شرایطی که یک گروه در مجلس بر سر مدرک «رحیمی» معاون اول مسئله دارند و پیگیر ماجرا هستند، دیروز وقتی رحیمی به مجلس آمد، به قدری نمایندگان دورش را گرفته بودند و ماچ و بوسه میکردند که لاریجانی، رئیس مجلس گفت: «لطفاً معانقه نکنید تا بحث آنفلوآنزای خوکی پیش نیاید.»
1- توضیحاً عرض میکنم که معانقه یعنی «عُنُق» به «عُنُق» مالیدن و «عُنُق» به عربی یعنی گردن. پس معانقه یعنی گردن به گردن مالیدن. بر همین منوال «مصافحه» یعنی کف دست به کف دست مالیدن، چرا که منظور از صفحه در این جا سطح کف دست است.
توضیحات فوق را عرض کردم که جماعت فکر بدی نکنند و ضمناً با راههای انتقال آنفلوآنزای خوکی هم آشنا شوند. لازم به ذکر است که پس از این تذکر طنزآمیز رئیسمجلس، مجلس به حالت عادی برگشت و «مذاکره»هایی که در دستور کار بود، پیگیری شد.
2- واقعاً منظور آقای لاریجانی از جملهای که گفتند چه بود؟
3- ایشان قصد طعنه زدن به «رحیمی» را داشتند یا نمایندگانی که با وی معانقه میکردند؟ یا به طور کلی همه؟
4- حالا میفهمم چرا نمایندگان اصولگرا به «آقاطهرانی» برای ریاست فراکسیون اصولگرایان رأی ندادند. انصافاً در مجلس با ریاست علی لاریجانی خوش میگذرد.
خادمان شاد
مهندس عادل نژادسلیم، مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی گفته است: «خدمت به مردم شادیآور است.»
بنده به سهم خودم از آقای مهندس عادل نژادسلیم بسیار ممنون و متشکرم. چرا که با جمله اخیرشان خیلیها را از اشتباه درآوردند و ضمناً مشت محکمی بود بر دهان یاوهگویان که گمان میکردند برخی از مسئولان دائم به ریش دیگران میخندند، در حالی که معلوم شد ایشان کلاً بابت خدماتشان شاد هستند.
موقعیت اول: سر کوچه
سیامک: داشقلی، چشات خیلی قرمزه. دائمم که میخندی! غلط نکنم چت کردی روی خندیدن. از کدوم پارک میای؟ داری بده مام بزنیم شاد شیم، جون داداش.
داشقلی: بیخیال عمو! من شیش ماهه رفتم NA. همه رقم خلافو زدم به پام. امروز مادربزرگ مجید میخواست از خیابون رد شه، میترسید پیرزن. دستشو گرفتم ردش کردم از خیابون. چون خدمت کردم، شادم.
سیامک: آهان. باور کردم. حالا به هرحال قطره نفازولین دارم. بگیر بریز توی چشمات که کسی فکر بد نکنه.
داشقلی: دمت گرم داشسیا!
موقعیت دوم: اتوبان
گشت نامحسوس: 206 آبی بزن کنار.
(206 آبی کنار اتوبان نگه میدارد. راننده 206 و پلیس از ماشینهایشان پیاده میشوند)
راننده: جنابسروان من که سرعتم مجاز بود، دیگه واسه چی گیر میدین؟
پلیس: به خاطر اینکه حالت خوب نیست. زیادی میخندی پشت فرمون.
راننده: ایبابا، جنابسروان! من داشتم میاومدم، دیدم یه خانومی ماشینش پنچر شده. رفتم کمکش کردم و پنچری ماشینشو گرفتم. اینم شماره تلفنش، اگه باور نمیکنین زنگ بزنین از خودش بپرسین. خب جنابسروان شمام اگه جای من بودین، از اینکه خدمت کردین خوشحال بودین دیگه!
پلیس: بله، حق با شماس ولی به هر حال ما باید ماشینتونو بخوابونیم و اعمال قانون کنیم.
راننده: پس اقلاً اجازه بدین من زنگ بزنم همون بنده خدا بیاد دنبالم که توی اتوبان سرگردون نشم!
مشاور زیربنایی
طی حکمی از جانب رئیسجمهور، مهندس محمد علیآبادی به سمت «مشاور رئیسجمهور در امور زیربنایی» منصوب شد.
خدا را شکر که الباقی وزرا رأی آوردند وگرنه چه پست و مقامهایی را باید در 4 سال آینده شاهد میبودیم. پستها و عناوینی مثل:
1- معاون رئیسجمهور در امور احوالپرسی از مهمانان خارجی در حوزه آمریکای لاتین.
2- مشاور معاون اول رئیسجمهور در امور اخذ مدارک تحصیلی و بررسی دانشگاههای معتبر جهانی.
3- رئیس دفتر مشاور معاون رئیسجمهور در زیرساخت روبنای کلیه امور محوله.
4- مشاور ارشد رئیسجمهور در امور «بهطور کلی».
5- رئیسِ معاونِ مشاورِ رئیس دفتر رئیس جمهور در باب ارتباطات اسلامشناسانه و سایر جریانات معنوی در سطح جهانی و غیره...
منبع : خبر آن لاین
موقعیت اول: رادیولوژی
بیمار: سلام. من در وقایع اخیر خوردم به یک موتوری.
دکتر: خوردی به یک موتوری، یا زدی بهش؟
بیمار: نه خدا شاهده خوردم بهش.
دکتر: خب حالا امرتون.
بیمار: قفسه سینهام درد میکنه. میترسم دندههام یا حتی جناق سینهام شکسته باشه.
دکتر: خب. کولی بازی در نیار. لباستو در آر ببینم.
بیمار: ببخشید! تا جایی که من میدونم عکس رادیولوژی رو با لباس میندازن!
دکتر: حرف بیخود نزن! لباستو در بیار من وقت ندارم.
بیمار: آقای دکتر فکر کنم شما خیلی عصبانی هستی. میخوای برم فردا بیام؟
دکتر: نه خیر. همین الان و به سرعت.
(بیمار لباسش را در میآورد. دکتر او را به سمت نور میبرد).
دکتر: نه شما طوریت نیست.
بیمار: عکس نمیگیرین؟
دکتر: عکس این ریختیت به چه درد میخوره. نکنه میخوای بری باهاش جوسازی و اقدام علیه امنیت کشور کنی.
بیمار: نه! عکس رادیولوژی منظورمه.
دکتر: لازم نیست. توی این وقایع اخیر همه به قدری شفاف شدن که توی نور از این ورشون، اون ورشون پیداست. واسه همین دیگه عکس لازم نیست.
موقعیت دوم: آشپزخونه
زری خانوم جون: وای ماشاالله چه پوستی داری تو. چیکار کردی لکهها و جوشهات از بین رفت. چی میزنی به پوستت؟
پری خانوم جون: هیچی به جون تو.
زری خانوم جون: ببین دروغ نگو دیگه. نکنه تو هم مثل ثریا به کسی نمیگی چی میزنی به پوستت؟
پری خانوم جون: نه زری خانوم جون. من یکی دو بار که رفتم توی محل خرید، دیدم دارن سطل آشغال آتیش میزنن. نگو، «وقایع اخیر» بوده من نمیدونستم. وایستادم تماشا کردم. این شد که پوستم شفاف شده.
موقعیت سوم: سونا
شهین جون: کجا داری میری شیرین جون؟
شیرین جون: وقت سولاریوم دارم. یه ساعت دیگه میام دم استخر.
شهین جون: وا! نرو. میگن سرطان میاره.
شیرین جون: چارهای نیست. آقا مجید گفته اگه خودمو برنزه نکنم از اداره بیرونش میکنن.
شهین جون: وا! چه ربطی داره.
شیرین جون: نمیدونم. میگه زیادی شفاف شدی، میترسم بفهمن توی وقایع اخیر بودی. خودشم الان 10 روزه که مرخصی گرفته رفته دبی توی «جمیرابیج» خودشو برنزه کنه که از اداره بیرونش نکنن. آخه شغلش خیلی حساسه.
منبع : خبر آن لاین
در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکایت برد.
صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى.
مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست.
گفت : پس به شیراز برو.
او گفت : شیراز هم در اختیار خواهر زاده شماست.
گفت : پس به تبریز برو.
گفت : آنجا هم در دست نوه شماست.
صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه مى دانم برو به جهنم.
مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد.
منبع : طنز ایران
عطارزاده معاون وزیر نیرو گفته است: «70 درصد جمعیت کشور تحت پوشش فاضلاب قرار میگیرند».
امیدوارم که با تلاش شبانهروزی مسئولان و مدیران ارجمند تا 4 سال دیگر همه 100 درصد جمعیت کشور تحت پوشش شبکه فاضلاب قرار گیرند.
زری خانوم جون: سلام پری خانوم جون.
پری خانوم جون: سلام زری خانوم جون. شما تحت پوشش شبکه فاضلاب قرار گرفتین؟
زری خانوم جون: نه هنوز. ولی میگیریم. البته آقا سیامک یه مدتی تحت پوشش شبکه فاضلاب قرار داشت. بعد نمیدونم چی شد که از تحت پوشش شبکه فاضلاب درش آوردن.
اما دخترخالهام اینا کاملاً تحت پوشش شبکه فاضلاب قرار دارن.
پری خانوم جون: اٍ ! چه خوب. ببینم فخر نمیفروشن بهتون؟
زری خانوم جون: چرا خیلی. ولی من تحویلشون نمیگیرم. بالاخره ما هم یه روزی تحت پوشش شبکه فاضلاب قرار میگیریم.
پری خانوم جون: پس چی؟ همهمون بالاخره یه روز تحت پوشش شبکه فاضلاب قرار میگیریم.
زری خانوم جون: فقط خدا کنه پوشش شبکه فاضلابشون گسترده باشه و نویز هم نداشته باشه.
یک ایرانی در فضا
محسن بهرامی رئیس پژوهشگاه هوا فضای جمهوری اسلامی ایران گفت: «برای انجام مطالعات تحقیقاتی کپسول زیستی شامل یک موجود زنده به فضا پرتاب میکنیم».
مانند همه اخبار علمی بسیار مسرتبخش است. فقط نگرانی من از این است که چه موجودی را میخواهند بفرستند. به هر حال یک لیست جامع از کسانی که اگر «هوا» شوند یا به «هوا» بروند موجبات مسرت است در جیب دارم، هر وقت لازم بود بفرمایید تقدیم کنم.
ایدزیها بیکار نمیمانند
پرویز افشار، مشاور سرپرست وزارت رفاه و تأمین اجتماعی گفته است: «در زمینه اشتغال فراگیر برای مبتلایان به ایدز و خانوادههای آنها با همکاری وزارت کار یک تعاونی فراگیر ملی راهاندازی شده است».
اشتغالزایی طبیعتاً یکی از مهمترین وظایف هر دولتی است. چندان که الباقی کاندیداهای ریاست جمهوری دهم با درجات گوناگون خائن و دشمن و اینها بودند هم در کنار برنامههای گستردهشان برای خیانت که اعلام کردند، به بحث اشتغالزایی هم پرداختند.
فقط امیدوارم زودتر زمینههای فعالیت «فراگیر» این تعاونی را مشخص کنند تا بدانیم در چه اصنافی اشتغالزایی بیشتر صورت گرفته و مسئولان موفقتر عمل کردهاند. از طرفی یک کم بیشتر مواظب خودمان باشیم.
منبع : خبر آن لاین
گفتوگویی که امروز به آن میپردازم، حاصل جدل خبرنگار «ایسنا» با حمید بقایی رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور است که در «پایگاه اطلاعرسانی دولت» آن را یافتهام.ایشان در پاسخ به اینکه چرا نماینده ایران هنگام ثبت شدن پرونده «عاشیقلار» توسط جمهوری آذربایجان در فهرست میراث ناملموس جهانی واکنشی نشان نداده است، گفته: «باید برای بقیه کشورها این ارزش را قائل شویم که آنها هم یکسری مباحث فرهنگی خود را ثبت کنند. این تمامیتخواهی است که هیچ کشوری چیزی ثبت نکند چون فقط من باید آن را ثبت کنم.»
1- انصافاً حرفشان کاملاً دلالتکننده است اما «دلالت بر چه چیزی؟» بماند.
2- آگهی: یک عدد گنبد قدیمی حوالی زنجان موسوم به گنبد سلطانیه که چهارمین گنبد خشتی جهان است، موجود میباشد. از علاقهمندان کشور دوست و برادر چین کمونیست دعوت میشود تا سایر کشورهای دوست و برادر آن را به ثبت نرسانده و عوضش به ما بنزین نداده، آن را با دو کانتینر دمپایی ابری لاانگشتی معاوضه کرده و نسبت به ثبت آن اقدام لازم را مبذول فرمایند.
3- با توجه به اینکه وزیر مسکن دیروز گفته: «چرا در 30 سال گذشته نتوانستیم یک پروژه مثل عالیقاپو بسازیم.» هیچ بعید نیست که عنقریب به دست توانمند متخصصان داخلی یک عالیقاپوی جدید بسازیم. لذا عالیقاپوی قدیمی به بالاترین پیشنهاد از بین دو کشور همسایه، افغانستان و پاکستان تقدیم میشود. بدو بدو حراجش کردیم ببرن!
رئیس سازمان میراث فرهنگی پاسخش را به چندین سؤال خبرنگار با جملات زیر شروع کرد.
- به نظرم نباید سؤالهای انحرافی پرسیده شود.
- من به رسانههای داخلی انتقاد دارم.
- شما اصلاً اجازه نمیدهید ما به جشن برسیم.
- این نگاه منفی است.
- این نگاه تنگ و کوچک است.
- این توقع شما کاملاً غیرمنطقی است.
- این مسائل با یکدیگر بیارتباط است.
- این حرف غلط است.
- اصلاً نباید اقدامی شود. میخواهید این را بشنوید؟!
- بحث فرجه نیست. این نگاه تنگ است و من با آن مخالفم.
1- با توجه به عصبانیت بیش از حد ایشان پیشنهاد میکنم خبرنگاران برای گفتوگو با ایشان به اقلام زیر مسلح باشند.
- سپر
- کلاهخود
-غلطکردم نامه
- ببر بیان
- گرز گاوسر
- لَخت گرشاسبی
- ضبط خبرنگاری
- قرص سیانور
- کاغذ و قلم
- دستکش بوکس
- وصیتنامه
2- ایشان مطابق سنت محله قدیم ما به تئوری «مشت اول» در دعوا معتقد است. لذا اگر دماغتان قبلاً عمل شده، مواظب باشید.
3- لطف کنید و یک دوره کلاس «مثبتاندیشی در یک دقیقه» برای ایشان بگذارید.
4- اول که اسم ایشان را شنیدم، نگران بودم. اول فکر میکردم عمراً کسی نمیتواند جای اسفندیار رحیممشایی را در این ستون بگیرد ولی حالا دارم امیدوار میشوم لذا از رئیسجمهور به خاطر انتصاب هوشمندانه ایران کمال تشکر را دارم.
5- ای کاش فقط ایشان لطف را تمام کنند و مثل آقای رحیممشایی درباره ادیان و مباحث خداشناسی هم گهگاه نظرات ذوقیشان را اعلام کنند.
منبع : خبر آن لاین
خودم بهتر از همه میدانم که ستون روزانه طنز تنوع موضوع میخواهد. خودم بهتر از همه میدانم که ستون روزانه طنز نباید پاتوق و پاچال ثابت یک سوژه باشد. خودم بهتر از همه میدانم در ستون روزانه طنز اگر دائم به یک سوژه بپردازی، سوژه برایت به قالب تبدیل میشود و امکان دارد که تأثیر نوشتهات از بین برود. خودم بهتر از همه میدانم که... هر کدام از این موارد را میدانم و دستکم یکی، دوبار دربارهاش کارگاه و سخنرانی و تدریس داشتهام.
... اما چکار میتوانم بکنم، وقتی وزیری مثل دکتر بهبهانی، «پدر راه ایران» داشته باشیم و ایشان هم دستکم هفتهای یک مصاحبه بکند، چارهای نیست. چند جمله از این وزیر خوشذوق برایتان نقل میکنم. شما هم اگر باانصاف باشید و خودتان را جای من بگذارید، میبینید که اساساً چارهای نیست. خوشبختانه مملکت سوژه زیاد دارد ولی نه به این باحالی و بانمکی. ایشان درافشانیهای زیر را در جلسه تودیع و معارفه مدیرعامل «هما» انجام دادهاند.
دکتر حمید بهبهانی: «هر جایی که مدیری به صندلی خود نچسبیده باشد، در مراسم تودیعش شرکت خواهم کرد.»
1- مدیر چطور و با چه موقعیت و موضعی به صندلی میچسبد؟
2- اگر مدیری به صندلی چسبیده باشد، او را با صندلی بیرون میکنند یا صندلی را از او جدا میکنند؟ چطور میشود مدیر را از صندلیای که به آن چسبیده جدا کرد؟
3- مدیری که به صندلیاش چسبیده چطور سوار ماشین میشود و این طرف و آن طرف میرود و معاشرت میکند؟
پدر راه ایران: «از من پرسیدند چرا این همه تغییر و تحول در وزارتخانه میدهم؟ آب هم اگر یک جا بماند، میگندد. اعتقادم این است که افراد باید در لحظه غرورشان از مقامی که دارند برکنار شوند.همانند یک کشتیگیر که وقتی مدال طلا میگیرد همه تعریف میکنند و به محض اینکه یک شکست را تجربه میکند وی را برکنار میکنند.به این جهت حسامی را در اوج برکنار کردم.
1- آب اگر یک جا بماند مثل مدیر میگندد. سایرین چه؟
2- به نظر شما «پدر راه ایران» درباره «رضا سوختهسرایی» و «علیرضا سلیمانی» حرف میزده یا مدیرعامل «هما»؟
3- حسامی طلا گرفته بود یا شکست خورده بود؟
4- یعنی تا کسی کارش را یاد گرفت و به اوج رسید باید عوض شود؟
5- به نظر شما وزارت راه، وزارتخانه است یا دانشگاه که مدیرانش را بعد از کارآموزی فارغالتحصیل میکند؟
6- اساساً «گندیدن آب» اصطلاح خوبی برای جلسه تودیع و معارفه است؟
دکتر بهبهانی: «امیدوارم در آینده دیگر چیزی به عنوان تأخیر در هما را نشنوم.»
1- مدیرعامل قبلی تأخیر داشته و طلا گرفته و به اوج رسیده و نزدیک بوده مثل آب بگندد؟!
2- آقای بهبهانی واقعاً از تأخیر بدش میآید. آنقدر که به همین جلسه تودیع و معارفه 2 ساعت دیر آمده بود.
وزیر راه: «امیدوارم از این پس دیگر پرسنل هما از اینکه خود را از کادر هما معرفی کنند، خجالت نکشند.»
برای شرح جمله فوق باز هم به توضیح جملات بالا رجوع کنید.
پدر راه ایران: «اکثر تأخیرات مدیریتی است. چرا که وقتی کارمند برج خوابش میبرد و دیر بر سر پستش حاضر میشود، مسافران بیچاره تجهیزات نمیخواهند و حتی من کندوکاو کردم و این بهانه خوبی نیست برای مسافر و حتی در برخی سرویسهای فرودگاهی تنها با به کارگیری یک فرد جدید میتوان تأخیرات و صفهای طولانی را از بین برد.»
1- هر کس فهمید منظور دکتر از جملات بالا چه بود بگوید.
2- بالاخره مدیرعامل قبلی قهرمان بوده یا مدیرعامل بعدی؟
3- چرا اساساً مدتی است کمتر معنی حرفها را میشود فهمید؟
وزیر راه: «امروز حتی یک چوپان در بیابان بهتر از من وزیر میتواند تحلیل سیاسی کند.»
در این مورد اخیر هیچ توضیحی نمیدهم. شما خودتان بخوانید و حال کنید. اساساً اوضاع باحال است.
وزیر راه: «مدیری که از هما میرود باید 10- 15 گوسفند هم قربانی کند.»
1- اگر مدیری با سرنگونی پروازها مردم را قربانی کرد، بعد از برکناری باید چند گوسفند قربانی کند؟
2- اگر وزیر راهی برکنار شود باید چند گله گوسفند قربانی کند؟
پدر راه ایران: «مدیرعامل جدید هما baby face است.»
1- این تعریف است یا تبلیغ یا تأیید یا...؟
2- اگر ممکن است عکس ایشان را هم نشان بدهید.
3- آیا میتوان لپ مدیرعامل baby face هما را کشید؟
منبع : خبر آن لاین
سایت «شفاف» که ارگان اینترنتی ستادهای امتداد مهر محمود احمدینژاد در انتخابات گذشته ریاستجمهوری بوده شعارهای پیشنهادی علیه دو کاندیدای دیگر انتخابات اخیر را منتشر کرده است.
«در مقابل فتنهگران چه شعارهایی بدهیم» عنوان بخشی است که در این سایت به جمعآوری شعارها میپردازد.
در این سایت آمده: «فعلاً برای مبارزه با برخی تجمعها که در مهرماه سال جاری کلید خورده است، این شعارها را به دوستان انقلابیمان پیشنهاد میکنیم.» آنچه درپی میخوانید، برخی از این شعارهاست.
- تا خون در رگ ماست، احمدی در دل ماست!
شرح: رئیسجمهور را دوست داشتن خوب است. اما قافیه هم در شعار مهم است. من نمیدانم چرا برخیها اساساً با قافیه مشکل دارند. «رگ» با «دل» ارتباط دارد ولی همقافیه نیستند. اگر بنا بود فقط ارتباط مهم باشد، آوردن لفظ «سرخرگ آئورت» ارتباط بیشتری با دل داشت. لذا باید گفته میشد: «تا خون در سرخرگ آئورت ماست، احمدی در دل ماست.»
- موسوی آسه برو، آسه بیا، احمدی برگشت.
شرح: استفاده از ضربالمثلها و یا ابیات مشهور در شعار اساساً کار جالب و مفیدی است ولی آدم باید دقت کند که چه چیزی را از ضربالمثل برمیدارد و چه چیزی جایش میگذارد.
- هرکی که ناموس داره، احمدی رو دوس داره.
شرح: این دوستان بناست آشوبها را با شعارهایشان بخوابانند. انصافاً اگر کسی به موسوی رأی داده باشد، یعنی از همان 13 میلیون نفر باشد و پشت پنجره خانهاش همچین شعاری بدهند، چهکار میکند؟
از رئیس جمهور باید اطاعت کرد ولی واقعاً دوست نداشتن رئیسجمهور به ناموس آدم ضربه میزند؟
- جومونگ ایران زمین، احمدی نازنین
شرح: خوب است که در شعارها از مشهورات استفاده شود. ولی بد نیست به زندگی شخصیتی که رئیسجمهور نازنین را جایش میگذاریم هم یک نیمنگاهی بیندازیم. بحث شباهتهاست. این آقای جومونگ در نسخه اصلی سریال از بعضی جهات معلومالحال است. خوشتیپی تنها که ملاک نیست. شاید بهتر بود میگفتند: «رستم ایرانزمین، احمدی نازنین» هم وجوه مشابهت بیشتری بود هم از جهت ملیتگرایی قوت داشت.
- موسوی حیاکن، جمعیت را نیگا کن
شرح: اولاً باید میگفتند جمعیت را نیگا کن و بعد حیا کن. ثانیاً پیشنهاد میشود این شعار به صورت دستهجمعی استفاده شود.
- موسوی موسوی سرت سلامت، دروغی که گفتی گندش دراومد!
شرح: به نظر من این شعار بهترین شعار تاریخ است. هم از جهت اینکه به دشمن هم سر سلامتی میگویند، هم از جهت وزن و قافیه که با معنا کاملاً همخوانی دارد.
- موسوی، موسوی! رأی منو پس بده.
بدون شرح!
نکات آخر:
1- چرا همه عصبانی هستند؟
2 - چرا هیچکس این همه گل و گلاب و بلبل را نمیبیند؟
3 - چرا مردم نمیدانند لادن اتفاقی نیست؟ (سپهری)
4 - قطعاً با این شعارها همه چیز آرام میشود. موفق باشید. من یکی که عمراً از خونه بیرون نمییام!!
منبع : خبر آن لاین
یک اوضاع و احوال عجیبی شده. اول فقط هواپیماها میافتاد اما حالا یک طوری شده که گنجشک هم جرأت پرواز ندارد. یک رفیقی داشتم که مرد عمل بود. دیروز دیدمش، خیلی آشفته و درهم. گفتم: «چیه؟ آشفتهای. نکنه از اهل عمل بریدهای و به اهل حرف پیوستهای.» چون به هر حال در این مرز پرگهر جماعت یا هل عملند یا دائم حرفش را میزنند. طرف گفت: «نه داداش. ماجرا پیچیدهتر از این حرفاس. پر پرواز رو ازمون گرفتن.» بعد شروع کرد به توضیح: «اولاً که دیگه پرهامون قدرت پرواز نداره، از بس که ناخالصی و هندونه گندیده و خون شتر و دمپایی ابری سوخته قاطی پر پرواز میکنن. ثانیاً آدم جرأت پرواز نداره. قبلاً میگفتیم اگه خیلی بالا بپریم ممکنه بخوریم به هواپیماهای در حال سقوط. الان دیگه پایینم نمیشه پرید، آدم میخوره به دکل برق.»
ماجرا از این قرار است که وزارت نیرو در سایت پرواز پاراگلایدر دکل برق نصب کرده و جماعت یا بهکل تصادف میکنند و میمیرند، یا به سیمها گیر میکنند و «معلق بینالارض و السماء» میمانند و جیغ میزنند و داد میکشند و گوشت تنشان آب میشود.
اگر جماعت مرحمت کنند و روی باندهای فرودگاه هم دکل بزنند، بد نیست، اقلاً هواپیما قبل از پرش به سیم گیر میکند. هواپیمایی که نپریده، سقوط نمیکند. همانجا درب و داغان میشود که خطرش کمتر است. آدم روی زمین باشد، بلایی سرش بیاید باز دستش به یک جایی بند است.
تبانی
مدتی است که بیربط حرف زدن خیلی رایج شده. مثلاً جمعه پیش جماعت قرمز و آبی رفته بودند استادیوم. طبیعی بود که یا مثل همیشه به داور فحش بدهند یا به تیم مقابل و هوادارانش. اما در یک تصویر بینظیر از وحدت یکصد هزار نفر یکصدا هر دو تا تیم را مورد «عنایت خاص» قرار دادند، این یعنی حرف و شعار بیربط. آدم نصف روز وقت بگذارد برود استادیوم که با هواداران تیم مقابل همداستان شود و هر دو تیم را فحش بدهد؟ نوبر است.جماعت مدعی بودند که «تبانی» شده تا باز هم نتیجه مساوی باشد.
1- چرا باید تبانی شود؟ برای جلوگیری از چه؟ آشوب و درگیری؟
2- اگر جماعت آشوبگر باشند که کاری به نتیجه ندارند، آشوبشان را میکنند دیگر.
3- اگر این همه آشوبگر داریم، حالا که همه یکجا جمع بودند چرا دستگیرشان نکردند؟
4- اساساً چرا جماعت در استادیوم اینقدر عصبانی هستند؟
5- اگر همه عصبانیها با مساوی آرام میشوند، هر هفته 100 هزار نفر از معترضها را ببرند استادیوم و جلویشان مساوی کنند تا مملکت آرام شود. «حسین فلاحنژاد» عضو هیأتمدیره باشگاه پرسپولیس آب پاکی را روی دست همه ریخته و گفته است: «مگر میشود تبانی در داربی انجام بگیرد و خبرش از میان دو تیم به بیرون درز نکند؟!»
توضیحاً عرض میکنم که بله. به تعداد تبانیهایی که تاکنون در جهان صورت گرفته و خبرش به بیرون درز نکرده، امکان تبانی وجود دارد. آمار تبانیهای جهان که منتشر نمیشود. تبانی هم کار خوبی نیست که کسی جار بزند «آهای مردم ما تبانی کردهایم!»
شکلات و مننژیت
دانشمندان انگلیسی متوجه شدهاند که مصرف شکلات در کودکی، موجب بروز مشکلات رفتاری و جرم و جنایت در بزرگسالی میشود.
- «خانوم اینقدر شکلات به این بچه نده مننژیت میگیرهها! 30 سال دیگه میبینی در اغتشاشات اخیر اون موقعها یا توی کهریزک داره کتک میزنه، یا داره کتک میخوره که به هر حال منجر به مننژیت میشه.»