شب از آینه پر بود که در آینهها تو
نشستم به تماشا کجا ما و کجا تو
نشستم به تماشا در آیینه شما را
از آیینه گذشتی رهاتر ز رها تو
در آیینه سکوتی سراپا همه او بود
در آیینه صدا بود صدا بود و صدا تو
در آیینه جنون بود صدایش همه خون بود
جنون بود و جنون بود وفا بود و وفا تو
شب گشت و گذار است در آیینه والیل
شب قدر تو گل کرد که دیدم همه جا تو
اسیران رها را در آیینه ببینید
امیرالامرا عشق امیرالاسرا تو
بکوبید بکوبید به همراهی مستان
اگر درد و اگر داغ رسیدی به خدا تو
منبع : خبر آن لاین
پارلماننیوز: میرحسین موسوی، نخست وزیر کشور در دوران دفاع مقدس در پیامی ضمن تسلیت شهادت امیرخلبان حسین لشکری، این آزاده سربلند را از افتخارات نیروی هوایی جمهوری اسلامی توصیف کرد.
به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلماننیوز»، دراین پیام آمده است: من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» خبر درگذشت امیر خلبان مرحوم حسین لشکری موجب تأثر شد. قریب 18 سال اسارت از آن رادمرد اسطورهای از مقاومت و مدال افتخاری برای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ساخته بود و وجود نورانی او که علاوه بر این اسارت طولانی جانباز دفاع مقدس نیز بود به ما میآموخت که خداوند آدمی را تا چه میزان نیرومند آفریده است و توانی که او در اراده بندگان مجاهدش به ودیعه دارد تا چه حد بیپایان است.
از خداوند متعال برای آن روح به حق واصل شده علو درجات و برای خانوادهاش و نیز همه ما بازماندگان از او صبر و اجر مسئلت میکنیم.
....در سال 1354 و همزمان با به پایان رساندن دوره متوسطه رشته
دامپروری دانشگاه ارومیه را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد .
این موقعیت تازه شکل دیگری به فعالیت های او داد . به طوری که در
کلاس و مسجد دانشگاه برای دانشجویان صحبت می کرد . همین رویه
او و حتی در گیر شدنش با گارد دانشگاه و پاسخ های مستدل محکمش
به بعضی از استادانی که مفاهیم دینی را نادیده می گرفتند باغث شد پس
از یک سل و نیم تحصیل او را از دانشگاه اخراج کنند .
ادامه دارد .........
زندگی نامه
غلامحسین افشردی ( حسن باقری ) روز 25 اسفند ماه سال 1344
در یکی از محله های قدیمی تهران _ میدان خراسان _به دنیا آمد .
آن روز مصادف با سوم شعبان بود .به همین خاطر نام او را غلامحسین
گذاشتند .
او در دو سالگی به همراه پدر و مادرش مسافر کربلا شد .
دبستان را در مدرسه مترجم الدوله گذراند . از سال سوم متوسطه
در دبیرستان مروی فعالیت ی اجتماعی و علمی خود را آغاز کرد.
او به گفت و شنود های علمی و تحقیقات دینی و فراگیری قرآن و
حدیث و درس عربی علاقه نشان می داد .
ادامه دارد .....
پرچم سبزی به دست گرفته بود و به سوی مکانی نامعلوم حرکت می کرد .
به او گفتم : کجا می روی ؟
گفت : می خواهم خود را به امام حسین ( علیه السلام ) برسانم .
و
آن گونه که آرزویش بود به مولایش حسین (ع ) رسید .
به نقل از همسر شهید دمیرچی
خاطرم هست 3 شب قبل از عروسی دخترم شهید به خوابم آمد و با خود
دسته گل بزرگ به همراه داشت .
به من رو کرد و فرمود : این دسته گل برای عروسی دخترمان است
سلام مرا به او برسان و بگو نماز و روزه ات را همان گونه که تا به
حال ادامه داده ای حفظ کن و حجابت را محکم نگهدارو مطمئن باشید
که همیشه در کنار شما هستم .
به نقل از همسر شهید دمیرچی
مثل اخلاق ایشان گمان نمی کنم پیدا بشود .
بسیار انسان خوبی بود . حافظ قرآن بود و آشنایی دقیقی با نهج البلاغه
و انس عجیبی با قرآن داشت .
بسیاری از مواقع که می خواست برای موضوعی مثال بزند از قرآن مثال
می زد .
بودن با او
بودن با یک معلم قرآن بود که به کلام خدا به معنای واقعی عمل می کرد .
به نقل از همسر شهید دکامی
به هنگام آخرین وداع دخترم زهرا گفت :
بابا ! دیگر جبهه نرو .
شوهرم گفت :باید رفت ام قول میدهم این آخرین بار باشد که می روم .
دخترم گفت : بابا! شما می روید و مثل دوستانتان به شهادت می رسید .
گفت : بابا می روم تا راه شهدا ادامه داده شود .
به نقل از :
همسر شهید جزمانی