دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1827269
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
نامه یک امام صادقی به آیت الله علم الهدی
ناگهان متوجه قضایای اخیر شدم که ای وای بر ادعا،آنانکه مانع از اعزام دانشجویان به جبهه ها و لبیک گفتن به ولی فقیه زمان بودند چگونه هم اکنون از بلند گوی حرم رضوی مدافع بسیج و آرمانهای جبهه ها و ولی فقیه هستند و آنانکه دیروز هم رزم و همسنگر امام و مشوق دانشجویان و جوانان در مشارکت در کارزار دفاع مقدس بودند را امروز به عنوان نخبگان سیاسی اهل معامله ای معرفی می شوند و در جایی که منافعشان به مخاطره افتد به اصطلاح مسیر خود را تغییر میدهند و ضد.....؛ضد ......؛ضد......؛میخوانند.
یک دانشجوی قدیمی دانشگاه امام صادق(ع) در نامه سرگشاده ای خطاب به آیت الله سید احمد علم الهدی، معاون آموزشی اسبق این دانشگاه و امام جمعه فعلی شهر مقدس مشهد، که نسخه ای از آن برای "تابناک" ارسال شده، آورده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت آیت الله سید احمد علم الهدی

امام جمعه محترم مشهد و معاون آموزشی دانشگاه امام صادق(ع) در دوران دفاع مقدس
با سلام

چند روز قبل خبرگزاری ایرنا از قول جنابعالی مطالبی نقل کرد که در مراسم طرح ولایت بسیج طلاب کشور فرمودید: "رهبر معظم انقلاب و ولی فقیه حجت امام زمان(عج) در زمان غیبت هستند و سخنان و رهنمودهای ایشان فصل الخطاب آحاد مختلف جامعه و مسوولان و نخبگان است. "

اینجانب بعنوان دانشجوی دانشگاه امام صادق (ع) که افتخار آشنایی قبلی با حضرتعالی را دارم هر چه کوشیدم ابهاماتی که با خواندن این عبارت به ذهنم سرازیر شد را رفع کنم موفق نشدم نهایتا به خود شما متوسل شدم که شاید پاسخی بیابم.

حضرت آیت الله! گمان کنم از نظر سنی شما بیشتر از بنده حضرت امام خمینی را درک کرده اید و گمان می کنم حتما بیشتر از بنده واقفید که حضرت امام، استاد مقام معظم رهبری بوده اند و حتما بیشتر از من مستحضرید که نظریه ولایت فقیه را خود ایشان مطرح کرد و در اندیشه و عمل سیاسی به کار گرفتند و حتی بهتر از بنده میدانید که درباره آن با چه بزرگوارانی وارد چه مباحثی شد و...

بنابراین تصدیق می فرمایید که این مقدار ابراز شیفتگی و تبلیغ از مقام ولایت فقیه و این گونه سرزنش نخبگان؛ که بسته به شرایط روز و محاسبات مرسوم ،با این موضوع برخورد می کنند؛ طبعا بایستی در زمان امام خمینی با شدت بیشتر و دست کم با شدت امروزی از سوی شما مشاهده می گردید باز هم یادتان هست که در اوایل شروع دفاع مقدس و تا پایان، دانشجویان یکی از اصلی ترین رده های اداره کننده امور جنگ از رزمنده تا فرمانده دسته و فرمانده لشکر و حتی فرماندهی سپاه بودند و در آن زمان دانشگاه امام صادق (ع) که با عنوان امامی معصوم و با شانی مشخصا مذهبی و به عنوان دستاورد انقلاب اسلامی و امام خمینی تاسیس شده بود قاعدتا می بایست پیشتاز لبیک به دعوت ولی فقیه زمان در راه جهاد و شهادت می بود.

حضرت آیت الله! ما و بسیار دانشجویانی هستند که شهادت میدهند علیرغم دعوت امام خمینی برای پر کردن صفوف رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد حق علیه باطل جناب آقای علم الهدی از جمله موانع مستحکم در راهی شدن دانشجویان دانشگاه امام صادق به جبهه ها بوده اند و حتی فراموش نکرده اند که بنده خدایی که بخاطر لبیک امام عزیزش و اعزام به جبهه ها خلاف میل شما با حکم اخراج از دانشگاه با دستور شما مواجه شد و فقط وساطت و تلاشهای مجدانه حضرت آیت الله باقری کنی ایشان را از اخراج نجات داد و مجازات کمتری برای وی در نظر گرفته شد.و حتما بحث هایی که دانشجویان رزمنده با مسئولان دانشگاه در خصوص ارشادی یا مولوی بودن فرمایشات امام برای رفتن به جبهه ها می نمودند به خاطر دارید.

حضرت آیت الله!
به راستی بزرگترین معلم بشر تاریخ است وتغییرات دولت ها و قدرتها ،چه ادعاهایی می تراشد؟ و چگونه شخصیت ها را تغییر میدهد. در حین خواندن مطالب شما بی اختیار با خودم فکر می کردم انگار دیروز بود که در ورودی خوابگاه دانشگاه اعلام کردند نماینده امام در شورای عالی دفاع ،جانشین فرمانده کل قوا و رییس مجلس شورای اسلامی در نمازخانه سخنرانی دارند من که به تازگی از جبهه بر گشته بودم به اتفاق دیگر دانشجویان به نمازخانه رفتیم و آقای هاشمی رفسنجانی با لشگرمحافظین و همراهانش وارد شدند عجب سر درگمی؟همین دیروز بود ؟!هنوز بسم الله نگفته چشم ایشان به 5 یا 6 عکس شهدای دانشگاه افتاد و با تعجب از جمع دانشجویان آمار شهدای دانشجو را پرسید؟

وقتی همگی پاسخ دادیم همین تعداد است رو به حضرت آیت الله مهدوی کنی گفتند همین فردا دانشجویان را راهی جبهه ها کنید که موانع دانشگاه برای رفتن به جبهه برداشته شد و اگر حافظه یاری نماید ظرف چند روز (حد اکثر یک هفته )با این اعلام دانشجویان بسیجی که از سیاستهای مسئولان دانشگاه ازجمله و مشخصا جنابعالی مبنی برتقدم تحصیل بر جهاد و شهادت و سختگیری درصدور مجوزرفتن به جبهه ها به تنگ آمده بودند به یک باره بصورت تهاجمی ثبت نام و اعزام شدند.

ناگهان متوجه قضایای اخیر شدم که ای وای بر ادعا،آنانکه مانع از اعزام دانشجویان به جبهه ها و لبیک گفتن به ولی فقیه زمان بودند چگونه هم اکنون از بلند گوی حرم رضوی مدافع بسیج و آرمانهای جبهه ها و ولی فقیه هستند و آنانکه دیروز هم رزم و همسنگر امام و مشوق دانشجویان و جوانان در مشارکت در کارزار دفاع مقدس بودند را امروز به عنوان نخبگان سیاسی اهل معامله ای معرفی می شوند و در جایی که منافعشان به مخاطره افتد به اصطلاح مسیر خود را تغییر میدهند و ضد.....؛ضد ......؛ضد......؛میخوانند.

به راستی ماجرای عجیبی است هر چقدر تلاش کردم نتوانستم خودم را قانع کنم که چه شده است که کسانیکه دیروز دوستان مان را فقط وفقط به جرم اطاعت از ولایت فقیه زمان و حضور در سنگر دفاع مقدس و جبهه های نبرد تهدید به اخراج از دانشگاه و تعویق ترم تحصیلی می نمودند و حتی در مواردی نیز عملا تهدید خود را عملی ساختند امروز که جانبازی و ایثار و شهادت همان گروه مظلوم به ثمر نشسته است مخالفین دیروزمدافعین ذوب شده در ولایتند و آنان که کاروان عظیم و غافله از خود گذشتگی را هدایت و تشویق می نمودند امروز مورد خشم و غضب.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
امضاء محفوظ
منبع : تابناک
جمعه سیم 5 1388
پاسخ سانسور نشدۀ علی مطهری به کیهان؛
مدیریت قالیباف در سالگرد 18 تیر عاقلانه بود نه آقای ...
آیا در روزهای اخیر، کیهان به طور جدی درباره قتل ناجوانمردانه چند جوان در بازداشتگاهها و لزوم معرفی و مجازات عاملان آن خبر یا مطلبی درج کرده است؟
در پی درج مقاله ای در کیهان خطاب به دکتر علی مطهری، ایشان در نامه ای جواب خود را برای این روزنامه ارسال کرد که متاسفانه این نامه در کیهان به طور کامل منعکس نشد.

به گزارش «شفاف»، در شماره پنجشنبه 15/5/88 روزنامه کیهان مقاله ای تحت عنوان «آقای علی مطهری بخواند» به نام آقای محمد امینی درج شده بود که چون شامل توجیه شرعی و ایدئولوژیک ظلمهایی است که در حوادث بعد از انتخابات از طرف نیروهای امنیتی کشور بر مردم روا داشته شد، سکوت درباره آن را جایز ندیدم و البته از اهانتهایی که به شخص اینجانب شده بود در می گذرم و پاسخ را خطاب به جناب آقای شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان می نویسم از آن جهت که با شناختی که از روزنامه کیهان دارم می دانم که این گونه امور در این روزنامه به حکم ماهیت امنیتی آن به شکل پروژه دیده می شود که مثلا بناست فلان شخصیت یا فعال سیاسی را خراب کنیم و البته در این راه معمولا هدف وسیله را توجیه می کند و هم از آن جهت که سطرسطر این گونه مقالات بلکه همه مقالات سیاسی و اجتماعی که در کیهان درج می شود باید مطابق میل جناب شریعتمداری باشد.

از نظر نگارنده اساسا کیهان اعتقادی به آزادی بیان ندارد و به خاطر کتمان حقایق و بی تفاوتی نسبت به ناراستیهای حکومت، آنهم به بهانه حفظ نظام، از دوستان نادان و البته خیرخواه انقلاب اسلامی به شمار می رود و دوستیهای آن با انقلاب و ولایت فقیه از قبیل دوستیهای خاله خرسه است که معمولا ضرر آن از نفع آن، دافعه آن از جاذبه آن و دشمن سازی آن از دوست سازی آن بیشتر است.

به عنوان نمونه آیا در روزهای اخیر، کیهان به طور جدی درباره قتل ناجوانمردانه چند جوان در بازداشتگاهها و لزوم معرفی و مجازات عاملان آن خبر یا مطلبی درج کرده است؟ گرچه برای پاسخ به نظرات اینجانب مجبور شده است اشاره ای به این موضوع بکند. همین مقدار هم نسبت به کیهان قابل تقدیر است، شاید هم از دست آقای شریعتمداری در رفته است.

از همین جا پاسخ اینجانب به این پرسش که چرا برخی مقاله هایم در روزنامه اعتماد ملی و مانند آن چاپ می شود روشن می گردد و آن این است که اساسا کیهان و برخی روزنامه های دیگری که خود را اصولگرا نامیده اند مقالات امثال اینجانب را که به دردهای جامعه می پردازد و با مذاق توجیه گر آنها سازگار نیست درج نمی کنند، چنان که کیهان بارها مقالات اینجانب را پس فرستاده است. زبان حال کیهان این است که ما مقالات شما را چاپ نمی کنیم، شما هم حق ندارید به روزنامه های دیگر بدهید و اگر دادید ما در ستون «کیهان و خوانندگان» از قول مردم! انتقاد می کنیم.

اما درباره مقاله مذکور، نویسنده محترم استدلال خود را بر چند پایه قرار داده است: اول اینکه همان طور که علی علیه السلام «حق مطلق» و معاویه «باطل مطلق» بود، در ماجرای اخیر نیز یک طرف حق مطلق و طرف دیگر باطل مطلق است. بطلان این سخن آشکار است. دو طرف ماجرای اخیر حق و باطل را ممزوج کرده اند گرچه کفه حق در یک طرف و کفه باطل در طرف دیگر برکفه مقابلش می چربد. حمایت ولی فقیه از یک طرف این ماجرا دلیل بر این نیست که آن طرف حق مطلق است و طرف دیگر باطل مطلق. مثلا همان طور که آقای موسوی با اصرار بر مسأله تقلب، مردم را تشویق به حضور در خیابانها کرد و زمینه آشوبها را فراهم نمود، آقای احمدی نژاد نیز با نحوه خاص مناظره خود با آقای موسوی و اتهام زنی به افراد غایب در آن جلسه، آغازکننده این ماجرا و عامل اصلی پدید آمدن فضای احساسی و هیجانی و تنگ شدن فضای عقل و تدبیر و زمینه ساز آشوبها به شکل دیگر بود.

پایه دوم استدلال نویسنده محترم این است که در چنین میدانی که یک طرف، حق مطلق و طرف دیگر باطل مطلق است، اهل حق از هر وسیله می توانند استفاده کنند و هر ظلمی در حق اهل باطل رواست. اگر جوانی را که برای تماشای تجمعی آمده یا در آن تجمع شرکت کرده و حد اکثر شعار داده، گرفتند و به بازداشتگاه کهریزک بردند و پس از دو هفته جنازه او را در حالی که آثار ضرب و شتم بر روی آن باقی است و فک او را شکسته اند تحویل خانواده اش دادند، خانواده ای که در این دو هفته از هر گونه اطلاع رسانی درباره فرزندش محروم بوده، مسئله مهمی نیست، بلکه حقش بوده چون اهل باطل بوده است!

پایه سوم استدلال نویسنده آن مقاله این است که مسئولیت وارد آمدن صدمه جسمی و حتی قتل این گونه افراد به عهده رهبران گروه باطل است که اینها را به میدان آورده اند گرچه اهل حق از بدترین روشهای غیرمجاز استفاده کرده باشند. سخن معاویه در جنگ صفین که پس از شهادت عمار یاسر و سخت شدن کار بر او (چون پیامبر(ص) دربارۀ عمار فرموده بود تو را گروه سرکش خواهند کشت) گفت عمار را علی کشت که او را به این جنگ آورد، این سخن از نظر نویسنده آن مقاله در صورتی که معاویه اهل حق بود و علی علیه السلام اهل باطل، درست بود، مهم این است که در گروه اهل حقیم یا اهل باطل.

بطلان این مطلب نیز بدیهی و آشکار است. اساسا اهل حق یا باطل بودن در این مسئله دخالتی ندارد، سخن در این است که عمار یاسر مستقیما به دست چه گروهی کشته شد، لشکر معاویه یا لشکر علی؟ در ماجرای امروز ما نیز سخن در این است که افرادی مانند محسن روح الامینی و محمد کامرانی که در اثر رفتار خشونت بار در بازداشتگاهها به قتل رسیده اند مستقیما توسط چه گروهی شکنجه و کشته شده اند و این ظلم بزرگ متوجه کدام گروه است؟ اگر این افراد به تشویق آقای موسوی به خیابان آمده باشند، در واقع آقای موسوی اینها را سالم به بازداشتگاه تحویل داده است، چرا خانواده آنها باید جنازه شان را تحویل بگیرند؟! اگر توجیهات نویسنده مقاله را بپذیریم اصلا مردم در هیچ مسأله ای حق اعتراض ندارند و اگر اعتراض کنند می توان با آنها به هر نحوی برخورد کرد و حتی آنها را کشت زیرا آنها اهل باطل اند و ما اهل حق!

ممکن است گفته شود در یک بحران اجتماعی این گونه حوادث که به دست مأموران خاطی پدید می آید طبیعی است. در پاسخ می گوییم بله، ما هم قبول داریم که گاهی به دست مأموران خودسر چنین حوادثی پدید می آید، همچنان که در جریان فتح مکه به دست مسلمین، پیامبر اکرم (ص) اصرار داشتند که این کار بدون درگیری و خونریزی انجام شود اما خالد بن ولید، یکی از فرماندهان سپاه اسلام ، در گوشه ای از مکه به خاطر دشمنی های شخصی یک درگیری ایجاد کرد و هشت نفر را کشت. اما مهم این است که بعد از چنین حوادثی وظیفۀ ما چیست؟ آیا باید مانند روزنامۀ کیهان به بهانۀ حفظ نظام این حوادث را کتمان کنیم که گویی اتفاقی نیفتاده است، یا باید مانند پیغمبر اسلام عذر تقصیر به درگاه خدا ببریم و از این کار تبری بجوییم و خسارات وارده به مردم را جبران نموده و مجرم را مجازات کنیم، همچنان که رهبر گرانقدر انقلاب اسلامی فرمودند کسانی به نام رهبری وارد کوی دانشگاه شدند و کارهایی کردند که دل انسان را خون می کند و در جای دیگر دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک و مانند آن و اخیرا دستور حمایت از آسیب دیدگان و مجازات آسیب زنندگان را صادر نمودند.

اما متأسفانه مسئولان مربوط، این دستورات را جدی نمی گیرند زیرا تفکرشان مانند نویسندۀ مقالۀ کیهان این است که با معترضین به روند انتخابات اخیر چون اهل باطل اند هر گونه ای که بخواهیم می توان رفتار کرد و دستورات رهبری صوری است، در حالی که همان طور که رهبر انقلاب خوب تشخیص داده اند تنها راه فروکش کردن این بحران این است که مقصران دو طرف ماجرا مجازات شوند. لذا علاوه بر رسیدگی به اتهامات محرکان این حوادث، باید مأموران و فرماندهانی که مرتکب این فجایع شده اند با نام و نام خانوادگی و عکس در صدا و سیما و روزنامه ها معرفی شوند و مجازات آنها که از سوی دادگاه تعیین می شود اعلام گردد و ترتیبی اتخاذ شود که مردم مطمئن شوند که این مجازاتها انجام می شود نه مانند داستان قتلهای زنجیره ای و قتل زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب که معلوم نشد کار قاتلان و خاطیان به کجا انجامید.

نکته دیگر اینکه نویسنده مقاله کیهان به اینجانب اعتراض کرده است که چرا به شهادت نه تن از بسیجی ها و مظلومیت آنها توجه ندارید. پاسخ این است که رذالت آن گروه اندک که اعتراض آرام را تبدیل به اغتشاش کردند و به اموال عمومی آسیب رساندند و بسیجیان نورانی ما را به شهادت رساندند امری بدیهی است و مورد اختلاف نیست. به علاوه این بسیجیان شهید که اکنون ما در پرتو فداکاری آنها و همرزمانشان در آسایشیم و مقاله می نویسیم و خانواده های آنها، حامی و پشتیبانی به نام نظام جمهوری اسلامی دارند و نیازی به حمایت امثال بنده ندارند. ما از مقتولان و مظلومانی سخن می گوییم که حامی ندارند و عده ای می خواهند قتل و ظلم به آنها را به نام حفظ نظام و اهل باطل بودن توجیه کنند. اینجاست که سکوت جایز نیست و سخن علی علیه السلام به یاد می آید که وقتی به اوخبر رسید که لشکر معاویه به شهر انبار تعرض کرده و خلخالی را از پای یک زن یهودی و اهل ذمَه که تحت حمایت حکومت اسلامی است بیرون آورده اند فرمود: اگر یک مسلمان پس از شنیدن این واقعه از غصه بمیرد از نظر من مورد ملامت نیست. اگر ما شیعۀ علی هستیم چگونه می توانیم دربارۀ جنایات اخیر ساکت بمانیم؟! اگر از غصه بمیریم مورد ملامت نیستیم.

از اینها گذشته، ما می توانستیم این بحران را به گونه ای مدیریت کنیم که بسیاری از این شهادتها و قتلها و آسیبها اتفاق نیفتد. می توانستیم آن هیجان عظیم معترضان را که به دنبال تبلیغات انتخاباتی و خصوصا مناظرات نامناسب و گاه ناجوانمردانه به اوج خود رسیده بود با دادن چند مجوز تجمع و ادامه مناظرات دربارۀ روند انتخابات در صدا و سیما به تدریج فروبنشانیم و با مردم عادی که مسأله دار و دچار شبهه شده بودند و واقعا فکر می کردند که در انتخابات تقلب شده با احترام برخورد کنیم، آنگاه می دیدیم که مهار این بحران به دلیل رشد اجتماعی و هوش بالای مردم ما کار چندان مشکلی هم نبوده است.

شما به سکوت در برابر به خاک افتادن «بسیجی» معترضید، ولی ما علاوه بر آن، به برخاک افکندن «بسیج» به خاطر رو در رو قراردادن آن با مردم عادی معترضیم.

به خاطر داریم که چند سال پیش در سالگرد حادثه 18 تیر در حوالی دانشگاه تهران و کوی دانشگاه به مدت پنج شب گروهی از مردم در خیابانها شعار می دادند و خودروها بوق می زدند و تجمعاتی برپا بود، اما در این پنج شب حتی یک قطره خون از بینی کسی نیامد زیرا مدیریت آن بحران به عهده فرد عاقلی به نام قالیباف فرماندۀ وقت نیروی انتظامی بود. اما وقتی ما مدیریت بحران اخیر را به دست افرادی مانند طائب می دهیم که با باتوم بیشتر مأنوس است تا فکر و عقل و تدبیر، نتیجه همین خواهد بود. اگر مدیریت انتظامی این بحران به دست افراد عاقل و باتدبیری چون سرداران قالیباف، طلایی، صفوی و علائی بود آنگاه در می یافتیم که مدیریت بحران یعنی چه.

نکته آخر اینکه نویسنده مقاله کیهان اینجانب را به پیروی از روش شهید آیت الله مطهری توصیه کرده است. این توصیه ناشی از شناخت ناقص ایشان از آن متفکر شهید است. آن بزرگوار در همان دو ماهی که پس از پیروزی انقلاب در قید حیات بود روی این گونه مسائل بسیار حساس بود. به خاطر دارم زمانی که سران رژیم گذشته را محاکمه و مجازات می کردند ایشان به عنوان نزدیکترین یار امام خمینی (ره) و رئیس شورای انقلاب، با آقای خلخالی تماس گرفتند و او را مورد عتاب قرار دادند که چرا با بازداشت شدگان بدرفتاری شده است و ما حق هیچ گونه تعرضی به آنها را نداریم، مجازات آنها همان است که دادگاه تعیین می کند.

به هر حال در شرایط حساس امروز همه باید تلاش کنیم کشور را به سوی آرامش و کار و تلاش و تولید سوق دهیم.

کلام خود را با سخنی از امیر المؤمنین (ع) خطاب به مالک اشتر پایان می دهم:
«از خونریزى بپرهیز، و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون ناحق عذاب الهى را نزدیک و مجازات را بزرگ نمى‏کند، و نابودى نعمت‏ها را سرعت نمى‏بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمى‏گرداند، و روز قیامت خداى سبحان قبل از رسیدگى اعمال بندگان، نسبت به خون‏هاى ناحق ریخته شده داورى خواهد کرد، پس با ریختن خونى حرام، حکومت خود را تقویت مکن. زیرا خون ناحق، پایه‏هاى حکومت را سست مى‏کند و بنیاد آن را برکنده به دیگرى منتقل سازد».
منبع : شفاف
دسته ها : مقالات - سیاسی
شنبه بیست و چهارم 5 1388
لیست 100 نفره منع تصویر و فعالیت در صداوسیما

پارلمان‌نیوز: به رغم توصیه نخبگان و افراد خاص اجتماعی در مورد کنار گذاشتن کینه ها و اتهام زنی ‏های دو ماه اخیر و پس از انتخابات ریاست جمهوری، صداوسیما در رویه ای جالب بیش ‏از 100 تن را به صورت مستقیم و غیرمستقیم شامل ممنوعیت تصویری و فعالیت در این ‏سازمان کرده است.‏

به گزارش آینده، پس از ممنوع شدن فعالیت و تصویر چهره هایی مانند سید ‏جواد هاشمی، ساعد باقری، سهیل محمودی، عبدالجبار کاکایی ساختار این محدودیت ها ‏دو ماه پس از انتخابات چهره دیگری به خود گرفته است.‏
 
البته براین اساس، پخش مجموعه های تلویزیونی و تله فیلم و فیلم های سینمایی از افراد هنری ‏برشمرده که پیش از این تولید شده یا در حال تولید است، بلامانع است، اما فعالیت جدید آنها در قالب برنامه های سازمان صداوسیما تا اطلاع ثانوی ممنوع است و درباره دیگر چهره های فرهنگی و هنری، دعوت از آنها به برنامه ها و پخش اخبار آنها فعلا ممنوع شده است.

حالا محدودیت به نام هایی رسیده که معروف ترین آنها سیدرضا میرکریمی، مجید ‏مجیدی، حسین پاکدل، احمدرضا درویش، فاطمه معتمدآریا، محمد رحمانیان، سید ‏محمدرضا بهشتی، هوشنگ توکلی، لیلی رشیدی، بهاره رهنما، کیومرث پور احمد، کمال ‏تبریزی، هما روستا، مهتاب نصیرپور، مرضیه برومند، لادن مستوفی، ‏داریوش مهرجویی، عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان، محمدعلی کشاورز،‏محمد رحمانیان، مهدی کرم‌پور، محسن مخملباف، مازیار میری، محمد احصایی، احمد ‏مسجد جامعی، معصومه ابتکار، علیرضا رئیسیان، منوچهر محمدی، علی معلم، حسین ‏زمان، حبیب‌الله صادقی، فرشته طائرپور، مرتضی رزاق کریمی، سامان سالور، پگاه ‏آهنگرانی، پانته آ بهرام، منیژه حکمت، رویا نونهالی، امیر جعفری، منوچهر شاهسواری، ‏عبدالحسین مختاباد، حسام الدین سراج، مسعود کیمیایی، گوهر خیراندیش، مسعود ‏رایگان، رویا تیموریان، محمدرضا فروتن، ابوالفضل جلیلی، اسرافیل شیرچى، مهرشاد ‏کارخانی، شاهین فرهت، محمد وافری، فاطمه راکعی، داوود رشیدی، هدیه تهرانی، باران کوثری، خزر ‏معصومی، بیژن امکانیان، بزرگمهر حسین‌پور، داریوش فرهنگ، لیلا حاتمی، علی مصفا، سعید ابوطالب، جمشید ‏بایرامی، حسین خسروجردی، علیرضا قاسم خان، احمد اسفندیاری، محمدرضا عارف، ‏نجفقلی حبیبی، مجید انصاری، حسن بلخاری، مهدی منتظرقائم، محمود نجاتی حسینی، ‏محمدعلی خلیلی اردکانی، کامپوزیا پرتوی، محمدعلی نجفی، قاسم افشار، مجید کیانی، ‏علی ژکان، ابراهیم حقیقی، سیروس تسلیمی، حمید فرخ نژاد، داریوش پیرنیاکان، امیر ‏جغتایی، محبوبه بیات، محمدرضا اصلانی، همایون امامی، ابراهیم حسن بیگی، افشین ‏علاء، رضا رییسی، فیروزه زنوزی جلالی، جعفر ابراهیمی، محمود دولت آبادی، یوسفعلی ‏میرشکاک، جمال میرصادقی، علی باباشاهی، عماد افروغ، سید مهدی شجاعی، احمد پورنجاتی، محمد بهشتی، عاتقه ‏صدیقی(رجایی)، عیسی کلانتری، الهه کولایی، محمد ستاری فر، صادق زیباکلام، رخشان ‏بنی اعتماد، ناصر تقوایی، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، ناصر چشم آذر و علیرضا ‏شجاع نوری می باشد.‏

جالب این است که در اسامی اعلام شده نام مرحوم سیف الله داد نیز مشاهده می شد که ‏با فوت این کارگردان و مدیر موفق سینمای کشورمان نام وی از این لیست حذف شد.‏

بدتر از همه آن که نام برخی چهره‌های سرشناس فرهنگ و هنر دینی نظیر سیدرضا میرکریمی، مجید ‏مجیدی، حسن بلخاری، عماد افروغ و سید مهدی شجاعی هم در این لیست قرار گرفته و معلوم نیست با این حساب صداوسیما چگونه می‌خواهد رسالتهای مهم خود را انجام دهد؟!
 
سوال اینجاست، آیا سازمان صداوسیما که برای لفظ "رسانه ملی" غش و ضعف می ‏کند، چنین رفتاری را دال بر ملی بودن تلقی می کند یا عقده گشایی با سلیقه های مختلف ‏در انتخابات ریاست جمهوری؟!‏

آیا با چنین رفتاری که با فرهیختگان و هنرمندان و چهره های فرهنگی انجام می شود، ‏می توان در انتخابات های آینده کشور مشارکت این طبقه پرمخاطب جامعه را مدنظر ‏داشت؟

چرا متولیان این رسانه بزرگ کشورمان بدون اینکه روی تاثیر مستقیم یک حرکت و ‏تصمیم خود ارزیابی درستی داشته باشند، وارد ماجرا شده و کمر نظام را از هزینه های ‏خود ساخته خم می کنند؟

متاسفانه در کنار بحران ممنوعیت تصویر و فعالیت چهره های برشمرده به نظر می رسد ‏برخورد با بدنه صداوسیما هم شروع شده که اخراج زن و شوهر شاغل در رادیو گفتگو ‏و اخراج سردبیر شجاع رادیو جوان در صدر آن است و در ادامه تعدادی از عناصر فنی ‏و اداری شاغل در این سازمان به دلیل شرکت در راهپیمایی ها یا تجمع های مختلف از ‏خدمت معلق شده اند.‏

این لیست و اسامی داخل آن موجب شده که برنامه های مختلف رادیو و تلویزیونی به ‏صورت گفتاری از آوردن افراد برشمرده منع شوند و پخش شبکه های مختلف رادیو و ‏تلویزیونی به جهت عدم انتشار اسامی مورد اشاره مکتوبی را به بخش های تولیدی اعلان ‏نکنند، اما از پخش تصاویر این افراد در قالب برنامه های تلویزیونی جلوگیری می کنند.

در این میان بیشترین تاثیر را برنامه "این شب ها"، "صبح عالی بخیر" و برنامه ‏‏"خانواده" در شبکه یک، "دو قدم مانده" به صبح در شبکه چهار، "به خانه برمی گردیم" ‏در شبکه تهران و "خانه فیروزه ای" در شبکه سه دچار بحران داخلی شده و بسیاری از ‏میهمانان، کارشناسان و حتی مجریان خود را از دست داده اند. ‏

با این وضع و محدودیت های شدید اعمال شده آیا می توان این رویه و ممنوعیت فعالیت ‏افراد برشمرده را تکذیب کرد؟

البته که دیوار حاشا بلند است و به همان خاطر که مکتوبی برای ممنوعیت تصویری و ‏فعالیت افراد مختلف منتشر نمی شود، بهانه برای تکذیب میسر است. اما متولیان محترم ‏سازمان صداوسیما دقت داشته باشند که مجریان و کارشناسان یک برنامه به محض ‏اینکه قلع و قمع می شوند از سوی مردم و مخاطبان حرفه ای به خوبی قابل شناسایی ‏است و با افراد حذف شده نیز به همین دلیل قطع همکاری می شود.‏

ای کاش سینه چاکان لفظ رسانه ملی، آن قدر شجاعت و دیدگاه بلند داشتند که دعواهای ‏زن و شوهری در حاشیه سلیقه های انتخاباتی در کشور را که در هر کشوری وجود ‏دارد، به دیده یک چشم عاقل می نگریستند و از به هم زدن این کلاف سردرگم در پاشنه ‏جام جم خودداری می کردند.‏

اگرچه این حرفها به این سادگی به گوش تئورسین های متولی بر صداوسیما نمی رود، ‏اما می توان کاهش شدید آگهی های بازرگانی و واکنش های تند مردم نسبت به برنامه ‏هایی مانند بخش خبری 20:30 شبکه دو، بخش خبری 20 شبکه خبر و برنامه های بی ‏مایه سیاسی و از بین رفتن اعتبار بخش های خبری صداوسیما را از عوارض نخست این ‏اشتباه رسانه ای و تسویه حساب شخصی دانست.

دسته ها : خبر - سیاسی - هنری
چهارشنبه بیست و یکم 5 1388

اراده معطوف به قدرت

جامعه > دیدگاه ها  - سیدعلی‌میرفتاح

دردم از یار است و درمان نیز هم. . . بارها پیش خودم می‌گویم که چطور من یک لاقبای دست از همه جا کوتاه، همین طور حسی هم که شده می‌فهمم چه خبر است و چه باید کرد، اما. . . اما زود یادم می‌افتد که از اتفاق همین دست از همه جا کوتاهی و همین یک لاقبایی است که موجب می‌شود تا حجاب‌های ضخیم قدرت در برابر چشم نباشند و به راحتی بتوانم اشیا را همان‌طور که هستند ببینم؛ «الهم ارنی الاشیاء کماهی.»

من به ساحت بزرگان و زعمایی که بارها و بارها امتحان خود را پس داده‌اند و نفس زکیه‌شان را از آلودگی به قدرت دور نگه داشته‌اند و اراده خود را نگذاشته‌اند که معطوف به قدرت شود، جسارت نمی‌کنم و مقام شامخ ایشان را مخاطب این سخنان نمی‌دانم، اما درباره مدیران میانی و صاحبان قدرت‌های نیم‌بند و زودگذر باید عرض کنم که هیچ بعید نیست که نفسشان متمایل قدرت وقدرت بیشتر و باز هم قدرت بیشتر شود. دشواری ماجرا همینجاست که وقتی نفس آدم به شیرینی -تلخ‌تر از زهر- قدرت متمایل می‌شود، آن وقت چشم بر حقایق می‌بندد و بدیهی‌ترین امور را درنمی‌یابد.

این روزها که تشت بازداشتگاه کهریزک از بام افتاده و معلوم شده که در آن حریم از رأفت اسلامی و برخورد انسانی خبری نبوده و بزرگان همه رأی به برخورد قضایی و انتظامی با متخلفین داده‌اند، نباید چنین بپنداریم که این زندان‌بانان بی‌رحم از آمریکا آمده‌اند و قصد بدنامی حاکمیت داشته‌اند و دل‌هایشان از سنگ بوده و. . . نه. آنها هم مثل ما بوده‌اند و از جنس ما بوده‌اند و آدم‌های کاملاً معمولی -با سوابق خوب و بد- بوده‌اند که برای حفظ قدرت و برای طعم شیرین قدرت، قلبی سخت‌تر از سنگ پیدا کرده‌اند. کسی که خود را محق می‌داند که دیگری را به قصد کشت بزند، حتماً دلیلی -دلیل نفس‌پسندی- برای این کار دارد و حتماً این حق را با حساب و کتابی که با نفس خود کرده به دست آورده است. . . در دام وعظ نیفتم؛ موعظه اخلاقی نمی‌کنم بلکه عرضم این است که این همه سفارش مدام اخلاق‌مداران برای محاسبه نفس و حساب‌کشی از خود، یکی هم برای این بوده که مبادا کم کم ضخامت گناه نگذارد که امور را همان‌طور که هستند ببینیم. شاید اگر من هم به جای انزوا، صاحب منصب می‌شدم و طعم قدرت زیر دندانم مزه می‌کرد، از همین کارها می‌کردم که زندان‌بانان کهریزک کردند. لابد شما هم پند شاعرانه را شنیده‌اید که «حاکمان در زمان معزولی/ همه شبلی و بایزید شوند / لیک چون بر سر عمل آیند/ همه یا شمر و یا یزید شوند».

چیزی که در این حکمت نهفته است همین است که همیشه مردم در ذات خود شمر و یزید نیستند، بلکه اراده‌های معطوف به قدرت موجب می‌شود که تصمیماتی بگیرند، یا اقداماتی کنند که منجر به واقعه کربلا شود. اگر آنها هم مثل من و شما از اسب قدرت پایین بیایند، بی‌تردید عین شبلی و بایزید، دم از مهربانی و مدارا می‌زنند. شبلی و بایزید هم اگر بر سر عمل می‌رفتند و مثلاً رئیس بازداشتگاهی در جنوب تهران می‌شدند، آنگاه هنر می‌کردند اگر دست از پا خطا نمی‌کردند و با زندانیان خود به جور رفتار نمی‌کردند. . . چه می‌خواهم بگویم؟ قدرت هم مثل خیلی چیزهای دیگر حجاب ضخیم -بلکه ضخیم‌ترین حجاب‌ها- است که نمی‌گذارد صاحب قدرت چشم بر حقایق باز کند و در آیینه چیزی را ببیند که خیلی از بی‌قدرتان حتی در خشت خام می‌بینند. برای همین هم هست که در ادبیات ما، در دین ما و در تاریخ ما این همه تأکید موکد شده که صاحب قدرت باید که خود را مدام محاسبه کند و نگذارد که نفس اماره و قدرت -در هر مقدار و اندازه‌ای- دست به دست هم دهند و متحد هم شوند و کاری کنند که به قول شاعر «آخر آن نور تجلی دود شد/ آن یتیم بی‌گنه نمرود شد». عرض من بیشتر متوجه مدیران میانی است. هر کسی در حوزه اقتدار خود -هر چقدر هم که کوچک باشد- می‌تواند به نمرودی بدل شود که بزند و بکشد و ابا نکند و شرمنده نباشد.

منبع: خبر آن لاین

دسته ها : مقالات - سیاسی
پنج شنبه پانزدهم 5 1388

سایت احمد توکلی: برای تلویزیون، سیب‌زمینی از جان مردم مهم‌تر است!

مطالب دیگران  - سایت الف متعلق به احمد توکلی طی یادداشتی به انتفاد از عملکرد صداوسیما در حوادث اخیر پرداخت و پرسید: برایتان سیب‌زمینی مهم‌تر است یا جان و امنیت شهروندان؟

سایت الف نوشت:

مطلب را با این سؤال اساسی شروع می‌کنم «گران شدن سیب‌زمینی مهم‌تر است و یا گرفته شدن جان و امنیت شهروندان؟» این سؤال مهمی است که مسئولین صدا و سیما باید به آن پاسخ دهند.

در این زمینه چند نکته حائز اهمیت است:

1- صدا و سیما از اموال عمومی است و متعلق به شهروندان همین مرز و بوم پس باید در خدمت همین مردم باشد. انحراف این دستگاه از منافع عمومی نوعی تصرف غاصبانه در اموال عمومی است و «گرفتن مال مردم از مردم»

2- صدا و سیما در صورتی که در خدمت مردم باشد و مردم آن را زبان گویای خود در مشکلات ببینند می‌تواند گام‌های موثری در جهت انباشت نیروی اجتماعی برای اصلاح کارگزاران نظام بردارد و این قابلیت منحصر به فرد تنها در صورتی به فعلیت می‌رسد که با تدبیر مسئولین امر توانسته باشد اعتماد بینندگان خود را جلب کند تا با پشتوانه‌ی همین مردم مسئولین را از خطا و لغزش باز دارد. از همین روست که رسانه را پس از آزادی عدالت و قانون رکن چهارم دموکراسی دانسته‌اند.

3-در جریان اتفاقات روی داده در پاره ای بازداشتگاه‌ها برخی مسئولین پا را از گلیم خود درازتر کردند و به حقوق مردم تعدی شد. وظیفه رسانه‌‌ی ملی آن بود که به دفاع از حریم کسانی که در حق آن‌ها جفا شده بر می‌خواست و با تهیه گزارش از خانواده‌‌های بی‌پناه مسئولین را به پاسخگویی وامی‌داشت. به یقین اگر معدود افرادی که جان دستگیرشدگانشان را ملعبه‌ی خود ساخته بودند خود را ملزم به دفاع از رفتار شنیع خود می‌دیدند چنین بی‌پروا به جان و عزیزان برخی از دستگیرشدگان تعدی نمی‌کردند. و مگر صدای رسای خداوند را نشنیدند که: « و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون» «حق را به باطل مپوشانید تا حقیقت را پنهان سازید حال آن‌که به حقانیت آن واقفید.

چرا حتی یک مقام مسئول پس از این آبروریزی بر خود لازم ندید که به واسطه‌ی رخ دادن این امر در مجموع تحت ریاست‌اش استعفا دهد. چرا مجرمین خود را در حریم امن می‌بینند این‌ها سوالاتی است که مسئولین صدا و سیما باید به آن پاسخ دهد.

هنوز هم دیر نشده و تا خشک شدن ریشه‌ی فساد راه طولانی است که به مدد رسانه‌ی ملی می‌تواند قابل دسترس باشد.

رسانه ملی با تجدید نظر در آن‌چه تاکنون کرده می‌تواند به بازسازی اعتماد مردم بپردازد و با ردیابی بازداشتگاه کهریزک و امثال آن طراحان و عوامل اصلی ماجرا که این چنین هزینه سنگین بی‌اعتمادی را بر نظام تحمیل کردند به مردم معرفی نماید.

4- نکته‌ِ مهم دیگر آن است که چرا پاره‌ای اصول‌گرایان به بهانه دنباله‌روی و اطاعت محض از ولی فقیه تا زمانی که ایشان وارد معرکه نشوند ساکت می‌مانند حال آن‌که ولی فقیه در بسیاری موارد پس از فضاسازی مومنین و سنگین شدن کفه‌ی حق در قبال باطل بهتر می‌تواند به اصلاح امور بپردازد. از مسلمات فقه شیعه در قبال اهل سنت است که شیعه قائل به تخطئه است نه تصویب بدان معنی که احکام الهی با رای و نظر مجتهد کشف می‌شود که طبعاً گاه می‌تواند خطا باشد و گاه صحیح در قبال برخی فرق اهل سنت که رای و نظر مجتهد را مساوی انشا حکم الهی می‌دانند.
در واقع اهل سنت مدعی اند هرآنچه مجتهد به عنوان رای الهی بدان دست یابد عین حکم خداست درحالی که در تشیع با اعمال روش صحیح، تلاش مجتهد برای کشف حکم الهی 'حجت' است گرچه ممکن است خطا باشد.
و چنین فقه فربه و پیشروی است که می‌تواند به مدد آزادی اندیشه و تشویق نقد، به حرکت رو به کمال جامعه کمک نماید.

و در آخر مسئولین صدا و سیما را به پیروی از این کلام مولایمان امیرمومنان می‌خوانم که الذلیل عندی عزیز حتی اخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی اخذ الحق منه

ناتوان و ستمدیده پیش من ارجمند و عزیز است تا آن‌گاه که حق او را بگیرم و نیرومند و ستمگر در نزد من ناتوان است تا هنگامی که حق ستمدیده را از او بستانم.

 

منبع : خبرآن لاین
دسته ها : مقالات - سیاسی
شنبه دهم 5 1388
X