دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1827267
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

طنز/ آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا نداری؛ فلذا وزیری

فرهنگ > طنز  - شهرام شکیبا

شمس‌الدین حسینی که در دولت نهم وزیر اقتصاد و دارایی بوده و برای همین سمت در دولت دهم هم پیشنهاد شده، در جمع اعضای اتاق بازرگانی گفته است: «اقتصاد فرمانده نمی‌خواهد.»

محمد علی‌آبادی که در دولت نهم رئیس سازمان تربیت‌بدنی بوده و در دولت دهم به عنوان وزیر نیرو پیشنهاد شده، گفته است: «تخصص وزیر، دستگاه‌های دولتی را نمی‌سازد. وزیر باید فردی باشد که در رده‌های پایینی خدمت کرده و بتواند یک دستگاه را اداره کند.»

کم‌کم دارم نتیجه می‌گیرم وزارت، جز «بله‌قربان» گفتن و مرید و آستان‌بوس و خاکسار و بنده‌ و فدایی و گردن‌کج و رفیق قدیمی‌بودن و خاطرات گرمابه‌ و گلستان و این‌ها چیز بیشتری نیاز ندارد.
اگر اوضاع بر همین منوال پیش برود، هیچ بعید نیست به زودی این جملات را هم بشنویم:
یک معلم: کی گفته معلم باید سواد داشته باشد؟
یک راننده تاکسی: راننده تاکسی باید اخلاق داشته باشد، گواهینامه مهم نیست.
یک خلبان: خلبان باید بلد باشد هواپیما را بلند کند، نشاندنش مهم نیست. بالاخره یا روی چرخ فرود می‌آید، یا با سر.
یک نفر که سر چهارراه ایستاده: وایستادم که وایستادم، به درک که وایستادم.

شغل سخت
من قبلاً مجری تلویزیون بودم. چند روزی است دوباره این کار را شروع کرده‌ام. به نظرم باید دستمزدم را چند برابر کنند. کار خیلی سخت شده است. حتی اگر مجری برنامه آشپزی هم باشی، هزار جور گرفتاری داری. اگر کوکوی سیب‌زمینی درس بدهی، مردم توی خیابان می‌گویند: «عجب!‌ حالا کارت به جایی رسیده که به احمدی‌نژاد طعنه می‌زنی!» اگر کوکوی سبزی پختن را به مردم یاد بدهی، مردم توی خیابان می‌گویند: «تو که طرفدار موسوی و سبزها هستی، توی تلویزیون چه‌کار می‌کنی؟!»

کاپشن بپوشی، حامی دولت می‌شوی. کت مخمل بپوشی، می‌شوی طرفدار انقلاب مخملی. انگشتر فیروزه دستت کنی، می‌شوی طرفدار رضایی. خاطره از مادربزرگت بگویی، می‌شوی طرفدار کروبی.
این چه اوضاع و احوالی است، نمی‌دانم. خلاصه که از دست قضاوت‌های عجیب و غریب مردم، مجری‌گری تلویزیون سخت‌تر شده است از جوشکاری زیر آب.

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : ادبی - طنز - سیاسی
شنبه هفتم 6 1388
نوشتاری از سوسن شریعتی؛ زولبیا بامیه را فراموش نکن

اعتماد، سوسن شریعتی: اصلاً معلوم نیست باید گریست یا خندید؟ اگر راست باشد که تاریخ دو جور تکرار می شود؛ تراژیک یا به شکل کمدی هر دو کار مجاز است. اما وقتی این دو موقعیت درهم می آمیزد شق سومی پیش می‌آید که مارکس حدسش را نمی زد و نامش می شود شق ملال آور تکرار تاریخ. وقتی خنده و گریه درهم می آمیزد، وقتی که هم اشک امانت نمی دهد و هم خنده نفست را بریده. تا به حال ندیده‌یی کسی را که از فرط گریستن می زند زیر خنده، آنقدر می خندد که فقط با یک سیلی می توان او را به حالت عادی برگرداند. وقتی شاهد اشکال دو گانه تاریخی بوده یی، دیگر با شکل ملال آور آن نمی دانی چه کنی الا همین واکنش؛ هیستری، درهم آمیختن خنده و گریه و بعد جیغ و فریاد تا اینکه کسی بیاید و به ضرب سیلی تو را به حالت اولیه برگرداند.

 کار دیگری هم می شود؟ تذکر دهی؟ چه تذکری که تا به حال داده نشده باشد. افشا کنی؟ صدایش بر سر هر کوی و برزن است. آگاهی بخشی کنی؟ ای امان از این چاه ویل جهل که هر چه در آن بریزی، گودتر می شود. وقتی فرزند انقلاب و فرزند نظام و فرزند اصلاحات را می بینی که ردیف در کنار هم به جرمی مشترک نشسته اند، سر در گریبان باشند یا نحیف و تکیده یا مضطرب و پریشان یا دست آخر توبه کار، به جز گریستن چه می توانی بکنی؟ وقتی می بینی که هابرماس و ماکس وبر و... با اغتشاشگران پیر و جوان هم پرونده می شوند و الساعه است که به جرم اغتشاش از صحنه دانشگاه ها پاک شوند و به همراه آنها مدرسان، جز خندیدن چه می توانی بکنی؟ وقتی می شنوی که مجرم ردیف اول علوم انسانی و جامعه شناسی است و این اومانیست های مشکوکی که دور از چشم نیروهای امنیتی نرم خزیده‌اند زیر پوست شهر و جامعه و مسوولان ما را 30 سال پس از انقلاب فرهنگی سورپریز کرده‌اند یا اینکه از رادیو می شنوی که دارد از دانشجویان خنگ شهرستانی از همه جا رانده شده و عقده‌یی نسبت به علوم دقیقه صحبت می کند که به همه این دلایل آسیب پذیرند و از سر عقده می ریزند تو خیابان جز قهقهه زدن چه باید کرد؟ وقتی می شنوی و همه مسوولان نظام بر سر آن وفاق دارند که در بازداشتگاه ها جرم های بسیاری اتفاق افتاده و باید خاطیان به سزای اعمال شان برسند و در همین حال همه کسانی که از این جرائم پرده برداشتند نیز باید مجازات شوند دیگر به جز هیستری هیچ راهی نمی ماند.

خنده و گریه را درهم بیامیز و آنقدر جیغ بکش تا یکی سر رسد و تو را برگرداند به حالت اولیه. حالت اولیه؟ حالت اولیه چیست؟ حالت اولیه بدل شدن به موجودی است که زمانی دارد برای گریستن، زمانی برای خندیدن، جدا جدا می خندد و جدا جدا می گرید، موقعیت ها را درهم نمی ریزد و این نامش می شود زندگی. یک سیلی کافی است. یک سیلی ضروری است اگر نه محکوم می شوی به جنون و همه جا در کوی و برزن همگی به یکدیگر نشانت می دهند، آدمی که همین جور سرگردان با خودش می خندد و با خودش می گرید و جیغ می زند و... اما اگر آن سیلی را کسی نبود که بزند، خودت بزن تا هوشیاری. مبادا قاطی کنی.

اگر دیوانه شدی هیچ کس به کمکت نخواهد آمد. این را از روی تجربه می گویم. خودت، خودت را درمان کن. رنج هایت را به رو نیاور. مبادا، مبادا خوف کنی. مبادا بگذاری غم بیاید و همه طاق های زندگی ات را بگیرد. نگذار بشود هم خانه تو و همزاد تو و... مبادا بشوی مثل ما قدیمی ترها؛ سوگوار همیشگی مرده هایی بی کفن و دفن. مرده ها نمی گذارند زنده ها زندگی کنند. هر نسلی، هر طیف و طایفه یی مرده های خودش را دارد و سوگ‌های خودش را. مرده هایی بی کفن و دفن که در میان ما می چرخند و از ما می خواهند فراموش شان نکنیم. مرده های جنگ در برابر مرده های شهر. مرده های... حالا معلوم می شود چطور نوستالژی دست از سر این ملت بر نمی دارد. نه. چطور است که این ملت همیشه سوگوار موفق نمی‌شود دست از سر مرده هایش بردارد. دست از سر خاطراتش. هیچ وقت فرصت پیدا نمی‌کند مرده هایش را به خاک بسپارد. تا می آید سوگ را به کناری بگذارد، کینه ها را فراموش کند، باز مرده هایی جدید و کینه هایی تازه. هر طیف و طایفه یی مرده های خودش را دارد و تا می آید فراموش کند و راه جدیدی را پی گیرد باز زخمی جدید و خونی که مابین قرار می گیرد. نه می تواند ببخشد نه می تواند فراموش کند. تو اما به مرده هایت اگر می خواهی وفادار باشی به آیین آنها که پر از ترانه و ترنم و غزل بود وفادار باش. بر سر مزارشان اگر می روی ترانه و ترنم و غزل را از یاد مبر. بزرگ ترها اشتباه شان را تکرار کردند.

جامعه‌یی را که می رفت فراموش کند یا به رو نیاورد از نیمه راه برگرداندند. تو را نیز سوگوار کردند. همین تویی را که تازه داشت یاد می گرفت زندان ها را موزه کند و یک روز در هفته را به توریسم در زندان ها اختصاص دهد. تو اشتباه نکن وگرنه باز جدال اشباح نخواهد گذاشت زندگی ادامه یابد و امکان معاشرت را از ما خواهند گرفت. هر طیف و طایفه یی مرده های خودش را دارد و خواهان احقاق حقوق آنها خواهد شد.

جامعه‌یی با ایمان های موازی و رنج های موازی و در نتیجه خواهان انتقام. دوباره چقدر زمان لازم خواهد بود تا فراموشی بیاید. اما یادت نرود، زندگی مگر نه اینکه ادامه دارد. چند لحظه یی زندگی متوقف شد؟ دستور ایست دادی؟ زندگی را ایستاندی... زندگی را باید هر از چندی ایستاند تا از چگونگی اش پرسیده شود، از آدم ها و نسبت ها. اما مبادا این ایست ناگهانی عادت ثانوی ات شود. حتی اگر لازم باشد ادا درآوری. ادا درآور تا نشان دهی که زندگی ادامه دارد، کافی است به رو نیاوری. خودت را بزن به نشنیدن. برو جلسات نقد و بررسی ادبیات. جلسات شهر کتاب درباره این یا آن فیلسوف... از سر کوچه فیلم هایی که هرگز ندیدی بگیر و نگاه کن. نشد سری بزن به کانال های تلویزیون ویژه ماه مبارک رمضان. ببین چه زیبا در ستایش قدس و رحمت می گویند. گوش کن، حال کن... برو افطاری. هر کی دعوتت کرد برو. دعوتت هم که نکردند از سر کوچه اش رشته داغ با سیر بخر و بخور. زولبیا بامیه. مطمئن باش حالت بهتر می شود.

اصلاً بشین پای بحث های فلسفی در صدا و سیما اگر اهل فلسفه یی یا کلاس های مولوی شناسی اگر با ادبیات عرفانی حال می کنی یا نقد فیلم شبکه چهار... اصلاً دو قدم مانده به صبح را گوش کن. همه اش خوبه. فقط کافی است 30/8 را نبینی. هر وقت زمان خبر شد کانال را عوض کن. خبر را رها کن، نظر را بچسب. کمی صبر کنی باز تلویزیون جلسات بحث و نقد اندیشه های همین متفکرانی که پیگرد قضایی می شوند را در شهر کتاب پخش خواهد کرد. نگران نباش. بعدتر ها یادشان خواهد افتاد که هابرماس، منتقد لیبرال دموکراسی است و با لائیسیته مدل فرانسوی مشکل دارد. با عقلانیت ابزاری هم همین طور و بعید نیست سری از سرها درآورد. بعدترها باز یادشان خواهد آمد که می شود به هر ترتیبی شده به کمک ماکس وبر زیر آب مارکس را زد. یادشان خواهد آمد که مارکس و هابرماس و بسیاری چون او را می شود برای از خانه راندن لیبرال ها وارد میدان ساخت. آن موقع تو دیگر لازم نیست از اینکه دانشجوی علوم انسانی هستی خجالت بکشی، آن موقع هیچ کس به تو به عنوان عنصری مشکوک و عقده یی و عقب مانده ذهنی نگاه نخواهد کرد، تو را مجرم نخواهد خواند فقط به این دلیل که کتاب هایی را خوانده یی که وزارت ارشاد مجوزش را صادر کرده... تا آن موقع بزرگ تر شده یی، بالغ تر شده اند، پیرتر شده ایم... تا آن موقع فقط مراقب باش روانی نشوی. بگذار زمان بگذرد. ای کاش زمان بگذرد. آیا زمان، زمان ما می گذرد؟

منبع : پارلمان نیوز

دسته ها : ادبی - مقالات - سیاسی
شنبه هفتم 6 1388
نامه برخی از مدیران خاتمی به لاریجانی
استانداران و معاونان وزارت کشور در دولتهای هفتم و هشتم در اعتراض به ادامه بازداشت و برگزاری دادگاه ده‌ها چهره شاخص اصلاح‌طلب به رئیس جدید قوه قضائیه نامه نوشتند

به گزارش پارلمان نیوز در این نامه آمده است:

ما امضا کنندگان این نامه ضمن دفاع از حقوق قانونی و حرمت وحریم کلیه بازداشت شدگان، در مورد عده ای از همکاران سابق خود در وزارت کشور که اکنون دربازداشت به سر میبرند وغالباً ممنوع الملاقات هستند، یعنی برادران عزیز وبزرگوارمان:دکتر سید مصطفی تاجزاده ـ دکتر محسن میردامادی ـ دکترعبدا...رمضان زاده ـ مهندس محمد عطریانفرـ مهندس هدایت ا...آقائی ـ مهندس میرزا ابوطالبی ـ جهانبخش خانجانی ـ مجید نیری، با توجه به شناختی که از آنان داریم گواهی می‌دهیم آنان انسانهایی شریف، با اخلاص وخدومی هستند که همواره در راه آرمانهای انقلاب و خدمت به مردم کوشیده اند ودر انتخابات ریاست جمهری دهم نیز صادقانه تلاش نمودند تا با دعوت از مردم به حضور و مشارکت گسترده آنان بیفزایند وبر اقتدار و عزت ایران وجمهوری اسلامی بیفزایند؛ اما اینک به جای تقدیر وتشکر از تلاشهای ارزنده آنان، بدون هیچ گناه وجرمی در بازداشتگاه ها وسلولها به سر میبرند.اینگونه معامله با شخصیتهای خدمتگذار وجوانان پر شور کشور باهیچ یک از معیارهای عدل و انصاف و حقوق قانونی و حتی با تدابیر حداقلی حکومتداری نیز همخوانی ندارد.

ریاست محترم قوه قضائیه! ما با اعلام نگرانی شدید از وضعیت همکارانمان در دوران خدمت در وزارت کشور،به ویژه آقای تاج زاده که متأسفانه هیچگونه خبر موثق و قابل اعتمادی از وضعیت ایشان در دست نیست، از جنابعالی میخواهیم با یک تصمیم شجاعانه و خداپسندانه در ابتدای مسئولیت خویش، سریعاًدستور آزادی کلیه بازداشت شدگان وقایع اخیر،از جمله همکاران ارزشمندمان را که از شخصیتها ومدیران خدوم وبرجسته کشوراند صادر فرمائید و اجازه ندهید برخوردهای ظالمانه و غیر قانونی برخی از ضابطین قضائی تحت مسئولیت جنابعالی ادامه یابد و چهره دستگاه قضائی را بیش از این ملکوک سازد.

امضاهای نامه عبارتند از:

علی اصغر احمدی- حسین امینی-جمشید انصاری- غلامرضا اانصاری- محمد ابراهیم انصاری لاری- اشرف بروجردی- محمد رضا بهزادیان- محمد علی پنجه فولادگران- اسماعیل تبادار- علی جابریان- سید صفدر حسینی- سید محمود حسینی- احمد خرم- اسماعیل دراز گیسو- اسدا...رازانی- علی اکبر رحمانی- جعفر رحمان زاده- حسن رسولی- ابراهیم رضائی بابادی- عبدالمحمد زاهدی- محمود زمانی قمی- محمد علی سبحان الهی- قربانعلی سعادت- غلامعلی سفید- مسعود سلطانیفر- کریم شورانگیز- غلامرضا صحرائیان- علی صوفی- داود کشاورزیان- محمدعلی کریمی- حمید کلانتری- سید مرتضی مبلغ- یحیی محمد زاده- فریبرز محمودیان- فتح ا...معین- محمد حسین مقیمی- سید جعفر موسوی- محمد هاشم مهیمنی- محسن مهرعلیزاده- سید محمود میرلوحی- محسن نریمان- سید علی نکوئی- جواد نگارنده- حسن یونس سینکی
 
 
 
 
 
 
 
 
دسته ها : سیاسی - نامه
جمعه ششم 6 1388

زیباکلام: پخش اعترافات متهمان باهدف حفظ علاقه طرفداران راست رادیکال به جناحشان صورت می‌گیرد

سیاست > احزاب و تشکل ها  - صادق زیباکلام در تحلیلی متفاوت گفت پخش اعترافات ، پروژهای برای بازداشت دیگران نیست.

وی به عصر ایران گفت:بعید است که این اعترافات پروژه ای باشد برای بازداشت دیگران. برعکس به نظر من این اعترافات مسکنی برای جریان راست رادیکال است تا حرفهای مورد اعتقاد خودش را از زبان اصلاح طلبان بشنود تا به تبع آن طرفداران این جناح اعتقاد بیشتری به جناح سیاسی مورد علاقه شان پیدا کنند.این جناح می خواهد به هوادارانش بگوید همان طور که ما از اول گفته بودیم، جنبش سبز در پی انقلاب مخملی بود و این اعترافات نیز صحت ادعای ما را به اثبات می رساند. این یک نوع تسکین روحی است که جریان راست رادیکال دارد به خودش می دهد.

زیباکلام افزود:

من فکر می کنم که حتی اگر هاشمی از مناصب انتصابی اش عزل شود، یکی از زیبایی های شخصیت تاریخی آقای هاشمی این است که ایشان هیچ وقت انفعالی یا واکنشی عمل نمی کند. هاشمی نمی گوید چون من از این مناصب انتصابی حذف شده ام و به من توهین شده است، باید واکنش نشان دهم و این کار را تلافی کنم. من پس از آخرین نماز جمعه آقای هاشمی، در یادداشتی نوشتم که وقتی آدم به خطبه های ایشان در این نماز جمعه گوش می کند، تازه متوجه می شود که چرا امام خمینی آن قدر به آقای هاشمی نظر داشت و چرا همیشه در بزنگاهها و نقاط حساس، یعنی زمانی که مشکلات سیاسی جدی پیش می آمد، امام حل این مشکلات را به آقای هاشمی ارجاع می داد.    

به هر حال برای آینده نظام امیدوارم که این اتفاق نیفتد ولی اگر ایشان از مقامات انتصابی اش عزل شود، گذشته آقای هاشمی نشان داده که ایشان به صورت واکنشی عمل نخواهد کرد. یعنی نمی گوید که چون من از نماز جمعه حذف شده ام حالا می آیم و به جنبش سبز می پیوندم.

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : گفتگو - سیاسی
پنج شنبه پنجم 6 1388
گزارش "تایم" از؛
بد لباس‌ترین سران کشورهای دنیا!
در کشوری که اعتیاد به الکل شایع است و زندگی‌های خانوادگی دچار مشکل است، برای تمام روس‌ها، مشاهده یک رهبر قوی و خوش‌هیکل نشانه‌ای از زندگی پاک آن فرد است.
از لباس‌ خاص خاکی رنگ کیم یونگ ایل تا کت 4 جیب مائو، بعضی از سران کشورها با لباس‌های منحصر به فردی که به تن می کنند، نام خود را بر سر زبان‌ها انداخته‌اند و حتی موجب بوجود آمدن یک "مد" جدید در کشورهای خود شده اند.

به گزارش سرویس بین‌الملل «فردا»، مجله "تایم" در شماره اخیر خود ضمن بررسی مساله فوق، 7 نفر از آنها را به عنوان بد لباس‌ترین سران کشورهای دنیا معرفی کرده‌است:

کیم یونگ ایل
در حالی‌که میلیونها مردم کره‌شمالی در سخت‌ترین شرایط زندگی بسر می‌برند،‌ وی مردی است که به خودش می‌رسد و گفته می‌شود از تماشای دی‌وی‌دی‌های هالیوودی و مصرف مشروب‌های گران لذت بسیار لذت می‌برد.، انتظار می‌رفت که کیم جونگ ایل رهبری خوش‌پوش باشد. وی اغلب اوقات در یک لباس سافاری خاکی‌رنگ ساده، عینک دودی درشت، کفش‌هایی با پاشنه پنج اینچی که او را کمی قد بلند نشان‌‌دهد، دیده می‌شود. برای تکمیل تیپ بدش، لباس‌هایی که چند سایز کوچکتر از لباس‌های معمول خود می‌پوشد که شکم برآمد وی -که به گفته متخصصان به علت بیماری‌است- را نمایان‌تر می کند.

ولادیمیر پوتین
آیا ولادیمیر پوتین ورزشکار است؟ هیچ کس شکی در این زمینه ندارد خودش هم می خواهد که نتیجه آن را با چشمان خود مشاهده کنید. به نظر می‌رسد که نخست‌وزیر سینه ستبر روسیه در حال فعالیت‌هایی نظیر اسب سواری، ماهی‌‌گیری و یا شکار حیوانات خطرناک،‌ نمی‌تواند پوشیدن پیراهن را تحمل کند. البته پیش از این نیز عکس‌هایی در همین وضعیت از قهرمان سابق جودو در موقعیت‌های دیگری نیز منتشر شده بود. بطوری‌که چارلی جیبسون، مجری اخبار مشهور شبکه ABC جهت توجیح احساس نیاز کرده‌‌بود. پاسخ این است که در کشوری که اعتیاد به الکل شایع است و زندگی‌های خانوادگی دچار مشکل است، برای تمام روس‌ها، مشاهده یک رهبر قوی و خوش‌هیکل نشانه‌ای از زندگی پاک آن فرد است.

معمر قذافی
در چهار دهه حکمرانی، کلنل معمر قزافی رهبر لیبی چشم خیلی‌ها را خیره‌کرده‌است: نگهداری از یوزپلنگ‌ها به عنوان حیوان خانگی، در سفرهای خود با ذکر ترس از ساختمان در چادر مستقر شده است و اطراف او را زنان محافظ و مسلح زیبارو احاطه کرده‌بودند البته اینها فقط قسمتی از عادت‌های نامتعارف وی هستند.

اما، هیچ چیزی به اندازه لباس‌های رنگارنگش نتوانسته او را مشهور کند. قزافی اغلب در پارچه شال مانند رنگین ابریشمی آویخته به خود، لباس بادیه‌نشین‌ها و پوست حیوانات که به نشانه تبعیت وی از رسوم قدیمی آفریقایی‌اش است،‌ دیده می‌شود. در طول دیدار رسمی‌اش از ایتالیا در ماه ژوئن،‌ به طور آشکاری، تصویر یک جنگجوی مقاومت لیبی که توسط استعمارگران ایتالیایی در سال 1931 به دار آویخته شده‌بود، بر سینه خود حک کرده‌بود. او در یک کنفرانس خبری در ایتالیا با ارجاع به مصلوب کردن مسیح گفت:" برای ما، ‌این تصویر مانند تصویر عیسی‌‌مسیح روی لباس‌ است که بعضی از شما می‌زنید."

اوا مورالس
به آن ژاکت نگویید. اسمش در واقع "چومپا" است، یک پلی‌ور دست بافت و سنتی است که از پشم شتر آمریکایی بافته شده‌است. این پشم توسط مردم بومی بولیوی تهیه می شود و ریاست‌جمهوری اوا مورالس هم از آن استفاده می کند.

این رهبر چپ گرا آشکارا علاقه‌ای به پوشیدن کت و شلوار ندارد. به گفته یک تحلیل‌گر:" بر خلاف دیگر روسای جمهور آمریکای لاتین، هیچ گاه او را ندیدم که لباس مارک آرمانی بپوشد‌."

عکس‌هایی از مورالس که از اسپانیا تا چین و آفریقای جنوبی کت فراک روی یک بلوز یقه باز با یک جلیقه چرمی براق پوشیده‌است، وجود دارد. خلاصه اینکه او همه جا پولور را می پوشد. در سال 2006،‌ یک تاجر بولیویایی یک خط تولید ژاکت پشمی آغاز کرد که نام آن را "اوا فشن" گذاشت تا دقیقاً شبیه رئیس‌جمهور شوند.

فیدل کاسترو
فیدل کاسترو طرفدار مارک آدیداس است. ظاهراً این رهبر هشتاد ساله،‌ که از مشتریان پر و پا قرص لباس نظامی بود، اکنون به لباس‌های گرم‌کن که توسط یک شرکت آلمانی لوازم ورزشی تولید می شود، ‌علاقمند شده‌است.

زمانی که در حال بازیابی سلامتی پس از عمل جراحی در سال 2006 بود، کاسترو از استفاده از لباس معملولی مریض‌ها خودداری کرد و به جای آن، ترجیح داد سلامت خود را با پوشیدن لباس ورزشی قرمز،‌سفید و آبی که به نشان خانوادگی مزین شده، نشان دهد. تراویس گنزالس، مدیر روابط عمومی آدیداس در گفتگو با نیویورک تایمز در پاسخ به دلیل این رخداد گفته بود:" ما واقعا به عنوان یک موضوع مهم به آن نگاه نمی‌کنیم. این نه مثبت است نه منفی. آدیداس یک مارک ورزشی است. برای ورزشکاران لباس تولید می‌کنیم، نه برای سران کشورها." شرکت آدیداس هنگامی که در سال 2004 و 2008 موافقت کرد که لباس‌ تیمهای ملی کوبا را مسابقات المپیک تامین کند، اثبات کرد که به مسائل سیاسی اهمیتی نمی دهد.

هوگو چاوز
انقلاب‌ها در هر رنگی ظهور می‌کنند: مانند دستبندهای سبز در تهران، لباس نارنجی معترضان اوکراینی و قرمز روشن رئیس‌جمهور ونزوئلا. وی تلاش می‌کند پیام‌های سیاسی خود را با این لباس‌ خاص به مخاطبانش القا کند. از اواخر دهه 1810-1800 رنگ قرمز نماد نبرد طبقات اجتماعی بوده است. سپس‌ این رنگ در همه‌جای پایگاه کمونیست‌ها از جمله اتحاد جماهیر شوروی و چین حضور داشت. ونزوئلای چپ گرا به رهبری هوگو چاوز هم با استفاده از آن به عنوان رکن اصلی تمام حضورهای سیاسی‌اش و هم‌چنین لباسی که به تن می کند، این سنت را زنده نگه‌داشته‌ است. این رنگ را همیشه به نحوی حفظ کرده است تا نشان دهد که چاوز و ونزوئلا با قدرت در سنگر سوسیالیسم حضور دارد: یا به صورت کراواتی قرمز که با کت و شلوارش در سفرهای رسمی استفاده می کند،‌ یا‌ یک کلاه کوماندویی قرمز با شاخه زیتون که او اغلب به نشانه پیشینه نظامی خود به سر می‌گذارد، یا لباس سر تا پا قرمزی که برای برنامه تلویزیونی هفتگی می پوشد.

مائو
او کشوری تاسیس کرد که مبتنی بر ایدئولوژی و کیش شخصیت است و اعضای آن تمام مردم چین را مورد ارعاب قرار می دادند.. پس طبیعی است که از مائو تسه‌تونگ انتظار داشته باشیم که یک شیوه مد را نیز رایج کند.

در طول حکومت 30 ساله وی به عنوان آقای چین و قهرمان ملی،‌ مائو مرتباً با کت 4 جیب که توسط یک چینی انقلابی به نام "سان یات سن"، طراحی شده بود ظاهر می‌شد. این لباس به منظور مقابله با کت و شلوار غربی تولید شده بود. هم‌زمان با بهم ریختگی‌های انقلاب فرهنگی، انواع رنگ سبز، خاکستری یا آبی لباس مائو در همه جا دیده می‌شد که قابلیت استفاده هم برای زنان و هم برای مردان را داشت. در زمانی که تمام رقبایی که کاپیتالیست می‌نامیدند را قلع و قمع می‌کردند، همه جوانان پیرو مائو این لباس را انتخاب می کردند. اما بعد از مرگ مائو در سال 1979، این لباس از مد افتاد. تقریباً همه رهبران کنونی چین بدون استثنا، لباس‌های غربی می‌پوشند. البته این لباس هنوز میان مسن‌ترها و روستاییان متداول است. حتی در بوتیک‌های هنگ کنگ و شانگهای به عنوان یک لباس مردمی به عنوان طعنه پست‌مدرنیسمی، میان جوانان شهرنشین رایج شده است.
منبع : فردا
دسته ها : خبر - سیاسی
سه شنبه سوم 6 1388

طنز/ علی‌آبادی، مردی که ول‌کن خدمت نیست

فرهنگ > طنز  - شهرام شکیبا

پایگاه خبری ورزشی ایران «PEONEWS» یک گفت‌وگو چاپ کرده بود با جناب آقای مهندس علی‌آبادی که البته به هیچ وجه سفارشی نیست والا و لابد فقط از سر تکلیف است و‌لا غیر...

در مقدمه این گفتگو آمده است: «مهندس محمد علی‌آبادی تصریح دارد که اصل مهم برایش خدمت به مردم است و از این منظر توجهی به این نکته ندارد که قرار است در چه بخشی از دولت دهم مشغول فعالیت شود.»

1- خدمت مهم است اما مسئله چیز دیگری ا‌ست. کردن یا نکردن، مسئله این است. جاهای دیگر را نمی‌دانم، ولی دست‌کم خدمات بی‌نظیر ایشان در ورزش بر هیچ‌کس پوشیده نیست. البته خدماتشان به کشور‌ها و تیم‌های حریف.
2- به زور که نمی‌شود! فکر کن کامپیوترت خراب شده و پسرعمه‌ات به زور می‌خواهد به تو خدمت کند و کامپیوترت را درست کند. منتها یک مسئله کوچک وجود دارد، که پسر عمه‌ات مکانیک تریلی است. حالا هی بخواهد به زور خدمت کند. بابا جان آچار رینگی 54 که به کار باز و بسته کردن کیس کامپیوتر نمی‌آید.

در مقدمه همین گفتگو باز هم آمده است: «آنان که با روحیات و ویژگی‌های رفتاری مهندس علی‌آبادی آشنایی دارند،‌ نیک واقفند که او انرژی زیادی برای کار کردن دارد.»
حالا تصور کن که پسرعمه‌ فوق‌الذکر انرژی زیادی هم دارد و می‌خواهد همه انرژی ذاتی‌اش را هم به کار ببندد.

نویسنده مقدمه از قول علی‌آبادی نوشته: «دل کندن از جامعه صمیمی ورزش به لحاظ عاطفی برایش سخت و دشوار است.»
1- می‌شه بگن چرا براشون دشواره؟
2- چهار سال علی‌رغم همه ویژگی‌های خاص، در مسیر باد شهریار قرار داشتن شرایط عاطفی خاصی ایجاد می‌کند؟
3- البته حق دارند. روز‌های خوشی زود فراموش می‌شود. ولی روز‌های اشک و آه و دریغ، یک صمیمیت خاصی را ایجاد می‌کند که به راحتی فراموش نمی‌شود.

علی‌آبادی:‌ «اگر رأی اعتماد نیاورم باز در یک قسمت دیگری از مملکتم خدمتگزار مردم خواهم بود.»
1- ای داد بی‌داد. با این حساب پسر عمه، قرار است اگر کامپیوتر نشد،‌ حتماً گوشی موبایل را با آچار کامیون تعمیر کند.
2- من نمی‌دانم این چه رسمی است که اگر کسی در ایران یک بار مدیر شد، باید سرانجام هم مدیر از دنیا برود و فقط سمتش هی عوض شود. مثلاً از شهرداری، بیاید سازمان تربیت‌بدنی و بعد از آنها برود وزارت نیرو.
3- واقعاً ربط شهرداری به تربیت‌بدنی و وزارت نیرو چیست؟
4- اگر علی‌آبادی در ورزش خوب بوده که همان جا بماند حالا که تجربه پیدا کرده. اگر هم بد بوده که نباید کار مهمتری به او داد.

دسته ها : ادبی - طنز - سیاسی
سه شنبه سوم 6 1388

انتخاب وزیر زن از سوی احمدی​نژاد عادی نیست

سیاست > چهره ها  - فاطمه راکعی

دولت دهم نمی‌خواهد مانند دولت نهم باشد گرچه رئیس هر دو دولت یکی است اما وزرای پیشنهادی در دولت جدید نشان‌دهنده تغییرات باور نکردنی در دیدگاه‌های رئیس‌جمهور است. پیشنهاد حضور سه زن برای در اختیار گرفتن کرسی وزارت چندان عادی به نظر نمی‌رسد گرچه احمدی‌نژاد دلایلی چون دلسوزی و مهربانی و عطوفت زنان را دستمایه گزینش خود قرار داده است. دولت در چهار سال گذشته یعنی در دوره دولت نهم دچار اقداماتی برای زنان یا بهتر بگویم علیه زنان شد که خبر از نگاه سنتی مردسالارانه و قیم‌مأبانه‌شان می‌داد. اینکه زنان را جنس دومی تصور می‌کرد که باید در سطح خانه محدود گردد و مشارکت اجتماعی از وی سلب شود. این مسئله غم‌انگیز برای زنان را با چند مثال اثبات می‌کنم.

1- حذف نام مشارکت از مرکز مشارکت زنان به مرکز زنان و امور خانواده، مسئله کاهش اجباری ساعت کار زنان که نتیجه‌اش خانه‌نشین کردن تدریجی زنان آگاه بود.

2- سهمیه‌بندی جنسیتی در دانشگاه‌ها برای کاهش تعداد زنان در سطح تحصیلات عالی و اجبار برای انتخاب رشته و مسئله بومی‌گزینی دانشجویان که شانس تحصیل در بهترین دانشگاه‌ها را از زنان گرفت.

مسئله بعدی که مسئله‌ای هویتی است موضوع به تزلزل انداختن کانون خانواده‌ها و ترویج ازدواج موقت از زبان بعضی از وزرای کابینه دولت نهم بود. قانون حمایت از خانواده و منشور حقوق و وظایف زنان که دولت ابلاغ کرد نیز تأکید شد بر چند همسری مردان. در این قانون حق مردان متمول که بدون اجازه همسر اول، همسران بعدی را اختیار کنند.

ماده 23 قانون حمایت از خانواده‌ با مخالفت قوه‌قضائیه و اصرار دولت به این قانون اضافه شد. علیرغم مخالفت و اعتراض زنان اصولگرا و اصلاح‌طلب و برگزاری ده‌ها نشست علمی، تخصصی حقوقی ارائه و به دیدگاه دولت این قانون را به مجلس ابلاغ کرد که با تلاش‌های زنان در مجلس جلوی آن را بگیریم، این خلاصه کارنامه دولت نهم است درخصوص زنان. متأسفانه زنان دولت تنها مخالفتی نکردند بلکه مدافع چنین اندیشه‌هایی هم بودند. آنچه که دیدگاه پیامبر اکرم (ص) و دیدگاه امام خمینی (ره) در عصر حاضر است مغایر با رفتارها و دیدگاه‌های دولت است. این دیدگاه‌ها مغایر با دیدگاه‌های این بزرگواران است. زنان باید در مقدرات اساسی کشور دخالت کنند، این جمله معروف امام خمینی (ره) است. نگاه برنامه‌ریزی شده برای خانه‌نشین کردن زنان کاملاً مغایر با دیدگاه امام (ره) است.

اما مسئله دیگری که اهانت بزرگی برای زنان به شمار می‌آمد، این مسئله بود که زنان باید در آماده‌باش جنسی باشند، آیا اهانت از این بیشتر می‌شد. مسئله‌ای که علناً در روزنامه‌های رسمی دولت درج شد. برایم جالب است که  حال در دولت پیشنهاد سه وزیر مطرح می​شود مورد حمایت شدید رئیس دولت قرار می​گیرد.
به یاد داریم که سیدمحمد خاتمی زنان را در سطح معاون رئیس‌جمهور بالا برد و چگونه به مخالفت با همین اقدام ایشان هم پرداختند. حال چگونه است که این دولت سه وزیر زن می‌گذارد، با استدلال‌ها و بیان‌هایی که مشخص می‌کند اعتقادی بر آن نیست.

مثلاً رئیس‌جمهور می‌گوید: ایشان با اینکه یک خانم بود فلان کار را انجام داد. یا وزیر رفاه را چون که دلسوزترند برای محرومان زن انتخاب کرده‌اند.
زنان به طور کلی دلسوزند و دگرخواهی بر آنها چیره است و خیرخواه هستند و مسئولیت‌پذیر هستند، پس بیاییم هزاران وزیر زن پیشنهاد بدهیم.

حتی در اصولگرایان هم زنان موفق و برجسته‌ای داشتیم که آنطور که باید رشد نکردند و آقای احمدی‌نژاد آن را انتخاب نکردند.در بسیاری از این وزیران پیشنهادی شاهد هستیم زنانی پیشنهاد نشده‌اند که در امور اجرایی سرآمد باشند.اگر دلسوزی ویژگی است برای وزیر رفاه بودن همه زنان ایرانی دلسوز هستند پس گزینه‌های بی‌شماری هست.

مردم فراموش نمی‌کنند رفتارهایی که با زنان شد به لحاظ احترام و کرامت و درک واقعیت‌های اجتماعی و خانوادگی که سال‌هاست تضییع می‌شود.
نهایتاً کسانی را که انتخاب کردند گمان نمی‌رود کسانی باشند که تبعیض‌زدایی کنند و مدیریت قوی داشته باشند و حق زنان را احقاق کنند.

بعید می‌دانم از تفکرات این زنان ساختار زیربنایی فکری و حتی روساختی به نفع زنان بیرون بیاید. مسئله ما زن و مرد بودن نبود. به انسان‌ها باید شایسته‌سالارانه نگاه شود.
به هر حال دیدگاه‌هایشان از صحبت‌های ایشان لو رفت و ملاکشان منطقی نیست، استنباط‌های ایشان اصولی نبود. در نهایت باوری برای جامعه زنان وجود ندارد که چند وزیر زن مشکل را برای زنان حل کنند. این قضیه یک پز سیاسی است و انگاشته‌اند که زنان تشنه قدرت هستند. مناظره انتخاباتی که هیچ وقت فراموش نمی‌شود و دیدگاه ایشان به زهرا رهنورد که زنی الگو است را هنوز فراموش نکردیم. شاید این بار زنان برای دولت دهم یک پز سیاسی هستند یا ترفند سیاسی که در صداقتش تردید هست.

نماینده مجلس ششم و عضو جبهه مشارکت

دسته ها : مقالات - سیاسی
يکشنبه اول 6 1388

آنچه در جوی می‌رود آب است

سیاست > چهره ها  - سیدعلی ‌میرفتاح

دلایل غنی باید و معنوی. . . ما در عرصه سیاست، شعر نمی‌گوییم و با تکیه بر اشراقات باطنی موضع نمی‌گیریم. توی سیاست و اقتصاد و مملکت‌داری، حساب، حساب دو‌دو تا چهارتاست و کسی که حجت می‌آورد ناچار است که واضح و روشن به عقل و استنادات عقلی رجوع کند. در مدیریت خردو‌کلان کشور ما، با احساسات سر و کار نداریم و قرار نیست کسی بیاید و مخاطبین خود را تهییج کند و آنها را برانگیزاند، بلکه باید از روی منطق و برهان، صغرا و کبرایی بچیند و دلایلی بیاورد که با نتیجه‌گیری‌اش همخوانی داشته باشد.

ضرب‌المثل شده است و لابد شنیده‌اید که «آن‌چه در جوی می‌رود آب است، آنچه در چشم می‌رود خواب است. . . پس نتیجه می‌گیریم که فلانی بر حق است.» از این نوع، این استدلال‌های خنده‌آور در این روزگار هم کم نمی‌شنویم، اما معمولاً آنها را با ظاهری عالمانه و در قالبی پیچیده عرضه می‌کنند و طوری موجه جلوه می‌دهند که گویی حساب و کتابی دقیق در پس آن نهفته است. آنها احساسات دم دستی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند و به جای عقل، نفس ما را مخاطب قرار می‌دهند و در بسیاری موارد هم، متأسفانه، ما را مجاب می‌کنند، اما همین که احساسات به کنار رفتند و عقل سر جایش آمد، تازه آن موقع می‌فهمیم که چطور خام شده‌ایم و چطور سرمان را شیره مالیده‌اند. بی‌جهت نبوده که منطقیون قدیم، حتی استفاده از شعر و کلام آهنگین را در مباحثات عقلی جایز نمی‌دانستند و از راه و روش عقلی و استدلالی در برابر هرچیزی که از جنس شعار و احساس باشد، حراست می‌کردند.

پس از این مقدمه اجازه می‌خواهم درباره موضوع مهمی صحبت کنم که تاریخ و آینده و اوضاع و احوال مملکت ما، تا حد زیادی، مرتبط با آن است. رئیس‌جمهور تیم اجرایی و وزیران خود را انتخاب کرده و قرار است مجلس اول، بحث کند و بعد هم رأی اعتماد بدهد و در مواردی هم ندهد. این بحثی قدیمی بوده و در قانون هم تصریح شده و ایضاً قریب صد سال است که کشور ما این روند را تجربه کرده است. گاهی به خطا رفته و گاهی به صواب. اینجا اتفاقاً از همان مصادیقی است که موافق و مخالف، دو دوتا چهارتای عقلی می‌کنند و حساب و کتاب دقیق انجام می‌دهند و در حالی که روی زمین قرار دارند و مضار و مزایای نسبی را بر‌می‌شمرند و موافقت و مخالفت خود را بیان می‌کنند. به هیچ‌وجه موضوع پیچیده‌ای نیست. نه بحث عرفانی است، نه بحث خیالبافی است و نه شعر و شعار و احساسات. با این همه به کرات و طی همین صد سال دیده شده که موافق و مخالف از همان استدلال‌هایی آورده‌اند که: «زیر ابروی مردمان چشم است، روی چانه‌شان پشم است، پس نتیجه می‌گیریم که فلانی بر حق است».

بی‌وجه نگران این نوع استدلال‌ها نیستم. پنج‌شنبه که دلایل انتخاب وزرا را شنیدم، این نگرانی به جانم افتاد. برای شما هم نقل می‌کنم تا ببینید که جای این دو دوتا چهارتا کجاست: «رئیس‌جمهور درباره دلیل اینکه چرا یک زن را به عنوان وزیر بهداشت انتخاب کرده است، گفت: خانم‌ها در ارزیابی بیماری‌ها به خاطر حجب و حیایشان بیماریشان را از همسرشان هم پنهان می‌کنند. گفتیم یک مدتی خانم متخصص درجه یک بیاید جایی که خانم‌ها چک شوند. خانم‌ها اگر سالم باشند جامعه سالم خواهد شد. وزیر بهداشت باید خدمات را آن‌قدر گسترش دهد که هر سه ماه یکبار چک شوند و این خانم فوق تخصص زنان دارد. . .» از آن طرف هم البته هست. از طرف نمایندگان را می‌گویم. آنها هم دلایلی می‌آورند و پیش‌بینی‌هایی می‌کنند که آدم نگران می‌شود. البته یادمان نرود که این بحث‌ها جنبه رسانه‌ای پیدا کرده و کمی از مدار اصلی‌اش احتمالاً خارج شده. امروز باید مذاکرات مجلس را بشنویم تا ببینیم که آیا دلایل غنی و معنوی هستند یا اینکه به جایش رگ گردن به حجت قوی می‌کنند. . .

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : مقالات - سیاسی
يکشنبه اول 6 1388

طنز/ هی‌نامه

فرهنگ > طنز  - شهرام شکیبا

بشنو، این نی هی حکایت می‌کند / بشنو،‌ هی این نی شکایت می‌کند
از چه نی شاکی‌ست آخر این پسر؟ / از چه هی‌ شاکی‌ست آخر ای پسر،
گرچه نی شاکی‌ست، بانگش نیست باد / هرکه هی شاکی‌ست، بانگش نیست باد
نی هی از دوری حکایت می‌کند / هی نی از دوری شکایت می‌کند
کز نیستان‌ها مرا ببریده‌اند / آری‌ از آنجا مرا ببریده‌اند

گرچه در اسپانیا کس نی ندید / پرده‌هایش پرده‌های «مادرید»
ای به یادت هی هی و هیهای من / ای به قربانت همه نی‌های من
این‌قدر نی هی نبر از نیستان / این قدر هی نی نبر از نیستان
هی بریدی نی، چه شد آخر، بگو؟ / نی‌ بریدی هی، چه شد آخر، بگو؟
ای برادر جای نی، حرفی بزن / هی نگو هی، جای هی حرفی بزن
بی‌خودی هی نی‌نی و هی‌هی نکن / این‌قدر هی هی‌هی و نی‌نی نکن

باز سر کن شعر بودار ای حکیم
اندکی رندی کن و چیزی بگو / از مقام و پست یا میزی بگو
گرچه شعرم عالی و محکم نشد / هیچ بیتی از تمامش کم نشد
بی‌خودی از نی نوشتم، خوب بود؟ / «نی» نوشتم، «هی» نوشتم، خوب بود؟
«بشنوید ای دوستان این داستان / در حقیقت نقد حال ماست آن»
بود مردی دائماً در نیستان / از نیستان‌های عالم،‌ نی‌ستان

روز و شب نی می‌برید و می‌برید / روز و شب هی می‌برید و می‌برید
نی بریدن را شدیداً دوست داشت / هی بریدن را شدیداً دوست داشت
نی برید و نی برید و نی برید / هی برید و هی برید و هی برید
آن‌قدر نی از نیستان‌ها برید / آن‌قدر هی از نیستان‌ها برید
تا که نی رفت و نیستان شد خراب / دیده‌اش از هجر نی‌ها شد پرآب
روز و شب از غصه نی‌ گریه کرد / از غم کمبود نی، هی گریه کرد

بس که نی‌نی گفته و هی گفته بود
هرکه می‌دیدش به او می‌گفت: «نی» / در جوابش مرد هم می‌گفت:‌ «هی»
نی بگفت و نی شنید و هی شنید / هی بگفت و هی شنید و نی شنید
نی به هر جمعیتی نالان شده / هی به هر جمعیتی نالان شده
نی دوای نخوت و ناموس ماست / نی چو افلاطون و جالینوس ماست
«نی» نوشتم،‌ لیک قصدم «نفت» بود / هی نوشتم، لیک قصدم نفت بود

وقت، وقت سوخت‌های هسته‌ای‌ست
رفت نفت و نفت رفت و رفت نفت / «خر برفت و خر برفت و خر برفت»
چشم‌های ما به دستان شماست / پس بکوشید این انرژی حق ماست
بیت بالا بود جان این کلام / پس سخن کوتاه باید،‌ والسلام

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : ادبی - طنز - سیاسی
يکشنبه اول 6 1388

طنز/ بهبهانی، بهبهانی، بهبهانی و باز هم بهبهانی

فرهنگ > طنز  - شهرام شکیبا

حمید بهبهانی وزیر راه دیروز در جمع خبرنگاران گفته است: «رسانه‌ها موظف هستند مردم را آرام کنند تا ما در جهت افزایش ایمنی و نوسازی ناوگان حرکت کنیم.»

موقعیت اول: هواپیما
خلبان:
«مسافرین محترم خسته نباشید. خلبان با شما صحبت می‌کنه. لطفاً آرام و راحت باشید. از مهمانداران محترم و محترمه هم خواهش می‌کنم که به ترتیب آقایان و خانم‌ها را به آرامش دعوت کنند که خدای ناکرده محرم و نامحرمی نشه. ما الان در ارتفاع 2000 پایی از سطح دریا، داریم برای سقوط آماده می‌شیم. لطفاً آرام باشید. ناوگان هواپیمایی داره در جهت افزایش ایمنی و نوسازی حرکت می‌کنه. البته به عمر شماها قد نمی‌ده، ولی به هر حال آیند‌گان در امان خواهند بود. لطفاً اشتباه من رو ببخشید. هواپیمای ما همان‌طور که آقای بهبهانی گفتند سالم بوده ولی انفارکتوس کرده. البته طبق معمول اشتباه اصلی از منه، هیچ کس دیگه‌ای مقصر نیست. خدا همه مونو بیامرزه. سرپل صراط همدیگه رو می‌بینیم. قرارمون یادتون نره!»

موقعیت دوم: اسباب‌بازی‌فروشی
بچه: بابا من از اینا می‌خوام.
پدربچه: نمی‌شه. اسباب‌بازی جنگی نمی‌خرم.
بچه: پس چی می‌خری؟
پدربچه:‌ من نمی‌دونم شما بچه‌های این دوره زمونه چرا این قدر اسباب‌بازی می‌خواین. ما که بچه بودیم، با کاغذ برش و حصیر و سریش یه بادبادک می‌ساختیم و یه ماه باهاش بازی می‌کردیم.
بچه: نه! بادبادک نمی‌خوام. الان یه اوضاع و احوالی شده که بادبادک هم نمی‌شه هوا کرد. تا بره هوا می‌افته.
پدربچه: چرا؟
بچه: از بس که رسانه‌ها بی‌اعتمادسازی کردن وگرنه کسی مقصر نیست. هر چه که بره هوا لاجرم باید پایین بیاد دیگه. حالا یا آروم آروم یا یهو و یه دفه‌ای ولی این رسانه‌ها هی شلوغش می‌کنن.
حمید بهبهانی وزیر راه: «هشدار می‌دهم روی سوانح مانور دادن کافی نیست و باید برای اعتمادسازی مردم کار کنید. رسانه‌ها وظیفه سنگین‌تری از ما دارند و باید مردم را آرام کنید.»
1- ببخشید این هشدار به که و برای چیست؟ به آنها که سوار می‌شوند؟ به آنها که می‌افتند؟ به آنها که می‌اندازند؟ یا به آنها که می​گویند ای وای چرا افتاد؟
2- اساساً وقتی سانحه رخ می​دهد، باید روی چه مانور داد؟​ شما جای ما باشید روی چی مانور می‌دهید؟
3- البته که رسانه​ها وظیفه سنگین​تری دارند. شما می​اندازید گردن خلبان بنده خدا و تمام می​شود، او هم که به رحمت خدا رفته و حرفی ندارد. ما که می‌خواهیم بیندازیم گردن اصل کاری که از قضا گردن هم نمی​گیرد کارمان والذاریات است

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : ادبی - طنز - سیاسی
يکشنبه اول 6 1388
نامه یک امام صادقی به آیت الله علم الهدی
ناگهان متوجه قضایای اخیر شدم که ای وای بر ادعا،آنانکه مانع از اعزام دانشجویان به جبهه ها و لبیک گفتن به ولی فقیه زمان بودند چگونه هم اکنون از بلند گوی حرم رضوی مدافع بسیج و آرمانهای جبهه ها و ولی فقیه هستند و آنانکه دیروز هم رزم و همسنگر امام و مشوق دانشجویان و جوانان در مشارکت در کارزار دفاع مقدس بودند را امروز به عنوان نخبگان سیاسی اهل معامله ای معرفی می شوند و در جایی که منافعشان به مخاطره افتد به اصطلاح مسیر خود را تغییر میدهند و ضد.....؛ضد ......؛ضد......؛میخوانند.
یک دانشجوی قدیمی دانشگاه امام صادق(ع) در نامه سرگشاده ای خطاب به آیت الله سید احمد علم الهدی، معاون آموزشی اسبق این دانشگاه و امام جمعه فعلی شهر مقدس مشهد، که نسخه ای از آن برای "تابناک" ارسال شده، آورده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت آیت الله سید احمد علم الهدی

امام جمعه محترم مشهد و معاون آموزشی دانشگاه امام صادق(ع) در دوران دفاع مقدس
با سلام

چند روز قبل خبرگزاری ایرنا از قول جنابعالی مطالبی نقل کرد که در مراسم طرح ولایت بسیج طلاب کشور فرمودید: "رهبر معظم انقلاب و ولی فقیه حجت امام زمان(عج) در زمان غیبت هستند و سخنان و رهنمودهای ایشان فصل الخطاب آحاد مختلف جامعه و مسوولان و نخبگان است. "

اینجانب بعنوان دانشجوی دانشگاه امام صادق (ع) که افتخار آشنایی قبلی با حضرتعالی را دارم هر چه کوشیدم ابهاماتی که با خواندن این عبارت به ذهنم سرازیر شد را رفع کنم موفق نشدم نهایتا به خود شما متوسل شدم که شاید پاسخی بیابم.

حضرت آیت الله! گمان کنم از نظر سنی شما بیشتر از بنده حضرت امام خمینی را درک کرده اید و گمان می کنم حتما بیشتر از بنده واقفید که حضرت امام، استاد مقام معظم رهبری بوده اند و حتما بیشتر از من مستحضرید که نظریه ولایت فقیه را خود ایشان مطرح کرد و در اندیشه و عمل سیاسی به کار گرفتند و حتی بهتر از بنده میدانید که درباره آن با چه بزرگوارانی وارد چه مباحثی شد و...

بنابراین تصدیق می فرمایید که این مقدار ابراز شیفتگی و تبلیغ از مقام ولایت فقیه و این گونه سرزنش نخبگان؛ که بسته به شرایط روز و محاسبات مرسوم ،با این موضوع برخورد می کنند؛ طبعا بایستی در زمان امام خمینی با شدت بیشتر و دست کم با شدت امروزی از سوی شما مشاهده می گردید باز هم یادتان هست که در اوایل شروع دفاع مقدس و تا پایان، دانشجویان یکی از اصلی ترین رده های اداره کننده امور جنگ از رزمنده تا فرمانده دسته و فرمانده لشکر و حتی فرماندهی سپاه بودند و در آن زمان دانشگاه امام صادق (ع) که با عنوان امامی معصوم و با شانی مشخصا مذهبی و به عنوان دستاورد انقلاب اسلامی و امام خمینی تاسیس شده بود قاعدتا می بایست پیشتاز لبیک به دعوت ولی فقیه زمان در راه جهاد و شهادت می بود.

حضرت آیت الله! ما و بسیار دانشجویانی هستند که شهادت میدهند علیرغم دعوت امام خمینی برای پر کردن صفوف رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد حق علیه باطل جناب آقای علم الهدی از جمله موانع مستحکم در راهی شدن دانشجویان دانشگاه امام صادق به جبهه ها بوده اند و حتی فراموش نکرده اند که بنده خدایی که بخاطر لبیک امام عزیزش و اعزام به جبهه ها خلاف میل شما با حکم اخراج از دانشگاه با دستور شما مواجه شد و فقط وساطت و تلاشهای مجدانه حضرت آیت الله باقری کنی ایشان را از اخراج نجات داد و مجازات کمتری برای وی در نظر گرفته شد.و حتما بحث هایی که دانشجویان رزمنده با مسئولان دانشگاه در خصوص ارشادی یا مولوی بودن فرمایشات امام برای رفتن به جبهه ها می نمودند به خاطر دارید.

حضرت آیت الله!
به راستی بزرگترین معلم بشر تاریخ است وتغییرات دولت ها و قدرتها ،چه ادعاهایی می تراشد؟ و چگونه شخصیت ها را تغییر میدهد. در حین خواندن مطالب شما بی اختیار با خودم فکر می کردم انگار دیروز بود که در ورودی خوابگاه دانشگاه اعلام کردند نماینده امام در شورای عالی دفاع ،جانشین فرمانده کل قوا و رییس مجلس شورای اسلامی در نمازخانه سخنرانی دارند من که به تازگی از جبهه بر گشته بودم به اتفاق دیگر دانشجویان به نمازخانه رفتیم و آقای هاشمی رفسنجانی با لشگرمحافظین و همراهانش وارد شدند عجب سر درگمی؟همین دیروز بود ؟!هنوز بسم الله نگفته چشم ایشان به 5 یا 6 عکس شهدای دانشگاه افتاد و با تعجب از جمع دانشجویان آمار شهدای دانشجو را پرسید؟

وقتی همگی پاسخ دادیم همین تعداد است رو به حضرت آیت الله مهدوی کنی گفتند همین فردا دانشجویان را راهی جبهه ها کنید که موانع دانشگاه برای رفتن به جبهه برداشته شد و اگر حافظه یاری نماید ظرف چند روز (حد اکثر یک هفته )با این اعلام دانشجویان بسیجی که از سیاستهای مسئولان دانشگاه ازجمله و مشخصا جنابعالی مبنی برتقدم تحصیل بر جهاد و شهادت و سختگیری درصدور مجوزرفتن به جبهه ها به تنگ آمده بودند به یک باره بصورت تهاجمی ثبت نام و اعزام شدند.

ناگهان متوجه قضایای اخیر شدم که ای وای بر ادعا،آنانکه مانع از اعزام دانشجویان به جبهه ها و لبیک گفتن به ولی فقیه زمان بودند چگونه هم اکنون از بلند گوی حرم رضوی مدافع بسیج و آرمانهای جبهه ها و ولی فقیه هستند و آنانکه دیروز هم رزم و همسنگر امام و مشوق دانشجویان و جوانان در مشارکت در کارزار دفاع مقدس بودند را امروز به عنوان نخبگان سیاسی اهل معامله ای معرفی می شوند و در جایی که منافعشان به مخاطره افتد به اصطلاح مسیر خود را تغییر میدهند و ضد.....؛ضد ......؛ضد......؛میخوانند.

به راستی ماجرای عجیبی است هر چقدر تلاش کردم نتوانستم خودم را قانع کنم که چه شده است که کسانیکه دیروز دوستان مان را فقط وفقط به جرم اطاعت از ولایت فقیه زمان و حضور در سنگر دفاع مقدس و جبهه های نبرد تهدید به اخراج از دانشگاه و تعویق ترم تحصیلی می نمودند و حتی در مواردی نیز عملا تهدید خود را عملی ساختند امروز که جانبازی و ایثار و شهادت همان گروه مظلوم به ثمر نشسته است مخالفین دیروزمدافعین ذوب شده در ولایتند و آنان که کاروان عظیم و غافله از خود گذشتگی را هدایت و تشویق می نمودند امروز مورد خشم و غضب.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
امضاء محفوظ
منبع : تابناک
جمعه سیم 5 1388
X