دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1826790
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

  • خبر از ظهور تو...


سراپا کویریم و چشم‌انتظاری
که یک روز، یکریز بر ما بباری
بیا جامه‌ات را به جنگل بپوشان
که قرآن بروید، قناری قناری
و مرداب‌هایی که در خواب هستند
بیاشوب‌شان، آی، همواره جاری!
در اینجا که تصویر باران مجازی‌ست
چه زیباست در چشمت آیینه‌کاری
تو روشن‌تر از آنی، ای نور غیبی،
که خورشیدها را به یاری بیاری
قسم می‌خورم شب پُر از خستگی شد
به آن کهکشانی که در چشم داری
خبر از ظهور تو می‌داد، ای عشق!
نسیمی که می‌رفت با بی‌قراری...

ابراهیم رسکتی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه دوم 8 1388
  • مُنتظرم تا...

حالا سه شب گذشته که من توی این اتاق...
شب‌های من ولی همه بی‌ماه، بی‌چراغ
فنجان چای سرد شده... رخت‌های چرک
ظرف غذا که پخته و سر رفته از اجاق
خودکار بیک و کاغذ بی‌کار روی میز
حتّی برای شعر ندارم دل و دماغ
پر کرده است خلوت پاییزی مرا
یک گربه پشت پنجره، یک صبح پر کلاغ
دورم من از تو، ماهی دور از زلال آب
دور از توام، پرندة دور از هوای باغ
سرد است خانه، منتظرم تا بیاورد
از تو کلاغ قصّه، خبرهای داغ داغ
من در کدام لحظه به چشم تو می‌رسم؟
تو در کدام ثانیه می‌اُفتی اتفاق...؟!

انسیه موسویان

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه دوم 8 1388

موعود روزهای پر از انتظار من

 

     

موعود روزهای پر از انتظار من

  آقا تویی قرار دل بیقرار من 

از های و هوی این تن خاکی دلم گرفت

 کی می رسد برای همیشه بهار من 

کی می رسد طلوع عدالت ز پشت ابر 

 یا جلوه می کند گل نرگس، نگار من 

مردم در این خزان غریبی ز انتظار 

 آقا محک بزن به صداقت، عیار من

  یک روز عاقبت دل من سبز می شود 

وقتی نظر کنی ز محبت به کار من 

 ای قائم عدالت حق، صاحب الزمان  

بگذر شبی ز کوچه ما، از کنار من 

 

 شاعر: علیرضا ایمانی پور

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه دوم 8 1388
فدای آمدنت! ... با بهار می آیی ؟      

تو از فراز زمین، از غبار می آیی
از انتهای شب انتظار می آیی

سوار ابر به سمت عروج می تازی
به دست، بیرقی از ذوالفقار می آیی

تو از قبیله نوری، تو از قبیله طور
تو با عشیره آیینه دار می آیی

تو از تبار غدیری و از نژاد فدک
چرا به ساحل دل، سوگوار می آیی

***

 

پر است خلوتم از عطر ناب شب بو ها
فدای آمدنت! ... با بهار می آیی ؟

***

شعر: حامد حجتی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه دوم 8 1388

در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم

تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم

شب هجران تو اخر نشود رخ ننمایی

در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم

آید آن روز که در بازکنی پرده گشایی

تا به خاک قدمت جان و سر خوش بیازیم

به اشارت اگرم وعده دیدار دهد یار

تا پس از مرگ به وجد آمده در ساز و نواییم

گر به اندیشه بیاید که پناهی سا به کویت

نه سوی بتکده رو کرده ونه راهی حجازیم

ساقی از آن خم پنهان که ز بیگانه نهان است

باده در ساغر ما ریز که ما محرم رازیم

حضرت امام خمینی (ره)

شنبه دوم 8 1388

از شنبه بیزارم


مرا از جمعه ها آغاز کن , از شنبه بیزارم

که از حس غریب و مبهم آدینه سرشارم



من از تعطیل چشمان شما نه بر نمی گردم

خدا هم خواسته , پس من کیم تا دست بردارم ؟



و اعجاز شما در جمکران , معراج شعری شد

که بعد قله اش هرگز نخواهد شد پدیدارم



غروب و انتظار و پنجره شد مال من آقا

کمی تعجیل کن , آشفته از این جمعه بازارم



به شوقت چشم های خسته را تا عشق می آرم

از اینجا می رسی ؟ باشد ... بگو تا چند بشمارم؟



گلاب و عطر خاک و ضجه ضجه آیه قرآن

و نرگس در مسیر خالی پروانه می کارم



برایم هفته از دیدار تو , آغاز می گردد

مرا از جمعه ها آغاز کن , از شنبه بیزارم

 

 

 

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه دوم 8 1388
 کاش باز آیی


مثل باران بی‌ریا و ساده‌ای
چون دعا، مهمان هر سجاده‌ای

باز هم می‌آیی از یک راه دور
شهر را پر می‌کنی از عطر و نور

سبز می‌رویی میان قلب‌ها
عطر گل‌ها را تو می‌بخشی به ما

چشم خواب آلوده را تر می‌کنی
غصه‌ها را زود پرپر می‌کنی

می‌شوی هم‌صحبت پروانه‌ها
می‌نشانی عشق را در خانه‌ها

با تهی‌دستان محبت می‌کنی
شادمانی را تو قسمت می‌کنی

پیشوازت ماه می‌آید ز اوج
نور می‌ریزد به پایت موج موج

انتظارت همدم دیرین ماست
حرف‌هایت صحبت شیرین ماست

زودتر ای کاش بازآیی ز راه
گل می‌کنی چون ماه در باغ نگاه

رابعه راد
دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه سیم 7 1388
 

از مقابل‌ دلم‌ عبور کن‌

زخم های‌ کهنه‌ را مرور کن‌

 

باز هم‌ بیا سری‌ به‌ ما بزن‌

خانه‌ را پر از نشاط‌ و شور کن‌

 

خوب‌ من‌ بیا و با حضور خود

شهر را دوباره‌ غرق‌ نور کن‌

 

از میان‌ کوچه‌های‌ قلب‌ من‌

ـ عاشقانه‌ ـ باز هم‌ عبور کن‌

 

مثل‌ صاعقه‌ ولی‌ بلندتر

در شب‌ خیال‌ من‌ خطور کن‌

 

من‌ که‌ روسیاه‌ این‌ قبیله‌ام‌

تو به‌ خاطر خدا ظهور کن‌

 

عبد الرحیم سعیدی راد

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه سیم 7 1388

کرامات نورانى


  هلا روز و شب فانى چشم تو

 دلم شد چراغانى چشم تو
 به مهمان، شراب عطش مى دهد
 شگفت است مهمانى چشم تو
 بنا را بر اصل خمارى نهاد
 ز روز ازل بانى چشم تو
 پر از مثنویهاى رندانه است
 شب شعر عرفانى چشم تو
 تویى قطب روحانى جان من
 منم سالک فانى چشم تو
 دلم نیمه شب ها قدم مى زند
 در آفاق بارانى چشم تو
 شفا مى دهد آشکارا به دل
 اشارات پنهانى چشم تو
 هلا توشه راه دریادلان
 مفاهیم طولانى چشم تو
 مرا جذب آیین آیینه کرد
 کرامات نورانى چشم تو
 از این پس مرید نگاه توام
 به آیات قرآنى چشم تو !

 

دکتر سید حسن حسینی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه سیم 7 1388
 

به دنبال تو میگردم

به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را
بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را

تمام جاده را رفتم غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام رد نشانت را

نگاهم مثل طفلان زیر باران خیره شد بر ابر
ببیند تا مگر در آسمان رنگین کمانت را

کهن شد انتظار اما به شوقی تازه, بال افشان
تمام جسم و جان لب شد که بوسد آستانت را

کرامت گر کنی این قطره ناچیز را شاید
که چون ابری بگردم کوچه های آسمانت را

الا ای آخرین طوفان! بپیچ از شرق آدینه
که دریا بوسه بنشاند لب آتش نشانت را

حسین اسرافیلی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه سیم 7 1388

تو بیایی...


بی‌تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سال‌ها، هجری و شمسی، همه بی‌خورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم‌های نگران، آینة تردیدند
نشد از سایة خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گِرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پیِ خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند، ولی ماهی‌وار
باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند
در پیِ دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه، به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل‌ها را همه با فاصله‌ات سنجیدند
تو بیایی، همه ساعت‌ها، ثانیه‌ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

 دکتر قیصر امین پور

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه سیم 7 1388
X