یا منتقم ثار الله ...
الشام...الشام...الشام...غربت شمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
می خواهم ای شام نیلی! آنقدر آتش بگریم
تا عاقبت گم شوم گم گم در غبار شهیدان
می خواهم آنسان بگریم تا در تف خون بپیچد
پژواک فریادهای دنباله دار شهیدان
هیهات هیهات هیهات: بانگ انا الحق عشق است
هیهات گو می روم من تا پای دار شهیدان
ای عشق آلوده دامن ! شاید شفیع تو باشم
گر روز محشر بر آرم سر از تبار شهیدان
جان بر لب آمد کجایی ؟ ای خون بهای من و عشق!
الغوث الغوث الغوث ای انتظار شهیدان
عبد الحمید رحمانیان
یامهدی .......
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حکایت کرده باشی
گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی
گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا
آیینه یی را غرق حیرت کرده باشی
در سال های سال دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی
حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حدیثی را روایت کرده باشی
یا در میان کوچه های تنگ و خسته
نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی
پس بوده یی و هستی و می آیی از راه
تا حق دل ها را رعایت کرده باشی
پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!
نغمه مستشار نظامی
یا ابا صالح ....
در روشنای چشم تو تطهیر میشوم
آغاز یک جنون نفسگیر میشوم
چشمی که هر غروب برای سرودنش
با هر چه وزن و قافیه درگیر میشوم
آن سو نگاه توست که تکرار میشود
این سو منم که بسته به زنجیر میشوم
هر شب در عمق دیده من خواب میشوی
یک روز با ظهور تو تعبیر میشوم
ای آخرین دلیل غزل بی صدای تو
مثل سکوت پنجره دلگیر میشوم
میآیی و مقابلم آیینه میشوی
آنوقت در نگاه تو تکثیر میشوم
محبوبه بزم آرا ـ خراسان
سلام بر سپیده بر سجود سبز و سادهات
و آسمان آبی نگاه رو به جادهات
بخوان بخوان طلسم شب شکنترین صدای توست
و آخرین امید ما صدای آشنای توست
فقط بگو چقدر تا سپیده راه مانده است
و چند درد دل برای گوش چاه مانده است
به روح سبز و سادهات قسم که زرد گشتهام
طبیب آشنای من اسیر درد گشتهام
چو سنگ زیر آسیا غم زمین به شانهام
ز بس که چرخ خوردهام گمان که مرد گشتهام
و این تمام هستی من است دست و دشنهای
و اسب خستهای که راهی نبرد گشتهام
ظهور کن که این طلوع آخرین ستاره است
زمان سکه خوردن رسالتی دوباره است
سوار سبز پوش شب شکن! ستارهام ببخش
غروب کردهام، سپیدهام دوبارهام ببخش
خلیل آب و آیینه تبر بکش ظهور کن
بتان شهر مکه را بگیر و زنده، گور کن
نمیروم به خانه تا تو باز گردی از سفر
شنیدهام که میرسی غروب جمعه بیخبر
بهمن کرم اللهی ـ لرستان
تقدیم به امام زمان
آیا شود که گوشه چشمی به ماکنی؟
از درگه عنایت تو ما کجا رویم؟
عمری بود که مست می ناب تو شدیم
از لطف توست بر سر خوانت نشستته ایم
دست محبتی تو بکش بر وجودمان
بی عشق تو زندگی ما فلج شده
دستان ما جدا زحریمت نمی شود |
مرنضی شاهمندی |
تو حاضری بی آنکه .....
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حکایت کرده باشی
گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی
گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا
آیینه یی را غرق حیرت کرده باشی
در سال های سال دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی
حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حدیثی را روایت کرده باشی
یا در میان کوچه های تنگ و خسته
نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی
پس بوده یی و هستی و می آیی از راه
تا حق دل ها را رعایت کرده باشی
پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!
نغمه مستشار نظامی
صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بى تو حتى مهربانى حالتى از کینه دارد
بى تو مى گویند تعطیل است کار عشقبازى
عشق اما کى خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه مى خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه ها بویى از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دورى بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندى دیرینه دارد
در هواى عاشقان پر مى کشد با بى قرارى
آن کبوتر چاهى زخمى که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگى را مى گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
قیصر امین پور
دنیا بدون آمدنت ...
از هفته های رد شده یک جمعه قرض کن
این انتظار را ته خطی که ... " فرض کن!"
**************
از ابرهای روی سرم ترس دارم و
باید دوباره اشک شوم تا ببارم و ...
هی جمعه ها سه شنبه تر و هی سه شنبه ها ...
اصلا بگو چگونه ؟! بگو کی سه شنبه ها -
- نزدیک تر به ساعت موعود می شود؟
کی لحظه های دیر شده زود می شود؟!
پرواز یک پرنده بی پر قشنگ نیست
لطفا بیا ! نگو که دل واژه تنگ نیست
هر روز نقش تازه تری می کشم تو را
اما قشنگی تو به نقاش و رنگ نیست !
میدان باز تر شده یی خواستی ؟! بیا !
هر چند وقت آمدنت وقت جنگ نیست
یک ماه کاملی وسط آسمان عشق
آقا ! "خیال خام من اما ،پلنگ نیست! "
دنیا شروع خسته ی یک اتفاق بود
دنیا بدون آمدنت ... نه ! قشنگ نیست.
زهره جعفرزاده
یا صاحب الزمان
آیا شود که گوشه چشمی به ماکنی؟
از درگه عنایت تو ما کجا رویم؟
عمری بود که مست می ناب تو شدیم
از لطف توست بر سر خوانت نشستته ایم
دست محبتی تو بکش بر وجودمان
بی عشق تو زندگی ما فلج شده
دستان ما جدا زحریمت نمی شود |
ای آخرین جواب دل انگیز هر سوال
در متن قرن های پر از وحشت و ملال
ای باغبان ، که سخت و صبور ایستاده یی
تا دانه دانه سرخ شود سیب های کال
کی می شود به من برسی ؟ سیب زندگی
کی می شود بچینمت از شاخه ی خیال ؟
سیمرغ آرزوی منی ، آرزوی من
کی می رسم به قاف نگاه ات شکسته بال ؟
جاری ست طعم نام تو روی زبان عشق
مانند حس ناب حضور خودت زلال
نامت ، طنین رویش شیرین یک غزل
شعرم ، مسیر سبز عبور تو ای غزال
ای بی گمان سلاله ی ققنوس های سرخ
بیرون بیا از آتش سرد شک و سوال
بگذار تا خیال کنندت تو را ، بعید
بگذار تا که فرض کنندت تو را محال
هر قدر هم که دیر بیایی و راه دور
هر قدر هم که بگذرد این سال های سال -
- یک روز ذوالفقار نگاه ات به آسمان
پل می زند به سمت تبسم ، به شور و حال
حتی اگر نباشم و باشی ، چه دیدنی ست
آن لحظه های روشن و نوارنی وصال
تلخ است اگر چه بی تو همه عمر انتظار
ما را امید تا ابد است و تو را مجال
لیلا رسولی
خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد
هزار دست پر از خواهشند و گوش به زنگ
که آن انارترین روز چیدنش برسد
چه سالها که در این دشت منتظر مانده ام
که دست خالی شوقم به خرمنش برشد
بر این مشام و بر این جان چه می شود یا رب...!
نسیمی از چمنش ، بویی از تنش برسد
خدای من دل چشم انتظارم تا چند
به دور دست فلک بانگ شیونش برسد؟
چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن
خدا کند که از آن دور توسنش برسد
« سعید بیابانکی »