سپس به تحصیل در مدرسه آیت الله گلپایگانی در قم پرداخت و دوره چهارساله هنرجویی در مدرسه آناهیتا را نیز پشت سر گذاشت، سپس به فعالیت در عرصه سینما پرداخت و بازیگری در تلویزیون را نیز تجربه کرد.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. با پخش نمایش دو مرغابی درمه از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می کرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگر خود طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی درمه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، به درخواست مردم چندین بار از تلویزیون پخش شد.
پناهی؛ ترکیبی از سادگی، خلوص و طنزی تلخ
پناهی در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد از پرکارترین و خلاقترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود و به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن و سادگی و خلوصی که از رفتارش می بارید و نیز طنز تلخش، بازیگر نقشهای خاصی بود.
پناهی در سال ۶۷ برای بازی در فیلم "در مسیرتندباد" کاندید جایزه بهترین بازیگر نقش دوم شد، ضمن اینکه در سال ۶۹ برای بازی در فیلم "سایه خیال" که بر مبنای شخصیت او نوشته شده بود، نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد و در سال ۷۱ برای بازی در فیلم مهاجران نامزد دریافت بهترین بازیگر نقش دوم شد و دیپلم افتخار جشنواره نهم فجر را برای بازی در فیلم سایه خیال دریافت کرد.
با وجود کارنامه سینمایی و تلویزیونی حسین پناهی، به نظر می رسد وی بیشتر شاعربود و این شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت، ضمن اینکه آثار مختلف ادبی وی نیز از این امر حکایت می کند.
پناهی در"آژانس دوستی"؛ ساده و صمیمی
یکی از آثاری که پناهی در آن ایفای نقش کرده، سریال "آژانس دوستی" است. پناهی در این سریال نقش راننده ای ساده، تنها و شوریده حالی را بازی می کرد که البته بر اساس نظر بسیاری از کسانی که پناهی را می شناختند، وی در زندگی واقعیش هم همین گونه ساده بوده است.
شاید آنچه بیش از هر چیز دیگری باعث می شد پناهی به دل بنشیند، لحن صحبت کردن ساده اش، نگاه معصومش به زندگی و چهره دوست داشتنیش بود.
صفا، صمیمیت و صداقتی که در شعرها و نوشته های زنده یاد پناهی بود قابل وصف نیست و شاید دلیل این امر این است که این نوشته ها از دل پناهی می آمد و آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.
پناهی؛ یک روستایی ساده و مهربان، تجسم صمیمیت روستا
پناهی متولد یکی از روستاهای استان کهگیلویه و بویراحمد بود و به راستی تا آخر عمر هم نتوانست صفا و سادگی دل یک روستایی را با هیچ چیز دیگری عوض کند که روستاییان به سبب انس با طبیعت مهربانترند و چه داشته ای باارزشتر از مهربانی.
شعرها و حرفهای حسین پناهی صادقانه بود و همین باعث می شد که به دل بنشینند. جنس حرفهایش از جنس همان حرفهایی بود که شازده کوچولوی "آنتوان دوسنت اگزو پری" می زد.
همان شازده کوچولویی که با دیدن یک جعبه ای که سه سوراخ داشت به فکرش می رسید که "ممکنه خونه یک بره باشه"و همیشه از خودش می پرسید "این آدم بزرگا چقدر عجیبن؟!"و در نهایت همه فکر و ذکرش گلی بود که تازه در سیاره اش سبز شده بود.
کارنامه درخشان هنر پناهی
گذرگاه، گال، تیرباران، هی جو، نار و نی، در مسیر تندباد، ارثیه، راز کوکب، مهاجران، چاووش، سایه خیال، اوینار، هنرپیشه، مرد ناتمام، روز واقعه، آرزوی بزرگ، قصههای کیش (اپیزود اول، کشتی یونانی)، بلوغ، مریم مقدس و بابا عزیز از آثار سینمایی هستند که پناهی در ان ایفای نقش کرده است.
گرگها، آواز مه، محله بهداشت، بی بی یون، روزی روزگاری، مثل یک لبخند، ایوان مدائن، خوابگردها، هشت بهشت، قهرمان کیه، امام علی(ع)، همسایهها، آژانس دوستی، دزدان مادر بزرگ، آینه خیال، کوچک جنگلی، آشپزباشی، روزگار قریب، آقا فرمان، یحیی و گلابتون، شلیک نهایی، رعنا نیز مجموعه های تلویزیونی است که پناهی در آنها بازی کرده است.
همچنین این هنرمند در چند تله تئاتر نیز به ایفای مقش پرداخته و چندین تالیف نیز دارد که "من و نازی"، "ستاره"، "چیزی شبیه زندگی"، "دو مرغابی در مه"، "گلدان و آفتاب"، "پیامبر بی کتاب" و "دل شیر" از این جمله است، ضمن اینکه دو نوار با شعر و صدای حسین پناهی نیز منتشر شده است که "سلام خداحافظ" و "ستارها" نام دارند.
تداوم سادگیها و صمیمیت پناهی در جهانی دیگر
حسین پناهی سرانجام در 14 مردادماه 83 به دیدار معشوق حقیقی شتافت و رفت تا سادگیها و صمیمیتش را را در جهانی دیگر تداوم بخشد و چه زیبا از بهشت و مادر گفت که "به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد."
پناهی رفت اما نگاه ساده و معصومش همواره در خاطرات ما قاب گرفته شد. او رفت و هنردوستان را با افسوسی بزرگ تنها گذاشت که چرا زمانی متوجه ارزشهای چنین انسانهای ساده دل و عاشقی می شویم که دیگر در میان ما نیستند، شاید این رسم زمانه است که آنها که بیشتر می ارزند غریب ترند و تا وقتی هستند، متوجه شان نمی شویم.
... و چه زیبا و ساده بر سر مزار پناهی نوشته اند:
"حسین پناهی
شاعری...
نویسنده ای...
بازیگری...
کارگردانی...
و انسانی...
که آمد شهریور 1335
و رفت مرداد 1383
منبع : بازیاب
مدتی است که در مصاحبههایم با رسانهها تأکید میکنم اساس تشکیل وزارت رفاه اشتباه بوده. عدهای میپرسند چرا و عدهای دیگر نظرشان این است که این کار بازگشت به عقب و هدررفتن هزینهها و فرصتهاست.
حقیقت این است که ایرانیها اهل کار گروهی نیستند اما تکتک خوب کار میکنند. ما در کوتاه مدت و برای اینکه پروژهای سریعتر به سرانجام برسد، باید کاری کنیم که نیاز به همکاریمان به حداقل برسد. هرچه به هم وابستهتر شویم کار مشکلتر میشود. مثلاً آن زمان جهاد کشاورزی نبود و جهاد سازندگی بود و یک ایده این بود که خدمات جهاد سازندگی بیاید در شبکههای درمانی هر روستا، بعد پست را به اینها اضافه کنیم و اینها با هم همکاری کنند. یعنی یک مرکز باشد برای انجام چند کار نه اینکه هر کدامشان یک مرکز جداگانه داشته باشند. اما این ایده هرگز محقق نشد.
مثال دیگرش این است که توی دانشگاهها میبینید که هر استادی برای خودش یک مرکز تحقیقات درست کرده. یک ساختمان عظیم چند میلیاردی با امکانات و تجهیزات مدرن و آزمایشگاههای پیشرفته برای انجام یک کار تحقیقاتی که یا اتفاق نمیافتد یا اگر هم این کار انجام بگیرد کشورشمول نیست. به نظر میرسد بخش عمده اینها هزینه کردن اضافی است و اگر هر دانشگاه یک مرکز تحقیقات پیشرفته داشته باشد همه اساتید و محققان بیایند در این مرکز دور هم جمع شوند جلوی میلیاردها هزینه گرفته میشود.
پس حرف ما این است که هرچه وزارتخانه درست شود کاری از پیش نمیرود. اینکه یکجا سیاستگذاری میکند، هزینهاش با دیگری است، یا این وزارتخانه طرحی را پیشنهاد میدهد که در تضاد کامل با سلیقه آن وزارتخانه است، مشکل درست میکند و نتیجه همین میشود که حالا میبینید.
واقعیت تلخی است، اما ما ایرانیها، تضاد فردیمان مانع پیشرفت و حتی انجام کار میشود. کمااینکه این اتفاق الان دارد بین وزارت رفاه و وزارت بهداشت میافتد. بازهم میگویم هر روزی که وزارت رفاه منحل شود به نفع کشور است.
عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس
یک چیزی توجهم را به خودش جلب کرده و ذهنم را مشغول کرده، که نمیدانم مجاز به گفتنش هستم یا نه. لابد اگر گفتنش به صلاح نباشد، خود زعمای خبر قلم حذف رویش میکشند. به هر حال من مینویسم و امیدوارم که بد تعبیر نشود. از مدتها قبل، هر وقت که توی تلویزیون دادگاهی، یا محاکمهای یا اعترافی نشان میدهند، جدای از محتوای دادگاه و حرفهایی که رد و بدل میشود، فرم و شکل ماجرا هم توی چشم میآید و آدم را به فکر فرومیبرد که این چه لباسی است که تن زندانیها میکنند؟ آیا این لباس صرفاً یک یونیفرم ساده است که در نهایت بدسلیقگی انتخاب شده، یا نه، تعمدی هست که مجرم یا متهم را خفیف کنند و او را از چیزی که هست سرافکندهتر نشان دهند.
در اینکه هر زندانی لباس مخصوص خودش را دارد و موظف است که خود را بدان ملبس کند، ظاهراً شکی نیست، اما شما را به خدا از شغل و منصبتان فاصله بگیرید و منصفانه این رخت و لباس را برانداز کنید. آیا این لباس -که از اتفاق شبیه به البسه بیمارستان و تیمارستان است- با جرمی که مجرمین مرتکب میشوند تناسب دارد؟ توی متن، آدم میخواند که محاکمه سران اغتشاش و انقلاب رنگی و خیانت و توطئه بر پا میشود، اما توی تصویر میبینیم که جماعتی (عذر میخواهم که این تعبیر را بکار میبرم، قصد تحقیر و توهین ندارم، بلکه میخواهم تصویر ذهنیام را بازسازی کنم.) توی تصویر میبینیم که جماعتی شاخ شکسته پریشان حال با لباس خواب و دمپایی پلاستیکی -که حالا حتی توی حمامهای عمومیهم کاربرد ندارد- لاغر و زرد و نحیف وریش و مو به امان خدا رها کرده، کنار پاسبانی نشستهاند و سر به زیر افکندهاند. آیا این جماعت مجرم را با کت و شلوار و در نهایت مرتب بودن نمیتوان محاکمه کرد؟ عرضم را متوجه میشوید؟ من کاری به مسائل حقوقی ندارم. نمیگویم که روند دادگاه چگونه باید باشد یا نباشد، حتی عرضم منحصر به این مجرمین اخیر و این دادگاه آخر نیست.
کاری ندارم که قرار است قاتل محاکمه شود، یا زندانی سیاسی (که این دو قاعدتاً با هم فرق دارند) بلکه میگویم که خداوکیلی پوشاندن این لباس بر تن متهم یا مجرم، کمتر از وارونه سوار الاغ کردن و آفتابه به گردن انداختن و دور شهر گرداندن نیست. فراتر از این بگویم، این لباس جز در بستر خواب و بیماری به هیچ کار دیگری نمیآید و در هیچ موقعیت دیگری مناسبت ندارد. این آدمهای مجرم و معترف آیا با کت و شلوار اتو کشیده و کفش واکس زده و سر و موی اصلاح شده، نمیتوانستند اعتراف کنند و به کرده خود اقرار نمایند؟ یک پله از این هم آن طرفتر برویم. آیا توی زندان نمیشود لباس بهتری به تن زندانی کرد؟ آیا همه جای دنیا از همین کت و پیژامهها و دمپاییهای توالت به زندانیها میدهند؟ توی مملکت ما سابقهای بس طولانی وجود دارد که محض عبرت دیگران هم که شده، با گناهکاران به شکل توهین و تحقیر رفتار کنند.
توی داستانها خواندهایم که بعضی در افراط این توهین و تحقیر چنان پیش میرفتند که حتی به جنازه گناهکاران نیز رحم نمیکردند. چهار شقه میکردند و هر شقه را به دروازهای آویزان میکردند و بر جنازه اسب میراندند یا به آتش میکشیدند و. . . خدا را شکر توی قوانین مجازات اسلامی و بر مبنای فقه شیعه، حقوق متهمین و حتی مجرمین تصریح شده و جز مجازاتی که قاضی معلوم میکند، احدی حق تعرض و توهین ندارد. علاوه بر اینها در اخبار و احادیث و روایات به کرات آمده که پیامبر (ص) و معصومین (ع) یادآور حقوق انسانی متهمین و مجرمین شدهاند. برای همین چندان بیوجه نیست اگر حقیر متذکر این نکته بشوم که این مجرمین حق دارند که ملبس به لباس عرف (لباس مناسب) شوند و در نهایت آراستگی در برابر قاضی و پیشگاه ملت بایستند.
منبع : خبر آن لاین
مجتبی واحدی: غـیـبـت تـعـدادی از چهرههای سـرشـناس به ویژه علی اکبر هاشمی رفـسـنـجـانی در جلسه تنفیذ ریاست جـمـهـوری مـحـمـود احـمـدی نـژاد، مــوضــوعــی نیسـت کـه بتـوان آن را کم اهمیت دانست. حتی تعدادی از نمایندگان مجلس که تلاش کردهاند خود را نسبت به این «غیبت» بیتفاوت نشان دهند، در اظهارنظرهای خود از کلماتی استفاده کردهاند که عصبانیت آنها را به نمایش میگذارد و مشخص میکند این غیبت، بسیار مهم است. خودداری کسانی مانند رفسنجانی از حضور در مراسم رسمی، ضمن بازتابهای کوتاه مدت در داخل و خارج، پیامهای مهمی برای آینده دارد. عدم برخورداری دولت آینده از برخی همراهیها در فرصتها و تهدیدها، یکی از این پیامهاست، این در حالی است که در هفتههای اخیر، بسیاری از اصولگرایان به حساسیت شرایط کشور اشاره کردهاند و با همین ادعا خواستار برخی چشمپوشیها نسبت به حقوق واقعی یا احتمالی افراد شدهاند. این توصیهها، هم بر زبان امام جمعه موقت قم -که خود از منتقدان برخی مسائل میباشد- جاری شد و هم توسط تعدادی از نمایندگان مجلس. بسیاری از این توصیهها، به نحوی اکبر هاشمی رفسنجانی را مورد خطاب قرار میداد اما یک اطلاعیه منتسب به نمایندگان مجلس خبرگان- که هنوز تعداد دقیق امضاکنندگان آن مشخص نیست- به صورت صریح، خواستار مساعدت رفسنجانی برای عبور از شرایط فعلی شد.
البته این اطلاعیه و سایر اظهارنظرهایی که در این مورد بیان شد بر ریشه برخی دلخوریها، قهرها و کنارهگیریها اشاره نداشت. بسیاری از اظهارنظرهای اخیر، رفسنجانی و سایر منتقدان را به خویشتنداری نسبت به تضییع حقوق احتمالی دعوت میکرد و در بعضی از بیانیهها و اظهارات تریبونی با یادآوری دشمنیهای بیرونی و حساسیتهای داخلی، از او خواسته میشد که برای کاهش هزینهها، با جریان حاکم همراهی نماید. اما هیچیک از کسانی که با ادعای حفظ نظام، گذشت رفسنجانی و سایر منتقدان از حقوق خود را خواستار شدند، به احمدی نژاد- که اظهارات و اقدامات او، ریشه بسیاری از دلخوریهاست- تـوصـیهای نداشتند. البته برای بسیاری از سیاستمداران، مشخص بود که احمدی نژاد حاضر به عقب نشینی از مواضع خود نیست. او در ایام پس از 22 خرداد، حداقل دو بار این ویژگی خود را به نمایش گذاشت که هر دو مورد، مرتبط با دیدگاههای رهبری بود. یک هفته پس از آنکه وزارت کشور و رسانه موسوم به ملی، با دستپاچگی و قبل از قطعیت نتایج انتخابات احمدی نژاد را به عنوان کاندیدای پیروز معرفی کردند او در محل دانشگاه تهران به صورت مستقیم اظهارات رهبری را شنید که بخشی از آن در خصوص «ادعای احمدی نژاد علیه رفسنجانی» و نیز زیر سوال بردن گذشته سی ساله نظام بود. کسانی که احمدی نژاد را به خوبی نمیشناختند تصور میکردند او با واکنش به موقع در برابر این اظهارات، بخشی از خطای تبلیغاتی خود را جبران خواهد کرد تا هم ادعاهای تبعیت بیچون و چرا از رهبری در عمل ثابت شود و هم زمینه رفع بعضی اختلافات، فراهم گردد. اما این اتفاق نیفتاد. در فاصله کوتاهی از این ماجرا دستور رهبری در خصوص لغو حکم معاون اول رئیس جمهور، یک هفته به صورت بلا اقدام باقی ماند تا بار دیگر بر همگان آشکار شود«احمدینژاد علاقه زیادی دارد که حتیالامکان از مواضع خود عقبنشینی نکند؛ حتی اگر بر اشتباه بودن این مواضع، اجماع نسبی در خارج از حلقه مشاوران احمدی نژاد وجود داشته باشد.»
در این میان، هاشمی رفسنجانی مانند بسیاری از مقاطع دیگر، هوشمندی خود را به نمایش گذاشت تا این خصلت رئیس دولت دهم را برای همگان آشکار سازد. سه روز قبل از مراسم تنفیذ، یکی از نزدیکترین یاران رفسنجانی در گفتگو با یکی از روزنامهها احتمال حضور رفسنجانی در مراسم تنفیذ را اعلام کرد اما این حضور را به اصلاح مواضع احمدینژاد نسبت به رفسنجانی مشروط نمود. قاعدتاً رفسنجانی و یار نزدیک او به خوبی میدانستند که علیرغم دیدگاه صریح ابراز شده توسط رهبری، احمدینژاد حاضر نخواهد شد از موضع خود عقبنشینی کند ولذا به نظر میرسد خبررسانی از حضور مشروط رفسنجانی و مـراسم تـنـفیذ، تنها با این هدف صورت گرفته است که مشخص شود مطابق استانداردهای جدید اصولگرایی، توصیه به همراهی و همکاری، تنها بایستی توسط رقبا و منتقدان احمدینژاد مورد توجه قرار گیرد و رئیس دولت در این زمینه، وظیفهای برای خود قائل نیست!
مراسم تنفیذ، دیروز برگزار شد و احمدینژاد تا روزی که رئیس دولت باشد نیازی به تکرار چنین مراسمی ندارد ضمن آنکه مراسم روز گذشته، آخرین مراسمی بود که رئیس دولت دهم در آن به عنوان «تنفیذ شونده» حضور دارد. اما او تا پایان دوره دولت دهم، مسئولیت اجرایی کشور را به عهده دارد و این نگرانی، بسیاری از افراد را آزار خواهد داد که ا گر او بر این خصلت نه چندان پسندیده، پافشاری کند سرنوشت تعامل او با شرکای حکومتی خویش چگونه خواهد بود؟ بیاعتنایی یاران ویژه احمدینژادبه غیبت هاشمی رفسنجانی، سید حسن خمینی، محمد خاتمی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی، حسن روحانی، ناطق نوری و... در مراسم تنفیذ ، چیزی از اهمیت این غیبت نمیکاهد اما این مسئله میتواند بعد از مدتی فراموش شود. در حالی که اصرار رئیس دولت بر تداوم روشهایی که موجب این دلخوریها شد و در چهار سال گذشته، گاه فریاد و گاه طعنهزنی شرکای حکومتی او در مجلس و سایر نهادها را برانگیخت، موضوعی نیست که بتوان تاثیر آن بر سرنوشت آتی کشور را نادیده گرفت. پس کسانی که با ادعای دلسوزی برای نظام، رفسنجانی، موسوی، خاتمی و... را به گذشت از برخی حقوق خود تشویق میکردند اکنون وظیفه دارند توصیههای خود را با قدرت و قوت متوجه دست اندرکاران دولت دهم نمایند و اصلاح برخی خصلتها و رفتارهای آنان را خواستار شوند.
منبع : پارلمان نیوز
اعتمادملی، احمد پورنجاتی: این روزها حرفهای بسیاری برای «گفتن و نوشتن» و بیش از آنها، برای «نگفتن و در صفحه دل نهفتن» وجود دارد. گفتوگوی پررمز و راز «نگاهها» غوغایی به پا کرده است. پیش از این هیچگاه شاهد چنین «غوغای نگاه» در جامعه ایران نبودهایم. چه میشود کرد؟ انگار هر روز که میگذرد، فهرست «حسرتهای به دل مانده» و «آرزوهای برباد رفته» ما قد میکشد، قامت امیدمان پشت یک دیوار بلند، هر روز بلندتر از دیروز، گم میشود! آیا کمکم داریم به این وضع عادت میکنیم؟ شاید! اما نه از سر بیمسوولیتی و بیخیالی، بلکه از فرط تکرار!
هرچه باداباد! اما بگذارید یک مورد دیگر بر «سیاهه حسرتهای ناکام» بیفزایم. کاش برای تصدی برخی «مسوولیتهای بزرگ»، پست و مقامهای مهم حکومتی همچون ریاستجمهوری، برخورداری از «ادبیات شایسته» به عنوان یکی ازمعیارهای قانونی «صلاحیت» مورد توجه و تاکید قرار میگرفت. مگر ادبیات گفتاری هرکس در واقع جلوهگاه شخصیت و منش او نیست؟! مگر نگفتهاند: «المُرء مخبوء تحت لسانه: انسان در پس پرده زبانش پنهان است.» و تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد!
مگر نگفتهاند: «ادب المرء خیر من ذهبه: ادب مرد به ز دولت اوست»؟
در حالی که حتی یک شخص عادی در گفتار خود با دیگران نباید به ورطه «ادبیات ناشایست» در غلتد، آیا یک مقام مسوول در نظام، در هر ردهای و به ویژه در موقعیت ریاستجمهوری یک کشور، اجازه دارد به هر نحو و با هر ادبیات و واژگان که میلش کشید یا برحسب نوع تربیت و عادت، سخن بگوید؟! لازم نیست کسی به ضرب و زور و تکلف و تصنع، فاضلانه و ادیبانه سخن بگوید اما «عامیانه» سخن گفتن، هرگز به مفهوم «عوامانه و بیمبالات» سخن گفتن نیست. یک «رئیسجمهور» باید مراقب ادبیات گفتاری خود باشد. خواه ناخواه، چه موردپسند باشد یا نباشد، نوع گفتار و ادبیات مقامات ارشد یک نظام، به حساب ادبیات و شخصیت یک ملت گذارده میشود، بخشی از تاریخ و هویت یک ملت را شکل میدهد. اینک اما چه میشود گفت! غمگنانه و بیاغراق باید اعتراف کنیم که هیچگاه در سه دهه استقرار نظام جمهوریاسلامی، تا به این حد که در چهارساله دولت نهم شاهد بودهایم، ادبیات نامناسب و «خلاف شأن» از سوی یک مقام حکومتی در رده رئیسجمهور، به کار گرفته نشده است. امام(ره) که جای خود را داشت، که حتی برای خطاب به رئیسجمهور آمریکا نیز از تعبیر «آقای کارتر» استفاده میکرد، هیچ یک از سه رئیسجمهور پیشین نیز از دایره «ادبیات شایسته» فراتر نرفتند. البته شاید به این دلیل ادبیات گفتاری آقای احمدینژاد، به ویژه آنگاه که قصد القای صمیمیت و صراحت و قاطعیت دارد، بیشتر گزنده و نامناسب و «خلاف شأن» جلوه میکند که از نابختیاری، بلافاصله پس از آقای خاتمی به ریاستجمهوری رسیده است که گفتار و کردارش برازنده و شایسته شأن ملت ایران بود و فروتنی و ادب مثالزدنی در برابر کرامت انسان، فارغ از دوری و نزدیکی سیاسی و عقیدتی، حسرت انگیز! اما، صرفنظر از این کنتراست تاریخی و شخصیتی نیز اصل مساله همچنان به قوت خود باقیست.
به آخرین نمونه از ادبیات گفتاری رئیس دولت نهم توجه کنید: «بگذارید مراسم تحلیف برگزار شود، دولت کارش را شروع کند، یقهشان را میگیریم و سرشان را میچسبانیم به سقف»
این بخشی از سخنان آقای محمود احمدینژاد در مراسم «هماندیشی اساتید بسیجی» در شهر مشهد است. در ادبیات دربار قاجار، بهویژه در دوران سلطان صاحبقران ناصرالدینشاه، از تعبیرهایی همچون: «راحت شود» ـ یعنی با شیوههای خاص همچون نوشاندن «قهوه قجری» و «رگ زدن» سر به نیست یا «پدرسوخته» برای توهین و تحقیر و یا «خیالات میفرمایید» برای بیربط و غیرمنطقی خواندن اظهارنظر دیگران فراوان استفاده میشد.
اما در قرن بیست و یکم در فضای جامعه ایران پس از انقلاب، با داعیه فرهنگی و دینی بودن و با آن همه آموزههای اخلاقی، چگونه میتوان افول تدریجی و تکرارشونده «شأن گفتاری» یک مقام مهم سیاسی را نادیده گرفت؟! هنوز ماجرای «خس و خاشاک» خواندن بخشی از مردم ایران که به هر دلیل نسبت به سرنوشت انتخابات اعتراض داشتهاند، فراموش نشده است. حتی توضیح توجیهگونه دستگاه رئیسجمهوری نیز آبی بر آتش خشم وگلایه مردم نریخت.
ماجرای ادبیات نامناسب آقای محمود احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور دولت نهم، بارها در گذشته تکرار شده است. چه ضرورتی داشت که برای نمایش قاطعیت در برخورد با مسوولان ضعیف یا متخلف در دستگاه دولت، از تعبیرهای کوچه بازاری «پیچاندن گوش» استفاده شود؟! یا در قضیه پردامنه «پروژه نصب و عزل» رحیم مشایی، منتقدان را با صفتهایی از قبیل «حسود» بنوازند؟! اینک که نمیتوان به آن «حسرت پیشگفته» یعنی منظورکردن «ادبیات گفتاری» به عنوان یکی از معیارهای صلاحیت رئیسجمهور دلخوش کرد، گمان میکنم باید چارهای برای این کاستیفرهنگی که با حیثیت ملی و شأن سیاسی نظام نیز پیوند خورده اندیشیده شود. پیشنهاد میکنم از این پس سخنرانیها و اظهار نظرهای آقای احمدینژاد بهویژه در اجتماعات مردمی و مجامع رسمی، صرفا از روی نوشته و پس از ویرایش مناسب از سوی مشاوران ذیصلاح ارائه شود تا خدای ناخواسته از روی «سبق لسان» یا به عادت مالوف، چیزی که اندک مغایرتی با «شأن مقام» داشته باشد گفته نشود. این پیشنهاد خیرخواهانه را تنها به این دلیل تقدیم میکنم که فرزندان من و شما در آیندهای نه چندان دور، تاریخ ادبیات این دوره را نیز خواهند خواند.
منبع : پارلمان نیوز
مجلس خبرگان رهبری دور اول بود. مسئله کمیسیون تحقیق و شرایط آن مطرح بود. شرط اول اینکه عضو کمیسیون تحقیق از بین خبرگانی انتخاب شود که بهوسیله رهبر منصوب نشده باشند و شرایط چند دیگر.
بعد از آن نوبت به پیشنهاد کاندیداهای عضویت در کمیسیون رسید. افرادی پیشنهاد شدند از جمله آقای رئیسجمهور (آیتاللهالعظمی خامنهای) که در آن موقع از اعضای خبرگان بودند. وقتی نام ایشان برده شد برخاستند و گفتند با شرطی که شما کردهاید عضویت من ممکن نیست. امام (ره) در حکم و تنفیذ ریاست جمهوری اینجانب مرقوم فرمودهاند براساس اعتمادی که مردم به شما کردهاند شما را به ریاست جمهوری کشور ایران منصوب میکنم.
اما چرا امام (ره) از مسئله تنفیذ در قانون اساسی و مراد و منظور خبرگان قانون اساسی را به نصب تعبیر فرمود؟ برای احتراز از نارسایی لفظ تنفیذ؛ زیرا مسلّماً منظور خبرگان مغایرت مسلّمات آیات قرآن و سیره انبیا نیست. تمام انبیا در یک کلمه هرجا گفتند «اتقواالله» بلافاصله گفتند «واطیعون»، اطاعت مطیع خداوند، اطاعت خداوند است. فرستادگان الهی چه به صورت انبیا، چه به صورت اولیا و چه به صورت اوصیا. اوصیا همه منادی «اتقواالله» و «اطیعون» هستند. بدون وجود آنها حجّت تمام نمیشود چون میگویند «لَولا ارسلت اِلینا رَسولاً مُنذراً و اقمت لَنا علماً هادیاً فنتبع آیاتک مِن قَبل ان نذل و نخزی»
اگر دعوت با طاعت مجتهد عادل نباشد، دعوت با طاعت جاهل ظالم و خالی ماندن عرصه برای قیام او قطعی است و این همان ولایت طاغوت است که همه انبیا به کفر به آن دعوت نمودهاند.
اگر رئیسجمهور منصوبِ ولیفقیه نباشد، منصوبِ مردم هم نخواهد بود زیرا مردم به خبرگان رأی دادند و خبرگان مجتهد عادلی را برگزیدند. او ولی و منتخب مردم است و حکمش نافذ است. مردم با واگذاری حکم به مجتهد عادل، امر را به او تفویض کردهاند. وقتی مجتهد عادل، رئیسجمهور را منصوب کند، باز به رأی مردم تکیه شده است. مردم رئیسجمهور را برای اداره امورشان میخواهند. ولیفقیه قبلاً برای اداره امور از ناحیه مردم به خبرگان و از خبرگان به وی واگذار شده است. مردم کار خودشان را کردهاند و جای خالی باقی نگذاشتهاند که نصب جدیدی صورت بگیرد. برای احتراز از خیال تشریفاتی بودن امر تنفیذ، امام (ره) واژه نصب را به کار بردند.
پس رئیسجمهور منصوب از رهبر است. رهبر منتخب خبرگان و خبرگان منتخب مردم. پس رئیسجمهور با این سلسلهمراتب منتخب مردم میشود، رسماً و قبلاً بهوسیله آرای مردم به مقام شأنیت و اهلیت رسیده بود. رأی مردم رأی تمایل بود. رسمیت و مشروعیت و نفاذ، نتیجه نصب ولیفقیه است. «مَجاری الاُمور بید العُلماء»
ممکن است کسی اطلاق ولایت را عجیب بداند و اینکه مقام کلمه مثل فصلالخطاب باشد. پاسخ این تعجّب این است که بدون اطلاق ولایت و وجود مقام کلمةالفصل و فصلالخطاب، هیچ نظام، چه اسلامی و چه غیراسلامی تحقق پیدا نمیکند. نه تنها حکومت و مملکتداری، که یک بازی ساده بدون ولایت مطلقه بازی نمیشود. بازی بدون داور نمیشود. اگر مافوق داور، داوری گذاشتیم باید مافوق آنها داور دیگری باشد و اگر لازم نیست پس همان داور باید قولش و عملش حرف آخر را بزند. به همین دلیل میگویید داور خطا را نگرفت. وقتی میپرسند چرا نگرفت، میگویید نگرفت که نگرفت. اگر بخواهد پاسخگو باشد امنیت ندارد و قبول داوری نمیکند. اما درباره ولیفقیه میگوییم که اگر یک لحظه استبداد کند ولایت او قطع میشود.
امام جمعه سابق شیراز
منبع: khamenei. ir
در این سرمقاله آمده است:
«امضای حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم» که در بند نهم اصل یکصد و ده قانون اساسی به عنوان وظایف رهبری ذکر شده است، یک امر اصیل و واقعی و به لحاظ حقوقی کاملاً معنیدار است و نه یک اقدام تشریفاتی. به عبارت دیگر امضای حکم ریاست جمهوری که با عنوان «تنفیذ» شهرت یافته است، «نصب» از جانب جانشین امام زمان (عج) است که «مشروعیت» رئیس جمهور در گرو آن است.
لذا رابطه «رئیس جمهور» با «ولی امر» نه رابطه پدر و فرزندی است! نه رابطه رئیس و مرئوسی و نه... بلکه رابطه «ولی» است با «مولی علیه.» و صد البته نظام اسلامی «چهره» پرور است نه «مهره» پرور!
منبع : خبر آن لاین
ماجرای رحیم مشایی و پست معاونت اولی آن در این مدت نقل روز شده بود و تقریبا از اصولگرا و اصلاح طلب و خاص و عام در مورد آن می گفتند. توجه به این موضوع تا آن حد زیاد شده بود که تا اندازه زیادی بر اخبار وقایع بعد از انتخابات سایه انداخت و به قول روزنامه نگاران تیتر یک اخبار ایران شده بود. با وجود قال و قیلهای این ماجرا، باز به نظر می رسد که توجه به آن بی وجه نباشد به خصوص آن که برخی مطالب در باره آن هنوز ناگفته مانده که هر از چند گاه لازم به گفتن آنها است. شاید بهتر باشد که این ماجرا از سه جهت و با سه پرسش مورد بازبینی قرار گیرد.
اول: چرا آقای احمدی نژاد بسیار پیشتر از رسمیت یافتن مقام جدیدش معاونان و مشاوران خود را تعیین کرد؟
دوم: آیا مخالفتها با انتصاب مشایی به معاونت اولی فقط محدود به همین موضوع بود یا اهداف دیگری هم در کار بود؟
سوم: نتیجه این ماجرا و اعتراضات و پیغام و پسغامها چه شد؟
با پرسش اول می توان به خوبی نقطه شروع ماجرا را به زیر ذره بین آورد چرا که انتصاب مشایی به معاونت اولی در شامگاه پنج شنبه 25 تیر ماه آنهم در جوار بارگاه امام رضا (ع) پیام به خصوصی را با خود داشت. قبل از هر چیز، معلوم است که تعیین معاونین و مشاورین در این موقع نمی تواند برای دوره فعلی احمدی نژاد محلی از اعراب داشته باشد، چرا که بی معنی است وی برای دوره کوتاه باقیمانده معاونان و مشاوران خود را تغییر بدهد. آیا احمدی نژاد متوجه نبوده که وی هنوز حکم تنفیذ دوره جدید خود را از مقام معظم رهبری نگرفته و در مجلس سوگند یاد نکرده و به همین دلیل، این اقدامش وجه قانونی ندارد؟
برخی با اعتراض به وی گمان کرده اند که گویا او متوجه این امر نبوده اما اصرار بعدی وی نشان داد که وی کاملا متوجه موضوع است و اتفاقا اصل مسئله هم در همین نکته است. در واقع، احمدی نژاد در انتصابهای خود عمل غیر متعارفی را انجام داد چرا که قبل از مراسم متعارف در قامت رییس جمهور رسمی احکام خود را صادر کرد. او به این وسیله نشان داد که رییس جمهور رسمی است و چندان نیازی به آن مراسم ندارد. در این صورت، اقدام وی آن مراسم را به حد مراسمی تشریفاتی و بدون تاثیر عملی رساند، چیزی که تا قبل از این سابقه نداشت.
این اقدام تاثیر عملی دیگری نیز داشت به این معنا که دیگر جناحهای اصولگرای حامی وی در جریان انتخابات نباید توقع چندانی در ترکیب کابینه داشته و به دنبال سهمی از آن باشند. به بیان دیگر، او با یک پیش دستی غیر منتظره به جناح اصولگرا پیام روشنی داد و تا اندازه حد و حدودهای خود را با آنان روشن کرد. با توجه به پیام تلویزیونی احمدی نژاد در چند شب قبل از آن احکام، گمانه ها مبنی بر تغییرات عمده در کابینه آینده تقویت شد اما صدور این احکام سمت و سوی تغییرات را نشان داد و به دیگران گفت که وی راسا در تعیین کابینه و بدون دخالت اصولگرایان عمل می کند.
شاید توجه به این مطلب تا اندازه زیادی پاسخ پرسش دوم را معلوم کند. به یک معنا می توان گفت که جناحهای اصولگرا به خوبی پیام اقدام احمدی نژاد را دریافت کردند و برای آنان معلوم شد که باید منتظر ترکیب غیر باب طبعی از کابینه دهم باشند. هر چند که آن نشست دولت در جوار بارگاه امام رضا (ع) بود تا صبغه معنوی به مصوبات دولت داده شود اما اصولگرایان چندان محتوای معنوی در آن ندیده و علیه آن صف آرایی کردند.
انتصاب رحیم مشایی به معاونت اولی بهترین نقطه ای بر اعتراض و مخالفت با تصمیمات احمدی نژاد بود و می توان گفت که معترضین نقطه فشار را در جایی خاص قرار دادند. از یک سو، مشایی با سابقه چهار ساله خود در دولت آن قدر جای اعتراض را برای معترضین بازگذاشته بود که به وسیله آن بتوانند با گسترش اعتراضات خود بر احمدی نژاد فشار وارد کنند و از سوی دیگر، فشار بر احمدی نژاد بر سر مشایی هم به معنای لزوم توجه به جناحهای اصولگرا در ترکیب کابینه و هم به معنای تداوم این توجه در آینده کابینه دهم بود. در واقع، حکم معاونت اولی رحیم مشایی محل چالشی بین معترضین به احمدی نژاد شد که بیشتر از آن که خود این حکم را هدف بگیرند، اهداف دیگری را دنبال کنند. در این میان، معترضین با گسترش اعتراض خود به حوزه علمیه و جامعه روحانیت از نفوذ خود استفاده کرده و به این وسیله احمدی نژاد را در عمل برابر روحانیت قرار دادند.
اما در نهایت می توان گفت که احمدی نژاد در این کش و قوس کوتاه آمد و به خواست معترضین تن داد؟ پاسخ به این پرسش تا اندازه ای تکلیف پاسخ به پرسش سوم را تعیین می کند چرا که در پاسخ به آن هم می توان گفت آری و هم نه. آری از آن جهت که بالاخره پس از چندین روز مشاجره و بعد از نامه مقام معظم رهبری به احمدی نژاد، بالاخره مشایی از پست معاونت اولی برکنار شد. شاید این امر به معنای تاثیر اصولگرایان بر تصمیمات احمدی نژاد باشد که از اهرمهای لازم برخوردارند و حتی می توانند در ترکیب کابینه و تصمیمات آتیه دولت نیز تاثیر بگذارند، اما این تمام قضیه نیست و پاسخ دیگری به مسئله هم وجود دارد.
نه پاسخ دیگر به مسئله است از آن جهت که اولا تمام مخالفتها و اعتراضات تاثیری بر تجدید نظر احمدی نژاد در حکمش نگذاشت تا آن که نامه مقام معظم رهبری به میان آمد. ثانیا، احمدی نژاد حتی در پاسخ به نامه ایشان هم مقاومتی از خود نشان داد به گونه ای که پس از گذشت هفت روز از نامه مقام معظم رهبری اطاعت امر کرده و به نامه ایشان پاسخ گفت. جالب توجه است که وی در پاسخ به درخواست مقام معظم رهبری عبارتی دال بر تجدیدنظر در حکم خود ننوشته و تنها به ارسال رونوشت استعفای مشایی و اجرای مرقومه ایشان در راستای اصل 57 قانون اساسی بسنده کرده است. در حقیقت، مقام معظم رهبری در نامه خود قید کرد؛ «لازم است انتصاب مذبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد» اما احمدی نژاد در نامه خود عبارتی دال بر این امر ننوشته است.
ثانیا، احمدی نژاد بلافاصله روز بعد از پاسخ به نامه مقام معظم رهبری مشایی را به سمت مشاور و رییس دفتر ریاست جمهوری منسوب کرد. اگر نخواهیم چندان به وضع صوری مقامها توجه کنیم و واقعیت عملی آنها را بیشتر در نظر داشته باشیم، باید بگوییم که مقام جدید مشایی چندان دست کمی از مقام قبلی نداشته و می تواند همان کارکرد را نیز داشته باشد. رابعا، احمدی نژاد با عزل محسنی اژه ای در حالی که حدود دو هفته به اتمام خدمت وی باقیمانده، توانست به معترضین اصولگرای خود نشان دهد که استعفای مشایی به هیچ وجه به معنای عدول وی از تصمیمات خود نیست و او می تواند در برابر آن امر واکنشی در این حد از خود نشان دهد.
با توجه به این نکات روشن می شود که در چالش سنگین ماجرای مشایی این احمدی نژاد است که همچنان بر موضع خود ایستاده و معترضین به وی نتوانستند چندان طرفی از این ماجرا ببرند. به کلامی مختصر می توان گفت که در پایان ماجرا همچنان مشایی در کابینه آینده نه تنها حضور خواهد داشت، بلکه از نفوذش در آن نیز کاسته نشده و این معترضین وی هستند که در اعتراض خود نتیجه مشخصی را به دست نیاوردند
منبع : فرارو