یا مهدی ...
بر وسعت کویری دل هایمان ببار
مُردیم بی تو ، بر تن هر مرده جان ! ببار
ای از تبار آبی ممتد و روشنی
بر شوره زار ظلمت جان بی امان ببار
هنگام تشنگی و در این سوز آفتاب
ای ابر عاشقی که شدی سایبان ببار
خشکیده شد درخت زمان از نبودنت
اشکانه از دو چشم تن و آسمان ببار
مثل حضور شبنم گلبرگ نسترن
در امتداد صبح غزل هایمان ببار
روح الله ستایش احدی
ای غایب از نظر ...
آبیتر از نگاه تو پیدا نمیشود
دریا بدون چشم تو معنا نمیشود
تو آنقدر بزرگی و عاشق که وصف تو
در شعر ناسروده من جا نمیشود
در انتظار تو. به که باید پناه برد
وقتی که پلک پنجرهها وا نمیشود
این آسمان شبزده این لحظههای تار
در غیبت حضور تو فردا نمیشود
بغضی که راه حنجرهام را گرفته است
جز با حضور چشم تو دریا نمیشود
محبوبه بزم آرا ـ خراسان
یا مهدی ....
چه میِشد اگر او مرا میسرود
هجا در هجا در هجا میسرود
دلم پوک و پوسیده شد کاشکی
مرا باز یک ماجرا میسرود
و یا مثل تصویر یک حنجره
صدای مرا بی صدا میسرود
سکوتی زبان بستهام کرده است
دلم را زبان شما میسرود
زمانی نت گامهای مرا
همین کوچه پس کوچهها میسرود
دلی از تباری دگر داشتم
که یا شروه میخواند یا میسرود
بلقیس بهزادی ـ کرمانشاه
السلام علیک یا امام العصر و الزمان ...
امام عصر! گلویم فشرده از درد است
هنوز حال و هوای قبیلهام سرد است
قسم به چهره نورانیت که پنهان است
قسم به دست دعایت که رحمت از آن است
قسم به ناله جانسوز شام عاشورا
قسم به نور هدایت، امام عاشورا
قسم به روح شهیدی که غرق لبخند است
قسم به جسم شهیدی که پشت اروند است
شب بسیجی تو با حسین میگذرد
و با صحیفه پیر خمین میگذرد
دم بسیجی سید، دم مسیحایی است
اگر اشاره کند پا و سر تماشایی است
اگر ز پای خود اکنون فتادهاند آنها
اگر دو چشم خود از دست دادهاند آنها
اگر ز بعد شبی که ستاره میچینند
دو دست عاشق خود را دگر نمیبینند
بدان نهایت رویایشان ظهور شماست
و روشنایی چشمانشان حضور شماست
محسن جلالی ـ مرکزی
السلام علیک یا مولا ...
من گریه می ریزم به پای جاده ات، تا
آئینه کاری کرده باشم مقدمت را
اوّل ضمیر غائب مفرد کجائی؟
ای پاسخ آدینه های پر معمّا
علی اکبر لطیفیان
تقدیم به امام زمان
آیا شود که گوشه چشمی به ماکنی؟
مثل همیشه حاجت ما را روا کنی؟
از درگه عنایت تو ما کجا رویم؟
وقتی نظر به سائل بی دست و پا کنی
عمری بود که مست می ناب تو شدیم
کی جام ما پر زسبوی ولا کنی؟
از لطف توست بر سر خوانت نشستته ایم
ممنون تو زمرحمتی که به ما کنی
دست محبتی تو بکش بر وجودمان
کی می شود جانب ما هم نگا کنی؟
بی عشق تو زندگی ما فلج شده
باشد که تو این گره بسته وا کنی
دستان ما جدا زحریمت نمی شود
تا در سحر وقت نمازت دعا کنی
یا صاحب العصر و الزمان ....
عمر خودرا همه بایاد تو سر خواهم کرد
شب غم را به خیال تو سحر خواهم کرد
وصف خال لب زیبای تو مجنونم کرد
از پی لیلی حُسن تو سفر خواهم کرد
بر در میکده عشق تو آیم شب و روز
لب خود را زمی ناب تو تر خواهم کرد
دوری وصل وفراق تو کند محزونم
غم هجران تو را اشک بصر خواهم کرد
گر چه هردم بزند دشمن تو طعنه ولی
دلخوشم زانکه نگه بر تو قمر خواهم کرد
گردش چشم سیاهت دلم از کف برده
عاقبت بر رخ ماه تو نظر خواهم کرد
هر طرف مینگرم جلوه روی مه توست
چشم کوته نظر از پرده به درخواهم کرد
گر بیایی و قدم بر دل من بگذاری
دیده را فرش رهت وقت گذر خواهم کرد
مرتضی شاهمندی
" دوازده "
من حقّم است هشت گرفتم چرا که من
یک جمله هم نساخته ام با دوازده
با چند نمره باشد اگر رد نمی شوی
یک ، دو ، سه ، ... ، هفت ، هشت، نَه آقا دوازده
بی تو تمامِ اهل قیامت رفوزه اند
ای نمرۀ قبولی ِ دنیا، دوازده
000
ثانیه های کـُند توسل می آورند
یا "صاحب الزمان خدا" یا "دوازده"
حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی است
آقا چقدر مانده زمان تا دوازده
امروز اگر نشد ولی یکروز می شود
ساعت به وقت شرعی زهرا (س) دوازده
علی اکبر لطیفیان
یا صاحب ا لزمان ادرکنی ....
یک عمر به دل دادگی یار نشستیم
افسوس و دریغا به وصالش نرسیدیم
هر جمعه به سر شد به هلال رخ ماهش
هیهات بجز حسرت و زاری نچشیدیم
در عطر گلستان ولایت همه در حسرت دیدار
عمری به صفای گل نرگس چو هزاریم
دردایره عشق مگر منتظران را نظری نیست
ما را نظری کن که گرفتار سرابیم
این برکه ی بی أب نه جولان گه ما هست
ما ماهی دریای فرج تشنه ی أبیم
ما چشم نداریم بجز در گه پر فیض ربوبی
یا رب فرجی کن که بسی غرق گناهیم
ما منتظر مقدم یار و قدمش منتظر ما
من در عجبم تا به کجا در تب و تابیم
یا رب مددی کن که این عشق نمیرد
گر عشق بمیرد همه در دام فناییم
یاران به وصالش نرسیدند ولی نیک رهیدند
ما در چه مرامیم نه اینیم و نه أنیم
یاران، بخودأییم و نگاهی بخود أریم
این وصل نشاید که تا ما، من و ماییم
سید محمد علی اردهالی
یا مهدی ....
دور از تو میرانم آرام سمت زوالی که دارم
گم میشوم تشنه تشنه در خشکسالی که دارم
میگویم امشب میآیی یا لااقل صبح فردا
سر میکنم زندگی را با احتمالی که دارم
قد میکشد لحظه لحظه در باغ احساس من مرگ
پر میشود سایه سایه حجم خیالی که دارم
حتی اگر خوابهایم پر گردد از روح پرواز
همسایه با زخم سرخیست رؤیای بامی که دارم
این روح عاشق مبادا آتشفشانی شود باز
هفت آسمان میگدازد در اشتعالی که دارم
کی میوزد بر نگاهم یک پاسخ از سمت چشمت
تلواسه زد در گلویم بغض سوالی که دارم
بر من بنوشان همین شب دریاچه راز خود را
تقدیم سبز نگاهت شعر زلالی که دارم
سعیده شاکری ـ آذربایجان شرقی
یا منتقم ثار الله ...
الشام...الشام...الشام...غربت شمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
می خواهم ای شام نیلی! آنقدر آتش بگریم
تا عاقبت گم شوم گم گم در غبار شهیدان
می خواهم آنسان بگریم تا در تف خون بپیچد
پژواک فریادهای دنباله دار شهیدان
هیهات هیهات هیهات: بانگ انا الحق عشق است
هیهات گو می روم من تا پای دار شهیدان
ای عشق آلوده دامن ! شاید شفیع تو باشم
گر روز محشر بر آرم سر از تبار شهیدان
جان بر لب آمد کجایی ؟ ای خون بهای من و عشق!
الغوث الغوث الغوث ای انتظار شهیدان
عبد الحمید رحمانیان