خاتمی به روایت خاتمی و میر حسین موسوی | ||||
| ||||
|
به مناسبت سالگرد درگذشت آیتالله سیدروحالله خاتمی
در ابتدای دهه 40، «تحولخواهان در نهاد روحانیت» در قالب کتابی به نام «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» مانیفست اعتقادی خود را درباره چگونگی و چیستی حوزه نگاشتند و برابر چشمان همگان با خیال راحت انتقاد کردند و پایشان را فراتر از چارچوب مرسوم حوزه قرار دادند. پس از آن بود که نظامهای جدید آموزشی در حوزه علمیه قم در قالب چند مدرسه و موسسه برپاشد. در دی 1341، آن هنگام که بزرگان تحولگرایی در حوزه؛ آقایان علامه طباطبایی، سید ابوالفضل زنجانی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان، سیدمحمد بهشتی، سیدمحمود طالقانی و مرتضی جزایری در کنار یکدیگر این مانیفست را نوشتند، نمیدانستند که شخصیتی در شهر کوچکی به نام «اردکان» حضور دارد که سالها پیش در قالب یادداشتی همینگونه سخن گفته بود.
آیتالله سیدروحالله خاتمی، نهتنها پیش از آنان، بلکه پیش از اینکه بزرگان حوزه قم به درخواست آیتالله بروجردی اصول اصلاحات حوزوی را بنویسند که البته اجرایی هم نشد، در دفتر یادبودی که از آن «حجتالاسلام وزیری» بود، از تحولگرایی در حوزه و آسیبشناسی آن نوشت؛ در دفتر یادبودی که بزرگانی همچون امام خمینی هم در آن مطالبی نوشتند. آیتالله خاتمی در 30 مهر 1326 همان گونه نوشته بود که 15 سال بعد دیگران به آن رسیدند و امروز هم همچنان بزرگان حوزه از آن میگویند و مینالند؛ او مواردی را به عنوان نقاط ضعف حوزه بازگو کرد: «تشتت افکار، بینظمی دستگاه روحانیت، تربیت نکردن مبلغ و خطباء و اهالی منبر پاک و زبردست، تجمع همه فضلا و دانشمندان در مراکز علمی و خالی گذاردن شهرهای کوچک و قصبهها و دهها از اشخاص شایسته برای هدایت و تربیت مردم، تربیت نکردن برنامه صحیح و متناسب تحصیلی یرای محصلین و هزاران دردهای دیگر، پیکر جامعه مسلمانان بهخصوص روحانیت را بسیار ضعیف ساخته و تهدید به نیستی میکند... » او آنچنان از این وضعیت ناخرسند بود که در ادامه با مزاحی تلخگونه میگوید: « هروقت به این مسائل به مناسبتی توجه میکنم، از شدت تاثر پریشان (میشوم، از این رو) از مغز پریشان جز فکر پریشان تراوش نخواهد کرد. »
آیتالله آنچنان به این وادی توجه داشت که در ایام تبعید امام خمینی در نجف؛ همان زمانی که همه این عالم دینی را در قامت یک رهبر سیاسی میدیدند و حتی در حلقه درسیاش چارچوب حکومت اسلامی تئوریزه میشد، در نامهای از تشتت در راس هرم سازمان روحانیت گلایه کرد و آسیبشناسیاش را از نهاد روحانیت محور نامه قرار داد. اینگونه بود که امام هم در 21 اسفند 44، در پاسخ به آن نامه فقط از حوزه گفت و خودش را همدرد با آیتالله دانست: « مطالبی که مرقوم شده بود، صحیح. غفلت از آن نداشتم... اینجانب در رجوع از حبس سابق در نظر گرفتم که کاری که مقدمه این نحو امور و طلیعه تفاهم بین حضرات است، انجام دهم. بعضی اصلا در شور هم حاضر نشدند و بعضی که در ظاهر صلاح دیدند، عمل نکردند. و کسانی هم به اعذار مختلفه متشبث شدند... والی الله المشتکی و علیه التوکل فی الشده و الرخاء... »
او در بیان انتقادات خود از ساختار حوزه، فقط با معممین سخن نمیگفت، بلکه مکلاها هم بیپرده گلایههای او را میشنیدند؛ همانگونه که استادمحمدرضا حکیمی از آن یاد کرده است.
تفاوت آیتالله خاتمی با دیگر تحولخواهان، فقط در زمان بازگویی که به دهه 20 باز میگشت و پیش از سایرین بود، مختص نمیشود، بلکه او این نظرات را هم اجرایی کرد. او پس از تحصیل در اصفهان به اردکان بازگشت و حوزه علمیه این شهر را به همراه دیگر روحانیون بازسازی کرد و روش تحولخواهانه خویش را پیاده کرد. این برنامه درسی که از آن یاد میشود، به دورانی باز میگردد که حوزه، نه تنها حوزه امروز نبود، بلکه هنوز زعامت آن برعهده آیتالله بروجردی هم قرار نگرفته بود. حجتالاسلام «سیدمحمد موسوی زاده» یکی از شاگردان آن دوره حاجآقا روحالله، اینگونه در این باره میگوید:« ایشان نظم خوبی در مدرسه اردکان ایجاد کردند؛ امتحان می گرفت. فقط هم از دروس حوزوی امتحان نمیگرفت؛ مثلا ادبیات فارسی هم درس میداد و امتحان میگرفت. » حجتالاسلام « علی جدیدی » دیگر شاگردش هم به گونه دیگر روش آموزشی ایشان را بیان میکند: « برنامه ایشان این بود که هفتهای یکبار یا 15 روز یکبار درسها را می پرسیدند و امتحان میگرفتند. اگر کسی در درس حاضر نمیشد، ناراحت می شدند و تذکر میدادند. همچنین آقای خاتمی گاهی اوقات برای رسیدگی به وضع طلاب بهطور غیرمنتظره سری به طلاب میزد تا ببیند آنها چکار می کنند. » این روش، روشی است که حدود 15 سال بعد، مرحوم قدوسی در مدرسه حقانی به کار گرفت. همچنین «میرزا احمد پیشوایی» هم از استادش میگوید و درباره روش او به یاد میآورد که « آقای خاتمی گذشته از اینکه استاد همه ما بود، پدر ما نیز بود. ایشان هر سه ماه یکبار از طلاب امتحان کتبی و شفاهی میگرفت. » پیشوایی در پاسخ به این سوال که آن زمان در حوزهها رسم بر امتحان گرفتن نبود؛ چه برسد به حوزه کوچک و غیرمشهوری همچون اردکان؟، میگوید: « اما در اردکان این رسم بود.» از سوی دیگر، آیتالله خاتمی در کنار متون اصلی حوزه، برخی دروس دیگر را که به فهم آن متون کمک میکرد، را آموزش میداد و در حوزه تحت زعامتش، مجالس گفت و شنود برگزار میکرد.
آیتالله در آن دوره روزنامه میخواند؛ اقدامی که در خاطرات روحانیون از آن به عنوان رفتاری ممنوعه در قم یاد میشود. رادیو گوش میکرد؛ رادیویی که از نگاه برخی در آن دوره حرام بود. او حتی در ایام طلبگی در اصفهان در مسابقات مقالهنویسی شرکت کرد و جایزه گرفت.
البته دیگر تفاوت او با سایر تحولخواهان این است که در حین بیان این انتقادات و حتی اجرایی کردن نظراتش، نماینده و وکیل چندین مرجع بزرگ تقلید در منطقه بود و هر از چندگاهی به قم میرفت و با آنان دیدار میکرد. در حالی که اغلب تحولخواهان در گذشته و امروز، نهتنها در حوزه به اجرایی کردن نظراتشان نمیپردازند، بلکه از فضای حوزه هم دور میشوند و دورادور انتقاد میکنند.
***
آیتالله خاتمی درباره حوزههای علمیه معتقد بود که « حوزههای علمیه وابسته به هیچ شخصی نیست » و « باید تحت نظم کامل اداره شود و طلاب جوان باید در تحصیل خود نظم را سرلوحه قرار دهند. » همچنین او درباره عالمان دینی گفته بود: « اگر عالم دین خودش حب دنیا داشته باشد، چگونه میتواند راهنما و الگوی مردم باشد؟... عالم دینی اگر اگر تهذیب نفس نداشته باشد، مخزن تولید فساد است و علمش تاریکی محض است.»
از سوی دیگر، ویژگی «روحانیت» و اسلوب رفتاری آنان از منظر آیتالله اینگونه دیده شده بود: « اگر عمل یک شخص روحانی منطبق بر گفتههایش نباشد، در آخرت از همه مردم پستتر و بیچارهتر خواهد بود... اگر مردم به اندازه سر سوزنی احساس کنند که یک روحانی گرایش به مادیات دارد، او دیگر به درد روحانیت نمیخورد و قول و فعلش هیچ اثری بر مردم ندارد... » او همچنین درباره ارزش روحانیت گفته بود: « اگر یک نفر روحانی میخواهد ارزش خودش را بفهمد، باید ببیند که چقدر به درد مردم میخورد و چه اندازه وجودش برای مردم مفید... » و به آنان توصیه کرده بود: « روحانیت حقیقی باید روحانینماها را به مردم بشناسانند... روحانیت باید پیش از هر چیز انگشت انتقاد را متوجه خودش کند... روحانیون دنیادوست از همان زمان معاویه دین خود را به بهایی اندک میفروختند... مفاسد زیادی روحانیت را تهدید میکند که از بزرگترین آنها حب جاه و گرایش به مادیات است... »
آیتالله اینگونه میاندیشید و اینگونه باور داشت، اما حضورش در اردکان کمتر مجال داد که این آراء در قم و سایر حوزههای بزرگ علمیه شنیده و در مجالس و محافل نقل شود.
منابع:
گفت و گوی نگارنده با برخی شاگردان آیتالله خاتمی
یادنامه خاتمی، محمدتقی فاضل میبدی، انتشارات موسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)
روح باران، خانه فرهنگ خاتمی
تندیس دینداری و فرزانگی، محمدرسول دریایی
صحیفه امام خمینی
بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، شرکت سهامی انتشار
منبع : آینده
ضامن آهو
در بند هواییم یا ضامن آهو
در فتنه رهاییم یا ضامن آهو
بیتاب و شکیبیم تنها و غریبیم
بیسقف و سراییم یا ضامن آهو
عریانی پائیز خاموشی پرهیز
بیبرگ و نواییم یا ضامن آهو
سرگشتهتر از عمر برگشتهتر از بخت
جویای وفاییم یا ضامن آهو
آلوده بدنام فرسوده ایام
با خود به جفاییم یا ضامن آهو
آلوده مبادا فرسوده مبادا
اینگونه که ماییم یا ضامن آهو
پوچیم و کم از هیچ هیچیم و کم از پوچ
جز نام نشاییم یا ضامن آهو
ننگینی نامیم سنگینی ننگیم
در رنج و عناییم یا ضامن آهو
بی رد و نشانیم از دیده نهانیم
امواج صداییم یا ضامن آهو
صید شب و روزیم پابند هنوزیم
در چنگ فناییم یا ضامن آهو
مجبور مخیر ابداع مکرر
تقدیر قضاییم یا ضامن آهو
افتاده به عصیان تن داده به کفران
آلوده رداییم یا ضامن آهو
حیران شدة رنج توفان زدة درد
دریای بکاییم یا ضامن آهو
تو گنج نهانی ما رنج عیانیم
بنگر به کجاییم یا ضامن آهو
با دامنی اندوه خاموشتر از کوه
فریاد رساییم یا ضامن آهو
با رنج پیاپی در معرکه ری
بیقدر و بهاییم یا ضامن آهو
نه طالع مسعود نه بانگ خوش عود
زندانی ناییم یا ضامن آهو
در غربت یمگان در محبس شروان
زنجیر به پاییم یا ضامن آهو
رانده ز نیستان مانده ز میستان
تا از تو جداییم یا ضامن آهو
سودای ضرر ما کالای هدر ما
اوقات هباییم یا ضامن آهو
دلخسته و رسته از هر چه گسسته
خواهان شماییم یا ضامن آهو
روزی بطلب تا یک شب به تمنا
نزد تو بیاییم یا ضامن آهو
در صحن و سرایت ایوان طلایت
بالی بگشاییم یا ضامن آهو
با ما کرم تو ما در حرم تو
ایمن ز بلاییم یا ضامن آهو
چشم از تو نگیریم جز تو نپذیریم
اصرار گداییم یا ضامن آهو
مشتاق زیارت تا جبهه طاعت
بر خاک تو ساییم یا ضامن آهو
گوهر چه نباید گو هر چه بباید
در کوی رضاییم یا ضامن آهو
آیا بپذیری ما را بپذیری؟
در خوف و رجاییم یا ضامن آهو
مهر است و اگر قهر شهد است و اگر زهر
تسلیم شماییم یا ضامن آهو
فریادرسی تو عیسی نفسی تو
محتاج شفاییم یا ضامن آهو
هر چند گنهکار هر قدر سیهکار
بیرنگ و ریاییم یا ضامن آهو
ما بنده درگاه در پیش تو، اما
در عشق خداییم یا ضامن آهو
در رنج و تباهی وقتی تو بخواهی
آزاد و رهاییم یا ضامن آهو
ای چشمه خورشید مهر تو درخشید
در عین بقاییم یا ضامن آهو
ما همسفر شوق فریادگر شوق
آوای دراییم یا ضامن آهو
همخانه شبگیر همسایه تأثیر
پرواز دعاییم یا ضامن آهو
همراز به خورشید دمساز به ناهید
در شور و نواییم یا ضامن آهو
همصحبت صبحیم هم سوی نسیمیم
هم دوش صباییم یا ضامن آهو
ما خاک ره تو در بارگه تو
گویای ثناییم یا ضامن آهو
سوگند الستیم پیمان نشکستیم
در عهد بلیییم یا ضامن آهو
یار ضعفا تو خود ضامن ما تو
ما اهل خطاییم یا ضامن آهو
هم مسکنت ما هم مرحمت تو
مسکین غناییم یا ضامن آهو
از فقر سرودیم یا فخر نمودیم
فخر فقراییم یا ضامن آهو
نه نقل فلاطون نه عقل ارسطو
جویای هداییم یا ضامن آهو
هنگامه وهم آن کجراهه فهم این
ما اهل ولاییم یا ضامن آهو
از گوهر پاکیم از کوثر صافیم
فرزند نیاییم یا ضامن آهو
چاووش شبرزم سرجوش تب رزم
شوق شهداییم یا ضامن آهو
ایمان به تو داریم یونان بگذاریم
تشریک زداییم یا ضامن آهو
منشور نشابور سر سلسله نور
با حکمت و راییم یا ضامن آهو
تو راه مجسم گر راه به عالم
جز تو بنماییم یا ضامن آهو
تا صور قیامت با شور ندامت
شایان جزاییم یا ضامن آهو
حقخواهی استاد آگاهیمان داد
کز تو بسراییم یا ضامن آهو
در صفّه مولا همراه «مصفا»
اصحاب صفاییم یا ضامن آهو
این بخت «سهیل» است کش سوی تو میل است
در نور و ضیاییم یا ضامن آهو
زین نظم بدایع وین اختر طالع
اقبال هماییم یا ضامن آهو
سهیل محمودی