دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1826799
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
پاسخ سانسور نشدۀ علی مطهری به کیهان؛
مدیریت قالیباف در سالگرد 18 تیر عاقلانه بود نه آقای ...
آیا در روزهای اخیر، کیهان به طور جدی درباره قتل ناجوانمردانه چند جوان در بازداشتگاهها و لزوم معرفی و مجازات عاملان آن خبر یا مطلبی درج کرده است؟
در پی درج مقاله ای در کیهان خطاب به دکتر علی مطهری، ایشان در نامه ای جواب خود را برای این روزنامه ارسال کرد که متاسفانه این نامه در کیهان به طور کامل منعکس نشد.

به گزارش «شفاف»، در شماره پنجشنبه 15/5/88 روزنامه کیهان مقاله ای تحت عنوان «آقای علی مطهری بخواند» به نام آقای محمد امینی درج شده بود که چون شامل توجیه شرعی و ایدئولوژیک ظلمهایی است که در حوادث بعد از انتخابات از طرف نیروهای امنیتی کشور بر مردم روا داشته شد، سکوت درباره آن را جایز ندیدم و البته از اهانتهایی که به شخص اینجانب شده بود در می گذرم و پاسخ را خطاب به جناب آقای شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان می نویسم از آن جهت که با شناختی که از روزنامه کیهان دارم می دانم که این گونه امور در این روزنامه به حکم ماهیت امنیتی آن به شکل پروژه دیده می شود که مثلا بناست فلان شخصیت یا فعال سیاسی را خراب کنیم و البته در این راه معمولا هدف وسیله را توجیه می کند و هم از آن جهت که سطرسطر این گونه مقالات بلکه همه مقالات سیاسی و اجتماعی که در کیهان درج می شود باید مطابق میل جناب شریعتمداری باشد.

از نظر نگارنده اساسا کیهان اعتقادی به آزادی بیان ندارد و به خاطر کتمان حقایق و بی تفاوتی نسبت به ناراستیهای حکومت، آنهم به بهانه حفظ نظام، از دوستان نادان و البته خیرخواه انقلاب اسلامی به شمار می رود و دوستیهای آن با انقلاب و ولایت فقیه از قبیل دوستیهای خاله خرسه است که معمولا ضرر آن از نفع آن، دافعه آن از جاذبه آن و دشمن سازی آن از دوست سازی آن بیشتر است.

به عنوان نمونه آیا در روزهای اخیر، کیهان به طور جدی درباره قتل ناجوانمردانه چند جوان در بازداشتگاهها و لزوم معرفی و مجازات عاملان آن خبر یا مطلبی درج کرده است؟ گرچه برای پاسخ به نظرات اینجانب مجبور شده است اشاره ای به این موضوع بکند. همین مقدار هم نسبت به کیهان قابل تقدیر است، شاید هم از دست آقای شریعتمداری در رفته است.

از همین جا پاسخ اینجانب به این پرسش که چرا برخی مقاله هایم در روزنامه اعتماد ملی و مانند آن چاپ می شود روشن می گردد و آن این است که اساسا کیهان و برخی روزنامه های دیگری که خود را اصولگرا نامیده اند مقالات امثال اینجانب را که به دردهای جامعه می پردازد و با مذاق توجیه گر آنها سازگار نیست درج نمی کنند، چنان که کیهان بارها مقالات اینجانب را پس فرستاده است. زبان حال کیهان این است که ما مقالات شما را چاپ نمی کنیم، شما هم حق ندارید به روزنامه های دیگر بدهید و اگر دادید ما در ستون «کیهان و خوانندگان» از قول مردم! انتقاد می کنیم.

اما درباره مقاله مذکور، نویسنده محترم استدلال خود را بر چند پایه قرار داده است: اول اینکه همان طور که علی علیه السلام «حق مطلق» و معاویه «باطل مطلق» بود، در ماجرای اخیر نیز یک طرف حق مطلق و طرف دیگر باطل مطلق است. بطلان این سخن آشکار است. دو طرف ماجرای اخیر حق و باطل را ممزوج کرده اند گرچه کفه حق در یک طرف و کفه باطل در طرف دیگر برکفه مقابلش می چربد. حمایت ولی فقیه از یک طرف این ماجرا دلیل بر این نیست که آن طرف حق مطلق است و طرف دیگر باطل مطلق. مثلا همان طور که آقای موسوی با اصرار بر مسأله تقلب، مردم را تشویق به حضور در خیابانها کرد و زمینه آشوبها را فراهم نمود، آقای احمدی نژاد نیز با نحوه خاص مناظره خود با آقای موسوی و اتهام زنی به افراد غایب در آن جلسه، آغازکننده این ماجرا و عامل اصلی پدید آمدن فضای احساسی و هیجانی و تنگ شدن فضای عقل و تدبیر و زمینه ساز آشوبها به شکل دیگر بود.

پایه دوم استدلال نویسنده محترم این است که در چنین میدانی که یک طرف، حق مطلق و طرف دیگر باطل مطلق است، اهل حق از هر وسیله می توانند استفاده کنند و هر ظلمی در حق اهل باطل رواست. اگر جوانی را که برای تماشای تجمعی آمده یا در آن تجمع شرکت کرده و حد اکثر شعار داده، گرفتند و به بازداشتگاه کهریزک بردند و پس از دو هفته جنازه او را در حالی که آثار ضرب و شتم بر روی آن باقی است و فک او را شکسته اند تحویل خانواده اش دادند، خانواده ای که در این دو هفته از هر گونه اطلاع رسانی درباره فرزندش محروم بوده، مسئله مهمی نیست، بلکه حقش بوده چون اهل باطل بوده است!

پایه سوم استدلال نویسنده آن مقاله این است که مسئولیت وارد آمدن صدمه جسمی و حتی قتل این گونه افراد به عهده رهبران گروه باطل است که اینها را به میدان آورده اند گرچه اهل حق از بدترین روشهای غیرمجاز استفاده کرده باشند. سخن معاویه در جنگ صفین که پس از شهادت عمار یاسر و سخت شدن کار بر او (چون پیامبر(ص) دربارۀ عمار فرموده بود تو را گروه سرکش خواهند کشت) گفت عمار را علی کشت که او را به این جنگ آورد، این سخن از نظر نویسنده آن مقاله در صورتی که معاویه اهل حق بود و علی علیه السلام اهل باطل، درست بود، مهم این است که در گروه اهل حقیم یا اهل باطل.

بطلان این مطلب نیز بدیهی و آشکار است. اساسا اهل حق یا باطل بودن در این مسئله دخالتی ندارد، سخن در این است که عمار یاسر مستقیما به دست چه گروهی کشته شد، لشکر معاویه یا لشکر علی؟ در ماجرای امروز ما نیز سخن در این است که افرادی مانند محسن روح الامینی و محمد کامرانی که در اثر رفتار خشونت بار در بازداشتگاهها به قتل رسیده اند مستقیما توسط چه گروهی شکنجه و کشته شده اند و این ظلم بزرگ متوجه کدام گروه است؟ اگر این افراد به تشویق آقای موسوی به خیابان آمده باشند، در واقع آقای موسوی اینها را سالم به بازداشتگاه تحویل داده است، چرا خانواده آنها باید جنازه شان را تحویل بگیرند؟! اگر توجیهات نویسنده مقاله را بپذیریم اصلا مردم در هیچ مسأله ای حق اعتراض ندارند و اگر اعتراض کنند می توان با آنها به هر نحوی برخورد کرد و حتی آنها را کشت زیرا آنها اهل باطل اند و ما اهل حق!

ممکن است گفته شود در یک بحران اجتماعی این گونه حوادث که به دست مأموران خاطی پدید می آید طبیعی است. در پاسخ می گوییم بله، ما هم قبول داریم که گاهی به دست مأموران خودسر چنین حوادثی پدید می آید، همچنان که در جریان فتح مکه به دست مسلمین، پیامبر اکرم (ص) اصرار داشتند که این کار بدون درگیری و خونریزی انجام شود اما خالد بن ولید، یکی از فرماندهان سپاه اسلام ، در گوشه ای از مکه به خاطر دشمنی های شخصی یک درگیری ایجاد کرد و هشت نفر را کشت. اما مهم این است که بعد از چنین حوادثی وظیفۀ ما چیست؟ آیا باید مانند روزنامۀ کیهان به بهانۀ حفظ نظام این حوادث را کتمان کنیم که گویی اتفاقی نیفتاده است، یا باید مانند پیغمبر اسلام عذر تقصیر به درگاه خدا ببریم و از این کار تبری بجوییم و خسارات وارده به مردم را جبران نموده و مجرم را مجازات کنیم، همچنان که رهبر گرانقدر انقلاب اسلامی فرمودند کسانی به نام رهبری وارد کوی دانشگاه شدند و کارهایی کردند که دل انسان را خون می کند و در جای دیگر دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک و مانند آن و اخیرا دستور حمایت از آسیب دیدگان و مجازات آسیب زنندگان را صادر نمودند.

اما متأسفانه مسئولان مربوط، این دستورات را جدی نمی گیرند زیرا تفکرشان مانند نویسندۀ مقالۀ کیهان این است که با معترضین به روند انتخابات اخیر چون اهل باطل اند هر گونه ای که بخواهیم می توان رفتار کرد و دستورات رهبری صوری است، در حالی که همان طور که رهبر انقلاب خوب تشخیص داده اند تنها راه فروکش کردن این بحران این است که مقصران دو طرف ماجرا مجازات شوند. لذا علاوه بر رسیدگی به اتهامات محرکان این حوادث، باید مأموران و فرماندهانی که مرتکب این فجایع شده اند با نام و نام خانوادگی و عکس در صدا و سیما و روزنامه ها معرفی شوند و مجازات آنها که از سوی دادگاه تعیین می شود اعلام گردد و ترتیبی اتخاذ شود که مردم مطمئن شوند که این مجازاتها انجام می شود نه مانند داستان قتلهای زنجیره ای و قتل زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب که معلوم نشد کار قاتلان و خاطیان به کجا انجامید.

نکته دیگر اینکه نویسنده مقاله کیهان به اینجانب اعتراض کرده است که چرا به شهادت نه تن از بسیجی ها و مظلومیت آنها توجه ندارید. پاسخ این است که رذالت آن گروه اندک که اعتراض آرام را تبدیل به اغتشاش کردند و به اموال عمومی آسیب رساندند و بسیجیان نورانی ما را به شهادت رساندند امری بدیهی است و مورد اختلاف نیست. به علاوه این بسیجیان شهید که اکنون ما در پرتو فداکاری آنها و همرزمانشان در آسایشیم و مقاله می نویسیم و خانواده های آنها، حامی و پشتیبانی به نام نظام جمهوری اسلامی دارند و نیازی به حمایت امثال بنده ندارند. ما از مقتولان و مظلومانی سخن می گوییم که حامی ندارند و عده ای می خواهند قتل و ظلم به آنها را به نام حفظ نظام و اهل باطل بودن توجیه کنند. اینجاست که سکوت جایز نیست و سخن علی علیه السلام به یاد می آید که وقتی به اوخبر رسید که لشکر معاویه به شهر انبار تعرض کرده و خلخالی را از پای یک زن یهودی و اهل ذمَه که تحت حمایت حکومت اسلامی است بیرون آورده اند فرمود: اگر یک مسلمان پس از شنیدن این واقعه از غصه بمیرد از نظر من مورد ملامت نیست. اگر ما شیعۀ علی هستیم چگونه می توانیم دربارۀ جنایات اخیر ساکت بمانیم؟! اگر از غصه بمیریم مورد ملامت نیستیم.

از اینها گذشته، ما می توانستیم این بحران را به گونه ای مدیریت کنیم که بسیاری از این شهادتها و قتلها و آسیبها اتفاق نیفتد. می توانستیم آن هیجان عظیم معترضان را که به دنبال تبلیغات انتخاباتی و خصوصا مناظرات نامناسب و گاه ناجوانمردانه به اوج خود رسیده بود با دادن چند مجوز تجمع و ادامه مناظرات دربارۀ روند انتخابات در صدا و سیما به تدریج فروبنشانیم و با مردم عادی که مسأله دار و دچار شبهه شده بودند و واقعا فکر می کردند که در انتخابات تقلب شده با احترام برخورد کنیم، آنگاه می دیدیم که مهار این بحران به دلیل رشد اجتماعی و هوش بالای مردم ما کار چندان مشکلی هم نبوده است.

شما به سکوت در برابر به خاک افتادن «بسیجی» معترضید، ولی ما علاوه بر آن، به برخاک افکندن «بسیج» به خاطر رو در رو قراردادن آن با مردم عادی معترضیم.

به خاطر داریم که چند سال پیش در سالگرد حادثه 18 تیر در حوالی دانشگاه تهران و کوی دانشگاه به مدت پنج شب گروهی از مردم در خیابانها شعار می دادند و خودروها بوق می زدند و تجمعاتی برپا بود، اما در این پنج شب حتی یک قطره خون از بینی کسی نیامد زیرا مدیریت آن بحران به عهده فرد عاقلی به نام قالیباف فرماندۀ وقت نیروی انتظامی بود. اما وقتی ما مدیریت بحران اخیر را به دست افرادی مانند طائب می دهیم که با باتوم بیشتر مأنوس است تا فکر و عقل و تدبیر، نتیجه همین خواهد بود. اگر مدیریت انتظامی این بحران به دست افراد عاقل و باتدبیری چون سرداران قالیباف، طلایی، صفوی و علائی بود آنگاه در می یافتیم که مدیریت بحران یعنی چه.

نکته آخر اینکه نویسنده مقاله کیهان اینجانب را به پیروی از روش شهید آیت الله مطهری توصیه کرده است. این توصیه ناشی از شناخت ناقص ایشان از آن متفکر شهید است. آن بزرگوار در همان دو ماهی که پس از پیروزی انقلاب در قید حیات بود روی این گونه مسائل بسیار حساس بود. به خاطر دارم زمانی که سران رژیم گذشته را محاکمه و مجازات می کردند ایشان به عنوان نزدیکترین یار امام خمینی (ره) و رئیس شورای انقلاب، با آقای خلخالی تماس گرفتند و او را مورد عتاب قرار دادند که چرا با بازداشت شدگان بدرفتاری شده است و ما حق هیچ گونه تعرضی به آنها را نداریم، مجازات آنها همان است که دادگاه تعیین می کند.

به هر حال در شرایط حساس امروز همه باید تلاش کنیم کشور را به سوی آرامش و کار و تلاش و تولید سوق دهیم.

کلام خود را با سخنی از امیر المؤمنین (ع) خطاب به مالک اشتر پایان می دهم:
«از خونریزى بپرهیز، و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون ناحق عذاب الهى را نزدیک و مجازات را بزرگ نمى‏کند، و نابودى نعمت‏ها را سرعت نمى‏بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمى‏گرداند، و روز قیامت خداى سبحان قبل از رسیدگى اعمال بندگان، نسبت به خون‏هاى ناحق ریخته شده داورى خواهد کرد، پس با ریختن خونى حرام، حکومت خود را تقویت مکن. زیرا خون ناحق، پایه‏هاى حکومت را سست مى‏کند و بنیاد آن را برکنده به دیگرى منتقل سازد».
منبع : شفاف
دسته ها : مقالات - سیاسی
شنبه بیست و چهارم 5 1388
نابغه و دانشمند ویلچر نشین
جام جم آنلاین: او روی یک صندلی چرخدار نشسته است، اما از روی همین صندلی انسان‌ها را به دور دست‌ترین نقطه‌های کیهانی می‌برد و می‌کوشد اسرار سر به مهر کهکشان‌ها را فاش کند.

استفان هاوکینگ برای بخش عمده‌ای از مردم جهان یک نام شناخته شده است.او سال 1942 در شهر آکسفورد انگلیس به دنیا آمده و حالا به عنوان یکی از نوابغ جهان علم شناخته می‌شود.

او در حالی مدال آزادی رئیس‌جمهوری آمریکا را دریافت کرده که کلکسیون افتخاراتش از این مدال‌ها و جوایز چیزی کم ندارد.این مدال، بزرگترین نشان افتخار برای یک شهروند آمریکایی است.







هاوکینگ، نویسنده کتاب «تاریخچه زمان» است که رکورد پرفروشترین کتاب را در این زمینه به دست آورده است.

او حالا استاد افتخاری ریاضیات در دانشگاه کمبریج یکی از 16 نفری است که این نشان را دریافت کرده است. اوباما از این 16 نفر به عنوان عاملان فوق العاده تغییر نام برده است.

هاوکینگ 8 ژانویه سال 1942 انگلیس متولد شد.

خانه پدری وی در شمال انگلیس بود اما در طول جنگ جهانی دوم اکسفورد مکان امنی برای کودکان محسوب می‌شد.وقتی او به 8 سالگی رسید خانواده وی به سنت آلبانز شهری در حدود 20 مایلی شمال لندن نقل مکان کردند.

در 11 سالگی استفان به مدرسه سنت آلبانز رفت و سپس به کالج دانشگاه آکسفورد که کالج قدیمی پدرش بود راه پیدا کرد.

استفان مایل به تحصیل در رشته ریاضیات بود اگرچه پدرش پزشکی را ترجیح می‌داد. در کالج دانشگاه رشته ریاضیات تدریس نمی‌شد بنابراین استفان در عوض رشته فیزیک را انتخاب کرد. پس ازسه سال و در حالی که کار زیادی انجام نداده بود استفان در رشته علوم طبیعی اولین دیپلم افتخاری را کسب کرد.

پس از آن استفان برای تحقیقات در رشته کیهان شناسی به کمبریج رفت که در آن زمان هیچکس در آکسفورد در این حوزه فعالیت نمی‌کرد. استاد وی دنیس سیاما بود اگرچه استفان امیدوار بود که با فرد هویلی که در این رشته در کمبریج کار کرده بود، تحقیقاتش را انجام دهد.

پس از کسب دکتری استفان به عنوان اولین محقق انتخاب شد و سپس عنوان محقق تخصصی را در کالج گونویل و کایوس به خود اختصاص داد.

وی پس از ترک موسسه نجوم در سال 1973 به دپارتمان ریاضی کاربردی و فیزیک تئوریک رفت و از سال 1979 مقام استادی Lucasian را در رشته ریاضیات کسب کرد. این کرسی سال 1663 با هزینه‌ ریویرند هنری لوکاس، یکی از اعضای پارلمان دانشگاه و به درخواست وی برگزار شد.

این مقام اولین بار نصیب اسحاق بارو و سپس سال 1669 نصیب نیوتون شد.استفان هاوکینگ بر روی قوانین پایه‌ای که کائنات را اداره می‌کنند کار کرده است. وی با همراهی روگر پنروس نشان داد که تئوری عمومی نسبیت اینشتن که اشاره به فضا و زمان دارد، نقطه آغازی در پدیده بیگ بنگ (انفجار بزرگ) و نقطه پایانی در سیاهچاله‌ها دارد.

این نتایج نشان می‌دهد یکی کردن نسبیت عمومی با تئوری کوانتوم امری ضروری است. تئوری کوانتوم یک دستاورد بزرگ علمی دیگر از نیمه اول قرن بیستم است.

یک نتیجه چنین اتحادی که وی کشف کرد این بود که سیاهچاله‌ها نباید کاملا سیاه باشند اما باید پرتوهایی را منتشر کنند و در نهایت از بین رفته و ناپدید می‌شوند. فرض دیگر این است که کائنات لبه یا مرزی در زمان تصوری ندارد. این امر نشان می‌دهد که روشی که کائنات بر اساس آن آغاز شده‌اند کاملا با قوانین علم تعیین شده است.

هاوکینگ که 12 دیپلم افتخاری دارد در سال 1982 جایزه CBE را کسب کرده و دیپلم افتخار بعدی را نیز در سال 1989 به خود اختصاص داد. وی تعداد زیادی جایزه، مدال و پاداش دریافت کرده است و محقق انجمن سلطنتی و عضو آکادمی علوم آمریکا است.

استاد هاوکینگ قرار بود، تابستان سال 86 به دعوت پژوهشگاه دانش‌های بنیادی به ایران سفر کند که به دلیل نگرانی از شرایط خاص وی، این سفر به آینده موکول شد.
منع : خبر آن لاین
دسته ها : خبر - علمی - مقالات
شنبه بیست و چهارم 5 1388
پیران انقلاب را خرد کنیم؟
رسول جعفریان
از دل برخی از تحولات و اظهاراتی که در سالها مشاهده و شنیده می شود، این نکته به دست می‌آید که کسانی برآنند تا چنین نشان دهند سیاستمداران نسل اول انقلاب پیر شده و باید کنار گذاشته شوند. در واقع به نوعی می توان برخی از تحولات را عبور از پیران انقلاب به سمت نسل جدید همزمان با نفی گذشته و حتی عملکرد دو دهه اول انقلاب دانست.

از سوی دیگر این امر با زبان دیگری هم بیان و اِعمال می شود و آن جوان گرایی در سطوح مختلف کشور از جمله در سطح وزراست و به طوری که گفته می شود، دولت آینده نیز در این زمینه، دولتی جوان خواهد بود.

شاید یکی از بهترین شواهد آن این است که رئیس جمهور این کشور خود یک جوان است، جوانی که در دهه اول انقلاب جزو نسل بسیار جوانی بوده که عملا در مقایسه با پیران انقلاب، سهمی در رویدادها و حضوری در عرصه سیاسی نداشته و بیشترین سابقه سیاسی وی در دوران استانداری در اردبیل در دولت آقای هاشمی رفسنجانی است.

در سطح سیاسی و به ویژه مجلس شورای اسلامی نیز چهره های جوانی پا به میدان گذاشته و اظهار نظرهای آنان به تقریب، اظهارات پیران انقلاب را تحت الشعاع قرار داده است. آنان با کمال جسارت به پیران انقلاب می تازند و آنان را آماج حملات زبانی خود قرار می دهند.

سالها پیش انتصاب یک جوان در سازمان تبلیغات اسلامی، استفاده از نسل جوان در برخی دیگر از نهادهای زیر نظر رهبری و حتی اخیرا انتخاب یک فقیه جوان برای قوه قضائیه، نشان از آن دارد که جوان گرایی باز هم بیشتر و بیشتر در سطوح مختلف ادامه دارد.

بررسی این جوان گرایی و آثار آن در کشور، به خصوص در بخش های مهم مدیریتی از جمله وزارت، امری است که به لحاظ آثار و تبعات آن باید مورد توجه کامل قرار گیرد. این پدیده به همان مقدار که می تواند آثار مثبت داشته باشد، از داشتن جنبه های منفی چندان دور نیست.

داشتن انژری کافی برای تحرک و قدرت بر ساختار شکنی، داشتن اندیشه های نو در اداره کشور، درک نسل جدید جوان کشور که به لحاظ جمعیتی درصد بالایی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند، توجه به تخصص هایی که جوانان با تحصیلات بالا کسب کرده اند، و بسیاری از مسائل، نشان از آن دارد که این رویه، درست بوده و اگر صحیح سامان دهی شود، می تواند کشور را در سمت و سوی درستی به پیش ببرد.

از سوی دیگر، همزمان با کنار گذاشتن نسل پیر انقلاب، به ویژه افراد با تجربه‌ای که سرد و گرم انقلاب را چشیده، با اهداف اصیل انقلاب آشنا بوده، عصبیت های اساسی موجود در انقلاب را به خوبی درک کرده و برای حفظ ارزشها و آرمانهای اصیل درک و تجربه درست و صحیحی دارند، از پیامدهای جوان گرایی هایی است که بسا به شکل افراطی در کشور بکار گرفته می شود.

این امر به خصوص در یک کشور انقلابی که می‌کوشد و مدعی است که سنت های انقلاب را باید حفظ کند، اهمیت ویژه‌ای دارد، به طوری که شکستن و خرد کردن برخی از پیران انقلاب به بهانه‌های واهی، راه را برای ساختار شکنی در اساس نظام جمهوری اسلامی نیز فراهم می کند.

توجه به این اصل که برخی از مخالفان نظام ممکن است با بکارگیری سیاست جوان گرایی، نیروهای کهنه کار را به طور کل کنار بگذارند تا راه را برای تغییرات بنیادی علیه نظام فراهم کنند، نباید از نظر دور داشته شود.

نکته ظریف دیگر آن است که اگر قرار باشد جوان گرایی در همه سطوح یکسان به پیش برده شود، ممکن است این تصور پدید آید که چه دلیلی دارد که این قاعده استثناء پذیر بوده و تنها در بخش های خاصی اعمال گردد؟

همین که در روایات ما بر احترام به بزرگان تاکید شده (وقروا کبارکم) و از سوی دیگر از بکار گیری فرومایگان و افراد بی تجربه نهی شده، می‌تواند منادی این اصل در مدیریت اسلامی ما باشد که نباید بی دلیل کشور را در اختیار کسانی گذاشت با گرفتن مدیریت های مهم کشور، تازه در اندیشه کسب تجربه و تعلیم آموزش‌های اولیه هستند.

به نظر می رسد برای یافتن راه حلی در این زمینه، یعنی بکار گیری عناصر با تجربه و پیر همزمان با نو کردن کشور با استفاده از نیروهای جوان، آن هم باکفایت و تحصیلات، لازم است نشست های جدی برگزار شده و یک برنامه عملی برای این کار تدوین شود.
شکی در این نکته نیست که استفاده از افراد با تجربه در بخش هایی چون خبرگان، تشخیص مصلحت، و حتی مجلس شورای اسلامی و نیز وزراء امری است که بدون تردید باید مورد توجه قرار گیرد یا دست کم ترکیبی از آنان در این قبیل مراکز وجود داشته باشد.
این درست است که در امریکا، یک نیروی جوان رئیس جمهور می شود اما همان زمان در بخش اقتصاد از کهنه کار ترین نیروها و با تجربه ترین آنها غالبا بالای شصت سال سن و بیش از سی سال تجربه کاری دارند، استفاده می شود.

همزمان به لحاظ اخلاقی، آن هم بر اساس آموزش های اصیل اسلامی، و نیز بر اساس تجربه های انسانی در طول تاریخ و اصولی که در سیاست اسلامی به کار گرفته می شده است، باید اعتبار نیروهای کهنه کار را حفظ کرد و از اقدامات تندورهایی که همه حریمها را شکسته و صاحبان تجربه را صرفا با داشتن چند خطای محدود از میدان تصمیم گیری خارج می کنند، جلوگیری کرد.
گفتنی است که همین جوانان امروز که مدیر هستند، روزی پیر خواهند شد، و همین سرنوشت در انتظار آنان هم خواهد بود. چنان که دیگر پیرانی که با این قبیل جوانان در نابودی کردن میراث انسانی انقلاب همراهی دارند، افزون به آن که ممکن است متهم به فرصت طلبی سیاسی برای کنار گذاشتن رقبای خود شوند، بسا نگاه جوان گرایانه دامن آنان را نیز بگیرد.

نویسنده بر این باور است که سیاست جوان گرایی، در عین داشتن جنبه های مثبت، در تمامی بخش ها بازده کافی نداشته و لازم است تا در بسیاری از مراکز فکری و حتی تصمیم گیری های کلان، همچنان اقتدار نیروهای کهنه کار باقی بماند.
حتی با فرض کنار گذاشتن آنان، باید برنامه ای تدارک دیده شود تا نفوذ معنوی آنان محفوظ مانده و نام و یاد و حضور مختصرشان، چراغ راه جوانان کوشایی باشد که در صورت استقلال کامل، ممکن است با عجله زیاد، نه تنها کشور را پیش نبرده بلکه آن را به ورطه نابودی بیفکنند.
استناد کردن به نمونه هایی از تاریخ اسلام بر این که فرضا رسول خدا (ص) از نیروی جوان اسامه کمک گرفته،‌ مانند غالب این قبیل استنادها، امری بی پایه است، برای این که خواهند گفت نبوّت خود حضرت در چهل سالگی بود که زمان کامل شدن عقل است.
منبع : آیند
دسته ها : خبر سیاسی - مقالات
جمعه بیست و سوم 5 1388
آنچه مانع از برآمدگی شکم می شود!

 

سلامت نیوز: مسلما خوردن انواع چیپس و نوشیدنی های پر کالری و عدم تحرک نتیجه ای جز این درگیری عذاب آور ندارد.

در اغلب موارد نیز به دلیل عدم توجه به غذاهای نفخ آور باعث تورم ناخواسته این عضو حساس می شوید. اما خبر خوب این که نفخ شکم از جمله مسائلی است که حل آن آسان می باشد.

البته باید بدانید که در این مقاله ما از چاقی مفرط شکم صحبت نمی کنیم اما تورم و نفخ متغیر شکم از جمله دردسرهایی است که اغلب ما گاه و بی گاه تجربه می کنیم. اگر این نفاخی شکم مربوط به بیماری خاصی نظیر مشکلات کبد و قلب نباشد در اغلب موارد به دلیل گازهای روده می باشد و به هیچ عنوان ربطی به مایعات ندارد. زیرا بر خلاف تصور عامه که گمان می کنند نفخ این قسمت به دلیل تجمع مایعات است باید گفت که اولا در حالت نرمال این بخش مکانی برای تجمع مایعات نیست و در ثانی اگر تجمع مایعاتی مطرح باشد اغلب در بخش های پایانی بدن مثل پاها صورت می گیرد.

اما باید بدانیم که چه چیز سبب تجمع گازها در امعا و احشا می شود و ظاهر و احساس فرد را دچار خدشه می کند.

متخصصان علت های ممکن این مسئله را ناشی از حساسیت به بعضی از غذاها و یبوست می دانند.

لذا در ادامه به بعضی از موارد پیشیگری از نفخ و برآمدگی شکم اشاره می کنیم.

1- پیشگیری از یبوست : کاهش فیبر و مایعات در رژیم غذایی و عدم تحرک کافی منجر به بروز یبوست می شود که به نوبه خود باعث نفخ شکم می شود. برای جلوگیری از این مشکل لازم است که از غذاهای پر فیبر که به مقدار فراوان در انواع سبزیجات ، میوه ها ، آجیل و مغزها، بقولات است استفاده کنید. همچنین نوشیدن مایعات کافی و داشتن تحرک بدنی کافی (حداقل 30 دقیقه در روز)لازم است.

2- نفی آلرژی نسبت به گندم و یا لاکتوز: آلرژی و عدم تحمل نسبت به بعضی از غذاها باعث نفخ شکم می شود. اما تشخیص این نوع غذاهای نفاخ به عهده پزشک است. بسیاری از افراد به دلیل تشخیص سرخود ، بعضی از غذاهای مفیدو سالم نظیر لبنیات و غلات را از برنامه غذایی خود حذف می کنند. در حالیکه این اقدام اصلا درست نیست. اگر گمان می کنید به غذایی حساسیت دارید با پزشک خود مشورت کنید. ممکن است تنها کاهش مصرف این نوع غذاها و یا مصرف همزمان آن با سایر خوراکی ها تاثیر ناخواسته آن را تخفیف دهد.

3- از خوردن سریع و بی وقفه اجتناب کنید: خوردن سریع و عدم جویدن کافی باعث می شود که غذاها درست هضم نشده و بعلاوه به دلیل بلعیدن هوا ، شکم نفخ کند. با توجه به این حقیقت توصیه می شود که تا آنجا که امکان دارد به آرامی غذای خود را میل کنید تا از طعم آن نیز لذت ببرید. زمان لازم برای صرف هر وعده غذایی حداقل باید 30 دقیقه باشد. فراموش نکنید که هضم غذا از دهان شروع می شود ، پس جویدن کافی آن کمک موثری به ادامه هضم می کند و از نفخ شکم نیز جلوگیری می کند.

4- از مصرف بیش از اندازه نوشیدنی های گازدار اجتناب کنید: این نوع نوشیدنی ها باعث افزایش گاز شکم می شود. جایگزین مناسب برای این نوشیدنی ها ، اب خنک و لیمو می باشد. حتی لازم است که برای رفع نفاخی شکم از چای نعناع استفاده کنید.

5- از مصرف بیش از اندازه آدامس اجتناب کنید: جویدن آدامس باعث بلع مقدرا قابل توجهی هوا می شود که باعث نفخ شکم است.

6- مراقب غذاهای بدون قند باشید: مصرف قندهای مصنوعی به مقدار فراوان نیز باعث بروز این مشکل می شود. لذا باید مراقب میزان مصرف این نوع قندها نیز باشید.

7- مصرف نمک را محدود کنید: غذاهای بیش از اندازه پردازش شده و طبخ شده حاوی مقدار قابل توجهی نمک است و برعکس از فیبر تهی می باشد و این دو عامل مناسبی برای نفخ شکم می باشد.

8- مراقب مصرف لوبیا و سبزیجات گازدار باشید: اگر عادت به مصرف لوبیا نداشته باشید، باعث تجمع گاز در شکم می شود. همین مسئله در مورد سبزیجات نفاخ نظیر بروکلی و گل کلم نیز صادق است. برای رفع این مشکل لازم است که به تدریج این نوع مواد را وارد رژیم غذایی خود کنید تا بدن به آن عادت کند. زیرا این غذاها بسیار مقوی است و حذف ان زیان آور می باشد.

9- کاهش حجم غذا و افزایش وعده های غذایی: متخصصان توصیه می کنند که به جای صرف سه وعده غذایی سنگین ، سعی کنید تعداد وعده های غذایی را بیشتر و حجم هر وعده را کاهش دهید. یعنی کم اما متوالی بخورید.این عمل مانع از احساس نفخ می شود و همچنین به کنترل قند خون و گرسنگی کمک می کند. 5 تا 6 وعده غذایی توالی مناسبی است . اما مراقب حجم هر وعده باشید.

10- غذاها و نوشیدنی های ضد نفخ را امتحان کنید: مطالعات نشان می دهد که دم کرده نعناع، زنجبیل،آناناس، جعفری و ماست حاوی باکتری های مناسب(پروبیوتیکس) برای رفع نفخ می باشند.

متخصصان معتقدند که استفاده از غذاهای ملین یا قرص های مدر، سریع غذا خوردن و یا حذف وعده های غذایی اصلا روش مناسبی برای کاهش وزن و یا رفع نفخ شکم نمی باشند.

در مورد اغلب افراد باید گفت که زمانی که در صددکاهش چربی های اضافی بدن هستند بخش عمده از آن در ناحیه شکم حذف می شود.اما کاهش وزن بدن هر فرد متفاوت از دیگری است. متخصصان همچنین می گویند که انجام مداوم و طولانی مدت ورزش های ویژه شکم به امید رها شدن از چربی های اضافی آن تصور درستی نیست. زیرا نمی توان در هنگام ورزش روی نقطه خاصی از بدن متمرکز شد. با این کار التبه ماهیچه های شکم قوی تر شده و شکل بهتری پیدا می کند.

منبع : رجا نیوز

دسته ها : خبر - علمی - مقالات
پنج شنبه بیست و دوم 5 1388
برای رسیدگی به شکایت موسوی و کروبی

دستغیب عضو مجلس خبرگان خواستار تشکیل جلسه فوری این مجلس شد

سیاست > چهره ها  - آیت الله سیدعلی محمد دستغیب، از اعضای مجلس خبرگان با انتشار متنی در وب سایت شخصی خود با عنوان "مشروعیت و مقبولیت در اسلام"،‌ خواستار تشکیل جلسه فوری مجلس خبرگان شد

‌ در بخشی از این متن آمده است:


وظیفه خبرگان است که از بند بند قانون اساسی دفاع کند و مردم را همراه داشته باشد. فلسفه وجودی خبرگان حفظ قانون اساسی است. مردم به خبرگان به عنوان وکلای خود رأی دادند که نگهبان قانون اساسی باشند. چه کسانی جز خبرگان، حافظ و نگهبان قانون اساسی هستند. مجلس خبرگان قانون اساسی مجلسی بود نظیر همین خبرگان فعلی و بعضی از اعضای این مجلس از اعضای آن بودند و در تدوین قانون اساسی شرکت داشتند. مردم از ایشان‌ می‌خواهند که به خواسته‌های آنها بر طبق قانون اساسی رسیدگی شود.

معلوم اینجانب است که اگر مردم متوجّه شوند که خبرگان در جهت احقاق حق مردم سعی دارند و برای حفظ قانون اساسی و رأی آنها احترام قائلند، ساکت‌می شوند و راضی به تحقّق قانون اساسی هستند، چون خودشان شعار دادند و نسل امروز هم شعارش این است که: ـ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ـ امّا باید خود خبرگان متوجّه کیفیّت و نظر جامعه باشند.

دستغیب افزوده است:

در انتخابات چند دوره قبل بیش از بیست میلیون از مردم به سیّد بزرگوار حجّت الاسلام و المسلمین سیّد محمّد خاتمی رأی دادند و در دو دوره رئیس جمهورشان بود. ما با آن بزرگوار چه کردیم، روحانی که از صنف خودمان بود، پدرشان از فقها و خودشان مورد تأیید امام امّت(ره) و مقبول جامعه، آیا یک بار از ایشان دعوت شد که در جلسه ای از شانزده اجلاسیه خبرگان بیایند و به سؤالات پاسخ دهند یا او را از خود دور کردیم و حتّی گفته شد او اجنبی است و اتّهامات دیگر.

امّا رئیس دولت نهم که در کسوت روحانیت نبود چند بار از او دعوت شد و به سؤالات هم پاسخ نداد و دیگری را برای این جهت معیّن کرد و بعضی از اعضای خبرگان اعتراض به نامربوط بودن مطالب نمودند. آیا این محلّ سؤال برای مردم نیست که چرا خبرگان این همه تبعض قائل ‌می‌شوند؟

اینجانب صادقانه و خیرخواهانه عرض‌می کنم تا دیر نشده خبرگان برای اعادۀ حیثیت از مرجعیت، تشکیل جلسه دهد آن هم علنی و مطالب بررسی گردد و به خواست مردم که همان قانون اساسی است جواب داده شود و به شکایات آنها به وسیلۀ نمایندگان آنها یعنی آقای موسوی و آقای کروبی رسیدگی شود، ببینید چه قدر محبوب خواهید شد و حفظ نظام این است، که باید بماند، و اشخاص ‌می‌روند امّا اعمال و رفتار آنها باقی است. مخفی نباشد که خبرگان مجتهد هستند و تقلید بر مجتهد حرام است. یعنی تشخیص صدق و کذب هر موضوعی باید با تحقیق و تفحّص بر طبق شرع و قانون صورت گیرد.

منبع : خبر آنلاین

دسته ها : خبر سیاسی - مقالات
پنج شنبه بیست و دوم 5 1388


اسفندیار رحیم‌مشایی، رئیس دفتر محمود احمدی‌نژاد و معاون اول پیشنهادی وی در کابینه دهم که برخی از او به عنوان سخنگوی دولت آینده نیز نام می‌برند، معتقد است که در انتخابات اخیر، احمدی‌نژاد فقط 4 میلیون رای ایجابی داشته و 20 میلیون دیگر «منتقد نظام» هستند. 

یک هفته‌نامه اصولگرا خبر داد که رحیم‌مشایی این سخنان را اخیرا در جلسه‌ای گفته و تاکید کرده است که این 20 میلیون نفر که منتقد نظام هستند در این انتقاد خود حتی از آن 13 میلیون هم جدی‌تر هستند. این هفته‌نامه به مدیرمسوولی علیرضا زاکانی، نماینده اصولگرای مجلس هشتم که سابقا رئیس بسیج دانشجویی بود، منتشر می‌شود و در شورای سیاستگذاری آن افرادی مانند فرید‌الدین حدادعادل، علیرضا زاکانی، علی‌عسگری و سیدامیرحسن دهقانی حضور دارند. این خبر در آخرین شماره هفته‌نامه پنجره، یکشنبه 18 مرداد ماه منتشر شده و تاکنون که چهار روز از انتشار آن می‌گذرد، از سوی دولت یا دفتر احمدی‌‌نژاد تکذیب نشده است. 

اسفندیار رحیم‌مشایی در این خبر، همچنین به چگونگی ظهور امام زمان(عج) نیز اشاره کرده است که جای تامل دارد. این هفته‌نامه در خبر خود آورده است: «اسفندیار رحیم‌مشایی اخیرا در جلسه‌ای خصوصی با تعدادی از دانشجویان گفته است: معتقدم برای آمدن حضرت حجت، لازم نیست در کره زمین همه مسلمان باشند. ما به این نتیجه رسیده‌ایم که برای آماده‌کردن جهان برای ظهور حضرت، نمی‌توانیم از ادبیات دینی استفاده کنیم. چون همزبانی ایجاد نمی‌کند. باید سراغ ادبیات مشترک انسانی برویم و به این دلیل باید از ادبیاتی همه فهم مانند عدالت، ظلم‌ستیزی، مهرورزی و یگانه‌پرستی استفاده کنیم. مشایی به بیان اینکه مسلمان کردن همه انسان‌ها شدنی نیست، معادلاتی درباره ضریب رشد جمعیت جهان، نرخ رشد مسیحیت و نرخ رشد اسلام ارائه کرد و به تحلیل این مطلب پرداخت که نمی‌شود همه انسان‌ها را مسلمان کرد. وی ادامه داد: با توجه به علائم دوران ظهور مانند تکرار نام حضرت در مجامع و منابر، معتقدیم که در دوران ظهور هستیم. 

مشایی همچنین به نقش خود به عنوان معاون اول که قرار بود در زمینه‌سازی ظهور فعالیت داشته باشد، نیز اشاراتی کرده است. وی درباره آرای احمدی‌نژاد گفته است: از 24 میلیون رای احمدی‌نژاد، 20 میلیون منتقد به نظام هستند که در این انتقاد خود حتی از آن 13 میلیون هم جدی‌تر هستند چراکه آن 13 میلیون فقط دولت احمدی‌نژاد را زیر سوال بردند، ولی این 20 میلیون به کل روند سال‌های گذشته پیش از احمدی‌نژاد نه گفتند. و در حقیقت احمدی‌‌نژاد در این میان فقط چهار میلیون رای ایجابی دارد. سخنان اسنفدیار رحیم‌مشایی از دو زاویه حائز اهمیت است. اول از زاویه آرای آقای محمود احمدی‌نژاد است. از آنجایی که خبر منتشره در یکی از هفته‌نامه‌های اصولگرا و معتمد منتشر شده است، می‌توان به صحت آن استناد کرد. در طی سال‌های اخیر، کسانی که به تحلیل‌آرای محمود احمدی‌نژاد در دو دوره انتخابات ریاست‌جمهوری نشستند، عموما بر یک نکته تاکید داشتند که احمدی‌نژاد را به علت گفتمان انتقادی به نظام جمهوری اسلامی و عملکرد مدیران ارشد آن، توانسته آرایی را به سبد خود اضافه کند که این آرا، نه تنها اصالتا متعلق به او نیست، بلکه به اپوزیسیون و کسانی که مخالف نظام هستند، تعلق دارد. 

در زمان تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 و حتی 88، محمود احمدی‌نژاد محور تبلیغات خود را بر انتقاد از عملکرد جمهوری اسلامی که توسط روسای جمهور سابق یا نخست‌وزیر دوران جنگ اتخاذ شده بود، استوار کرد. او در واقع با اینکه خود را یک اصولگرا معرفی می‌کرد اما بیشترین انتقادات را به‌دوره امام و پس از امام وارد کرد و تلاش کرد خود را مدافع مردم نشان دهد. سخنان او معمولا از تریبون صداوسیما پخش می‌شد اما کسانی که مورد تهمت،افترا و انتقاد قرار گرفته بودند این اجازه را پیدا نمی‌کردند که به تلویزیون بروند و پاسخ او را بدهند. به این ترتیب محمود احمدی‌نژاد که خود را از درون نیروهای اصولگرا و با حمایت‌های آشکار برخی نهادها به قدرت رسید، در هر دو دوره خود را در جایگاه اپوزیسیون نظام نشاند و توانست آرای مخالفان را به سبد خود بریزد. نکته حائز اهمیت اینجاست که بنا بر گفته رحیم‌مشایی، در این دوره احمدی‌نژاد فقط 4 میلیون رای ایجابی داشت و نه بیشتر. به عبارتی احمدی‌نژاد نه تنها نتوانست آرای دوره قبل خود را به لحاظ کیفی ارتقا دهد، بلکه به لحاظ کمی نیز دچار ریزش نیرو شده است.
 
نکته دوم به آرای جناح رقیب احمدی‌نژاد برمی‌گردد. درتحلیل رحیم‌مشایی، 13میلیون‌نفری که به اصلاح‌طلبان رای داده‌اند، فقط دولت احمدی‌نژاد را زیر سوال بردند، در حالی که 20میلیون نفر ازکسانی که به احمدی‌نژاد رای دادند منتقد نظام هستند. اما به رغم این نگاه تامل برانگیز، حامیان آقای احمدی‌نژاد بلافاصله بعد از انتخابات، شرایط را بحرانی جلوه دادند و در نشریات خود به توجیه بازداشت‌ها و دستگیری‌های پس از انتخابات پرداختند. آیا اگر کسی منتقد دولت احمدی‌نژاد بود ولو 13 میلیون‌نفر، باید آنها را بازداشت‌کرد و به آنها گفت که درصدد انقلاب رنگی یا کودتای مخملی بودند؟ به این ترتیب این خبر کوتاه، نگاه جدیدی را عرضه کرد. اول آنکه احمدی‌نژاد 4 میلیون‌ رای داشته است. دوم 20میلیون ‌از کسانی که به او رای داده‌اند به ادعای رحیم‌مشایی، منتقد نظام هستند و 13میلیون نفر که به اصلاح‌طلبان رای داده‌اند فقط منتقد احمدی‌نژاد هستند.

مرجع : اعتماد ملی
دسته ها : خبر سیاسی - مقالات
پنج شنبه بیست و دوم 5 1388

وداع با سیدالاسرا

سیاست > نظامی  - دماغ هواپیما شیرجه رفت و زمین جلوی چشمانش بزرگ و بزرگ‌تر شد. چشم‌ها را بست و زمزمه کرد: اشهد ان لااله‌الاالله...

حبیبه بدری: - انگورهای باغ پدری را در آخرین ماه تابستان 59 دست‌چین می‌کرد که تلگراف رسید: «بر اثر شدت حملات عراق به مرزهای جنوب و غرب کشور پایگاه دزفول در حالت آماده‌باش قرار دارد، به موجب این حکم فرماندهی عملیات دزفول به جنابعالی واگذار می‌شود». دشت ضیاآباد تنها یک خلبان جنگنده F5 داشت: حسین لشکری. تلفنی به همسرش گفت که علی‌اکبر چهار ماهه طاقت گرمای دزفول را ندارد: کنار خانواده‌ات در تهران بمان. همسرش گفته بود که دلتنگ می‌شویم، ما را ببر پیش خودت. ناخودآگاه گفته بود: دوست دارم اگر هر زمان اتفاقی برای من افتاد، شجاعانه تحمل کنی. از زندگی مشترکشان تنها یک سال و چهارماه می‌گذشت.

- 27 شهریور 59، دوازدهمین مأموریت بود. تانک‌ها و نفربرهای استتار شده را در خاک عراق زده بود، موشک عراقی هم هواپیما را. دست چپ را گذاشت روی دسته گاز موتور و با دست چپ دکمه ایجکت را فشار داد. دماغ هواپیما شیرجه رفت و زمین جلوی چشمانش بزرگ و بزرگ‌تر شد. چشم‌ها را بست و زمزمه کرد: اشهد ان لااله‌الاالله...

- همیشه شنیده بود که قصر شیرین در بهار دیدن دارد، راست می‌گفتند، اما دیدن حسین به همه آن زیبایی‌ها می‌ارزید. پدر را به علی‌اکبر 18 ساله نشان داد. از دور همدیگر را دیدند. همه اسرا باید قرنطینه می‌شدند.

- هیچ وقت خانه حسین لشکری اینقدر شلوغ نشده بود. چه پیش از اسارت، چه وقتی 18 سال در اسارت بود و چه بعد از آن. مقامات لشکری و کشوری ستاد نیروی هوایی ارتش جمع شده‌اند. یک روز قبل اعلام شده بود: «ساعت 9 صبح 21 مرداد پیکر پاک خلبان آزاده امیر سرلشکر شهید حسین لشکری از مقابل درب منزلش در شهرک غرب تشییع می‌شود. او شب دوشنبه بر اثر عارضه‌های ناشی از دوران اسارت به درجه رفیع شهادت نائل شد».

علی‌اکبر را فرستاد دنبال مهمان‌ها. جایی در قطعه 55 بهشت زهرا کنار یک قبر آرام گرفت. روی سنگ قبر نوشته: «سیدالاسرا امیر سرلشکر شهید حسین لشکری».

منبع  خبر آن لاین
پنج شنبه بیست و دوم 5 1388
مشکل شدن اطاعت از خدا، با فتوای جدید آیت‌ا... مصباح یزدی
اگر رئیس جمهور به مخالفت با حکم ولی‌فقیه پرداخت، تکلیف چیست؟ و اطاعت از خدا کدام است؟ این در حالی است که دکتر احمدی‌نژاد در هفته‌های اخیر در مواردی، اقداماتی برخلاف نظر ولی فقیه انجام داد... البته در دو مقطع سید محمد خاتمی نیز از رهبری حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری گرفت، آیا آن موقع هم نظر آقای مصباح این بود که اطاعت از اقای خاتمی اطاعت از خداست؟
تازه‌ترین اظهارات آیت‌ا... محمدتقی مصباح یزدی موجب بروز ابهامات گسترده فقهی، فلسفی، تاریخی عقایدی و.. برای شمار زیادی از علما، فقها، مسئولین و حتی مردم عادی شده است.

به گزارش خبرنگار «آینده»، این استاد حوزه قم امروز در تازه‌ترین اظهارنظر خود، با این استدلال که رئیس جمهور حکم ولی‌فقیه را دریافت کرده، اظهار کرده به دلیل آن که حکم ولی فقیه به رئیس‌جمهور داده شده، بخشی از نورانیت ولی فقیه، به او هم سرایت کرده و اطاعت از رئیس جمهور، اطاعت از خداست.

یک کارشناس مذهبی در این‌باره گفت: اگر قرار باشد طبق این شیوه استدلال آیت‌ا... مصباح به اطاعت از خداوند متعال بپردازیم، باید دست‌کم از بیش از یک‌صد تن که مستقیماً از شخص ولی‌فقیه حکم دارند، اطاعت کرده و البته مشکل زمانی پیش می‌آید که دو تن از این بزرگواران در موضوعی دارای اختلاف‌نظر باشند.

طبق قانون اساسی، قوانین کشور و برخی رویه‌های دیگر، مقامات زیادی از جمله سی نماینده ولی‌فقیه در استان‌ها، ده‌ها امام جمعه، حدود 20 فرمانده عالی نظامی و انتظامی، 6 فقیه شورای نگهبان، رؤسای دستگاه قضایی و صداوسیما، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی و نمایندگان ولی‌فقیه در بسیاری ارگان‌ها از بسیج و سپاه تا بنیاد شهید و... و ده‌ها مقام دیگر حکم خود را مستقیماً از مقام معظم رهبری دریافت می‌کنند و پرسش اینجاست که اگر بین دوتن از این افراد اختلاف نظر به وجود آمد تکلیف چیست؟

این کارشناس ادامه داد: به عنوان نمونه آیت‌ا.. جنتی با حکم ولی فقیه، فقیه شورای نگهبان و امام جمعه تهران هستند و آیت‌ا... هاشمی رفسنجانی هم با حکم ولی فقیه امام جمعه تهران و عضو و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند و در حوادث اخیر، میزان اختلاف نظر میان این دو نفر به جایی رسید که احمد جنتی در نمازجمعه خود، هاشمی رفسنجانی را تلویحا صحنه‌گردان اصلی کلیه حوادث پس از انتخابات خواند و اکنون باید از جناب آیت‌ا... مصباح پرسید که در این‌گونه موارد چه باید کرد؟ یا ختلاف نظر آقای احمدی‌نژاد و آقای هاشمی به حدی رسید که ولی‌فقیه در خطبه‌های نمازجمعه خود به این اختلاف‌نظر اشاره کردند.

وی افزود: البته از نگاه بسیاری از فقهای انقلابی، مشروعیت کل حکومت، ناشی از بودن ولی فقیه عالم و عادل در رأس جامعه است و با این وصف، حتی نمایندگان مجلس یا وزرا و حتی کلیه مسئولان و کارگزاران جزء در جمهوری اسلامی، به ولی‌فقیه منسوب هستند، اما آیا اطاعت از همه این‌ها واجب است؟!

این کارشناس با اشاره به یک ابهام دیگر پرسید: اگر رئیس جمهور به مخالفت با حکم ولی‌فقیه پرداخت، تکلیف چیست؟ و اطاعت از خدا کدام است؟ این در حالی است که دکتر احمدی‌نژاد در هفته‌های اخیر در مواردی، اقداماتی برخلاف نظر ولی فقیه انجام داد.

وی در پایان گفت: البته در دو مقطع یعنی سال 76 و 80، حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی نیز از رهبری حکم تنفیذ ریاست‌جمهوری گرفت، آیا آن موقع هم نظر آقای مصباح این بود که اطاعت از اقای خاتمی  همانند اطاعت از خداست؟ و در این صورت چرا خود آقای مصباح چندین مورد علیه ایشان به سخنرانی پرداختند؟
پنج شنبه بیست و دوم 5 1388

اراده معطوف به قدرت

جامعه > دیدگاه ها  - سیدعلی‌میرفتاح

دردم از یار است و درمان نیز هم. . . بارها پیش خودم می‌گویم که چطور من یک لاقبای دست از همه جا کوتاه، همین طور حسی هم که شده می‌فهمم چه خبر است و چه باید کرد، اما. . . اما زود یادم می‌افتد که از اتفاق همین دست از همه جا کوتاهی و همین یک لاقبایی است که موجب می‌شود تا حجاب‌های ضخیم قدرت در برابر چشم نباشند و به راحتی بتوانم اشیا را همان‌طور که هستند ببینم؛ «الهم ارنی الاشیاء کماهی.»

من به ساحت بزرگان و زعمایی که بارها و بارها امتحان خود را پس داده‌اند و نفس زکیه‌شان را از آلودگی به قدرت دور نگه داشته‌اند و اراده خود را نگذاشته‌اند که معطوف به قدرت شود، جسارت نمی‌کنم و مقام شامخ ایشان را مخاطب این سخنان نمی‌دانم، اما درباره مدیران میانی و صاحبان قدرت‌های نیم‌بند و زودگذر باید عرض کنم که هیچ بعید نیست که نفسشان متمایل قدرت وقدرت بیشتر و باز هم قدرت بیشتر شود. دشواری ماجرا همینجاست که وقتی نفس آدم به شیرینی -تلخ‌تر از زهر- قدرت متمایل می‌شود، آن وقت چشم بر حقایق می‌بندد و بدیهی‌ترین امور را درنمی‌یابد.

این روزها که تشت بازداشتگاه کهریزک از بام افتاده و معلوم شده که در آن حریم از رأفت اسلامی و برخورد انسانی خبری نبوده و بزرگان همه رأی به برخورد قضایی و انتظامی با متخلفین داده‌اند، نباید چنین بپنداریم که این زندان‌بانان بی‌رحم از آمریکا آمده‌اند و قصد بدنامی حاکمیت داشته‌اند و دل‌هایشان از سنگ بوده و. . . نه. آنها هم مثل ما بوده‌اند و از جنس ما بوده‌اند و آدم‌های کاملاً معمولی -با سوابق خوب و بد- بوده‌اند که برای حفظ قدرت و برای طعم شیرین قدرت، قلبی سخت‌تر از سنگ پیدا کرده‌اند. کسی که خود را محق می‌داند که دیگری را به قصد کشت بزند، حتماً دلیلی -دلیل نفس‌پسندی- برای این کار دارد و حتماً این حق را با حساب و کتابی که با نفس خود کرده به دست آورده است. . . در دام وعظ نیفتم؛ موعظه اخلاقی نمی‌کنم بلکه عرضم این است که این همه سفارش مدام اخلاق‌مداران برای محاسبه نفس و حساب‌کشی از خود، یکی هم برای این بوده که مبادا کم کم ضخامت گناه نگذارد که امور را همان‌طور که هستند ببینیم. شاید اگر من هم به جای انزوا، صاحب منصب می‌شدم و طعم قدرت زیر دندانم مزه می‌کرد، از همین کارها می‌کردم که زندان‌بانان کهریزک کردند. لابد شما هم پند شاعرانه را شنیده‌اید که «حاکمان در زمان معزولی/ همه شبلی و بایزید شوند / لیک چون بر سر عمل آیند/ همه یا شمر و یا یزید شوند».

چیزی که در این حکمت نهفته است همین است که همیشه مردم در ذات خود شمر و یزید نیستند، بلکه اراده‌های معطوف به قدرت موجب می‌شود که تصمیماتی بگیرند، یا اقداماتی کنند که منجر به واقعه کربلا شود. اگر آنها هم مثل من و شما از اسب قدرت پایین بیایند، بی‌تردید عین شبلی و بایزید، دم از مهربانی و مدارا می‌زنند. شبلی و بایزید هم اگر بر سر عمل می‌رفتند و مثلاً رئیس بازداشتگاهی در جنوب تهران می‌شدند، آنگاه هنر می‌کردند اگر دست از پا خطا نمی‌کردند و با زندانیان خود به جور رفتار نمی‌کردند. . . چه می‌خواهم بگویم؟ قدرت هم مثل خیلی چیزهای دیگر حجاب ضخیم -بلکه ضخیم‌ترین حجاب‌ها- است که نمی‌گذارد صاحب قدرت چشم بر حقایق باز کند و در آیینه چیزی را ببیند که خیلی از بی‌قدرتان حتی در خشت خام می‌بینند. برای همین هم هست که در ادبیات ما، در دین ما و در تاریخ ما این همه تأکید موکد شده که صاحب قدرت باید که خود را مدام محاسبه کند و نگذارد که نفس اماره و قدرت -در هر مقدار و اندازه‌ای- دست به دست هم دهند و متحد هم شوند و کاری کنند که به قول شاعر «آخر آن نور تجلی دود شد/ آن یتیم بی‌گنه نمرود شد». عرض من بیشتر متوجه مدیران میانی است. هر کسی در حوزه اقتدار خود -هر چقدر هم که کوچک باشد- می‌تواند به نمرودی بدل شود که بزند و بکشد و ابا نکند و شرمنده نباشد.

منبع: خبر آن لاین

دسته ها : مقالات - سیاسی
پنج شنبه پانزدهم 5 1388

حضرت ولی عصر (عج) سردار لشکر ما نیست

اندیشه  -  محمدرضا رجبی شکیب

گویا این روزها بیش از هر زمان دیگری، امام زمان در عرصه سیاست ایران حضور دارد. حضوری که نه از باب ولایت تکوینی اوست، نه حتی نماینده عقیده ما شیعیان به ولایت تشریعی. امام عصر، در رمزآلودترین روزهای تاریخ ایران پس از انقلاب 57، انگار از آن مراتب لاهوتی پایین آمده و به مناقشات عرصه مطلقاً ناسوتی سیاست پیوسته است. روزگاری نه چندان دور، در این سرزمین، امام عصر را با سیاست، کاری نبود. از قضا، سینه‌چاک‌ترین سینه‌زنان زیر علم مهدویت، بیشترین پرهیز را از دخالت دین در سیاست داشتند. امام خمینی(ره) اما نظریه‌ای را پردازش کرد که با همان پیش فرض‌ها، به نتیجه‌ای درست مخالف نظر حجتیه می‌رسید.

تئوری ولایت فقیه نه فقط ولایت سیاسی را به فقهای شیعه هدیه کرد که حتی نیابت امام عصر را. سالها گذشت و پس از رحلت فقیهی که نظریه نوین ولایت فقیه را ابداع کرده بود، بسط و ایساع این تئوری هم منجر به آن نشد که ادعای ارتباط با موعود، مبنای مدیریت وضع موجود قرار گیرد. با این حال، چرخ و فلک قدرت، کم‌کم، گروهی را بالا برد که افکار دیگری در سر داشتند. مدتی باید می‌گذشت تا معلوم شود ماجرا جدی‌تر از لانه‌ کردن موریانه خرافه بر پایه‌های تخت مذهب است.

«نومهدویت‌گرایی»، امام موعود را نه فقط در جامه یک مرشد الهی، و نه فقط یک واسطه فیض، که همچون هزاردستانی در پس پرده می‌دید. مردی که می‌توان تصمیمات خود را به او نسبت داد، می‌توان از برنامه‌هایش پس از ظهور سخن گفت و نقشه مسیر حرکتش را منتشر کردو... حوادث خرداد88 پرده را بیشتر کنار زد. عملاً ثابت کرد که از نگاه نومهدویت گرایان، رأی مردم -حتی اگر خیلی زیاد باشد- در برابر رأی «آنان» که سیمشان وصل است، ارزشی ندارد.

همچنانکه معلوم شد برای مدیریت جامعه نه نیازی به مشاور هست و نه به مرشد؛ مگر «آنان» که وصلند، ممکن است خطا ‌کنند که نیازمند ارشاد کسی باشند؟ آن‌گاه که خود را منسوب به امام عصر بدانیم و چنان بیندیشیم و چنان بگوییم و چنان رفتار کنیم که گویا دست حق از آستین ما بیرون آمده، منطقاً به این عوارض خواهیم رسید:
اول: معلوم است که بری از خطا نیستیم، حتی اگر حقیقتاً سیممان وصل باشد. (چه کسی شجاعت دارد چنین ادعایی را علناً مطرح کند؟! ) پس لاجرم خطاهایمان نیز به نام کسی نوشته می‌شود که خود را سرسپرده او می‌دانیم. در این صورت، اگرچه ما هستیم که از چشم متدینان می‌افتیم و بر دامن کبریای «او» گردی نمی‌نشیند؛ اما در ذهن ناآشنایان به معارف دین، چشمه‌های تردید را جوشانده‌ایم.

دوم: صاحبان حق مطلق، طبیعی است که دیگران را منحرف بدانند و تحقیر و تکفیر ‌کنند. پس وقتی خود را سرچشمه ناب حقیقت می‌بینیم، در مهرورزانه‌ترین حالت، برای آنچه دیگران می‌گویند -هر که می‌خواهند باشند- ارزشی قائل نیستیم و به تشخیص خود عمل می‌کنیم. خشونت‌ورزی هم که فرزند ناب‌گرایی است.

سوم: وقتی به حکومتی جهانی می‌اندیشیم که خود سردمدار آن هستیم و آن را اینقدر در دسترس می‌بینیم، از بالا به همه‌چیز و همه کس نگاه می‌کنیم، خود را ناگزیر به همزیستی با دیگران -حداقل در درازمدت- نمی‌بینیم و معلوم است که با چنین نگاهی کسی گوشش به حرف ما بدهکار نخواهد بود. مغرور می‌شویم و سپس مطرود. دنیا را نسبت به خود بدبین می‌کنیم و چهره‌ای بی‌منطق از دین را به نمایش می‌گذاریم که هرگز نمی‌تواند با دنیا تعاملی درست برقرار کند.
چهارم: وقتی یقین داریم حلال همه مشکلات به زودی از راه می‌رسد، چرا باید خودمان را به آب و آتش بزنیم؟ طبیعی است که مشکلات و نقاط ضعفمان برایمان بی‌اهمیت جلوه می‌کند، به آینده‌های دور فکر نمی‌کنیم و حداکثر تلاشمان این است که امروز را بگذرانیم، که فردا فرجی خواهد شد.

و پنجم؛ همان تناقض، همان سوء تفاهمی که حتی می‌تواند ما را به مرز بی‌اعتقادی به مهدویت برساند: وقتی راه را به خوبی می‌شناسیم و به درستی آن یقین داریم، چه نیازی به امام عصر (عج)؟ آیا جز این است که جایگاه امام عصر (عج) را -پناه بر خدا- به حد یک سردار لشکر تنزل داده‌ایم؟ فرماندهی که رسالتش این است که به یاری ما بیاید و با قدرت ماورایی خود دشمنان ما را به خاک سیاه بنشاند و درماندگی ما را در عبور از موانعی که خود برای خود ایجاد کرده‌ایم چاره کند. از این منظر، مهدی موعود، گویا منجی ماست و نه منجی دین؛ و راه تازه‌ای به ما نشان نخواهد داد، که ما هم اکنون نیز راه حق را شناخته‌ایم و بی‌ذره‌ای تردید و بدون احساس نیاز به راهنمایی در آن گام بر می‌داریم.

اما آیا به راستی امام عصر (عج) چنین خواهد بود؟ آیا او همان می‌کند که ما کرده‌ایم؟ از همان راه می‌رود که ما رفته‌ایم؟ معیارهای او برای قضاوت، همان معیارهای ماست؟ ذره‌ای احتمال نمی‌دهیم که او بر آنچه ما می‌کنیم صحه نگذارد؟ لحظه‌ای تردید به خود راه نمی‌دهیم که ممکن است از آنچه می‌کنیم راضی نباشد؟ آیا او برای برپایی حکومت عدل جهانی‌اش، همچون ما سخن می‌گوید و دیگران را بر خود می‌آشوبد؟ آیا برای رسیدن به مقصود از هر ابزاری استفاده می‌کند؟ یا شاید گمان می‌کنیم ابزارهایی سحرآمیز برای تسخیر جسم و جان مردمان در اختیارمان می‌گذارد؟ . . .

این روزها بیش از هر زمان دیگری، امام عصر (عج) در عرصه سیاست ایران حضور دارد، و بیش از هر زمان دیگری مظلوم است. با جسارت او را شریک خطاهایمان ‌می‌کنیم. مطمئنیم که اگر بیاید و راه دیگری نشان دهد، راه او را دنبال خواهیم کرد؟

منب : خبر آن لاین

دسته ها : ادبی - مذهبی - مقالات
پنج شنبه پانزدهم 5 1388
حسین پناهی تجسم یک مهربانی معصوم بود و این امر را بسیاری از افرادی که به نوعی با وی یا هنرش در ارتباط بوده اند باور دارند.
به گزارش خبرنگار مهر در کرج، حسین پناهی دژکوه در ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهرستان سوق در استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد، تحصیلات ابتدایی را در همان روستا گذراند و دوران دبیرستان را در شهر بهبهان طی کرد.

سپس به تحصیل در مدرسه آیت الله گلپایگانی در قم پرداخت و دوره چهارساله هنرجویی در مدرسه آناهیتا را نیز پشت سر گذاشت، سپس به فعالیت در عرصه سینما پرداخت و بازیگری در تلویزیون را نیز تجربه کرد.

پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. با پخش نمایش دو مرغابی درمه از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می کرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگر خود طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.

نمایشهای دو مرغابی درمه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، به درخواست مردم چندین بار از تلویزیون پخش شد.

پناهی؛ ترکیبی از سادگی، خلوص و طنزی تلخ

پناهی در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد از پرکارترین و خلاقترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود و به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن و سادگی و خلوصی که از رفتارش می بارید و نیز طنز تلخش، بازیگر نقشهای خاصی بود.

پناهی در سال ۶۷ برای بازی در فیلم "در مسیرتندباد" کاندید جایزه بهترین بازیگر نقش دوم شد، ضمن اینکه در سال ۶۹ برای بازی در فیلم "سایه خیال" که بر مبنای شخصیت او نوشته شده بود، نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد و در سال ۷۱ برای بازی در فیلم مهاجران نامزد دریافت بهترین بازیگر نقش دوم شد و دیپلم افتخار جشنواره نهم فجر را برای بازی در فیلم سایه خیال دریافت کرد.

با وجود کارنامه سینمایی و تلویزیونی حسین پناهی، به نظر می رسد وی بیشتر شاعربود و این شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت، ضمن اینکه آثار مختلف ادبی وی نیز از این امر حکایت می کند.


پناهی در"آژانس دوستی"؛ ساده و صمیمی

یکی از آثاری که پناهی در آن ایفای نقش کرده، سریال "آژانس دوستی" است. پناهی در این سریال نقش راننده ای ساده، تنها و شوریده حالی را بازی می کرد که البته بر اساس نظر بسیاری از کسانی که پناهی را می شناختند، وی در زندگی واقعیش هم همین گونه ساده بوده است.

شاید آنچه بیش از هر چیز دیگری باعث می شد پناهی به دل بنشیند، لحن صحبت کردن ساده اش، نگاه معصومش به زندگی و چهره دوست داشتنیش بود.

صفا، صمیمیت و صداقتی که در شعرها و نوشته های زنده یاد پناهی بود قابل وصف نیست و شاید دلیل این امر این است که این نوشته ها از دل پناهی می آمد و آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.

پناهی؛ یک روستایی ساده و مهربان، تجسم صمیمیت روستا

پناهی متولد یکی از روستاهای استان کهگیلویه و بویراحمد بود و به راستی تا آخر عمر هم نتوانست صفا و سادگی دل یک روستایی را با هیچ چیز دیگری عوض کند که روستاییان به سبب انس با طبیعت مهربانترند و چه داشته ای باارزشتر از مهربانی.

شعرها و حرفهای حسین پناهی صادقانه بود و همین باعث می شد که به دل بنشینند. جنس حرفهایش از جنس همان حرفهایی بود که شازده کوچولوی "آنتوان دوسنت اگزو پری" می زد.

همان شازده کوچولویی که با دیدن یک جعبه ای که سه سوراخ داشت به فکرش می رسید که "ممکنه خونه یک بره باشه"و همیشه از خودش می پرسید "این آدم بزرگا چقدر عجیبن؟!"و در نهایت همه فکر و ذکرش گلی بود که تازه در سیاره اش سبز شده بود.

کارنامه درخشان هنر پناهی

گذرگاه، گال، تیرباران، هی جو، نار و نی، در مسیر تندباد، ارثیه، راز کوکب، مهاجران، چاووش، سایه خیال، اوینار، هنرپیشه، مرد ناتمام، روز واقعه، آرزوی بزرگ، قصه‌های کیش (اپیزود اول، کشتی یونانی)، بلوغ، مریم مقدس و بابا عزیز از آثار سینمایی هستند که پناهی در ان ایفای نقش کرده است.

گرگها، آواز مه، محله بهداشت، بی بی یون، روزی روزگاری، مثل یک لبخند، ایوان مدائن، خوابگردها، هشت بهشت، قهرمان کیه، امام علی(ع)، همسایه‌ها، آژانس دوستی، دزدان مادر بزرگ، آینه خیال، کوچک جنگلی، آشپزباشی، روزگار قریب، آقا فرمان، یحیی و گلابتون، شلیک نهایی، رعنا نیز مجموعه های تلویزیونی است که پناهی در آنها بازی کرده است.

همچنین این هنرمند در چند تله تئاتر نیز به ایفای مقش پرداخته و چندین تالیف نیز دارد که "من و نازی"، "ستاره"، "چیزی شبیه زندگی"، "دو مرغابی در مه"، "گلدان و آفتاب"، "پیامبر بی کتاب" و "دل شیر" از این جمله است، ضمن اینکه دو نوار با شعر و صدای حسین پناهی نیز منتشر شده است که "سلام خداحافظ" و "ستارها" نام دارند.


تداوم سادگیها و صمیمیت پناهی در جهانی دیگر

حسین پناهی سرانجام در 14 مردادماه 83 به دیدار معشوق حقیقی شتافت و رفت تا سادگیها و صمیمیتش را را در جهانی دیگر تداوم بخشد و چه زیبا از بهشت و مادر گفت که "به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد."

پناهی رفت اما نگاه ساده و معصومش همواره در خاطرات ما قاب گرفته شد. او رفت و هنردوستان را با افسوسی بزرگ تنها گذاشت که چرا زمانی متوجه ارزشهای چنین انسانهای ساده دل و عاشقی می شویم که دیگر در میان ما نیستند، شاید این رسم زمانه است که آنها که بیشتر می ارزند غریب ترند و تا وقتی هستند، متوجه شان نمی شویم.

... و چه زیبا و ساده بر سر مزار پناهی نوشته اند:
"حسین پناهی
شاعری...
نویسنده ای...
بازیگری...
کارگردانی...
و انسانی...
که آمد شهریور 1335
و رفت مرداد 1383

منبع : بازیاب

دسته ها : ادبی - مقالات
پنج شنبه پانزدهم 5 1388
X