دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1826826
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
مصیبت‌های دنیا
امام هادى (علیه السلام):
مَن کانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ هانَت عَلَیهِ مَصائبُ الدُّنیا ولَو قُرِضَ و نُشِرَ.
هر که در راه روشن پروردگارش باشد، مصائب دنیا بر وی سبک آید؛ اگر چه با قیچی یا ارّه قطعه قطعه‌اش کنند.
Everybody who is in the right path of his Lord, difficulties of world will be little on his, eye even if he is cut by a scissors or saw.
تحف العقول
دسته ها : مذهبی - احادیث
يکشنبه دهم 8 1388

برخورد خوب
امام صادق (علیه‌ السلام):
مُجَامَلَةُ النّاسِ ثُلْثُ العَقْلِ.
برخورد خوب با مردم، یک سوم خردمندی است.
Treating others well comprises a third of wisdom.
کافی، ج
دسته ها : مذهبی - احادیث
شنبه نهم 8 1388
هشت شعر از هشت شاعر برای امام هشتم(ع)
*میلاد گل سروده نصرالله مردانی
-------------------------------------

میلاد گل به فصل بهاران خجسته باد
آواز دلنواز هزاران خجسته باد

در گلشن همیشه گل افشان سرمدی
رقص نسیم و جوش بهاران خجسته باد

سرزد ز آسمان رضا کوکب و لا
این مژده بر شکسته حصاران خجسته باد

سیراب شد ز ابر کرامت کویر دل
بر دشت تشنه، ریزش باران خجسته باد

ای میر صبح، فاتح اقلیم روشنی
در یاد عشق، فتح سواران خجسته باد

شب را شکسته باده شبگیر آفتاب
گلبانگ نوش‌نوش خماران خجسته باد

میلاد هشتمین گل باغ محمدی
بر پیروان پیر جماران خجسته باد


*چشمانم به من دروغ نمی‌گویند سروده ابوالقاسم حسینجانی
-----------------------------------------------------------------------

قرار ما
حرم توست

هر که درد ندارد
نباید هم که بیاید!
چشمانم، به من دروغ نمی‌گویند
خودم دیدم:
خادمان حرم داشتند
بی‌دردی را
- نامردی را-
جارو می‌کردند!

هر چند
درد ما، هم، قابل نیست
و گرنه
- دوری-
این همه به درازا نمی‌کشید!

نشانی کامل تو را
آهو بچه‌هایی
- که خاطرشان جمع بود-
به خاطرم سپردند؛

و من
صاف پیچیدم
به سمت چشمانت!
ای کاش می‌توانستم
چیزی بگویم-
تا رضا دهی!
رضای من، تویی!
دل‌ها را، آب می‌کنی؛
و گرنه - این همه دریا-
مگر می‌شود
از چشمخانه‌یی بتراود؟!

مکان،
امکان تو را ندارد
از قدمگاهت
آفتاب، قد می‌کشد!
مشت زایرانت را
اگر بگشایند
- دست کم -
بهشت را، در خویش دارد!
قرار ما
حرم توست
زیارت نامه‌ات، زیارت نامه نیست
زبان عاشقی‌ست!
نگاهت
به غزالان غریب
دل می‌دهد!
ای تدارک تقدیر
تکلیف شب‌های بیداری را
روشن که می‌سازی،
فرشته‌ها نیز
تاب نمی‌آورند که نیایند!

از پای نگاهت
ای کاش،
هر گز برخیزم!
- «برایت بمیرم»!
وقتی تو هستی
مرگ کاری ندارد!
در روزگار قحطی مرد و عشق
مهربانی
نگاهت را که می‌بیند
دست بردار نیست!
مگر می‌شود
تو را اسیر دید؟!

کبوتران حرم،‌ غم ندارند:
شیب تو
- نیز-
صعودی ست!
مرا نمی‌رسد
با غریب‌نوازی تو، کنار بیایم!
دل - که می‌گیرد-
سراغ تو را می‌گیرد
بگذار
هر چه می‌خواهند بگویند؛
قرار ما
حرم توست!


* دری به کبودی آسمان سروده ضیاءالدین خالقی
------------------------------------------------------

و من دیدم
کبوترانی را
که به شوق طواف گنبد طلایی تو
تمام جاده‌های هوایی را
زیر دو بال گرفته بودند

و من دیدم
کبوترانی دیگر را
که حتی راه رسیدن را
شکل خیال گرفته بودند

و من دیدم
کبوترانی را
که بی دست‌های شما
- دستانی که بذر می‌پاشیدند-
از زمین دانه برنمی‌چیدند

و من دیدم
تیر و کمان و تفنگ صیادانی را
که بال هیچ کبوتری را
نشانه نمی‌رفتند

و من دیدم
...
چرا که او
ضامن من
ضامن تو
ضامن آهو بود
چرا که چشم‌های او
چشمه دل
چشمه محبت
چشمه جادو...
نه!
چشمه «یاهو» بود

و من دیدم
کبوترانی را
که تنها به نشانه شادی
- شاید از استادیوم بزرگ آزادی!-
چگونه و با چه شتابی
به سمت آسمان‌های آبی
پرکشیدند
به این امید که روزی
بر صحن زمینی فرود آیند
که گنبد آسمانی‌اش
فراتر از ابرها رسیده و
آن‌جا
هر کبوتری با بال‌های خود
دری به کبودی آسمان
کشیده است.


* قصیده حرم سروده عباس سودایی
-----------------------------------------

در کشور ایران که دلتنگی فراوان است
کنجی برای گریه، ای مردم! خراسان است

کنجی که جذاب است مثل خال کنج لب
کنجی که در واقع تمام خاک ایران است

در نقشه سمت چپ، کمی بالا، تپش دارد
این نقشه انسان است و مشهد قلب انسان است

در دلنشینی این عروس از رامسر بهتر
او باعث شیرینی قند فریمان است

مشهد شهادت می‌دهد در خاک من گنجی‌ست
در آسمان فوج کبوترها نگهبان است

ای حس امشب! بادبان‌ها را بکش پایین!
بادی که امشب می‌وزد در شعر، توفان است

آقا! کمی هم درد دل دارم اجازه هست؟
با آن که پیش از گفتنش شاعر پشیمان است

همسایه ما سال‌ها حرف از حرم می‌زد
او مرد و این قصه فرزندش پریشان است

دیروز می‌خواندم شما حج فقیرانید
امروز دور از دسترس، حج فقیران است

هر کس که دست و بال او تنگ است، لایق نیست؟
یا هر که پولش یبشتر باشد مسلمان است؟

یک لحظه خوابم برد، گویا در حرم هستم
این جا که حالا ایستادم زیر ایوان است

پشت سرم مردی زیارت‌نامه می‌خواند
از ظاهر او می‌شود فهمید چوپان است

از روستای کوچکی اطراف مشهد یا
از پیرمردان عشایر، از لرستان است

یک چوبدست و سفره نانی خشک پهلویش
انگار در جیب کتش یک جلد قرآن است

دستش به روی شانه‌ام ناگاه...، امری بود؟
می‌خندد و زیر لبش این بیت پایان است:

مشهد مدینه، کربلا را در خودت دریاب
جانان تو هستی، گنبد و گلدسته بی‌جان است


* دست مرگ سروده بهمن ساکی
--------------------------------------

گرفته لکنت حجلت گریبان زبانم را
و می‌سوزد تب آواز، مغز استخوانم را

به آهنگی که از من نیست شوق ناله‌ای دارم
و دست آسمان پر می‌دهد آه نهانم را

غباری دست و پا کردم که بر دامان او افتم
اگر بی‌دست و پایی سد نسازد شوق جانم را

دعایی در دلم جوشید و اسم اعظمش گل کرد
اجابت شد دعا، بی آن که بگشایم دهانم را

به سودای خیالش بارها از خویشتن رفتم
و دست مرگ باز آورد تا دنیا عنانم را


*امام رضا(ع) هشتم سیه گیسو سروده نادر بختیاری
-----------------------------------------------------------

شمع بی‌اشک و بی سوسویم من
محو هشتم سیه گیسویم من
گر به مشهد، پریشان مویم من
کشته ضامن آهویم من

مرگ از این سان ، به جز زندگی نیست
جز رضا (ع) لایق بندگی نیست

همچو او باش تا، بنده باشی
عشق را، مهر تابنده باشی
گر جز از شوقش آکنده باشی
در صف حشر، شرمنده باشی

ساقی! از هشتمین می، به من ده
منقطع نه، پیاپی، به من ده
ساقیا! من خمار رضایم (ع)
گر چه می خورده مرتضایم (ع)

کلهم نور واحد دلیل است
کاین محبت، می سلسبیل است


* کاش آهوی بیابان دو چشمت می‌شدم سروده رضا اسماعیلی
----------------------------------------------------------------------

کاش یک شب باز مهمان دو چشمت می‌شدم
ریزه خوار مشرق خوان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب می‌گذشتم از فراز چشم تو
گرم گلگشت خراسان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب می‌سرودم گنبد زرد تو را
فارغ از دنیا، غزل خوان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب، می‌نشستم بر ضریح چشم تو
باز هم پابند پیمان دو چشمت می‌شدم

صحن و ایوان تو را ای کاش جارو می‌زدم
چون کبوترها، نگهبان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب بوی گل می‌چیدم از چشمان تو
بلبل باغ و گلستان دو چشمت می‌شدم

ضامن آهوست، چشمان شهید روشنت
کاش آهوی بیابان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب معرفت می‌چیدم از چشمان تو
غرق در دریای عرفان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب می‌شدم خیس نگاه سبز تو
شاهد اعجاز باران دو چشمت می‌شدم

کاش می‌خواندم شبی قرآن چشمان تو را
در شبی روشن، مسلمان دو چشمت می‌شدم

سخت شیرین است طعم روشن چشمان تو
کاش یک شب باز مهمان دو چشمت می‌شدم


* بر آستان جانان سروده حسین اسرافیلی
-----------------------------------------------

بر آستان توام دل همیشه پابند است
چو آهویی که پناه از تو آرزومند است

بر آستان تو عمری سر ارادت ماست
دلم به زلف تو ای دوست، سخت پابند است

چه جای عقل، جنون می‌کشد به صحرایم
چو عشق جلوه نماید، چه فرصت پند است؟

خوشیم در حرمت جلوه تماشا را
چو شیشه‌ایم که با جوش باده خرسند است

سرم سلامت از این سجده، بر نخواهد خاست
کدام تیغ به ابروی دوست مانند است؟!

طواف کوی تو کردم، سروش غیبم گفت
که بر طواف رضایت، رضا خداوند است

در این شبی که منم شوق آفتابم نیست
جمال دوست مرا، مهر بی‌همانند است

به مشعر و عرفاتم جمال حضرت توست
ندانم این چه طواف است و این چه ترفند است!؟

به شهد نام شما دم به دم سخن گویم
کرامتی! که سزاوار طوطیان قند است

اگر چه هیچ ندارم تو را شفیع آرم
خدای داند و تو، با توام چه پیوند است

برای جد تو عمری گریستم چون شمع
به روز حشر مرا، آرزوی لبخند است

تهی مباد مرا دست خواهش از کرمت
تو را به حرمت زهرا (س) که سخت سوگند است
دسته ها : ادبی - مذهبی - شعر
جمعه هشتم 8 1388
بازخوانی بخش‌هایی از پیام رهبری به کنگره‌ جهانی امام رضا (ع) در سال 63
شش تدبیر امام رضا علیه‌السلام در نبرد با مامون
تشکیل کنگره علمی زندگی امام هشتم در جوار تربت پاک آن بزرگ‌وار و هم‌زمان با سال‌روز ولادت آن حضرت، گام تازه‌ای در جهت روشن‌گری چهره تابناک ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) و آشنائی با زندگی‌نامه پرحماسه و پررنج آن پیشوایان عظیم‌الشأن است. باید اعتراف کنیم که زندگی ائمه (علیهم‌السّلام) به درستی شناخته نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت‌بار آنان حتی بر شیعیانشان پوشیده مانده است.

مهم‌ترین چیزی که در زندگی ائمه به‌طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر "مبارزه حاد سیاسی" است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری که خلافت اسلامی به‌طور آشکار با پیرایه‌های سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) مبارزه سیاسی خود را به شیوه‌ای متناسب با اوضاع و شرائط، شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگ‌ترین هدفش تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایه امامت بود.

تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران ده‌ساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‌ساله جنگ‌های داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه کند، اما به تدبر می‌توان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه درازمدت اهل‌بیت را که در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‌گیری و همان اهداف ادامه می‌داده است.

اکنون جای آن است که به اختصار، حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم. در این حادثه امام هشتم علی‌بن‌موسی‌الرضا در برابر یک تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهانی سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن می‌توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می‌کرد:

اولین و مهم‌ترین آن‌ها، تبدیل صحنه‌ی مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی‌خطر بود. همان‌طور که گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتی خستگی‌ناپذیر و تمام نشدنی داشتند،این مبارزات که با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیف‌ناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یکی مظلومیت بود و دیگری قداست... با این کار مأمون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان می‌گرفت زیرا جمعی که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‌العنان وقت و متصرف در امور کشور است نه مظلوم است و نه آن‌چنان مقدس.

دوم: تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت‌های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت‌ها بود.

سوم: این‌که مأمون با این کار، امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود، در کنترل دستگاه‌های خود قرار می‌داد و به‌جز خود آن حضرت، همه سران و گردن‌کشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می‌آورد.

چهارم: این‌که امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤال‌ها و شکوه‌ها بود در محاصره مأموران حکومت قرار می‌داد و رفته‌رفته رنگ مردمی بودن را از او می‌زدود و میان او مردم و سپس میان او و عواطف و محبت‌های مردم فاصله می‌افکند.

هدف پنجم این بود که با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب می‌کرد. طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را بر این‌که فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکی دین‌داران به دنیاطلبان از آبروی دین‌داران می‌کاهد و بر آبروی دنیاطلبان می‌افزاید.

ششم آن‌که در پندار مأمون، امام با این کار، به یک توجیه‌گر دستگاه خلافت بدل می‌گشت. بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوائی امام با آن حیثیت و حرمت بی‌نظیری که وی به‌عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت برعهده می‌گرفت هیچ نغمه‌ی مخالفی نمی‌توانست خدشه‌ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد. این همان حصار منیعی بود که می‌توانست همه‌ی خطاها و زشتی‌های دستگاه خلافت را از چشم‌ها پوشیده بدارد.

اکنون به تشریح سیاست‌ها و تدابیر امام علی‌بن‌موسی‌الرضا در این حادثه می‌پردازیم:

1- هنگامی‌که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضائی خود پرکرد، به‌طوری‌که همه‌کس در پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور می‌کند. امام بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممکن به همه‌ی گوش‌ها رساند. در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‌اش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام می‌داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوش‌بین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‌شدند در اولین لحظات این سفر دل‌شان از کینه مأمون که امام عزیزشان را این‌طور ظالمانه از آنان جدا می‌کرد و به قتلگاه می‌برد لبریز شد.

2- هنگامی‌که در مرو پیشنهاد ولایت‌عهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنکاف کردند و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نکرد آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‌جا پیچید که علی‌بن‌موسی‌الرضا ولیعهدی و پیش از آن خلافت را که مأمون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود نپذیرفته است. دست‌اندرکاران امور که به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همه‌جا منتشر کردند، حتی فضل‌بن‌سهل در جمعی از کارگزاران و مأموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‌ام، امیرالمؤمنین آن را به علی‌بن‌موسی‌الرضا تقدیم می‌کند و علی‌بن‌موسی دست رد به سینه‌ی او می‌زند.

3- با این همه علی‌بن‌موسی‌الرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت که در هیچ‌یک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر می‌کرد فعلاً در شروع کار این شرط قابل تحمل است و بعدها به تدریج می‌توان امام را به صحنه فعالیت‌های خلافتی کشانید، این شرط را از آن حضرت قبول کرد. روشن است که با تحقق این شرط، نقشه‌ی مأمون نقش برآب می‌شد و بیشترین هدف‌های او نابرآورده می‌گشت.

4- اما بهره‌برداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهم‌تر است: امام با قبول ولیعهدی، دست به حرکتی می‌زند که در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی‌نظیر بوده است و آن برملا کردن داعیه‌ی امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمان‌هاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آن‌ها قرار نمی‌گرفت آن را به گوش همه رساند.

5- درحالی‌که مأمون امام را جدا از مردم می‌پسندید و این جدائی را در نهایت وسیله‌ای برای قطع رابطه‌ی معنوی و عاطفی میان امام و مردم می‌خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌داد، با این‌که مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب کرده بود که شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند. امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطه‌ی جدیدی میان خود و مردم استفاده کرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دل‌هائی که با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلةالذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‌های معجزه‌آسای دیگری نیز آشکار ساخت و در جابه‌جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو که سر منزل اصلی و اقامت‌گاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حکومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شکافت.

6- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سکوت و سازش تشویق نشدند بلکه قرائن حاکی از آن است که وضع جدید امام موجب دل‌گرمی آنان شد و شورش‌گرانی که بیشترین دوران‌های عمر خود را در کوه‌های صعب‌العبور و آبادی‌های دوردست و با سختی و دشواری می‌گذراندند با حمایت امام علی‌بن‌موسی‌الرضا حتی مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلکه حتی علی‌بن‌موسی مایه‌ی امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی‌بن‌موسی به تهمت حرص بدنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایش‌گران پس از ده‌ها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است. کوتاه سخن آن‌که مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی بدست نیاورده که بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد. این‌جا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و در صدد بر آمد که خطای فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از این همه سرمایه‌گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی‌ناپذیر دستگاه‌های خلافت یعنی ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) به همان شیوه‌ای متوسل شد که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل.

بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود. قرائن نشان می‌دهد که مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به کارهای دیگری دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسان‌تر به کار برد، شایعه‌پراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است، به گمان زیاد این‌که ناگهان در مرو شایع شد که علی‌بن‌موسی همه مردم را بردگان خود می‌داند جز با دست‌اندرکاری عمال مأمون ممکن نبود.

هنگامی‌که ابی‌الصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: "بار الها، ای پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین تو شاهدی که نه من و نه هیچ یک از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته‌ایم و این یکی از همان ستم‌هائی است که از سوی اینان به ما می‌شود."

تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسی که کمتر امیدی به غلبه او بر امام می‌رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی‌که امام، مناظره کنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید، مأمون در صدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادله‌ای را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر در این بین بتواند امام را مجاب کند. البته چنان که می‌دانیم هر چه تشکیل مناظرات ادامه می‌یافت قدرت علمی امام آشکارتر می‌شد و مأمون از تأثیر این وسیله نومیدتر.

در آخر چاره‌ای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچ‌گونه واسطه‌ای امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - سخنرانی
جمعه هشتم 8 1388

آموزش حدیث به فرزندان
امام صادق (علیه‌ السلام):
بادِرُوا أوْلادََکُم بِالْحَدیثِ قَبْلَ أنْ یَسْبِقَکُمْ إلَیْهِمُ الْمُرْجِئَةُ.
در آموزش حدیث به فرزندانتان شتاب کنید پیش از آنکه مرجئه (منحرفان) زودتر از شما به سراغ آنها بروند.
Hasten to teach traditions (of Ahl al-Bayt) to your children before al-Murdji’a (the deviants) corrupt them.
کافی، ج 6، ص 47

دسته ها : مذهبی - احادیث
جمعه هشتم 8 1388
خودرأیی
امام علی (علیه ‌السلام):
لا تَسْتَبِدَّ بِرَأْیِکَ فَمَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ.
خودرأی مباش که هر که خودرأی باشد هلاک می‌گردد.
Do not be obstinate, for such a person will perish.
تصنیف غررالحکم، ص 443

دسته ها : مذهبی - احادیث
پنج شنبه هفتم 8 1388

غریب آشنا 

 

 

 

تـو یـادگـار هـفتمین سپیده اى

شـکـوه مـاندنى ترین قصیده اى
اشـارتـى ز بـیـکران روشنى کـه از دیـار بى نشان رسیده اى
سـتـاره حـریـم سـبز فاطمه ز بـى نـهـایـت خدا دمیده اى
بـهـار سـبـز بـاغهاى آرزو امـام قـصـه هـاى ناشنیده اى
گـل نـجـیـب بـاغ آفـرینشى کـه در دلـم بـهـار آفریده اى
تـو قـلب عاشقان هر زمانه را بـه لـطف و بخششت خریده اى
تـو مـنتهاى مهر و رحمت خدا ز هرچه غیر اوست دل بریده اى
زمـهربانى ات، ز دل ستانى ات چـه نقش ها به لوح دل کشیده اى
مـیـان لالـه هـاى سـرخ آشنا غریـب آشـنـا! تو برگزیـده اى
ز سـاغـر کرامـت مـحمـدى زلال نـور مـعـرفت چشیده اى
ز بـاغهـاى بـى زوال سرمدى سـبدسـبد گـل حضور چیده اى
دلا! ز شـوق لـحـظـه زیارتى چـه عـاشقانه از قفس پریده اى!
بـهـار شـد دوبـاره باغ باورم ز عـشق تو که روشناى دیده اى
بـه شـام غـربـت سیاه عالمى طـلـوع فجر هشتمین سپیده اى

 

  
نسترن قدرتى  
دسته ها : ادبی - مذهبی - شعر
چهارشنبه ششم 8 1388
روایت پناهیان از باحجاب شدن زنان ایرانی
حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان امروز در یک برنامه زنده تلویزیونی به بحث حجاب زنان پرداخت.

به گزارش خبرآنلاین وی در پاسخ به یک مخاطب که پرسید «زنان در برهه انقلاب اسلامی حجاب را انتخاب کردند، پس چرا امروز به ما اجازه نمی دهند آن را انتخاب کنیم؟» ، گفت: زنان در آن مقطع ، حجاب را انتخاب نکردند بلکه جوگیر شدند.

وی افزود: البته اینکه زنان به این شکل (جوگیر شدن) حجاب را انتخاب کنند چیز خوبی نیست بلکه باید شرایط به گونه ای فراهم شود که زنان در فضایی که شرایط مختلف وجود دارد،‌ حجاب را برگزینند.

پناهیان افزود: بهترین راه برای تبلیغ حجاب آن است که خانمهایی که از داشتن حجاب لذت برده اند آن را برای دیگران بیان کنند.

وی همچنین از کارگردانان و فیلمنامه نویسان خواست، زیبایی های حجاب را به جامعه نشان دهند.
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - خبر
چهارشنبه ششم 8 1388
شعر تازه آیت‌الله صافی برای امام رضا(ع)
آیت‌الله صافی گلپایگانی از مراجع تقلید، شعر تازه‌ای با عنوان «خاکسار دوست» به مناسبت میلاد امام رضا (ع) سروده است.

به گزارش خبرگزاری فارس از قم، متن کامل سروده آیت‌الله صافی گلپایگانی در مدح امام رضا(ع) به این شرح است:

باز آمــــدم به طــوس، به شهـر و دیار دوست
شهر شهــــادت و حــــرم مشــــکبار دوست

شهــرى که هســـت قبــــله‌ی عشــاق و عارفان
شهرى که هست مشتهـــر از اشتـــهار دوسـت

شهـــر وفـــا و طــور لــــقا مشهـــد رضـــا
دارد شرافـــت از شـــــرف و اعتبـــار دوست

ز آن طـــوس گشتــه شهـــره آفــاق کاندر آن
گردیـده دفــــن، پیــکر پر افتـــخار دوســت

می‌ســــوختم ز آتــش ســـوزان هــــــجر او
شــــُکر آن که باز، کــرد نصیبم جـوار دوست

آب حیــــات و عمــر ابــــد کــى برابر است
با دولــت حضــــور دمى در کنـــار دوســـت

امــــر جهــان و نظـــم امـــــور جهــــانیان
ز امــــر خــــدا است در کف با اقتدار دوست

صـــف بســته‌اند خیـــل ملائــک به احتـرام
در روضــــه‌ی مقـــدس گردون مدار دوســــت

ما را سخن ز بیش و کم و هست و نیست، نیست
بگـــزیده‌ایم خــــطّ و ره اختـــیار دوســـت

من کیـستم که در ره او جــــان فــــدا کنــم؟
جانــم فـــداى آن که بــود جــان نثار دوست

جــود و گـــذشت و مــــردى و ذرّه پــرورى
رحـم و وفــا و مهر و کــرم هست کار دوست

تنــها نــه خاکـــسار در دوســت گشتـــــه‌ام
من خاکســـارم آن که بـــود خاکـسار دوست

در کفشـــــدارى حــرم شـــاه دیـــن رضـــا
من کفشــــدار آن که بــود کفشــــدار دوست

لطف‌الله صافی
منبع : تابناک
دسته ها : ادبی - مذهبی - شعر
چهارشنبه ششم 8 1388
مساله امامت
آیت الله جوادی آملی
وجود مبارک امام رضا (ع) وقتی وارد ایران شدند؛ حوزه علمیه از عراق به ایران منتقل شد، چه اینکه از حجاز هم به ایران منتقل شد. وقتی امام زمان در یک منطقه ای حضور داشته باشد، همانجا حوزه علمیه است. وقتی وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) در حجاز تشریف داشتند، در مدینه بودند؛ حوزه علمیه هم در مدینه مستقر بود. وقتی حضرت به عراق تشریف آوردند، در کوفه مستقر شدند؛ حوزه علمیه در عراق مستقر شده. زیرا امام محور "علم الهی" است. هر جا این مدار علم باشد، علماء و دانشمندان آنجا مشرف می شوند، و از محضر پر فیض آن ذات مقدّس بهره ها می برند.

وقتی وجود مبارک امام رضا (ع) به ایران تشریف آوردند؛ اینجا مهد علم و حوزه علمیه شد، علماء از نقاط مختلف به ایران آمدند، به مرز خراسان رفتند؛ سوال های علمی، اشکالات اعتقادی، شبهات فقهی، مسائل اخلاقی و...را در محضر وجود مبارک امام هشتم مطرح و از بیان ایشان استفاده می کردند.

وجود مبارک امام هشتم (ع) که وارد مرز خراسان شدند؛ مهم ترین مسأله،‌ مسأله "امامت" بود. چه اینکه بعد از انقلاب هم مهم ترین مسأله ایران و نظام، مسأله امامت است. عدّه ای که نتوانستند یا نخواستند مسأله ولایت فقیه را بپذیرند؛ یا در خود این نیابت اشکال کردند، یا در مَنوب‌عنه شبهه کردند. اوائل دربارة ولایت فقیه و نیابت فقیه و اینها خدشه می کردند. وقتی از اینجا فراغت پیدا کردند، به این فکر افتادند که ما در آن مَنوب عنه شبهه وارد کنیم. لذا اخیراً مدتی است که دربارة اصل امامت ائمه (ع)، عصمت آن ذوات مقدّس سخن به میان می آورند. وقتی آن مَنوب عنه مورد خدشه قرار گرفت، در نائب هم خدشه کردن دشوار نیست.

همه علاقمندان، مخصوصاً دانشگاهی ها، بالأخص حوزوی ها لازم است آن ادلّة قرآنی و روائی که در قرن اوّل و دوّم به وسیلة ائمه (ع) تفسیر و تحلیل و تبیین شد، مخصوصاً به وسیله وجود مبارک امام هشتم؛‌ اینها را بحث کنند. چون مهم ترین بحث کلامی، همین جریان "امامت" است... مسأله رسمی خراسان آن روز، مسأله امامت بود. برای اینکه اینها داعیه خلافت داشتند، می گفتند: ما خلیفه رسول الله ایم؛ نمازهای جمعه را هم به عنوان خلیفه رسول الله می خواندند، به عنوان خلیفه رسول الله داشتند حکومت می کردند.

از سویی وقتی مسأله رسمی خراسان بود، مسأله رسمی خاورمیانه هم بود. زیرا آن روز خاورمیانه همین منطقه رسمی بخشی از هند و پاکستان و بنگلادش و این قسمت ها بود، بخش وسیعی ایران بود، حجاز بود، عراق بود، شام و سوریه بود، لبنان و بیروت و این قسمت ها بود، تا آن قسمت های مصر؛ و بخشی از کشورهائی که نزدیک مصر بود. همه اینها در اختیار حکومت اسلامی بود. یعنی وقتی مأمون عباسی خلیفة رسمی مسلمانها بود، شعاع سلطنت و خلافت او در خاورمیانه بود. در خاورمیانه دیگر 2 تا خلیفه، 2 تا سلطان و مانند آن نبود.

چه اینکه زمان حکومت حضرت امیر (ع) هم خاورمیانه در اختیار حضرت امیر بود. برای ایران استاندارهای متعدد می فرستاد؛ ایران بیش از چند استان نبود. برای مصر یک استاندار فرستاد به نام مالک اشتر. آن مصر با همة پهناوری اش یک استان محسوب می شد. وقتی خاورمیانه یک مملکت حساب بشود، مصر می شود یک استان؛ ایران می شود یک استان یا مثلاً چند استان.

... بخش وسیعی از فرمایشات حضرت را مرحوم کلینی در جلد اوّل اصول کافی نقل کرده. حضرت فرمود: من مسأله امامت را برای شما شرح کنم تا معلوم بشود این حتماً انتصابی است، نه انتخابی؛ امام کسی است که از گذشتة جوامع بشری با خبر باشد و از آینده قافله انسانیّت هم با خبر باشد.

انسان که با مرگ نمی پوسد! بدنش می پوسد امّا انسان از پوست به در می آید. بیان نورانی ائمه (ع) این است که: لا یَزال‎ْ تَنتَقِلُونَ مِنْ دارٍ إلی دار (1). انسان از دنیا وارد برزخ می شود، وارد صحنة‌ قیامت می‌شود، بعد وارد بهشت یا خدای ناکرده جهنّم؛ و برای ابد می ماند. یک موجود از بین رفتنی نیست! ما نه از گذشته اش با خبریم، نه از آینده اش! اینقدر می دانیم که ما با مردن،‌ این قفس می شکند و مرغ باغ ملکوت آزاد می شود. امّا کجا می رویم، آنجا چه می خواهند، اینجا چی باید تهیّه کنیم؛ هیچ نمی دانیم.

کسی باید باشد که هم از آینده ما با خبر باشد، هم از گذشته ما با خبر باشد؛‌ بشناسد و بداند آنجا چی لازم است، ما اینجا چه باید تهیّه کنیم، چه طور باید تهیّه کنیم. ضمنا این یک علمی نیست که انسان در حوزه یا دانشگاه بتواند بخواند؛ این نگار مکتب نرفته ای می خواهد که از علم غیب با خبر باشد.

اینها در مدرسه ها نیست! این جز وحی آسمانی علم دیگری نیست که اینها را تفهیم کند. و انسانی که اینچنین است و راهنما و رهبر قافلة بشریت است که إلی یُوم القیامه رهبری می کند، باید در 3 بخش معصوم باشد. یعنی بخش تلقّی مطالب الهی، بخش ضبط و نگهداری و حفظ معارف،‌ بخش انشاء و اعلام و اعمال و املاء و ابلاغ.

اگر کسی در فهمیدن و دریافت مطالب از خدای سبحان معصوم نباشد، امام نیست. اگر کسی معصومانه معارف را دریافت می کند، ولی ضابطه و حافظ او نیرومند نیست؛ در محدوده حفظ احیاناً گرفتار سهو و نِسیان می شود، امام نیست. اگر کسی در قلمرو حفظ، نگهداری و نگهبانی معارف معصوم است، ولی در املاء، ابلاغ، تعلیم، تبیین، تحریر، کتابت کم و زیاد می کند اشتباهاً، او باز امام نیست. امام کسی است که در هر 3 منطقه معصوم باشد از هر نقص و هر عیب.

وجود مبارک امام هشتم فرمود: اینها انسان را نشناختند، امام را نشناختند، اینها بین غدیر و سقیفه فرق نمی گذارند، اینها نمی دانند اَلإمامُ وَاحِدُ دَهرِهِ لا یُدانِیهِ اَحَدْ! این بیان نورانی امام رضا (ع) است که مرحوم کلینی در همان جلد اوّل کافی نقل کرده. فرمود: امام یک موجودی است که در تمام روی زمین دوّمی ندارد! اَلإمامُ وَاحِدُ دَهرِهِ لا یُدانِیهِ اَحَدْ وَ هُوَ بِحِیثُ النَّجمْ مِنْ اَیدِی المُتَناوِلینْ؛ إینَ العُقُولُ مِنْ هَذا إینَ الإختیارُ مِنْ هَذا (2). فرمود: همانطوری که دست شماها به ستاره آسمان نمی رسد؛ فکر انسان عادی هم به مقام امامت و عصمت و قداست ملکوتی انسان کامل نمی رسد. مگر با دست می شود ستاره را گرفت؟ مگر با فکر می شود سقیفه درست کرد و جانشین پیغمبر درست کرد؟! وَ هُوَ بِحِیثُ النَّجمْ مِنْ اَیدِی المُتَناوِلینْ؛ إینَ العُقُولُ مِنْ هَذا إینَ الإختیارُ مِنْ هَذا. عقل بشر کجا، اختیار بشر کجا، انتخاب بشر کجا!

بعد فرمود: اَلمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبْ (3). اینهائی که می گویند: عصمت ائمه از قرن های 6 و 7 و بعدها به در آمده، خُب این معارف را چه می کنند؟! این بیان نورانی امام رضا در صحنه رسمی و علمی خراسان آن روز که مَطبع اَنظار بود، اینها را چه می کنند؟! شاگردان امام، اصحاب امام، حوزه درسی امام رضا (ع) مسأله طهارت را، قداست را،‌ عصمت را مطرح می کردند. فرمود: اَلمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبْ. بعد فرمود: فَهُوَ مَعصُومٌ مَؤیَّدٌ مُسَدَّدْ (4)، امام معصوم است. بعد حالا اخیراً در آمده که اینها، علمای قبلی ما از ائمه به عنوان (علمای ابرار) یاد می کردند! آنها هم یک سلسله دانشمندانی بودند که اینها را زمینی کنند؛ وقتی اینها زمینی شدند، قهراً فقهاء که جانشینان اینهایند، زمینی ترند؛ بعد می شود انتخابات و مردمی و مشروعیّت اش با رأی مردم است و امثال ذلک!

وقتی اینها را امام رضا (ع) می فرماید که: فَهُوَ مَعصُومٌ مُؤیَّدٌ مُسَدَّد، آنوقت چگونه ما بگوئیم مسأله عصمت بعدها در آمده؟!
وقتی آنها این حرف را بزنند، در نشریات داخلی ما هم همین حرف ها ظهور می کند. مردم با عقیده زنده اند، عقیده را عالمان دین تبیین می کنند؛ مردم که فراغتی ندارند بیایند در حوزه ها! اگر حوزه ها، اگر دانشگاهها که محور علم این مملکتند، این معارف را درست ارزیابی کنند، جامعه راحت است. آنگاه نه هر روزنامه ای هر حرفی می نویسد، نه هر مجله ای هر حرفی منتشر می‌کند...

امام کاظم (ع) امام هفتم بود. به حضرت عرض کردند بعد از شما چه کسی به مقام امامت می رسد؟ فرمود: اِبنِی عَلی وَ هُوَ یَنظُرُ مَعِیَ فِی الجَفرْ وَ لا یَنظُرُوا فِیهِ إلا نَبِیُّ اُو وَصِیُّ نَبِی(5). فرمود: پسرم علی، علی بن موسی (ع). او هم مثل من در جَفر جامع نگاه می کند، مطالب را از آنجا می گیرد.

این « جفر جامع » یک کتابی است، یک مکتوبی است که غیر از پیامبر و غیر از امام معصوم که وصی اوست، احدی نگاه نمی کند. سایر بچه های من، آنها هم امامزاده اند؛ ولی در جَفر جامع نظر ندارند! این علی، پسر من در جفر جامع نظر دارد.

...یونس به حضرت عرض کرد که: عَلِّمْنِی دُعاءً‌ وَ اُوجِزْ. یک دعائی به ما یاد بده، ولی مختصر باشد؛ فرمود: اگر بخواهی با خدایت گفتگو کنی و مختصر باشد، این جمله ها را بگو: یا مَنْ دَلَّنِی عَلی نَفسِه، وَ ذَلَّلَ قَلبِی بِتَصدیقِه، اَسئَلُکَ الأمنَ وَ الاِیمانَ فِی الدُّنیاء وَ الآخِرَه(6)؛‌ همین 3 جمله.

ای کسی که مرا به خودت راهنمائی کردی، یا مَنْ دَلَّنِی عَلی نَفسِه. وَ ذَلَّلَ قَلبِی بِتَصدیقِه؛‌ دلم را به پذیرش خود نرم کرد، ذَلول کرد؛ نه ذلیل کرد! « ذَلول » یعنی نرم و آرام. بعضی از دلها قَسی و سنگینند، حرف در آنها نفوذ نمی کند. إنَّ مِنهَا کَالحِجارَه أو اَشَدُّ قَسوَهً (7). می بینید این سنگ ها وقتی مُتصلّب بود، نفوذ ناپذیر است. در این آیه فرمود: بعضی از دلها نفوذ ناپذیرند، حرف در اینها اثر نمی کند؛ کَالحِجارَه أو اَشَدُّ قَسوَه. امّا بعضی از دلها ذَلولند؛ یعنی نرمند،‌ ملایمند، انعطاف پذیرند، موعظه پذیرند.

وجود مبارک امام رضا به یونس فرمود: بگو ای خدائی که قلبم را نرم کردی برای پذیرش وجود ذات أقدس إله! من یک درخواست دارم،‌ اینکه: امنیّت و ایمان در دنیا و آخرت را به من عطاء فرمایی! ما هم عرض می کنیم: پروردگارا ! یا مَنْ دَلَّنَا عَلی نَفسِه، وَ ذَلَّلَ قُلُوبَنَا بِتَصدِیقِه، نَسألُکَ الأمنَ وَ الاِیمانَ فِی الدُّنیاء وَ الآخِرَه.

* سخنرانی در جلسه درس اخلاق به مناسبت سالروز میلاد حضرت امام رضا (ع) ـ قم؛ یکم آذر 1386

.......................
1. بحار الأنوار / ج37 / ص146
2. الکافی / ج1 / ص 201
3. الکافی / ج1 / ص 200
4. الکافی / ج1 / ص203
5. الکافی / ج1 / صص 311 و 312
6. الکافی / ج2 / ص 595
7. بقره / 74
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - سخنرانی
چهارشنبه ششم 8 1388
میانه‌روی در خوراک
امام کاظم (علیه ‌السلام):
لَو أنَّ النّاسَ قَصَدُوا فِی المَطْعَمِ لَاسْتَقامَتْ أبْدانُهُمْ.
اگر مردم در خوراک خود اعتدال ورزند، بدنهایشان سالم خواهند ماند.
If people observe moderation in eating, their bodies will remain healthy.
بحار الأنوار، ج66 ، ص 334

دسته ها : مذهبی - احادیث
چهارشنبه ششم 8 1388
X