دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1827254
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

جای پای مسئولان

 «خدایا،‌ این وقایع اخیر و مسببان آن را از ما مگیر تا دست‌کم مشکل سوژه برای نوشتن نداشته باشیم.»

از آنجایی که خبرگزاری محترم «فارس» اهمیت زیادی برای سلامتی مردم قائل است، هرازگاهی گفت‌وگوهای علمی مفیدی انجام می‌دهد. مثلاً گفت‌وگو با سیدتقی نوربخش، عضو هیأت مدیره انجمن ارتوپدی ایران.

آقای نوربخش در یک گفت‌وگو با فارس تصریح کرده‌اند که «هنگام نشستن روی صندلی، پاها نباید آویزان باشد.» و در ادامه درد و مرض‌هایی که ممکن است از بابت آویزانی پا ایجاد شود را شرح کرده‌اند.
با خواندن مطلب فوق سؤالاتی در ذهنم شکل گرفت:

1- اینکه پاهای آدم آویزان باشد، هزار و یک درد می‌آورد. اگر آدم از پاهایش آویزان باشد، چه دردهایی در کجاهای آدم پدید می‌آید؟

2- اگر بنا باشد میزها و صندلی‌ها را از ادارات جمع کنند و تشکچه و مُخده بگذارند،‌تکلیف بعضی‌ها که اساساً‌ به صندلی‌هایشان چسبیده‌اند، چه می‌شود؟

3- طرح بالا که به راحتی امکان اجرا ندارد. با این حساب تکلیف مسئولانی که در طول شبانه‌روز 25 ساعت پشت میزهایشان خدمت بی‌وقفه می‌کنند، چه می‌شود؟ آنها باید پایشان را کجا بگذارند؟

ده گرم کراک، یه تخته حشیش و یه CD شجریان

در همین سایت «خبرآنلاین» خودمان خواندم که آلبوم «زبان آتش» محمدرضا شجریان، استاد سابق آواز ایران و وطن‌فروش و دشمن ضدبشر کنونی (!) به صورت زیرزمینی منتشر شده است.

موقعیت اول: پارک

غلام‌ساقی: نشئه‌جات همه‌رقم. بدو بدو تا مأمورا نیومدن. آتیش زدم به مالم. کراک، شیشه، بنگ، دوا، پاسور، ترامادول، CD شجریان...

اکبرعمل: سلام داش‌غلام.

غلام‌ساقی: سلام‌ اکبرجون. چی‌ می‌خوای؟

اکبرعمل: پنیر داری؟

غلام‌ساقی: آره، بنگال اصله. یه سیگاریش می‌بردت بغل دست راجر واترز توی کنسرت دیوار برلین.

اکبرعمل: یه تخته 30 گرمی بده. CD شجریانم می‌خوام.

غلام‌ساقی: خلافت سنگین شده‌ها! سیاسی حال می‌کنی. داداش CD رو اقلاً با ده گرم کراک می‌فروشیم. کارت با حشیش راه نمی‌افته اگه بخوای گوشش کنی. بعدشم چون ماجرا به وقایع اخیر مربوط می‌شه، حتماً باید 3 گرم شیشه‌م ببری.

اکبرعمل: آره بده. شیشه که خوراک وقایع اخیره.

موقعیت دوم: کلانتری

اکبرعمل: تورو خدا بی‌خیال شو جناب‌سروان. من زن و بچه دارم. اینا مال من نیست. واسه‌م پاپوش دوختن. من اصلاً عملی نیستم.

افسرنگهبان: این چیزا به من مربوط نیست. کراک و شیشه و حشیش که عادیه توی جیب همه پیدا می‌شه. ولی تو جرمت سیاسیه CD شجریان داری.

اختراعات اخیر

نرگس قنبری، یک مخترع ایرانی در گفت‌وگو با خبرگزاری «فارس» گفته است:

«اختراعات تکراری به علت نبود نظارت، دوباره در کشور ثبت می‌شوند.»

لذا لیستی از برخی اختراعات که احتمالاً در سال‌های اخیر دوباره به ثبت رسیده‌اند، تقدیم حضور می‌گردد:

1- سرانجام به دست مخترعان ایرانی پاروی بلند برای درآوردن نان سنگک از ته تنور برای نخستین بار اختراع شد.

2- یک متخصص توانمند ایرانی برای بار سوم «سوزن ته‌گرد» را اختراع کرد.

3- یک موسیقی‌دان ایرانی سازی به نام زنبورک به ثبت رساند. این ساز ابتکاری با دهان نواخته می‌شود و صدایی خاص با رزونانسی ویژه تولید می‌کند.

4- هسته‌گیر آلبالو باز هم اختراع شد.

وقایع اخیر

مدتی است هر روز یک یا دو مورد به وقایع اخیر اشاره می‌کنم در مطالب این ستون. آدم باید شکرگزار باشد. لذا در پایان همین روز دست دعا بلند می‌کنم و به بارگاه حضرت دوست عرض می‌کنم که: «خدایا،‌ این وقایع اخیر و مسببان آن را از ما مگیر تا دست‌کم مشکل سوژه برای نوشتن نداشته باشیم.»

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : ادبی - طنز - سیاسی
يکشنبه بیست و ششم 7 1388

طنز/ آلودگی غذایی

 شکیبا، شهرام  - اخیراً سخنگوی شورای شهر تهران از احتمال آلودگی گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی‌های موجود در میادین میوه‌وتره‌بار استان تهران خبر داده است.

اخیراً سخنگوی شورای شهر تهران از احتمال آلودگی گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی‌های موجود در میادین میوه‌وتره‌بار استان تهران خبر داده است.

خیلی‌ها از جمله رئیس اتحادیه فروشندگان میوه‌وتره‌بار این مطلب را تکذیب کرده‌اند. اما نظر اینجانب چیز دیگری ا‌ست.

تاریخ در جغرافیای ایران نشان داده که معمولاً هر چیز در این مرز پرگهر سیاسی می‌شود و دوره‌اش سرمی‌آید، به سرعت دچار آلودگی سیاسی می‌شود. همواره پس از «پاره‌ای توضیحات» آلودگی‌های سیاسی افراد، منجر به کشف انواع و اقسام آلودگی‌های دیگر هم می‌شود.

دو عنصر نامطلوب نامبرده فوق (گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی) طی چهار سال گذشته کاملاً به آلودگی‌های سیاسی دچار شدند. یکی در غائله گوجه‌فرنگی و بالا رفتن آن و دیگری در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری. لذا با توجه به سرآمدن تاریخ مصرف سیاسی هر کدام از دو محصول فوق، طبیعی است که به انواع و اقسام آلودگی‌ها متهم شوند. اینجانب در محضر ملت شریف ایران اعلام می‌دارم که گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی ضمن ارتباط با عناصر معلوم‌الحال و براندازی چون «سوروس» به انواع اعتیاد، آلودگی‌های اخلاقی، براندازی، آشوب، مخملی و غیره متهم می‌باشند و تقاضای اشد مجازات را برای هر دوی این عناصر خواستارم، که همانا کوبیده شدن با گوشتکوب داخل دیزی است.

آقای حسین مهاجران، رئیس اتحادیه فروشندگان میوه‌وتره‌بار در دفاع از این دو عنصر نامطلوب سیاسی گفته است: «گوجه‌فرنگی و کدو و بادمجان جزو صیفی‌جات به‌‌شمار می‌آیند و همه از کود رشد و تغذیه می‌کنند. آلودگی این نوع تولیدات کشاورزی به معنای آلودگی انواع کودهای مرغی و گوسفندی است که درخصوص صحت آن، این مسئله ریشه در اصل دیگری دارد.»

اطلاعیه

به‌حمدالله منبع تغذیه عناصر نامطلوب اخیر هم مشخص شد، لذا تقاضای دستگیری و اشد مجازات انواع مرغ و گوسفند را نیز دارا می‌باشیم. اگر لازم است برویم دم مرغداری و گوسفندداری هم یک تظاهراتی انجام بدهیم.

(گروهی از عناصر خودجوش ناپیوسته)

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : ادبی - طنز - سیاسی
شنبه بیست و پنجم 7 1388
آخرین توضیحات همسر مهدی کلهر
خانم معصومه طاهری موسوی با ارسال توضیحاتی در خصوص مطالب منتشره درگفتگوی این خبرگزاری با مهدی کلهر ، نسبت به نکات مطروحه از سوی مشاور رسانه رئیس جمهور در این مصاحبه واکنش نشان داد.
مهر: معصومه طاهری موسوی درتماس و توضیحات ارسالی خود به "مهر" اعلام کرد : پیرو مصاحبه آقای مهدی شهید کلهری (کلهر) مشاور رسانه ای رئیس جمهور مورخ 21/7/88 براساس قوانین مطبوعات مرتبط، تقاضا دارد این جوابیه نیز انتشار یابد.

وی در این جوابیه آورده است: اینجانب معصومه طاهری موسوی، همسر دائمی و قانونی ایشان به دلیل کذب محض بودن مواردی که به اینجانب مربوط می شود ضمن مستند کردن اظهاراتم به مدارک پیوست، آمادگی دارم طی مصاحبه ای مشابه و یا ضمن حضور در خبرگزاری اصل مدارک را نیز جهت روشن شدن افزونتر اذهان عمومی ارائه نمایم.

1- آقای مهدی کلهر درمصاحبه فوق اظهار نمودند: ازهمسرم جدا شده ام و حتی سال 1384 را ذکر کرده اند. لازم به ذکر است بر اساس شناسامه، سند ازدواج و هم سکنایی (خانه ای که درحال حاضر درآن زندگی می کنم و در مالکیت ایشان است) تا امروز در این لحظه هیچگونه طلاقی بر اساس قوانین خانواده میان ما وقوع نیافته است و علاوه بر مدارک مستند فوق، بر اساس تایید کتبی واحد امور کارکنان سازمان صدا و سیما همچنان تحت تفکل نامبرده هستم.

2- اینکه در بخشی از مصاحبه فرموده اند : "جدایی ما به دلیل مسائل سیاسی و ... بوده" اگر چه ایشان خروجشان از خانه را دلیل جدایی و طلاق می دانند، لکن در مورد بخش دوم سخنانشان در رابطه با گرایش های خاص سیاسی و ... باید متذکر شوم: اینجانب مدت 22 سال است که کارمند رسمی دائم در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران می باشم و درحال حاضر به عنوان کارشناس ارشد آموزش در این سازمان دولتی خدمت می نمایم و کمترین حرکت های سیاسی کارمندان از نگاه تیزبین مسئولان ذیربط این مجموعه حساس دور نمی ماند و تا امروز هیچگونه رفتاری که سخنان ایشان را تایید نماید در پرونده ام وجود نداشته ضمن اینکه پس از اخذ درجه دکترا و حتی در دوره دانشجویی دکتری به عنوان مدرس ( از 1384 تا کنون) در بخش تخصصی خبر به شاغلین سازمان صدا و سیما در زمینه هایی مانند مسائل سیاسی، جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک و خبر مکررا تدریس نموده ام و کمترین مشکلی در این رابطه تا کنون نبوده. چگونه ایشان با وجود غیبت بیش از یک سالشان از خانه، پی به ضدیت اینجانب با جناب رئیس جمهور برده اند؟ چگونه بدون ارائه مدرک مستند به خود اجازه می دهند اینگونه مرا متهم نمایند ضمن اینکه مدت 2 سال است در دانشکده صدا و سیما نیز به امر تدریس دانشجویان اشتغال دارم.

جالب اینکه با توجه به سابقه پژوهشی و نگارش مقالات متعدد (حدود 130 مقاله چاپ شده در مطبوعات مختلف) در چهاردهمین جشنواره مطبوعات مقام دوم را در رابطه با مقاله سیاسی خارجی کسب نمودم و در حضور رئیس جمهور و وزیر ارشاد وقت، جایزه ای دریافت داشتم که خبر آن همچنان در اینترنت موجود است.

3- در سال 1382 به دریافت کد مدرسی از دانشگاه علمی کاربردی وبا تایید وزیرعلوم وقت نائل آمدم که تا امروز با این سازمان علمی در زمینه تدریس همکاری مستمر دارم و از اساتید مورد تایید این مجموعه علمی می باشم.

4- سال 1387 رساله دکترای اینجانب با عنوان "جغرافیا و استراتژی ملی ایران با تاکید بر استراتژی سیاسی" توسط سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح به چاپ رسیده که هم اکنون در مراکز خرید کتاب قابل رویت و مشاهده است و سال گذشته نسخه ای از آن را برای رئیس جمهور محترم ارسال داشتم.

5- به سبب طولانی شدن کلام از عضویتم در مجامع علمی بین المللی مانند موسسه ابرار معاصر تهران، عضویت در هیئت نویسندگان همشهری دیپلماتیک (1384)، فعالیت مداوم با همایش های بین المللی وزارت امور خارجه (خلیخ فارس و قفقاز)، موسسه ژئوپلتیک ایران و ....صرفنظر می نمایم وتنها به این نکته بسنده می نمایم که اینجانب خود را فردی فرهنگی و دانشگاهی می دانم و همواره مسائل سیاسی را از بعد آکادمیک می نگرم وهیچگونه گرایش سیاسی به جناح ویا گروهی خاص ندارم، مقالاتم در زمینه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، همچنین چگونگی حضورم در مجامع علمی و دانشگاهی تاییدی بر این مداست.

البته متاسفم از اینکه مشاور محترم رئیس جمهور به جای قبول برخی از اشتباهات و کوتاهی خود در خانواده سعی وافر دارند با مصاحبه های متعدد اصل فوق را مستتر نمایند.

6- آقای کلهر در بخشی از مصاحبه خود از مقطع 1384 ( شروع ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد ) و جدایی ما صحبت کرده اند، در حالی که اواخر سال 1386 که ایشان دچار مشکل قلبی شدند و در بیمارستان شریعتی تهران بستری گردیدند نامه موافقت عمل جراحی قلب باز ایشان را اینجانب امضا و اعلام موافقت به عنوان همسر نمودم و در حال حاضر امضای فوق در پرونده بیمارستان وجود دارد. ضمن اینکه بسیاری از دولتمردان ، مشاوران و وزرا ضمن عیادت از نامبرده، بنده را در حال انجام وظیفه مراقبت و کمک به پرستاری درکنار تخت ایشان درICU این بیمارستان رویت فرموده اند و بخشی از عیادت کنندگان هم در خانه فعلی که زندگی می کنم به دیدار ایشان آمدند. بنابراین ما چگونه از یکدیگر جدا بودیم؟

علاوه بر این ما به عنوان والدین در تابستان 1386 دو دخترمان (شفق و سحر خانم ) را به سلامتی به خانه بخت فرستادیم و مراسمی جهت هر دو در تالار پذیرایی نهاد ریاست جمهوری بسیار خوب و خوش برگزار کردیم چگونه هیچکدام از اقوام، مهمانان و ... حتی دخترانمان از جدایی ما مطلع نشدند؟!

7- آقای کلهر در اواخر سال 1386 جهت اینجانب اقدام به دریافت گذرنامه و ثبت محضری زوجیت نمود، چگونه در صورت جدا بودن قانونی این امر میسر است؟ ( به شماره 13045798 مورخ 1386.12.12)

آقای کلهر در مصاحبه ای دیگر از سفر طولانی اخیر من و دخترشان نرگس سخن گفته اند. چگونه در حالی که موظفم هر روز در اداره کارت حضور و غیاب خود را مکتوب نمایم ساکن خارج از ایران هستم و یا بوده ام؟ مدارک حضورم در بخش معاونت آموزش و پژوهش صدا و سیما و جدول تدریس هایم درمراکز علمی نشانه حضور مستمرم در این سالها در ایران است به همین گونه در مورد دخترم نرگس به این دلیل که ایشان تا همین یک ماه قبل در کسوت دانشجویی، ملزم به حضور در کلاس های درس بوده و اینکه ما دو نفر درخارج از کشور به سر برده ایم کذب محض است. (مدارک حضور ما دو نفر در سازمان صدا و سیما و موسسه آموزشی کمال الملک نوشهر) موجود و قابل رویت است.

در پایان متاسفم از اینکه آقای مهدی کلهر نه به عنوان همسری که پیمان ازدواجمان در مهرماه 1353 انعقاد یافت و یا نه به این عنوان که مادر سه فرزندش هستم و سالهایی طولانی همواره مدافع و حامی سرسختش بودم ( به شهادت تمامی آنهایی که ما را می شناسند) بلکه با این گلایه مندی که افرادی در مقام ایشان باید الگوی مثبت و شاخصی جهت دیگران به خصوص قشر جوان جامعه باشند سخنانم را به پایان می برم و به عنوان فردی فرهنگی و دانشگاهی از دولتمردان که در رده های آقای کلهر هستند تقاضا می نمایم با هیچ توجیه و دلیلی خود را از واقعیات و حقایق دور نکنند و تلخی موقت قبول اشتباه را هرگز با شیرینی اگر چه گذرا لکن کاذب معامله نفرمایند.

توضیح مهر:

1- جوابیه خانم طاهری موسوی بر اساس درخواست ایشان و طبق مفاد قانون مطبوعات منتشر می شود و انتشار آن در "مهر" به معنی تائید صحت و سقم آن نیست.

2- نسخه ای از مدارک ارسالی همراه با متن توضیحات وی در خبرگزاری مهر موجود می باشد.

3- "مهر" حق پاسخگویی و توضیح آقای مهدی کلهر را نیز محترم می داند.
منبع : فردا
دسته ها : خبر - سیاسی - نامه
پنج شنبه بیست و سوم 7 1388

همه خبرها به نقل از هاشمی رفسنجانی کذب است

دفتر رئیس مجلس خبرگان رهبری با انتشار اطلاعیه‌ای در خصوص مسائل مطرح شده بعد از اجلاسیه مجلس خبرگان رهبری و با انتقاد از جعل خبر توسط روزنامه ایران و رسانه‌های زنجیره‌ای همسو تاکید کرد:مطالبی که به نقل از دیگران و به‌صورت گزینشی و انتخابی در مورد دیدارهای انجام شده یا نشده آیت‌الله هاشمی رفسنجانی یا مواضع ایشان مطرح می‌شود فاقد اعتبار و سندیت است.

به گزارش ایلنا متن این اطلاعیه که با امضای محمد هاشمی رئیس دفتر آیت الله هاشمی رفسنجانی منتشر شده است بدین شرح است:

متاسفانه طی چند هفته اخیر که از ششمین اجلاسیه مجلس خبرگان هبری به بعد این روند تشدید شده‌ است‏، برخی جراید و سایت‌های همسو با اهداف خاص سیاسی، اقدام به نوعی خبرسازی کاذب از برخی دیدارهای انجام شده و یا حتی انجام نشده آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌کنند و یا نقل قول‌هایی مخلوط به راست و دروغ از افرادی خاص بیان می‌کنند و البته در ادامه این حرکت جهت‌دار‏، اخبار و شایعات کذب خودساخته را با افزودن پیرایه‌ها و حواشی، مبنای تحلیل‌های سیاسی و جناحی قرار می‌دهند تا به نتیجه مطلوب اهداف سیاسی خود برسند.

نقل قول‌هایی مخلوط با راست و دروغ و به‌صورت ناقص و گزینشی از دیدار خصوصی نمایندگان مجلس خبرگان رهبری با رئیس این مجلس و دیدار جمعی از فراکسیون روحانیون اصول‌گرای مجلس شورای اسلامی با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و سایر مطالبی که اغلب به نقل از به اصطلاح منابع آگاه نقل می‌شود از این جمله‌اند که حتی افراد مصاحبه شونده نیز از نحوه تحریف و مغالطه این رسانه‌ها اظهار تاسف و تعجب کرده و بعضاَ ناچار به تکذیب این‌گونه مطالب شده‌اند.

این حرکت خارج از قانون، ادب و اخلاق رسانه‌ای در حالی انجام می‌شود که اکثر اخبار برنامه‌های آیت‌الله هاشمی رفسنجانی که به‌صورت رسمی منتشر می‌شود توسط این رسانه‌های خاص یا به‌طور کامل سانسور می‌شود و از انعکاس آن خودداری می‌کنند و یا بخش‌هایی را که با مذاق جناحی آنان سازگار است به‌صورت ناقص و گزینشی منتشر می‌کنند.

خبر مندرج در صفحه اول روزنامه رسمی و دولتی ایران مورخ 20/7/88 مبنی بر "پیغام هاشمی رفسنجانی و مهدوی کنی به میرحسین موسوی" یکی از مصادیق اخیر اینگونه خبرسازی‌هاست که از اساس کذب و خلاف بوده و مشخص نیست این روزنامه دولتی با چه هدفی اقدام به اینگونه خبرسازی‌های دروغ و جعلی می‌کند و اگر حسن نیت داشته باشند، می‌توانند همان اظهارات نماز جمعه 26 تیر ماه را که تاکید بر قانونمند عمل کردن همه طرفهاست و بارها هم روی آن تاکید شده، به جای جعل خبر بیاورند تا پیام خاصی به یک طرف یا کل جامعه بدهند.

نقل قول‌هایی درباره انتخابات ریاست جمهوری یا اظهارنظرهایی در مورد بستگان مواردی دیگر از مصادیق این خبرسازی‌هاست که جراید و رسانه‌های زنجیره‌ای همسو بلافاصله با دنبال کردن این اخبار دروغ و گزینشی، آن را با آب و تاب و تحلیل‌های حاشیه‌ای منعکس کردند و خواهند کرد.

برای تنویر افکار عمومی که در این مورد بسیار سئوال می‌کنند و رسانه های محترم که امیدواریم رسانه‌های زنجیره‌ای همسو را نیز شامل شود رسماَ اعلام می‌شود مطالبی که به نقل از دیگران و به‌صورت گزینشی و انتخابی در مورد دیدارهای انجام شده یا نشده آیت‌الله هاشمی رفسنجانی یا مواضع ایشان مطرح می‌شود فاقد اعتبار و سندیت است و تنها مطالبی که به صورت رسمی توسط دفتر ایشان و اداره کل روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام در اختیار رسانه های همگانی قرار می‌گیرد‏، دارای اعتبار بوده و سندیت دارد.

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : سیاسی - اطلاعیه
چهارشنبه بیست و دوم 7 1388
 

احمدپورنجاتی>سید خندان و اوقات تلخیهایش

 
       


احمد پوز نجاتی در روزنامه اعتماد نوشت:

آقای خاتمی در ذهنیت افکار عمومی مردم ایران و حتی بسیاری از مردم جهان همان چهره جذاب و دوست داشتنی و بااخلاق «سید خندان» است؛ مردی فرهیخته که با همه فضیلت های علمی و اخلاقی و خانوادگی و موقعیت های کم نظیر اجتماعی همواره نماد فروتنی در برابر کرامت انسان بوده و هیچ گاه در فراز و فرود موقعیت های سیاسی و اعتباری از این خصلت کیمیاگونه فاصله نگرفته است.
 
اما اینک در مجالی که به بهانه سالروز تولد سیدمحمد خاتمی مشهور فراهم شده، می خواهم چهره یی متفاوت از او را پیش چشم مردم ایران آفتابی کنم. البته این چهره متفاوت از خاتمی مشهور برای دوستان و نزدیکان او ناشناخته نیست اما دریغ است اگر نسل امروز و فردای این سرزمین سیمای تمام عیار یکی از محبوب ترین شخصیت های این برهه از تاریخ ایران را - که به گفته برخی «مهره مار» دارد - آن گونه که باید نشناسد. می خواهم جلوه هایی از «خاتمی خشمگین» را به نمایش بگذارم. 

به گمان من سیمای اوقات تلخی ها و عصبانیت ها و از کوره به در شدن های آقای خاتمی بسیار جذاب تر، دلنشین تر و معمایی تر از سیمای مشهور و شناخته شده «سید خندان» است. افسوس که جامعه ایران مجال تماشای سیمای «خاتمی خشمگین» را نیافته است، هرچند همکاران نزدیک و یاران گرمابه و گلستان او بارها آن را تجربه کرده اند.

1- سال 71 هنوز آقای خاتمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کناره گیری نکرده بود. یک سال پیش از آن آقای محمدی ری شهری به عنوان نماینده رهبری در حج تعیین شده بود و سازمان حج و زیارت به عنوان یک اداره کل زیرمجموعه سازمان حج و اوقاف و امور خیریه یکی از واحدهای تابعه وزارت ارشاد بود. من و محمد شریعتمداری که بعدها در دولت اصلاحات وزیر بازرگانی آقای خاتمی شد، آن روزها با آقای ری شهری در مجموعه حج همکاری می کردیم.
 
به دلایل چندانی که یادآوری و تکرارش اهمیت چندانی ندارد، پیشنهاد کردیم سازمان حج از سازمان اوقاف جدا شود و رده تشکیلاتی آن از اداره کل به معاونت وزارت ارشاد ارتقا یابد. آقای ری شهری نیز موافق بود. راه چاره قانونی این بود که دولت لایحه یی به مجلس تقدیم کند یا نمایندگان مجلس طرحی ارائه و تصویب کنند که قانون تشکیلات وزارت ارشاد اصلاح شود. آقای خاتمی نیز به عنوان وزیر ارشاد مخالفتی با اصل موضوع نداشت اما راه دیگری برگزیده شد؛ یک راه ساده و میانبر سپس پیشنهاد مذکور به رئیس جمهور وقت آقای هاشمی رفسنجانی ابلاغ و مقرر شد موضوع در جلسه شورای عالی اداری بررسی و تصمیم گیری شود.
 
آقای خاتمی این شیوه زیرآبی رفتن و مسیر اصلاح قانون از طریق مجاری غیر از مجلس را نمی پسندید. جلسه شورای عالی اداری تشکیل شد. من و محمد شریعتمداری به عنوان مدافعان طرح پیشنهادی و آقای خاتمی - که البته با اصل طرح مخالفتی نداشت اما آن شیوه اصلاح قانون را نوعی دور زدن مجلس و قانون می دانست- در مخالفت سخن گفتیم. معلوم بود زور ما از منطق آقای خاتمی پرزورتر است، تصویب شد.
 
از ساختمان ریاست جمهوری که بیرون آمدیم،آقای خاتمی برای نخستین بار آن چهره خشمگین و عصبانی اش را به من و محمد شریعتمداری نشان داد. سال ها بود که با او دوست و همنشین بودیم اما آن روز با اوقات تلخی گفت؛ «چرا راه قانون شکنی را هموار می کنید، من که برای اصلاح قانون از طریق مجلس آمادگی داشتم؟،» تلاش من و محمد شریعتمداری برای ماستمالی قضیه سودی نبخشید. آقای خاتمی عصبانی جمله یی گفت که هرگز از یاد نخواهم برد؛ «شما فکلی ها هستید که استبداد ما آخوندها را تئوریزه می کنید،» شاید در آن لحظه اندکی تلخکام شدیم اما آیا حرف حساب، جواب دارد؟،

2- سال 82 آقای دکتر معین به دلایلی از وزارت علوم کناره گیری کرد. آقای خاتمی رئیس وقت دانشگاه تهران یعنی آقای دکتر رضا فرجی دانا را به عنوان وزیر پیشنهادی به مجلس ششم معرفی کرد. روز اخذ رای اعتماد آقای خاتمی به مجلس آمد و از وزیر پیشنهادی اش دفاع کرد. من به عنوان مخالف صحبت کردم، البته اعتراف می کنم بیش از آنکه با وزیر پیشنهادی مخالف باشم با علل و زمینه ها و فضاسازی هایی که به استعفای آقای معین انجامید، مخالف بودم. اما به هرحال باید چیزی در مخالفت با وزیر جدید می گفتم. 

از سیاق سخنان من اینچنین بر می آمد که گویی آقای خاتمی برای معرفی وزیر پیشنهادی کم یا بیش مماشات و تمکین کرده و شخصاً کاندیدای دیگری را در نظر داشته است. به این ترتیب مفهوم مخالفت من با وزیر پیشنهادی این بود که قصد کمک به آقای خاتمی را دارم تا بتواند آن کس را که خود صلاح می داند، انتخاب کند. نتیجه رای گیری مخالفت با وزیر پیشنهادی بود. جلسه تمام شد. به دفتر کارم آمدم. از دفتر ریاست جمهوری نامه یی دستنویس آوردند. 

باز کردم دستخط آقای خاتمی بود. بار دیگر سیمای خاتمی عصبانی را زیارت کردم. او نه از مخالفت من با وزیر پیشنهادی اش بلکه از چیز دیگری رنجیده بود. «از اینکه به مردم این گونه القا شود که خاتمی به آنها کلک می زند، برخلاف چیزی که به آن اعتقاد دارد، عمل می کند، با مردم روراست نیست.» البته من قصد چنین القایی را نداشتم اما خاتمی که هیچ گاه به مردم دروغ نگفته بود، حق داشت عصبانی شود.

3- سال های 76 تا 84، من به لطف حسن ظن و محبت آقای خاتمی در طول سالیان ریاست جمهوری ایشان همواره کم یا بیش در جلسات مشاوره ایشان حضور داشتم. در تمام این سال ها از آغاز تا پایان همواره و بارها شاهد تکرار «سیمای خاتمی عصبانی» در یک مورد خاص بودم. هرگاه در بحث و گفت وگو و مشاوره پیرامون هر موضوع خواه سیاسی، فرهنگی، امنیتی یا آنچه به روابط دولت با ارکان نظام مربوط می شد، آقای خاتمی احساس می کرد او را با رهبر اپوزیسیون عوضی گرفته اند یا جهت گیری پیشنهادها رنگ و بوی مرزشکنی و نادیده انگاری ساختارهای قانونی نظام را دارد یا احتمالاً چنین نتیجه یی از آن مستفاد می شود، بی هیچ ملاحظه یی عصبانی می شد. طرف مقابل هرچه صمیمی تر و خودی تر آماج اوقات تلخی تیزتر و صریح تر. او می گفت؛ من در چارچوب همین نظام و قانون اساسی قبول مسوولیت کرده ام. 

حتی اگر قرائت یا تفسیر من با قرائت و تفسیر دیگران از قانون اساسی و اختیارات و وظایف ارکان نظام متفاوت باشد، اما هرگز از محدوده نظام پا فراتر نخواهم گذاشت و کسی نباید از من چنین انتظاری داشته باشد. اینک من تولد سیدخندان و اوقات تلخی را تبریک می گویم.

منبع : فرارو
دسته ها : مقالات - سیاسی
سه شنبه بیست و یکم 7 1388
در عیادت رضایی از استاد اخلاق چه گذشت؟
ایشان به لزوم حفظ وحدت و آرامش جامعه و اطمینان بخشی به مردم اشاره کرد و خواستار ایجاد اعتماد بین مردم شد و خلاء حوادث اخیر را ضعف اخلاق و نبود عقلانیت و تقوای سیاسی در میان نخبگان دانست و ابراز امیدواری کرد: دیگر نخبگان و شخصیتهای سیاسی نیز ارتباط و تعامل خویش را با علما و مراجع معظم بیش از پیش تقویت نموده و در رفتار دینی و سیاسی خویش به آنها اقتدا کنند.
عصر امروز محسن رضایی به همراه تعدادی از همراهان، در منزل حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی به عیادت ایشان رفت.

به گزارش خبرنگار "تابناک"، پس از عیادت و احوالپرسی و اطلاع از آخرین وضعیت پزشکی ایشان، حاج آقای طباطبایی ضمن تشکر از مواضع معقول و اخلاقی دکتر رضایی در جریان انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، به لزوم حفظ وحدت و آرامش جامعه و اطمینان بخشی به مردم اشاره کرد و خواستار ایجاد اعتماد بین مردم شد و خلاء حوادث اخیر را ضعف اخلاق و نبود عقلانیت و تقوای سیاسی در میان نخبگان دانست.

محسن رضایی نیز ضمن قدردانی از مواضع ایشان در جریان حوادث پس از انتخابات، با تایید صحبت های این استاد اخلاق مبنی بر لزوم وحدت بخشی و برگشتن آرامش به جامعه، بر لزوم گسترش رویکرد برادری بین نخبگان و طرفین حوادث اخیر و نیز اقناع مردم توسط مسئولان اجرایی و امنیتی تاکید کرد.

رضایی همچنین فعال شدن روحانیت در حوادث اخیر و لزوم تبیین مسائل روز برای مردم را از جمله نکات مهم دانست و تاکید کرد که روحانیت باید با تاکید بر اخلاق مداری و تقوای سیاسی ـ که گمشده امروز جامعه ماست ـ این دو مهم را به جامعه برگردانند به گونه ای که انسجام اجتماعی تقویت شود.

بنابر این گزارش در پایان این دیدار حجت الاسلام و المسلمین طباطبایی ضمن تشکر از تعامل مثبت و سازنده دکتر رضایی با علما و مراجع عظام و حرکت وی در مسیر رهبری و مصالح نظام ابراز امیدواری کرد: دیگر نخبگان و شخصیتهای سیاسی نیز ارتباط و تعامل خویش را با علما و مراجع معظم بیش از پیش تقویت نموده و در رفتار دینی و سیاسی خویش به آنها اقتدا کنند.

لازم به ذکر است سید مهدی طباطبایی هفته گذشته در یکی از بیمارستان های تهران زیر عمل جراحی قرار گرفته بود و چند روزی است که در منزل، دوران نقاهت را سپری می کند.

گفتنی است بنابر اخباری که در رسانه ها نیز منتشر شد، آیت الله صافی گلپایگانی نیز با احوالپرسی تلفنی از وی در بیمارستان، از مواضع اصولی و منطقی ایشان در جریانات اخیر تشکر کرده بود.
منبع : تابنک
دسته ها : خبر - سیاسی
سه شنبه بیست و یکم 7 1388
دوران تازه‌ای در پیش است
گفتگو با محسن رضایی
امیردبیری مهر و حسن وزینی:محسن رضایی سه دوره دارد؛ یک دوره جنگ و فرماندهی سپاه و بالطبع نقش موثر در اداره جنگ. دوم دوره ورود به حوزه سیاست و خواهان ایفای نقش موثر در اداره کشور. سوم عرضه خود به مردم و جناح‌های سیاسی و نخبگان در قالب دو انتخابات ریاست‌جمهوری. دوره اخیر پس از عدم گشایش در فضای مدیریتی کشور در دوره دوم حیات وی رخ داده و رضایی خود بارها به روایت‌های مختلف به آن اشاره و جامعه و نسل اول صاحبان قدرت را متوجه آن دلخوری کرده است. صریح و ساده می‌توان گفت در دوره پس از جنگ، محسن رضایی انتظار داشت اداره کشور با طراحی مکانیسم مناسب از سوی بزرگان به نسل او و اداره‌کنندگان جنگ منتقل شود اما این اتفاق نیفتاد تا اینکه این گروه خود وارد عمل شد. البته او در دوره سوم برخلاف گروهی دیگر از هم‌نسلان خود موفقیتی کسب نکرد اما اعتبار زیادی به‌دست آورد. مرد مناظره اخلاق‌گرا، صاحب ایده و برنامه، منصف و چند‌جانبه‌نگر، معترض اما قانونمند و. . . از جمله ویژگی‌های او محسوب می‌شود که حرف‌ها و دیدگاه‌هایش را موثر و صاحب نفوذ کرده است. رضایی دیگر آن کسی نیست که زمان باز شدن صندوقچه ناگفته‌هایش از علت کنار کشیدن انتخابات دو روز قبل از رای‌گیری اهمیتی برای مردم نداشته باشد. او اکنون تفسیر تازه و متفاوتی از اعتراضات انتخابات، ورود سپاه به حوزه اقتصاد، علت جنگ قدرت نسل اول و دوم و... دارد که خواندنی و راهگشاست.

این امر، گفت‌و‌گو با مرد ناکام انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری را سخت و آسان می‌کند. پاسخ‌های جالب او به همه سوالات گفت‌و‌گو را شور‌انگیز می‌کند اما در عین حال عطش به پرسیدن از همه مسائل، فرصت چالش و پرسشگری عمیق را می‌ستاند. آنچه در ذیل می‌خوانید ماحصل چنین فضایی است.
به‌نظر می‌رسد، خصوصی‌سازی و اصل 44 این روزها با چالشی اساسی مواجه شده است. نمونه بارز آن واگذاری سهام مخابرات به بنیاد اعتماد مبین وابسته تعاون سپاه است. کسانی که مسائل کشور را از منظر سند چشم‌انداز نگاه می‌کنند بیم آن دارند، آفتی که در کشورهای در حال گسترش است، در ایران هم در حال شکل‌گیری باشد. مجموعه‌های شبه‌خصوصی وارد میدان شده‌اند و تملک سرمایه‌های دولتی را در اختیار می‌گیرند. آیا مجمع تشخیص مصلحت باید وارد عمل شده و مانع از انحراف در بخش خصوصی‌سازی شود؟
البته شرکت‌های وابسته به ستاد اجرای فرمان امام و بنیاد تعاون سپاه در بورس توانستند 50 درصد سهام را از آن خود کنند که جای بحث دارد. هرچند بنیاد تعاون سپاه غیردولتی است ولی سیاست‌های اصل 44 نوعی تحول و برنامه‌ریزی را برای کشور به همراه داشت. این اصل، حجم و نقش مردم در حوزه اقتصاد را افزایش می‌دهد اما مساله واگذاری‌ها به بخش خصوصی‌سازی کمتر خواهد شد. در واقع خصوصی‌سازی در حال اتمام است و چند سال دیگر ما پدیده‌ای به اسم خصوصی‌سازی نخواهیم داشت. دلیلش آن است که خصوصی‌سازی به فعالیت‌های معینی از اقتصاد مربوط می‌شود که بعد از مدتی قاعدتا تمام خواهد شد.
اما تمام شدن خصوصی‌سازی به معنای عدم مشارکت مردم در فعالیت‌های اقتصادی نیست. یعنی مردم با اجرای اصل 44 به‌طور دائم تشویق می‌شوند تا در فعالیت‌های اقتصادی حضور پیدا کنند.
اعمال چنین منطق جدیدی در اقتصاد دولتی که حاکم بر قدرت و حکومت است،کار ساده‌ای نیست. مقاومت‌های زیادی طی 20 سال اخیر در این باره صورت گرفته است.
چندین بار سیاستگذاران کشور تصمیم به خصوصی‌سازی کشور گرفتند اما به دلیل عادتی که دولتی‌ها به تسلط بر کارخانجات و بنگاه‌ها پیدا کرده‌اند، مقاومت‌های افراد درون حکومت اجازه نمی‌داد این روند پیش برود. الان مدتی است که این روند شتاب گرفته اما در واگذاری شرکت‌های بزرگی مثل مخابرات، برخی دولتمردان به شدت مقاومت کردند.
اگر بخواهیم، خصوصی‌سازی در کشور جدی شود، نباید آن را محدود به شرکت‌های کوچک کنیم. بنابراین از هر نوع واگذاری شرکت‌های بزرگ به غیردولتی‌ها (چه بخش عمومی و چه بخش خصوصی) باید استقبال کرد.
البته هرچه این واگذاری‌ها با اصول خصوصی‌سازی نزدیک‌تر باشد، دستاوردهای خصوصی‌سازی برای نظام بیشتر خواهد بود. شما بین واگذاری به بخش خصوصی وبخش عمومی تفاوتی می‌بینید؟
در کوتاه‌مدت نه، اما در بلندمدت، تفاوت‌هایی وجود دارد. به این معنا که، برنامه‌ریزی‌ها باید به‌گونه‌ای باشد که بخش عمومی، گسترش بیشتری نیابد. باید لایحه‌ای به مجلس داده شود که سهم بخش عمومی و خصوصی و تعاونی را مشخص کند تا شاهد شکل‌گیری بخش جدیدی به‌‌نام شبه‌دولتی‌ها نباشیم.
زمینه ارائه چنین لایحه‌ای، هم در قانون اساسی و هم در سیاست‌های اصل 44 آمده است (که حدود باید تعیین شود). اما تاکنون هیچ یک از دولت‌هایی که وارد اداره کشور شده‌اند، آن را انجام نداده‌اند.
شنیده می‌شود که در واگذاری سهم مخابرات به تعاون سپاه برخی از ضوابط واگذاری، رعایت نشده است. اگر این مساله صحت داشته باشد، در کشور چه کسی مسئول رسیدگی به این موضوع است؟ از منظر سیاست‌های اصل 44 این موضوع را چگونه می‌توان پیگیری کرد؟
هم مجلس و هم مجمع تشخیص گزارشی تهیه می‌کنند و بر اساس وظایف قانونی‌شان این موضوع را پیگیری می‌کنند. در کمیسیون نظارت مجمع پیگیری و اگر تخلفی صورت گرفته باشد، خدمت رهبری گزارش خواهیم داد.
یعنی از نظر قانونی، ضمانت اجرایی وجود دارد؟
بله. ما گزارش را خدمت رهبری می‌دهیم. ایشان در تحقق سیاست‌های اصل 44 بسیار جدی هستند و گزارش‌های مربوطه را خودشان مطالعه می‌کنند و دستورات پیگیری را به سران سه قوه صادر می‌کنند.
اما مساله دیگری که این روزها به صورت برجسته و مداوم توسط رسانه‌های خارجی پیگیری می‌شود و در داخل هم بین افکار عمومی و محافل نخبگان این موضوع مطرح شده این است که روند تسلط بر نهادهای گوناگون کشور(اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و...) از طرف شبه دولتی روز به روز بیشتر می‌شود. بحث‌های نظری و تئوریک زیادی هم صورت گرفته است. یکی از افرادی که تحلیلش در این مسائل نفوذ بالایی دارد، شما هستید. آیا شما این موضوع را اساسا قبول دارید؟ دیدگاه‌تان درباره این روند چیست؟ می‌توانید مقایسه‌ای با سال‌های طولانی که خودتان فرماندهی سپاه را داشتید، انجام دهید؟
بحث مهمی است، اما جای نگرانی نیست. چون ستاد کل و وزارت دفاع مشغول تهیه طرحی برای اجرای سیاست‌های کلی در حوزه نیروهای مسلح هستند تا نیروهای مسلح مثل سایر وزارتخانه‌ها موظف شوند که تمامی فعالیت‌های اقتصادی‌شان را (به‌جز فعالیت‌هایی که محصولات محرمانه تولید می‌کند) به بخش خصوصی و مردم واگذار کنند، ستاد کل و وزارت دفاع مشغول تهیه طرحی هستند که این بخش از سیاست‌های اصل 44 را عملی کند.
این طرح را به مجمع ارائه می‌دهند؟
خدمت رهبری می‌دهند. بعد از آن بستگی به نظر رهبر معظم دارد یا رهبری به دولت و وزارت اقتصاد و دارایی دستور می‌دهند که مثل سایر وزارتخانه‌ها عمل کنند یا ممکن است ایشان تصویب کنند که خود وزارت دفاع موضوع را پیگیری کند.
بلافاصله بعد از جنگ حجم انبوهی از فعالیت‌های سازندگی(ساختن پل‌ها، جاده ها، سد‌ها و...) در ایران شروع شد. این حجم از سازندگی قابل مقایسه با دهه اول انقلاب نبود. خلأ جدی در خصوص پیمانکاری ایجاد شد و چون در قانون اساسی آمده بود که ارتش و سپاه در زمان صلح به کمک دولت بروند،بخش زیادی از امکانات مهندسی سپاه (برای احداث تاسیسات گاز، آب، برق، اتوبان‌ها و سدهایی مثل کرخه) اختصاص یافت و خلأ پیمانکاری کشور برطرف شد اما الان شرایط به‌گونه‌ای است که باید اصل 44 محور اصلی برنامه‌ریزی‌ها باشد.
درباره حوزه‌هایی غیر از حوزه اقتصاد نظرتان چیست؟یک طبقه جدیدی از تکنوکرات‌ها و مدیران ارشد در عرصه‌های مختلف به کار گمارده می‌شوند که عمدتا سابقه نظامی دارند. آیا این نوید دهنده شرایط جدیدی در کشور خواهد بود یا نه انتخاب طبیعی و روند عادی است؟
ریشه این موضوع در انتقال قدرت از نسل اول به نسل دوم است. نسل دوم انقلاب عمدتا وارد نهادهای انقلاب شده‌اند. یا وارد جهاد سازندگی شده‌اند یا سپاه یا بسیج و بنیاد شهید و کمیته انقلاب و بنیاد مسکن و... .
البته عمده آنها وارد سپاه و بسیج شدند. اگر نسل دوم انقلاب در اداره کشور به دلیل نظامی شدن به‌کار گرفته نشوند، به مشکل بر می‌خوریم. انتقال قدرت به معنای این است که از نسل اول به دوم صورت بگیرد. بنابراین حتی در دولت آقای خاتمی شاهد آن بودیم که 60 درصد مجلس ششم یا پاسدار هستند یا رزمنده و بسیجی و... مجلس هفتم و هشتم هم به همین ترتیب است.
این پدیده کاملا طبیعی است. البته این قضیه که آیا دولت‌ها توانسته‌اند از افراد موثر انقلاب استفاده کنند یا نه، بحثی جداست.
اما اصولا انتقال دولت باید از نسل اول به نسل دوم و از نسل دوم به نسل سوم صورت بگیرد. این طبیعت جوامع سیاسی است. ما الان در حال ورود به دهه چهارم انقلاب هستیم. شاید اگر به موقع انتقال قدرت صورت می‌گرفت، امروز ما شاهد انتقال قدرت از نسل دوم به نسل سوم بودیم. تازگی و نشاط در اداره کشور در کنار تجارب قدیمی‌ها می‌توانست شکل بهتری به اداره کشور دهد و دعواهای امروز هم بین برخی از نسل‌دومی‌ها با نسل اول نمی‌بود. خارج از شخصیت آقای دکتر احمدی‌نژاد و جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی، تعارض یک نسل دومی را با اغلب نسل اولی‌ها مشاهده می‌کنیم.
شما می‌گویید که ورود سپاه به اقتصاد در ابتدا لازم و طبیعی بوده اما اکنون باید طبق اصل 44 و مصلحت‌هایی که وجود دارد، عمل شود. به‌نظر می‌رسد در بحث انتقال قدرت هم چنین مساله‌ای وجود دارد. یعنی اصل مساله طبیعی اما شکل آن مورد بحث است. اکنون گرچه نسل دوم قدرت را در اختیار گرفته ولی در نگاه او هم از نظر اجرایی و هم در عرصه تئوریک برگشت به عقب وجود دارد. یعنی در حالی که جامعه از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و به‌خصوص توسعه نهادها و قوانین حرکت رو به جلو داشته، نسل دوم مشروعیتی برای آن قائل نیست. بنابراین نوعی نگاه بازگشت به عقب دارد؟
بله. من خودم چند انتقاد را مطرح کرده‌ام. اول اینکه این انتقال قدرت، بد صورت گرفته است. باید با مکانیزم و شکل صحیحی صورت می‌گرفت. انتقال قدرت به نسل اول انقلاب تحمیل شد و چون تحمیلی بود، بدون برنامه‌ریزی صورت گرفت و چون بدون برنامه‌ریزی بوده جامعه و نظام با آسیب‌هایی مواجه شد و بخش مهمی از افراد توانمند نسل دوم انقلاب در حاشیه قرار گرفته و از توانایی‌های آنان استفاده نشد.

منبع: تهران امروز
دسته ها : گفتگو - سیاسی
دوشنبه بیستم 7 1388
هم سنگران به جان هم افتاده‎اند
شعر سیاسی در گفتگو با مرتضی امیری اسفندقه
مرتضی امیری اسفندقه، آدم شوریده‎ای است که شعر هم می‎گوید. معنای این جمله آن است که تجربه زندگی او خیلی فراتر از شاعری است. از میل زدن و کباده کشیدن در زورخانه‎های مشهد، شب‎گردی با درویشان و زانوزدن در محضر حکمایی چون شیخ محمدباقر ساعدی بگیر تا کارگری در قهوه‎خانه‎ای در پایین شهر مشهد. از بزرگ شدن زیر سایه پدری نظامی که حاضر نمی‎شود به راهپیمایان انقلاب تیر بیندازد و حکما باید خودش تیر بخورد تا نشست و برخاست دیرپا و فرزندانه با آکادمیسین‎های ‎حرفه‎ای ادبیات.

این «از ـ تا» ها در مشی و مرام و مشرب و مسلک امیری اسفندقه ادامه می‎یابد تا آن‎جا که برسیم به کنش مندی سیاسی او به‎عنوان یک شاعر. این جا یک «از ـ تا»ی دیگر هم داریم: از شعر گفتن در ستایش سید محمد خاتمی در سال‎های پس از دوم خرداد تا پس گرفتن آن شعر در خلال شعری دیگر در ماه اخیر.

 این‎جاست که وسوسه روزنامه‎نگار را قلقلک می‎دهد تا به‎سراغ امیری اسفندقه برود. او یکی از احیاکنندگان قالب قصیده در روزگار ماست و به‎جرأت می‎توان گفت که تعدادی از قصیده‎های او «استادانه» و نزدیک به مرز «شاهکار» هستند. البته او در قالب‎های دیگر شعری نیز طبع‎آزمایی کرده و احیانا موفق بوده است. شعر نیمایی «کدام استقلال، کدام پیروزی» را از او به‎خاطر داریم که مسعود ده‎نمکی مستندی به همین نام درباره شهرآورد پایتخت ساخت و در آن از شعر نیمایی اسفندقه بهره برد.

 دو غزل «حر» هم از او بر سر زبان‎هاست. او دانش‎آموخته کارشناسی ارشد ادبیات است و کارمند وزارت آموزش و پرورش. بیست سالی معلم بوده و سالیانی دراز، در کانون ادبی فرزندان شاهد با نسلی از فرزندان شهید هم‎نفسی کرده و به آن‎ها قلم‎زدن و سرودن آموخته است. اما این‎ها همه او نیست. همسرش در لابه‎لای مصاحبه، یک‎بار که چای آورد، گفت: دایما شعر می‎گوید، باران می‎آید شعر می‎گوید، برف می‎آید شعر می‎گوید، می‎رود خیابان و برمی‎گردد. با شعر می‎آید، دعوایی در کوچه می‎بیند، برمی‎گردد به خانه و شعر می‎گوید، گریه می‎کند و شعر می‎گوید...

با یک سئوال بی‎پرده شروع می‎کنم، شما روزگاری جزو شاعران مذهبی بودید که با سینه برهنه از آقای خاتمی حمایت کردید، حتی شعر برای آقای خاتمی گفتید که همان زمان منتشر شد. الان در این جریانات اخیر به گونه دیگری موضع گرفته‎اید و راه خودتان را ظاهرا از راه خیلی از دوستان دوم خردادی جدا کرده‎اید. اخیرا در جلسه دیدار شاعران با رهبر انقلاب قصیده‎ای خوانده‎اید ناظر بر انتخابات و به نوعی حاوی موضع‎گیری سیاسی از جانب شما. این دو را چگونه باید با هم جمع کرد؟ آیا این نوعی دم‎دمی مزاجی است یا به تحلیل جدیدی رسیده‎اید؟

حالا این‎ پرسش و پاسخ قرار است چاپ شود؟

قرار است که چاپ شود با همین صراحت، شما هم به صراحت حرفتان را بزنید.

چاپ این‎ها چه نفعی برای خوانندگان دارد؟

این یک سوژه است، من روزنامه‎نگارم و کارم این است. بالاخره مرتضای امیری اسفندقه، الان فقط قائم به خودش نیست. کسی است که بار یک میراث، امانت یک یادگار عزیز یعنی قصیده بردوش اوست. او جزو معدود قصیده‎سرایان معاصر ماست. مسئله سلوک شاعر در گذرگاه جامعه و سیاست، مسئله مهمی است. این کنش و واکنش‎های شاعری مثل شما که در شاعری و بزرگی شأن او در عالم شعر، تردیدی نیست، طبعا حساسیت بیشتری ایجاد می‎کند.

من هیچ وقت شعری را برای این‎که چاپ بکنم نگفته‎ام اصلا و ابدا. مثلا در این دوره‎ای که آمریکای جهان‎خوار، (بهترین نام همین است: آمریکای جهانخوار) به عراق حمله کرد، من بیش از شش دفتر شعر در همین حول و حوش عراق و شیعیان آن‎جا و بلای آمریکا برای آن‎ها و ما، برای همه جهان، گفته‎ام ولی چاپ نکرده‎ام. شاعر ناگزیر از گفتن است. نمی‎تواند نگوید، به حکم این‎که شاعر است. تا بیایی به خودت بجنبی و تحلیل کنی که چه شد، چه نشد، شعرش را گفته‎ای؛ تو عقلت آن موقع کار نمی‎کند به حکم این‎که شاعر هستی و اگر هم عقلت کار می‎کند، یک عقل منجمد نیست، یک عقل گر گرفته است. عقل، حیرت کرده که چه خبر است:

همسنگران به جان هم افتاده‎اند و تلخ
در تو مباد حمله به همسنگر آورند

وقتی می‎گویید شاعر به خودش نیست و تصمیم نمی‎گیرد که شعر بگوید یا نگوید، دارید وصف حال خودتان را می‎گویید؟

بله، دارم حال خودم را وصف می‎کنم. خب، امروز دارد این اتفاق می‎افتد: از خیابان ولیعصر دارم رد می‎شوم، می‎بینم که یک عده سبز به یک عده قرمز حمله کرده‎اند، قرمز می‎زند تو گوش سبز، سبز می‎زند توی گوش قرمز. ممکن است شاعری باشد که ببیند و بگذرد و شب توی خانه سیگاری روشن بکند، نسکافه‎ای بخورد، بعد خیلی کارهای دیگری که باید بکند را بکند و بعد از همه این‎ها بنشیند فکر بکند که حق با کی بود یا حق با کی نبود؟ بعد هم شعرش را بگوید ولی من نتوانستم و نمی‎توانم. من اگر ببینم که چنین اتفاقی دارد می‎افتد، همان‎جا به دهانم می‎آید. از بچگی این‎طور بودم، چون همین حال است که مرا زنده نگه داشته است. در آن لحظه‎ای که می‎بینم دو نفر ایرانی در ملأعام، به جان هم افتاده‎اند، ناخودآگاه می‎گویم و می‎گویم و نمی‎توانم در برابر این‎چنین اتفاقاتی، طبع شعر خودم را در آب‎نمک بخوابانم، وقتی می‎بینم که بسیج و بسیجی و حرمت آن این‎طور ملکوک می‎شود، نمی‎توانم ساکت بنشینم. اگر از خودگذشتگی بسیجی‎ها نبود، ما الان چه بودیم و کجا سیر می‎کردیم؟

آن بسیج یا این بسیج؟ برخی می‎گویند بسیجی دوران جنگ که مظلوم شهر و شهید جبهه لقب داشت یا این بسیجی که الان هست، کدام یک؟ آیا به نظر شما این‎ها یک تعریف دارند و با هم هیچ فرقی ندارند؟

نه، چه فرقی می‎کند، تفاوت را ما درست کرده‎ایم. این‎ها که معتقدند بسیج الان با بسیج دوران جنگ فرق کرده، یک نفرشان یک شب تا صبح، با یک شیمیایی سر کرده‎اند؟ کدامشان با آن بسیجی که هنوز در بدنش ترکش است نشسته‎اند که وقتی دارد با تو صحبت می‎کند در نیم‎ساعت صحبت باید سه مرتبه نفسش را تازه ‎کند.

بعضی از آن‎هایی که می‎گویند این بسیج با آن بسیج فرق می‎کند، خودشان بسیجی آن روزگارند، جنگ دیده‎اند، جانبازند و خودشان روزگاری در کسوت بسیجی برای این جمهوری جنگید‎ه‎اند.

من نظرم این است که فرق نکرده است. شاید بشود گفت که بسیجی‎های دیروز، بسیجی‎های امروز را تنها گذاشته‎اند:

ای بی‎خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

بالاخره، بسیجی‎های امروز اگر باید استاد بشوند، کدام بسیجی‎ها باید دستشان را بگیرند؟ بسیجی‎های قدیم باید کردار بسیجی‎های امروز را سامان بدهند. من خودم ادعایی ندارم، چون من رزمنده نبود‎ه‎ام، اگرچه جنگ در خانه ما همواره حضور داشت، به حکم این‎که برادر دو شهیدم و به حکم این‎که یک فرزند شهید در خانواده ما بزرگ شده و بالیده است، آن هم از پدری که پنج سال منتظر فرزند بود و خدا به او نداد و درست بعد از قطعنامه رفت و شهید شد. پس من با جنگ بیگانه نیستم ولی رزمنده هم نبوده‎ام. برخی از دوستانم هم شاعرند، هم بسیجی هم رزمنده. اما من در همین شاعری هم اما و اگر برای خودم دارم چه رسد به این‎که خودم را بسیجی قلمداد بکنم. البته در آن روزهای نوجوانی عضو بسیج محل بودم، می‎رفتیم و گشت می‎دادیم ولی هیچ وقت برادرانم نگذاشتند به جبهه بروم، به‎جز دو روز که زود مرا از جبهه منتقل کردند به مشهد و گفتند: برو که خانواده بی‎سرپرست مانده‎اند، چون همزمان پدرمان هم جبهه بود.

پدر نظامی مردی غریب بود و فقیر... بله، این مطلع یکی از قصاید من است، چند تا قصیده دیگر هم برایش گفته‎ام، او اصلا تمام عمرش را در جبهه گذراند؛ به مجرد این‎که جنگ شروع شد با ما خداحافظی کرد و رفت.

ارتشی بود؟

بازنشسته بود ولی داوطلبانه رفت جبهه و کل آن هشت سال را در جبهه ماند، رفت بانه، کردستان، جنوب، شرهانی؛ هرجا که برادرانم بودند او هم پا به پای آن‎ها رفت و به آن‎ها سر زد.او بود، برادران شهیدم بودند، ولی من نبودم:

روشن شود هزار چراغ از فتیله ‎ای
یک داغ دل بس است برای قبیله‎ای

من نرفتم پس نمی‎توانم ادعای بسیجی بودن بکنم.

پرانتزی باز کنم و این سئوال را بپرسم، این برادرزاده شما همان است که درباره‎اش گفته‎اید:
اینک پسری از تو یتیم است در این‎جا
در حسرت یک شب که پدر داشته باشد

بله، همان است، قصیده‎‎ای با این مطلع:

تا کی دل من چشم به در داشته باشد
ای‎کاش کسی از تو خبر داشته باشد

بچه را پدرتان بزرگ کرد؟

بچه پیش مادرش بزرگ شد، مادر من معتقد بود که گوشت و استخوان را نمی‎توان از هم جدا کرد؛ می‎گفت که من هرچقدر هم مادربزرگ خوبی باشم، سرانجام مادربزرگ خوبی هستم اما بچه‎ای که پدرش رفته، باید مادر بالاسرش باشد.

اسمش چیست؟

اسمش علی‎رضا است. برادرم فرهاد در آخرین نامه گفته بود که اگر بچه به دنیا آمد و من زنده بودم، اسمش را می‎گذاریم رضا اما اگر به دنیا آمد و من نبودم، اسمش را می‎گذاریم علی‎رضا؛ رضا برادر اولم بود و علی برادر دومم البته در شناسنامه فرهاد بود و ما علی صدایش می‎زدیم. بچه که به دنیا آمد، علی شهید شده بود و ما به یاد دو برادر شهیدم و به خاطر وصیت پدرش، اسمش را علی‎رضا گذاشتیم؛ یعنی دو اسم دو شهید را در خودش دارد.

الان بیست‎ویکی دو سالش باید باشد...

بله، ازدواج کرده است.

برگردیم به بحثمان؛ شما می‎گویید بسیجی‎های زمان جنگ، بسیجی‎های امروز را تنها گذاشته‎اند؟

من می‎گویم که اگر اشتباهی رخ داده است، بسیجی‎های دیروز و امروز، همدیگر را خوب می‎فهمند. بنشینند با همدیگر در یک فضای سالم صحبت بکنند تا ببینیم کدام دست پلیدی میان ما تفرقه انداخته است. آن دست را شناسایی بکنید و همدیگر را محکوم نکنید. خیلی از بسیجی‎ها فرهنگی و اهل کتاب شدند، خوش‎تیپ شدند و تیپ هنری می‎زدند. ولی خیلی از بسیجی‎ها هم نمی‎توانند خوش‎تیپ باشند، چون همان حال و هوای جنگ را دارند؛ این‎ها را ما باید امّل بنامیم؟ باید عقب‎افتاده بنامیم؟!

شما دارید یک طرفه به قاضی می‎روید.

چطور؟

وقتی که امر به معروف و نهی از منکر تقلیل داده می‎شود به برخی از ظواهر شرعی و همین تعریف سطحی و ناقص از این فریضه بنیادین، به یک سنت در بین یک‎سری از بروبچه‎های بسیج بدل می‎شود، تصویر بدی از بسیجی‎ها در ذهن نسل جوان شکل می‎گیرد.

این‎ها دروغ است.

نه دروغ نیست؛ برادر بنده چندبار به خاطر تیپ هنری‎اش کتک خورده است؛ او گرافیست است و در صنف گرافیک هم اعتباری برای خودش دارد، در عین‎حال بچه هیئتی است و هیئت حاج منصور هم می‎رود. می‎دانید چندبار کتک خورده به‎خاطر تیپش؟

من جواب شما را با یک مثال می‎دهم. همین محله‎ای که من دارم زندگی می‎کنم، اصلا حال و هوای جبهه را دارد، می‎بینی که؟ این‎جا همه خانواده شهدا هستند. در همین محله، جوان‎هایی هستند که تیپ امروزی می‎زنند و با بسیجی‎ها هم دوست هستند. هستند دخترهایی که مانتو تنشان می‎کنند و زلفی بیرون می‎اندازند و از جلوی همین بسیجی‎ها رد می‎شوند و این بسیجی‎ها سلام‎علیک دارند با این‎ها، چون همسایه‎اند و هیچ‎کدام یقه همدیگر را نمی‎گیرند؛ چرا نمی‎گیرند؟

چون با هم دوست شده‎اند. رفاقت، آن‎ چیزی است که از میان ما رخت بربسته است و ربطی هم به بسیجی و غیربسیجی ندارد. ما یادمان رفته که همه با هم رفیقیم. این جمله که: «مشکل خودت است» و ما در پاسخ‎ خیلی‎ها همین جمله را می‎گوییم، یک شعار بیگانه است که وارد سرزمین ما شده است. مشکل تو مشکل من است، مشکل من هم مشکل توست. این شعار را کی به بقال‎های ما آموخته که بنویسند: «نسیه داده نمی‎شود» و بعد اضافه بکنند: «نسیه داده نمی‎شود حتی به شما» و بعدتر اضافه کنند: «نسیه داده نمی‎شود حتی به شما دوست عزیز» من یادم است که پدرم مرا به بقالی محل می‎فرستاد، مهمان می‎آمد خانه و هیچ آه در بساط نداشت؛ می‎گفت: برو پیش آقای دشتی و بگو یک کیلو برنج، یک کیلو لوبیا و... بدهید و بگذارید به حساب...

افسانه هم نیست؛ نهایتا مربوط به سه دهه پیش است.

بله، افسانه نیست توی بقالی می‎رفتیم می‎دیدیم که نوشته: «هذا من فضل ربی»، می‎دیدی شعر حافظ را که نوشته:
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

حالا می‎روی و می‎بینی که نوشته: «مزاحمت بی‎جا مانع کسب است» یعنی اگر آمدی این‎جا، باید پولی بدهی و چیزی بخری و بروی، دیگر «سلام و حالت چطور است و بچه‎ام مریض است و مادرت خوب شد» را بگذار در کوزه... کی این‎ها را یاد ما داده است؟ همان‎هایی که این‎ها را به ما یاد داده‎اند، بین بسیجی‎های امروز و دیروز فاصله انداخته‎اند. من رفیق بسیجی دارم. خودم که بسیجی نبوده‎ام، گفتم این را، اوایل جنگ در بسیج محل ثبت‎نام کردم. دوست داشتم برنو بگیرم دستم و گشت بزنم. شب دوم گفتند که تو برنو دست گرفتن بلد نیستی. اسلحه از دست ما گرفتند و قلم به دستمان دادند.

من هم واقعا اسلحه بگیر نبودم. آن دو روزی هم که جبهه رفته‎ام، امدادگر بودم، دوره‎ امدادگری هم دیدم که راهم بدهند به آن‎جا و سرانجام هم بیرونم کردند. داشتم می‎گفتم این رفیق بسیجی من، یک‎بار که داشتم تند می‎رفتم، در آمد که: «تو که ترکش نخورده‎ای، تو که تا صبح توی بغل شهید نخوابیده‎ای، تو که با رفیقت ننشسته‎ای قرمه‎سبزی بخوری، بعد رفیقت برای پر کردن پارچ آب برود بیرون، بعد صدای توپ بیاید، بعد از چادر بیایی بیرون و ببینی رفیقت افتاده و قرمه‎سبزی‎ها که هنوز هضم نشده‎اند ریخته بیرون. تو یکی حرف نزن!» دیدم که راست می‎گوید.

کی هست این رفیق دوران جنگ شما؟

از دوستان خودم است در مشهد. گاهی وقت‎ها هم از دیدن بعضی چیزها خیلی ناراحت می‎شد. عصبانی می‎شد و می‎خواست برود یقه طرف را توی همان خیابان بگیرد. به حکم این‎که می‎دانستم ناراحتی‎اش از چیست می‎گفتم، نه، یقه نگیر، صدایش بزن تا بیاید و با همدیگر صحبت کنید، حرف بزنید؛ گفت‎وگو می‎کنیم و طرف روشن می‎شود. چطور این کسانی که می‎خواستند گفت‎وگوی تمدن‎ها را در جهان علم بکنند، بلد نیستند با رفیق‎های بسیجی‎ خودشان گفت‎وگو بکنند.

الان بحث‎مان رسیده به جایی که شما مسئله را دارید از دید فرهنگی نگاه می‎کنید. دست روی نقطه خیلی خوبی هم گذاشته‎اید. من درباره بسیج یک اختلاف‎ نظرهایی با شما دارم. من اعتقاد دارم تعریفی که از بسیجی شد بعد از جنگ، به تجدیدنظرهایی نیاز دارد.

تعریف بسیج چیست؟ اصلا تعریفی از بسیج داده شده تا به حال؟

این هم یک بحث جدایی است.

خود شما چه تعریفی از بسیج دارید؟

بسیجی‎ها نوجوان‎های مؤمن و پرشوری هستند که به شوق امام و به خاطر علاقه بسیار به رهبر انقلاب، عضو پایگاه‎ها می‎شوند و ذهنشان را نوستالژی جنگ درست می‎کند. متأسفانه برنامه مدون و درازمدت برای مجهز کردن و مسلح کردن این نسل به فرهنگ و مأنوس کردن آن‎ها با کتاب و قلم، وجود ندارد. ممکن است در یک پایگاه خاصی این‎طور باشد اما به‎طور عمومی وجود ندارد. کارویژه‎ای هم که برای این‎ها تعریف شده است، کارویژه‎ای که از جنس برقراری امنیت در محله یا کمک به نیروهای انتظامی در مواقع خطر است. این فی‎نفسه نه‎تنها بد نیست بلکه باید هم این‎گونه باشد اما نباید همه ماجرا به این‎جا ختم شود. مسئولیت این کاستی‎ها به گردن بسیجی‎ها نیست بلکه باید متولیان امر برای خود تعریف داشته باشند که اگر می‎خواهیم نوجوان مردم را تحت عنوان بسیج جذب کنیم، برایش چه برنامه‎ فرهنگی داریم.

من از یک زاویه دیگر نگاه می‎کنم. می‎پرسم آن بسیجی که دیروز در جبهه بوده و الان یک شخصیت فرهنگی یا سیاسی شده، یک حوزه نفوذ اجتماعی یا حتی اقتصادی پیدا کرده، او مسئولیتش در قبال این بر و بچه‎ها چیست؟ تویی که رزمنده زمان جنگی، بیش از هرکس دیگری مسئولیت داری که فرهنگ بسیجی ناب را که خلاصه می‎شد در از خود گذشتن به نسل‎های بعدی انتقال بدهی. تو از این‎ها فاصله گرفته‎ای و اصلا این‎ها را داخل آدم حساب نمی‎کنی، پس حالا چه گله‎ای داری؟

آیا در قبال همان نسل بچه‎های جنگ هم برنامه‎ای درست و حسابی در کار بود که برای اداره پایگاه‎ها ازشان استفاده شود؟

این‎طورها هم نیست که شما می‎گویید. من خودم با این ریش تیغ زده که داری می‎بینی، هم با بسیجی‎ها همکلاسی بوده‎ام، هم 10 سال معلم فرزندان شهدا بوده‎ام.

ما داریم درباره پایگاه‎های بسیج صحبت می‎کنیم. شما در مدرسه هم‎کلاسی بسیجی‎ها بوده‎اید یا در کانون ادبی فرزندان شاهد، معلم بچه‎های شهید بوده‎اید، ربطی به بحث ما ندارد.

من صحبتم درباره میراث جنگ است. از جنگ یک مشت ویرانه ماند که باید ساخته می‎شد. اما غیر از این ویرانه‎های ظاهری در خرمشهر و آبادان، بسیاری فرزند شهید باقی مانده بود، بسیاری همسر شهید باقی مانده بود؛ همسری که تازه ازدواج کرده و بچه در شکم دارد، جنگ تمام شده و همسرش هم رفته، حالا او باید بچه را به دنیا بیاورد و خود به تنهایی بزرگش کند. خب این میراث جنگ را خود بچه‎های جنگ می‎بایست برایش آستین بالا بزنند. آن‎ها بیش از هرکس دیگری نسبت به این میراث مسئولیت داشتند و دارند.

بحث خانواده شهدا و تربیت معنوی بچه‎های شهدا ربطی به بحث ما ندارد، بحث ما بسیج است.

بسیج هم یکی از همین میراث‎های معنوی جنگ بود. همه حرف من این است. باید به این میراث احترام گذاشته می‎شد. من اولین حکم آموزش و پرورشم برای تدریس در مدرسه شبانه صادر شد. این کلاس شبانه 5 نفر دانش‎آموز بزرگسال داشت که همه یادگاران جبهه بودند. جبهه رفته‎اند و ترک تحصیل کرده‎اند و حالا جنگ تمام شده است؛ می‎خواهند جایی استخدام شوند و گفته‎اند که اگر دیپلم داشته باشید بهتر است. آمده‎اند دیپلمشان را بگیرند. یکی از این‎ها گونه‎اش زیر چشمش رفته بود. پرسیدم و گفت که در عملیات بدر ترکش خورده‎‎ام. خب، من در برابر او یک خاکسارم نه یک معلم. در برابر او، اول سرم پایین است. درست است که معلمم و می‎توانم بیست را بکنم 18، 18 را بکنم 19، می‎توانم به یکی صفر بدهم و بگویم که «برو خانه، تو اصلا آدم نیستی که توی خیابان‎ها جلوی مردم را می‎گیری به زلف و یا پاچه خلق‎ا... گیر می‎دهی.» اما من در برابر چنین آدم‎هایی اول سرم را می‎اندازم پایین و احترام می‎گذارم.

زیر شمشیر غمش رقص‎کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

این بیت را که در کتاب‎های درسی آن زمان بود، باید سر کلاس معنی می‎کردم ولی می‎دیدم برای کسی باید معنی بکنم که از رقص شمشیر برگشته است. آخر من به او چه بگویم. همین که به او می‎گویم «من در برابر تو هیچ نیستم» او هم سر صحبتش را باز می‎کند و با من دوست و رفیق می‎شود. در این رفاقت و تنها در این زمینه‎ای که رفاقت ایجاد می‎کند، گفت‎وگو و رشد فرهنگی شکل می‎گیرد. خلاصه‎ این‎که ما یادمان رفته که با هم دوست شویم.

مثال‎هایتان همه درباره بسیجی‎های زمان جنگ است. این نسل جدید که امروز موضوع بحث ما و دلسوزان دیگر شده است، خیلی‎هایشان پس از جنگ به دنیا آمده‎اند.

من می‎گویم که اصلا از انتخابات بیا بیرون؛ کشور ایران را در نظر بگیر که انبوهی جوان بسیجی جنگ ندیده دارد، آیا این انبوه جوان بسیجی جنگ ندیده در کنارشان انبوهی بسیجی جنگ دیده هست یا نه؟

سئوال من از شما این است: این انبوه بسیجی جنگ دیده آیا برنامه‎ای هدفمند، منسجم و کلان در کار بود برای این‎که ضمن حفظ عزت و تأمین معیشت‎شان، بتوانند تجربیات زمان جنگشان را انتقال دهند به بسیجی‎های نسل بعد از جنگ؟

بله، برنامه بوده است.

من می‎گویم نبوده است.

اگر هم نبوده، مقصر من و شماییم، اولا و بالذات.

آخر آن برنامه کلان برای دخالت دادن نسل آرمان‎خواه جنگ در پرورش نسل‎های بعد بسیج وظیفه‎ای نیست که بر عهده من و شما باشد، خیلی کلان‎تر از این حرف‎هاست.

چرا، هست؛ مثال می‎زنم. ما در دهلاویه کنگره شعر دفاع مقدس برگزار کردیم اما فقط شعر خواندیم، آیا نمی‎توانستیم غیر از شعر، شعرهای مجسم را هم دعوت کنیم؟ آن‎جا، رزمنده‎هایی بودند که نه بلد بودند شعر بگویند نه بلد بودند حرف‎های قلمبه سلمبه بزنند، نمی‎توانستیم آن‎ها را هم دعوت کنیم و به آن‎ها بگوییم شما اصلا لازم نیست شعر بگویید بلکه ما هم اگر به کنگره شعر دفاع مقدس آمده‎ایم، به‎خاطر شما آمده‎ایم. ولی ما باورمان شد که شاعریم و آن‎ها، بودن با آن‎ها و رفاقت با آ‎ن‎ها را فراموش کردیم.

 این فاصله یک روزه و دو روزه درست نشده است. ما می‎توانستیم در این کنگره‎های شعر، بسیجیان به اصطلاح فرهنگی را با بسیجیان غیرفرهنگی کنار هم بنشانیم. این را هم بگویم که من آن‎ها را هم غیر فرهنگی نمی‎بینم، چون اصل فرهنگ انقلاب، دفاع از دین و آیین و فرهنگ این سرزمین بود؟ هرکس این حس را داشت و دارد، می‎تواند بگوید که من ایرانی‎ام. هرکس این حس را نداشت یا ندارد، به نظر من ایرانی نیست. البته با او هم می‎شود رفیق شد. ما سرانجام، از این انقلاب می‎خواهیم به سمت «انسان بما هو انسان» پیش برویم.

 یک مثال دیگر می‎زنم. اگر یک روز وزیر آموزش عالی بیاید از وزیر آموزش و پرورش گلایه کند که تو معلم‎هایت بی‎سواد هستند، وزیر آموزش و پرورش باید بگوید این معلم‎ها را خودت تحویل من دادی، پس از خودت گلایه بکن. ای بسیجی ترکش خورده دیروز، خاکریز دیده دیروز، جبهه رفته دیروز! امروز کدام لذت برای تو بالاتر که یک عده جنگ ندیده و جبهه نرفته می‎خواهند کسوت بسیجی تو را تنشان کنند؟ خب، استاد این کار شما هستید، پس با این‎ها گفت‎وگو کنید و آن تجربه‎ دوره جنگ را به آن‎ها انتقال بدهید.

 این‎ها هموطن شما هستند، دوست‎های شما هستند؛ وقتی شما فاصله بگیری، طبیعی است که روزی آن‎ها پس‎رفت کنند، روزی تجربه تو را ناقص فراگیرند و یک مشت دشمن دوست‎نما، آن‎ها را در ذهن مردم لولوهایی تصویر کنند که فقط بلدند چماق دست بگیرند تا به مردم بزنند. آن‎وقت توی رزمنده کجای این معرکه هستی که دارند به مردم تلقین می‎کنند که این افراد ریش و سبیل‎دار، چفیه به گردن انداخته، کفش کتانی پاره پا کرده، بسیجی نیستند، بسیجی‎های دیروز، امروز کت و شلوار بر تن دارند، لباسشان تمیز است، ادکلن می‎زنند، خط ریش‎شان آنکادر شده است، اشکال ندارد، اگر تو آراسته‎ای و به سنت پیغمبر عمل می‎کنی، یا علی مدد! ولی اگر این بسیجی‎های امروزی، تو را نمی‎فهمند و حرکت نمی‎کنند، خودت هم مقصری، فقط از دیگران گلایه نکن.

برمی‎گردیم به سر بحث، شما در ایام دوم خرداد برای چه از خاتمی حمایت کردید و شعر گفتید؟ آن موقع انگیزه‎تان چه بود؟

دوم خرداد، قیصر امین‎پور زنده بود. قیصر شاعری بود که تحت هیچ شرایطی شاعرانگی‎اش را از دست نداد، با وجود این‎که عده‎ای تلاش می‎کردند او را منتسب به جناحی بکنند. در روزگارانی که ایران مدت‎ها بود شاعر زنده‎ای به خود ندیده بود، او قیصر امین‎پور شاعر بود و ماند. حسین منزوی زنده بود، شاملو زنده بود، اخوان زنده بود، این‎ها همه زنده بودند و شاعران بزرگی هم بودند اما از میان شاعران نسل انقلاب هیچ شاعری سر بر نکرده بود به اندازه قیصر، قیصر یک سر و گردن از همه بلندتر بود و حکم ارشاد برای شاعر جوانی مثل من داشت. در کنار قیصر و از هم‎نسلان او از سیدحسن حسینی و یوسفعلی میرشکاک و علی‎رضا قزوه هم می‎توان نام برد.

من این شعر را به اشارت هیچ‎‎کسی جز دلم نگفتم. درباره بعضی از شعرهایم حتی می‎توانم ادعا کنم که آن را به اشارت دلم هم نگفته‎ام، چون اصلا تا دلم آمده بجنبد و به من چیزی بگوید، شعر گفته شده است. آن‎هایی که با من زندگی کرده‎اند و از نزدیک مرا می‎شناسند، این را تأیید می‎کنند که من خود را در اختیار حس خودم قرار می‎دهم نه هیچ‎چیز دیگر، خود را به دست حساسیت شاعرانه می‎سپارم. سید محمد خاتمی حرف‎های بدی نزده بود. گفت‎وگوی تمدن‎ها مگر بد بود؟ این‎که به دنیا بگوییم، اگر شما موشک کروز دارید، ما هم کلمه داریم، آن‎قدرها زیبایی داشت که یک شاعر ولو این‎که در دام زیبایی این کلام افتاده باشد، به پاس آن شعر بگوید:

با تو بگذار که بی‎فاصله صحبت بکنیم
از غم و غربت این قافله صحبت بکنیم

اما من در قطعه‎ای که هفته پیش سروده‎ام آن شعر را پس گرفتم.حالا چرا آن غزل را پس گرفته‎ام؟ آیا این پس گرفتن یک حرکت سیاسی است؟ مگر من سیاسی شعر گفته بودم که سیاسی پس بگیرم؟ شاید اصلا آقای خاتمی آن شعر را نخوانده باشد. حاج آقای دعایی که من هرگز ایشان را ندیده‎ام، تا من بیایم متوجه شوم، این شعر را در روزنامه اطلاعات چاپ کردند، چون رفیق مشترکی داشتیم که این شعر را برایش خوانده بودم و آقای دعایی از طریق همان رفیق مشترک شعر را شنید و پسندید و منتشر کرد و بلافاصله افتاد بر سر زبان‎ها.حالا چرا آن غزل را پس گرفتم؟

 برای این‎که دوست می‎داشتم در این شلوغی بازار، سید محمد خاتمی که پرسش مهر را راه انداخته بود، بیاید خیلی راحت و بدون در نظر گرفتن سرخ و سبز بگوید: دانش‎آموزان! اول مهر مبارک! تابستانتان را ما خراب کردیم! ما فاتحه خواندیم بر تابستان شما. تا آمدید سه‎ماه نفس بکشید، افتادید در دام انتخابات و فتنه سبز و قرمز. از سید محمد خاتمی توقع داشتم که نه مثل آن دو نفر دیگر بلکه مثل خودش باشد، مثل کسی که یک شاعر گمنام یک برادر شهیدی در یک تاریخی برایش شعر گفته بود، دوست داشتم او بیاید و بگوید که آقا! ما می‎توانیم در صلح و صلاح و امنیت و امان و آرامش گفت‎وگو کنیم؛ ما که گفت‎وگوی تمدن‎ها را راه انداختیم؛ خودمان هم با خودمان صحبت می‎کنیم. غرض این‎که هم آن غزل و هم این قطعه حرف دل من بوده است.من بسیار از این و آن درباره خودم شنیدم که فلانی شاعر درباری است، در صورتی که همان‎ موقع اثاثیه خانه مرا داشتند به خیابان می‎ریختند.

بد نیست ماجرای تخلیه خانه‎تان را هم بگویید.

گفتن ندارد.

برای ثبت در تاریخ بد نیست.

می‎دانید چرا دوست ندارم؟ من شاید با برادرم خیلی دعواها داشته باشم ولی دوست ندارم دیگران از آن باخبر شوند. اخوان آدم بسیار بزرگی بود. هم در کلام هم در مرام. زمانی احمد شاملو رفت آمریکا سخنرانی کرد و در آن‎جا فردوسی بزرگ را به‎زعم خودش، فرو مالید و او را یک دروغ‎زن بزرگ نامید. مدتی بعد از آن اخوان به آلمان سفر کرده بود. در آلمان در جمع ایرانیان برنامه‎ای برایش گذاشته بودند. یک نفر از او سئوال کرد که نظرتان راجع به سخنرانی شاملو درباره فردوسی چیست؟ می‎دانید اخوان چه پاسخ داد؟ گفت: «این یک مشکل درونی است و ما خودمان در درون حل می‎کنیم.» برای این‎که گزک به دست چهار تا آدمی که دوست ندارند ایرانی‎ها را با هم رفیق ببینند نداده باشد. این می‎شود مرامی که از معلمی مثل اخوان باید یاد بگیریم. چرا باید کاری کنیم که یک اختلاف داخلی، مایه خنده اجنبی‎ها به ما شود؟

آیا واقعا فکر می‎کنید در این ماجرای تلخ چند ماهه، همه تقصیرها به گردن سید محمد خاتمی یا یک جناح خاص بوده است؟

نه، من از او به‎عنوان یک سید روحانی خوش‎پوش، خوش‎تیپ، خوش فکر، این توقع را داشتم که در این شلوغی حرفی بزند و دستی برآورد، کاری که در خورند اوست از او سر بزند. من در خورند او این را می‎دیدم که وقتی می‎بیند وطن در چنین التهابی دارد به‎سر می‎برد، بیاید و محترمانه اصول و مبانی را به رخ همه به‎ویژه دوستانش بکشد. اصول و مبانی هم به قول ناصر عزیزخانی در آن نامه‎اش که به فرزندان شهید همت نوشته، آن‎قدرها تاریک نیست.

به نظر شما، آن مبانی که واضح است، چیست؟

بنده یک شاعرم و در مقام تشریح و تفسیر مبانی نیستم. البته بعضی‎ها فکر می‎کنند شاعر یعنی کسی که برای مردم یا درباره مردم شعر می‎گوید؛ در حالی که شاعر کسی است که بین مردم است و از آن فراتر عین مردم است، ولو این‎که از مردم توگوشی بخورد. یک‎ جایی یک نفر به من می‎گفت «تو ابله هستی!» در صورتی که همان فرد برای نامزدش نامه نوشته بود و در آن نامه شعر مرا آورده بود. جواب دادم که: مرد حسابی! من این‎که روبه‎روی تو نشسته است،‎ نیستم، من همانم که از قولش برای نامزدت نوشته‎ای:

کشیده‎ است به رسوایی و جنون کارم
میان جمع بگویم که دوستت دارم؟

من آنم. تو بخو‎اهی یا نخواهی مرا دوست داری چون برای بهترین عزیزت مرا ارسال کرده‎ای، آره رفیق! این‎‎طوری‎هاست... .

از دیدگاه یک شاعر با همین تعریف خاصی که شما از شاعری دارید، مبانی انقلاب که روشن و واضح است، چیست؟

آدم نباید بی‎‎پیر شود. بی‎پیری فحش است. تحت هیچ شرایطی نباید بی‎پیر بشویم. بالاخره انقلاب پیر دارد یا ندارد؟ امام خمینی، پیر انقلاب بود.آیا با فوت پیر این سلسله تداوم پیدا نمی‎کند؟ تداوم پیدا می‎کند. تو یا بی‎پیر شده‎ای یا گمان می‎کنی که خودت باید پیر باشی که صدالبته این فرض دوم، یک مسئله دیگری است. وگرنه اول و آخرش را بگیری، بی‎پیری زشت است.

اتفاقا ممالک به اصطلاح راقیه، بی‎پیرند؛ حتی من معتقدم که هند با تمام‎توجهی که به عرفان داشته بی‎پیر است؛ چرا؟ چون ناگهان می‎بینی یک نفر پانزده سال بالای یک درخت نشسته و دستش را رو به آسمان گرفته است؛ خب، این زیبا نیست، این جالب نیست، تأسف‎آور است، این‎که انسان برای رسیدن به یک مرتبه بالا، پانزده سال بالای یک درخت به یک حالت بنشیند، ناامیدکننده است.

 اگر پیری در کار بود و اگر نگاه آن‎ها به یک نگاه علوی می‎خورد، به یک نگاه نبوی می‎خورد، می‎گفت که بیا پایین و او مثل یک پرنده می‎آمد پایین و می‎شد یک انسان معمولی.خب، تقصیری هم ندارد، ندیده آن نظر را، ندیده است؛ اشاره پیر به او نخورده است. خلاصه سخن این‎که بی‎پیری به قول قدیمی‎ها شگرد ما نیست. شیوه ما نیست، در این خرابات ما را بی‎پیر راه نداده‎اند.

تیتر این گفت‌وگو برگرفته از این بیت سروده امیری اسفندقه است:

همسنگران به جان هم افتاده‌اند و سخت
در تو مباد حمله به همسنگر آورند

تهیه و تنظیم: زهیر توکلی

منبع: هفته نامه پنجره
دسته ها : گفتگو - سیاسی - فرهنگی
دوشنبه بیستم 7 1388

روایت میر حسین موسوی از جلسه باهاشمی شاهرودی پس از انتخابات

پارلمان نیوز نوشت: میرحسین موسوی روز گذشته به منزل مهدی کروبی رفت تا درباره اتفاقات روی داده پس از انتخابات با یکدیگر رایزنی و گفت‌و‌گو کنند، در این دیدار هر دو کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دهم با اشاره به تلاش‌های شبانه‌روزی صدا و سیما برای تخریب جریان اصلاحات بر حق قانونی خود مبنی بر حضور در صدا و سیما و دفاع از خود تاکید کردند. 

در این دیدار که با حضور تنی چند از خبرنگاران برگزار شد، موسوی و کروبی با اشاره به تبلیغات یک طرفه‌ای که صدا و سیما علیه آنها راه انداخته است، خواستار فرصتی برای حضور در یک برنامه تلویزیونی شدند تا به تخریب‌هایی که رسانه ملی علیه آنها راه انداخته است پاسخ دهند.

در ابتدای این دیدار مهدی کروبی، انتخابات اخیر ریاست جمهوری را یک فرصت بسیار خوب برای نظام و دولت دانست و گفت:«نظام می‌توانست از این فرصت به نحو خوبی برای اقتدار خود در جهان استفاده کند.»

او با بیان این که رفتارهای پس از انتخابات دور از شان نظامی بود که امام راحل آن را پایه‌گذاری کرده بود، به برخوردهای صورت گرفته با علیرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی و نیز مرتضی الویری و ابراهیم امینی اشاره کرد و این افراد را همچون دیگر افرادی که پس از انتخابات بازداشت شدند، فرزندان انقلاب و نظام خواند که برای استقرار آن جانفشانی‌ها کرده‌اند.

دبیرکل حزب اعتمادملی رفتارهای صورت گرفته با نیروهای انقلاب و دانشجویان را «عجیب و غریب» توصیف کرد و با اشاره به واقعه 16 آذر سال 32 تاکید کرد که زمانی که نیروهای شاه به دانشگاه حمله بردند، همه این رفتار را یک عمل قبیح دانستند و پس از این همه سال هنوز کسی نیست که از این رفتار دفاع کند.

او این موضوع را نشانه‌ای دانست برای آن که همه مسئولان مراقب رفتار و اعمال خود باشند تا آیندگان به نیکی از آنها یاد کنند.

مهدی کروبی در ادامه سخنان خود به نامه اخیر استانداری تهران که شورای شهر را از دیدار با خانواده های بازداشت‌شدگان منع کرده اشاره کرد و این رفتار را بسیار غیرمتمدنانه خواند.

او همچنین اظهارات اخیر حجت الاسلام محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور را مورد اشاره قرار داد که گفته بود اکنون در وضعیت جنگی هستیم، او این سخنان را برای رعب‌آوری از دادگاه انقلاب دانست و گفت:«چرا باید این سخنان بیان شود و چرا باید این گونه وانمود شود که فضای کشور جنگی است و همه باید سکوت کنند و دم برنزنند؟»

او با بیان این که برخی از نظامیان همچون فرمانده سپاه از اصلاح‌طلبان انتقاد می کنند که چرا برای تلویزیون‌ها و سایت‌های بیگانه خوراک فراهم می‌‌کنید، گفت:«من از ایشان می‌پرسم که چه کسی برای آنها خوراک فراهم می‌کند؟ ما یا شما؟ چه کسی سخنان تند می‌گوید ما یا شما؟ چه کسی برخوردهای تند را سرلوحه کارهای خود قرار داده است ما یا شما؟»

کروبی همچنین به مراسم روز قدس اشاره کرد و گفت:«اولا من باید تاکید کنم که نگاه ما به رژیم صهیونیستی تغییر نکرده است. فلسطین همچنان مساله ماست و روز قدس نیز روز حمایت از مردم مظلوم فلسطینی و تبری از رژیم صهیونیستی است، اما من می‌خواهم اشاره کنم به جمعیتی که به این مراسم آمدند و باید قدردان آنها بود. عموم کسانی که به دعوت ما به این مراسم آمدند شعاری‌هایی که دادند در رابطه با ایران و کشورشان بود و نگران سرنوشت خود بودند. نمی‌توان به مردم گفت که نگران کشور خود نباشید. اگرچه مساله اصلی ما در این روز فلسطین است اما من می‌پرسم که آقایان توضیح دهند که چه اتفاقی در کشور افتاده است که روز فلسطین ناگهان مردم دو دسته می شوند و عده‌ای نگرانی‌های خود را در شعارهایشان بازتاب می‌دهند؟»

او در پایان سخنان خود تاکید کرد:«برخی درباره انتخابات به گونه‌ای سخن می‌گویند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. نه خانی رفته نه خانی آمده است. آخر چرا این حرفها را به مردم می‌زنید؟ یعنی مردم نمی‌دانند که چه برسرشان آمده است؟ پس این اعتراضات چیست؟ می گویند که فلانی 300 هزارتا رای آورده است و من در 10 هزار صندوق حتی یک رای هم نداشته و در محل‌هایی که صندوق ها مستقر بود حتی یک طرفدار هم نداشته‌ام؟ این درحالی است که برخی از دوستان که پای صندوق بودند می‌گویند در فلان صندوق شما 100 تا رای داشتید اما برای شما یک رای منظور شد. آخر یک حرفی بزنید که کسی به شما نخندد. اگر راست می‌گویید در برابر دهها ساعت انکار تقلب در رسانه ملی و فشار بر زندانیان بیگناه برای اعتراف، به ما وقت بدهید تا در تلویزیون دلایل و مدارک خود را ارایه دهیم.»

مهدی کروبی معتقد است که باور مردم و اعتماد آنها بزرگترین سرمایه نظام است و بر این اساس به سخنان امام اشاره کرد و یادآور ‌شد:«بزرگترین سرمایه امام اعتماد مردم بود و این سخن را بارها بیان کردند. لذا نباید از نظام سلب اعتماد شود و نباید کسی در این راستا گام بردارد. برخی از آقایان خواسته یا ناخواسته در این راه قدم بر می‌دارند و فوج فوج برای بیگانگان خوراک تهیه می‌کنند. بیایید برای رهایی از وضعیت موجود حرکتی صحیحی انجام دهید. آمارهای واقعی را اعلام کنید. صدا وسیما که به یک رسانه جهت‌دار و تخریب‌گر تبدیل شده و روز به روز از خود مشروعیت‌زدایی می‌کند، راه درست را در پیش بگیرد و اعتماد مردمی را که از دست داده مجددا به دست آورد.»

همچنین در این دیدار مهندس میرحسین موسوی با اشاره به وقایع روی داده پس از انتخابات به اتفاقی که در 13 آبان 1358 رخ داد اشاره کرد و یادآور شد:«کسانی که آن حماسه را آفریدند، امروز در گوشه‌های زندان هستند و این طنز تلخی است که این روزها متاسفانه رخ داده است و من نمی‌دانم که چرا این مسایل و این اتفاقات در حال روی دادن است و چرا باید با نیروهای مومن انقلاب چنین کنند.»

میرحسین موسوی معتقد است این رفتارها باعث ایجاد زخم‌هایی بر روح و روان مردم می‌شود که به آسانی قابل درمان نیست.

او به دادگاه‌هایی که با سر و صدای بسیار برای اصلاح‌طلبان برگزار شده بود اشاره کرد و گفت:«چه نتیجه‌ای از این نمایش عاید شما شد؟ آیا به دنبال برگزاری دادگاه تفتیش عقاید هستید؟ آیا متوجه اثرات منفی آن در جامعه هستید؟»

میرحسین موسوی به خیل نیروهای انقلاب که به حاشیه رانده شده‌اند اشاره کرد و گفت:«در این چهار ساله اخیر رفتارهای نادرستی صورت گرفته است که همه نیروهای انقلاب یا به حاشیه رفته‌اند یا رغبتی برای کار ندارند. شما نگاه کنید و ببینید که چه تعداد وزیر و وکیل و نیروی انقلابی حذف شده‌اند. حاشیه انقلاب ما الان بزرگتر و مهمتر از متن آن شده است. چند رییس جمهور داریم. چندین وزیر داریم. نمایندگان،مدیران و نخبگان طراز اولی داریم که همه در حاشیه قرار گرفته‌اند. چرا باید این استعدادها همه حذف شوند؟»

وی با اشاره به هشدارهای یک سال اخیر خود در خصوص سواستفاده برخی نهادهای قدرت از دارایی‌های مالی کشور از ابهام در واگذاری سهام مخابرات و منابع تامین 8000 میلیارد تومان هزینه خرید آن از سوی سپاه پاسداران ابراز تاسف کرد.

نخست وزیر مورد تائید و حمایت امام راحل در ادامه به بحث انقلاب مخملی که از سوی برخی بیان می‌شود پرداخت و آن را یک بحث نظری و دانشگاهی دانست و وقوع آن را در ایران غیرممکن خواند و گفت:«متاسفانه این روزها از هر تریبونی حرفی در تخریب نیروهای انقلاب زده می‌شود. خصوصا آن که تریبون مقدس نماز جمعه اختصاص پیدا کرده است به تریبون یک جناح و تندروها برای حذف نخبگان و کسانی که نظر و رای دیگری دارند از هر وسیله استفاده می‌کنند.»

میرحسین موسوی با اشاره به تاریخ روسیه و دوران کمونیست ها و رفتارهای آنها تاکید کرد:«در مقطعی افرادی بر سرکار آمدند و تلاش کردند و نیروهایی را که انقلاب کرده بودند حذف کنند. در کتاب‌ها و عکس‌های انقلاب خود، نقش آفرینان انقلاب را حذف کردند و تلاش کردند با جعل تاریخ، تاریخ دیگری را برای مردم خود و دنیا بیافرینند. حکومت آنها برچیده شد تاریخ‌نگاران آمدند و تاریخ واقعی را نگاشتند.»

وی تاکید کرد:«عده‌ای نباید تصور کنند که حوادث اول انقلاب و سال های پس از آن از ذهن و ضمیر مردم گریخته است. اخیرا یکی از آقایان که در دولت بنده نیز دارای سمتی بود و بعد به علت اختلافات از دولت استعفا داد و رفت مطالبی را بیان کرده است که انسان حیرت می‌کند. سه ، چهارماه است که علیه بنده و آقای کروبی و افراد دیگری که از ما حمایت می‌کردند ، به صورت یک طرفه در صدا و سیما و رسانه‌های خود دورغ می‌پراکنند و ما را تخریب می‌کنند. آیا ما حق نداریم در صدا و سیما از خود دفاع کنیم؟»

او با یادآوری جلسه ای که با هاشمی شاهرودی رییس سابق قوه قضاییه داشت گفت:«آقای شاهرودی با بنده تماس گرفت و گفت آیا می‌توانید به دفتر من بیایید؟ رفتم. آقای هاشمی رفسنجانی نیز آنجا بود که من اصلا از حضور ایشان خبر نداشتم. درباره اتفاقات پس از انتخابات سخن گفتیم و آقای شاهرودی از بنده پرسید می‌خواهید چکار کنید؟ گفتم حرف ما که مشخص است. در این فضای تخریب به ما تریبون بدهید تا ما نیز از رسانه ملی با مردم به صورت زنده سخن بگوییم. قبل از آن نیز آقای لاریجانی از من پرسیده بود که حاضری به تلویزیون بروی. من نیز گفته بودم بله. در دیدار با آقای شاهرودی، ایشان پیشنهاد برگزاری یک تجمع قانونی را دادند. پذیرفتم. همان لحظه ایشان با شورای عالی امنیت ملی تماس گرفت. صحبتی کردند. آنها نیز پذیرفتند. بعد به من گفتند که درخواستی بنویسید. ما درخواستی را به امضای بنده تهیه و ارسال کردیم. چند روز بعد مطلبی از شورای عالی امنیت ملی برای ما ارسال کردند که طبق فلان ماده با برگزاری تجمع مخالفت کرده بودند. یک مدیرکلی نیز آن را امضا کرده بود.»

میرحسین موسوی با انتقاد از رواج دروغ در میان برخی مسوولان افزود:«مدام اطلاعات غلط به مردم می‌دهند و فکر می‌کنند که مردم باور می‌کنند. همین تعداد کشته‌های پس از انتخابات چندبار عوض شد؟ بعد می گویند تقلب در انتخابات دروغ است. برخی بسیج شدند تا وانمود کنند که تقلبی صورت نگرفته است. خصوصا در سیما این امر بسیار تبلیغ شد. خوب اگر شما از عمل خود مطمئن هستید چرا نگران حضور ما در سیما هستید یا چرا از حضور کارشناسان ما در سیما خودداری می‌کنید؟ اگر صادقانه سخن می‌گویید میزگردی را با حضور کارشناسانی از ما و خودتان برگزار کنید تا دو طرف سخن خود را بگوید.»

موسوی با اشاره به فضای بسته‌ای که بوجود آورده‌اند، گفت:«الان وضع به گونه‌ای شده است که هیچ‌کس نمی‌تواند از دولت انتقاد کند. هرکس حرفی بزند ولو از خودشان باشد با دشمن مرتبطش می‌کنند و ضد امام می‌خوانندش و برایش پرونده‌سازی می‌کنند.»

وی تصریح کرد:«من می پرسم شما که در انتخابات مجلس ششم 700 صندوق را ابطال کردید تا یک نفر را وارد مجلس کنید چرا چند صد صندوق را باز نمی کنید تا در یک برنامه زنده تلویزیونی مردم ببینند که چند تعرفه بدون سریال وجود دارد؟»

موسوی در پایان ابراز امیدواری کرد که دلسوزان نظام تدبیر کنند و مشکلات بوجود آمده را حل کنند. چرا که به اعتقاد او نمی‌توان آگاهی مردم را نادیده گرفت و به دانشجویان گفت دم نزنید چرا که دانشجویان فرزندان این مردم هستند و نیاز به پاسخ دارند.
دسته ها : خبر - سیاسی
دوشنبه بیستم 7 1388

آنفلوآنزای خوکی در مجلس

شهرام شکیبا _  دیروز وقتی رحیمی به مجلس آمد، به قدری نمایندگان دورش را گرفته بودند و ماچ و بوسه می‌کردند که لاریجانی، رئیس مجلس گفت: «لطفاً معانقه نکنید تا بحث آنفلوآنزای خوکی پیش نیاید.»

 در شرایطی که یک گروه در مجلس بر سر مدرک «رحیمی» معاون اول مسئله دارند و پیگیر ماجرا هستند، دیروز وقتی رحیمی به مجلس آمد، به قدری نمایندگان دورش را گرفته بودند و ماچ و بوسه می‌کردند که لاریجانی، رئیس مجلس گفت: «لطفاً معانقه نکنید تا بحث آنفلوآنزای خوکی پیش نیاید.»

1- توضیحاً عرض می‌کنم که معانقه یعنی «عُنُق» به «عُنُق» مالیدن و «عُنُق» به عربی یعنی گردن. پس معانقه یعنی گردن به گردن مالیدن. بر همین منوال «مصافحه» یعنی کف دست به کف دست مالیدن، چرا که منظور از صفحه در این جا سطح کف دست است.

توضیحات فوق را عرض کردم که جماعت فکر بدی نکنند و ضمناً با راه‌های انتقال آنفلوآنزای خوکی هم آشنا شوند. لازم به ذکر است که پس از این تذکر طنزآمیز رئیس‌مجلس، مجلس به حالت عادی برگشت و «مذاکره‌»هایی که در دستور کار بود، پیگیری شد.

2- واقعاً منظور آقای لاریجانی از جمله‌ای که گفتند چه بود؟

3- ایشان قصد طعنه زدن به «رحیمی» را داشتند یا نمایندگانی که با وی معانقه می‌کردند؟ یا به طور کلی همه؟

4- حالا می‌فهمم چرا نمایندگان اصولگرا به «آقاطهرانی» برای ریاست فراکسیون اصولگرایان رأی ندادند. انصافاً در مجلس با ریاست علی لاریجانی خوش می‌گذرد.

خادمان شاد

مهندس عادل نژاد‌سلیم، مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی گفته است: «خدمت به مردم شادی‌آور است.»

بنده به سهم خودم از آقای مهندس عادل‌ نژادسلیم بسیار ممنون و متشکرم. چرا که با جمله اخیرشان خیلی‌ها را از اشتباه درآوردند و ضمناً مشت محکمی بود بر دهان یاوه‌گویان که گمان می‌کردند برخی از مسئولان دائم به ریش دیگران می‌خندند، در حالی که معلوم شد ایشان کلاً بابت خدماتشان شاد هستند.

موقعیت اول: سر کوچه

سیامک: داش‌قلی، چشات خیلی قرمزه. دائمم که می‌خندی! غلط نکنم چت کردی روی خندیدن. از کدوم پارک میای؟ داری بده مام بزنیم شاد شیم، جون داداش.

داش‌قلی: بی‌خیال عمو! من شیش ماهه رفتم NA. همه رقم خلافو زدم به پام. امروز مادربزرگ مجید می‌خواست از خیابون رد شه، می‌ترسید پیرزن. دستشو گرفتم ردش کردم از خیابون. چون خدمت کردم، شادم.

سیامک: آهان. باور کردم. حالا به هرحال قطره نفازولین دارم. بگیر بریز توی چشمات که کسی فکر بد نکنه.

داش‌قلی: دمت گرم داش‌سیا!

موقعیت دوم: اتوبان

گشت نامحسوس: 206 آبی بزن کنار.

(206 آبی کنار اتوبان نگه می‌دارد. راننده 206 و پلیس از ماشین‌هایشان پیاده می‌شوند)

راننده: جناب‌سروان من که سرعتم مجاز بود، دیگه واسه چی گیر می‌دین؟

پلیس: به خاطر اینکه حالت خوب نیست. زیادی می‌خندی پشت فرمون.

راننده: ای‌بابا، جناب‌سروان! من داشتم می‌اومدم، دیدم یه خانومی ماشینش پنچر شده. رفتم کمکش کردم و پنچری ماشینشو گرفتم. اینم شماره تلفنش، اگه باور نمی‌کنین زنگ بزنین از خودش بپرسین. خب جناب‌سروان شمام اگه جای من بودین، از اینکه خدمت کردین خوشحال بودین دیگه!

پلیس: بله، حق با شماس ولی به هر حال ما باید ماشینتونو بخوابونیم و اعمال قانون کنیم.

راننده: پس اقلاً اجازه بدین من زنگ بزنم همون بنده خدا بیاد دنبالم که توی اتوبان سرگردون نشم!

مشاور زیربنایی

طی حکمی از جانب رئیس‌جمهور، مهندس محمد علی‌آبادی به سمت «مشاور رئیس‌جمهور در امور زیربنایی» منصوب شد.

خدا را شکر که الباقی وزرا رأی آوردند وگرنه چه پست و مقام‌هایی را باید در 4 سال آینده شاهد می‌بودیم. پست‌ها و عناوینی مثل:

1- معاون رئیس‌جمهور در امور احوالپرسی از مهمانان خارجی در حوزه آمریکای لاتین.

2- مشاور معاون اول رئیس‌جمهور در امور اخذ مدارک تحصیلی و بررسی دانشگاه‌های معتبر جهانی.


3- رئیس دفتر مشاور معاون رئیس‌جمهور در زیرساخت روبنای کلیه امور محوله.

4- مشاور ارشد رئیس‌جمهور در امور «به‌طور کلی».

5- رئیسِ معاونِ مشاورِ رئیس دفتر رئیس جمهور در باب ارتباطات اسلام‌شناسانه و سایر جریانات معنوی در سطح جهانی و غیره...

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : ادبی - طنز - سیاسی
دوشنبه بیستم 7 1388

درخواست کروبی از ضرغامی: فرصت بدهید جواب احمدی‌نژاد و دادستان را در تلویزیون بدهم

 روزنامه حیات نو نوشت:

کروبى به اظهارات احمدى‌نژاد پیرو مصاحبه با شبکهPBS آمریکا در نامه‌اى که به ضرغامى نوشته آورده است: برادر گرامى آقاى مهندس ضرغامى ریاست محترم سازمان صدا و سیما با سلام همانطور که مى‌دانید سه‌شنبه شب مصاحبه آقاى احمدى‌نژاد با چارلى رز مجرى شبکه پى‌بى‌اس آمریکا از شبکه یک سیما پخش شد. مجرى این شبکه تلویزیونى آمریکایى در ارتباط با حوادث پس از انتخابات به موضوع در زندان‌ها اشاره کرد که آقاى احمدى‌نژاد در پاسخ مدعى شدند آقاى کروبى این حرف‌ها را زده است و وقتى هیئت سه نفره قوه‌قضائیه از او اسناد خواستند گفت عصبانى شدم، این حرف‌ها را زدم و هیچ سندى ندارم.

از سیما مى‌خواهم یک سوم وقتى که در اختیار دادستان محترم قرارداده به من یا نماینده‌اى از سوى من اختصاص دهد تا ملت صاحبان اصلى این کشور به عنوان هیئت منصفه عمومى به قضاوت میان ما و شما بپردازند.

منبع : خبر آن لاین

آقاى ضرغامى ازآنجا که شما را فردى صادق و باهوش مى‌دانم، به عنوان یک دوست توصیه مى‌کنم که دیوار بى‌اعتمادى موجود میان مردم و رسانه ملى را از میان بردارید.

صلاح کشور و مردم در آگاهى آنان است والا کیست که نداند جریان آزاد اطلاعات در پرتو تکنولوژى موجود، علیرغم همه تدبیر‌ها، مرز‌ها را در هم ریخته و مردم را در جریان حوادث قرار مى‌دهد. توفیق و سلامت شما را از ایزد یکتا مسئلت دارم.

دسته ها : خبر - سیاسی
شنبه هجدهم 7 1388
X