یکم ـ در باب اهمیت سرعت عمل در میان ملل.
دویم ـ در باب دقت نظر و خاک گهر پرور.
سیم ـ در باب عجائب المخلوقات فی سایت و المطبوعات.
***
یکم ـ محمود احمدینژاد در مراسم افتتاح کارخانه آلومینیوم. هرمزال خطاب به متخصصان و مدیران گفت: «اگر در دولت نهم با 120 کیلومتر سرعت کار میکردید، در دولت دهم این باید 150 کیلومتر سرعت بشود. آنها میدانند که ایران کشوری با 73 میلیون جمعیت، ثروتهای عظیم خدادادی و موقعیت جغرافیایی، ایران یعنی چه؟ ایران 5 سال دیگر، 10 سال دیگر قدرت بلامنازع در جهان است. فکر میکنند این را عقب بیندازند، سرعتش، انرژی و نفس آن را میگیرند. اما اشتباه میکنند.»
1ـ 150کیلومتر در ساعت یا 150 کیلومتر در دقیقه، لطفاً دقیقتر مشخص کنید، میخواهیم باد لاستیکها را تنظیم کنیم، لازم است بدانیم.
2ـ این سخنرانی رئیسجمهور در مراسم افتتاح کارخانه آلومینیوم بوده یا فدراسیون اتومبیلرانی؟
3ـ خب ما 73 میلیون جمعیت داریم. این چه چیز مهمی است؟ چند میلیون از این جمعیت شغل مفید دارند و چند میلیون شغل کاذب و چند میلیون اساساً بیکارند؟ آیا «آنها» اینها را هم میدانند یا فقط ما میدانیم؟
4ـ ما 73 میلیون جمعیت داریم. این که چیزی نیست! کشور دوست و برادر و کمونیست، چین، یک میلیارد و خردهای جمعیت دارد. که همان خردهاش میشود هفت برابر ما، یعنی حدود 350 میلیون.
5ـ رئیسجمهور گفتهاند ما دارای «ثروتهای عظیم خدادادی و موقعیت جغرافیایی» هستیم. کدام کشور است که ثروت خدادادی نداشته باشد؟ حالا ثروتش به کنار. این که یک کشوری «موقعیت جغرافیایی» دارد، مهم است؟ کدام کشور فاقد موقعیت جغرافیایی است؟ موقعیت جغرافیایی یعنی جای هر کشور روی زمین. خب اگر کشوری روی زمین نباشد که اصلاً نیست.
6ـ چرا 5 سال دیگر؟ فقط 4 سال از دوره ریاست جمهوری ایشان مانده اگر ممکن است یک کمی سرعت را بیشتر کنید که به همین 4 سال قد بدهد «قدرت بلامنازع» شدنمان. لذا محاسبه کردیم دیدیم با سرعت حدود 165 کیلومتر ماجرا سر 4 سال فیصله مییابد.
7ـ دشمنان میخواهند ما را عقب بیندازند. درست هم هست. کار دشمن دشمنی کردن است. حالا که آنها برای عقب انداختن ما دارند اشتباه میکنند، چکار داریم که اشتباهشان را گوشزد کنیم؟! بگذارید آنها «اشتباه» کنند و ما هم پیشرفت. دشمن را که نباید راهنمایی کرد. مثل این است که یک کسی میخواهد به ما تیراندازی کند و ما هی بگوییم «اشتباه نشانه گرفتهای، درست نشانه بگیر!»
منبع : خبر آن لاین ادامه دارد...
به گزارش پارلماننیوز در شب عاشورای حسینی و در حین سخنرانی سیدمحمد خاتمی، عدهای با حمله به حسینیه جماران شیشههای درب ورودی حسینیه را شکسته و با ایجاد فضای رعب و وحشت، ضمن هتک حرمت عاشورای حسینی و عزاداران سالار شهیدان این مراسم عزاداری را بر هم زدند.
مولای سبز پوش ...
من در ظهور رب زمین شک نمیکنم
اصلا بههیچوجه به این شک نمیکنم
قبلاً زیاد پیش میآمد که شک کنم
حالا رسیدهام به یقین، شک نمیکنم
ذهنیت نبودن تو شک میآورد
تو هستی و برای همین شک نمیکنم
حافظ که گفت میرسی و هیچوقت من
بر فالهای آینهبین شک نمیکنم (1)
با شعر هم نمیشود ابراز حال کرد
اصلا خودت بیا و ببین شک نمیکنم
1) حافظ: زدهام فالی و فریادرسی میآید
* رضا جعفری
سوار سبز پوش من مولا ...
در تنگنای حوصله آتش گرفته ام
چندی است بوی زخم سیاوش گرفته ام
بی تو مجال سرعت پرواز من نبود
پایان عشق نقطه آغاز من نبود
چندی است از هوای سرودن بریده ام
از این تب همیشه بودن بریده ام
چون شمع ذره ذره به پایان رسیده ام
از خویش تا جنون بیابان رسیده ام
هر شب به ناله های خودم می رسم چو شمع
دارم به انتهای خودم می رسم چو شمع
انگار رنگ عاطفه در باد مرده است
با من شکوه تیشه فرهاد مرده است
در تنگنای حوصله آتش گرفته ام
چندی است بوی زخم سیاوش گرفته ام
شب گریه های احمد مختار در من است
تخصیص زخم حیدر کرار در من است
آواز لحظه هاست فراسوی راه من
پژواک سایه هاست شکست نگاه من
ترسی نشسته بر دلم از صورت ز حنجره
مثل عبور یک شبح از پشت پنجره
ای بغض سرخ فاطمه! با من سخن بگو
در این غرور همهمه با من سخن بگو
من با هوای سرد خیابان غریبه ام
با لحظه های بی سر و سامان غریبه ام
بی تو به یاد ساقه مریم دلم خوش است
در انتظار خنده شبنم دلم خوش است
این لحظه های فاصله از ما بریده باد
این تنگنای حوصله از ما بریده باد
از زمهریر حادثه سرد است زخم من
آری شکاف خنده درد است زخم من
چندی است در فراق تو تنها نشسته ام
شمشیر را به گرده مهتاب بسته ام
در انتظار دست تو آتش گرفته ام
چندی است بوی زخم سیاوش گرفته ام
این زخمها مقدمه گام سبز توست
سوز جگر تبسمی از نام سبز توست
زخمی است باز سینه آتش ضمیر من
این تا همیشه سرخ جراحت پذیر من
ای صاحب زمین و زمان، منتظر بیا
ای جمعه خیز آینه ها در نظر بیا
ای لحظه های غربت دلها کبود تو
ای زخمی نگاه زمین در نبود تو
در خشکسال گرم عطش بغض رود باش
ای خنده های صاعقه در چشم، زود باش
بی تو شکسته ساحت لا تقنطوی دل
خون است از فراق رخت در سبوی دل
بی تو لبی به سوی تبسم گشاده نیست
چشمان خیس و خسته مردم گشاده نیست
بی تو بهار بوی طراوت نمی دهد
خود را به باغ خاطره عادت نمی دهد
آتش کشید روح عطش در گلوی دل
پر شد ز بده های تعلق سبوی دل
هر جلگه ای به مرز خیابان رسیده است
انگار عمر عشق به پایان رسیده است
ای کاش از نگاه تو بیرون نبود دل
در حسرت حضور تو دلخون نبود دل
ای انعکاس آینه ها در صدای تو
نور نگاه خسته دلان خاک پای تو
ای انحنای خنجرت آبروی آفتاب
خندیدنت همیشه فراسوی آفتاب
ما عشق را به عشق علی برگزیده ایم
درد تو را به قیمت ایمان خریده ایم
ای چشم تو شبیه دو ابروی احمدی
ای آخرین تبسم آل محمدی
الیاس بوی بارش ابر تو بود و بس
ایوب هم خلاصه صبر تو بود و بس
موسی به یاد نام تو زد در شکاف نیل
معنی گرفت از تو پر و بال جبرئیل
تاب تو را نداشت به عشقت تب زمان
ذوق سماع حضرت عیسی است آسمان
ای یکه تاز عرصه طاها، شروع کن
از مشرق تجلی ایمان طلوع کن
از خون لاله شام عطش صبح عید شد
چشمان عاشقان به حضورت سفید شد
خوب است در حریم تو ظهر نماز عشق
گرم حضور حضرت چشمت نیاز عشق
خوب است در رکاب تو زخم غرور ما
عشق است در حریم تو بی سر حضور ما
طاووس ناز آل علی در چمن، بیا
آیینه پر شد از تب یابن الحسن بیا
در ما پر است ذوق عطش در میان خون
شوق به سجده رفتن بی سر میان خون
ای دادخواه خسته دلان، داد ما برس
بی تو شکسته ایم، به فریاد ما برس
شاعر ؟؟
پنجره گلها
گوش کن می شنوی همهمه ی دریا را
تپش واهمه خیز نفس صحرا را
نور بی حوصله در پنجره می آشو بد
باز کن پنجره ی بسته گلدان ها را
واژه ها در شعف شور شدن می رقصند
دیدی آنک به افق،چرخش مولانا را
شیهه ی اسب کسی در نفس توفان است
گوش کن میشنوی همهمه ی دریارا
سبزپوش اسب سواری،گل وقرآن دردست
آب می پاشد یک مرقد نا پیدا را
قنبر علی تابش