دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1827173
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

طنز / تنظیم باد

 شکیبا، شهرام  - بدان ای پسر ـ ایدک الله ـ که مطلب امروز در سه باب تدوین شده، هر یک بتر از دیگر که هر 4 ساعت یک باب آن در سایت «لود» می‌شود.

یکم ـ در باب اهمیت سرعت عمل در میان ملل.
دویم ـ در باب دقت نظر و خاک گهر پرور.
سیم ـ در باب عجائب المخلوقات فی سایت و المطبوعات.

***
یکم ـ محمود احمدی‌نژاد در مراسم افتتاح کارخانه آلومینیوم. هرمزال خطاب به متخصصان و مدیران گفت: «اگر در دولت نهم با 120 کیلومتر سرعت کار می‌کردید، در دولت دهم این باید 150 کیلومتر سرعت بشود. آنها می‌دانند که ایران کشوری با 73 میلیون جمعیت، ثروت‌های عظیم خدادادی و موقعیت جغرافیایی، ایران یعنی چه؟ ایران 5 سال دیگر، 10 سال دیگر قدرت بلامنازع در جهان است. فکر می‌کنند این را عقب بیندازند، سرعتش، انرژی و نفس آن را می‌گیرند. اما اشتباه می‌کنند.»

150کیلومتر در ساعت یا 150 کیلومتر در دقیقه، لطفاً دقیق‌تر مشخص کنید، می‌خواهیم باد لاستیک‌ها را تنظیم کنیم، لازم است بدانیم.

این سخنرانی رئیس‌جمهور در مراسم افتتاح کارخانه آلومینیوم بوده یا فدراسیون اتومبیل‌رانی؟

خب ما 73 میلیون جمعیت داریم. این چه چیز مهمی است؟ چند میلیون از این جمعیت شغل مفید دارند و چند میلیون شغل کاذب و چند میلیون اساساً بیکارند؟ آیا «آنها» اینها را هم می‌دانند یا فقط ما می‌دانیم؟

ما 73 میلیون جمعیت داریم. این که چیزی نیست! کشور دوست و برادر و کمونیست، چین،‌ یک میلیارد و خرده‌ای جمعیت دارد. که همان خرده‌اش می‌شود هفت برابر ما، یعنی حدود 350 میلیون.

رئیس‌جمهور گفته‌اند ما دارای «ثروت‌های عظیم خدادادی و موقعیت جغرافیایی» هستیم. کدام کشور است که ثروت خدادادی نداشته باشد؟ حالا ثروتش به کنار. این که یک کشوری «موقعیت جغرافیایی» دارد، مهم است؟ کدام کشور فاقد موقعیت جغرافیایی است؟ موقعیت جغرافیایی یعنی جای هر کشور روی زمین. خب اگر کشوری روی زمین نباشد که اصلاً نیست.

چرا 5 سال دیگر؟ فقط 4 سال از دوره ریاست جمهوری ایشان مانده اگر ممکن است یک کمی سرعت را بیشتر کنید که به همین 4 سال قد بدهد «قدرت بلامنازع» شدنمان. لذا محاسبه کردیم دیدیم با سرعت حدود 165 کیلومتر ماجرا سر 4 سال فیصله می‌یابد.

دشمنان می‌خواهند ما را عقب بیندازند. درست هم هست. کار دشمن دشمنی کردن است. حالا که آنها برای عقب انداختن ما دارند اشتباه می‌کنند، چکار داریم که اشتباهشان را گوشزد کنیم؟! بگذارید آنها «اشتباه» کنند و ما هم پیشرفت. دشمن را که نباید راهنمایی کرد. مثل این است که یک کسی می‌خواهد به ما تیراندازی کند و ما هی بگوییم «اشتباه نشانه گرفته‌ای، درست نشانه بگیر!»

منبع : خبر آن  لاین                                                        ادامه دارد...

دسته ها : ادبی - طنز - سیاسی
دوشنبه بیست و یکم 10 1388

بازگشایی مجدد جماران

حسینیه جماران که در پی حوادث شب عاشورا و خسارات‌های وارده تعطیل شده بود، پس از تعویض شیشه‌های شکسته و ترمیم خسارت‌ها، روز گذشته بازگشایی شد.

به گزارش پارلمان‌نیوز در شب عاشورای حسینی و در حین سخنرانی سیدمحمد خاتمی، عده‌ای با حمله به حسینیه جماران شیشه‌های درب ورودی حسینیه را شکسته و با ایجاد فضای رعب و وحشت، ضمن هتک حرمت عاشورای حسینی و عزاداران سالار شهیدان این مراسم عزاداری را بر هم زدند.

دسته ها : خبر - سیاسی
دوشنبه بیست و یکم 10 1388
مقایسه عجیب یک سایت حامی دولت
در حالی که بسیاری از چهره های اصولگرا و علما و روحانیون، انتقادات زیادی را نسبت به اسفندیار رحیم مشایی وارد کرده اند، یک سایت حامی رحیم مشایی، او را با شهید آوینی مقایسه کرده است.

به گزارش «فردا» سایت حقیقت‌نیوز نوشته است: ...نگاه و نوع تفکر مهندس رحیم مشایی نسبت به هنر و مسائل سیاسی تشابهات وافری با دیدگاه‌های شهید مرتضی آوینی دارد به همین دلیل می توان گفت مشایی شهید آوینی دیگری است پس قدرش را بدانیم. مبانی فکری و نظری شهید آوینی با استناد به یادداشت ها و آثارش و همچنین کتابهایی که منتشر کرده است با مبانی فکری و نظری مهندس مشایی تشابهات مضاعفی دارد.

نگاه شهید آوینی به قشر هنرمند و توجه و حمایت از این خواستگاه با عملکرد و نوع نگاه مهندس مشایی تشابهات فراوانی دارد روشنفکری و نوع نگرش او نسبت به مسائل پیرامون خود نیز تشابهات وافری با اندیشه مهندس مشایی دارد. آنهایی که امروز سخت ترین حملات را متوجه مهندس مشایی می کنند کسانی هستند که چندین سال قبل نیز همین برخورد قهریه و انتقادآمیز را نسبت به نوع دیدگاه و عملکرد شهید آوینی داشتند...الان هم دبناله همان جریان تند و افراطی مهندس مشایی را به دلیل بیان دیدگاه هایش و همچنین تعریف جدیدی از سیاست و مدرنیته مورد اماج حملات ناجوانمردانه خودشان قرار می دهند انهایی که برای اثبات خود حتی به شهید آوینی نیز رحم نکردند.

نگاه مشایی به عرصه هنر و سیاست نگاهی توام با اخلاق مداری و ولایت مداری در چارچوب های اخلاقی و دنیای امروز است نگاهی که شهید آوینی نیز از آن برخوردار بود اما با آن همه سابقه انقلابی باز از سوی افراطیون مورد بی مهری قرار گرفت این نوع رفتار طی 30 سال گذشته همیشه در بازه های زمانی مختلف با چهره های موجه کشورمان صورت گرفته است و باید جوانان این مرزو بوم با کمی دقت و تعقل و با رجوع به تاریخ در این زمینه ذهن خود را بیدار کرده تا حق را از باطل تمییز دهند. مهندس مشایی همچون مرتضی آوینی است پس قبل از آنکه از بین ما برود قدر او را بدانیم.
دسته ها : خبر - سیاسی
دوشنبه بیست و یکم 10 1388

 مولای سبز پوش ...

من در ظهور رب زمین شک نمی‌کنم


اصلا به‌هیچ‌وجه به این شک نمی‌کنم


قبلاً زیاد پیش می‌آمد که شک کنم


حالا رسیده‌ام به یقین، شک نمی‌کنم


ذهنیت نبودن تو شک می‌آورد


تو هستی و برای همین شک نمی‌کنم


حافظ که گفت می‌رسی و هیچ‌وقت من


بر فال‌های آینه‌بین شک نمی‌کنم (1)


با شعر هم نمی‌شود ابراز حال کرد


اصلا خودت بیا و ببین شک نمی‌کنم


1) حافظ: زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

 

* رضا جعفری

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
دوشنبه بیست و یکم 10 1388

محضر نیکوکاران
امام سجاد (علیه ‌السلام):
مَجالِسُ الصّالِحینَ داعِیَةٌ إلی الصَّلاحِ.
مجلس نیکوکاران انگیزه‌ای برای نیکوکاری است.
Meeting the righteous motivates one to do good.
بحار الأنوار، ج 78، ص 141
دسته ها : مذهبی - احادیث
دوشنبه بیست و یکم 10 1388
 

سوار سبز پوش من مولا ...

 

 

در تنگنای حوصله آتش گرفته ام

چندی است بوی زخم سیاوش گرفته ام

 

بی تو مجال سرعت پرواز من نبود

پایان عشق نقطه آغاز من نبود

 

چندی است از هوای سرودن بریده ام

از این تب همیشه بودن بریده ام

 

چون شمع ذره ذره به پایان رسیده ام

از خویش تا جنون بیابان رسیده ام

 

هر شب به ناله های خودم می رسم چو شمع

دارم به انتهای خودم می رسم چو شمع

 

انگار رنگ عاطفه در باد مرده است

با من شکوه تیشه فرهاد مرده است

 

در تنگنای حوصله آتش گرفته ام

چندی است بوی زخم سیاوش گرفته ام

 

شب گریه های احمد مختار در من است

تخصیص زخم حیدر کرار در من است

 

آواز لحظه هاست فراسوی راه من

پژواک سایه هاست شکست نگاه من

 

ترسی نشسته بر دلم از صورت ز حنجره

مثل عبور یک شبح از پشت پنجره

 

ای بغض سرخ فاطمه! با من سخن بگو

در این غرور همهمه با من سخن بگو

 

من با هوای سرد خیابان غریبه ام

با لحظه های بی سر و سامان غریبه ام

 

بی تو به یاد ساقه مریم دلم خوش است

در انتظار خنده شبنم دلم خوش است

 

این لحظه های فاصله از ما بریده باد

این تنگنای حوصله از ما بریده باد

 

از زمهریر حادثه سرد است زخم من

آری شکاف خنده درد است زخم من

 

چندی است در فراق تو تنها نشسته ام

شمشیر را به گرده مهتاب بسته ام

 

در انتظار دست تو آتش گرفته ام

چندی است بوی زخم سیاوش گرفته ام

 

این زخمها مقدمه گام سبز توست

سوز جگر تبسمی از نام سبز توست

 

زخمی است باز سینه آتش ضمیر من

این تا همیشه سرخ جراحت پذیر من

 

ای صاحب زمین و زمان، منتظر بیا

ای جمعه خیز آینه ها در نظر بیا

 

ای لحظه های غربت دلها کبود تو

ای زخمی نگاه زمین در نبود تو

 

در خشکسال گرم عطش بغض رود باش

ای خنده های صاعقه در چشم، زود باش

 

بی تو شکسته ساحت لا تقنطوی دل

خون است از فراق رخت در سبوی دل

 

بی تو لبی به سوی تبسم گشاده نیست

چشمان خیس و خسته مردم گشاده نیست

 

بی تو بهار بوی طراوت نمی دهد

خود را به باغ خاطره عادت نمی دهد

 

آتش کشید روح عطش در گلوی دل

پر شد ز بده های تعلق سبوی دل

 

هر جلگه ای به مرز خیابان رسیده است

انگار عمر عشق به پایان رسیده است

 

ای کاش از نگاه تو بیرون نبود دل

در حسرت حضور تو دلخون نبود دل

 

ای انعکاس آینه ها در صدای تو

نور نگاه خسته دلان خاک پای تو

 

ای انحنای خنجرت آبروی آفتاب

خندیدنت همیشه فراسوی آفتاب

 

ما عشق را به عشق علی برگزیده ایم

درد تو را به قیمت ایمان خریده ایم

 

ای چشم تو شبیه دو ابروی احمدی

ای آخرین تبسم آل محمدی

 

الیاس بوی بارش ابر تو بود و بس

ایوب هم خلاصه صبر تو بود و بس

 

موسی به یاد نام تو زد در شکاف نیل

معنی گرفت از تو پر و بال جبرئیل

 

تاب تو را نداشت به عشقت تب زمان

ذوق سماع حضرت عیسی است آسمان

 

ای یکه تاز عرصه طاها، شروع کن

از مشرق تجلی ایمان طلوع کن

 

از خون لاله شام عطش صبح عید شد

چشمان عاشقان به حضورت سفید شد

 

خوب است در حریم تو ظهر نماز عشق

گرم حضور حضرت چشمت نیاز عشق

 

خوب است در رکاب تو زخم غرور ما

عشق است در حریم تو بی سر حضور ما

 

طاووس ناز آل علی در چمن، بیا

آیینه پر شد از تب یابن الحسن بیا

 

در ما پر است ذوق عطش در میان خون

شوق به سجده رفتن بی سر میان خون

 

ای دادخواه خسته دلان، داد ما برس

بی تو شکسته ایم، به فریاد ما برس

 

شاعر ؟؟

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
يکشنبه بیستم 10 1388
یاران نزدیک بازگو می کنند:
نواب صفوی و فداییان اسلام از منظر امام(ره)
مرحوم سید احمد خمینی می گوید: از دیدگاه متحجرین، مبارزه با شاه ننگ بود. در صورتی که از دیدگاه امام مبارزه روحانیون بزرگواری همچون «شهید نواب صفوی» روشنی بخش حیات اسلام و انقلاب و راه مبارزین بود.
در سالیان اخیر پاره ای از عناصر و جریانات سیاسی در راستای اهداف و آمال گروهی خویش به فضاسازی علیه مبارزات حق طلبانه و آرمان گرایانه جمعیت فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی پرداخته‌اند.

به گزارش فارس، آنچه در پی می‌آید خاطرات شماری از منسوبین نزدیک امام(ره)، در جهت تبیین نظرات ایشان نسبت به شهید نواب و زدودن شائبه های مغرضانه از این دست و تجلیل از حرکت آرمان گرایانه و جسورانه آن شهید بزرگوار است که به شفافیت موضوع کمک خواهد کرد.

*آیت الله شهید سید مصطفی خمینی (ره)

جمعیتی در ایران معروف بودند به فدائیان اسلام، رئیس آنها مردی بود به نام سیدمجتبی نواب صفوی که واقعا دلیر و توانا بود و از روی احساس سنگ اسلام را به سینه می‌زد و نمی‌توان او را دور از حقیقت دانست. مرد شماره دو آنها دوست عزیز خودم مرحوم سید عبدالحسین واحدی بود. این طایفه از دیر زمانی در قم زیست می‌کردند. آن وقت‌ها ما قم بودیم و از دور آنها را می‌پاییدیم. تا آنکه شبانه عده‌ای با چوب و چماق در پیش چند صد نفر طلبه بر آنها هجوم بردند و آنان را زدند که دیگر کار به آخر رسیده بود و دیگر نتوانستند در قم بمانند . در نتیجه رحل اقامت را به تهران بردند تا سرانجام به دست پسر رضاخان و با سکوت مرگبار علماء‌ آنها را تیرباران کردند. اگر چه دوست من سید عبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش را در دل ما گذاردند.
ر. ک. به: یادها و یادمان‌ها از آیت الله سید مصطفی خمینی ج1، ص205 - 204

*حجت الاسلام و المسلمین مرحوم حاج سید احمد خمینی (ره)

در قضیه اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فداییان اسلام، امام از مرحوم آقای بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی علیه دستگاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند. امام در این قضیه خیلی صدمه روحی خوردند. در آن اوضاع و احوال شرایط به گونه‌ای بود که از دیدگاه متحجرین مبارزه با شاه ننگ بود، یعنی استدلال می‌کردند، حالا که بناست یک روحانی اعدام شود، لباس روحانی را از تن او بیرون بیاورید تا به مقام روحانیت اهانت نشود! درست نقطه مقابل، تفکر امام که اعتقاد داشتند روحانی باید با کسوت مقدس روحانیت شهید شود تا مردم بفهمند و آگاه شوند که اینها در صحنه هستند. از دیدگاه متحجرین مبارزه با شاه ننگ بود در صورتی که از دیدگاه امام مبارزه روحانیون بزرگواری همچون شهید نواب صفوی روشنی بخش حیات اسلام و انقلاب راه مبارزین بود.
ر. ک. به: مجموعه آثار یادگار امام - ج 1 - ص 660

*همسر مکرمه حضرت امام (ره)

مرحوم نواب صفوی و برادران واحدی را می‌خواستند بکشند، من با مادر آنها دوست بودم. آقا رفتند پیش اقای بروجردی که در این کار دخالت کنند ولی ایشان گفتند من در کار آنها دخالت نمی‌کنم. بعد هم آنها را کشتند.
ر. ک. به: روزنامه اطلاعات 12 خرداد 73 ص 11

*خانم زهرا مصطفوی، دختر حضرت امام (ره)

حدودا سال 1334 بود که فداییان اسلام را محاکمه می‌کردند. در اتاق ایستاده بودم و مادرم داشتند کار می‌کردند که امام وارد شدند. صورت ایشان به شدت برافروخته بود و چشم ها حالت فوق العاده عصبانی و ناراحت ایشان را نشان می‌داد. فقط عبایشان را گوشه‌ای انداختند و با عصبانیت وارد شدند. گویا مادر از جریان خبر داشتند که پرسیدند: نتوانستید کاری کنید؟ گفتند: نخیر، نشد، نتوانستم. ایشان - آقای بروجردی- می‌گویند من به این کارها کاری ندارم... بعد امام از اتاق بیرون رفتند ولی حالشان خیلی منقلب بود، چون می‌دانستند نتیجه محاکمه فداییان اسلام یعنی اعدام. این را چون می‌دانستند، خوب معلوم بود مساله اعدام یک عده جوان بی‌گناه فعال مبارز طبیعتا چقدر سخت بود. بعد من از مادرم پرسیدم که جریان چیست؟ گفتند: محاکمه فداییان اسلام است و آقا [امام خمینی] پیش آیت الله العظمی بروجردی رفتند که بلکه ایشان جلوی محاکمه و اعدام گرفته شود، اما ظاهرا موفق نشده‌اند. چون مرام ایشان (آقای بروجردی) این بود که به حکومت کاری نداشته باشند.
ر ک. به:‌روزنامه اطلاعات 17 خرداد 67

*مرحوم آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی (ره)

حضرت امام برای کمک به فداییان اسلام مخصوصا آزادیشان خیلی می‌کوشید. من در امر فداییان اسلام بسیار کوشا بودم. البته مقداری به خاطر تذکرات امام خمینی(قدس سره).
ر. ک. به: نشریه حوزه شمار 44 - 43 یادواره آیت الله العظمی بروجردی ص 38 - 37

*آیت الله جعفر سبحانی

در سال 1334 که مرحوم نواب و دوستانش دستگیر شدند و در آستانه اعدام قرار گرفتند، ایشان (امام) سه نامه نوشتند. یکی به آقای بهبهانی، یکی به مرحوم صدرالاشرف و یکی هم به حاج آقا رضا رفیع. من بعدها از ایشان راجع به جواب نامه‌ها سوال کردم، ایشان فرمودند: من خط آقای بهبهانی را نمی‌شناسم و خطوط سیاسی ایشان را هم نمی‌دانم اما جواب نامه را ظاهرا یک بچه 12 ساله گفته بودند و او نوشته بود!
ر. ک. به: ویژه‌نامه رسالت "پرتوی از خورشید " 12 خرداد 78، ص 34

*آیت الله مسعودی خمینی

به زعم حضرت امام (ره) از آنجا که با دستگاه شاه به طور صد در صد مخالف بودند، شیوه نواب را برای براندازی می‌پسندیدند. امام از ابتدای کار مبارزه می‌دانست که برای چه مبارزه می‌کند و برای هر مرحله برنامه ویژه‌ای طراحی کرده بود. آن دسته از افراد و افکاری که به نواب بابت تندی‌اش انتقاد می‌کردند بعدها به امام بابت حمله‌های مستقیمشان به آمریکا خرده گرفتند.
ر. ک. به: خاطرات آیت الله مسعودی خمینی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

* مرحوم حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی

در جریان اعدام مرحوم نواب و یارانش، امام با ابراز تاسف فرمودند: چه کنم کسانی را در بیت آیت الله بروجردی گذاشته‌اند که نمی‌توانم کاری کنم، البته می‌روم و اقدام می‌کنم.
ر. ک. به: شرح حال کتاب آیت الله بروجردی - ص 381

*آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی

حضرت امام (ره) از فداییان اسلام پنهان حمایت می‌کرد. یک روز در جلسه خصوصی از ایشان شنیدم که فرمود: اینان (فداییان اسلام) بدون هیچ آلت و اسلحه‌ای فقط با سخنرانی، با دستگاه درافتاده‌اند و دستگاه را به وحشت انداخته‌اند. می‌شود کار کرد! حضرت امام چون می‌دید حضرت آیت الله بروجردی حمایت نمی‌کنند رعایت ادب را می‌کرد و علنا حمایت نمی‌کردند. اصحاب حضرت امام نظرشان این بود که باید به نحوی از این گروه حمایت کرد.
ر. ک. به : نشریه حوزه شمار 44 - 43 یادواره آیت الله العظمی بروجردی - ص 230

* مرحوم شیخ صادق خلخالی

شاید دستگاه شاه فهمیده بود که مرجع تقلید، آیت الله بروجردی با فداییان اسلام رابطه خوبی ندارد و لذا آنها را گرفت و اعدام کرد و از این حیث نگران نبود. همین کارها موجب شد که امام از بیت آقای بروجردی فاصله گرفت و دیگر رفت و آمد خود را به آنجا عملا قطع نمود. چون امام و سایر علماء در آن زمان در درجه دوم قرار داشتند. لذا چند نامه نوشتند و به شاه گوشزد کردند که این اعدام ها به صلاح نیست، اما شاه به حرف آقایان گوش نکرد.
ر. ک. به: خاطرات مرحوم خلخالی ج 1 ص 48
منبع : تابناک
يکشنبه بیستم 10 1388
قالیباف: انقلاب و ولایت به چاپلوسی نیاز ندارد
امروز در جامعه گرفتار مرض دروغ هستیم و هیچکس به هیچکس اعتماد ندارد و همه وجودمان در این است که ببینیم کسی که چیزی می‌گوید، آیا خودش به آن باور دارد یا نه؟
سما: شهردار تهران با انتقاد از "لفاظی‌های برخی درباره جنگ" گفت : جنگ ما نیازمند خرافه‌گویی و زیاده‌گویی و حرفهای غیر واقعی نیست زیرا اگر همانی که هست گفته شود کافی است. فرهنگ پایداری و بسیج را باید اینگونه پیش برد.

مراسم تجلیل از تلاشگران عرصه ادب و هنر پایداری عصر امروز شنبه با حضور شهردار تهران و جمعی از نویسندگان، هنرمندان و فعالان این عرصه به میزبانی معاونت فرهنگی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در محل فرهنگرای ارسباران برگزار شد.

دفاع مقدس نیازمند حرف‌های غیر واقعی نیست

در این مراسم که 19 دیماه و همزمان با عم
در این روزها کسانی که در منابر سخن می گویند باید مشی حسینی را پیشه خود سازند و حرمت یادگاران دفاع مقدس را حفظ کنند.
-محمدباقر قالیباف، شهردار تهران
لیات کربلای 5 برگزار شد، محمدباقر قالیباف یکی از سرداران این عملیات با تاکید بر ویژگی‌های منحصر به فرد آن و ذکر خاطره‌ای از این رزم خاطره‌انگیز در عین حال به انتقاد از آنچه "لفاظی‌های برخی درباره جنگ" نامید پرداخت و گفت: جنگ ما نیازمند خرافه‌گویی و زیاده‌گویی و حرف‌های غیر واقعی نیست و همانی که هست گفته شود، کافی است و فرهنگ پایداری و بسیج را باید اینگونه پیش برد نه با تملق و چاپلوسی.

وی افزود: اگر امروز ما می‌خواهیم از یک نسل و فرهنگ یاد کنیم باید از نسلی بگوئیم که بدون شک آنها را به جز عشق امام حسین (ع) و فرهنگ عاشورا یار و مدد نبود. باید تلاش کنیم که ادبیات دفاع مقدس را برای زندگی امروز و جوانان امروزمان مثل عملیات کربلای 5 تبدیل به یک الگوی زیست بکنیم.

شهردار تهران گفت: امروز در جامعه گرفتار مرض دروغ هستیم و هیچکس به هیچکس اعتماد ندارد و همه وجودمان در این است که ببینیم کسی می‌گوید که چیزی می‌گوید، آیا خودش به آن باور دارد یا نه؟ امروز هیچ رزمنده و جانباز و آزاده و خانواده شهیدی از هیچکس طلب ندارد. حتی از نظام هم طلب ندارد چون او با خدا یک معامله‌ای کرده و اگر غیر از این باشد، ضرر کرده است.

قالیباف در عین حال یادآور شد: اما از آن طرف بعضی‌ها که به قول خودشان توفیق نداشتند در جبهه باشند یا اینکه طوری آمدند که آمدنشان را یدک بکشند برای استفاده امروز، ما آنها را رزمنده نمی‌دانیم. در این روزها کسانی که در منابر سخن می گویند باید مشی حسینی را پیشه خود سازند و حرمت یادگاران دفاع مقدس را حفظ کنند.

انقلاب و ولایت به چاپلوسی نیاز ندارد

وی این شیوه رفتار را "تملق و چاپلوسی" نامید و گفت: انقلاب و ولایت به این گونه دفاع‌ها نیاز ندارد و مردم خودشان می‌دانند چگونه از ولی و نظامشان دفاع کنند. اما من به حس وظیفه نمی‌توانم این حرف را نزنم که آنها باید بدانند به مرزهایی که مرزهای همه وجود ماست، تعرض نکنند. یکی از مهمترین ادبیات و فرهنگ دفاع مقدس اخلاق است.

در این مراسم سیدمحمدجواد شوشتری سرپرست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران نیز با اشاره به مراسم، برپایی آن را جزء وظایف ذاتی این سازمان برشمرد و گفت: باید زمینه‌ای فراهم کرد تا گنجینه‌ای که در حوزه ادبیات و مستندسازی دفاع مقدس فراهم آمده به فرزندان نسل بعد انتقال یابد.

همچنین عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانه‌سرا در این مراسم چند سروده تازه خود را متناسب با ایام محرم و دفاع مقدس قرائت کرد.

تقدیر از سه نویسنده دفاع مقدس

مرتضی سرهنگی نویسنده و مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری نیز در سخنانی به بیان گوشه‌ای از کتاب خاطرات یکی از اسرای عراقی به نام "عزالدین مانع" پرداخت و بر ضرورت گردآوری اینگونه اطلاعات و آگاهی دهی به نسل جوان از طریق بیان آنها تاکید کرد.

این مراسم با تجلیل از تلاشگران عرصه ادب و هنر پایداری خاتمه یافت؛ در این بخش از سیدحسین بیضایی و مصطفی رحیمی پدیدآورندگان کتاب "بابانظر" تقدیر شد.

تقدیر از مستندسازان دفاع مقدس

تقدیر از مرتضی سرهنگی، احمد دهقان و رضا امیرخانی سه تن از نویسندگان عرصه دفاع مقدس از دیگر بخش‌های این مراسم بود.

امیرخانی در این بخش تنها به دریافت لوح تقدیر اکتفاء کرد و بخش مالی آن را به عبدالله والی رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) بشاگرد اعطا کرد.

رضا برجی و محمدعلی فارسی (دو تن از مستندسازان دفاع مقدس)، مسعود نقاش‌زاده (کارگردان)، گل‌علی بابایی (قائم مقام بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس) و خانواده شهیدان سید‌آیت‌الله طبایی، اصغر خانی، محمدحسن دولت‌آبادی و همایون اصفهانی هم دیگر تقدیرشدگان این مراسم بودند.
منبع : فردا
يکشنبه بیستم 10 1388
آماده فرود شدیم ولی
خاطره از یک خلبانان سی 130
پرواز در شرایط سخت آب و هوایی

صبح روز بیست و پنجم بهمن ماه سال 1359 یعنی اولین سال شروع جنگ تحمیلی، وقتی خانه را به طرف گردان پروازی ترک می کردم، همسرم گفت:

- امروز تولد دخترمان است ... اگر می توانی زودتر به خانه برگرد ... ضمناً شیرینی فراموش نشود.
گفتم: "تمام سعی ام را می کنم که زودتر به خانه بیام."

به طرف گردان راه افتادم و پس از رسیدن به سمت تابلوی پروازی جایی که برنامه روزانه را می نوشتند، رهسپار شدم. معمولاً خلبانان پس از رسیدن به محل کار خود در اولین فرصت اطلاعات پروازی و ماموریت های محوله را بر روی تابلو مشاهده می کنند. با دیدن تابلو متوجه شدم که در آن روز آماده نیم ساعته هستم؛ یعنی هر زمان از روز پس از ابلاغ ماموریت می بایست ظرف مدت نیم ساعت با سایر کروی پروازی و هواپیمای آماده، پرواز نمایم. این هواپیما می توانست در پشتیبانی از جبهه، جابه جایی بار و مسافر و مجروحین جنگی کمک شایان توجهی را بنماید. با خواندن اسامی کروی به سراغ آنها رفتم و از آنها خواستم که در اطاق بریفینگ جمع شوند تا درباره پرواز احتمالی آن روز که بدون شک ماموریت تخلیه مجروحان جنگی از غرب کشور بود، مدتی صحبت نماییم و به این ترتیب در زمان انجام ماموریت از هماهنگی بیشتری برخوردار شویم و کار ارجاعی را به نحو مطلوب تری انجام دهیم.

توجیهات پروازی انجام شد

همه بی درنگ به اتاق بریفینگ رفتیم. حدود نیم ساعت درباره مسیر پرواز و وضعیت هوا، چگونگی انجام تخلیه مجروحین، نحوه برخورد با آنها و همچنین استفاده از وسایل کمک ناوبری، دستگاه های رادیویی کدهای روز و غیره صحبت کردیم.

پس از پایان جلسه به سایر خلبانان که در باشگاه گردان بودند، پیوستم.

به طرف محل ماموریت پرواز کردیم

ساعت چهار و نیم عصر بود که از عملیات به گردان اعلام شد آماده نیم ساعته را در اسرع وقت جهت تخلیه مجروحین اعزام نمایند.

من و سایر نفرات کروی پروازی به سرعت به سمت هواپیمای از پیش اعلام شده رفتیم و پس از بررسی وضعیت هواپیما آن را روشن کرده و حرکت نمودیم. جهت پرواز به ابتدای باند رفتیم و پس از مدت کوتاهی به پرواز در آمدیم. سپس با چند گردش، خود را در مسیر پروازی مقصد قرار دادیم. غروب آفتاب در حدود ساعت 6:20 دقیقه عصر بود. خوشبختانه هوا خوب بود. ما باید برابر دستورالعمل پروازی و هماهنگی انجام شده شروع به اوج گیری تا ارتفاع هیجده هزار پا می نمودیم. بعد از غروب آفتاب روی شهر ملایر قرار گرفتیم.

هوا تقریباً تاریک شده بود. به سمت مقصد گردش کردیم. تنها وسیله ناوبری که می توانست ما را به سمت مورد نظر هدایت کند، رادیوی شهری در نزدیکی فرودگاه مقصد بود. لذا نیاز بود هر چه زودتر با توجه به موقعیت زمانی و مکانی، خود را به پایین ترین ارتفاع ممکن برسانیم. بنابراین تصمیم گرفتیم با هماهنگی مرکز کنترل تهران، تا ارتفاع چهارده هزار پا پایین بیاییم. کلیه تماس های رادیویی خیلی خلاصه و به صورت رمز انجام می شد. همچنین تمام چراغ های خارج و داخل هواپیما را نیز خاموش کرده بودیم. چراغ های شهرهای مسیر هم خاموش بودند.

آماده فرود شدیم ولی ...

حدود چهل مایلی مقصد، با فرودگاه اهواز تماس گرفتیم. با رادار منطقه نیز تماس داشتیم و مسیر خود را قبلاً به اطلاع رسانده بودیم. هوا کاملاً تاریک شده بود. ضمن هماهنگی با برج کنترل به تدریج پایین آمدیم. در فاصله بیست مایلی، از فرودگاه درخواست کردیم یک بار چراغ های باند را روشن نماید. باند مورد نظر از دور به صورت دو خط موازی دیده می شد. ما در سمت راست باند قرار داشتیم. پس از آن دقیقاً در سمت باند قرار گرفتیم و به تدریج پایین آمدیم. حدوداً در ارتفاع نه هزار پایی قرار داشتیم و فاصله ما با باند تقریباً دوازده مایل بود. به برج کنترل گفتم که چراغ های باند را خاموش نماید. به خلبان دوم اعلام شد که بازدیدهای قبل از نشستن هواپیما را انجام داده و برای فرود آماده شود. در همین لحظه ناگهان شیئی پرنده که از قسمت عقب آن آتش خارج می شد و در حال اوج گیری بود، از جلوی هواپیمای ما به سمت شمال پرواز کرد. مسئله غیر منتظره و تکان دهنده ای پیش آمده بود. در ابتدا تصور کردیم به سمت ما موشک پرتاب کرده اند. رادار منطقه نیز با التهاب بسیار اعلام کرد که یک هدف ناشناخته در منطقه پروازی شما مشاهده گردیده و شرایط فرودگاه قرمز می باشد.

سرانجام به زمین نشستیم

پس از کمی گفت و گو با برج کنترل فرودگاه، متوجه شدیم هواپیمای ما نسبت به باند پروازی حدود سه الی چهار مایل فاصله دارد و با توجه به شرایط موجود در فرودگاه مورد نظر به دلایل گوناگون هیچ راهی جز نشستن وجود نداشت. اگر از فرود منصرف می شدیم، می بایست اطراف فرودگاه را دور زده و مجدداً خود را برای نشستن در امتداد باند قرار می دادیم. ضمناً نمی توانستیم به راست گردش کنیم زیرا ارتفاعات بلند شمال فرودگاه مانع بزرگی بود. همچنین مسئله تخلیه مجروحین و انتظار آنها در صدر مسائل قرار داشت.

تصمیم به نشستن گرفتیم. در حدود یک مایلی بودیم که برج فرودگاه اعلام نمود به نشستن ادامه دهید، تمام مواضع پدافندی اطراف باند در جریان فرود شما می باشد.

سرانجام به باند رسیدیم. پس از خاموش کردن، هواپیما به داخل ترمینال رفتیم که مجروحین را تا آمدن هواپیما در آن جا نگهداری می کردند. از مسئول تخلیه تعداد مجروحین را پرسیدم. به چهل نفر اشاره کرد و گفت که فقط یک نفر از آنها حال وخیمی دارد.

به مجروحین گفتم:
- به عنوان خلبان این هواپیما پیشنهاد می کنم چنان چه شرایط شما اضطراری نیست فردا صبح به سمت تهران پرواز کنیم.

همگی قبول کردند و قرار شد من با مجروحی که حالش بد بود به بیمارستان بروم و چنان چه پس از معاینه پزشکان تاکید بر اعزام سریع او داشتند دیگر فرصت را از دست نداده و به هر طریق ممکن او و سایر مجروحان را به تهران منتقل کنم و در غیر این صورت پرواز را تا فردا به تاخیر اندازیم.

من به اتفاق مجروح اشاره شده به بیمارستان رفتم. سایر کروی پروازی درخواست کردند که تا صبح در فرودگاه نزد پرسنل پدافند در نزدیکی یکی از مواضع که با محل پارک هواپیما فاصله چندانی نداشت، استراحت کنند.

در بیمارستان، دکتر پس از معاینه دقیق اعلام کرد که مجروح مشکلی ندارد و می تواند صبح اعزام شود. شب را کنار او ماندم و فردا صبح با هم به وسیله آمبولانس راهی فرودگاه شدیم.

در فرودگاه یک هلیکوپتر توجه مرا به خود معطوف داشت. هلیکوپتر در حال تخلیه مجروح بود و با توجه به این که مسئولین در جریان توقف ما قرار داشتند، صبح از گوشه و کنار برای ما مجروحین دیگری نیز فرستاده بودند به طوری که هواپیما به حداکثر ظرفیت خود رسیده بود.

مجددا به پرواز در آمدیم

چک های قبل از پرواز انجام شد. پس از هماهنگی با برج و بررسی وضعیت هوای مسیر و مقصد، درخواست روشن کردن موتور را نمودیم. با توجه به این که هوای تهران چندان مناسب نبود، درخواست پرواز از طریق همدان با موافقت روبه رو شد. به هر حال به پرواز در آمدیم. هوای مسیر تا همدان خوب بود از همدان به بعد یک لایه ابر که فعالیت چندانی نداشت در ارتفاع پانزده هزار پایی مشاهده گردید.

در هفتاد مایلی، ضمن تماس با تقرب تهران ما را هدایت کردند که از طریق کهریزک با استفاده از سیستم نشستن توسط آلات دقیق هواپیما طرح تقرب را انجام دهیم. تدریجاً وارد ابرهای باران زا شدیم. پس از چند لحظه کوتاه لبه بال یخ زد. به همین دلیل از سیستمی که روشن کردن آن از یخ زدن بعضی نقاط هواپیما جلوگیری می کند استفاده کردیم و همه تلاش مان بر این بود که با استفاده از رادار هواپیما داخل ابرهای خطرناک نشویم و ارتعاشات و تکان های هواپیما را به حداقل برسانیم.
پس از گذشتن از منطقه رودشور از ابر خارج شدیم. در حوالی کهریزک بودیم که تقرب اعلام کرد دید فرودگاه هزار متر می باشد و علت را مه آلود بودن هوا اعلام کرد.

به هر زحمتی که بود فرود آمدیم

خلبان دوم هواپیما قبلاً طرح فرودگاه را آماده کرده بود. مروری بر آن نمودیم. پس از قرار گرفتن در ضلع آخر متوجه شدیم که دید برای نشستن از آن چه که تقرب و سپس برج کنترل اعلام کرده بود نیز کم تر است. به هر حال با استفاده از آلات دقیق هواپیما در کم ترین ارتفاع ممکن قرار گرفتیم. چراغ های باند در مسیر دیدمان قرار داشت. پس از نشستن به سمت شمال فرودگاه خزش کردیم. آمبولانس ها با استقرار در نزدیکی هواپیما، مجروحین را تخلیه می نمودند و اغلب خود ما نیز در انتقال مجروحین به داخل آمبولانس ها شرکت می جستیم. به هر حال ماموریت با موفقیت به پایان رسیده بود.

پس از اتمام کار با عملیات مهرآباد تماس گرفته و درخواست مراجعت به پایگاه اصلی خود را نمودم.

گوینده ضمن گفتن خسته نباشید، اجازه پرواز را به ما ابلاغ کرد. پس از هماهنگی با برج کنترل به پرواز در آمدیم و به طرف پایگاه رفتیم. هواپیما در کنترل خلبان دوم بود و من در طول مسیر بازگشت، حوادث چندین ساعت گذشته را در ذهن خویش مرور می کردم. آرامش خوبی داشتم. مجروحین به مقصد رسیده وهواپیما هم سالم بود. پس از فرود، هواپیما را به پارکینگ انتقال دادم. سپس وقایع را برای افسر عملیات گردان شرح دادم و پیشنهاد کردم که پرواز ها در آن منطقه به گونه ای باشد که در روز و با دید کافی انجام پذیرد. همچنین متذکر شدم رعایت این امر در سلامتی هواپیما ها و سرنشینان آن بسیار حائز اهمیت می باشد که پس از مدتی این امر مورد موافقت قرارگرفت.

راه خانه را در پیش گرفتم. به یاد تولد دخترم چند شاخه گل و یک کیک کوچک تهیه کردم و با خیالی آسوده زنگ را به صدا در آوردم.
منبع : فردا
دسته ها : خاطرات - جبهه و جنگ
يکشنبه بیستم 10 1388
شهید
امام صادق (علیه ‌السلام):
مَنْ قُتِلَ فی سَبیلِ اللهِ لَمْ یُعَرِّفْهُ اللهُ شَیْئاً مِنْ سَیِّئاتِهِ.
آنکه که در راه خدا کشته می‌شود، خداوند هیچ یک از گناهانش را به روی او نخواهد آورد.
If a person is slain in the cause of Allah, none of his sins will be mentioned (to him) by God.
کافی، ج 5، ص 54
دسته ها : مذهبی - احادیث
يکشنبه بیستم 10 1388
 

پنجره گلها

 

 

گوش کن می شنوی همهمه ی دریا را

تپش واهمه خیز نفس صحرا را

 

نور بی حوصله در پنجره می آشو بد

باز کن پنجره ی بسته گلدان ها را

 

واژه ها در شعف شور شدن می رقصند

دیدی آنک به افق،چرخش مولانا را

 

شیهه ی اسب کسی در نفس توفان است

گوش کن میشنوی همهمه ی دریارا

 

سبزپوش اسب سواری،گل وقرآن دردست

آب می پاشد یک مرقد نا پیدا را

 

قنبر علی تابش

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه نوزدهم 10 1388
X