دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1826787
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
سیره و سیمای امام حسن مجتبی علیه السلام  
 

«انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر. ان شانئک هو الابتر»

نخستین مظهر و نشانه‏ی کوثر که بر دامان پاک فاطمه‏ی اطهر (سلام الله علیها) پا به عرصه‏ی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانه‏ای از تجلی مقدس‏ترین پدیده‏ای که از خجسته‏ترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گردید. همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامت‏به ظهور پیوست ومعجزه‏ی بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان‏» . (1) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمه‏ی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوه‏ای برافلاکیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهره‏ای زهرایی که عصای فرعون کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زنده‏ی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوی جهان جهت‏یافت و با همه‏ی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالت‏بخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جده‏ی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما السلام آرمیده است. (2)

امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‏اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد

تولد و کودکی
فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوه‏ی او در مقدس‏ترین ماه‏های سال قمری یعنی پانزدهم (3) رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.

امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه‏ی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می‏شد، می‏شنید و همه را حفظ می‏کرد و وقتی به خانه می‏رفت‏برای مادرش می‏خواند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل می‏کرد و علی علیه السلام به شگفتی می‏پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه می‏فرمود: از حسن علیه السلام شنیده‏ام. (4)

به داستانی در این مورد توجه کنید:


«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می‏کند.
امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت‏بزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می‏دارد» . (5)

درس اخلاق

از امام مجتبی علیه السلام خواستند که سخنی و مطلبی درباره‏ی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود:

هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله می‏برد حاجتش رد نمی‏شد و هرچه در توان داشت‏برای رفع نیاز مردم به کار می‏برد و شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می‏کند. (6)

امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله

حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ می‏کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی که به وی داشت همه‏جا سخن می‏گفت.

آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:

«هر کس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند» . (7)

«حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‏ام‏». (8)

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد» . (9) یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله می‏گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش می‏کشید و می‏فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار» . (10)

هر کس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند

روزی پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شده‏ای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است‏» . (11)

شبی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشاء می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت‏بودم که پیاده‏اش کنم. (12)

انس بن مالک نقل می‏کند که: رسول الله صلی الله علیه و آله درباره‏ی امام حسن علیه السلام به من فرمود:

ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (13)

زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:

«شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم‏» . (14)

اسوه‏ی بزرگواری
امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می‏داشت و شیوه‏ی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می‏کرد.

مورخین نوشته‏اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‏گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش‏هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می‏کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه‏ای سیرت می‏کنیم، اگر برهنه‏ای می‏پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‏نیازت می‏کنیم، اگر از جایی رانده شده‏ای پناهت می‏دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‏کنیم، هم‏اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این‏جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی که این همه دل‏جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:

«شهادت می‏دهم که تو خلیفه‏ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‏داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا می‏دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)

اسوه‏ی ایثارگری
یکی دیگر از صفات برجسته‏ی امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بی‏سابقه‏ی اوست.

تاریخ نگاران نوشته‏اند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‏اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (16)

امام حسن علیه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دل‏های دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست‏خالی برگردد. در همین مورد نقل کرده‏اند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه‏ی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول‏هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (17)

حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‏ام‏

امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر
پس از آن که حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت توحید نثار کرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوه‏ی صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:

... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الاخرون بعمل... (18)

«شب گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به پایی او نیست...

و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت.

پدرم در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوخته‏ای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشت‏با آن خدمتکاری بگیرد.

در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.

سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده‏ای هستم که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که می‏فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..» . (19) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی‏کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [ اهل بیتم] ; و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی‏اش می‏افزاییم‏» .

بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است.

سپس بر جای خود نشست.

در این هنگام «عبدالله بن عباس‏» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید!

مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس امام علیه السلام خطبه‏ای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20) .

امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و با آن‏ها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آن‏ها قبول کردند (21) .

در ضمن امام علیه السلام نامه‏ای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر اداره‏ی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیت‏برخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (22) .

معاویه در پاسخ امام نوشت:

... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول می‏دهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت‏المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (23) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت‏با امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبت‏به قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت‏خودش به دست همسرش «جعده‏» زهر خورانده شد و به جای این که نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد.

امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (25) .


--------------------------------------------------------------------------------


پی نوشت :

1) الرحمن، 19، 20 و 22.

2) با استفاده از مقدمه‏ی مترجم کتاب زندگانی امام حسن علیه السلام تالیف باقر شریف القرشی.

3) تاریخ خلفاء، ص 73، سیوطی - دائرة المعارف بستانی واژه‏ی حسن.

4) ترجمه‏ی زندگانی امام حسن، ص‏59، باقر شریف القرشی.

5) همان، ص‏60.

6) اسد الغابه، ج‏2 ص‏185.

7) البدایة والنهایة، ج‏8 .

8) الاستیعاب، ج‏2.

9) مسند احمد حنبل، ج‏5 ص‏44.

10) البدایة والنهایة، ج‏8.

11) صواعق المحرقة، ص‏280- حلیة اولیاء، ص‏226.

12) الاصابه، ج‏2.

13) کنز العمال، ج‏6 ص‏222، متقی هندی.

14) ترجمه‏ی اعلام الوری ص‏304، طبرسی.

15) ستارگان درخشان، ص‏42، محمد جواد نجفی.

16) تاریخ یعقوبی، ج‏2 ص‏215- اسد الغابه، ج‏2 ص‏13، تذکره سبط بن جوزی، ص‏196.

17) ستارگان درخشان، ص‏46.

18) ارشاد مفید، ص‏348- جلاء العیون مجلسی، ص‏378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353.

19) شوری / 23.

20) زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ص‏543، عماد زاده .

21) جلاء العیون، ص‏378 .

22) ارشاد مفید، ص‏350 .

23) نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج‏16، ص‏35 .

24) پیشوای دوم، ص‏28 .

25) آفتابی در هزاران آیینه، ص‏119، جواد نعیمی.

نویسنده: سید عباس رفیعی پور

منبع: پایگاه حوزه

 

 

دسته ها : مذهبی - مقالات
جمعه سیزدهم 6 1388
دیدار با «فیتیله‌ای‌ها»
دیدار با «فیتیله‌ای‌ها» در انتهای الوند

زمانی که پیشنهاد تهیه گزارشی از پشت صحنه برنامه تلویزیونی «فیتیله» به تهیه‌کنندگی مجید قناد داده شد، با ذوق کودکانه و بدون چون و چرا پذیرفتم و خوشحال بودم که قرار است گروه فیتیله را همراه با بچه‌های حاضر در استودیو که یک دنیا شور و نشاط با خود به همراه دارند از نزدیک ببینم؛ گروه تلویزیونی که هرجمعه با صفای وجودشان به کانون خانواده گرما می‌بخشند و نکته جالب این‌که علاوه بر کودکان، بزرگ‌ترها را نیز با خود همراه می‌کنند؛ بر همین اساس ساعت 7 صبح یک روز جمعه با وجود خستگی یک هفته کار فقط به عشق برنامه «فیتیله جمعه تعطیله» از خانه بیرون زدم تا بدون دیرکرد به قراری که با گروه فیتیله در انتهای خیابان الوند گذاشته بودم، برسم.

خیابان الوند نامی ‌آشنا برای تمام بچه‌هایی است که به عشق نشان دادن نقاشی یا خواندن نامه‌های خود از تلویزیون، پاکت‌ها را با هزار امید و آرزو به نشانی میدان آرژانتین انتهای خیابان الوند، شبکه دو، گروه کودک و نوجوان می‌فرستادند؛ پاکت‌هایی که شاید هیچ وقت باز نمی‌شد یا اگر شانس یار بود نقاشی و یا نامه‌ها تنها یک بار برای لحظاتی کوتاه نمایش داده می‌شد یا اسامی‌ کسانی که نامه ارسال کرده بودند توسط مجری برنامه خوانده می‌شد؛ بخوبی به یاد دارم شیرینی خاطره خواندن اسمم توسط مجید قناد از برنامه «بازی شادی تماشا» با کاراکتر محبوب این برنامه «قلقلی» که شهرام لاسمی ‌با هنرمندی تمام آن را بازی می‌کرد و 5 سال روی آنتن شبکه 2 سیما جا خوش کرد؛ خلاصه این‌که سربالایی تیز خیابان الوند که درست مانند کوهنوردی انرژی می‌گیرد را بسختی بالا رفتم و در حالی که به فیتیله فکر می‌کردم به آخر خط یعنی همان نشانی معروف انتهای خیابان الوند رسیدم.

دخترخانم‌ها و آقاپسرهای خردسال در حالی که لباس‌های رنگین به تن داشتند و بعضا با لباس‌های محلی که نشان از قومیت‌های مختلف چون کرد و لر داشت با دسته‌های گل و شیرینی همراه با بزرگ‌ترهای خود مقابل در ورودی سازمان در انتظار نشسته بودند تا هرچه زودتر به عموهای فیتیله‌ای خود سلام کنند و ساعاتی را با آنها خوش باشند؛ شلوغی سالن انتظار برای ورود بچه‌ها و سوال‌هایی که از بزرگ‌ترهای خود می‌پرسیدند و جالب‌تر از همه جاگیری برخی از بزرگ‌ترها برای نشستن مقابل تلویزیون صفای خاصی را به ذوق کودکانه بچه‌ها و چشمان پر اشتیاق پدر و مادرها بخشیده بود.

ساعت از 8 صبح گذشته بود و حدود یک ساعت به آغاز برنامه زمان باقی بود. از حیاط گذشتم و به راهرویی سوت و کور با درهایی سفید که بیشتر شبیه کارگاه‌های دکور بود رسیدم، انتهای راهرو، پله‌های چوبی انتظار مهمان‌های خود را می‌کشیدند؛ پله‌هایی که به زیرزمینی نیمه‌تاریک منتهی می‌شد. از پله‌ها پایین رفتم و بار دیگر به راهرویی رسیدم که باید آن را تا انتها طی می‌کردم. آخرین در درست در بن‌بست این راهرو استودیوی شماره 25 شبکه 2‌سیما با ظاهری فرسوده خودنمایی می‌کرد.

رنگ‌های فیتیله

وارد شدم و بالاخره عموهای فیتیله‌ای را با لباس‌هایی به رنگ زرد لیمویی، آبی آسمانی و نارنجی پرتقالی دیدم که در فضایی پر از رنگ با دکوری بسیار ساده و در عین حال زیبا مشغول مرور آیتم‌های مختلف برنامه بودند. هنوز از بچه‌ها خبری نبود و همه مشغول به کاری بودند. گروه طراح صحنه سنگین‌ترین کار را در لحظه به عهده داشتند و باید برای 3 قسمت برنامه که با حضور 3 دسته از بچه‌ها آغاز و انجام می‌شد وسایل مورد نیاز را تهیه می‌کردند که البته این تهیه و تولید زیر نظر محمد مسلمی ‌کارگردان مجموعه صورت می‌گرفت.

رنگ زرد دیواره دکور با در عنابی، نرده‌های آبی‌رنگ، پنجره‌های کوچک و دست آخر صندلی‌های صورتی آهنی که جایگاهی امن برای بچه‌ها در 80 دقیقه برنامه را فراهم کرده بود، زیبایی و نشاط خاصی را به فضا بخشیده بود و این فضاسازی با نورپردازی گروه تصویربردار دوچندان شده بود.

برنامه تلویزیونی فیتیله ویژه کودکان کار خود را از حدود 6 سال پیش با پخش زنده آغاز کرد که در آن زمان با نام «سارا و دارا» از شبکه 2 سیما پخش می‌شد. پس از آن با طراحی جدید به «فیتیله جمعه تعطیله» تغییر نام داد و شکل و شمایل برنامه از شکل نمایشی به‌گونه‌ای که در حال حاضر موجود است خارج بود و تنها یک صندوق بود که نمایش‌های کوتاه همراه با کارتون‌های میان‌برنامه در زمانی 30دقیقه‌ای از آنتن شبکه 2 سیما پخش می‌شد.

اما دانستن کم و کیف حضور برنامه فیتیله ویژه کودک پس از 6 سال اجرای زنده از زبان حمید گلی که یکی از سه عموی فیتیله‌ای است خواندنی است: دقیقا 6 سال از آغاز برنامه فیتیله و جا خوش کردن آن روی آنتن می‌گذرد و اجرای آیتم‌های مختلف در هرهفته از این 6 سال برای گروه سراسر عشق و خاطره‌انگیز بوده است. ما از روز اول سعی کردیم هرهفته متفاوت‌تر از هفته گذشته باشیم و البته این تفاوت این‌گونه نبوده که هفته به هفته خیلی متفاوت باشد، بلکه سعی کردیم در هرهفته شعری جدید و مباحثی تازه مطرح کنیم و آنچه در توان داریم را تا آنجا که بضاعت فنی سازمان اجازه می‌دهد روی دایره بریزیم. در واقع در طول کار همواره نگاهی رو به جلو داشته‌ایم اما در حال حاضر در مرحله‌ای قرار داریم که تنها نگاه ما مهم نیست، بلکه خود سازمان و شبکه 2 سیما هم باید امکانات این حرکت رو به جلو را هم از نظر فنی و هم از جهت تامین بودجه فراهم کنند تا ما با خیالی آسوده‌تر کار انجام دهیم.

این عموی زردپوش در ادامه به فرسودگی تجهیزات فنی و استودیو اشاره کرد و گفت: برنامه فیتیله در استودیویی انجام می‌شود که از نظر فنی عمری 40 ساله دارد. در واقع دستگاه‌های فرسوده سرعت کار و استرس مضاعف ایجاد می‌کند که همین کمبودها باعث می‌شود بسیاری از آیتم‌هایی که می‌خواهیم انجام دهیم را به دلیل همین مشکلات فنی کنار بگذاریم و طبیعتا این ضعف روی کیفیت کار گروه هم تاثیر می‌گذارد؛ من فکر می‌کنم بعد از 6‌‌سال اجرای موفق یک گروه کودک حالا وقت آن رسیده که مسوولان نگاه ویژه‌تری به برنامه کودک داشته باشند که این تغییر به اقتصاد و نوع نگاه مدیریت هم برمی‌گردد. در واقع زمانی که یک برنامه آن هم برنامه‌ای ویژه کودک تا این اندازه موفق است، انتظار می‌رود دیگر دست‌اندرکاران هم در این موفقیت خود را سهیم بدانند.

اجرای طرح‌های گروهی تا اندازه زیادی به همبستگی اعضای گروه در قبول نظرات یکدیگر برمی‌گردند. حمید ‌گلی در ادامه به چگونگی انتخاب موضوعات مختلف اشاره کرد و گفت: از آنجا که کار ما گروهی است، طی جلسات مختلفی که در طول هفته داریم نظراتی را رد و بدل می‌کنیم و پس از نهایی شدن طرح‌ها نویسنده و شاعرانی که با گروه همکاری می‌کنند آیتم‌ها را می‌نویسند و برای نظارت نهایی به محمد مسلمی‌ به عنوان نویسنده و کارگردان سپرده می‌شود اما اغلب موضوعات را از پیشنهادهایی که داده می‌شود، شرایط اجتماع یا حتی اخباری که به ما می‌رسد انتخاب می‌کنیم و از هیچ موضوعی رویگردان نیستیم. یعنی هر موضوعی که احساس کنیم با بچه‌ها ارتباط برقرار می‌کند و پیامی‌ در آن نهفته است را روی آنتن می‌بریم ولی به هرحال باید دید شرایط اجرا در آخر هفته چگونه است. بعضی وقت‌ها به ما خرده می‌گیرند که چرا اینقدر پیام می‌دهید. به همین دلیل ما باید بینابین حرکت کنیم تا برنامه‌ای آموزشی، اخلاقی و سرگرم‌کننده و در عین حال جذاب را ارائه کنیم و خب طبعا جمع همه این موارد در یک برنامه 80 دقیقه‌ای کاری دشوار است.

زنگ خطر

زنده بودن برنامه در عین حساس بودن کار، جذابیت‌ها و حتی خلاقیت‌هایی را به همراه دارد، به‌گونه‌ای که بسیاری از گروه‌های برنامه‌ساز اجرای زنده را یکی از امتیازهای مثبت کار خود ارزیابی می‌کنند اما باید این نکته را در نظر داشت که اجرای یک برنامه زنده که برای گروه کودک و نوجوان با این حجم روی آنتن می‌رود این حساسیت و درعین حال امتیاز را دوچندان می‌کند. گلی در پاسخ به چگونگی کنار آمدن با مشکلات احتمالی در اجرای زنده برنامه فیتیله گفت: همان‌طور که اشاره کردید، اجرای برنامه زنده مسائل و مشکلات خاص خودش را دارد که اگر تجربه این نوع اجرا وجود نداشته باشد، کلیت مجموعه با افت کیفی مواجه می‌شود که باید جوابگو بود. منتها همکاری گروه پس از سال‌ها با هم بودن و البته اتفاقات اجرای این نوع برنامه‌ها ما را به پختگی رسانده که اگر در لحظه مشکلی پیش می‌آید ما سعی می‌کنیم به‌گونه‌ای مشکلات را رفع و رجوع کنیم. اما بعضی وقت‌ها اجتناب‌ناپذیر است که مخاطب به بزرگی خود این اشکالات که معمولا فنی است را بر ما می‌بخشد.

عقربه‌ها به ساعت 9 نزدیک می‌شدند. اولین گروه از بچه‌های وارد شدند و با چشمانی کنجکاو فضا و عموهای خود که همیشه از پشت جعبه جادویی نظاره‌گر آنها بودند را می‌کاویدند و بعضا از شوق دیدارشان با لبانی خندان آنها را می‌بوسیدند و انصافا عموهای زرد، آبی و نارنجی‌پوش به گرمی‌ حضور سبزشان را مورد استقبال قرار می‌دادند. اما عمو قناد، مردی که کودکی بسیاری از جوانان امروز با جوانی او در اجرای برنامه‌های مختلف سپری شده مثل همیشه با رویی گشاده و لبی خندان در حالی که وسایل مورد نیاز در صحنه را چک و آیتم‌ها را مرور می‌کند به کودکانی که سر جای خود نشسته بودند سلام گرمی می‌‌کند و بچه‌ها هم به همان گرمی‌ و با صدایی بلند جواب دادند، هنوز برنامه شروع نشده بود. عموهای فیتیله‌ای مشغول بستن سر و کمر خود با دستارهایی که یادآور لباس‌های مردم کردنشین بود، می‌شوند.

اولین آیتم برنامه سلام و احوالپرسی به زبان کردی بود. صدای موسیقی که قرار بود این بازیگران با آن اجرای برنامه کنند در استودیو می‌پیچید و آنها هم مشغول تمرین می‌شوند هیاهویی به پا می‌شود. عمو قناد به بچه‌ها نکاتی را تذکر می‌دهد، گروه صحنه وسایل موجود برای اجرای این نمایش را بررسی می‌کنند تا چیزی از قلم نیفتد، اتاق رژی آماده است. ناظران فنی، نور، صدا و مانیتورهای موجود در سالن را آزمایش می‌کنند. شمارش معکوس آغاز می‌شود و با اشاره کارگردان، مجید قناد به صحنه وارد می‌شود و به کودکان حاضر سلام می‌کند، آنها هم سلام بلندی می‌دهند و با دست و جیغ بچه‌ها، عموها وارد می‌شوند و به زبان کردی سلام می‌کنند و متن نمایش را همراه با موسیقی در حالی که در استودیو پخش می‌شود، لب‌خوانی می‌کنند؛ در همین حین صدای سالن قطع می‌شود و هیچ صدایی از موسیقی و شعر در استودیو شنیده نمی‌شود. محمد مسلمی ‌همراه با دو بازیگر دیگر در حالی که سعی می‌کنند خونسردی خود را حفظ کنند، به اجرای خود در شرایطی پر از استرس ادامه دادند. مسلمی ‌در همان حال علت را با نگاه پرسشگرانه خود جویا شد. هریک از عوامل فنی در پی حل مشکل برآمدند تا این‌که صدا برگشت و کار به پایان رسید.

پس از پایان این آیتم محمد مسلمی‌ کارگردان از فشار زیادی که در اجرا از شدت استرس به او وارد شده بود لحظه‌ای آرام و قرار نداشت، اما حال و روز قناد به عنوان تهیه‌کننده نیز بهتر از او نبود و مدام در پی چرایی به وجود آمدن این مشکل بود و از عوامل فنی مساله را می‌پرسید؛ از فرصت استفاده کردم و سراغ قناد رفتم تا دلیل اصلی چنین اتفاقی را در برنامه‌ای پر مخاطب و در اجرایی زنده جویا شوم و مجید قناد در پاسخ به فرسودگی استودیوی شماره‌25 اشاره کرد و گفت: این استودیو قدیمی ‌است و یا باید مشکلات فنی آن رفع شود که زمان می‌برد یا استودیوی دیگری برای کار در اختیار گروه قرار دهند؛ به هر حال این برنامه حاصل یک کار گروهی است و ما تنها یک بخش از آن را به عهده داریم. بخش‌های دیگر آن به عهده همکاران فنی و البته مسوولان است. بنابراین همه باید دست به دست هم دهند تا یک برنامه تولید شود.

وی در ادامه متذکر شد: ما گروهی حرفه‌ای هستیم که 6 سال هر هفته و اعیاد مختلف اجرای برنامه داریم بنابراین به فوت و فن اجرا وارد هستیم و باید به‌گونه‌ای مسائل را حل کنیم که لطمه‌ای به شاکله کلی برنامه وارد نشود. اما وقتی صدا در سالن قطع می‌شود این نقیصه‌ای است که مخاطب از آن اطلاع ندارد و کار گروه را با مشکل مواجه می‌کند. در نتیجه مخاطب هم بدون این‌که علت را بداند دچار نوعی شوک از چرایی خرابی کار می‌شود. برنامه‌هایی از این دست چون اجرای زنده دارند فرصت جبران اشتباه نیز وجود ندارد و واقعا انصاف نیست که به دلیل فرسودگی وسائل فنی کار گروه و اعتبار تک تک بچه‌های همکار زیر سوال برود.

گله‌های صاحبکار

و اما نباید از محمد مسلمی‌ که مانند اسپند روی آتش بالا و پایین می‌پرید تا مشکل را همراه با عوامل فنی رفع و رجوع کند غافل ماند. او در اعتراض به شرایط پیش آمده گفت: این استودیو برای این تعداد از جمعیت با توجه به حجم کار مناسب نیست. اینجا به درد یک کار پلاتو مجری و اجراهای کم کارآکتر می‌خورد، ولی متاسفانه این مشکلات شبکه است و مدت‌هاست قول همکاری داده‌اند. 4 سال است که قول داده‌اند این استودیو بازسازی شود، 3 سال است که قرار شده یک باند خوب در اختیار گروه قرار دهند تا صدای خوبی داشته باشیم و در نهایت یک‌سال است که مدام قول امروز و فردا می‌دهند.

ما به جای این‌که تمرکز بر انجام یک کار خوب داشته باشیم، مدام دلهره خرابی وسایل فنی مثل صدا، نور و غیره را داریم و اگر این‌گونه پیش برود، رفته رفته فیتیله برنامه فیتیله را باید پایین بکشیم و آن را تعطیل کنیم چون واقعا نمی‌توان به این روند ادامه داد چرا که 20 سال آبرو و اعتبار خود را پشت این کار گذاشته‌ایم و هدف هم این است که هر هفته برنامه جدیدی داشته باشیم و نیازمند به یک تولید قوی و حمایت جدی هستیم. البته ناگفته نماند که شخص آقای ضرغامی‌ رئیس سازمان صدا و سیما و آقای فرجی مدیر شبکه 2 سیما همواره حامی‌ تیم فیتیله بوده‌اند و چه خوب است که این عزیزان یک جلسه مهمان ما باشند و از نزدیک مشکلات کار را ببینند.

این کارگردان در ادامه گفت: فیتیله خیلی بهتر از آنچه الان روی آنتن می‌رود می‌تواند اجرا شود، منوط به این‌که همه دست‌اندرکاران در سطح مدیریتی تا عوامل اجرایی دست به دست هم دهند تا این 60 درصد مخاطب راضی باشند و انجام این امر رسالتی بزرگ است ولی متاسفانه در عمل این‌گونه نیست و به نظر می‌رسد چون کار کودک است باید کودکانه هم به آن نگاه کنند درصورتی که تولید چنین برنامه‌ای بودجه‌ای در سطح یک سریال درجه یک تلویزیونی می‌خواهد؛ حساسیت این کار زمانی بالا‌تر می‌رود که می‌خواهیم برنامه برای بچه‌های امروز و آینده‌سازان فردا بسازیم و حالا با توجه به این حساسیت این سوالات پیش می‌آید. چرا باید بودجه یک کار کودک با کار بزرگسال زمین تا آسمان فرق کند. چرا الان که ماه شهریور است هیچ یک از همکارانی که از بیرون با ما همکاری می‌کنند پولی دریافت نکردند؟ آیا نویسنده‌ها و شاعرانی که قلب تپنده یک مجموعه پرمخاطب مثل فیتیله هستند باید 6 ماه هیچ پولی دریافت نکرده باشند؟

با همه این اوصاف اگر این مشکلات برطرف شود، درجه فیتیله خیلی بالاتر می‌رود و می‌تواند به عنوان یک برنامه موفق الگو باشد کما این‌که همین الان هم الگویی برای برنامه‌های کودک همه شبکه‌هاست. من امیدوارم به جایی نرسیم که فیتیله ناخواسته تعطیل شود.

اصول شیرین قناد

از تمام این گله‌گزاری‌ها که بگذریم، صحبت از کودکان خوش‌تر است. در واقع به نظر می‌رسد بخشی از رونق فیتیله جدا از کارکشتگی گروه حضور بچه‌ها در هر صبح جمعه است. مجید قناد هم این مطلب را تایید می‌کند و قبل از هر موضوعی به چرایی نامگذاری این برنامه با عنوان فیتیله اشاره می‌کند: یکی از اهداف برنامه ما این است که بچه‌ها را با پدیده سنت‌های ایرانی آشنا کنیم و به این دلیل نام فیتیله را برای این برنامه انتخاب کردیم که یادآور آرامش و استراحت باشیم. زیرا در زمان قدیم کسبه‌های بازار از آغاز هفته فانوسی را روشن می‌کردند تا شب پنجشنبه و جمعه که در این دو روز کاملا خاموش بود و این به معنای تعطیلی بازار و همراهی با خانواده بود به همین دلیل اسم برنامه را فیتیله جمعه تعطیله گذاشتیم.

فیتیله تجربه اجرا بدون حضور بچه‌ها را دارد، اما واقعیت این است که تا زمانی که بچه‌ها نبودند استودیو رمق نداشت، ولی به محض این‌که بچه‌ها آمدند شور و حال دیگری به برنامه هدیه کردند و همه یک تحرک بیشتری پیدا کردند. در واقع بدون بچه‌ها برنامه سوت و کور است و لطفی ندارد؛ کما این‌که برنامه فیتیله برای شبکه برون مرزی بدون حضور بچه‌ها برگزار می‌شود و طبعا شور و هیجانی که در برنامه‌های داخلی با وجود بچه‌های ایران حاکم است در آن برنامه دیده نمی‌شود؛ من دنیای کودکان را دوست دارم و اگر خدا به من قوت دهد تا جایی که می‌توانم در خدمت بچه‌های سرزمین، این درهای گرانبها و آینده‌سازان ایران عزیزم خواهم بود.

قناد همچنین نقش بزرگ‌ترها را در موفقیت این برنامه مهم ارزیابی کرد و گفت: ستون اصلی برنامه علاوه بر بچه‌ها بزرگ‌ترها هستند که بخوبی از ما حمایت می‌کنند و در سایه این حمایت است که ما می‌توانیم کار کنیم.

دسته‌بندی موضاعات اجتماعی، اجرای مناسب و به روز بودن مباحث از جمله نکات مثبت است. مجید قناد درخصوص چگونگی انتخاب این موضوعات گفت: بر خود واجب می‌دانم به همکاران نویسنده و بازیگران بابت انتخاب موضوعات تبریک بگویم که اگر موفقیتی در دسته‌بندی موضوعات است، حاصل تلاش و تفکر آنهاست که به زبان کودکانه می‌نویسند و اجرا می‌کنند. اما آنچه برای همه ما اصل است به روز بودن موضوعات اعم از آموزه‌های دینی، اخلاقی و اجتماعی است.

دوستدار کودکان خاص

اما محمد مسلمی‌ علاوه بر به روز بودن موضوعات بحث کارشناسی و تحقیق را پیش می‌کشد و معتقد است قبل از هر عنوانی برای نوشتن هر موضوعی ابتدا تحقیق می‌کند: سعی ما بر این است که استانداردهای یک برنامه کودک را رعایت کنیم و تحقیق روی موضوعات مختلف جزءجدایی ناپذیر این استاندارد است. در حال حاضر تحقیاتی در رابطه با موضوعات فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی و خانوادگی داریم که هریک از این تحقیقات را از نظر روان‌شناسی نیز بررسی می‌کنیم و رفته رفته به این کارشناسی بودن موضوعات در برنامه بیشتر می‌رسیم؛ به لطف خدا ششمین سال از برنامه فیتیله را پشت سر می‌گذاریم و فیتیله امسال عید و فصل بهار پرمخاطب‌ترین برنامه 5 شبکه اعلام شد. افراد زیادی از نویسنده‌های کودک، شاعران و آهنگسازان تا عوامل اجرایی و فنی برای این برنامه زحمت می‌کشند تا فیتیله به شکل مطلوبی انجام شود.

کودکان معلول به عنوان بچه‌های ایرانی هم سهمی‌ از این برنامه دارد که به نظر می‌رسد این سهم تنها پای تلویزیون خلاصه می‌شود و حالا این سوال پیش می‌آید که بچه‌های معلول کجای فیتیله قرار دارند. محمد مسلمی ‌در پاسخ به این سوال گفت: هم در رابطه با کودکان برنامه داشتیم و هم برای آنها. به عنوان مثال آیتمی‌ داشتیم که نمایش بی‌کلام برای ناشنوایان بود و هم یک نفر از معلولان را می‌آوردیم تا برای آنها سخنرانی کند.

به نظر می‌رسد یک اجرای برنامه ویژه کودکان معلول کمترین کار ممکن باشد، اما تهیه کننده فیتیله با تولید چنین برنامه‌ای مخالف است و دلایل مخالفت خودش را نیز بازگو می‌کند: برنامه‌های موردی در این رابطه داشته‌ایم، ولی من با اجرای ویژه برنامه موافق نیستم چراکه اگر یک معلول خودش را در میان بچه‌های سالم ببیند بهتر است، چراکه این بچه‌ها باید در بین کودکان سالم باشند تا بدانند فرقی با بقیه ندارند.

نزدیک اذان ظهر بود. دعای پایانی برنامه با دستان کوچک بچه‌ها که رو به آسمان گشوده شده بود خوانده شد وقت رفتن بود و بچه‌ها با همان شوقی که صبح زود به برنامه آمده بودند و با چهره‌ای شاد از روزی که گذرانده بودند استودیو را ترک کردند و یک دنیا حرف از تجربه با فیتیله‌ای‌ها بودن را برای بزرگ‌ترها به همراه بردند.

دوست دوربین و بچه‌ها

علی فروتن شاید یکی از بازیگرانی است که شیطنت در رفتار و گفتار او بسیار دیده می‌شود. این بازیگر در ابتدا به سابقه همکاری خود با حمید گلی و محمد مسلمی‌ اشاره کرد و گفت: حدود 19 سال است ما 3 نفر با هم کار می‌کنیم و حرفه اصلی‌مان هم تئاتر است. دلیل موفقیتمان بعد از لطف خدا و حمایت مردم، این است که از تئاتر آمدیم و به هم پیوستیم. آقای قناد هم در ابتدا در چند برنامه تهیه‌کننده ما بود و بعد همراه با ما سه نفر به عنوان تهیه‌کننده و مجری آیتم‌های نمایشی همکاری کرد. اما زحمت بیشتر به عهده محمد مسلمی ‌کارگردان، نویسنده و ناظر بر بخشی از نوشته‌هاست و به عقیده من موفقیتی که در طول این سال‌ها افتاده، مرهون همدلی و تلاش گروه است.

پرداخت به موضوعات اجتماعی و روایت آن به زبان کودکانه ازویژگی‌های مثبت این برنامه است. علی فروتن علاوه بر این مطلب به روز بودن مباحث را دلیل اصلی این موفقیت عنوان کرد. دنیا به سمتی حرکت می‌کند که بچه‌ها با همه مسائل ازطریق وسایل ارتباط جمعی آشنا می‌شوند و حالا خوب است در این شرایط بچه‌ها مطالب را به شکل درست درک کنند بنابراین احساس کردیم که اگر قرار است بچه‌ها مطلبی را بدانند، بهتر است آن را درست بشناسند. به همین دلیل باید از بهترین داشته‌های علمی‌ و فرهنگی استفاده کرد. داشته‌هایی که کم هم نیست. ما از موسیقی‌های قدیمی‌، اشعار و ملودی‌های ایرانی بهترین استفاده را می‌کنیم و خوشبختانه قالب‌هایی را که انتخاب کردیم، به دلیل تئاتری بودن گروه، انعطاف بالایی دارند و بخوبی می‌توانند حق مطلب را ادا کنند.

یکی از ویژگی‌های بازی فروتن ارتباط برقرار کردن با دوربین است. این بازیگر در این خصوص گفت: یکی از دلایلی که جلوی دوربین راحتم، این است که من دقیقا عین بچه‌ها فکر می‌کنم و کودکانه مسائل را بررسی می‌کنم و به همین سبب است که با بچه‌ها خیلی راحت ارتباط برقرار می‌کنم. تفاوت این برنامه با سایر برنامه‌های کودک این است که ما ادای بچه در نمی‌آوریم، بلکه مثل او فکر می‌کنیم؛ خود من ادا درنمی‌آورم و واژه‌های کلامی‌ پسر کوچکم را به کار می‌برم؛ واژه‌ای که ملموس و باورپذیر است.

پریسا ساسانی
منبع: جام جم
دسته ها : مقالات - هنری
چهارشنبه یازدهم 6 1388
مباحثه امام صدر و آیت‌الله محمدکاظم شیرازی
محسن کمالیان
به بهانه 31‌امین سالروز ربوده شدن آن بزرگوار

این روزها مشغول ورق زدن روزنامه‌های اطلاعات دهه‌های 20 و 30 شمسی هستم تا «گاهشمار زندگی امام صدر» را ان‌شاءالله تدقیق و تکمیل کنم. از حدود سال 1376 پروژه گاهشمار را آغاز کردم. در زمستان سال 1377 اولین نتایج آن را طی مقاله‌ای در مجله «نامه مفید» منتشر ساختم؛ از نوروز سال 1388 نیز پس از آن‌که برای همیشه دغدغه «پیگیری مسأله امام صدر» را از سر بیرون راندم [1]، تمام اوقات فراغت خود را به ادامه و تکمیل این پروژه پژوهشی نفس‌گیر اختصاص داده‌ام.

روز پنجشنبه مورخ 5/6/88 شادمانه خبر مهمی را در روزنامه اطلاعات مورخ پنجشنبه 20/5/25 (شماره 6102) رصد کردم که مدت‌ها بود آرزوی یافتنش را داشتم: «آیت‌الله آقای شیخ محمد کاظم شیرازی که از علمای تراز اول نجف می‌باشد، چند روز پیش به علت کسالت برای معالجه به طرف تهران حرکت کردند. در اهواز و قم از طرف طبقات مختلف مردم و علما از ایشان استقبال شایانی به عمل آمده است. فردا صبح به طرف تهران حرکت خواهند کرد و از قرار معلوم به منزل آقای میرزا سید علی قمی وارد خواهند شد».

خواننده محترم شاید از خود سؤال کند که نگارنده چرا از یافتن تاریخ سفر آیت‌الله العظمی شیرازی به ایران چنین خوشحال شده است؟ پاسخ خیلی ساده است: به این دلیل که موفق شده است تاریخ یکی از شیرین‌ترین وقایع مربوط به دوران تحصیل امام صدر را تدقیق کند!

مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمد کاظم شیرازی یکی از اعاظم فقهای حوزه کهن‌سال نجف اشرف بود و هم‌سنگ آیات عظام حاج‌آقا حسین قمی و سید حسین بروجردی. وقتی مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع مطلق وقت شیعه در 13 آبان 1325ش از دنیا رفت [2]، سه مرجع بزرگ بیش از دیگران در مظان جانشینی آن بزرگوار قرار گرفتند: آیات عظام قمی، بروجردی و شیرازی. آیات عظام قمی و شیرازی به ترتیب در 17 بهمن 1325[3] و در 13 فروردین 1327[4] دار فانی را وداع کردند و در نتیجه مرجعیت مطلق شیعه در آیت‌الله العظمی بروجردی متعیِّن گردید.

آیت‌الله العظمی شیرازی در تیر ماه سال 1325 به عشق زیارت امام رضا (ع) سفری به ایران آمدند. در شهر مقدس قم بر مرحوم آیت‌الله میرزا محمد فیض وارد شدند [5] و چند روزی را در این شهر توقف کردند. روز ورود آن بزرگوار به شهر قم، با استقبال و تجلیل بسیار گرم آیات عظام بروجردی، سید صدرالدین صدر (پدر امام صدر)، سید محمد حجت و سید محمد تقی خوانساری همراه بود [6]. اغلب اوقات آن بزرگوار در شهر قم به دید و بازدید با مراجع، علما، فضلا و طلاب حوزه علمیه نوپای شهر گذشت. آیت‌الله العظمی شیرازی مردی بسیار بَحّاث بود. هر جلسه‌ای که در آن حضور می‌یافت، خیلی زود با طرح یک مسأله فقهی یا اصولی، به یک جلسه مباحثه علمی صمیمانه بدل می‌شد. در قم نیز اغلب جلسات دید و بازدید آن بزرگوار از این نوع بود. خصوصاً که هم آیت‌الله العظمی شیرازی حتماً مایل بود سطح علمی حوزه علمیه قم را از نزدیک ارزیابی کند؛ هم قمی‌ها قطعا مایل بودند بالندگی علمی حوزه نوپای خود را در برابر بزرگان حوزه نجف به نمایش بگذارند. مشروح دو تا از جلسات مباحثه علمی آیت‌الله العظمی شیرازی در قم، طی خاطرات برخی بزرگان معاصر حوزه‌های علمیه ثبت شده است که در زیر خواهم آورد. خاطره اول اگرچه مستقیما به امام صدر مربوط نیست، اما مطالعه آن حلاوت و شیرینی خاطره دوم را مضاعف می‌سازد.

اولین خاطره از جلسات مباحثه علمی آیت‌الله العظمی شیرازی در قم، که بی‌شک مهم‌ترین آنها نیز هست، به مباحثه آن بزرگوار با آیت‌الله العظمی بروجردی مربوط است. موضوع مباحثه، فرع فقهی «تنجیس متجنس» بود [7]. این مباحثه در منزل آیت‌الله العظمی بروجردی صورت گرفت. آیت‌الله حاج‌آقا رضی شیرازی (حفظه‌ الله) که ملازم آیت‌الله العظمی شیرازی در این سفر و ناظر همه مباحثات آن بزرگوار بود، در خاطرات خود آورده است [8]: در این جلسه «نشان داده شد که آقا شیخ محمد کاظم شیرازی در چه حدی است»؛ بعد از این جلسه «آقای بروجردی ارجاع احتیاطی به ایشان داد. ولی قمی‌ها جلوی این کار را گرفتند و گفتند که این کار درست نیست و این شکست قم است» [9]. آیت‌الله آقا رضی شیرازی در شرح جزئیات این جلسه مباحثه آورده است [10]: «آقا شیخ محمد کاظم بحثاً یک طرف بود و آقای بروجردی هم یک طرف. یک بار آقای بروجردی گفت: اجازه می‌فرمایید این چیزهایی که قبلا نوشتیم، بیاوریم و بخوانیم. آقای بروجردی بلند شد و یک کتاب خطی را که از نوشته‌های خودش بود و روی پیش‌بخاری بود، آورد و از روی آن می‌خواند. همین‌طور که می‌خواند، آقا شیخ محمد کاظم اعتراض می‌کرد و اشکال می‌گرفت. او می‌خواست بگوید که متنجس منجس نیست و هر چه می‌خواند، آقا شیخ محمد کاظم اعتراض می‌کرد و نقض می‌کرد». تا این‌که نوبت به نهار رسید. آیت‌الله العظمی شیرازی سر نهار موضوع سخن را عوض و سؤال کرد [11]: «نظر مبارک در این فرع فقهی زکات چیست»؟ آیت‌الله العظمی بروجردی هم رأی خود را بیان داشت. البته آیت‌الله العظمی شیرازی تنها فتوای آیت‌الله العظمی بروجردی را سؤال کرده بود و نه استدلال آن بزرگوار را. آیت‌الله العظمی شیرازی بعد از خروج از منزل آیت‌الله العظمی بروجردی در پاسخ آیت‌الله آقا رضی شیرازی سبب سؤال اخیر خود را چنین بیان داشته بود [12]: «خواستم احترامی کرده باشم و جبران جلسه قبل شده باشد»!

دومین خاطره از جلسات مباحثه علمی آیت‌الله العظمی شیرازی در قم، به مباحثه امام صدر با آن بزرگوار مربوط است. در این جلسه آیات عظام و حجج‌اسلام ناصر مکارم شیرازی، سید موسی شبیری زنجانی و حاج شیخ احمد اثنی‌عشری، دوست هم‌بحث خود امام صدر را همراهی می‌کردند [13]. آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی جزئیات این جلسه مباحثه را چنین شرح داده است [14]: آقای صدر برای آن‌که عمق آیت‌الله العظمی شیرازی را بیازماید، «اشکال مهمی را در بحث استصحاب مطرح کردند. مرحوم آقای شیرازی جواب دادند. آقای صدر قانع نشدند و مقاومت کردند. مرحوم آقای شیرازی هم جواب دادند و جواب دادند، تا اینکه بحث به جایی رسید که هرگز فراموش نمی‌کنم؛ آیت‌الله شیرازی گفتند که من بیش از این توانایی دفاع کردن از این مطلبی که مرحوم آخوند در حاشیه‌اش گفته را ندارم. البته ایشان کاملا دفاع می‌کرد؛ زیرا می‌خواست که کلام مرحوم آخوند خراسانی را تقویت کند. اما به جایی رسید که دید اشکال این طلبه جوان، یعنی امام موسی صدر، وارد است و اعتراف کرد». آن‌طور که حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد اثنی‌عشری سال‌ها بعد برای نگارنده تعریف کردند [15]: «در تمامی لحظات مباحثه، ما رفقای آقا موسی نفس‌هایمان در سینه‌ها حبس شده بود. از فرط خجالت عرق می‌ریختیم و آرزو داشتیم زمین دهان باز کند و در آن فرو می‌رفتیم»! به گفته آیت‌الله آقا رضی شیرازی [16]، از آن پس «هر وقت آقا موسی [به دیدار آیت‌الله العظمی شیرازی] می‌آمدند، شیخ او را به صحبت علمی می‌کشاندند. من احساس می‌کردم که مرحوم شیخ در این بحث‌ها و برخوردها با آقا موسی، خیلی مبتهج و مسرور می‌شود از درک علمی این طلبه جوان؛ مرحوم شیخ ذوق و فهم و شعور علمی ایشان را مورد تحسین قرار می‌دادند و آتیه درخشانی برای ایشان پیش‌بینی می‌کردند».

خاطره‌ای که در این یادداشت از امام صدر آمد، به سن هجده سالگی آن بزرگوار و به زمانی مربوط است، که تازه قریب یک سال از حضور ایشان در دروس خارج آیات عظام سید صدرالدین صدر، بروجردی و حجت سپری شده بود. امام صدر از آن پس چهارده سال تمام در دروس خارج قوی‌ترین مدرِّسان حوزه‌های علمیه قم و نجف زانوی تلمُّذ زدند، تا این‌که هنگام ترک حوزه نجف به جایی رسیدند که آیت‌الله العظمی خویی جایگاه علمی ایشان را نزد برخی شاگردان خود از جمله مرحوم آیت‌الله العظمی سید محمد روحانی با تعابیری قریب به این مضمون توصیف کردند [17 و 18]: «کاش [آقا موسی صدر] هرگز به نجف نیامده بود و من ایشان را نمی‌دیدم و این‌گونه به وی دل نمی‌سپردم» ...

این یادداشت را با تلنگری، اول به خود و سپس به دوستان دانشگاهی و دانشجویانم، پایان می‌برم: مهم‌ترین سبب موفقیت امام صدر در مباحثه علمی‌اش با آیت‌الله العظمی شیرازی، عمق و دقت‌نظر آن بزرگوار در آموخته‌های اصولی و فقهی‌اش بود. به راستی ما دانشگاهیان تا چه اندازه موفق شده‌ایم، بسان آن حوزویان سترگ، در دروس و رشته‌های تخصصی خود عمق و دقت‌نظر یابیم؟ ...


* دانشیار پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی و مهندسی زلزله


--------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
[1]. ر.ک. به سایت «روایت صدر»، صفحه «بحران پیگیری»، مقدمه کتاب «فریاد در خاموشی».
[2]. روزنامه اطلاعات، مورخ چهارشنبه 15/8/25 (شماره 6196)، ص آخر.
[3]. روزنامه اطلاعات، مورخ شنبه 19/11/25 (شماره 6270)، ص اول.
[4]. ر.ک. به سایت «شبکه آموزش سیما»، بخش «کودک و نوجوان»، صفحه «اطلاعات عمومی»، زندگی‌نامه آیت‌الله شیخ محمد کاظم شیرازی (نوشته حجت‌الاسلام ناصرالدین انصاری قمی)
[5]. ر.ک. به محمد شریف رازی؛ «گنجینه دانشمندان»؛ جلد اول؛ انتشارات اسلامیه؛ 1352؛ ص 271.
[6]. ر.ک. به شریف رازی؛ ص 271.
[7]. ر.ک. به جمشید صاعدی سمیرمی؛ «حافظان شریعت؛ سیری در حیات علمی و اخلاقی حضرت آیت‌الله آقا سید رضی شیرازی»؛ چاپ اول، پاییز 1384؛ ص 55.
[8]. ر.ک. به جمشید صاعدی سمیرمی؛ ص 55.
[9]. ر.ک. به جمشید صاعدی سمیرمی؛ ص 55.
[10]. ر.ک. به جمشید صاعدی سمیرمی؛ ص 55.
[11]. ر.ک. به جمشید صاعدی سمیرمی؛ ص 55.
[12]. ر.ک. به جمشید صاعدی سمیرمی؛ ص 55 و 56.
[13]. حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد اثنی‌عشری، گفتگو با نگارنده، قم، بهار 1376.
[14]. ر.ک. به سید هادی خسروشاهی؛ «یادنامه امام موسی صدر» (ویژه‌نامه شماره 5 فصل‌نامه تاریخ و فرهنگ معاصر)؛ 1375؛ ص 118 (گفتگو با آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی)
[15]. حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد اثنی‌عشری، گفتگو با نگارنده، قم، بهار 1376.
[16]. ر.ک. به سید هادی خسروشاهی؛ ص 395 و 396 (گفتگو با آیت‌الله سید رضی شیرازی)
[17]. استاد سید مهدی صدر (فرزند آیت‌الله العظمی سید رضا صدر)، گفتگوهای مکرر با نگارنده.
[18]. آیت‌الله العظمی سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، گفتگو با نگارنده، قم، بهمن 1376.]
[19]. ر.ک. به سید هادی خسروشاهی؛ ص 109 تا 116 (گفتگو با آیت‌الله العظمی سید موسی شبیری زنجانی)


منبع: پرس تی.وی

دسته ها : مذهبی - علمی - مقالات
سه شنبه دهم 6 1388
عجیب ترین سرگذشت یک مرد
مهدیه پالیزیان
چه کسی باور می کند یک نفر، روز روشن سوار ماشینی شود و بعد، کسی نداند کجا رفته است؟
چه کسی باور می کند کسی، «امام» مردمی باشد و مهمان کشوری، ولی دزدیده شود و میزبان، حتی جواب درستی هم ندهد که مهمانش کجاست؟

چه کسی باور می کند کسی، رهبر شیعیان باشد و یک تنه همه اسلام را مقابل دشمن به صف کند، اما سی سال در زندان باشد و کسی در جهان اسلام کاری برای آزادی اش نکند؟
چه کسی باور می کند کسی، «ایرانی» باشد و دزدیده شود، اما دولت ایران کاری نکند تا عدد سال های زندانش به 31 برسد؟

بله، ممکن است. می شود کسی همه اینها باشد و دزدیده شود. همه اینها را که کنار هم بگذارید، می شود سرگذشت مردی به نام «امام سید موسی صدر»، کسی که لبنانی ها او را منجی لبنان می گویند، مسیحیان، مسیح لبنانش می نامند و دکتر چمران معبود و محبوب خودش می خواند.

کسی که در همین سرزمین بدنیا آمده، مزار پدرش در حرم حضرت معصومه است، پدر بزرگش رهبر قیام گوهرشاد بوده، فرزندانش مثل ما فارسی حرف می زند و خودش همه جا می گفت از ایران آمده است.

مسیح لبنان، وجدان لبنان، امیدمحرومان، امام مقاومت، یوسف ایران، رمز طایفه شیعه و اسم های دیگر. همه اینها اسم های اوست.

چنین مردی که این همه عظمت را یکجا در خود دارد، 31 سال است دزدیده شده؛ در روز روشن. در لیبی!

اگر این اتفاق در زمان ما نبود، حتما باور نمی کردیم چنین مردی دزدیده شود و دیگران فقط سکوت کنند! اما خودمان شاهد این سکوت هستیم. این ما هستیم که سکوت کرده ایم. این ما هستیم که اسارت و غربت را برای سید موسی صدر رقم زده ایم و فراموش کرده ایم شبیه آنانی هستیم که حقانیت علی (ع) را دیدند و سکوت کردند، تنهایی حسن(ع) را دیدند و در خانه ماندند. «هل من ناصر» حسین (ع) را شنیدند و زندگی را بهانه کردند. همانانی که کشتن «امیرکبیر»ها و« سیدجمال» ها و «میرزا کوچک» ها را تنها نگاه کردند.

امروز ما، همه آنان را به عافیت طلبی و خیانت و بی وجدانی محکوم می کنیم. غافل از آنکه ما هم در آزمونی مشابه هستیم؛ آزمونی که این بار، سوالش موسی صدر است و آزمایش شدگانش ما هستیم، و تاریخ، به قضاوت تصمیم ما نشسته است که با فرزند ایران چه می کنیم؟

31 سال پیش، 9 شهریور 1357 یک روحانی ایرانی در لیبی ربوده شد. مردی که پناه مبارزان ایرانی ای بود که به خارج فرار می کردند. مردی که از نفوذ بین المللی اش برای آزادی امام خمینی از زندان و انتقالش از ترکیه به نجف استفاده کرد.

مردی که برای اولین بار در دهه چهل شمسی، اندیشه گفت و گو و همزیستی مسالمت آمیز ادیان و تمدن ها را مطرح کرد. مردی که معتقد به مدارا و گفت و گو بود. کسی که اعتقاد داشت: دین پیش از آنکه توشه آخرت باشد، والا ترین وسیله برای زندگی ست. او به اصل «کرامت انسان» معتقد بود؛ اصلی که می گوید: آزادی یعنی به رسمیت شناختن کرامت انسان و خوش گمانی نسبت به انسان. حال آنکه نبود آزادی یعنی بدگمانی نسبت به انسان و کاستن از کرامت او .
با اعتقاد به این اصل بود که برای توانمند سازی مردم تلاش کرد و به آنان یاد دادند که خودشان حرف بزنند و تلاش کنند.

مردی که امروز 11هزار و 322 روز از زندانی بودنش می گذرد، نه رئیس جمهور بود، نه نخست وزیر، نه سیاستمدار، مسلمان بود؛ شیعه ایرانی. کسی که در اوج قدرت و محبوبیتش هرگز مخالفانش را محدود نکرد، آزار نداد، انتقام نگرفت، حتی کوچک ترین توهینی به آنان که بیرحمانه و کینه ورزانه علیه ش می گفتند و می نوشتند، بر زبان نیاورد. کسی که به مخالفش فرصت حرف زدن می داد، به دیدارشان می رفت، مشکلاتشان را حل می کرد. چون اعتقاد داشت: کسی می تواند آزادی را محدود کند که به فطرت انسانی کافر باشد.

مردی که می گفت: آزادی هرگز تمام شدنی نیست و صیانت از آزادی ممکن نیست مگربا آزادی.
او، سید موسی صدر است؛ امام سید موسی صدر. کسی که نمونه اسلام مدارا، اسلام رحمت و اسلام صلح بود.

اما 31 سال است در زندان های دیکتاتور لیبی، معمر قذافی زندانی است. عمر اسارت او به اندازه عمر جمهوری اسلامی است و در تمام این سال ها، آنان که باید برای آزادی اش تلاش می کردند، سکوت کردند و به اسارتش رضایت دادند. امام موسی صدر 31 سال است زندانی سکوت خاموشان است.
منبع
دسته ها : مقالات - سیاسی
دوشنبه نهم 6 1388
روایت گل آقا از وصیت رجایى درباره بهزاد نبوی

غلامعلى رجایی: در سال 82 که صلاحیت بهزاد نبوى براى نمایندگى مجلس شوراى اسلامى مثل خیلى‌ها از جمله همسر شهید رجایى و... رد شده بود این حادثه تلخ بر من و خیلى‌ها که کم و بیش بهزاد را و نقش او را در زندان و در دولت تام و تمام شهید رجایى را به او مى‌دانستند و مى‌شناختند – گران آمد. این گرانی! موجب آن شد تا به یکى از خاطرات مرحوم کیومرث صابرى (گل آقاى ملت ایران) که در بازگویى خاطراتش درباره شهید رجایى در دو جلسه با من در میان گذاشت پناه ببرم و از زبان گل‌آقا، بهزاد را آنگونه که شهید رجایى معرفى کرده بود به خوانندگانى که او را نمى‌شناسند و کمتر مى‌شناسند بشناسانم که در روزنامه یاس نو منتشر شد.

پس از نقل این خاطره روزنامه کیهان به میدان آمد و به حریم گل‌آقا تاخت و همین تاختن باعث شد گل‌آقا در اقدامى شرافتمندانه زوایاى دیگرى از حمایت شهید رجایى از بهزاد نبوى را با من در نامه‌اى که به من نوشت در میان بگذارد. البته براى همیشه با عباراتى که در نامه‌اش آورد مرا شرمنده محبت‌هاى خود کرد.

خاطره‌اى که گل‌آقا براى من تعریف کرد

در جریان لانه جاسوسى ما که از نزدیک با آقاى رجایى ارتباط داشتیم مى‌دانستیم آقاى رجایى چه دیدگاهى دارد وقتى قضیه آزادى گروگان‌ها مطرح شد من که از زاویه منافع دولت به این قضیه مى‌نگریستم به آقاى رجایى گفتم یک عده دانشجو رفته‌اند و عده‌اى جاسوس گرفته‌اند که به تبع آن به مملکت ما فوائد و زیان‌هایى رسیده است حالا براى چه دولت باید برود و این قضیه را حل کند که تبعات آن دامنگیر دولت بشود که فردا مخالفان سیاسى بگویند آزادى گروگان‌ها به منافع ملى کشور ضربه زده بعد به آقاى رجایى گفتم شما چرا باید زیر این بار بروید؟ تا این را گفتم پاسخ داد چرا تن زیر بار این ندهیم؟ یک پیرمردى است اسمش امام خمینى است که رهبر این انقلاب است و ما هم مرید او هستیم حالا که نظر ایشان این است ما باید برویم و به ایشان کمک کنیم. ما باید روى این انقلاب حیثیت خودمان را بگذاریم. در جمع ما آقاى بهزاد نبوى هم حضور داشت که همان نظر آقاى رجایى را داشت. از ایشان پرسیدم تو هم با آزادى گروگان‌ها مخالف هستی؟ گفت بله. پس از این صحبت، این دو بزرگوار بلند شدند و خدمت امام رفتند و من هم با التهاب خاصى در نخست‌وزیرى منتظر بودم تا ببینم نتیجه این ملاقات چه مى‌شود و کمتر کسى هم مى‌دانست که اینها کجا و براى چه کارى رفتند. وقتى دو نفرى از جماران برگشتند بهزاد تا مرا دید از ته سالن گفت صابرى ببین تو به عنوان یک نویسنده شاهد باش قرار است ما کارى بکنیم که فردا به من خواهند گفت وثوق‌الدوله ایران! ولى تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را مى‌کنیم. من به بهزاد گفتم حالا تو نروى و این عبارت وثوق‌الدوله را به خبرنگاران بگویى که اتفاقا گوش نکرد و رفت و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت. در این قضیه من شاهد بودم که این دو نفر زیر فشارهاى وحشتناک مخالفین قرارگرفتند ولى خیلى سعى کردند که ذره‌اى گرد و خاک حل این مسئله به دامن امام ننشیند و من متاسف هستم که بهزاد نبوى هم شهید نشد تا بماند و یک عده بى‌تقوا به نام حمایت از ولایت ایشان را متهم بکنندکه تو چرا بیانیه الجزایر را اینجورى امضا کردی.

به ایشان گفتم بمیرم الهى من شاهد بودم که تو تا لحظه آخر مى‌گفتى با این کار مخالفى و من این را مى‌فهمم. آقاى رجایى گفت چى چى را مى‌فهمى این کافى نیست بهزاد سیاسى است تو باید در تاریخ این را بنویسى و من حیثیت بهزاد را در این زمینه به دست تو سپرده‌ام. مبادا در آینده زنده باشى و عده‌اى بگویند بهزاد نبوى رفت و مسئله گروگان‌ها را اینجورى حل کرد. صابری، خدایى مسئله را امام حل کرد و بهزاد اطاعت کرد. به آقاى رجایى گفتم تو هم که همه‌اش مى‌گویى بهزاد، بهزاد! با این جور دفاع کردن ممکن است شخصیت خودت هم زیر سوال برود! آقاى رجایى گفت باشد تو نمى‌خواهد از من دفاع کنى ولى در مورد بهزاد من به تو وصیت مى‌کنم. پرسیدم امام در این رابطه به شما چه فرمودند؟ آقاى رجایى گفت ما اول همه حرف‌ها و نظراتمان را از اول تا آخر گفتیم سپس ایشان فرمودند آقایان شما گروگان‌ها را مانند یک انار تصور کنید اگر این انار را فشار دادید و آب آن را گرفتید با بقیه آن چه مى‌کنید؟ گفتیم دور مى‌ریزیم. فرمودند: خب حالا قضیه گروگان‌ها هم همین طور است. شما استفاده‌تان را از آن برده‌اید. ما توضیح دادیم که منافع ما این طور است و دشمن هم به دنبال نابودى انقلاب است فرمودند شما بروید و این کار را بکنید.

نامه‌اى که گل آقا پس از درج این خاطره و حملات کیهان به او، به من نوشت:

برادر عزیزم جناب آقاى غلامعلى رجایی
با سلام

در صفحه دوم روزنامه کیهان امروز یکشنبه 30/10/82 نامم را در ستون «خبر ویژه» دیدم و سپس مقاله شما را در صفحه سوم روزنامه یاس نو همین امروز خواندم! در باب شخصى موسوم به بهزاد نبوی- که خدا بگویم چکارش کند!- خاطره یا خاطراتم با شهید رجایى (رضوان‌الله تعالى علیه) البته به همان یکى منحصر نیست.

در آن روزهاى سخت و توفانی، شخصیت و حیثیت بهزاد از چند سو، آماج حمله بود و من پیوسته متعجب بودم که او چرا عین خیالش نیست. روزى همین جمله را به شهید رجایى گفتم. گفت: «حالا ایام خوش بهزاد است!» و خدا را شکر مى‌کنم که مثل تو نیست که تا چیزى درباره‌ات مى‌گویند تعادلت به هم مى‌خورد! پوست بهزاد کلفت است، دعا مى‌کنم کلفت‌تر شود!»

آقاى غلامعلى رجایى عزیز،

شما هر چه از آن خاطرات من (که سال‌ها پیش ثبت شده است و به آن اشاره کرده‌ای) استفاده کنی، مجاز و مختارى در راستاى بهزاد نبوى هم که مشاورى امین و مستشارى مومن براى شهید رجایى تا آخرین لحظه حیات آن بزرگوار بود. شهادت مى‌دهم که اعتماد شهید رجایى به او، واجد صفت «صددرصد» بود و من به یاد نمى‌آورم که آن شهید این عبارت «صددرصد» را جز درباره بهزاد گفته باشد. مگر یک بار و در جلسه‌اى در وزارت کشور و در حضور حضرات آیات مهدوى کنى و محمد یزدى و خود بهزاد و صاحب این قلم (شهید اشراقى هم مى‌بایست در آن جلسه حاضر مى‌بودند که تا لحظه‌اى که من در آن جلسه حضور داشتم، نیامدند) و درباره این نفر دوم هم که لفظ صددرصد را به کار بردند. لابد در همان خاطرات ثبت شده‌اى که به آن اشاره کرده‌ای، نام برده‌ام و اگرنه، لابد در جاى دیگرى ثبت است!

باری،

من این روزها کارى به کار سیاست ندارم اما در روزهایى هم که کارى به کار سیاست داشتم، این تفاوت عمده را با بهزاد داشتم که وقتى در جایى شخصیت و حیثیتم را هدف مى‌گرفتند دچار لکنت زبان مى‌شدم و اگر فقط یک درجه به میزان حمله مى‌افزودند پاک لال مى‌گردیدم! حال آنکه اگر همین کار را صد درجه بیشتر (به مقیاس این روزها!) با بهزاد مى‌کردند تازه نطقش باز مى‌شد! در سال‌هاى 59 و 60 اینجورى بود و اینجورى بودم. حالا هم که 20 سال و اندى از آن روزها مى‌گذرد، توفیرى حاصل نشده است و همانیم که بودیم. اجمالا شما در نقل خاطراتى که از من ثبت کرده‌ای، در هر شرایطی، مجاز و مختاری، فقط التفات بفرما که نقل بعضى چیزها در بعضى وقت‌ها، ما را که زمانى گل آقاى ملت ایران بوده‌ایم، از بلبل‌زبانى به لالمانى دچار مى‌کند! والا حق بهزاد بر این قلم در روزهاى لازم، خیلى بیش از این حرف‌هاست. بنا به وصیت آن شهید به صاحب این قلم درباره شخصى موسوم به بهزاد نبوى که... (خدا بگویم چکارش کند)!

ارادتمند و دوستدار : گل آقا

 

منبع : پارلمان نیوز

دسته ها : طنز - مقالات - هنری
دوشنبه نهم 6 1388
بزرگا مردی که او بود!
غلامعلی رجایی
نام او محمد علی بود و آن گونه که خود می‌گفت، "از خاک پاک قزوین برخاسته". خویشان و بستگان، او را محمد صدا می‌زدند، چون همه چیزش ستوده بود و ستودنی. از همان سال‌های آغازین زندگی با درگذشت پدر مؤمنش در عرصه امتحانات سخت زندگی قرار گرفت تا در آینده‌ای نه چندان نزدیک، آیینه تمام نمای صالحان پاک باخته این ملک و مکتب شود.

از جنس همین مردم بود و همانند آنان درد تلخ محرومیت را چشیده. در عین ناداری، در اوج مناعت طبع و عزت نفس بود. تا بود ـ که تا همیشه هست ـ پاک بود و مهربان. صمیمی بود و جدی و آیینه‌دار ادب، فروتنی و تواضع، هیچگاه دین را دکان شهرت و دستمایه کسب وجاهت خود قرار نداد. از سالوسی و ریاکاری و دین‌نمایی به شدت گریزان بود، بر کارها و گفته‌ها و رفتارش نام دین نمی‌نهاد و آنها را به قیمت دین به مردم نمی‌فروخت.

هرگز تسبیح به دست نگرفت و مانند همه اهل دین و تدین، محاسن آشکار و بارزی در چهره گندم گونش نداشت و نگذاشت هیچ گاه فریفته قدرت، مقام و موقعیت شود. گاه در نیمه‌های شب که پس از ساعت‌ها تلاش بی‌وفقه با خود خلوتی داشت، روی به خالق بی‌نیاز می‌کرد و در حالی که اشک، چشمانش را فرا می‌گرفت، متضرعانه از خدای خویش می‌خواست که او را به این مقام و منصبی که بر آن نشسته بود، وابسته نکند تا نخست‌وزیر شد.

از همکارانی که سال‌ها با او سابقه آشنایی و رفاقتی نزدیک داشتند، مصرانه می‌خواست اگر احساس کردند، وی در رفتار همان رجایی گذشته نیست، به او یادآوری کنند. وی هیچ گاه نباید فراموش کند که "در گذشته در جنوب همین شهر پر از طاعت و معصیت، فرد دوره‌گردی بیش نبوده که بادیه می‌فروخته است". به مردم عشق می‌ورزید و خود را فرزند آنان می‌دانست و در پاسخ کسانی که به او می‌گفتند، بسیار پرکار است و برای خود وقت استراحت باقی نگذاشته است، می‌گفت: "به این مردم یک جان ناقابل بدهکار است و آماده است هر وقت زمان آن فرا برسد، آن را به آنان که بزرگشان می‌دانست، تقدیم کند."

یک بار که دوست نزدیک و مشاور صمیمی او ـ مرحوم کیومرث صابری ـ که وی را "گل آقایش" می‌نامید، پس از آنکه از او شنید در دیدار عمومی مردم در صحن حضرت معصومه (س) در قم در لا‌به‌لای جمعیت از شدت فشار در معرض جان دادن بوده است و دو نفر در دو جهت مخالف برای بوسه زدن بر صورت مهربانش، او را به طرف خود می‌کشیدند تا جایی که احساس می‌کرده است، دو دستش در حال جدا شدن از کتف است تا شنید که به او گفته شد، باید از نیروهای حفاظت بیشتری استفاده کند، هوشمندانه پاسخ داد: نه، بدون دست می‌شود زندگی کرد، اما بدون مردم نمی‌شود.

هرگز از بیت‌المال استفاده نکرد و به اطرافیان خود، اجازه انجام کمترین تشریفات درباره خود را نمی‌داد. یک بار که پاسدار محافظ وی به هنگام سوار شدنش به ماشین به نشانه احترام در ماشینی را که می‌خواست، سوار شود برای او گشود، با نگاهی به وی که از آن بوی رنجیدگی و ملامت استشمام می‌شد، در را بست و سپس خود آن را گشود و سوار شد.

برای معترضان و مخالفان خویش حق اعتراض، انتقاد و مخالفت قایل بود و از در مدارا با مخالفان خویش وارد می‌شد. بارها دیده شد، شئون رسمی و حتی شخصی و شخصیتی او از سوی برخی معترضان به روند امور به بدترین وجهی، چنان نادیده گرفته می‌شد که حتی اطرافیانش از تحمل دیدن آن عاجز می‌ماندند و در صدد مقابله یا معترض و اهانت کننده به او که عالی ترین مقام اجرایی کشور پس از امام بود، برمی‌آمدند؛ اما وی با لبخندی معنی‌دار و گاه با جدیتی خاص، از آنها می‌خواست از خود هیچ واکنشی نشان ندهند و با او مانند وی در نهایت مدارا رفتار کنند.

از قدرت عفو و گذشت بی‌نظیری برخوردار بود. وقتی در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب، نیروهای مردمی بازجو و شکنجه‌گر او ـ عضدی ـ را دستگیر و به مدرسه رفاه که وی در آن مسئولیت نگهداری از سران دستگیر شده رژیم شاهنشاهی را بر عهده داشت آوردند، زمانی که یکی از یاران دوران زندان با خوشحالی به وی گفت، "عضدی جلاد" دستگیر شد، باید او را به خاطر شکنجه‌ها و جنایت‌هایش در حق زندانیان سیاسی اعدام کرد، سخت برآشفت و سخن او را رد کرد.

وی حتی حاضر نشد شکنجه‌گر خود را ببیند و در برابر شکنجه‌های طاقت فرسایی که به او داده است، با او سخنی بگوید یا از خود واکنشی نشان بدهد. شهوت حرف زدن نداشت و در نهایت سادگی می‌زیست؛ ساده اما نظیف لباس می‌پوشید، با گام‌هایی استوار و شمرده راه می‌رفت. از آغاز زندگی، مناعت طبع خاصی داشت. آموزه‌های سال‌ها دوران تدریس او در دبیرستان‌های "کمال"، "قدس"، "میرداماد" و ... فراوانند.

وی در لا‌به‌لای تدریس درس ریاضی ـ که از شدت تسلط و تبحر در ارایه آن به دانش آموزان به عنوان معلم نمونه تهران برگزیده شد، اما در مراسم اعطای جایزه خود از دست وزیر آموزش و پرورش وقت که او را وابسته به رژیمی ستمکار می‌دانست، خودداری کرد ـ از شاگردان خود می‌خواست هیچ گاه و برای هیچ چیز دست خود را پیش کسی دراز نکنند و در تأکید بر این آموزه مهم بود که در سربرگ پرسش‌های امتحان ریاضی این شعر را می‌نوشت: «دست طلب چو پیش کسان می‌کنی دراز / پل بسته‌ای که بگذری از آبروی خویش».

در دوران اختلاف‌اندازی و کارشکنی‌های بنی‌صدر با یاران امام که امام برای اسکات از طرف‌های مقابلش ـ شهید بهشتی، رجایی، آیت‌الله خامنه‌ای هاشمی رفسنجانی و ... ـ خواسته بود برای مدتی از مصاحبه و سخنرانی در مجامع عمومی خودداری کند و با این ترفند می‌خواستند از نطق‌‌های اختلاف‌انگیز بنی‌صدر که در هر جایی که تریبونی می‌دید، از آن در راستای تضعیف خط امام و یاران او بهره می‌برد، جلوگیری کند و جو عمومی جامعه در حال جنگ را آرام نگاه دارند ـ هنگام حضور در جمع انبوه کارگران کارخانه کاغذ پارس هفت‌تپه در اطراف دزفول که بی صبرانه و مشتاقانه منتظر شنیدن صدای گرم و صمیمی و صادق او بودند، نه تنها در تبعیت از فرمان و توصیه امام هیچ سخنی نگفت، بلکه حتی در پاسخ به درخواست نماینده امام در پایگاه چهارم شکاری دزفول ـ رسول منتجب‌نیا که در این سفر افتخار همراهی او را داشت، و از او می‌خواست از حضور آن همه جمعیت استفاده کند، و دست‌کم چند کلمه توصیه و دعا کند، اظهار داشت، هرگز این کار را نخواهد کرد چون حتی چند کلمه دعا و توصیه، نوعی سخن گفتن و مغایر با توصیه و خواسته مرادش حضرت امام است.

چنان از اعتماد به نفس عجیبی برخوردار بود که وقتی در ماجرای بن‌بست معرفی و انتخاب نخست‌وزیری که مورد تأیید مجلس باشد، و بنی‌صدر که یاران همفکر خود را به مجلس معرفی کرده بود، یاران امام ـ که او را که در این زمان نماینده مردم تهران در مجلس بود، و وی را مرد عرصه‌ها و آموزه‌های سخت و بحرانی می‌دانستند و بر این باور بودند در برابر غرور و تکبرها و کارشکنی‌های بنی‌صدر، انقلاب را از گذرگاه سختی که در آن قرار داشت، به سلامت عبور دهد و به آینده‌ای روشن و مطمئن برساند ـ به او پیشنهاد نخست‌وزیری دادند؛ با انگیزه خدمت به مردم و نظامی که برای برپایی آن، سال‌ها شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسا دیده بود، بی‌درنگ پذیرفت.

هم در این راستا بود که دشمنان این ملت و آیین رجایی را برنتافتند و در بیست‌وهفتمین روز ریاست جمهوری‌اش ـ با آن رأی خیره‌کننده، بیش از رأی بنی‌صدر که آن همه به آن می‌نازید ـ انفجاری پدید آوردند تا به گمان باطل خویش در اراده آهنین امام و ملت، تزلزلی پدید آورند؛ غافل از آن که وی بارها در روزهای پایانی عمر خویش می‌گفت: در انتظار شهادت روز را به شب و شب را به روز می‌رساند؛ آرام و سبکبال به وصال محبوب و معشوق و معبود خود می‌رسد و شاهد مقصود را در آغوش می‌کشد. وی سرافرازانه اما مظلومانه به سوی ملکوت خویش بال و پر گشود
منبع : تابناک
دسته ها : مقالات
يکشنبه هشتم 6 1388
مقاله مهم رسول جعفریان:

احمدی نژاد بدنبال ایجاد درگیری میان گروههای اجتماعی است/او می خواهد نقش مرجعیت را ازبین ببرد

سیاست > دولت  - رسول جعفریان در مقاله بسیار مهمی به واکاوی مواضع احمدی نژاد پرداخت.

در این مقاله که در روزنامه حیات نو چاپ شده با اشاره به 4سال دولت اول احمدی نژاد آمده است:

- یک دوره چهار ساله طرح شعارها عدالت گرایانه با مدل خاصى بود که رئیس‌جمهور و مشاورانش طراحى کرده بودند. رفتن سراغ رجایى همان بازگشت را نوید مى‌داد. حذف نخبگان از صحنه که محصول دوره‌هاى بعدى بودند، زاویه دید این جریان را نشان مى‌داد و کار کردن با توده‌هاى مردم (با روش‌هاى مختلف درست یا نادرست) مدلى از رهبرى از نوع اول انقلاب بود. این در حالى بود که رهبرى روى نخبگان تکیه داشت اما رئیس‌جمهور اساسا به آنان باور نداشت.

- یک پدیده شگفت در آغاز تبلیغات دوره دوم ریاست جمهورى آقاى احمدى نژاد مطرح شد و آن انتقاد از سه دهه بعد از انقلاب بود. ایشان به طور مرتب از آن دوره انتقاد کرده و آن را اشتباه مى‌خواند در حالى که رهبرى در نماز جمعه، ضمن انتقادهایى که از مناظرات تلویزیونى کردند روى این مطلب انگشت نهاده، آن را نادرست خواندند. آیا این اختلاف نظر ساده بود؟

- در اینجا این پرسش مطرح است که آیا رویکرد رئیس‌جمهور صرفا انتقادى بود یا یک اقدام انقلابی؟ در صورتى که انتقاد از دوره گذشته فقط یک انتقاد از نوع انتقادهاى دیگر بود، مى‌توان گفت مسئله مهمى رخ نداده و آن حرکت بسا یک ضرورت تبلیغاتى بوده است. اما اگر این اقدام یک رویکرد انقلابى بوده، باید آن را مقدمه اقدامات مهم دیگرى دانست که باید در دوره دوم ریاست جمهورى ایشان رخ نماید. به نظر نویسنده این حروف، داستان یک اقدام تبلیغاتى صرف یا انتقادى نبود بلکه اشاره به آن بود که این 30 سال باطل، نادرست و محکوم بوده و مى‌بایست تحول تازه‌اى که در انکار و براندازى آن براى رفتن به یک مسیر تازه باشد، صورت گیرد.در میان مطالبى که پس از انتخابات مطرح شد، هیچ اظهار نظرى مانند اظهار نظر یار غار ایشان آقاى مشائى مؤید نظر ما نیست. وى گفت بیست میلیون از 24 میلیون رأى آقاى احمدى نژاد براى ایجاد تغییر بوده و تنها چهار یا پنج میلیون رأی، از آن سنت گرایان معتقد به انقلاب و متعلق به اصولگرایان انقلابى است. به نظر مشایى بیشتر مردم معتقد به نوعى انقلاب و دگرگونى هستند و رأى دادن آنان ناشى از انتقادهایى بوده است که احمدى نژاد نسبت به دوره پیش از خود داشته است. بنابرین او باید به طور بنیادى اوضاع را عوض کند. بر اساس چه مدلی، این چیزى است که باید در انتظار بیان آن ماند و طبعا ایدئولوژى نوظهورى خواهد بود.مسئله را از زاویه دیگرى هم مى‌توان مرور کرد و آن این که آیا اقدامات جدید آقاى احمدى نژاد در جهت جمع و جور کردن اوضاع و سازندگى و همکارى نهادها و ارگان‌هاى نظام و آرام کردن اوضاع است یا تحریک بیشتر و برهم زدن اوضاع و طرح مسائل جدید براى ایجاد درگیرى میان گروه‌هاى اجتماعی؟ ظاهر برخى از اقدامات نوع دوم را تائید مى‌کند.


- براى مثال، در صورتى که ایشان دنبال یک تغییر ساده بود مى‌توانست یک وزیر زن مطرح کند، اما طرح سه وزیر زن نشان از گرایش ایشان به نوعى تغییر بنیادین یا انقلابى است که حتى اگر عملى نشود مى‌تواند یک چالش مهم را در جامعه بین گروه‌هاى اجتماعى ایجاد کرده و آنان را رو در روى هم قرار دهد.حذف روحانیت از تصمیم‌گیرى‌هاى عمده، یکى از نشان‌هاى مهم ایدئولوژى جدیدى است که براى انقلاب آینده مورد نظر ایشان اهمیت دارد.

-  در این تحول، یکى از ارکان مهم آن است مرجعیت و روحانیت نباید نقش مهمى داشته باشد، بلکه در مدل جدید نوعى دینداران خاص که آگاهى‌هاى دینى خود را از مدل ترسیمى خود از قیام مهدى (ع) برگرفته‌اند نه استنباط‌هاى سنتى مراجع تقلید، رهبرى را در دست دارند. این که این دینداران از چه منبعى براى به دست آوردن این تصویر و ترسیم استفاده مى‌کنند مهم نیست. مهم آن است که این جماعت مستقیم یا غیرمستقیم ارتباط و اتصال با منابعى مناسب با ایدئولوژى خود دارند و براى هر چیزى نمونه‌اى از حکومت آینده مهدى موعود ارائه مى‌کنند (براى وزیر زن استناد به این که 50 نفر از یاران امام زمان زن هستند شد).

- به نظر مى‌رسد انقلاب جدیدى در راه بوده و آینده جامعه ایرانى نه آینده‌اى با ثبات بلکه متشتت و آکنده از اختلاف نظر خواهد بود. آنچه از سه ماه تا به امروز مطرح بوده است، حذف جریان اصلاح‌طلب بوده که خواسته مشترک بسیارى از افراد است اما به محض آن که موضوع اصلاح‌طلبانه حل شود و آنان ساکت شوند، منازعه تازه اى رخ خواهد داد که نمونه آن بین مرجعیت گرایان با دینداران بى باور به مرجعیت است که به تدریج رخ مى‌نماید. در این مسیر رهبرى در شمار گروه اول خواهد بود و در شرایط حذف اصلاح‌طلبان، در نخستین منازعه، میان آن گروه با ایدئولوگ‌هاى تازه به دوران رسیده درگیر خواهد بود.

-  همین که رهبرى معظم انقلاب در سخنرانى چهارم شهریور در تلطیف اوضاع پس از انتخابات تلاش کردند اما رئیس‌جمهور در سخنان پیش از خطبه‌ها در ششم شهریور سخن از دستگیرى رهبران مخالفان به میان آوردند نشان مى‌دهد که تفاوت‌هایى هست اما مهم تر آن که یکى تلاش براى آرام کردن اوضاع دارد و دیگرى تلاش براى آشفته کردن آن.

- به نظر مى‌رسد تغییر اوضاع به دو عامل بستگى دارد: نخست مواضع رهبرى معظم انقلاب که بتواند رئیس‌جمهور را در حد یک مدیر اجرایى درآورده و وقت و فرصت او را نه صرف طراحى و برنامه‌ریزى براى انقلاب سفید و نرم و احتمالا همراه با درگیرى و منازعه بلکه براى اداره کشور تنظیم کرده و جهت دهد. دوم مجلس که بتواند با ایستادگى برابر برنامه‌هاى انقلابى به این معناى جدید ایستادگى کرده و راه را براى رواج هر نوع بى ثباتى فراهم کند. این امر شامل نوع عجیب چینش کابینه و طرح‌هاى اقتصادى کلان دولت نیز هست که حتى اگر آن جماعت تدارکى براى برهم زدن کامل نظم اقتصادى نداشته باشند، به اعتراف بسیارى از کارشناسان ممکن است به چنین وضعیتى منجر شود. مطلبى که سایت آقاى توکلى اخیرا ضمنا مقاله‌اى نسبت به آن هشدار داد.

منبع : خبر آن لاین
دسته ها : مقالات - سیاسی
يکشنبه هشتم 6 1388
آقای رئیس‌جمهور، ماجراهای کوی و کهریزک هم سناریوی دشمن بود؟
حال این پرسش پیش می‌آید که این عناصر غیر خودی و دشمن، چگونه به اندرون امنیتی‌ترین نهادهای حکومت راه پیدا می‌کنند و در آنجا برای لطمه وارد کردن به دولت فعالیت می‌کنند؟ چگونه است فعالیت این غیر خودی‌ها، با وجود اینکه ما می‌دانیم غیر خودی و دشمن هستند، ادامه می‌یابد و تنها زمانی که رهبر انقلاب از وجود چنین اعمالی آگاه می‌شوند، دستور تعطیلی آن بازداشتگاه کذایی را صادر می‌کنند؟

چگونه می‌توان ادعا کرد، هر کژی و ناراستی که در نظام پدید می‌آید، کار دیگران و غیر خودی‌ها و عوامل برانداز آن است و اصولا ما منزه از هرگونه اشتباه و خطایی هستیم و هیچ اشتباهی در رخدادهای پس از انتخابات صورت نگرفته است؟!

از سوی دیگر، چگونه این غیر خودی‌ها، به اندرون امنیتی‌ترین نهادهای ما راه پیدا می‌کنند و در راستای سیاه‌نمایی دولت،  فعالیت می‌‌کنند و آنقدر قدرت دارند که بسیاری از بازداشتی‌ها را در اختیار خود می‌گیرند؟ اگر افرادی که در کهریزک آن اعمال را انجام دادند، از بیگانگان بودند، چرا تا هنگامی که رهبر انقلاب متوجه موضوع شدند و دستور تعطیلی آن را دادند، همچنان به کار خود مشغول بودند؟

به گزارش «تابناک»، روز گذشته، رئیس‌جمهور در خطبه‌های پیش از نمار جمعه تهران درباره عاملان حمله به کوی دانشگاه و جریانات بازداشتگاه کهریزک، اظهار نظر جالبی کرد: حوادث بدی اتفاق افتاد، جمعی از مردم آسیب دیدند حوادث بسیار تلخ بود، عد‌ه‌ای به کوی دانشگاه حمله و کارهای زشتی کردند، در برخی بازداشتگاه‌ها، اقدامات زشتی انجام شد، می‌خواهم اعلام کنم این کارهایی که در کوی دانشگاه و بازداشتگاه و امثال این انجام شد، اینها هم اجزای سناریوی دشمن بود، اینها به دست وابستگان به جریان براندازی انجام شد.

حال این پرسش پیش می‌آید که این عناصر غیر خودی و دشمن چگونه به اندرون امنیتی ترین نهادهای حکومت راه پیدا می‌کنند و در آنجا برای لطمه وارد کردن به دولت فعالیت می‌کنند؟ چگونه است فعالیت این غیر خودی‌ها، با وجود اینکه ما می‌دانیم غیر خودی و دشمن هستند، ادامه می‌یابد و تنها هنگامی که رهبر انقلاب از وجود چنین اعمالی آگاه می‌شوند، دستور تعطیلی آن بازداشتگاه کذایی را صادر می‌کنند؟ به عبارت دیگر، اگر رهبر انقلاب بنا بر گزارش‌های رسیده، بازداشتگاه کهریزک را تعطیل نمی‌کردند، آن وابستگان جریان‌های برانداز، هنوز در حال لطمه وارد کردن به حیثیت نظام بودند؟ رهبر انقلاب که خود دستور تعطیلی بازداشتگاه را صادر کردند و فرمودند که جنایاتی صورت گرفته است، آیا آنان را منتسب به عوامل بیگانه یا براندازان کردند؟

آیا این اظهارات تضعیف نیروهای انتظامی و پلیس این کشور نیست؟ آیا پلیس می‌پذیرد که در درون ساختار این نیرو که مسئولیت حفاظت از جان و مال و آبروی مردم را بر عهده دارد، عوامل براندازی این گونه رخنه کرده‌اند؟ مگر در نیروی انتظامی دایره حفاظت اطلاعات نیست که پیش از اینکه اخبار مجموعه تحت نظر آن به مقامات ارشد نظام برسد، با آن برخوردی قاطع کنند؟ آیا این نیروهای براندازی که در درون نیروی انتظامی وجود دارد، آنقدر قدرت دارند که همه بازداشت‌شدگان را در اختیار خود داشته باشند و بخواهند با آزار و اذیت آنان به نظام لطمه وارد کنند؟

آیا گاه آن نرسیده است که اندکی به خود بازگردیم و اگر عیب و نقصی به هر دلیلی در سیستم هست، به جای فرافکنی و انتساب آن به دیگران، در صدد رفع آن برآییم؟ آیا در صورت فرافکنی و سلب مسئولیت کردن مشکلات حل می‌شود؟

 به هر روی، موضوع بازداشتگاه کهریزک از دو حال بیرون نیست؛ یا مسئولان نیروی انتظامی از وجود چنین تخلفاتی آگاه بوده‌اند که در این صورت، باید بازخواست شوند و یا اینکه این جریان، جریان خودسری بوده که دور از چشم مسئولان نیروی انتظامی فعالیت می‌کرده‌اند که در این صورت، با نکوهش مسئولان نیروی انتظامی، توقع برخورد قاطعانه با آنان حسب امر رهبر انقلاب ضروری است.

اقدامی که خود دارای دو نفع است: نخست اینکه نهادهای امنیتی را که از قضا از حساس‌ترین نهادهای موجود در کشورند، از اتهام اهمال و خودسری تبرئه می‌کند و دیگر آنکه اندکی از دردهای افراد و خانواده‌هایی را که در این بازداشتگاه‌ها، آزار و اذیت شده‌اند می‌کاهد.

منبع : تابناک

دسته ها : مقالات - سیاسی
شنبه هفتم 6 1388
                                       فضیلت ماه رمضان در روایات  
 

ماه مبارک رمضان در حقیقت یکی از نعمات بزرگ پروردگار بوده که به منظور شستشوی وجود مان از گناهان به ما اعطاء گردیده است، لذا به هر خواهر و برادر با درک ماست تا از این لحظات گرانبها و از این شانس طلایی به منظور محو نمودن اشتباهات، خطاها و گناهانی که از ما سر زده است استفاده نماید ، و با باز گشت این ماه مبارک و پر فیض همزمان با آنکه از فواید طبی آن برخوردار می‌شویم، از فواید دنیوی و اخروی آن نیز مستفید گردیم. اینک در این مجموعه به امید آنکه گامی را در جهت پخش و گسترش احکام دینی خویش برداشته باشیم تعدادی از احادیث گرانمایه، حضرت رسول الله (ص) را جمع آوری نموده‌ایم تا همه از آن بهره‌مند شده و ما را نیز شامل دعاهای شبانه روزی خویش گردانند.

خوشا به حال آن خواهر و برادر که هر لحظه این ماه پر فیض و پر برکت را غنیمت شمرده و از آن در جهت مغفرت و بخشش گناهان‌شان استفاده نمایند و حسرت و افسوس به حال آن خواهر و برادری که با فرا رسیدن این ماه مبارک هنوز هم از خواب غفلت بیدار نگردیده و با بی‌تفاوتی و بدون احساس مسئولیت، به گناهان گذشته‌شان ادامه داده و از این شانس طلایی مستفید نمی‌گردنند.


رسول الله (ص) فرمود: خدای عزوجل می فرماید: هر عمل فرزند آدم برای اوست غیر از روزه که آن برای من است و من پاداش آنرا می دهم و روزه سپری است ( در مقابل دورخ یا گناهان ) و چون روز روزه، یکی از شما باشد ، باید ناسزا نگوئید، و فریاد نکشید و با کسی در گیر نشوید م اگر کسی او را دشنام داد و یا با او جنگ کرد باید بگوید: من روزه دارم و سوگند به ذاتی که جان مصطفی در ید اوست همانا بوی دهن روزه دار در نزد خداوند (ج) از بوی مشک نیکوتر است. و برای روزه‌دار دو شادی است که بدان شاد می‌شود، یکی که چون افطار کند، شاد میشود و دیگری که چون پروردگارش را ملاقات کند به روزه‌اش شاد می‌گردد.

این لفظ بخاری است و در روایتی از او آمده که روزه دار طعام، آشامیدنی و شهوت خود را از جهت من ترک میکند، روزه از برای من است و من بدان پاداش میدهم و حسنه به ده برابرش.

خدای عزوجل می‌فرماید: هر عمل فرزند آدم برای اوست غیر از روزه که آن برای من است و من پاداش آنرا می دهم و روزه سپری است (در مقابل دورخ یا گناهان)

در روایتی از مسلم آمده که هر عمل فرزند آدم چند برابر می‌شود نیکی به ده برابرش تا هفت‌صد برابرش - الله تعالی فرمود: مگر روزه که همانا از برای من است و من بدان پاداش میدهم - شهوت و طعام خود را به دستور من میگذارد و برای روزه دار دو شادی است یک شادی در وقت افطار ش و یک شادی در وقت ملاقات با پروردگارش و بوی دهن روزه دار در نزد خدای متعال از بوی مشک بهتر است.

ای مردم به شما ماه بزرگی رسیده. ماه مبارک، ماهی که در آن شبی است بهتر از هزار ماه. ماهی که خداوند روزه اش را فرض و قیام شبش را نفل قرار داده. کسی که به اجرای کاری نیکی تقرب جوید مانند آن است که فریضه را در ماه دیگری اداء نموده باشد. ماه صبر و ثواب صبر بهشت است، ماه دلجوئی است. ماهی است که روزی مومن در آن فراوان میشود. کسی که در آن روزه داری را افطاری میدهد، برای او با عث آمرزش گناهان و آزادی از آتش دوزخ میشود و به اندازهء اجر روزه دار به وی داده میشود بدون اینکه از ثواب روزه دار کاسته شود. گفتیم ای رسول خدا ، همگی ما توان افطار روزه دار را نخواهیم داشت. فرمود: این ثواب را کسی هم حاصل میکند که یک چشیدنی از شیر یا یک خرما و یا یک نوشیدنی آب به روزه دار بدهد و کسی که روزه داری را سیر می نماید، خدا او را از حوض من مینوشاند که تشنه نمی‌شود تا به بهشت داخل شود.

رمضان ماهی است که اولش رحمت، میانه اش مغفرت و آخرش آزادی از آتش است. کسی که بر زیر دستش در آن روز آسانی میکند، خدایش میامرزد و از آتش دوزخ آزادش میسازد.

برای شما ما مبارک رمضان آمده است که روزه ء آن را خداوند (ج) بالای شما فرض گردانیده که درین ماه دروازه های رحمت باز شده و دروازه های دوزخ بند میگردد و شیاطین بسته میشوند و در این ماه شبی وجود دارد که از هزاران ماه بهتر است و کسی که از خیر و برکت آن محروم گردد، در حقیقت کاملاً محروم گردیده است.

رسول الله (ص) در دههء اخیر رمضان اعتکاف نموده و می فرمود : شب قدر را در دههء اخیر رمضان جستجو کنید.

از عایشه روایت شده که گفت: گفتیم یا رسول الله (ص) اگر دانستم شب قدر کدام است در آن چه بگویم؟ فرمود بگو « اللهم انک عفو تحب العفو فاعف عنی » بار خدایا تو در گذرنده ای و گذشت را دوست داری پس از من در گذر.

کسیکه دروغگویی و عمل به دروغ پردازی را ترک ننمود، خدا به این حاجتی ندارد که وی خوردن و آشامیدن را ترک کند.

هرگاه روز روزه ء یکی از شما باشد، پس دشنام نداده و صدا بلند نکنید، و اگر کسی او را دشنام داد یا با او جنگ نمود باید بگوید : من روزه دارم.


رسول الله (ص) به چند دانه رطب ( خرمای تازه ) افطار می نمود. اگر خرمای تازه نمی بود، پس چند جرعه آب می نوشید.

رسول الله (ص) فرمود: خداوند عزوجل فرمود: محبوب ترین بندگانم نزدم کسی است که در افطار بیش از همه شتاب میکند.

رسول اکرم (ص) فرمود: فرق میان روزه، ما و روزهء اهل کتاب سحری کردن است.

سحری کنید زیرا در سحری ها برکت است.

چون رمضان آید، در های بهشت باز شده و در های دوزخ بسته گردد و شیاطین به زنجیر کشیده می‌شوند.

کسیکه یک روز از رمضان را غیر از رخصت و بیماری بخورد اگر تمام عمر خویش را روزه قضایی بگیرد آنرا جبران کرده نمی‌تواند.

رسول الله (ص) در رمضان تلاش و کوشش می کرد که در غیر آن نمی بود و در دهه ء اخیر رمضان سعی و کوشش می‌کرد که در غیر آن نمی نود.

رمضان ماهی است که اولش رحمت، میانه اش مغفرت و آخرش آزادی از آتش است. کسی که بر زیر دستش در آن روز آسانی میکند، خدایش میامرزد و از آتش دوزخ آزادش میسازد

روزه نیمه‌ی از صبر است و به همین دلیل مومن به آمدن ماه رمضان خوش می‌شود و سینه‌اش گشاده می‌گردد.

کسیکه بخاطر خداوند (ج) یک روز روزه میگیرد، خداوند او را به اندازه هفتاد سال از آتش دورخ دور میسازد.

هر آئینه در بهشت دری است که به آن ریان گفته میشود و روزه داران در روز قیامت از آن داخل میگردنند که هیچکس غیر از ایشان داخل نمیگردد. گفته میشود: روزه داران کجایند ، پس ایستاده میشوند و از آن کسی غیر از ایشان داخل نمی‌گردد و چون داخل شوند در بسته می‌شود و هیچکس از آن وارد نمی‌شود.

قال رسول الله (ص) :

إِنَّ ابواب السماء تفتح فى اول لیلة من شهر رمضان ولاتغلق الى آخر لیلة منه(1)

رسول خدا (ص) فرمود: درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مى شوند و تا آخرین شب بسته نمى شوند.

قال رسول الله (ص) :

اذا استهلَّ رمضان غلقت أبوابُ النار (2).

رسول خدا (ص) فرمود: هنگامى که هلال ماه رمضان پدیدار گردد, درهاى دوزخ بسته شود.

قال ابوجعفر(ع) :

لکلّ شىء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان(3).

امام باقر (ع) فرماید: براى هر چیزى بهارى است و بهار قرآن ماه رمضان است.

عن ابى الحسن على بن موسى الرضا(ع):

من قرأ فى شهر رمضان آیة من کتاب الله کان کمن. ختم القرآن فى غیره من الشهور (4)

امام رضا (ع) :

کسى که در ماه رمضان آیه اى از کتاب خدا(قرآن) را بخواند

.مانند کسى است که در دیگر ماه ها تمام قرآن را خوانده باشد.

 

منبع : بازیاب

دسته ها : مذهبی - احادیث - مقالات
شنبه هفتم 6 1388
نوشتاری از سوسن شریعتی؛ زولبیا بامیه را فراموش نکن

اعتماد، سوسن شریعتی: اصلاً معلوم نیست باید گریست یا خندید؟ اگر راست باشد که تاریخ دو جور تکرار می شود؛ تراژیک یا به شکل کمدی هر دو کار مجاز است. اما وقتی این دو موقعیت درهم می آمیزد شق سومی پیش می‌آید که مارکس حدسش را نمی زد و نامش می شود شق ملال آور تکرار تاریخ. وقتی خنده و گریه درهم می آمیزد، وقتی که هم اشک امانت نمی دهد و هم خنده نفست را بریده. تا به حال ندیده‌یی کسی را که از فرط گریستن می زند زیر خنده، آنقدر می خندد که فقط با یک سیلی می توان او را به حالت عادی برگرداند. وقتی شاهد اشکال دو گانه تاریخی بوده یی، دیگر با شکل ملال آور آن نمی دانی چه کنی الا همین واکنش؛ هیستری، درهم آمیختن خنده و گریه و بعد جیغ و فریاد تا اینکه کسی بیاید و به ضرب سیلی تو را به حالت اولیه برگرداند.

 کار دیگری هم می شود؟ تذکر دهی؟ چه تذکری که تا به حال داده نشده باشد. افشا کنی؟ صدایش بر سر هر کوی و برزن است. آگاهی بخشی کنی؟ ای امان از این چاه ویل جهل که هر چه در آن بریزی، گودتر می شود. وقتی فرزند انقلاب و فرزند نظام و فرزند اصلاحات را می بینی که ردیف در کنار هم به جرمی مشترک نشسته اند، سر در گریبان باشند یا نحیف و تکیده یا مضطرب و پریشان یا دست آخر توبه کار، به جز گریستن چه می توانی بکنی؟ وقتی می بینی که هابرماس و ماکس وبر و... با اغتشاشگران پیر و جوان هم پرونده می شوند و الساعه است که به جرم اغتشاش از صحنه دانشگاه ها پاک شوند و به همراه آنها مدرسان، جز خندیدن چه می توانی بکنی؟ وقتی می شنوی که مجرم ردیف اول علوم انسانی و جامعه شناسی است و این اومانیست های مشکوکی که دور از چشم نیروهای امنیتی نرم خزیده‌اند زیر پوست شهر و جامعه و مسوولان ما را 30 سال پس از انقلاب فرهنگی سورپریز کرده‌اند یا اینکه از رادیو می شنوی که دارد از دانشجویان خنگ شهرستانی از همه جا رانده شده و عقده‌یی نسبت به علوم دقیقه صحبت می کند که به همه این دلایل آسیب پذیرند و از سر عقده می ریزند تو خیابان جز قهقهه زدن چه باید کرد؟ وقتی می شنوی و همه مسوولان نظام بر سر آن وفاق دارند که در بازداشتگاه ها جرم های بسیاری اتفاق افتاده و باید خاطیان به سزای اعمال شان برسند و در همین حال همه کسانی که از این جرائم پرده برداشتند نیز باید مجازات شوند دیگر به جز هیستری هیچ راهی نمی ماند.

خنده و گریه را درهم بیامیز و آنقدر جیغ بکش تا یکی سر رسد و تو را برگرداند به حالت اولیه. حالت اولیه؟ حالت اولیه چیست؟ حالت اولیه بدل شدن به موجودی است که زمانی دارد برای گریستن، زمانی برای خندیدن، جدا جدا می خندد و جدا جدا می گرید، موقعیت ها را درهم نمی ریزد و این نامش می شود زندگی. یک سیلی کافی است. یک سیلی ضروری است اگر نه محکوم می شوی به جنون و همه جا در کوی و برزن همگی به یکدیگر نشانت می دهند، آدمی که همین جور سرگردان با خودش می خندد و با خودش می گرید و جیغ می زند و... اما اگر آن سیلی را کسی نبود که بزند، خودت بزن تا هوشیاری. مبادا قاطی کنی.

اگر دیوانه شدی هیچ کس به کمکت نخواهد آمد. این را از روی تجربه می گویم. خودت، خودت را درمان کن. رنج هایت را به رو نیاور. مبادا، مبادا خوف کنی. مبادا بگذاری غم بیاید و همه طاق های زندگی ات را بگیرد. نگذار بشود هم خانه تو و همزاد تو و... مبادا بشوی مثل ما قدیمی ترها؛ سوگوار همیشگی مرده هایی بی کفن و دفن. مرده ها نمی گذارند زنده ها زندگی کنند. هر نسلی، هر طیف و طایفه یی مرده های خودش را دارد و سوگ‌های خودش را. مرده هایی بی کفن و دفن که در میان ما می چرخند و از ما می خواهند فراموش شان نکنیم. مرده های جنگ در برابر مرده های شهر. مرده های... حالا معلوم می شود چطور نوستالژی دست از سر این ملت بر نمی دارد. نه. چطور است که این ملت همیشه سوگوار موفق نمی‌شود دست از سر مرده هایش بردارد. دست از سر خاطراتش. هیچ وقت فرصت پیدا نمی‌کند مرده هایش را به خاک بسپارد. تا می آید سوگ را به کناری بگذارد، کینه ها را فراموش کند، باز مرده هایی جدید و کینه هایی تازه. هر طیف و طایفه یی مرده های خودش را دارد و تا می آید فراموش کند و راه جدیدی را پی گیرد باز زخمی جدید و خونی که مابین قرار می گیرد. نه می تواند ببخشد نه می تواند فراموش کند. تو اما به مرده هایت اگر می خواهی وفادار باشی به آیین آنها که پر از ترانه و ترنم و غزل بود وفادار باش. بر سر مزارشان اگر می روی ترانه و ترنم و غزل را از یاد مبر. بزرگ ترها اشتباه شان را تکرار کردند.

جامعه‌یی را که می رفت فراموش کند یا به رو نیاورد از نیمه راه برگرداندند. تو را نیز سوگوار کردند. همین تویی را که تازه داشت یاد می گرفت زندان ها را موزه کند و یک روز در هفته را به توریسم در زندان ها اختصاص دهد. تو اشتباه نکن وگرنه باز جدال اشباح نخواهد گذاشت زندگی ادامه یابد و امکان معاشرت را از ما خواهند گرفت. هر طیف و طایفه یی مرده های خودش را دارد و خواهان احقاق حقوق آنها خواهد شد.

جامعه‌یی با ایمان های موازی و رنج های موازی و در نتیجه خواهان انتقام. دوباره چقدر زمان لازم خواهد بود تا فراموشی بیاید. اما یادت نرود، زندگی مگر نه اینکه ادامه دارد. چند لحظه یی زندگی متوقف شد؟ دستور ایست دادی؟ زندگی را ایستاندی... زندگی را باید هر از چندی ایستاند تا از چگونگی اش پرسیده شود، از آدم ها و نسبت ها. اما مبادا این ایست ناگهانی عادت ثانوی ات شود. حتی اگر لازم باشد ادا درآوری. ادا درآور تا نشان دهی که زندگی ادامه دارد، کافی است به رو نیاوری. خودت را بزن به نشنیدن. برو جلسات نقد و بررسی ادبیات. جلسات شهر کتاب درباره این یا آن فیلسوف... از سر کوچه فیلم هایی که هرگز ندیدی بگیر و نگاه کن. نشد سری بزن به کانال های تلویزیون ویژه ماه مبارک رمضان. ببین چه زیبا در ستایش قدس و رحمت می گویند. گوش کن، حال کن... برو افطاری. هر کی دعوتت کرد برو. دعوتت هم که نکردند از سر کوچه اش رشته داغ با سیر بخر و بخور. زولبیا بامیه. مطمئن باش حالت بهتر می شود.

اصلاً بشین پای بحث های فلسفی در صدا و سیما اگر اهل فلسفه یی یا کلاس های مولوی شناسی اگر با ادبیات عرفانی حال می کنی یا نقد فیلم شبکه چهار... اصلاً دو قدم مانده به صبح را گوش کن. همه اش خوبه. فقط کافی است 30/8 را نبینی. هر وقت زمان خبر شد کانال را عوض کن. خبر را رها کن، نظر را بچسب. کمی صبر کنی باز تلویزیون جلسات بحث و نقد اندیشه های همین متفکرانی که پیگرد قضایی می شوند را در شهر کتاب پخش خواهد کرد. نگران نباش. بعدتر ها یادشان خواهد افتاد که هابرماس، منتقد لیبرال دموکراسی است و با لائیسیته مدل فرانسوی مشکل دارد. با عقلانیت ابزاری هم همین طور و بعید نیست سری از سرها درآورد. بعدترها باز یادشان خواهد آمد که می شود به هر ترتیبی شده به کمک ماکس وبر زیر آب مارکس را زد. یادشان خواهد آمد که مارکس و هابرماس و بسیاری چون او را می شود برای از خانه راندن لیبرال ها وارد میدان ساخت. آن موقع تو دیگر لازم نیست از اینکه دانشجوی علوم انسانی هستی خجالت بکشی، آن موقع هیچ کس به تو به عنوان عنصری مشکوک و عقده یی و عقب مانده ذهنی نگاه نخواهد کرد، تو را مجرم نخواهد خواند فقط به این دلیل که کتاب هایی را خوانده یی که وزارت ارشاد مجوزش را صادر کرده... تا آن موقع بزرگ تر شده یی، بالغ تر شده اند، پیرتر شده ایم... تا آن موقع فقط مراقب باش روانی نشوی. بگذار زمان بگذرد. ای کاش زمان بگذرد. آیا زمان، زمان ما می گذرد؟

منبع : پارلمان نیوز

دسته ها : ادبی - مقالات - سیاسی
شنبه هفتم 6 1388
                                              تولدت مبارک آقای قالیباف!
مرتضی طلایی
برای نوشتن این یادداشت، هر چه ورزش فکری کردم در هیچ جایی از دفتر حافظه بیاد نیاوردم که آقای محمدباقر قالیباف در کدام روز از کدام ماه کدام سال به دنیا آمده است اما در شهریور ماه می‌خواهم تولدش را به او تبریک بگویم!

از شهریور 84 تا شهریور 88، چهار سال می‌گذرد و این 4 عدد سال‌هایی است که ایشان سکان هدایت شهرداری تهران را در دست گرفته است.

نگارنده بنا به وظیفه مقدس نمایندگی و شأن نظارتی که بر اعمال شهرداری و مدیرانش دارد همواره بر این امر پای فشرده و مکرراً بر توسیع نظارت شورا که همان نظارت مردمی است تأکید ورزیده است اما نمی‌خواهم و نباید که این موضوع موجب شود چشم بر ترقی کم‌نظیر مدیریت شهری و گذار آن از سازمانی صرفاً خدماتی به سوی سازمانی اجتماعی بربندم.

شهردار تهران چه در زمان مسئولیت‌های گذشته علی‌الخصوص فرماندهی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران و چه در مسئولیت فعلی نشان داده است که مدیری انسان‌گرا است. انسان‌گرایی، نه ترجمه‌ای از اومانیسم که به معنای اسلامی آن توجه به ابعاد فرهنگی، معنوی و مادی حیات انسان به صورت توأمان و پیشبرد اهداف عالی آن در روندی مهندسی شده است.

تجربه نیروی انتظامی نشان داد استفاده از ظرفیت‌های مشارکت مردمی، نظارت ایشان و نقش‌دهی موثر در ایفای مأموریت‌‌های یک سازمان انتظامی ـ امنیتی تا چه میزان، اعتماد، کارایی و تحکیم پایگاه اجتماعی آن سازمان را توسعه و قوام بخشید و مدیر موفق آن نهاد از شهریور 84 با پای گذاردن در شهرداری به بسط ان تجربه موفق اما این بار در بستری کاملاً اجتماعی پرداخت، از این رو نگارنده شهریور ماه را تولدی جدید برای شهردار موفق و محبوب تهران می‌داند هرچند هرگز و برای لحظه‌ای نباید چشم از افق‌های بلندی که هنوز تا رسیدن به آن راه فراوانی مانده برداشت و از آسیب‌ها، ضعف‌ها و مشکلات در مدیریت شهر تهران به بهانه غرور‌آفرین بودن دست آوردهای امروز صرف نظر کرد اما انصاف نیست که از تغییرات مثبت محسوس و ابتکارهای فراوان مدیریتی در این برهه چهار ساله به سادگی گذر کنیم.

امروز مردم و شهروندان شهر تهران حضور مدیریت شهری را در شئون و صحنه‌های مختلف زندگی روزانه احساس می‌کنند. ترافیک هنوز آزاردهنده است اما کیست که بتواند نقش موثر BRT (سامانه اتوبوس های تندرو) و توسعه شتابان حمل‌ونقل ریلی (مترو) علی‌رغم تمام فشارها و مشکلات را انکار نماید یا از کنار بزرگراه‌سازی‌های سریع بی‌تفاوت گذر کند؟

پروژه‌های نیمه تمامی چون برج میلاد و تونل رسالت که سال‌ها چون زخمی ناسور بر تن شهر مانده بودند با اتمام سریع و آبرومند، زینتی شدند برای شهر، شبکه سازی‌های اجتماعی در قالب غنچه‌های شهر، شهردار خانواده، شهردار مدرسه و ... تعامل با شهرداری را به فرهنگ شدن نزدیک کرد و تعامل مثبت و عملگرایانه شهرداری با شورایاران، فرهنگ اداره شورایی شهر را شکوفایی بیشتری بخشید. شفاف سازی حساب‌های مالی، ساماندهی شرکت‌ها و موسسات پرتعداد تابعه شهرداری،افزایش سرانه فضاهای فرهنگی ، تسریع روند توسعه جنوب تهران برای کم شدن فاصله شمال و جنوب، توسعه مبادلات بین‌المللی و برگزاری اجلاس شهرداران آسیایی، یافتن منابع سرمایه‌گذاری خارجی، توجه به هویت معنوی شهر و توسعه مسجد محور محلات، اهتمام به هویت محله‌ای و کارکردهای همبستگی ساز محلات نه به عنوان کالبد صرف که به عنوان مجموعه‌ای ذی‌روح و بالنده، توسعه ورزش شهروندی، پروژه های بلند پروازانه مانند تونل توحید و ... مواردی متعدد از این دست، نقاط افتخار آمیزی هستند که از رهگذر مساعی و همکاری میان شهرداری و شورای اسلامی شهر تهران فراچنگ آمده است.

اما نقش مؤثر و مهم شهردار تهران به عنوان مدیری اجتماعی، خلاق، الگو محور، جهادی ، علمی، پایبند به تجربیات موفق، بلندنگر و کارآمد در این موفقیت‌ها غیرقابل انکار است.

راه پیش روی توسعه و تعالی شهر تهران هنوز دراز و پرپیچ و خم است اما با تکمیل و تعمیق سه ضلعی مردم، شورا و مدیران شهری و ادامه تعاملات منطقی در عین نظارت دقیق می‌تواند تهران را شهری شادتر، امیدوارتر و مناسب‌تر برای زندگی نماید. تهران فقط یک شهر نیست که نمادی از کل ایران و صحنه‌ای برای نمایش کارآمدی است.

آقای قالیباف! شهردار تهران! تولدتان مبارک و امیدوارم در سالگرد آغاز مدیریت صرفاً اجتماعی‌تان برای خدمت به مردم تهران موفق‌تر از پیش باشید.
دسته ها : مقالات
شنبه هفتم 6 1388
X