سیره و سیمای امام حسن مجتبی علیه السلام |
«انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر. ان شانئک هو الابتر» نخستین مظهر و نشانهی کوثر که بر دامان پاک فاطمهی اطهر (سلام الله علیها) پا به عرصهی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانهای از تجلی مقدسترین پدیدهای که از خجستهترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گردید. همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامتبه ظهور پیوست ومعجزهی بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان» . (1) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمهی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوهای برافلاکیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهرهای زهرایی که عصای فرعون کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زندهی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوی جهان جهتیافت و با همهی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالتبخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جدهی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما السلام آرمیده است. (2) امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار داراییاش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد
تولد و کودکی امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظهی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل میشد، میشنید و همه را حفظ میکرد و وقتی به خانه میرفتبرای مادرش میخواند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل میکرد و علی علیه السلام به شگفتی میپرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه میفرمود: از حسن علیه السلام شنیدهام. (4) به داستانی در این مورد توجه کنید: درس اخلاق از امام مجتبی علیه السلام خواستند که سخنی و مطلبی دربارهی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود: هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله میبرد حاجتش رد نمیشد و هرچه در توان داشتبرای رفع نیاز مردم به کار میبرد و شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد میکند. (6) امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ میکرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقهی حقیقی که به وی داشت همهجا سخن میگفت. آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است: «هر کس میخواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند» . (7) «حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفتهام». (8) روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد» . (9) یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله میگوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش میکشید و میفرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار» . (10) هر کس میخواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند روزی پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شدهای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است» . (11) شبی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشاء میخواند و سجدهای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحتبودم که پیادهاش کنم. (12) انس بن مالک نقل میکند که: رسول الله صلی الله علیه و آله دربارهی امام حسن علیه السلام به من فرمود: ای انس! حسن فرزند و میوهی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (13) زینب دختر ابو رافع میگوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود: «شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم» . (14)
اسوهی بزرگواری مورخین نوشتهاند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی میگذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحشهایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر میکنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنهای سیرت میکنیم، اگر برهنهای میپوشانیمت، اگر نیازی داری، بینیازت میکنیم، اگر از جایی رانده شدهای پناهت میدهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده میکنیم، هماینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که اینجا هستی مهمان مایی... مرد شامی که این همه دلجویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت: «شهادت میدهم که تو خلیفهی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر میداند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا میدانم. آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)
اسوهی ایثارگری تاریخ نگاران نوشتهاند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار داراییاش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (16) امام حسن علیه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دلهای دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دستخالی برگردد. در همین مورد نقل کردهاند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافهی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پولهایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (17) حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفتهام
امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر ... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الاخرون بعمل... (18) «شب گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به پایی او نیست... و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت. پدرم در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوختهای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشتبا آن خدمتکاری بگیرد. در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند. سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانوادهای هستم که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که میفرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..» . (19) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم [ اهل بیتم] ; و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزاییم» . بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است. سپس بر جای خود نشست. در این هنگام «عبدالله بن عباس» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید! مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس امام علیه السلام خطبهای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20) . امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و با آنها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آنها قبول کردند (21) . در ضمن امام علیه السلام نامهای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر ادارهی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیتبرخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (22) . معاویه در پاسخ امام نوشت: ... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول میدهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیتالمال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (23) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعتبا امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبتبه قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیتخودش به دست همسرش «جعده» زهر خورانده شد و به جای این که نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد. امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (25) . 1) الرحمن، 19، 20 و 22. 2) با استفاده از مقدمهی مترجم کتاب زندگانی امام حسن علیه السلام تالیف باقر شریف القرشی. 3) تاریخ خلفاء، ص 73، سیوطی - دائرة المعارف بستانی واژهی حسن. 4) ترجمهی زندگانی امام حسن، ص59، باقر شریف القرشی. 5) همان، ص60. 6) اسد الغابه، ج2 ص185. 7) البدایة والنهایة، ج8 . 8) الاستیعاب، ج2. 9) مسند احمد حنبل، ج5 ص44. 10) البدایة والنهایة، ج8. 11) صواعق المحرقة، ص280- حلیة اولیاء، ص226. 12) الاصابه، ج2. 13) کنز العمال، ج6 ص222، متقی هندی. 14) ترجمهی اعلام الوری ص304، طبرسی. 15) ستارگان درخشان، ص42، محمد جواد نجفی. 16) تاریخ یعقوبی، ج2 ص215- اسد الغابه، ج2 ص13، تذکره سبط بن جوزی، ص196. 17) ستارگان درخشان، ص46. 18) ارشاد مفید، ص348- جلاء العیون مجلسی، ص378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353. 19) شوری / 23. 20) زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ص543، عماد زاده . 21) جلاء العیون، ص378 . 22) ارشاد مفید، ص350 . 23) نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج16، ص35 . 24) پیشوای دوم، ص28 . 25) آفتابی در هزاران آیینه، ص119، جواد نعیمی. نویسنده: سید عباس رفیعی پور منبع: پایگاه حوزه |
غلامعلى رجایی: در سال 82 که صلاحیت بهزاد نبوى براى نمایندگى مجلس شوراى اسلامى مثل خیلىها از جمله همسر شهید رجایى و... رد شده بود این حادثه تلخ بر من و خیلىها که کم و بیش بهزاد را و نقش او را در زندان و در دولت تام و تمام شهید رجایى را به او مىدانستند و مىشناختند – گران آمد. این گرانی! موجب آن شد تا به یکى از خاطرات مرحوم کیومرث صابرى (گل آقاى ملت ایران) که در بازگویى خاطراتش درباره شهید رجایى در دو جلسه با من در میان گذاشت پناه ببرم و از زبان گلآقا، بهزاد را آنگونه که شهید رجایى معرفى کرده بود به خوانندگانى که او را نمىشناسند و کمتر مىشناسند بشناسانم که در روزنامه یاس نو منتشر شد.
پس از نقل این خاطره روزنامه کیهان به میدان آمد و به حریم گلآقا تاخت و همین تاختن باعث شد گلآقا در اقدامى شرافتمندانه زوایاى دیگرى از حمایت شهید رجایى از بهزاد نبوى را با من در نامهاى که به من نوشت در میان بگذارد. البته براى همیشه با عباراتى که در نامهاش آورد مرا شرمنده محبتهاى خود کرد.
خاطرهاى که گلآقا براى من تعریف کرد
در جریان لانه جاسوسى ما که از نزدیک با آقاى رجایى ارتباط داشتیم مىدانستیم آقاى رجایى چه دیدگاهى دارد وقتى قضیه آزادى گروگانها مطرح شد من که از زاویه منافع دولت به این قضیه مىنگریستم به آقاى رجایى گفتم یک عده دانشجو رفتهاند و عدهاى جاسوس گرفتهاند که به تبع آن به مملکت ما فوائد و زیانهایى رسیده است حالا براى چه دولت باید برود و این قضیه را حل کند که تبعات آن دامنگیر دولت بشود که فردا مخالفان سیاسى بگویند آزادى گروگانها به منافع ملى کشور ضربه زده بعد به آقاى رجایى گفتم شما چرا باید زیر این بار بروید؟ تا این را گفتم پاسخ داد چرا تن زیر بار این ندهیم؟ یک پیرمردى است اسمش امام خمینى است که رهبر این انقلاب است و ما هم مرید او هستیم حالا که نظر ایشان این است ما باید برویم و به ایشان کمک کنیم. ما باید روى این انقلاب حیثیت خودمان را بگذاریم. در جمع ما آقاى بهزاد نبوى هم حضور داشت که همان نظر آقاى رجایى را داشت. از ایشان پرسیدم تو هم با آزادى گروگانها مخالف هستی؟ گفت بله. پس از این صحبت، این دو بزرگوار بلند شدند و خدمت امام رفتند و من هم با التهاب خاصى در نخستوزیرى منتظر بودم تا ببینم نتیجه این ملاقات چه مىشود و کمتر کسى هم مىدانست که اینها کجا و براى چه کارى رفتند. وقتى دو نفرى از جماران برگشتند بهزاد تا مرا دید از ته سالن گفت صابرى ببین تو به عنوان یک نویسنده شاهد باش قرار است ما کارى بکنیم که فردا به من خواهند گفت وثوقالدوله ایران! ولى تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را مىکنیم. من به بهزاد گفتم حالا تو نروى و این عبارت وثوقالدوله را به خبرنگاران بگویى که اتفاقا گوش نکرد و رفت و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت. در این قضیه من شاهد بودم که این دو نفر زیر فشارهاى وحشتناک مخالفین قرارگرفتند ولى خیلى سعى کردند که ذرهاى گرد و خاک حل این مسئله به دامن امام ننشیند و من متاسف هستم که بهزاد نبوى هم شهید نشد تا بماند و یک عده بىتقوا به نام حمایت از ولایت ایشان را متهم بکنندکه تو چرا بیانیه الجزایر را اینجورى امضا کردی.
به ایشان گفتم بمیرم الهى من شاهد بودم که تو تا لحظه آخر مىگفتى با این کار مخالفى و من این را مىفهمم. آقاى رجایى گفت چى چى را مىفهمى این کافى نیست بهزاد سیاسى است تو باید در تاریخ این را بنویسى و من حیثیت بهزاد را در این زمینه به دست تو سپردهام. مبادا در آینده زنده باشى و عدهاى بگویند بهزاد نبوى رفت و مسئله گروگانها را اینجورى حل کرد. صابری، خدایى مسئله را امام حل کرد و بهزاد اطاعت کرد. به آقاى رجایى گفتم تو هم که همهاش مىگویى بهزاد، بهزاد! با این جور دفاع کردن ممکن است شخصیت خودت هم زیر سوال برود! آقاى رجایى گفت باشد تو نمىخواهد از من دفاع کنى ولى در مورد بهزاد من به تو وصیت مىکنم. پرسیدم امام در این رابطه به شما چه فرمودند؟ آقاى رجایى گفت ما اول همه حرفها و نظراتمان را از اول تا آخر گفتیم سپس ایشان فرمودند آقایان شما گروگانها را مانند یک انار تصور کنید اگر این انار را فشار دادید و آب آن را گرفتید با بقیه آن چه مىکنید؟ گفتیم دور مىریزیم. فرمودند: خب حالا قضیه گروگانها هم همین طور است. شما استفادهتان را از آن بردهاید. ما توضیح دادیم که منافع ما این طور است و دشمن هم به دنبال نابودى انقلاب است فرمودند شما بروید و این کار را بکنید.
نامهاى که گل آقا پس از درج این خاطره و حملات کیهان به او، به من نوشت:
برادر عزیزم جناب آقاى غلامعلى رجایی
با سلام
در صفحه دوم روزنامه کیهان امروز یکشنبه 30/10/82 نامم را در ستون «خبر ویژه» دیدم و سپس مقاله شما را در صفحه سوم روزنامه یاس نو همین امروز خواندم! در باب شخصى موسوم به بهزاد نبوی- که خدا بگویم چکارش کند!- خاطره یا خاطراتم با شهید رجایى (رضوانالله تعالى علیه) البته به همان یکى منحصر نیست.
در آن روزهاى سخت و توفانی، شخصیت و حیثیت بهزاد از چند سو، آماج حمله بود و من پیوسته متعجب بودم که او چرا عین خیالش نیست. روزى همین جمله را به شهید رجایى گفتم. گفت: «حالا ایام خوش بهزاد است!» و خدا را شکر مىکنم که مثل تو نیست که تا چیزى دربارهات مىگویند تعادلت به هم مىخورد! پوست بهزاد کلفت است، دعا مىکنم کلفتتر شود!»
آقاى غلامعلى رجایى عزیز،
شما هر چه از آن خاطرات من (که سالها پیش ثبت شده است و به آن اشاره کردهای) استفاده کنی، مجاز و مختارى در راستاى بهزاد نبوى هم که مشاورى امین و مستشارى مومن براى شهید رجایى تا آخرین لحظه حیات آن بزرگوار بود. شهادت مىدهم که اعتماد شهید رجایى به او، واجد صفت «صددرصد» بود و من به یاد نمىآورم که آن شهید این عبارت «صددرصد» را جز درباره بهزاد گفته باشد. مگر یک بار و در جلسهاى در وزارت کشور و در حضور حضرات آیات مهدوى کنى و محمد یزدى و خود بهزاد و صاحب این قلم (شهید اشراقى هم مىبایست در آن جلسه حاضر مىبودند که تا لحظهاى که من در آن جلسه حضور داشتم، نیامدند) و درباره این نفر دوم هم که لفظ صددرصد را به کار بردند. لابد در همان خاطرات ثبت شدهاى که به آن اشاره کردهای، نام بردهام و اگرنه، لابد در جاى دیگرى ثبت است!
باری،
من این روزها کارى به کار سیاست ندارم اما در روزهایى هم که کارى به کار سیاست داشتم، این تفاوت عمده را با بهزاد داشتم که وقتى در جایى شخصیت و حیثیتم را هدف مىگرفتند دچار لکنت زبان مىشدم و اگر فقط یک درجه به میزان حمله مىافزودند پاک لال مىگردیدم! حال آنکه اگر همین کار را صد درجه بیشتر (به مقیاس این روزها!) با بهزاد مىکردند تازه نطقش باز مىشد! در سالهاى 59 و 60 اینجورى بود و اینجورى بودم. حالا هم که 20 سال و اندى از آن روزها مىگذرد، توفیرى حاصل نشده است و همانیم که بودیم. اجمالا شما در نقل خاطراتى که از من ثبت کردهای، در هر شرایطی، مجاز و مختاری، فقط التفات بفرما که نقل بعضى چیزها در بعضى وقتها، ما را که زمانى گل آقاى ملت ایران بودهایم، از بلبلزبانى به لالمانى دچار مىکند! والا حق بهزاد بر این قلم در روزهاى لازم، خیلى بیش از این حرفهاست. بنا به وصیت آن شهید به صاحب این قلم درباره شخصى موسوم به بهزاد نبوى که... (خدا بگویم چکارش کند)!
ارادتمند و دوستدار : گل آقا
منبع : پارلمان نیوز
در این مقاله که در روزنامه حیات نو چاپ شده با اشاره به 4سال دولت اول احمدی نژاد آمده است:
- یک دوره چهار ساله طرح شعارها عدالت گرایانه با مدل خاصى بود که رئیسجمهور و مشاورانش طراحى کرده بودند. رفتن سراغ رجایى همان بازگشت را نوید مىداد. حذف نخبگان از صحنه که محصول دورههاى بعدى بودند، زاویه دید این جریان را نشان مىداد و کار کردن با تودههاى مردم (با روشهاى مختلف درست یا نادرست) مدلى از رهبرى از نوع اول انقلاب بود. این در حالى بود که رهبرى روى نخبگان تکیه داشت اما رئیسجمهور اساسا به آنان باور نداشت.
- یک پدیده شگفت در آغاز تبلیغات دوره دوم ریاست جمهورى آقاى احمدى نژاد مطرح شد و آن انتقاد از سه دهه بعد از انقلاب بود. ایشان به طور مرتب از آن دوره انتقاد کرده و آن را اشتباه مىخواند در حالى که رهبرى در نماز جمعه، ضمن انتقادهایى که از مناظرات تلویزیونى کردند روى این مطلب انگشت نهاده، آن را نادرست خواندند. آیا این اختلاف نظر ساده بود؟
- در اینجا این پرسش مطرح است که آیا رویکرد رئیسجمهور صرفا انتقادى بود یا یک اقدام انقلابی؟ در صورتى که انتقاد از دوره گذشته فقط یک انتقاد از نوع انتقادهاى دیگر بود، مىتوان گفت مسئله مهمى رخ نداده و آن حرکت بسا یک ضرورت تبلیغاتى بوده است. اما اگر این اقدام یک رویکرد انقلابى بوده، باید آن را مقدمه اقدامات مهم دیگرى دانست که باید در دوره دوم ریاست جمهورى ایشان رخ نماید. به نظر نویسنده این حروف، داستان یک اقدام تبلیغاتى صرف یا انتقادى نبود بلکه اشاره به آن بود که این 30 سال باطل، نادرست و محکوم بوده و مىبایست تحول تازهاى که در انکار و براندازى آن براى رفتن به یک مسیر تازه باشد، صورت گیرد.در میان مطالبى که پس از انتخابات مطرح شد، هیچ اظهار نظرى مانند اظهار نظر یار غار ایشان آقاى مشائى مؤید نظر ما نیست. وى گفت بیست میلیون از 24 میلیون رأى آقاى احمدى نژاد براى ایجاد تغییر بوده و تنها چهار یا پنج میلیون رأی، از آن سنت گرایان معتقد به انقلاب و متعلق به اصولگرایان انقلابى است. به نظر مشایى بیشتر مردم معتقد به نوعى انقلاب و دگرگونى هستند و رأى دادن آنان ناشى از انتقادهایى بوده است که احمدى نژاد نسبت به دوره پیش از خود داشته است. بنابرین او باید به طور بنیادى اوضاع را عوض کند. بر اساس چه مدلی، این چیزى است که باید در انتظار بیان آن ماند و طبعا ایدئولوژى نوظهورى خواهد بود.مسئله را از زاویه دیگرى هم مىتوان مرور کرد و آن این که آیا اقدامات جدید آقاى احمدى نژاد در جهت جمع و جور کردن اوضاع و سازندگى و همکارى نهادها و ارگانهاى نظام و آرام کردن اوضاع است یا تحریک بیشتر و برهم زدن اوضاع و طرح مسائل جدید براى ایجاد درگیرى میان گروههاى اجتماعی؟ ظاهر برخى از اقدامات نوع دوم را تائید مىکند.
- براى مثال، در صورتى که ایشان دنبال یک تغییر ساده بود مىتوانست یک وزیر زن مطرح کند، اما طرح سه وزیر زن نشان از گرایش ایشان به نوعى تغییر بنیادین یا انقلابى است که حتى اگر عملى نشود مىتواند یک چالش مهم را در جامعه بین گروههاى اجتماعى ایجاد کرده و آنان را رو در روى هم قرار دهد.حذف روحانیت از تصمیمگیرىهاى عمده، یکى از نشانهاى مهم ایدئولوژى جدیدى است که براى انقلاب آینده مورد نظر ایشان اهمیت دارد.
- در این تحول، یکى از ارکان مهم آن است مرجعیت و روحانیت نباید نقش مهمى داشته باشد، بلکه در مدل جدید نوعى دینداران خاص که آگاهىهاى دینى خود را از مدل ترسیمى خود از قیام مهدى (ع) برگرفتهاند نه استنباطهاى سنتى مراجع تقلید، رهبرى را در دست دارند. این که این دینداران از چه منبعى براى به دست آوردن این تصویر و ترسیم استفاده مىکنند مهم نیست. مهم آن است که این جماعت مستقیم یا غیرمستقیم ارتباط و اتصال با منابعى مناسب با ایدئولوژى خود دارند و براى هر چیزى نمونهاى از حکومت آینده مهدى موعود ارائه مىکنند (براى وزیر زن استناد به این که 50 نفر از یاران امام زمان زن هستند شد).
- به نظر مىرسد انقلاب جدیدى در راه بوده و آینده جامعه ایرانى نه آیندهاى با ثبات بلکه متشتت و آکنده از اختلاف نظر خواهد بود. آنچه از سه ماه تا به امروز مطرح بوده است، حذف جریان اصلاحطلب بوده که خواسته مشترک بسیارى از افراد است اما به محض آن که موضوع اصلاحطلبانه حل شود و آنان ساکت شوند، منازعه تازه اى رخ خواهد داد که نمونه آن بین مرجعیت گرایان با دینداران بى باور به مرجعیت است که به تدریج رخ مىنماید. در این مسیر رهبرى در شمار گروه اول خواهد بود و در شرایط حذف اصلاحطلبان، در نخستین منازعه، میان آن گروه با ایدئولوگهاى تازه به دوران رسیده درگیر خواهد بود.
- همین که رهبرى معظم انقلاب در سخنرانى چهارم شهریور در تلطیف اوضاع پس از انتخابات تلاش کردند اما رئیسجمهور در سخنان پیش از خطبهها در ششم شهریور سخن از دستگیرى رهبران مخالفان به میان آوردند نشان مىدهد که تفاوتهایى هست اما مهم تر آن که یکى تلاش براى آرام کردن اوضاع دارد و دیگرى تلاش براى آشفته کردن آن.
- به نظر مىرسد تغییر اوضاع به دو عامل بستگى دارد: نخست مواضع رهبرى معظم انقلاب که بتواند رئیسجمهور را در حد یک مدیر اجرایى درآورده و وقت و فرصت او را نه صرف طراحى و برنامهریزى براى انقلاب سفید و نرم و احتمالا همراه با درگیرى و منازعه بلکه براى اداره کشور تنظیم کرده و جهت دهد. دوم مجلس که بتواند با ایستادگى برابر برنامههاى انقلابى به این معناى جدید ایستادگى کرده و راه را براى رواج هر نوع بى ثباتى فراهم کند. این امر شامل نوع عجیب چینش کابینه و طرحهاى اقتصادى کلان دولت نیز هست که حتى اگر آن جماعت تدارکى براى برهم زدن کامل نظم اقتصادى نداشته باشند، به اعتراف بسیارى از کارشناسان ممکن است به چنین وضعیتى منجر شود. مطلبى که سایت آقاى توکلى اخیرا ضمنا مقالهاى نسبت به آن هشدار داد.
چگونه میتوان ادعا کرد، هر کژی و ناراستی که در نظام پدید میآید، کار دیگران و غیر خودیها و عوامل برانداز آن است و اصولا ما منزه از هرگونه اشتباه و خطایی هستیم و هیچ اشتباهی در رخدادهای پس از انتخابات صورت نگرفته است؟!
از سوی دیگر، چگونه این غیر خودیها، به اندرون امنیتیترین نهادهای ما راه پیدا میکنند و در راستای سیاهنمایی دولت، فعالیت میکنند و آنقدر قدرت دارند که بسیاری از بازداشتیها را در اختیار خود میگیرند؟ اگر افرادی که در کهریزک آن اعمال را انجام دادند، از بیگانگان بودند، چرا تا هنگامی که رهبر انقلاب متوجه موضوع شدند و دستور تعطیلی آن را دادند، همچنان به کار خود مشغول بودند؟
به گزارش «تابناک»، روز گذشته، رئیسجمهور در خطبههای پیش از نمار جمعه تهران درباره عاملان حمله به کوی دانشگاه و جریانات بازداشتگاه کهریزک، اظهار نظر جالبی کرد: حوادث بدی اتفاق افتاد، جمعی از مردم آسیب دیدند حوادث بسیار تلخ بود، عدهای به کوی دانشگاه حمله و کارهای زشتی کردند، در برخی بازداشتگاهها، اقدامات زشتی انجام شد، میخواهم اعلام کنم این کارهایی که در کوی دانشگاه و بازداشتگاه و امثال این انجام شد، اینها هم اجزای سناریوی دشمن بود، اینها به دست وابستگان به جریان براندازی انجام شد.
حال این پرسش پیش میآید که این عناصر غیر خودی و دشمن چگونه به اندرون امنیتی ترین نهادهای حکومت راه پیدا میکنند و در آنجا برای لطمه وارد کردن به دولت فعالیت میکنند؟ چگونه است فعالیت این غیر خودیها، با وجود اینکه ما میدانیم غیر خودی و دشمن هستند، ادامه مییابد و تنها هنگامی که رهبر انقلاب از وجود چنین اعمالی آگاه میشوند، دستور تعطیلی آن بازداشتگاه کذایی را صادر میکنند؟ به عبارت دیگر، اگر رهبر انقلاب بنا بر گزارشهای رسیده، بازداشتگاه کهریزک را تعطیل نمیکردند، آن وابستگان جریانهای برانداز، هنوز در حال لطمه وارد کردن به حیثیت نظام بودند؟ رهبر انقلاب که خود دستور تعطیلی بازداشتگاه را صادر کردند و فرمودند که جنایاتی صورت گرفته است، آیا آنان را منتسب به عوامل بیگانه یا براندازان کردند؟
آیا این اظهارات تضعیف نیروهای انتظامی و پلیس این کشور نیست؟ آیا پلیس میپذیرد که در درون ساختار این نیرو که مسئولیت حفاظت از جان و مال و آبروی مردم را بر عهده دارد، عوامل براندازی این گونه رخنه کردهاند؟ مگر در نیروی انتظامی دایره حفاظت اطلاعات نیست که پیش از اینکه اخبار مجموعه تحت نظر آن به مقامات ارشد نظام برسد، با آن برخوردی قاطع کنند؟ آیا این نیروهای براندازی که در درون نیروی انتظامی وجود دارد، آنقدر قدرت دارند که همه بازداشتشدگان را در اختیار خود داشته باشند و بخواهند با آزار و اذیت آنان به نظام لطمه وارد کنند؟
آیا گاه آن نرسیده است که اندکی به خود بازگردیم و اگر عیب و نقصی به هر دلیلی در سیستم هست، به جای فرافکنی و انتساب آن به دیگران، در صدد رفع آن برآییم؟ آیا در صورت فرافکنی و سلب مسئولیت کردن مشکلات حل میشود؟
به هر روی، موضوع بازداشتگاه کهریزک از دو حال بیرون نیست؛ یا مسئولان نیروی انتظامی از وجود چنین تخلفاتی آگاه بودهاند که در این صورت، باید بازخواست شوند و یا اینکه این جریان، جریان خودسری بوده که دور از چشم مسئولان نیروی انتظامی فعالیت میکردهاند که در این صورت، با نکوهش مسئولان نیروی انتظامی، توقع برخورد قاطعانه با آنان حسب امر رهبر انقلاب ضروری است.
اقدامی که خود دارای دو نفع است: نخست اینکه نهادهای امنیتی را که از قضا از حساسترین نهادهای موجود در کشورند، از اتهام اهمال و خودسری تبرئه میکند و دیگر آنکه اندکی از دردهای افراد و خانوادههایی را که در این بازداشتگاهها، آزار و اذیت شدهاند میکاهد.
منبع : تابناک
فضیلت ماه رمضان در روایات |
ماه مبارک رمضان در حقیقت یکی از نعمات بزرگ پروردگار بوده که به منظور شستشوی وجود مان از گناهان به ما اعطاء گردیده است، لذا به هر خواهر و برادر با درک ماست تا از این لحظات گرانبها و از این شانس طلایی به منظور محو نمودن اشتباهات، خطاها و گناهانی که از ما سر زده است استفاده نماید ، و با باز گشت این ماه مبارک و پر فیض همزمان با آنکه از فواید طبی آن برخوردار میشویم، از فواید دنیوی و اخروی آن نیز مستفید گردیم. اینک در این مجموعه به امید آنکه گامی را در جهت پخش و گسترش احکام دینی خویش برداشته باشیم تعدادی از احادیث گرانمایه، حضرت رسول الله (ص) را جمع آوری نمودهایم تا همه از آن بهرهمند شده و ما را نیز شامل دعاهای شبانه روزی خویش گردانند. خوشا به حال آن خواهر و برادر که هر لحظه این ماه پر فیض و پر برکت را غنیمت شمرده و از آن در جهت مغفرت و بخشش گناهانشان استفاده نمایند و حسرت و افسوس به حال آن خواهر و برادری که با فرا رسیدن این ماه مبارک هنوز هم از خواب غفلت بیدار نگردیده و با بیتفاوتی و بدون احساس مسئولیت، به گناهان گذشتهشان ادامه داده و از این شانس طلایی مستفید نمیگردنند. رسول الله (ص) فرمود: خدای عزوجل می فرماید: هر عمل فرزند آدم برای اوست غیر از روزه که آن برای من است و من پاداش آنرا می دهم و روزه سپری است ( در مقابل دورخ یا گناهان ) و چون روز روزه، یکی از شما باشد ، باید ناسزا نگوئید، و فریاد نکشید و با کسی در گیر نشوید م اگر کسی او را دشنام داد و یا با او جنگ کرد باید بگوید: من روزه دارم و سوگند به ذاتی که جان مصطفی در ید اوست همانا بوی دهن روزه دار در نزد خداوند (ج) از بوی مشک نیکوتر است. و برای روزهدار دو شادی است که بدان شاد میشود، یکی که چون افطار کند، شاد میشود و دیگری که چون پروردگارش را ملاقات کند به روزهاش شاد میگردد. این لفظ بخاری است و در روایتی از او آمده که روزه دار طعام، آشامیدنی و شهوت خود را از جهت من ترک میکند، روزه از برای من است و من بدان پاداش میدهم و حسنه به ده برابرش. خدای عزوجل میفرماید: هر عمل فرزند آدم برای اوست غیر از روزه که آن برای من است و من پاداش آنرا می دهم و روزه سپری است (در مقابل دورخ یا گناهان) در روایتی از مسلم آمده که هر عمل فرزند آدم چند برابر میشود نیکی به ده برابرش تا هفتصد برابرش - الله تعالی فرمود: مگر روزه که همانا از برای من است و من بدان پاداش میدهم - شهوت و طعام خود را به دستور من میگذارد و برای روزه دار دو شادی است یک شادی در وقت افطار ش و یک شادی در وقت ملاقات با پروردگارش و بوی دهن روزه دار در نزد خدای متعال از بوی مشک بهتر است. ای مردم به شما ماه بزرگی رسیده. ماه مبارک، ماهی که در آن شبی است بهتر از هزار ماه. ماهی که خداوند روزه اش را فرض و قیام شبش را نفل قرار داده. کسی که به اجرای کاری نیکی تقرب جوید مانند آن است که فریضه را در ماه دیگری اداء نموده باشد. ماه صبر و ثواب صبر بهشت است، ماه دلجوئی است. ماهی است که روزی مومن در آن فراوان میشود. کسی که در آن روزه داری را افطاری میدهد، برای او با عث آمرزش گناهان و آزادی از آتش دوزخ میشود و به اندازهء اجر روزه دار به وی داده میشود بدون اینکه از ثواب روزه دار کاسته شود. گفتیم ای رسول خدا ، همگی ما توان افطار روزه دار را نخواهیم داشت. فرمود: این ثواب را کسی هم حاصل میکند که یک چشیدنی از شیر یا یک خرما و یا یک نوشیدنی آب به روزه دار بدهد و کسی که روزه داری را سیر می نماید، خدا او را از حوض من مینوشاند که تشنه نمیشود تا به بهشت داخل شود. رمضان ماهی است که اولش رحمت، میانه اش مغفرت و آخرش آزادی از آتش است. کسی که بر زیر دستش در آن روز آسانی میکند، خدایش میامرزد و از آتش دوزخ آزادش میسازد. برای شما ما مبارک رمضان آمده است که روزه ء آن را خداوند (ج) بالای شما فرض گردانیده که درین ماه دروازه های رحمت باز شده و دروازه های دوزخ بند میگردد و شیاطین بسته میشوند و در این ماه شبی وجود دارد که از هزاران ماه بهتر است و کسی که از خیر و برکت آن محروم گردد، در حقیقت کاملاً محروم گردیده است. رسول الله (ص) در دههء اخیر رمضان اعتکاف نموده و می فرمود : شب قدر را در دههء اخیر رمضان جستجو کنید. از عایشه روایت شده که گفت: گفتیم یا رسول الله (ص) اگر دانستم شب قدر کدام است در آن چه بگویم؟ فرمود بگو « اللهم انک عفو تحب العفو فاعف عنی » بار خدایا تو در گذرنده ای و گذشت را دوست داری پس از من در گذر. کسیکه دروغگویی و عمل به دروغ پردازی را ترک ننمود، خدا به این حاجتی ندارد که وی خوردن و آشامیدن را ترک کند. هرگاه روز روزه ء یکی از شما باشد، پس دشنام نداده و صدا بلند نکنید، و اگر کسی او را دشنام داد یا با او جنگ نمود باید بگوید : من روزه دارم. رسول الله (ص) به چند دانه رطب ( خرمای تازه ) افطار می نمود. اگر خرمای تازه نمی بود، پس چند جرعه آب می نوشید. رسول الله (ص) فرمود: خداوند عزوجل فرمود: محبوب ترین بندگانم نزدم کسی است که در افطار بیش از همه شتاب میکند. رسول اکرم (ص) فرمود: فرق میان روزه، ما و روزهء اهل کتاب سحری کردن است. سحری کنید زیرا در سحری ها برکت است. چون رمضان آید، در های بهشت باز شده و در های دوزخ بسته گردد و شیاطین به زنجیر کشیده میشوند. کسیکه یک روز از رمضان را غیر از رخصت و بیماری بخورد اگر تمام عمر خویش را روزه قضایی بگیرد آنرا جبران کرده نمیتواند. رسول الله (ص) در رمضان تلاش و کوشش می کرد که در غیر آن نمی بود و در دهه ء اخیر رمضان سعی و کوشش میکرد که در غیر آن نمی نود. رمضان ماهی است که اولش رحمت، میانه اش مغفرت و آخرش آزادی از آتش است. کسی که بر زیر دستش در آن روز آسانی میکند، خدایش میامرزد و از آتش دوزخ آزادش میسازد روزه نیمهی از صبر است و به همین دلیل مومن به آمدن ماه رمضان خوش میشود و سینهاش گشاده میگردد. کسیکه بخاطر خداوند (ج) یک روز روزه میگیرد، خداوند او را به اندازه هفتاد سال از آتش دورخ دور میسازد. هر آئینه در بهشت دری است که به آن ریان گفته میشود و روزه داران در روز قیامت از آن داخل میگردنند که هیچکس غیر از ایشان داخل نمیگردد. گفته میشود: روزه داران کجایند ، پس ایستاده میشوند و از آن کسی غیر از ایشان داخل نمیگردد و چون داخل شوند در بسته میشود و هیچکس از آن وارد نمیشود. قال رسول الله (ص) : إِنَّ ابواب السماء تفتح فى اول لیلة من شهر رمضان ولاتغلق الى آخر لیلة منه(1) رسول خدا (ص) فرمود: درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مى شوند و تا آخرین شب بسته نمى شوند. قال رسول الله (ص) : اذا استهلَّ رمضان غلقت أبوابُ النار (2). رسول خدا (ص) فرمود: هنگامى که هلال ماه رمضان پدیدار گردد, درهاى دوزخ بسته شود. قال ابوجعفر(ع) : لکلّ شىء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان(3). امام باقر (ع) فرماید: براى هر چیزى بهارى است و بهار قرآن ماه رمضان است. عن ابى الحسن على بن موسى الرضا(ع): من قرأ فى شهر رمضان آیة من کتاب الله کان کمن. ختم القرآن فى غیره من الشهور (4) امام رضا (ع) : کسى که در ماه رمضان آیه اى از کتاب خدا(قرآن) را بخواند .مانند کسى است که در دیگر ماه ها تمام قرآن را خوانده باشد. |
منبع : بازیاب
اعتماد، سوسن شریعتی: اصلاً معلوم نیست باید گریست یا خندید؟ اگر راست باشد که تاریخ دو جور تکرار می شود؛ تراژیک یا به شکل کمدی هر دو کار مجاز است. اما وقتی این دو موقعیت درهم می آمیزد شق سومی پیش میآید که مارکس حدسش را نمی زد و نامش می شود شق ملال آور تکرار تاریخ. وقتی خنده و گریه درهم می آمیزد، وقتی که هم اشک امانت نمی دهد و هم خنده نفست را بریده. تا به حال ندیدهیی کسی را که از فرط گریستن می زند زیر خنده، آنقدر می خندد که فقط با یک سیلی می توان او را به حالت عادی برگرداند. وقتی شاهد اشکال دو گانه تاریخی بوده یی، دیگر با شکل ملال آور آن نمی دانی چه کنی الا همین واکنش؛ هیستری، درهم آمیختن خنده و گریه و بعد جیغ و فریاد تا اینکه کسی بیاید و به ضرب سیلی تو را به حالت اولیه برگرداند.
کار دیگری هم می شود؟ تذکر دهی؟ چه تذکری که تا به حال داده نشده باشد. افشا کنی؟ صدایش بر سر هر کوی و برزن است. آگاهی بخشی کنی؟ ای امان از این چاه ویل جهل که هر چه در آن بریزی، گودتر می شود. وقتی فرزند انقلاب و فرزند نظام و فرزند اصلاحات را می بینی که ردیف در کنار هم به جرمی مشترک نشسته اند، سر در گریبان باشند یا نحیف و تکیده یا مضطرب و پریشان یا دست آخر توبه کار، به جز گریستن چه می توانی بکنی؟ وقتی می بینی که هابرماس و ماکس وبر و... با اغتشاشگران پیر و جوان هم پرونده می شوند و الساعه است که به جرم اغتشاش از صحنه دانشگاه ها پاک شوند و به همراه آنها مدرسان، جز خندیدن چه می توانی بکنی؟ وقتی می شنوی که مجرم ردیف اول علوم انسانی و جامعه شناسی است و این اومانیست های مشکوکی که دور از چشم نیروهای امنیتی نرم خزیدهاند زیر پوست شهر و جامعه و مسوولان ما را 30 سال پس از انقلاب فرهنگی سورپریز کردهاند یا اینکه از رادیو می شنوی که دارد از دانشجویان خنگ شهرستانی از همه جا رانده شده و عقدهیی نسبت به علوم دقیقه صحبت می کند که به همه این دلایل آسیب پذیرند و از سر عقده می ریزند تو خیابان جز قهقهه زدن چه باید کرد؟ وقتی می شنوی و همه مسوولان نظام بر سر آن وفاق دارند که در بازداشتگاه ها جرم های بسیاری اتفاق افتاده و باید خاطیان به سزای اعمال شان برسند و در همین حال همه کسانی که از این جرائم پرده برداشتند نیز باید مجازات شوند دیگر به جز هیستری هیچ راهی نمی ماند.
خنده و گریه را درهم بیامیز و آنقدر جیغ بکش تا یکی سر رسد و تو را برگرداند به حالت اولیه. حالت اولیه؟ حالت اولیه چیست؟ حالت اولیه بدل شدن به موجودی است که زمانی دارد برای گریستن، زمانی برای خندیدن، جدا جدا می خندد و جدا جدا می گرید، موقعیت ها را درهم نمی ریزد و این نامش می شود زندگی. یک سیلی کافی است. یک سیلی ضروری است اگر نه محکوم می شوی به جنون و همه جا در کوی و برزن همگی به یکدیگر نشانت می دهند، آدمی که همین جور سرگردان با خودش می خندد و با خودش می گرید و جیغ می زند و... اما اگر آن سیلی را کسی نبود که بزند، خودت بزن تا هوشیاری. مبادا قاطی کنی.
اگر دیوانه شدی هیچ کس به کمکت نخواهد آمد. این را از روی تجربه می گویم. خودت، خودت را درمان کن. رنج هایت را به رو نیاور. مبادا، مبادا خوف کنی. مبادا بگذاری غم بیاید و همه طاق های زندگی ات را بگیرد. نگذار بشود هم خانه تو و همزاد تو و... مبادا بشوی مثل ما قدیمی ترها؛ سوگوار همیشگی مرده هایی بی کفن و دفن. مرده ها نمی گذارند زنده ها زندگی کنند. هر نسلی، هر طیف و طایفه یی مرده های خودش را دارد و سوگهای خودش را. مرده هایی بی کفن و دفن که در میان ما می چرخند و از ما می خواهند فراموش شان نکنیم. مرده های جنگ در برابر مرده های شهر. مرده های... حالا معلوم می شود چطور نوستالژی دست از سر این ملت بر نمی دارد. نه. چطور است که این ملت همیشه سوگوار موفق نمیشود دست از سر مرده هایش بردارد. دست از سر خاطراتش. هیچ وقت فرصت پیدا نمیکند مرده هایش را به خاک بسپارد. تا می آید سوگ را به کناری بگذارد، کینه ها را فراموش کند، باز مرده هایی جدید و کینه هایی تازه. هر طیف و طایفه یی مرده های خودش را دارد و تا می آید فراموش کند و راه جدیدی را پی گیرد باز زخمی جدید و خونی که مابین قرار می گیرد. نه می تواند ببخشد نه می تواند فراموش کند. تو اما به مرده هایت اگر می خواهی وفادار باشی به آیین آنها که پر از ترانه و ترنم و غزل بود وفادار باش. بر سر مزارشان اگر می روی ترانه و ترنم و غزل را از یاد مبر. بزرگ ترها اشتباه شان را تکرار کردند.
جامعهیی را که می رفت فراموش کند یا به رو نیاورد از نیمه راه برگرداندند. تو را نیز سوگوار کردند. همین تویی را که تازه داشت یاد می گرفت زندان ها را موزه کند و یک روز در هفته را به توریسم در زندان ها اختصاص دهد. تو اشتباه نکن وگرنه باز جدال اشباح نخواهد گذاشت زندگی ادامه یابد و امکان معاشرت را از ما خواهند گرفت. هر طیف و طایفه یی مرده های خودش را دارد و خواهان احقاق حقوق آنها خواهد شد.
جامعهیی با ایمان های موازی و رنج های موازی و در نتیجه خواهان انتقام. دوباره چقدر زمان لازم خواهد بود تا فراموشی بیاید. اما یادت نرود، زندگی مگر نه اینکه ادامه دارد. چند لحظه یی زندگی متوقف شد؟ دستور ایست دادی؟ زندگی را ایستاندی... زندگی را باید هر از چندی ایستاند تا از چگونگی اش پرسیده شود، از آدم ها و نسبت ها. اما مبادا این ایست ناگهانی عادت ثانوی ات شود. حتی اگر لازم باشد ادا درآوری. ادا درآور تا نشان دهی که زندگی ادامه دارد، کافی است به رو نیاوری. خودت را بزن به نشنیدن. برو جلسات نقد و بررسی ادبیات. جلسات شهر کتاب درباره این یا آن فیلسوف... از سر کوچه فیلم هایی که هرگز ندیدی بگیر و نگاه کن. نشد سری بزن به کانال های تلویزیون ویژه ماه مبارک رمضان. ببین چه زیبا در ستایش قدس و رحمت می گویند. گوش کن، حال کن... برو افطاری. هر کی دعوتت کرد برو. دعوتت هم که نکردند از سر کوچه اش رشته داغ با سیر بخر و بخور. زولبیا بامیه. مطمئن باش حالت بهتر می شود.
اصلاً بشین پای بحث های فلسفی در صدا و سیما اگر اهل فلسفه یی یا کلاس های مولوی شناسی اگر با ادبیات عرفانی حال می کنی یا نقد فیلم شبکه چهار... اصلاً دو قدم مانده به صبح را گوش کن. همه اش خوبه. فقط کافی است 30/8 را نبینی. هر وقت زمان خبر شد کانال را عوض کن. خبر را رها کن، نظر را بچسب. کمی صبر کنی باز تلویزیون جلسات بحث و نقد اندیشه های همین متفکرانی که پیگرد قضایی می شوند را در شهر کتاب پخش خواهد کرد. نگران نباش. بعدتر ها یادشان خواهد افتاد که هابرماس، منتقد لیبرال دموکراسی است و با لائیسیته مدل فرانسوی مشکل دارد. با عقلانیت ابزاری هم همین طور و بعید نیست سری از سرها درآورد. بعدترها باز یادشان خواهد آمد که می شود به هر ترتیبی شده به کمک ماکس وبر زیر آب مارکس را زد. یادشان خواهد آمد که مارکس و هابرماس و بسیاری چون او را می شود برای از خانه راندن لیبرال ها وارد میدان ساخت. آن موقع تو دیگر لازم نیست از اینکه دانشجوی علوم انسانی هستی خجالت بکشی، آن موقع هیچ کس به تو به عنوان عنصری مشکوک و عقده یی و عقب مانده ذهنی نگاه نخواهد کرد، تو را مجرم نخواهد خواند فقط به این دلیل که کتاب هایی را خوانده یی که وزارت ارشاد مجوزش را صادر کرده... تا آن موقع بزرگ تر شده یی، بالغ تر شده اند، پیرتر شده ایم... تا آن موقع فقط مراقب باش روانی نشوی. بگذار زمان بگذرد. ای کاش زمان بگذرد. آیا زمان، زمان ما می گذرد؟
منبع : پارلمان نیوز