دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1826821
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

پیام تسلیت رهبر انقلاب

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی رحلت عالم پارسا و بزرگوار مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید مرتضی نجومی را تسلیت گفتند.


به گزارش واحد مرکزی خبر ، متن پیام به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

رحلت عالم پارسا و بزرگوار مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید مرتضی نجومی رحمت الله علیه را به عموم ارادتمندان ایشان مخصوصاً جامعه علمی و هنری و مردم وفادار کرمانشاه، آن خطه صفا و جوانمردی و به خاندان مکرم ایشان تسلیت می گویم. این فقیه اخلاقی و مردمی که در عین حال هنرمندی چیره دست و نام آور بودند، در طول سالیان اقامت خود در کرمانشاه در جایگاه عالمی عامل و وظیفه شناس در خدمت تربیت دینی و اخلاقی مردم آن مرز و بوم و در دوران انقلاب، در پیشبرد هدفهای نظام جمهوری اسلامی، تلاش ارزنده و شایسته ئی کرده و همواره در صراط مستقیم انقلاب پای فشرده و زحماتی متحمل شدند.

فقدان ایشان برای آن استان و بخصوص جوامع علمی و هنری آن خسارتی است که از خداوند متعال جبران آنرا مسألت می کنم. رحمت و غفران الهی ارزانی آن روح با صفا و با اخلاص باد.

سید علی خامنه ای

27 ، آبان ، 1388

زندگینامه

حجت الاسلام والمسلمین نجومی در سال 1307 در کرمانشاه متولد شد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در این شهر به پایان رساند .

وی علوم حوزوی را نزد پدر ، استادان گرانقدری چون آقامیرزا ابراهیم پور معتمد، حاج سید محمود معصومی لاری و حاج شیخ حسن حاج آخوند و مدتی نیز در کربلا و نجف به اتمام رساند و به درجه اجتهاد رسید.

وی در مبارزات ضد رژیم ستمشاهی هدایت اصلی جریان انقلاب اسلامی در کرمانشاه را بر عهده داشت .

از آثار نجومی می توان به مجموعه عکسی ازآثارخطی ایشان ، چند رساله بعد معنوی هنر خط ، التصویر و التمثیل ، الغناء ، النجاسه الخمر ، تفسیر سوره مومن و رساله ای در تعظیم شعائر اسلامی اشاره کرد.

نجومی که از استادان بزرگ هنرخوشنویسی و عضو فرهنگستان هنرجمهوری اسلامی است ، در سال 1381 بعنوان چهره ماندگار کشور در عرصه هنر خوشنویسی معرفی شد.

وی از عالمان برجسته معاصر، مفسر قرآن کریم و اندیشمندی فرزانه بود که در هنر خوشنویسی نیز سرآمد هنرمندان جهان اسلام و در خط زیبای ثلث بی نظیرترین هنرمند معاصر به شمار می آمد.

از وی سه فرزند پسر و سه فرزند دختر به یادگار مانده است.
منبع : آینده
چهارشنبه بیست و هفتم 8 1388

 یا جواد الائمه ...

 

کجاست زنده‌دلی، کاملی، مسیح دمی

که فیض صحبتش از دل برد غبار غمی

خلیل بت‌شکنی کو که نفس دون‌ شکند

که نیست در حرم دل به غیر از صنمی

زکید چرخ در آن دور گشت نوبت ما

که نیست ساقی ایام را سر کرمی

زمانه خرمن دانش نمی‌خرد به جوی

بهای گنج هنر را نمی‌دهد درمی

مباد آنکه شود سفله‌ خوی کامروا

که هر زمان کند آغاز فتنه و ستمی

گذشت عمر و دریغا نداد ما را دست

حضور نیم‌شبی و صفای صبحدمی

قسم به جان عزیزان به وصل دوست رسی

اگر از این تن خاکی برون‌نهی قدمی

خلاف گوشه‌نشینان دلشکسته مجوی

که نیست جز دل این قوم دوست را حرمی

غم زمانه نخور ای رفیق، باده‌ بنوش

که دور چرخ نه جامی گذاشته نه جمی

ز بی‌نوایی و دولت، غمین و شاد مباش

که در زمانه نماند گدا و محتشمی

ز اشتیاق بلند آستان شه، هر شب

فراز عرش فرازم زه آه خود علمی

به خلق آنچه رسد فیضی ز آشکار و نهان

زبحر جود شه دین، جواد، هست نمی

محمدبن‌علی تاسع ائمه، تقی

که بحر همت او هست بی‌کرانه یمی

بدان خدای که باشد زکلک قدرت او

نقوش دفتر هستی ماسوا رقمی

که با ولای شفیعان حشر، احمد و آل

«محیط» را نبود از گناه خویش غمی

شهان کشور نظمیم ما ثناگویان

اساس سلطنت ماست دفتر و قلمی

 

محیط قمی

دسته ها : ادبی - مذهبی - شعر
چهارشنبه بیست و هفتم 8 1388
غریب بغداد
به مناسبت شهادت امام جواد(ع)
الف) سیماى جواد الائمه در یک نگاه

امام محمدبن على علیه السلام جوادالائمه نهمین امام از اهل‌بیت علیهم السلام است. القابى که براى آن امام برشمرده‏اند و هر یک گویاى بُعدى از شخصیت آسمانى حضرت است، عبارت‏اند از: «مختار، مرتضى، متوکل، متقى، زکى، تقى، منتجب، مرتضى، قانع، جواد، عالم ربانى، منتجب المرتضى و ...» مشهورترین لقب امام، «جواد» است.

کنیه‏ هاى حضرت نیز عبارت‏ اند از: ابو جعفر ثانى و ابو على.

ایشان در حالى که 25 سال از عمرش مى‏گذشت سال 220 هجری شهید شد.

اینک که در آستانه شهادت جانگداز آن امام قرار گرفته‏ایم، به بازخوانى گوشه‏هایى از دوره امامت تا لحظه شهادت مى‏پردازیم.

ب) رنج‌هاى امام جواد علیه السلام

امام جواد علیه السلام از همان آغاز امامت ‏با سیل رنج‌ها رویرو بود؛ مشکلاتى که گاه از سوى حاکمان، زمانى از طرف کارگزاران و منسوبین به طاغوت‌ها و گاهى از سوى جاهلان، متعصبان، گروه‌هاى انحرافى و ... ایجاد مى‏شد. اینک نمونه‏هایى را مرور مى‏کنیم:

1 . شکستن حریم امامت

محمدبن ریان مى‏گوید: مامون به هر حیله‏اى متوسل مى‏شد تا بر امام نفوذ کند، اما ممکن نمى‏شد، تا این که این فرصت هنگام ازدواج دخترش با امام به دست آمد .

وقتى مى‏خواست دخترش، ام فضل را به خانه امام جواد علیه السلام بفرستد، زیباترین کنیزکان خود را طلبید و به هر یک جامى که داخل آن گوهرى بود، داد تا وقتى در جایگاه نشست، از او استقبال کنند، اما حضرت به هیچ یک توجهى نکرد. در آنجا مردى بود که مخارق نامیده مى‏شد و صاحب صدا و عود و ضرب بود، مامون او را طلبید. مخارق گفت: اگر به چیزى از امور دنیا مشغول باشد، من براى مقصود شما کفایت مى‏کنم. آن گاه رو به روى امام نشست، وقتى توجه همه را جلب نمود، شروع به نواختن کرد. امام دقایقى بى توجهى کرد و ناگهان سر برداشت و فرمود: «اتق الله؛ از خدا بپرهیز» مخارق چنان از فریاد امام وحشت کرد که ساز و عود از دستش افتاد.

وقتى مامون از دلیل آن حالت پرسید، گفت: از وقتى ابوجعفر بر سرم فریاد کشید، وحشتى مرا فرا گرفت که هرگز از جانم بیرون نمى‏رود. (1)

2 . تهمت مستى و ...

فضاى تنگ و خفقان آلود حاکم بر جامعه چنان امام و یارانش را در تنگنا قرار داده بود که گاه افراد وابسته به طاغوت به آن حضرت توهین‌هاى سنگینى مى‏کردند و امام تنها به شکوه به درگاه الهى بسنده مى‏کرد. از جمله، عمر از خاندان فرج که با چپاول و رشوه و دزدى ثروت زیادى فراهم آورده بود و در حکومت‏ بنى عباس نفوذ داشت، مدتى فرماندار مدینه شد و در همان زمان نسبت ‏به خاندان نبوت خشونت‏ به خرج مى‏داد و کار را به جایى رساند که به امام گفت: به گمانم تو مست هستى! امام جواد علیه السلام در مقابل این گستاخى تنها به درگاه الهى پناه برد و فرمود: «اللهم ان کنت تعلم انى امسیت لک صائما فاذقه طعم الخرب و ذل الاسر؛ خدایا! چنانچه تو مى‏دانى امروز براى تو روزه بودم، پس طعم غارت شدن و خوارى اسارت را به او بچشان.»

طولى نکشید که در سال 233 هجری متوکل بر او غضب کرد و دستور داد 120 هزار دینار به عنوان مالیات و 150 هزار دینار از برادرش بگیرند و دستور داد او را به بغداد بردند و همان جا در اسارت، مُرد. (2)

3 . توطئه قتل به اتهام خروج

قطب راوندى نقل مى‏کند: معتصم تعدادى از وزرایش را فرا خواند و گفت: بر علیه محمد بن على علیه السلام نزد من شهادت دروغ دهید و بنویسید که مى‏خواهد قیام کند. آن گاه امام را خواست و گفت: تو علیه من توطئه کرده‏اى! امام فرمود: «والله ما فعلت ‏شیئا من ذلک؛ به خدا سوگند! من چنین کارى نکرده‏ام.»

مامون بر وجود شاهدان پاى فشرد. امام هم دستش را بلند کرد و عرض کرد: «اللهم ان کانوا کذبوا على فخذهم؛ خدایا اگر بر من دروغ بسته‏اند، آنها را بگیر.» در آن لحظه ایوان لرزید و هر یک از اطرافیان معتصم که بر مى‏خاست، بر زمین مى‏افتاد. معتصم عرض کرد: «یا ابن رسول الله! انى تائب مما فعلت فادع ربک ان یسکنه؛ اى پسر رسول خدا! از آنچه کردم، توبه نمودم. از پروردگارت بخواه که آن را آرام سازد.» این بار امام دست ‏بلند کرد و عرض کرد: «اللهم سکنه و انک تعلم انهم اعداؤک و اعدائى؛ خدایا! آرامش ساز و تو مى‏دانى که آنها دشمنان تو و من هستند.» در پى این دعا آرامش به ایوان بازگشت. (3)

ج) اخبار شهادت امام جواد علیه السلام

وقتى ابوجعفر به دنیا آمد، امام رضا علیه السلام به یارانش فرمود: «در این شب براى من فرزندى شبیه موسى بن عمران به دنیا آمد که شکافنده دریاهاست، [و شبیه عیسى بن مریم] مادرش مقدس است و پاک و پاکیزه خلق شد. به جان پدر و مادرم شهیدى مى‏شود که اهل آسمان بر او مى‏گریند. از روى خشم کشته مى‏شود و خدا بر قاتل او خشم مى‏گیرد؛ پس [قاتل او] نمى‏ماند مگر اندکى تا این که خدا عذاب دردناک و عقاب شدید را به سوى او مى‏فرستد.»

اسماعیل بن مهران مى‏نویسد: وقتى ابوجعفر علیه السلام از مدینه به بغداد براى بار اول مى‏خواست ‏برود، گفتم: من بر شما مى‏ترسم. با چهره‏اى گشاده، فرمود: غیبت من در این سال نیست. وقتى بار دوم به سوى معتصم مى‏رفت، گفتم: شما مى‏روید، بعد از شما امامت ‏با کیست؟ حضرت جواد علیه السلام گریست و فرمود: «بعد از من امر امامت مربوط به فرزندم على علیه السلام است.» (3)

د) چگونگى شهادت امام جواد علیه السلام

سابقه خباثت و دشمنى معتصم، خلیفه عباسى، نشان مى‏دهد که دستور قتل توسط وى صادر شده است؛ این موضوع به قدرى روشن بود که مسعودى مى‏نویسد: «وقتى امام جواد علیه السلام از مکه به عراق بازگشت، معتصم و جعفر بن مامون دائما در تدبیر و دست ‏به کار چاره‏اى براى قتل او بودند.» خلیفه که از کینه ام فضل نسبت‏ به امام خبر داشت و مى‏دانست که ام فضل از او صاحب فرزند نشده است، در انگور سم ریخت و ام فضل با تعریف و تمجید آن را به امام داد و حضرت خورد. امام در اثر مسمومیت در بستر افتاد و سرانجام به شهادت رسید. (4)

پی نوشتها:

1)مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏396.

2) بحار الانوار، ج‏50، ص‏62 و 221.

3) کافى، ج‏1، ص‏323.

4) بحار الانوار، ج 5، ص‏16.

منبع: عابدی، محمد، نشریه مبلغان، شماره 49.
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - مقالات
چهارشنبه بیست و هفتم 8 1388

بنگر چگونه‌ای
امام جواد (علیه السّلام):
وَاعلَم أنَّکَ لَن تَخلُوَ مِن عَینِ اللهِ فَانظُر کَیفَ تَکُونُ.
بدان که تو از چشم خدا پنهان نیستی، پس بنگر که چگونه‌ای.
Be aware, you are not concealing from God’s eye, so see how you are.
دسته ها : مذهبی - احادیث
چهارشنبه بیست و هفتم 8 1388
گمان نیک
امام على (علیه السلام):
مَنْ ظَنَّ بِکَ خَیْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.
هر که به تو گمان نیک بُرد، {در عمل} گمان او را تصدیق کن.
If a person thinks well of you, confirm his supposition.
نهج البلاغه: کلمات قصار 248
دسته ها : مذهبی - احادیث
سه شنبه بیست و ششم 8 1388
سخنی با طائفه به حج رفته
محمد هادی تسخیری
اکنون که خدای سبحان بر شما منت گذاشت و شما را به خانه خود دعوت کرد و از میان میلیونها مسلمان شما را برای انجام این عبادت عظیم برگزید، تلاش کنید ابراهیم وار به عبادت او بپردازید و همچون خلیل الله(ع) به پروردگار رحیم و مهربان خود بگویید؛ وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِ اجْعَلْ هذا بَلَداً امِناً وَاجْنُبْنی وَ بَنِیَّ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنام یعنی هنگامی که ابراهیم گفت: خدایا این سرزمین را محلی امن قرار بده و من وفرزندانم را از پرستش بتها دور کن.

 و آنچنان مراسم حج را اجرا کنید که مطلوب خدا باشد و همان طوری که خدا از شما می خواهد نفس خود را قربانی کنید و با خود دیگری به میان اهل و عیال خود باز گردید و مانند کسانی نباشید که به قول شیخ بهایی همه اعمال واجب حج را کامل انجام بدهند اما در مرحله پایانی و در روز عید به جای اینکه نفس خود را در راه خدا قربانی کنند، دیگری را به جای خود به قربانگاه بفرستند.

حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
 وز سعی و طواف، هرچه کرده است نکوست
 تقصیر وی آن است که آرد دگری
 قربان سازد، به جای خود، در ره دوست
(رباعی شماره 16 - دیوان شیخ بهایی)

و کاری کنید که مایه شرف و زینت مسلمانان و شیعیان باشد نه آنکه مانند برخی از حاجیان بی خبر که سفرهای قبل آنها را دیده بودم، به جای رفتن به عبادتگاه هایی مانند مسجد نبوی شریف و یا بیت الله الحرام، اکثر وقت خود را در بازارها می گذراندند و با نامحرمان بر سر یک یا دو ریال بیش یا کم مدتها چانه بزنند و نا خود آگاه مرتکب فعل حرام می شوند نباشید و به قول امام معصوم: با کارهایتان برای ما زینت و اعتبار باشید و برای ما باعث سرافکندگی و بد شدن نباشید.

و کاری کنیم که موجب وحدت مسلمانان و نزدیک شدن دلهای آنها به همدیگر شود و بیشتر پیرامون مشترکات بین مسلمانان سخن بگوییم و مطلقاً به مسائل خلافی که موجب جدایی بیشتر مسلمانان از همدیگر می شود نپردازیم تا اسلام از حج ما قوت بگیرد نه شکست دیگری بر شکستهای دیگر در این دوران اضافه کنیم.

در خانه کعبه دل به دست آوردم
 دل بردم و گبر و بت پرست آوردم
زنار ز مار سرِ زلفش بستم
 در قبلهء اسلام شکست آوردم
(رباعی شماره 61 - دیوان شیخ بهایی)

آنها که ربوده الستند
از عهد الست باز مستند
تا شربت بیخودی چشیدند
از بیم و امید باز رستند
چالاک شدند، پس به یک گام
از جوی حدوث باز جستند
اندر طلب مقام اصلی
 دل در ازل و ابد نبستند
خالی زخود و ز دوست باقی
 این طرفه که نیستند و هستند
این طایفه اند اهل توحید
باقی، همه خویشتن پرستند
(یکی از غزلیات شیخ بهایی)

در پایان ضمن آرزوی حجی مقبول و سعیی مشکور و گناهی مغفور بر همه حجاج گرامی سراسر جهان به ویژه برای حاجیان مؤمن و پرهیزگار ایرانی، از خداون منان خواستاریم که نام ما را با نام حجاج خودش و زایران بارگاه ملکوتی پیامبر گرامیش قرار دهد. آمین رب العالمین.
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - مقالات
دوشنبه بیست و پنجم 8 1388
استاد عصر استادان


سهند صادقی‌بهمنی: علامه سید محمدحسین طباطبایی، فیلسوف و مفسر آشنای عصر ما، خود در روزگار اساتید بزرگ و بی‌بدیل، روزگار تلمذ و تعلم را گذرانید

استوانه‌های فقه و فلسفه و اصول که هر یک صاحب سبک و مشرب خاص خویش بودند و محل رجوع هزاران شاگرد مجتهد یا نزدیک به اجتهاد. علامه طباطبایی گذشته از حس قدرتمند زمان‌شناسی و درک ژرف گذشتگان، هنر بزرگش رهایی از سایه سنگین آن بزرگان بود که البته جز به مدد ژرفای اندیشه و وسعت فکر برای او میسر نشد. او از اساتید بنام و مشهور خویش فقط فلسفه و عرفان و فقه و اصول را فرا نگرفت، از ایشان صرف اندیشه را به میراث نبرد، بل اندیشیدن اندیشه، تراث گرانبهای او بود. فکرکردن فکر و تفلسف فلسفه بود که علامه را در چشم شاگردانش بی‌بدیل و برای چشندگان مکتب فکری‌اش رفیع ساخت.

تلاش آن بزرگمرد هم همین راستا را نشانه رفته بود. بدایه‌اش، به‌راستی آغاز آموختن اندیشه بود و نهایه‌اش پایان آن و تعلیقاتش بر اسفار و بحار خود آغاز سفری طول و دراز در دریاهایی بود که پیشینیان به سلامت از آن بازنگشته بودند. نوشته‌های فارسی او نیز چنین بود. «اصول فلسفه و روش رئالیسم» که استاد شهید مطهری، یکی از شاگردانش آن را به خواست و اراده استاد شرح کرد، تکرار مکررات نبود، بل آغاز و سنگ‌بنای معرفت‌شناسی و ارائه آموزه‌های نوین و ناب فلسفه اسلامی بود که البته چنان که گفته آمد حاصل حس قوی زمان‌شناسی او بود در عصر و زمانه‌ای که ماتریالیسم دیالکتیک و منطق علمی که از فلسفه هگل بازتولید شده بود، فضا را برای تنفس خداباوران، سخت آلوده کرده بود. به هر روی در این جستار که به مناسبت سالروز بزرگداشت آن بزرگمرد اندیشه فراهم آمده، تلاش داریم تا بارقه‌ای از اندیشه ژرف او را بیان کنیم.

تمام اندیشه نو و ژرف علامه که برخی از آن با عنوان حکمت نوصدرایی یاد کرده‌اند بر روش خاص ایشان در فلسفه استوار است. هرچند علامه پردامنه و گسترده به روش خویش نپرداخته اما بیان مختصر و مفید ایشان در ابتدای «نهایه‌الحکمه» را می‌توان به حد کفایت بیانگر این روش ابتکاری دانست. بنیان این روش بر نفی دو نوع از براهین رایج در فلسفه و کلام اسلامی استوار است؛ دو نوع برهانی که از آن با نام برهان انی و لمی یاد می‌کنند. در برهان نخست یعنی برهان انی، مستدل تلاش می‌کند تا از راه معلول، علت مورد نظر خویش را ثابت کند. اثبات خداوند در کلام از راه برهان علیت نمونه واضحی از این شیوه استدلال است.

به این لحاظ می‌توان از این بیان بهره جست که در این نوع از براهین، «اوسط» معلول «اکبر» ‌است برای وجودش در «اصغر». به عنوان مثال در برهانی‌ اِنّی: «این آهن منبسط است و هر آهنی که منبسط است حرارتش بالا رفته است و در نتیجه این آهن حرارتش بالا رفته است». حد وسط برهان یعنی «انبساط» معلول افزایش حرارت است. البته افزایش حرارت به نحو مطلق سبب انبساط نشده است بلکه سبب انبساط آهن که یک فلز خاص است شده است. بنابراین حد وسط در جهان خارجی حقیقتا معلول اکبر یعنی افزایش حرارت است؛ در نتیجه علت ثبوت آن نیست بلکه نشانه آن است. از این‌رو «اوسط» را در این نوع از براهین تنها واسطه در اثبات می‌دانند نه ثبوت.

در نگاه علامه استفاده از این نوع براهین در فلسفه و کلام که به ترتیب موضوعشان، هستی و ذات‌باری است، دارای اشکالات اساسی است زیرا اگر تلاش کنیم تا از معلول پی به این دو موضوع ببریم، باید این لازمه را پذیرا باشیم که در عین پذیرش ثبوت معلول لااقل در مرحله قبل از اثبات علت، در وجود علت موضوع شک و تردید داریم و قصد داریم تا از راه معلول براین شک و تردید فائق آییم. این امر از سویی، به واقع کاستن از جایگاه و شأن باری‌تعالی و هستی است و از سوی دیگر با یک تناقض آشکار منطقی روبه‌روست؛ چرا که پذیرش معلول در حال شک‌داشتن در علت، پذیرش چیزی تحت عنوان معلول را نیز ناممکن می‌سازد زیرا هیچ معلولی بدون وجود علت ثبوت ندارد. گذشته از آن مفهوم هستی یا ذات باری به عنوان موضوع قضیه آنچنان واضح و بدیهی هستند که اصولا اثبات آنها غیر مفید بل ناممکن است. این بداهت از نگاه علامه، علاوه بر مفهوم، شامل تصدیق هم می‌شود.

اشکال وارد بر براهین لمی، اما مقداری پیچیده‌تر است و به‌سادگی نمی‌توان بدان واقف شد. شاید به همین سبب است که بسیاری از فلاسفه بزرگ چون ابن‌سینا و فارابی و ملاصدرا از آن در فلسفه خویش بهره می‌گرفتند و البته در برخی وجوه برهان لمی نیز حق با ایشان بوده است.

تمرکز علامه بر برهان لمی مطلق است؛ برهانی که در آن از وجود علت به وجود معلول پی می‌بریم. این نوع از برهان به هنگام استعمال در فلسفه و کلام دارای یک اشکال اساسی است. به عنوان مثال در برهان لمی مطلق: «این آهن حرارتش بالا رفته است و هر آهنی که حرارتش بالا رود منبسط می‌شود؛ بنابراین این آهن منبسط شده است».

حد وسط یعنی «افزایش یا ارتفاع حرارت» علت خارجی انبساط یعنی اکبر به شمار می‌رود و سبب ثبوت آن در اصغر یعنی آهن نیز شده است. بنابراین در این نوع برهان حد وسط، هم علت ثبوت و هم علت اثبات اکبر برای اصغر است؛ هرچند علت فاعلی خود اصغر نیست بلکه تنها صفتی را در آن ثابت می‌کند. با این حال اگر هستی یا ذات باری به عنوان موضوع قضیه یا اصغر در نظر گرفته شود این اشکال وجود خواهد داشت که در صفتی از صفات خویش، معلول موجود دیگری هستند. بنابراین هستی را دیگر نمی‌توان قائم بالذات و باری‌تعالی را نمی‌توان واجب‌الوجود به شمار آورد که این البته با بدیهیات در تناقض است.

شیوه پیشنهادی علامه، روش ملازمات عامه است که در آن حد وسط، رابطه عینیت با اصغر و اکبر دارد؛ یعنی حد وسط هرچند به لحاظ مفهومی با اصغر و اکبر متفاوت است اما مصداقا با آن دو عینیت در وجود دارد؛ به سخن دیگر حمل آن حمل شایع صناعی است. براین اساس علامه تلاش می‌کند تا ساختار فلسفه خویش را بر ملازمات عامه استوار سازد و مسائل فلسفی را از دل این شیوه حل‌وفصل کند. یکی از این مسائل که البته مهم‌ترین آنها نیز به شمار می‌رود مسئله «اثبات واجب» ‌است؛ مسئله‌ای که هر یک از فلاسفه تلاش کرده تا با روش خاص خویش به مصاف آن رود؛ ابن‌سینا تلاش می‌کند تا از راه «امکان» آن را حل کند و ملاصدرا از حد وسط «فقر وجودی» برای پاسخگویی به آن بهره جسته است.

علامه اما براساس روش خاص خود تلاش می‌کند تا آن را بدیهی و بی‌نیاز از علت و استدلال نشان دهد. در واقع استفاده از ملازمات عامه، علامه را قادر ساخته تا اثبات واجب را بی‌حد وسطی که مصداقا خارج از ذات باری باشد، برای همیشه حل‌وفصل کند. ایشان از این طریق، این امر را که شیخ‌الرئیس بر آن پای می‌فشرد- که مسئله «اثبات واجب» از نظریات است نه بدیهیات- نیز مخدوش می‌سازد. شیخ‌الرئیس در ابتدای فصل اول مقاله اولی الهیات شفا بر این امر که ممکن نیست واجب تعالی موضوع فلسفه باشد، اینگونه استدلال می‌کند که «وجود خدا نه بین و بدیهی است بنفسه و نه از اثبات آن مأیوس و ناامید هستیم؛ بنابراین نظری است، چرا که ما بر آن دلیل داریم؛ بنابراین چون موضوع هر علمی مسلم است و وجود خدا مسلم نیست نمی‌تواند موضوع این فن یعنی مابعدالطبیعه باشد»(الهیات شفا، ص6).

براین اساس ابن‌سینا تلاش می‌کند تا از طریق یک امر امکانی به ضمیمه امتناع و استحاله دور و تسلسل امر واجب را ثابت کند. در واقع او از شیوه‌ای استفاده می‌کند که علامه آن را نوعی برهان اِنّی می‌داند و استعمال آن را در فلسفه جایز نمی‌شمرد. برهان امکان و وجوب شیخ البته مورد انتقاد فلاسفه بعدی هم قرار گرفت. ملاصدرا تلاش کرد تا حد وسط برهان را از امکان به فقر وجودی تغییر دهد؛ زیرا در دستگاه فلسفی او امکان صفت ماهیت خالص بود و او اصولا اعتقادی به اصالت ماهیت نداشت؛ بنابراین از وجود و فقر برخی وجودات یعنی وجودهای معمول بهره گرفت. این برهان البته تفاوت صوری با برهان سینوی نداشت؛ چراکه حد وسط آن، آن را به یک برهان انی مبدل می‌ساخت. صدرالمتألهین نام برهان خود را که در همان ابتدای جلد اول اسفار اربعه مطرح شده، به تبعیت از تسمیه شیخ‌الرئیس، برهان صدیقین نامید و برهان صدیقین در نظر او، برهانی بود که در آن از نفس وجود بر وجود ره برده می‌شد؛ البته در وجود معلولی به وجود علی. علامه اما چندان به این دو نوع برهان که هر دو هم در نظر او انی بودند، رضایتی نداد.

او بحث خود را بر ارائه تصویر بداهت تصدیقی وجود باری براساس شیوه‌ ملازمات عامه مبتنی ساخت. علامه نخستین‌بار در حواشی و تعلیقات خویش براسفار که به احتمال فراوان در نجف فراهم آمده، به این بیان اشاره می‌کند؛«آن واقعیت که با آن، سفسطه دفع می‌شود و آن واقعیت که در ذی‌شعور [دارای فهم و آگاهی] ناگزیر از اذعان به آن است، عدم و بطلان را ذاتا نفی می‌کند؛ به این معنا که دارای وجوب ذاتی فلسفی و ضرورت ازلی(منطقی) است؛ چنان‌که از فرض بطلان آن، اثبات و اقرار به آن لازم می‌آید. بنابراین اگر به طور مطلق یا در زمانی خاص، بطلان واقعیت را فرض کنیم به این معنا که به بطلان واقعیت، واقعا معتقد شویم نه صورتا، ثبوت واقعیت را پذیرفته‌ایم» (حواشی و تعلیقات اسفار، ج6، ص14).
علامه همین بیان را در جلد پنجم «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تکرار و تکمیل می‌کند.

عبارات ایشان در این کتاب اینگونه است: «واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمی‌پذیرد و نابودی برنمی‌دارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستی بی‌هیچ قید و شرط [حتی شرط نفی موضوع قضیه] واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی‌شود و چون جهان‌گذران و هرجزء از اجزای جهان، نفی را می‌پذیرد پس عین همان واقعیت نفی‌ناپذیر نیست بلکه با آن واقعیت، واقعیت‌دار و بی‌آن از هستی بهره‌ای نداشته و منفی است؛ البته نه به این معنا که واقعیت با اشیاء یکی شود یا در آنها نفوذ و حلول کند یا پاره‌هایی از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندد بلکه مانند نور که اجسام تاریک با وی روشن و بی‌ وی تاریک می‌باشند؛ در عین حال همین مثال نور در بیان موجود خالی از قصور نیست. و به عبارت دیگر: او (= ذات باری‌تعالی) خودش عین واقعیت است. و جهان و اجزای جهان با او واقعیت‌دار و بی‌او هیچ و پوچ می‌باشند.»(اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، ص77 و مجموعه آثار شهید مطهری، ج 6، صص 983-982، بیان اول).

برای توضیح این برهان که پیش از علامه مورد استفاده هیچ‌یک از فلاسفه واقع نشده و در واقع از ابتکارات خاص فلسفی علامه است، تنها باید چند اصطلاح را بررسی کرد؛ چرا که این بیان در واقع قصد ارائه تصدیقی بدیهی از وجود واجب را دارد. اصل برهان را اینگونه می‌توان صورت‌بندی کرد: «واقعیت هستی واقعیت دارد.» منظور از موضوع یعنی «واقعیت هستی» ذات واجب است و واقعیت دوم وجود محمولی است. علامه با این بیان قصد دارد نشان دهد واقعیت هستی یا ذات واجب دارای ضرورت فلسفی است؛ یعنی وجود آن برایش ضروری است و محال است که وجودش از آن منتفی شود. اما رابطه میان موضوع و محمول در این قضیه، به بیان ایشان در حاشیه اسفار، ضرورت ازلی است.

ضرورت ازلی، اصطلاحی در منطق است که به بیان نوعی از ضرورت متعالی نسبت به ضرورت ذاتی می‌پردازد. در ضرورت ذاتیه، محمول تا زمانی که موضوع وجود دارد، چه در ذهن و چه در خارج وجود دارد؛ مانند «انسان حیوان ناطق است». در ضرورت ازلیه محمول حتی با فرض انتفاء موضوع نیز برای آن ثابت است! به این بیان که اگر ما واقعیت هستی را یعنی ذات واجب را که در واقع همان حاق واقع است انکار کنیم، باید اینگونه قضیه خود را صورت‌بندی کنیم: «واقعیت هستی، واقعیت ندارد.» در نتیجه واقعیت مورد تاکید واقع می‌شود؛ چرا که برای انکار آن نیاز به اثبات آن داریم!

علامه با این بیان، قصد ارائه یک برهان بر اثبات وجود باری را ندارند. بلکه تنها می‌خواهند نشان دهند که ضرورت موجود در قضیه مورد بحث، ازلی است و چون موفق به نشان دادن این امر می‌شود بداهت وجود خدا و محال‌بودن استدلال به او را ثابت می‌کند. تا این مرحله از بیان، ایشان وجود واجب را امری ثابت نشان می‌دهند اما در مرحله بعدی که در بیان اول «اصول فلسفه» آمده است و ایشان به بیان صفات واجب که عموما سلبی هستند می‌پردازند، به نظر از روش پیش‌گفته عدول می‌کنند. به عنوان مثال در بیان اینکه این «واقعیت هستی» مادی نیست، ایشان اینگونه استدلال می‌کنند که چون جهان متغیر است و متغیر، حادث، بنابراین آن واقعیت هستی که وجود برایش ضروری است، نمی‌تواند هیچ‌یک از اجزای این جهان گذران باشد. این نوع استدلال بی‌تردید بازگشت به استدلال‌های انی است که علامه- رضوان‌الله‌تعالی‌علیه- پیش از آن، انتقادهای تن‌خویش را نثار آنها کرده بود.

در هر صورت صرف ارائه این بیان را باید شاهکار فلسفه ایشان به حساب آورد چرا که فضل تقدم از آن ایشان است. علامه با این بیان وعده هزارساله فلاسفه‌ای را محقق ساخت که هیچ یک به‌رغم ادعای ارائه برهان صدیقین موفق نشده بودند آن را عملا نشان دهند. بی‌تردید میراث جاودان ایشان، چراغ راه آیندگانی است که با تاسی به روش ایشان، مسائل را بر این مبنا استوار خواهند ساخت.

منبع: همشهری
دسته ها : مذهبی - علمی - مقالات
دوشنبه بیست و پنجم 8 1388

سیره ‌تفسیری‌ صاحب ‌المیزان

سیدجواد میرخلیلی: یکی از آثار ماندگار و جاودانه علامه طباطبایی، کتاب شریف تفسیرالمیزان فی تفسیر القرآن است که آیت‌الله جوادی آملی درباره آن می‌فرماید: المیزان در میان تفاسیر چون کتاب قیم جواهر الکلام است در بین کتاب‌های فقه که هم کمبود گذشتگان را جبران نمود و هم زمینه تحقیق آیندگان را فراهم کرد. (شناختنامه علامه طباطبایی، ج 2، ص 73)

یکی از ویژگی‌های مهمی ‌که باعث برتری کتاب تفسیرالمیزان بر دیگر کتب تفسیری شده است، شیوه و سیره تفسیری علامه طباطبایی در سرتاسر این کتاب ارزشمند است که از آن به تفسیر قرآن به قرآن یاد می‌شود و در نوع خود، کم‌نظیر یا حتی به تعبیر برخی بی‌نظیر است. شیوه‌ای که علامه در تفسیر شریف المیزان از آن بهره گرفته، شیوه تفسیر قرآن به قرآن است یا همان تفسیر آیات به آیات. بدین معنا که قرآن را با خود قرآن تفسیر می‌کند. این شیوه هر چند میان مفسران چنان که گفته شد، کم‌نظیر یا بی‌نظیر است، اما با این حال در صدر اسلام و در دوران ائمه معصومین(ع)‌ سابقه داشته است؛ به گونه‌ای که پیامبر اسلام(ص)، اولین پرچمدار این روش بوده که در تفسیر بعضی آیات از آیات دیگر کمک می‌گرفته است یا حضرت علی(ع) نیز وقتی در نهج‌البلاغه قرآن را توصیف می‌کند، می‌‌گوید: بعضی از آیات به وسیله بعضی دیگر به سخن می‌آیند و بعضی بر بعضی دیگر شهادت می‌دهند و حتی بعدها نیز مفسّرانی همچون زمخشری، محکم‌ترین معانی قرآن را آن دانستند که از خود قرآن فهمیده شود؛ هر چند این راه، ادامه‌دار نبود، اما علامه در دوره معاصر و در طول حدود 20 سالی که این تفسیر را نوشتند، این مساله را رعایت کرده و منهج ائمه معصومین(ع)‌ در به‌کارگیری این شیوه از تفسیر را رعایت کردند. اما پرسش مهم این است که چرا با توجه به این که پیش از علامه هم چنین شیوه‌ای از تفسیر رایج بوده یا در میان برخی مفسران وجود داشته است، علامه می‌گوید تفسیر من، قرآن به قرآن است؟ آیت‌الله استادی پاسخ روشن و قانع‌کننده‌ای برای این پرسش دارند. این که علامه طباطبایی، عنایت بسیار فراوانی روی این روش داشته است، اما در تفاسیر دیگر شاید چند مورد بیشتر پیدا نکنیم که از این روش استفاده کرده باشند. به تعبیر ایشان، بنای تفسیرالمیزان بر این است که در هر آیه، چنین روشی پیاده شود؛ بنابراین می‌توان گفت پایبندی علامه به این روش در طول تفسیرالمیزان باعث شده تفسیر ایشان به این عنوان، یعنی تفسیر قرآن به قرآن شهره گردد. به هر حال، می‌توان ادعا کرد که شاید اساس این شیوه، همان باشد که قرآن کریم نیز بدان اشاره می‌کند: آیات قرآن، محکمات و متشابهاتی دارد... . در نتیجه، این اسلوب ایجاب می‌کند که بعضی از قرآن، بعضی دیگر را تفسیر کند و یک مفهوم در مجموعه‌ای از آیات و مناسبت‌ها تعریف و تبیین شود.

علامه طباطبایی نیز این اسلوب زیبا و روش نمونه در تفسیر را اساس کار خود در بیان معانی آیات قرار داده و در این تفسیر به گونه‌ای، روش قرآنی را پیش گرفته که بیشترین استناد و استنباط از آیات و تعمق و تدبر در آنها برای کشف معانی قرآن و آگاهی از مضامین یا مفاهیم آن را داشته است. به گونه‌‌ای که خود علامه طباطبایی، روش خود در تفسیر را چنین بیان می‌کند: تفسیر آیات با تدبر و دقت در آنها و در آیات دیگر و با استفاده از احادیث، روش اساسی‌ای است که ما بدان تمسک جسته‌ایم و این همان روشی است که پیغمبر اکرم(ص) و اهل بیت او در احادیث خود بدان ترغیب نموده‌اند. (قرآن در اسلام، ص 65) همچنین ایشان در جای دیگری و در مقدمه کوتاه خود بر کتاب شریف تفسیرالمیزان درباره روش تفسیری خود می‌نویسد: روشی که ما در پیش گرفته‌ایم، این است که قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و آیه را با تدبر در نظیر آن روشن کنیم و مصادیق را به وسیله خواصی که خود آیات به دست می‌دهند، بشناسیم. در ادامه، ایشان با بیان آیه شریفه 89 سوره نحل: انا انزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی می‌فرماید: چگونه می‌شود پذیرفت که قرآن، بیان همه چیز باشد و بیانگر خودش نباشد.

بنابراین می‌توان از فرمایش‌های علامه طباطبایی چنین برداشت کرد که نقطه اوج کتاب المیزان، شیوه تفسیر قرآن به قرآن موجود در آن است که علامه به شایستگی از عهده آن بر آمده است. علاوه بر این ویژگی ممتاز در تفسیر شریف المیزان، یکی دیگر از مختصات بارز آن، اهتمام و توجه گسترده به نقل احادیث و اخبار صحیح از پیامبر و ائمه معصومین(ع)‌ است، به گونه ای که در این تفسیر، پس از نقل آیات و توضیح لغوی و ادبی بیان مراد هر آیه با شیوه قرآن به قرآن، فصلی تحت عنوان بحث روایی دارد که علامه طباطبایی به نقل و نقد تیزنگرانه روایات در پرتوی قرآن پرداخته و از این راه به تبیین و تفسیر احادیث در پرتوی قرآن دست زده است. این ویژگی، چنان در این بزرگوار برجسته می‌نماید که یکی از شاگردان بزرگ علامه نقل می‌کند علاوه بر این که استاد بزرگوار ما در هر آیه به آیات مشابه استدلال می‌کرد، خداوند این خصیصه بزرگ را هم به ایشان عنایت فرموده بود که تأویل حدیث می‌کرد. گفتنی است خصیصه تأویل احادیث، یکی از معجزات حضرت یوسف صدیق است. تأویل حدیث، یعنی روایت و حدیث را به ریشه‌اش برگرداندن. به تعبیر شاگرد علامه، ایشان تأویل حدیث داشتند؛ یعنی روایاتی را که از بیت رسول‌الله صادر شده بود به قرآن باز می‌گرداندند و این کمال عجیبی بوده است که غیر از ائمه، در دیگر صلحا و فقها به حدی که علامه طباطبایی در این ارتباط علم داشت، کسی نداشته است.

از دیگر ویژگی‌های تفسیر قرآن به قرآن علامه طباطبایی می‌توان به مواردی همچون شناسایی آیات کلیدی و ریشه‌ای در قرآن اشاره کرد، به گونه‌ای که در پرتوی آن آیات کلیدی، درهای بسیاری از آیات دیگر گشوده و با شناخت آن آیات ریشه‌ای این شجره طوبی، تفسیر بسیاری از آیات شاخه‌ای روشن می‌شود، در ضمن جداسازی آیات ریشه‌ای که ظواهر را تغذیه می‌کند از آیات کلیدی که بواطن قرآن را می‌گشاید و همچنین شناسایی آیات زیربنایی و آشنایی با آیات روبنایی و کیفیت ظهور آن آیات پایه‌ای در این آیات و نحوه رجوع این آیات روبنایی به آن آیات. (آیت‌الله جوادی آملی در شناختنامه علامه طباطبایی، ج 3، ص 291 و 292)

منبع: جام جم
دسته ها : مذهبی - علمی - مقالات
دوشنبه بیست و پنجم 8 1388
بینش
امام على (علیه السلام):
فَقْدُ البَصَرِ أهْوَنُ مِنْ فِقْدانِ البَصِیرَةِ.
نداشتن بینایی آسان‌تر (و کم اهمیت‌تر) از نداشتن بینش است.
Losing one’s eyesight is easier than losing one’s insight.
غرر الحکم، ص 6536
دسته ها : مذهبی - احادیث
دوشنبه بیست و پنجم 8 1388
روایت رهبرانقلاب ازاولین دیدارباعلامه جعفری
در عین این‌که ایشان [علامه جعفری] یک مرد هفتاد و چند ساله بودند، ولى تا آخرین بارى که ایشان را دیدیم، باز انسان همان حالت و همان شور و همان تحرّک را در ایشان مى‌دید.

به گزارش پایگاه اینترنتی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر انقلاب اولین دیدار خود با علامه جعفری که در دیدار خانواده و مسئولان ستاد برگزارى مراسم ارتحال استاد علامه محمدتقى جعفرى (ره) در 17/09/1377 را چنین شرح می‌دهند:

در آقاى جعفرى (رحمةاللَّه علیه) خصوصیات برجسته‌اى بود که به‌نظر من همه‌ اینها براى نسل جوان و پژوهنده و اهل علم و تحقیق الگوست. ایشان آن وقتى که کارهاى تحقیقى خودشان را شروع کردند، خیلى جوان بودند.

البته من حدود سال‌هاى 34 و 35 بود که ایشان را شناختم. ایشان تازه از نجف آمده بودند و جوان و فاضل و اهل تحقیق و فعّال و پرشور و مورد احترام بزرگان ما ـ مانند مرحوم آقاى میلانى و بعضى از آقایان دیگر در مشهد ـ و نیز مورد احترام طلّاب بودند. اخوانشان هم در مشهد بودند؛ مثل آقاى آمیرزا جعفر که مرد بسیار باصفا و با معنویت و باروحى است. بله، عرض مى‌کردم که ایشان هم به مناسبتى به مشهد آمده بودند و چند ماه یا یک سال ـ درست یادم نیست ـ در مشهد ماندند. ما از آن‌جا با ایشان آشنا شدیم. در ایشان واقعاً روح تحقیق و تفحّص و نشاط و شور علمى مشاهده مى‌شد.

این روحیه، از دوران جوانى تا پایان عمر ادامه داشت. آن وقت ایشان تقریباً سى و چند ساله بودند.

همه‌ این شور جوانى، در کار علمى و فکرى و بحث و نوشتن و تحقیق و مطالعه و این‌گونه کارها صرف مى‌شد و البته حافظه‌ فوق‌العاده و استعداد علمى ایشان هم به جاى خود محفوظ بود. این حالت تا همین آخر هم ادامه داشت که این چیز عجیبى است. یعنى در عین این‌که ایشان یک مرد هفتاد و چند ساله بودند، ولى تا آخرین بارى که ایشان را دیدیم ـ به گمانم یک سال، یا هفت، هشت ماه پیش بود که ایشان را ما زیارت کردیم ـ باز انسان همان حالت و همان شور و همان تحرّک را در ایشان مى‌دید.

این خیلى باارزش و قیمتى است که انسان نگذارد گذشت زمان و حوادث گوناگون، شور و تحرّک و تهیّجى را که خداى متعال در او قرار داده و مى‌تواند آن را مثل یک سرمایه‌ گرانبها براى پیشرفت‌هاى گوناگون در میدان‌هاى مختلف مصرف کند، از بین ببرد.

به‌هرحال وجود ایشان، حقیقتاً وجود ذى‌قیمتى بود و براى اسلام و مسلمین و نظام اسلامى ارزش داشت. ایشان تا آخر هم کار کردند؛ یعنى واقعاً آقاى جعفرى هیچ وقت از کارافتاده و کنار نشسته و بیکاره نشدند و دائم مشغول کار و تلاش و تحرّک بودند. خداوند ان‌شاءاللَّه درجاتشان را عالى کند.
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - خاطرات
يکشنبه بیست و چهارم 8 1388

آرامش با کتاب
امام على (علیه السلام):
مَن تَسَلَّی بِالکُتُبِ لَم تَفُتْهُ سَلوَةٌ.
کسی که با کتاب‌ها خود را آرامش دهد، هیچ آرامشی را از دست نخواهد داد.
Everybody calms himself with books, won’t lose any solace.
غرر الحکم، ح 991
دسته ها : مذهبی - احادیث
يکشنبه بیست و چهارم 8 1388
X