بهره های شب قدر در حیات اجتماعی |
۱۷ شهریور ۱۳۸۸ | |
«بهره های شب قدر در حیات اجتماعی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛ماه مبارک رمضان ماه ضیافت الهی است . ورود به این ضیافتگاه آدابی دارد که در راس آنها غیر خدا را رها کردن و ندیدن و نخواستن قرار دارد. برای طی مراتب مختلف این ضیافت تا رسیدن به قرب الهی باید کوشید و مرحله به مرحله با تحمل رنج راه تا مقصد اعلی پیش رفت . این ضیافت نقطه اوجی دارد که شب قدر است . در این شب مرکب راهوار مراقبت و مجاهدت بیشتر می تازد و پیمودن راه تقرب سهل تر انجام می شود. زیرا توجه و عنایات حضرت پروردگار فزونی می یابد و انوار موهبتش گسترده تر می شود واز همین روست که این شب برتر از هزار ماه است به ویژه آن که قرآن کریم که کتاب هدایت بشر و سعادت و رستگاری برای همه جهانیان است در همین شب نازل گردیده است . همچنین در این شب است که فرشتگان الهی نازل می شوند و فیض و رحمت تا طلوع فجر جاری می باشد. شب قدر شب طهارت روح از زنگارهای غفلت و معصیت است . این غفلت ها و معاصی هم در محدوده زندگی فردی به وقوع می پیوندد و هم در گستره حیات اجتماعی فرهنگی اقتصادی و سیاسی .
این شب را علاوه بر عبادت باید با تفکر سپری کرد و این تفکر در قالب ها و با شیوه های مختلفی باید تحقق پذیرد لکن در همه آنها این محور به صورت پرسش از خویش در خلوت دل مشترک است : چه کرده ایم و چه باید بکنیم رکودها و ضعف ها و در کنار آن بالندگی ها و پیشرفت ها به چه میزان بوده است از نعمت های الهی همچون سلامت جسم و روح مال وثروت قدرت و ریاست شهرت و نام آوری علم ودانش فکر و قلم هنر و تخصص و منصب و مقام چگونه بهره برده ایم همین جاست که افراد و گروه ها شامل همه عناصری که در مدیریت های کلان مملکتی قرار دارند و نیز همه جریان های فکری و احزاب و جناح های سیاسی و اصحاب قلم و مطبوعات و سایر رسانه ها باید خود را در معرض این پرسش ها قرار دهند که تا به حال در راه تشکیل جبهه واحد و مشترک توحید ناب و زلال که یگانگی خدا و یکتاپرستی موحدان را در عرصه های حیات اجتماعی و سیاسی به تجلی در می آورد و اقتدار و اتحاد می آفریند چه کرده ایم آیا به وحدت اندیشیده ایم و در این راه گام برداشته ایم یا بر طبل اختلاف و تشتت کوبیده ایم و در بیراهه ایجاد تنازع و تفرقه حرکت کرده ایم و آب ها را برای صید کردن ماهی مراد گل آلود نموده ایم در برابر انتقادهای صالحان ناصح چگونه بوده ایم و آیا سخن حق را پذیرفته ایم و درصدد رفع کاستی های خود برآمده ایم یا گوش شنوایی برای سخن حق و انتقاد سالم و سازنده نداشته ایم و از این بدتر آن که هر انتقاد و نقد را « توطئه » علیه خویش تصور کرده ایم و به تخریب شخصیت ناقدان پرداخته ایم التزام به قوانین جاری کشور را به ویژه احساس تعهد عملی نسبت به اصول قانون اساسی و قوانین قضایی که ضامن صیانت از حرمت انسان ها و دفاع از حقوق و تامین امنیت اجتماعی آنان می باشد در شعار و حرف باقی گذاشته ایم یا به مرحله رفتار و عمل در آورده ایم برای آبروی دیگران چقدر اهمیت قائل شده ایم و آیا برای اثبات خویش به تخریب شخصیت بی گناهان نپرداخته ایم و حریم منزلت انسانی و شان دینی دیگران را پل عبور خود برای نیل به مطامع سیاسی قرار نداده ایم اکنون فرصت برای این خودکاوی ها مهیاست و شب قدر فضا و خلوت و تفکری می آفریند که می توان در پناه آن حقیقت وجود خویش را یافت و نقص ها و کاستی ها را شناسایی و در جهت رفع آنها تلاش نمود. وقتی از ائمه معصوم (ع ) می پرسند چرا شب قدر در میان شب های سه گانه ای که مشخص نیست کدامشان قدر است پوشیده و پنهان شده است پاسخ می دهند : برای این که خداوند به بندگانش نظر و عنایت بیشتری روا دارد. این کلام معصوم (ع ) حامل دو مفهوم است . مفهوم اول درباره عنایات خداوند عبارت است از ریزش باران رحمت بیشتر و در پی آن کسب انوار معرفت برای رسیدن به معدن عظمت الهی . و مفهوم دوم آن یعنی فرصت های فزون تر برای تفکر در خویشتن محاسبه نفس ارزیابی عملکردهای فردی اجتماعی سیاسی و فرهنگی شناسایی دقیق همه رکودها و سکون ها و عقب ماندگی ها و اظهار ندامت از ژرفای جان و تضرع و استغفار و عزم جدی برای جبران گذشته .هر کدام از این دو مفهوم را که در محیط ذهن منعکس کنیم و به صحنه عمل بیاوریم خویشتن را مشمول فیض و رحمت الهی کرده ایم و شب های قدر را با حسابرسی و خودسازی و تزکیه و پرورش های اخلاقی سپری نموده ایم .تردیدی وجود ندارد که اگرچه این خودسازی و تهذیب در همه ابعاد و جلوه ها حائز اهمیت است لکن با رویکرد اجتماعی و سیاسی و با توجه به وسعت تاثیرگذاری رفتار و عملکرد مسئولان و عناصر سطوح کلان مدیریت ها در سرتاسر جامعه و کشور این اهمیت فزون تر و بنیادی تر می شود. در واقع آنچه در نظام مدیریت اسلامی تحت عناوین اخلاق مدیریت و اخلاق کارگزاران حکومتی مطرح است می تواند عالی ترین جلوه ذخیره سازی زاد راه و پشتوانه مستحکم برای تحقق آن در شب های قدر رقم بخورد. این یک ضرورت است که در هیچ شرایطی نباید فراموش شود و امروز این نیاز بیشتر از هرروز و به صورت کاملا ملموس و مشهود چهره نمایانده است . |
سرمقاله آفتابیزد: احمدینژاد هم اینها را شنید؟ |
بحـثهـایی که طی هفته گذشته پیرامون صلاحیت وزیران پیشنهادی در مجلس مطرح شد هر یک به نوبه خود شنیدنی بود و بسیاری از آنها غصهآور! مثلاً اینکـه یـک وزیـر پیشنهادی، ادعاهای زیادی در خصوص فعالیتهای علمی و مقـالات ارائـه شده خود به محافل علمی مطرح کند و هنگامی که مستندات مربوطه درخواست میگردد این بخش را از "رزومه" کاری خویش حذف نماید یا آنکه مشخص شود برخلاف ادعاهای فراوان در خصوص افزایش اشتغال و ایجاد فرصتهای شغلی، بیش از دویست هزار شغل در چهار سال گذشته از بین رفته، موضوعاتی است که قطعاً با رای اعتماد مجلس به وزیران، از حافظه مردم ایران پاک نخواهد شد.
اما آنچه که توسط یک نماینده اصولگرای مجلس در خصوص وزارت راه و وزیر پیشنهادی آن مطرح گردید مقولهای استثنایی بود و رای آوری وزیر مربوطه، از آن استثناییتر! علیرضا زاکانی را میتوان یکی از جدیترین حامیان احمدینژاد در چهار سال گذشته دانست. به همین جهـت، حامیان دولت نه قادر هستند که اظهارات او را <عقدهگشایی به خاطر کوتاه شدن دست او از رانتها> بنامند و نه میتوانند او را به هم زبانی با اسرائیل علیه دولت ضد صهیونیست احمدی نژاد متهم کنند.
این در حالی است که حتی یکی از اظهارات زاکانی کافی بود تا موجب سقوط یک وزیر شود. گرفتن حقوق از چند دستگاه علیرغم بند 7 میثاق نامه وزرا با رئیس خود، ارائه آمارهای متعدد کذب در خصوص عملکرد بهبهانی در 11 ماه گذشته، تغییر ساعت یک پرواز به خاطر رفتن آقای وزیر به چابهار و مشکل آفرینی برای مردم، انتساب اقدامات مدیران در 8 سال گذشته به عملکرد وزیر فعلی، افتتاح صوری و تعطیل پروژههای افتتاح شده پس از چند روز که منجر به تحمیل هزینههای اضافی به کشور شده است، مخفی نگهداشتن توافق با چینیها برای دو برابر کردن رقم قرارداد بزرگراه شمال و مانور در خصوص کاهش ناچیز در همین قرارداد – در مقایسه با افزایش دو برابری – و در یک کلام آماردهیهای غیرواقعی برای جلب نظر نمایندگان مجلس که علیرضا زاکانی آن را < غرض و درد بعضی مسئولان برای انتساب عملکرد دیگران به خود، نامید.> ادعاهایی بود که وزیر پیشنهادی راه به هیچ یک از آنها پاسخ نداد اما توانست رای موافق167 نماینده مجلس را کسب کند تا بخش دیگری از اظهارات این نماینده مجلس در خصوص <مراودات غلط وزیران با نمایندگان>، برجستگی بیشتری پیدا کند. نمایندگانی که پای صحبتهای زاکانی نشسته بودند به همراه دهها میلیون بیننده و شنونده مذاکرات مجلس، شنیدند که زاکانی گفت: <چرا باید یک نماینده مجلس سوالی را برای طرح از وزیر ارائه نماید و پس از آنکه 500 میلیون تومان برای حوزه انتخابیه خود گرفت، سوال را پس بگیرد؟> اکنون این 167 نماینده مجلس بر سر دوراهی سرنوشت ساز و بدنام کنندهای قرار گرفتهاند. آنها یا باید با رد اظهارات همکار اصولگرای خویش، دامان خود را از اتهام مراودات غلط، مبرا نمایند و یا به ثبت <نام خود> به عنوان کسانی رضایت دهند که <علیرغم افشاگریهای گسترده و بدون پاسخ مانده علیه یک وزیر، به او رای اعتماد دادهاند.> آنچه در مورد وعدهها و آمارهای وزیر فعلی راه گفته شد برای اصحاب رسانه، چندان تعجببرانگیز نیست. او در اسفند ماه 82 در حالی که کسوت معاون شهردار وقت تهران –احمدینژاد– را به تن داشت به صراحت اعلام کرد که <مردم تهران 18 ماه دیگر مونوریل صادقیه را سوار خواهند شد.> 18 ماه از آن، هنوز مدیران منصوب احمدینژاد – از جمله بهبهانی– در شهرداری تهران حضور داشتند اما مردم تهران از این وعده قاطع، جز تماشای پایههای بیقواره مونوریل و پرداخت هزینه، نصیبی نداشتند. لذا در حال حاضر هم بسیاری از افراد بعضی از آمارها را جدی نخواهند گرفت اما رسانهها حق دارند که از احمدینژاد بپرسند آیا او هم سخنان زاکانی در مورد استاد قبلی و همکار فعلی خود را شنید؟ آیا او اتهامات متعدد علیه عضو کابینه خود را شنیده بود که همه بحثها در مجلس را کارشناسی، عمیق و دلسوزانه نامید؟ اگر شنیده است آیا تکلیفی برای خود احساس نمیکند؟ کسی که در تمام چهار سال گذشته، بارها از تریبونهای عمومی علیه مدیران گذشته سخن گفته و از مراودات غلط میان مدیران انتقاد کرده است آیا نمیخواهد ثابت کند که <مراوده غلط>، اتهام ناچسب به وزیراو بوده و استاد قبلی وی، از همه این اتهامات– از جمله آماردهیهای غلط و دروغ– مبرا میباشد؟ هیئت رئیسه مجلس هم موظف است برای حفظ حیثیت همکاران خود، دست به کار شود و مشخص کند که اگر ادعاهای زاکانی دروغ بوده است با او چه برخوردی صورت خواهد گرفت؟ اما اگر ادعاهای زاکانی، همانگونه که خود گفته است مستند به اسناد محکم میباشد نمایندگان مجلس و احمدینژاد باید مشخص کنند کدام مصلحت بالاتر از راستی و شفافیت با مردم، آنها را به نادیده گرفتن ادعاهای عجیب و تاسفآور یک اصولگرای سرشناس و بسیجی علیه وزیر راه وادار کرده است؟ تا روشن شدن موضوع، قاعدتا بسیاری از مردم، همانند نگارنده به خود حق خواهند داد سایر سکوتها و اظهارنظرهای نمایندگان مجلس در دو مـاه اخـیـر در مـورد بازداشتگاهها، روند انتخابات، دیدار با اصلاحطلبان بازداشتی و... را نیز ناشی از مصلحت سنجیها و نه مستند به حقایق بدانند. |
آقای دکتر لنکرانی عزیز، سلام.
ما ایرانیها عادت داریم حرفمان را با تعارف شروع کنیم، اما باور بفرمایید که این تعارف نیست، اگر بگویم من و خیلی از همکارانم متأسفیم از جدایی شما از وزارت بهداشت...
راستش، من شما را فقط یک بار از نزدیک دیدهام. همان ماههای اول وزارتتان. آن موقع سردبیر هفته نامه سلامت بودم. آمدیم برای مصاحبه. یک بار هم خواستیم دعوتتان کنیم برای بازدید از روزنامه همشهری. سال 86، برای اولین بار در تاریخ مطبوعات ایران، روزنامه همشهری گروه مستقلی با عنوان «سلامت» ایجاد کرد با یک صفحه رویی خبری روزانه، و غریب نبود اگر وزیر بهداشت به این بهانه از پرتیراژترین روزنامه کشور بازدید میکرد. اما دکتر زارعنژاد فکر میکنم اصلاً این دعوت را به شما منتقل نکرد. حق هم داشت. به هرحال ما روزنامه شهرداری بودیم و شما وزیر دولت نهم. و کیست که نداند در این 4 سال روابط شهرداری و دولت چقدر حسنه بود. بگذارید برگردیم به کمیقبلتر. این روزها اعتراف کردن مد شده. اجازه بدهید من هم اعتراف کنم که 4 سال قبل، وقتی آقای احمدینژاد شما را به عنوان وزیر بهداشت معرفی کرد، اصلاً خوشبین نبودم. پشت سرتان بد و بیراه هم میگفتم. میدانم که حقمیدهید به من و امثال من. بعد از سالها بیبرنامگی در مدیریت نظام سلامت، انتظار داشتیم حالا که فرصتی برای تغییر ایجاد شده، کسی بیاید که فکرش، حداقل به اندازه فاصله میان بنای قدیمی زیر پل حافظ، تا ساختمان شیک و نوساز خیابان سیمای ایران، جلوتر آمده باشد. شما اما در نگاه اول ناامیدکننده بودید. جوان بودید و بیتجربه. اما نشان دادید دربارهتان زود قضاوت کردهایم. شما عملاً سعی کردید با مدیریتی منطقی، بیحاشیه و با آرامش، حداقل اوضاع وزارتخانه را از آنچه که بود، بدتر نکنید. حالا خیلی مهم نیست که دکتر مرندی، در نطق دفاعیه از خانم دکتر وحید میگوید اگر شما «شهامت دست زدن به کارهای بزرگتری داشتید» و «از روزمرگیهای بیمورد دوری میجستید»، بهتر بود. خود دکتر مرندی بهتر از هرکس میداند مشکلات نظام سلامت ما سنگینتر و پیچیدهتر از آن شده که از یک وزیر بهداشت توقع داشته باشیم فقط با «جسارت» آنها را حل کند. خود ایشان هم میداند اگر آقای احمدینژاد شما را به عنوان وزیر بهداشت معرفی میکرد، رأیتان در همین مجلس سختگیر هشتم، از رأیتان در آن مجلس «خوشحال» هفتم بیشتر میشد. با همه این اوصاف، ولی آقای احمدینژاد، شما را معرفی نکرد... راستی درست است که میگویند آیتالله مصباح گفته بود شما گل وزرای دولت نهم هستید؟
آقای دکتر لنکرانی
همیشه فکر میکردم وقتی مدیری را برکنار میکنند، از دو حال خارج نیست: یا بیکفایت است، یا خیانتکار. البته ببخشید، در مملکت ما یک دلیل دیگر هم وجود دارد: گاهی آنقدر پشت سر یک مدیر حرف درمیآورند که خودش هم به خودش شک میکند، چه برسد به مدیر بالادستش... خب، شما را به کدامیک از این دلایل کنار گذاشتند آقای دکتر؟ به من، به عنوان یک برادر کوچکتر، که بعد از ماجراهای اخیر به خیلی چیزها شک کرده، میتوانید بگویید حالا واقعاً درباره خودتان و عملکردتان و همه آنچه در این 4 سال گفتهاید، واقعاً چی فکر میکنید؟
اصلاً نمیخواهم جای شما باشم آقای دکتر. اصلاً دلم نمیخواهد 4 سال صادقانه برای مجموعهای کار کنم و بعد، وقتی کنارم میگذارند، حتی موقع تقدیر، با تحقیرآمیزترین واژهها از من یاد کنند... کاش بعضی حرفها را در این مدت نمیزدید آقای دکتر. کاش نقش وکیل مدافع را برای کسانی که معلوم شد چقدر برایتان ارزش قائلاند، بازی نمیکردید. کاش فقط درباره کاهش مرگو میر نوزادان حرف میزدید و از کاهش نرخ تورم در دولت نهم صحبت نمیکردید، کاش فقط به منتقدان وزارت بهداشت پاسخ میدادید و منتقدان دولت را تحقیر نمیکردید. کاش درباره اغتشاشات اظهار نظر نمیکردید. کاش همیشه همان وزیر بهداشت متین و معتدل میماندید و تحلیل سیاسی ارائه نمیدادید: «هجمه به دولت نهم از سال گذشته در زمینه مشروعیت شروع شد و طرحهایی از سوی برخی گروههای خارجی برنامهریزی شد و برخی از افراد بدون آگاهی از داخل کشور نیز در این مسیر قرار گرفتند...» کاش قبل از انتخابات، از شما به عنوان کاندیدای رایحه خوش خدمت در انتخابات ریاست جمهوری در سال 1392 نام نمیبردند. کاش بعد از کنار گذاشتنتان از دولت، سفارت چین را به شما پیشنهاد نمیدادند... آن وقت، میتوانستم این پاسخ را ازتان قبول کنم که در این 4 سال فقط به تکلیفتان، یعنی خدمت به مردم عمل کردهاید و مهم نیست که حالا با شما چطور برخورد میکنند.
یادتان هست یک هفته قبل از انتخابات، در یک جمع دانشجویی، وقتی درباره اینکه برخی میگویند دلیل کنار گذاشتن بعضی وزرا اختلاف نظرشان با رئیسجمهور بوده، چطور از همه چیز دفاع کردید و ماجرای انتخاب استاندار مازندران را مثال زدید: «دکتر احمدینژاد فردی را درنظر گرفته بود که من با انتخاب وی مخالف بودم، هنگام رأیگیری در جمع هیأت وزیران وقتی هر دو حرفهایمان را محکم زدیم، اکثر اعضای هیأت دولت با من موافقت کردند و نظر دکتر احمدینژاد رد شد... برخلاف دولتهای پیشین که وزرا در جلسات ساکت بودند و پس از آن نظر خود را و نه مصوبات هیأت دولت را اعمال میکردند، در دولت دکتر احمدینژاد این مسئله برعکس است...»
آقای دکتر، هنوز هم اگر این سؤال را ازتان بپرسند، همان طور جواب میدهید؟
پزشک و روزنامهنگار
هفت نظریه علمی که می تواند پایان جهان را پیش بینی کند! |
: بر اساس شواهد علمی موجود و مدارک تاریخی قدیمی نظریه هایی که به احتمال نابودی جهان تا سال 2012 پرداخته است مورد بررسی قرار گرفته است. حمله بیگانگان فضایی: این پدیده در ابتدا به موضوع بسیاری از آثار هنری علمی تخیلی تبدیل شد اما به تدریج محققان دریافتند که نگرانی از حمله بیگانگان به زمین رو به افزایش است. تعداد موارد مشاهده یوفوها افزایش پیدا کرده و نشانه ها و مدارک زیادی از مشاهده این پدیده های غریب ارائه شده است. از جمله این شواهد تلاش دولتهای مختلف در سرتاسر جهان برای کنترل یوفوها طی 50 سال گذشته است. اما با وجود تمامی این شواهد و مدارک که بسیاری آنها را خیالی و زاده توهم شاهدان می دانند، احتمال وقوع حمله بیگانگان به زمین تا سال 2012 تنها 0.1 از 10 تخمین زده شده است. برخورد با زمین: هزاران انجمن اینترنتی و سایتهای مختلف اعلام کرده اند زمانی در اوایل قرن 21 میلادی سیاره ای ناشناخته با زمین برخورد کرده و یا از فاصله ای بسیار نزدیک از کنار آن عبور خواهد کرد و در نتیجه تمدن را نابود کرده و یا خسارات و دگرگونی های عظیم و جبران ناپذیری را بر روی زمین به جا خواهد گذاشت. این سیاره با نام خیالی "نیبیرو" سیاره ای در منظومه خورشیدی فرض شده است که در مداری نامنظم در حرکت بوده و هر سه هزار و 700 سال یکبار به قسمتهای داخلی منظومه خورشیدی راه پیدا می کند. شواهد بسیار کمی برای اثبات این نظریه ارائه شده است که از آن جمله می توان به معرفی 10 سیاره توسط ناسا در سال 2005 اشاره کرد که در خارج از منظومه خورشیدی به سر می برند و شاید تا سال 2012 به قسمتهای داخلی منظومه خورشیدی وارد شده و از نزدیکی زمین عبور کنند. با این همه احتمال وقوع این برخورد 0.2 از 10 تخمین زده شده است. بحران خورشیدی: این بحران یکی از معدود سناریوهایی است که با انتهای تقویم مایانها در ارتباط است و می تواند پایه علمی داشته باشد. در این سناریو که احتمال وقوع آن 0.3 از 10 برآورد شده است، تابشهای شدید خورشیدی و یا انفجارهای گازی در دسامبر 2012 می تواند زمین را در خود غرق کرده و نوع بشر را به همراه اکو سیستم زمین نابود سازد. تا کنون شواهدی مبنی بر وقوع چنین پدیده ای در سال 2012 ارائه نشده اما ارتباطاتی میان دوره های 11 ساله خورشیدی و چرخه زمانی تقویم مایانها یافته شده است. با این حال با وجود اینکه شعله های خورشیدی می تواند برای برخی از تجهیزات، ماهواره ها و فضانوردان مشکلاتی را ایجاد کند اما از قدرتی که بتواند زمین را حداقل تا سال 2012 ویران سازد برخوردار نخواهد بود. تنها خطر جدی که از سوی خورشید زمین را تهدید می کند، اتمام انرژی خورشید و بلعیده شدن زمین توسط این ستاره عظیم است که آن نیز تا پنج بیلیون سال آینده ممکن خواهد بود. تغییر قطبهای مغناطیسی: بسیاری معتقدند قطبهای مغناطیسی زمین در سالهایی نه چندان دور تغییر خواهند کرد و بر الگوی چرخش مداری زمین تاثیر گذاشته و فاجعه ای بزرگ را به وجود خواهد آورد. این افراد مدارکی از تغییر قطبی زمین در گذشته ارائه کرده و معتقدند این تغییرات را می توان با مطالعه نقاط خورشیدی و تئوری میدانهای مغناطیسی مشاهده کرد. در عین حال برخی معتقدند مایانها و مصریان باستان نیز از وقوع چنین پدیده ای در آینده آگاه بوده اند اما این راز امروزه توسط دولتها مخفی باقی مانده است. محققان دانشگاه پرینستون و تولوس در فرانسه با بررسی مدارک مختلف دریافته اند که سیاره زمین در حدود 800 میلیون سال پیش دورانی را برای متعادل سازی قطبهای خود پشت سر گذاشته است. تغییر زاویه 50 درجه ای در قطب شمال طی 20 میلیون سال از جمله شواهدی است که محققان به آن دست یافته اند و بر همین اساس معتقدند امکان وقوع چنین پدیده ای وجود دارد اما طی یک میلیون سال آینده و درصد احتمال وقوع آن یک از 10 خواهد بود. ابرآتشفشان: انفجار ابر آتشفشانی یکی از عظیم ترین انفجارهایی خواهد بود که در تاریخ بشر دیده شده و در اثر افزایش میزان ماگما در هسته زمین و عدم وجود راه فرار از این منطقه از زمین به وجود خواهد آمد. نتیجه چنین انفجاری پراکنده شدن میزان زیادی از گازهای سمی در اتمسفر زمین و پوشانده شدن قسمتهای زیادی از خشکی ها توسط ماگماها خواهد بود. تصاویری که توسط ماهواره ها طی سالهای گذشته به ثبت رسیده است نشانه هایی از تغییر را در سنگهای مذاب زیر زمینی نمایش می دهد که می تواند درصد احتمال این انفجار را یک از 10 ساخته و مدارک علمی را برای اثبات این نظریه ارائه دهد. نقطه اوج نفتی: کاهش ذخایر نفتی جهانی قطعا واقعیتی است که می تواند به فروپاشی سرمایه گذاری و اقتصاد جهانی منجر شود. اما نظریه نقطه اوج نفتی درباره موضوع افزایش تقاضا در برابر میزان تولید بحث می کند بر اساس این نظریه زمانی فرا خواهد رسید که تقاضای این منبع انرژی از میزان تولید آن پیشی خواهد گرفت. به گزارش مهر، برخی معتقدند این پدیده در حال حاضر آغاز شده است اما برخی دیگر آغاز آن را سال 2012 اعلام کرده اند. با این همه و با وجود تلاش برای تولید منابع جایگزین انرژی احتمال وقوع این پدیده 4 از 10 محاسبه شده است. نابودی نسل زنبورها: 36 درصد از کندوهای زنبور در ایالات متحده در زمستان 2008 به دلیل اختلالی به نام اختلال نابودی کلونی زنبورها از بین رفتند. این اختلال که طی آن تمامی زنبورهای کارگر یک کندو به صورت ناگهانی می میرند و تنها زنبور ملکه به جا می ماند در چندین کشور اروپایی از جمله فرانسه، بلژیک، ایتالیا، پرتغال و اسپانیا رواج یافته است. تا کنون دلایلی مانند آفتها، تغییرات شدید جوی و امواج تلفن همراه عوامل بروز این اختلال اعلام شده اند اما تاثیر هیچ یک از آنها تا کنون به اثبات نرسیده است و از آنجایی که تا کنون درمانی موثر نیز برای کنترل این اپیدمی ارائه نشده است، پیش بینی می شود نظریه انقراض زنبورها به زودی به واقعیتی تلخ تبدیل شود. به گزارش مهر، با توجه به این حقیقت که پرورش بسیاری از محصولات کشاورزی از جمله سویا، پنبه، دانه های روغنی مانند بادام، انگور، سیب و گلهای آفتابگردان نیازمند حضور زنبورها بوده و فعالیتهای این حشرات کوچک بر روی تولید 30 درصد از غذای جهان تاثیری مستقیم به جا می گذارد، بالاترین احتمال نابودی حیات در اثر پدیده ای طبیعی به این نظریه ارائه شده و 7 از 10 تخمین زده شده است. |
صبر و حلم در سیره امام حسن مجتبی (ع) |
معارف: امام حسن مجتبی (ع) در عین آن که به حلم معروف بود، در بعضی از موارد، فریادی چون صاعقه داشت که تار و پود دشمنان را میسوزاند. خبرگزاری شبستان: زندگی مردان بزرگ خدا همیشه پرحادثه است، حیات درخشان امام حسن مجتبی (ع) از پرحادثهترین زندگی رادمردان تاریخ است، با این که بیش از 48 سال عمر نکرد، و بر اثر زهری که مزدوران معاویه به او خوراندند به شهادت رسید، ولی در همین دوران کوتاه، همواره با باطل گرایان حق ستیز در حال نبرد بود، در عصر پدر، دوش به دوش او با منافقان و منحرفان ستیز کرد، در جنگهای بزرگ جمل و صفین و نهروان، قهرمانی بیبدیل بود، و به طور کلی نام او در پیشانی قاموس رنجها میدرخشید.
وی در سختترین و تلخترین رخدادها پرچم نهی از منکر، مبارزه با نامردمیها و طاغوت زدایی را برافراشت، و برای تثبیت حکومت حق، ایثارها و جانفشانیها کرد.
*** خداوند در قرآن، حضرت ابراهیم (ع)، قهرمان مبارزه توحیدی را چنین تمجید میکند: "ان ابراهیم لحلیم اواه منیب; همانا ابراهیم دارای صفتحلم و بسیار متوکل بر خدا و بازگشت کننده به سوی خدا بود." در آیه 101 سوره صافات خداوند میفرماید: "فبشرناه بغلام حلیم; ما ابراهیم را به نوجوانی دارای حلم بشارت دادیم." منظور از این فرزند، حضرت اسماعیل (ع) است، که ابراهیم (ع) از درگاه خدا درخواست فرزندی صالح کرد، و خداوند درخواست او را اجابت نمود، و او را به فرزندی که دارای خصلت والای حلم است مژده داد، آن فرزند اسماعیل بود، چنان که در ماجرای آن ذبح عظیم، حلم و استقامت و صبر انقلابی خود را به خوبی نشان داد. واژه "حلیم"» پانزده بار در قرآن بیان شده است که در یازده مورد از اوصاف خداوندی برشمرده شده و در دو مورد، از اوصاف ابراهیم (ع) و در یک مورد از وصف اسماعیل (ع) و در موردی دیگر در وصف حضرت شعیب (ع) ذکر شده است. بنابراین، "حلم" از ارزشهای مهم اخلاقی و اسلامی است، و انسانهای برجسته; مانند پیامبران چنین صفتی دارند، و انسانهایی که صفتحلم را به طور کامل دارند، مظهر یکی از صفات الهی هستند. در فرهنگ روایی، روایات بیشماری در تمجید خصلت ارزشمند حلم از پیامبر (ص) و امامان (ع) به ما رسیده که نظر شما را به ذکر چند نمونه جلب میکنیم: امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: "کمال العلم الحلم; کمال علم به صفتحلم بستگی دارد" و نیز فرمود: "بوفور العقل یتوفر الحلم; آن کس که عقل سرشار دارد، دارای حلم سرشار خواهد شد." امام صادق (ع) فرمود: "الحلم سراج الله; حلم، چراغ تابان خدا است."
*** لغتشناس معروف قرآن، راغب در کتاب مفردات گوید: "حلم به معنای خویشتن داری به هنگام هیجان غضب است، و از آن جا که این حالت از عقل و خرد ناشی میشود، گاه به معنای عقل و خرد نیز به کار رفته است."
بنابراین، انسان دارای حلم کسی است که در عین توانایی، در هیچ کاری شتاب نمیکند، و در کیفر مجرمان شتاب زده نمیشود، روحی بزرگ دارد، و بر خشم و احساسات خود، مسلط است." فرمود: "کظم الغیظ و ملک النفس; فرو بردن خشم، و تسلط بر خویشتن است." بنابراین، آنچه در ترجمه حلم معروف شده و از آن به عنوان "بردباری"» یاد میکنند، صحیح به نظر نمیرسد، زیرا حلم به معنای تحمل بار دیگران نیست، بلکه به معنای خویشتن داری پرصلابت، و نرمش قهرمانانه است، که پایه استوار برای حفظ اخلاق و ارزشهای اسلامی است. بر همین اساس امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: "لا حلم کالصبر والصمت; هیچ حلمی مانند استقامت و سکوت نیست." بنابراین، استقامت و کنترل زبان، از شاخههای مهم حلم است، پس حلم مفهومی ضد عجز و تسلیم دارد. *** حلم امام حسن (ع) امام حسن (ع) و سایر امامان (ع) فرهیخته و تربیتشده مکتب قرآن بودند، چنان که در روایت آمده: کنیزی شاخه گلی را به امام حسن (ع) اهدا نمود، آن حضرت او را آزاد کرد، انس بن مالک به آن حضرت عرض کرد: "آیا شما برای یک شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟" امام حسن (ع) در پاسخ فرمود: "ادبنا الله تعالی...; خداوند ما را چنین تربیت کرده است." آن جا که میفرماید: "اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها; هنگامی که کسی به شما تحیت گوید، پاسخ او را به طور بهتر، یا همان گونه بدهید. پاسخ بهتر همان آزاد کردن او است." حلم امام حسن (ع) از آیات قرآن نشات گرفته بود، از جمله از این آیه که خداوند میفرماید: "... ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم; ناپسندی را با نیکی دفع کن، که ناگاه خواهی دید همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است." خصلتحلم امام حسن (ع) در حدی بود که مروان یکی از دشمنان پرکینه خاندان رسالت، که امام حسن (ع) را بسیار رنج داد و آزرد، گفت: "این کارها را با کسی انجام دادم که حلم و خویشتنداری او با کوهها برابری میکند." به عنوان نمونه نظر شما را به فراز تاریخی زیر جلب میکنیم: پیر مردی ناآگاه از اهالی شام در مدینه، امام حسن (ع) را سوار بر مرکب دید، آنچه توانست از آن حضرت بدگویی کرد، وقتی که فارغ شد، امام حسن (ع) کنار او آمد، و بدو سلام کرد، و در حالی که لبخندی بر چهره داشت به او فرمود: "ای پیرمرد! گمانم غریب هستی، و گویا اموری بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی از تو خوشنود میشویم، اگر چیزی از ما بخواهی به تو عطا میکنیم، اگر از ما راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی میکنیم، اگر کمک برای باربرداری از ما بخواهی، بار تو را برمیداریم، اگر گرسنه باشی تو را سیر مینماییم، اگر برهنه باشی، تو را میپوشانیم، اگر نیازمند باشی تو را بینیاز میکنیم، اگر گریخته باشی به تو پناه میدهیم. اگر حاجتی داری آن را ادا مینماییم، اگر مرکب خود را به سوی خانه ما روانه سازی، و تا هر وقتبخواهی مهمان ما باشی، برای تو بهتر خواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع، و امکانات بسیار داریم."
هنگامی که آن پیر ناآگاه این گفتار مهرانگیز نشات گرفته از حلم و صبر انقلابی امام حسن (ع) را شنید، آن چنان دگرگون شد که اشک از چشمانش جاری گردید و گفت: "گواهی میدهم که تو خلیفه خدا در زمینش هستی، خداوند آگاهتر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد، تو و پدرت مبغوضترین افراد در نزد من بودید، ولی اینک تو محبوبترین انسانها در نزد من هستی!"
*** امام حسن (ع) در عصر حکومتخودکامه معاویه، در وضعیتی قرار گرفت که اگر صلح تحمیلی را (که به معنای آتش بس و متارکه جنگ موقت، مشروط به شرایط بود) نمیپذیرفت، و با خصلت والای حلم و صبر انقلابی، با آن برخورد نمیکرد، کیان تشیع در خطری عظیم، و جان همه شیعیان در معرض نابودی جدی قرار میگرفت. از این رو، در پاسخ به معترضان فرمود: "وای بر شما! شما نمیدانید که من چه کردهام، سوگند به خدا پذیرش صلح من برای شیعیانم بهتر است از آنچه خورشید بر آن میتابد و غروب میکند." اینک این سؤال مطرح میشود که امام حسن (ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش حضرت علی (ع) با آن که آن حضرت ده سال امامت کرد، تنها شش ماه و چهار روز خلافت و حکومت نمود، و سپس از کوفه به مدینه رفت و از سیاست و حکومت دوری نموده و انزوا را برگزید، آیا این روش که نشات گرفته از حلم او بود، کنارهگیری از سیاست نیست؟ پاسخ به طور خلاصه این است که شرایط و جوی که دشمنان و بدخواهان، و حتی دوستان، برای آن حضرت ایجاد کردند، آن حضرت را قهرا از سیاست و حکومت داری کنار زدند، نه این که او خودش کنار رفت، و هرگز حلم او باعث این کار نشد، بلکه شرایط و صلاح اسلام، چنین اقتضا میکرد، از این رو در مدینه نیز در فرصتهای مناسب، مطالب را به طور صریح بیان میکرد، و با روش معاویه مخالفت مینمود، به همین دلیل معاویه نتوانست وجود آن حضرت را تحمل کند، و با پیامهای محرمانهاش، جعده دختر اشعث را که همسر امام حسن (ع) بود، واداشت تا آن حضرت را مسموم نماید. شهادت جانسوز او بزرگترین دلیل بر دخالت او در سیاست، و صلابت او در طاغوت زدایی است، چنان که حلم او نیز در این راستا بود. شاید بر همین اساس بود که پیامبر (ص) با بینش جهانی و پیش بینی وسیعی که داشت، درشان امام حسن (ع) فرمود: "لو کان العقل رجلا لکان الحسن; اگر عقل، خود را به صورت مردی نشان دهد، آن مرد، حسن (ع) است."
*** پرواضح است که داشتن خصلت حلم، یک قانون غالبی است نه دائمی، باید موارد را شناخت و بر اساس ضوابط اسلامی با آن برخورد کرد، در بعضی از موارد باید سد حلم را شکست و فریاد زد و شدت عمل نشان داد، در آن مواردی که حلم موجب سوء استفاده گمراهان گردد. چرا که همیشه افرادی هستند که از شیوه حلم بزرگان، سوء استفاده میکنند، و تا زیر ضربات خردکننده شلاق مجازات قرار نگیرند، دست از کردار زشتخود برنمیدارند، در این گونه موارد باید در برابر آن ها شدت عمل نشان داد، تا ایجاد مزاحمت نکنند، لذا در زندگی امام حسن مجتبی (ع) ملاحظه میکنیم، در عین آن که به حلم معروف بود، در بعضی از موارد، فریادی چون صاعقه داشت که تار و پود دشمنان را میسوزانید.
به عنوان نمونه; پس از ماجرای صلح تحمیلی، معاویه به کوفه آمد، و در میان ازدحام جمعیتبرفراز منبر رفت، در ضمن گفتارش با گستاخی بیشرمانهای از امیرمؤمنان علی (ع) بدگویی نمود، هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که امام حسن (ع) بر پله آن منبر ایستاد، و خطاب به معاویه فریاد زد: "ای پسر هند جگر خوار! آیا تو از امیرمؤمنان علی (ع) بدگویی میکنی، با این که
آن گاه امام حسن (ع) از منبر پایین آمد و به عنوان اعتراض از مسجد خارج شد و دیگر باز نگشت. نگارنده: حجت الاسلام ابراهیم بهاری |
منبع : بازیاب
امام حسن(ع)؛ مظهر بخشندگی و کرامت |
امام حسن مجتبی(ع) بیشک مظهر بندگی، بخشش، کرامت و نرمخویی است. امام با هوشیاری به منظور حفظ اسلام و مسلمانان، با بزرگواری صلحی را پذیرفت که بقاء و رشد اسلام را در پی داشت. امام حسن بیش از هفت سال زمان جد بزرگوارش را درک کرد و در آغوش مهر آن حضرت به سر برد و پس از رحلت پیامبر که با رحلت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت، تحت تربیت پدر قرار گرفت . امام حسن پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت، به امامت رسید . امام حسن سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت . گفته اند: امام حسن در زمان خود عابدترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود. عوامل صلح امام معاویه با توطئه های زهرآگین و انتخاب زمان مناسب و ایجاد روح اخلالگری و نفاق به کارشکنی پرداخت . او با خریداری وجدانهای پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یأس ، مردم سست ایمان را به دور خود جمع کرد و از سوی دیگر همه سپاهیانش را به بسیج عمومی فراخواند. امام حسن(ع) نیز تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه دنبال و رسما اعلان جهاد داد. اما در میان یاران امام افراد سست عنصری بودند که جنگ را با گریز جواب می دادند و در نفاق افکنی توانایی داشتند و فریفته زر و زیور دنیا می شدند. همین شرایط موقعیتی را فراهم کرد که برای امام جز " صلح " با معاویه ، راه حل دیگری نماند. امام حسن (ع ) با پذیرش صلح از خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی (ع ) را به هر قیمتی که هست قطع کند، جلوگیری فرمود. بدین صورت چهره تابناک امام حسن همچنان که جد بزرگوار رسول الله پیش بینی فرموده بود ، به عنوان " مصلح اکبر" در افق اسلام نمودار شد.
حفظ جان شیعیان، افشای چهره واقعی معاویه پس از صلح و تبیین اسلام ناب از دیگر دلایل امام حسن مجتبی برای پذیرش صلح بود. |
منبع : بازیاب
سیره و سیمای امام حسن مجتبی علیه السلام |
«انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر. ان شانئک هو الابتر» نخستین مظهر و نشانهی کوثر که بر دامان پاک فاطمهی اطهر (سلام الله علیها) پا به عرصهی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانهای از تجلی مقدسترین پدیدهای که از خجستهترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گردید. همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامتبه ظهور پیوست ومعجزهی بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان» . (1) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمهی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوهای برافلاکیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهرهای زهرایی که عصای فرعون کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زندهی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوی جهان جهتیافت و با همهی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالتبخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جدهی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما السلام آرمیده است. (2) امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار داراییاش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد
تولد و کودکی امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظهی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل میشد، میشنید و همه را حفظ میکرد و وقتی به خانه میرفتبرای مادرش میخواند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل میکرد و علی علیه السلام به شگفتی میپرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه میفرمود: از حسن علیه السلام شنیدهام. (4) به داستانی در این مورد توجه کنید: درس اخلاق از امام مجتبی علیه السلام خواستند که سخنی و مطلبی دربارهی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود: هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله میبرد حاجتش رد نمیشد و هرچه در توان داشتبرای رفع نیاز مردم به کار میبرد و شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد میکند. (6) امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ میکرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقهی حقیقی که به وی داشت همهجا سخن میگفت. آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است: «هر کس میخواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند» . (7) «حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفتهام». (8) روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد» . (9) یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله میگوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش میکشید و میفرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار» . (10) هر کس میخواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند روزی پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شدهای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است» . (11) شبی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشاء میخواند و سجدهای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحتبودم که پیادهاش کنم. (12) انس بن مالک نقل میکند که: رسول الله صلی الله علیه و آله دربارهی امام حسن علیه السلام به من فرمود: ای انس! حسن فرزند و میوهی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (13) زینب دختر ابو رافع میگوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود: «شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم» . (14)
اسوهی بزرگواری مورخین نوشتهاند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی میگذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحشهایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر میکنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنهای سیرت میکنیم، اگر برهنهای میپوشانیمت، اگر نیازی داری، بینیازت میکنیم، اگر از جایی رانده شدهای پناهت میدهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده میکنیم، هماینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که اینجا هستی مهمان مایی... مرد شامی که این همه دلجویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت: «شهادت میدهم که تو خلیفهی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر میداند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا میدانم. آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)
اسوهی ایثارگری تاریخ نگاران نوشتهاند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار داراییاش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (16) امام حسن علیه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دلهای دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دستخالی برگردد. در همین مورد نقل کردهاند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافهی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پولهایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (17) حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفتهام
امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر ... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الاخرون بعمل... (18) «شب گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به پایی او نیست... و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت. پدرم در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوختهای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشتبا آن خدمتکاری بگیرد. در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند. سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانوادهای هستم که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که میفرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..» . (19) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم [ اهل بیتم] ; و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزاییم» . بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است. سپس بر جای خود نشست. در این هنگام «عبدالله بن عباس» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید! مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس امام علیه السلام خطبهای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20) . امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و با آنها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آنها قبول کردند (21) . در ضمن امام علیه السلام نامهای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر ادارهی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیتبرخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (22) . معاویه در پاسخ امام نوشت: ... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول میدهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیتالمال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (23) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعتبا امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبتبه قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیتخودش به دست همسرش «جعده» زهر خورانده شد و به جای این که نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد. امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (25) . 1) الرحمن، 19، 20 و 22. 2) با استفاده از مقدمهی مترجم کتاب زندگانی امام حسن علیه السلام تالیف باقر شریف القرشی. 3) تاریخ خلفاء، ص 73، سیوطی - دائرة المعارف بستانی واژهی حسن. 4) ترجمهی زندگانی امام حسن، ص59، باقر شریف القرشی. 5) همان، ص60. 6) اسد الغابه، ج2 ص185. 7) البدایة والنهایة، ج8 . 8) الاستیعاب، ج2. 9) مسند احمد حنبل، ج5 ص44. 10) البدایة والنهایة، ج8. 11) صواعق المحرقة، ص280- حلیة اولیاء، ص226. 12) الاصابه، ج2. 13) کنز العمال، ج6 ص222، متقی هندی. 14) ترجمهی اعلام الوری ص304، طبرسی. 15) ستارگان درخشان، ص42، محمد جواد نجفی. 16) تاریخ یعقوبی، ج2 ص215- اسد الغابه، ج2 ص13، تذکره سبط بن جوزی، ص196. 17) ستارگان درخشان، ص46. 18) ارشاد مفید، ص348- جلاء العیون مجلسی، ص378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353. 19) شوری / 23. 20) زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ص543، عماد زاده . 21) جلاء العیون، ص378 . 22) ارشاد مفید، ص350 . 23) نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج16، ص35 . 24) پیشوای دوم، ص28 . 25) آفتابی در هزاران آیینه، ص119، جواد نعیمی. نویسنده: سید عباس رفیعی پور منبع: پایگاه حوزه |