دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1826780
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
بهره های شب قدر در حیات اجتماعی  
۱۷ شهریور ۱۳۸۸

«بهره های شب قدر در حیات اجتماعی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛ماه مبارک رمضان ماه ضیافت الهی است . ورود به این ضیافتگاه آدابی دارد که در راس آنها غیر خدا را رها کردن و ندیدن و نخواستن قرار دارد. برای طی مراتب مختلف این ضیافت تا رسیدن به قرب الهی باید کوشید و مرحله به مرحله با تحمل رنج راه تا مقصد اعلی پیش رفت .

این ضیافت نقطه اوجی دارد که شب قدر است . در این شب مرکب راهوار مراقبت و مجاهدت بیشتر می تازد و پیمودن راه تقرب سهل تر انجام می شود. زیرا توجه و عنایات حضرت پروردگار فزونی می یابد و انوار موهبتش گسترده تر می شود واز همین روست که این شب برتر از هزار ماه است به ویژه آن که قرآن کریم که کتاب هدایت بشر و سعادت و رستگاری برای همه جهانیان است در همین شب نازل گردیده است . همچنین در این شب است که فرشتگان الهی نازل می شوند و فیض و رحمت تا طلوع فجر جاری می باشد.

شب قدر شب طهارت روح از زنگارهای غفلت و معصیت است . این غفلت ها و معاصی هم در محدوده زندگی فردی به وقوع می پیوندد و هم در گستره حیات اجتماعی فرهنگی اقتصادی و سیاسی .

این شب را علاوه بر عبادت باید با تفکر سپری کرد و این تفکر در قالب ها و با شیوه های مختلفی باید تحقق پذیرد لکن در همه آنها این محور به صورت پرسش از خویش در خلوت دل مشترک است : چه کرده ایم و چه باید بکنیم رکودها و ضعف ها و در کنار آن بالندگی ها و پیشرفت ها به چه میزان بوده است از نعمت های الهی همچون سلامت جسم و روح مال وثروت قدرت و ریاست شهرت و نام آوری علم ودانش فکر و قلم هنر و تخصص و منصب و مقام چگونه بهره برده ایم
شب های قدر را باید از زاویه امور اجتماعی و سیاسی نیز نگریست چرا که وقتی در نگرش وسیع اسلامی همه امور فردی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و حکومتی با انگیزه الهی و برای خدمت به جامعه « عبادت » محسوب می شوند طبیعی است که شب قدر نیز به این دلیل که شب رحمت و موهبت خداوند متعال است باید در نگاه کلان میعادگاه اهل فرهنگ و سیاست و حکومت باشد و در نتیجه شب صمیمیت و مودت و وحدت گردد. با همین رویکرد اجتماعی و سیاسی به شب قدر و تجمعات ناشی از آن است که می توان دایره تفکر در رفتار و عملکردهای خود را وسعت بخشید و پرسش هایی که در خلوتگاه دل از خویشتن خویش می کنیم نیز رنگ و صبغه ای اجتماعی و سیاسی به خود گیرند و همچنین محاسبه نفس در همین مجرا انجام پذیرد.

همین جاست که افراد و گروه ها شامل همه عناصری که در مدیریت های کلان مملکتی قرار دارند و نیز همه جریان های فکری و احزاب و جناح های سیاسی و اصحاب قلم و مطبوعات و سایر رسانه ها باید خود را در معرض این پرسش ها قرار دهند که تا به حال در راه تشکیل جبهه واحد و مشترک توحید ناب و زلال که یگانگی خدا و یکتاپرستی موحدان را در عرصه های حیات اجتماعی و سیاسی به تجلی در می آورد و اقتدار و اتحاد می آفریند چه کرده ایم آیا به وحدت اندیشیده ایم و در این راه گام برداشته ایم یا بر طبل اختلاف و تشتت کوبیده ایم و در بیراهه ایجاد تنازع و تفرقه حرکت کرده ایم و آب ها را برای صید کردن ماهی مراد گل آلود نموده ایم در برابر انتقادهای صالحان ناصح چگونه بوده ایم و آیا سخن حق را پذیرفته ایم و درصدد رفع کاستی های خود برآمده ایم یا گوش شنوایی برای سخن حق و انتقاد سالم و سازنده نداشته ایم و از این بدتر آن که هر انتقاد و نقد را « توطئه » علیه خویش تصور کرده ایم و به تخریب شخصیت ناقدان پرداخته ایم التزام به قوانین جاری کشور را به ویژه احساس تعهد عملی نسبت به اصول قانون اساسی و قوانین قضایی که ضامن صیانت از حرمت انسان ها و دفاع از حقوق و تامین امنیت اجتماعی آنان می باشد در شعار و حرف باقی گذاشته ایم یا به مرحله رفتار و عمل در آورده ایم برای آبروی دیگران چقدر اهمیت قائل شده ایم و آیا برای اثبات خویش به تخریب شخصیت بی گناهان نپرداخته ایم و حریم منزلت انسانی و شان دینی دیگران را پل عبور خود برای نیل به مطامع سیاسی قرار نداده ایم اکنون فرصت برای این خودکاوی ها مهیاست و شب قدر فضا و خلوت و تفکری می آفریند که می توان در پناه آن حقیقت وجود خویش را یافت و نقص ها و کاستی ها را شناسایی و در جهت رفع آنها تلاش نمود.

وقتی از ائمه معصوم (ع ) می پرسند چرا شب قدر در میان شب های سه گانه ای که مشخص نیست کدامشان قدر است پوشیده و پنهان شده است پاسخ می دهند : برای این که خداوند به بندگانش نظر و عنایت بیشتری روا دارد.

این کلام معصوم (ع ) حامل دو مفهوم است . مفهوم اول درباره عنایات خداوند عبارت است از ریزش باران رحمت بیشتر و در پی آن کسب انوار معرفت برای رسیدن به معدن عظمت الهی . و مفهوم دوم آن یعنی فرصت های فزون تر برای تفکر در خویشتن محاسبه نفس ارزیابی عملکردهای فردی اجتماعی سیاسی و فرهنگی شناسایی دقیق همه رکودها و سکون ها و عقب ماندگی ها و اظهار ندامت از ژرفای جان و تضرع و استغفار و عزم جدی برای جبران گذشته .هر کدام از این دو مفهوم را که در محیط ذهن منعکس کنیم و به صحنه عمل بیاوریم خویشتن را مشمول فیض و رحمت الهی کرده ایم و شب های قدر را با حسابرسی و خودسازی و تزکیه و پرورش های اخلاقی سپری نموده ایم .تردیدی وجود ندارد که اگرچه این خودسازی و تهذیب در همه ابعاد و جلوه ها حائز اهمیت است لکن با رویکرد اجتماعی و سیاسی و با توجه به وسعت تاثیرگذاری رفتار و عملکرد مسئولان و عناصر سطوح کلان مدیریت ها در سرتاسر جامعه و کشور این اهمیت فزون تر و بنیادی تر می شود. در واقع آنچه در نظام مدیریت اسلامی تحت عناوین اخلاق مدیریت و اخلاق کارگزاران حکومتی مطرح است می تواند عالی ترین جلوه ذخیره سازی زاد راه و پشتوانه مستحکم برای تحقق آن در شب های قدر رقم بخورد. این یک ضرورت است که در هیچ شرایطی نباید فراموش شود و امروز این نیاز بیشتر از هرروز و به صورت کاملا ملموس و مشهود چهره نمایانده است .

منبع : بازیاب
دسته ها : مذهبی - مقالات
سه شنبه هفدهم 6 1388
بیانیه تکان دهنده خواهرشهیدان باکری
خواهر شهیدان مهدی وحمید باکری بیانیه ای منتشر کرد که بخشهای از آن در ادامه می آید:

بنده حقیر خواهر سه شهید هستم، در زمان رژیم شاهنشاهی برادر بزرگم شهید و برادر دیگرم به حبس ابد محکوم شد. دو برادر دیگرم نیز در حکومت جمهوری اسلامی به شهدات رسیدند. سی سال از عمرم را در حکومت ستم‌شاهی سپری کردم...

برادرم مهدی باکری به دنبال برقراری حکومت عدل علی بود. شب‌هایی که شب‌نامه و اعلامیه به خانه می‌آورد تا به همراه دیگر برادران و خواهرانمان در خانه‌های اطراف پخش کنیم به من می‌گفت: خواهر من، ‌حکومت عدل علی در ایران حاکم خواهد شد. تو دیگر نگران گرسنه خوابیدن بنده‌های خدا نخواهی بود. دیگر همسایه بی‌خبر از همسایه‌اش خواهد خوابید و... هیهات که برادرانم و هزاران شهید دیگر با این آرزوها از همه‌چیز و همه‌کس خود گذشتند... و امروز عده‌ای که از گذشتگان عبرت نمی‌گیرند با قدرت به آن‌ها اجازه نمی‌دهند که به خود آیند. با سوء استفاده از نام اسلام و شهدا با مردم هم‌وطن‌شان چه می‌کنند؟

برادران من مهدی و حمید عاشق همسران و خانواده خود بودند. وقتی حمید به خانه می‌رسید، احسان از شانه‌های پدرش پایین نمی‌آمد. هر گاه مهدی از جبهه باز می‌گشت، ‌ساعت‌ها با خواهر زاده‌های خود بازی می‌کرد. اما با وجود این علاقه آن‌ها عشقی والاتر به خدا، میهن و اسلام واقعی داشتند که تمام عشق‌ها را تحت‌الشعاع قرار داد و باعث شد آن‌ها از تمامی لذات دنیا دست بکشند...

اما در مورد همسران برادرانم جملات نامربوطی شنیده‌ام. شما اگر ذره‌ای شرم از مقام و خون شهید داشتید. امروز این بی‌حرمتی‌ها را به همسران شهدا نمی‌کردید، کسانی که تا قبل از این بی‌عدالتی اخیر حاکمیت، با چنگ و دندان از این حکومت حمایت کرده‌اند. چطور یک‌شبه مستحق این همه توهین شده‌اند؟ آن‌ها شب‌ها در خفا برای همسران خود گریسته‌اند تا کسی اشک‌های آنان را نبیند. تا مثل حضرت زینب محکمو استوار باشند. آن وقت شما تازه به دوران رسیده‌ها که باکری را نمی‌شناسید، می‌گویید همسرانشان دیگر باکری نیستند؟! شما که هستید که چنین حقی به خود می‌دهید؟!

من به عنوان بزرگ خانواده باکری به همسران برادرانم افتخار می‌کنم، ‌همسر مهدی با خواهش خانواده باکری با فردی که ارزش و حرمت شهید را می‌داند، ازدواج کرده است. ایشان از ابتدای ازدواجشان عکس مهدی را به دیوار خانه‌شان آویخته‌اند و با فرزندانشان در مورد عمو مهدی حرف می‌زنند و فرزندانشان از زمان تولد،‌ مهدی را به عنوان عمو و انسانی والا شناخته‌اند. آن وقت شما می‌گویید چرا اسم باکری را دارند؟!

بعد از مراسم چهلم مهدی و حمید من به عنوان بزرگ خانواده، به هر دوی آن‌ها گفتم ازدواج کنند و این چیزی جز فرمان خدا نبود. همسر حمید با داشتن دو فرزند، جوانی و همه چیزش را صرف تربیت آن‌ها کرد و خدا می‌داند چه فشارهایی را به تنهایی به جان خرید تا فرزندانی صالح تربیت کند. فرزندان پاکی که شما از تهمت زدن به آن‌ها هم ابایی ندارید. همسران برادرانم به حرمت زندگی کوتاهی که با برادر من داشته‌اند. نور چشم خانواده باکری هستند و خواهند ماند.

خوشحالیم که خانواده ما بدهی به نظام جمهوری اسلامی ندارد، نه از حکومت کمکی دریافت کرده‌ایم و نه به موقعیتی چشم داشته‌ایم، نه سهم‌خواهی کرده‌ایم و نه سهمی خواهیم خواست. من وظیفه خود می‌دانستم این نامه را برای شادی روح شهیدانم بنویسم. باشد که برای آن‌ها که آخرت را فراموش کرده و به خاطر قدرت کثیف مادی چشم به حقایق بسته‌اند، نیز تذکری باشد تا بندگی خدا بکنند و نه برده بنده خدا باشند.

زهرا باکری – خواهر شهیدان، علی، مهدی و حمید باکری
منبع : آینده
دسته ها : مقالات - سیاسی
شنبه جهاردهم 6 1388
سرمقاله آفتاب‌یزد: احمدی‌نژاد هم اینها را شنید؟  
 

بحـث‌هـایی که طی هفته‌ گذشته پیرامون صلاحیت وزیران پیشنهادی در مجلس مطرح شد هر یک به نوبه خود شنیدنی بود و بسیاری از آنها غصه‌آور! مثلاً اینکـه یـک وزیـر پیشنهادی، ادعاهای زیادی در خصوص فعالیت‌های علمی و مقـالات ارائـه شده خود به محافل علمی مطرح ‌کند و هنگامی که مستندات مربوطه درخواست می‌گردد این بخش را از "رزومه" کاری خویش حذف نماید یا آنکه مشخص شود برخلاف ادعاهای فراوان در خصوص افزایش اشتغال و ایجاد فرصت‌های شغلی، بیش از دویست هزار شغل در چهار سال گذشته از بین رفته، موضوعاتی است که قطعاً با رای اعتماد مجلس به وزیران، از حافظه مردم ایران پاک نخواهد شد.

اما آنچه که توسط یک نماینده اصولگرای مجلس در خصوص وزارت راه و وزیر پیشنهادی آن مطرح گردید مقوله‌ای استثنایی بود و را‌‌ی آوری وزیر مربوطه، از آن استثنایی‌تر! علی‌رضا زاکانی را می‌توان یکی از جدی‌ترین حامیان احمدی‌نژاد در چهار سال گذشته دانست. به همین جهـت، حامیان دولت نه قادر هستند که اظهارات او را <عقده‌گشایی به خاطر کوتاه شدن دست او از رانت‌ها> بنامند و نه می‌توانند او را به هم زبانی با اسرائیل علیه دولت ضد صهیونیست احمدی نژاد متهم کنند.
 
بعید است احمدی نژاد هم بتواند اعلام کند <من زاکانی را دوست دارم اما منابع اطلاعاتی او دقیق نیست> زیرا اگر اینگونه بود وزیر پیشنهادی راه می‌توانست– و می‌بایست – در همان جلسه به رد اظهارات زاکانی بپردازد. همچنین گروه‌های مردمی که قبلا برای احمدی‌نژاد لیست 40 هزار دروغ علیه دولت –که حتی 4 تای آن اعلام نشد– را کشف نمودند اکنون نمی‌توانند ادعایی مطرح نمایند، زیرا زاکانی با صدای بلند فریاد زد– و صدای او در سراسر جهان پخش شد– که <اگر وزیر راه هر کدام از این حرف‌ها را قبول ندارد بگوید تا من اسنادش را منتشر کنم.> اما به هر حال ادعاهای زاکانی مورد توجه 167 نفر از همکارانش قرار نگرفت و این تعداد از نمایندگان با رای مثبت به حمید بهبهانی نشان دادند که اظهارات همکار خود را قبول ندارند.

این در حالی است که حتی یکی از اظهارات زاکانی کافی بود تا موجب سقوط یک وزیر شود. گرفتن حقوق از چند دستگاه علی‌رغم بند 7 میثاق نامه وزرا با رئیس خود، ارائه آمارهای متعدد کذب در خصوص عملکرد بهبهانی در 11 ماه گذشته، تغییر ساعت یک پرواز به خاطر رفتن آقای وزیر به چابهار و مشکل آفرینی برای مردم، انتساب اقدامات مدیران در 8 سال گذشته به عملکرد وزیر فعلی، افتتاح صوری و تعطیل پروژه‌های افتتاح شده پس از چند روز که منجر به تحمیل هزینه‌های اضافی به کشور شده است، مخفی نگه‌داشتن توافق با چینی‌ها برای دو برابر کردن رقم قرارداد بزرگراه شمال و مانور در خصوص کاهش ناچیز د‌ر همین قرارداد – در مقایسه با افزایش دو برابری – و در یک کلام آماردهی‌های غیرواقعی برای جلب نظر نمایندگان مجلس که علی‌رضا زاکانی آن را < غرض و درد بعضی مسئولان برای انتساب عملکرد دیگران به خود، نامید.> ادعاهایی بود که وزیر پیشنهادی راه به هیچ یک از آنها پاسخ نداد اما توانست را‌‌ی موافق167 نماینده مجلس را کسب کند تا بخش دیگری از اظهارات این نماینده مجلس در خصوص <مراودات غلط وزیران با نمایندگان>، برجستگی بیشتری پیدا کند. نمایندگانی که پای صحبت‌های زاکانی نشسته بودند به همراه دهها میلیون بیننده و شنونده مذاکرات مجلس، شنیدند که زاکانی گفت: <چرا باید یک نماینده مجلس سوالی را برای طرح از وزیر ارائه نماید و پس از آنکه 500 میلیون تومان برای حوزه انتخابیه خود گرفت، سوال را پس بگیرد؟>
 
زاکانی در توصیف <مراودات غلط نمایندگان با وزیران به ویژه وزیر راه> نمونه‌های دیگری از اختصاص رقم‌های یک و دو میلیارد تومانی به حوزه انتخابیه تعدادی از نمایندگان– به دستور وزیر راه – ارائه نمود و از همکاران خود پرسید: <مگر کشور بودجه مصوب ندارد؟ این چه وضعی است که بعضی افراد با آوردن فشار، دستوراتی برای دریافت برخی وجوه خارج از اعتبارات مصوب ‌و از محل ردیف‌های دیگر اعتباری، دریافت کنند؟>

اکنون این 167 نماینده مجلس بر سر دوراهی سرنوشت ساز و بدنام کننده‌ای قرار گرفته‌اند. آنها یا باید با رد اظهارات همکار اصولگرای خویش، دامان خود را از اتهام مراودات غلط، مبرا نمایند و یا به ثبت <نام خود>‌ به عنوان کسانی رضایت دهند که <علی‌رغم افشاگری‌های گسترده و بدون پاسخ مانده علیه یک وزیر، به او رای اعتماد داده‌اند.> آنچه در مورد وعده‌ها و آمارهای وزیر فعلی راه گفته شد برای اصحاب رسانه، چندان تعجب‌برانگیز نیست. او در اسفند ماه 82 در حالی که کسوت معاون شهردار وقت تهران –احمدی‌نژاد– را به تن داشت به صراحت اعلام کرد که <مردم تهران 18 ماه دیگر مونوریل صادقیه را سوار خواهند شد.> 18 ماه  از آن، هنوز مدیران منصوب احمدی‌نژاد – از جمله بهبهانی– در شهرداری تهران حضور داشتند اما مردم تهران از این وعده قاطع، جز تماشای پایه‌های بی‌قواره مونوریل و پرداخت هزینه‌، نصیبی نداشتند.

لذا در حال حاضر هم بسیاری از افراد بعضی از آمارها را جدی نخواهند گرفت اما رسانه‌ها حق دارند که از احمدی‌نژاد بپرسند آیا او هم سخنان زاکانی در مورد استاد قبلی و همکار فعلی خود را شنید؟ آیا او اتهامات متعدد علیه عضو کابینه خود را شنیده بود که همه بحث‌ها در مجلس را کارشناسی، عمیق و دلسوزانه نامید؟ اگر شنیده است آیا تکلیفی برای خود احساس نمی‌کند؟ کسی که در تمام چهار سال گذشته، بارها از تریبون‌های عمومی علیه مدیران گذشته سخن گفته و از مراودات غلط میان مدیران انتقاد کرده است آیا نمی‌خواهد ثابت کند که <مراوده غلط>، اتهام ناچسب به وزیراو بوده و استاد قبلی وی، از همه این اتهامات– از جمله آماردهی‌های غلط و دروغ– مبرا می‌باشد؟

هیئت رئیسه مجلس هم موظف است برای حفظ حیثیت همکاران خود، دست به کار شود و مشخص کند که اگر ادعاهای زاکانی دروغ بوده است با او چه برخوردی صورت خواهد گرفت؟ اما اگر ادعاهای زاکانی، همانگونه که خود گفته است مستند به اسناد محکم می‌باشد نمایندگان مجلس و احمدی‌نژاد باید مشخص کنند کدام مصلحت بالاتر از راستی و شفافیت با مردم، آنها را به نادیده گرفتن ادعاهای عجیب و تاسف‌آور یک اصولگرای سرشناس و بسیجی علیه وزیر راه وادار کرده است؟ تا روشن شدن موضوع، قاعدتا بسیاری از مردم، همانند نگارنده به خود حق خواهند داد سایر سکوت‌ها و اظهارنظرهای نمایندگان مجلس در دو مـاه اخـیـر در مـورد بازداشتگاه‌ها، روند انتخابات، دیدار با اصلاح‌طلبان بازداشتی و... را نیز ناشی از مصلحت سنجی‌ها و نه مستند به حقایق بدانند.

منبع : بازیاب
دسته ها : مقالات - سیاسی
شنبه جهاردهم 6 1388

آقای دکتر، هنوز همان‌طور جواب می‌دهید؟

جامعه > دیدگاه ها  - محمدرضا رجبی شکیب

آقای دکتر لنکرانی عزیز، سلام.
ما ایرانی‌ها عادت داریم حرفمان را با تعارف شروع کنیم، اما باور بفرمایید که این تعارف نیست، اگر بگویم من و خیلی از همکارانم متأسفیم از جدایی شما از وزارت بهداشت.‌.‌.
راستش، من شما را فقط یک بار از نزدیک دیده‌ام. همان ماه‌های اول وزارتتان. آن موقع سردبیر هفته نامه سلامت بودم. آمدیم برای مصاحبه. یک بار هم خواستیم دعوتتان کنیم برای بازدید از روزنامه همشهری. سال 86، برای اولین بار در تاریخ مطبوعات ایران، روزنامه همشهری گروه مستقلی با عنوان «سلامت» ایجاد کرد با یک صفحه رویی خبری روزانه، و غریب نبود اگر وزیر بهداشت به این بهانه از پرتیراژترین روزنامه کشور بازدید می‌کرد. اما دکتر زارع‌نژاد فکر می‌کنم اصلاً این دعوت را به شما منتقل نکرد. حق هم داشت. به هرحال ما روزنامه شهرداری بودیم و شما وزیر دولت نهم. و کیست که نداند در این 4 سال روابط شهرداری و دولت چقدر حسنه بود. بگذارید برگردیم به کمی‌قبل‌تر. این روزها اعتراف کردن مد شده. اجازه بدهید من هم اعتراف کنم که 4 سال قبل، وقتی آقای احمدی‌نژاد شما را به عنوان وزیر بهداشت معرفی کرد، اصلاً خوش‌بین نبودم. پشت سرتان بد و بی‌راه هم می‌گفتم. می‌دانم که حق‌می‌دهید به من و امثال من. بعد از سال‌ها بی‌برنامگی در مدیریت نظام سلامت، انتظار داشتیم حالا که فرصتی برای تغییر ایجاد شده، کسی بیاید که فکرش، حداقل به اندازه فاصله میان بنای قدیمی زیر پل حافظ، تا ساختمان شیک و نوساز خیابان سیمای ایران، جلوتر آمده باشد. شما اما در نگاه اول ناامیدکننده بودید. جوان بودید و بی‌تجربه. اما نشان دادید درباره‌تان زود قضاوت کرده‌ایم. شما عملاً سعی کردید با مدیریتی منطقی، بی‌حاشیه و با آرامش، حداقل اوضاع وزارتخانه را از آنچه که بود، بدتر نکنید. حالا خیلی مهم نیست که دکتر مرندی، در نطق دفاعیه از خانم دکتر وحید می‌گوید اگر شما «شهامت دست زدن به کارهای بزرگتری داشتید» و «از روزمرگی‌های بی‌مورد دوری می‌جستید»، بهتر بود. خود دکتر مرندی بهتر از هرکس می‌داند مشکلات نظام سلامت ما سنگین‌تر و پیچیده‌تر از آن شده که از یک وزیر بهداشت توقع داشته باشیم فقط با «جسارت» آنها را حل کند. خود ایشان هم می‌داند اگر آقای احمدی‌نژاد شما را به عنوان وزیر بهداشت معرفی می‌کرد، رأی‌تان در همین مجلس سختگیر هشتم، از رأی‌تان در آن مجلس «خوشحال» هفتم بیشتر می‌شد. با همه این اوصاف، ولی آقای احمدی‌نژاد، شما را معرفی نکرد.‌.‌. راستی درست است که می‌گویند آیت‌الله مصباح گفته بود شما گل وزرای دولت نهم هستید؟

آقای دکتر لنکرانی
همیشه فکر می‌کردم وقتی مدیری را برکنار می‌کنند، از دو حال خارج نیست: یا بی‌کفایت است، یا خیانتکار. البته ببخشید، در مملکت ما یک دلیل دیگر هم وجود دارد: گاهی آنقدر پشت سر یک مدیر حرف درمی‌آورند که خودش هم به خودش شک می‌کند، چه برسد به مدیر بالادستش.‌.‌. خب، شما را به کدامیک از این دلایل کنار گذاشتند آقای دکتر؟ به من، به عنوان یک برادر کوچک‌تر، که بعد از ماجراهای اخیر به خیلی چیزها شک کرده، می‌توانید بگویید حالا واقعاً درباره خودتان و عملکردتان و همه آنچه در این 4 سال گفته‌اید، واقعاً چی فکر می‌کنید؟

اصلاً نمی‌خواهم جای شما باشم آقای دکتر. اصلاً دلم نمی‌خواهد 4 سال صادقانه برای مجموعه‌ای کار کنم و بعد، وقتی کنارم می‌گذارند، حتی موقع تقدیر، با تحقیرآمیزترین واژه‌ها از من یاد کنند.‌.‌. کاش بعضی‌ حرف‌ها را در این مدت نمی‌زدید آقای دکتر. کاش نقش وکیل مدافع را برای کسانی که معلوم شد چقدر برایتان ارزش قائل‌اند، بازی نمی‌کردید. کاش فقط درباره کاهش مرگ‌و میر نوزادان حرف می‌زدید و از کاهش نرخ تورم در دولت نهم صحبت نمی‌کردید، کاش فقط به منتقدان وزارت بهداشت پاسخ می‌دادید و منتقدان دولت را تحقیر نمی‌کردید. کاش درباره اغتشاشات اظهار نظر نمی‌کردید. کاش همیشه همان وزیر بهداشت متین و معتدل می‌ماندید و تحلیل سیاسی ارائه نمی‌دادید: «هجمه به دولت نهم از سال گذشته در زمینه مشروعیت شروع شد و طرح‌هایی از سوی برخی گروه‌های خارجی برنامه‌ریزی شد و برخی از افراد بدون آگاهی از داخل کشور نیز در این مسیر قرار گرفتند.‌.‌.» کاش قبل از انتخابات، از شما به عنوان کاندیدای رایحه خوش خدمت در انتخابات ریاست جمهوری در سال 1392 نام نمی‌بردند. کاش بعد از کنار گذاشتن‌تان از دولت، سفارت چین را به شما پیشنهاد نمی‌دادند.‌.‌. آن وقت، می‌توانستم این پاسخ را ازتان قبول کنم که در این 4 سال فقط به تکلیفتان، یعنی خدمت به مردم عمل کرده‌اید و مهم نیست که حالا با شما چطور برخورد می‌کنند.

یادتان هست یک هفته قبل از انتخابات، در یک جمع دانشجویی، وقتی درباره اینکه برخی می‌گویند دلیل کنار گذاشتن بعضی وزرا اختلاف نظرشان با رئیس‌جمهور بوده، چطور از همه چیز دفاع کردید و ماجرای انتخاب استاندار مازندران را مثال زدید: «دکتر احمدی‌نژاد فردی را درنظر گرفته بود که من با انتخاب وی مخالف بودم، هنگام رأی‌گیری در جمع هیأت وزیران وقتی هر دو حرفهایمان را محکم زدیم، اکثر اعضای هیأت دولت با من موافقت کردند و نظر دکتر احمدی‌نژاد رد شد.‌.‌. برخلاف دولت‌های پیشین که وزرا در جلسات ساکت بودند و پس از آن نظر خود را و نه مصوبات هیأت دولت را اعمال می‌کردند، در دولت دکتر احمدی‌نژاد این مسئله برعکس است.‌.‌.»
آقای دکتر، هنوز هم اگر این سؤال را ازتان بپرسند، همان طور جواب می‌دهید؟

پزشک و روزنامه‌نگار

منبع : خبر آن لاین
دسته ها : مقالات - سیاسی
شنبه جهاردهم 6 1388
میلاد ماه در ماه مهربان
مرتضی طلایی
امام‌حسن(ع) در سال سـوم هجرت به‌دنیا آمد و شبیه‌تریـن شخص به پیامبر اکرم(ص) بود. در روز هفتم تولدش پیامبر(ص) گوسفندی را برای او عقیقه کرد و موی سرش را تراشید و هم وزن آن را نقره صدقه داد. او یکی از پنج نفر اهل کساء است. پیامبر(ص) فرمـود: پروردگارا مـن او را دوست می‌دارم پس او را دوست داشته باش و فرمود: حسـن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت‌اند.
سیوطی - تاریخ‌الخلفا

آن‌گونه که مورخان تاریخ اسلام نوشته‌اند در بهترین روزهای خدا، یکی از برگزیدگانش، عالم خاکی را به یمن وجود خویش آراست و نخستین جلوه کوثر آن‌گونه که خدای بلندمرتبه به رسولش وعده کرده بود در خانه فاطمه(س) و علی(ع) بودن آغاز کرد و آیینه‌ای شد در برابر صفات الهی تا امروز محبان و شیعیانش حجتی داشته باشند بر هر چه خوبی و مهربانی است.

رحیمی که در برابر پیرمرد فحاش شامی از حال و روزش پرسید و از وضع و روزگارش، به خانه‌اش دعوت کرد و گفت حوائجش را برمی‌آورد تا به آنجا که پیرمرد به گریه افتاده شهادت داد: خداوند خود بهتر می‌داند که رسالتش را نزد که قرار دهد.بخشنده‌ای که چندبار نیمی از هر آنچه داشت در راه خدا و رضایتش انفاق نمود و در پاسخ کمترین محبت‌ها بزرگ ترین عطایا را متکفل می‌شد.

ایثارگری که از حق و آبروی خویش برای حفظ جامعه اسلامی گذشت تا همگان بدانند که از پرورده مکتب رسول خدا و‌زاده علی مرتضی (ع) جز این صادر نخواهد شد.

در اعتقادات ما اهل بیت(ع) همگی نوری واحدند اما هر یک از ایشان را به فراخور حیات نورانی‌شان به صفتی برجسته‌تر می‌شناسیم. آن‌گونه که درخصوص امام چهارم حضرت سجاد(ع)، عبادت یا امام باقر(ع)، علم و غالبا در سیره و حیات امام حسن مجتبی (ع)، صبر، حلم و گذشت آن حضرت است که به ذهن متبادر می‌شود.

در رمضانی که هزار و چهارصد و بیست و هفت سال از میلاد نورانی آن امام همام می‌گذرد شاید جامعه ما بیش تر از پیش نیازمند در پیش گرفتن این بخش از خلق نورانی مولود مبارک این روزها باشد.
جهان جدید با ویژگی‌های خود از قبیل سرعت، پیچیدگی روابط اجتماعی، عدم تعادل میان خواسته‌ها و امکانات و رقابت شدیدتر بر سر منابع به غیر از گزینه‌هایی که به عنوان هدایای عصر جدید برایمان به ارمغان آورده، همزاد دیگری نیز داشته است که چیزی نیست جز تنش‌های ناشی از توسیع جوامع.
به خیابان‌هایمان، خانه هایمان، روابط اجتماعی و سایر حوزه‌های تعاملی انسان‌ها که دقت می‌کنیم، می‌شود دید که عدم تحمل و پرخاشگری ناشی از آن از خردترین تعامل‌ها تا نوع کلان آن چه میزان روابط مان را تحت تاثیر قرار می‌دهد.مهربان نبودن، عدم‌گذشت و سخت‌گیری بر یکدیگر باعث شده تا مفاهیم مهمی چون همبستگی اجتماعی و همگرایی از همین پدیده‌های ساده و ابتدایی اثر پذیرفته و دچار خدشه شوند. شاید در ابتدا این امر بعید به‌نظر رسد اما اگر دقت کنیم چگونه مسائل خانوادگی و از هم پاشیدگی‌های ناشی از آن، که بسیاری از آنها ریشه در همان عدم گذشت‌ها و کم صبری‌ها دارد چگونه بر شئون مختلف اجتماع اثر‌گذار می‌شود آنگاه می‌پذیریم غفلت از کج روی‌های اخلاقی می‌تواند در سطوح کلان تری ما را دچار خسران و ضرر نماید.

روایت شده است روزی پیامبر اکرم(ص) به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت وجود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد.»امروز نیز صلح نه به معنای ترک جنگ که در معنای کلان‌تر به معنای زیستن خوب و با مهربانی در کنار هم، گذشت و محبت، نسخه‌های شفابخشی هستند که از برکت و با تمسک به شیوه و سیره امام‌حسن‌مجتبی(ع) می‌توان در جامعه به توسیع آن پرداخت.در نیمه ماه مبارک رمضان و با آرزوی قبولی طاعات و توفیق استفاده از ایام باقی‌مانده و به ویژه لیالی پرفضیلت قدر، امیدوارم خداوند توفیق تشبه و تمسک هرچه بیشتر به خلق ماه منیر نیمه رمضان را به همه ما عنایت نماید.

عضو شورای شهر تهران

منبع: تهران امروز
دسته ها : مذهبی - مقالات
شنبه جهاردهم 6 1388
روایتی از دیدار امام موسی با شیخ ازهر، فهد و امیرعبدالله
با اصرارتمام، امام موسی صدر را در هتلی پیداکردم.نمی توانستم خود را کنترل کنم.گفت: من شما را هیچگاه عصبانی ندیده ام،چه شده؟کتاب را به او دادم . آنچنان وضع او تغییر کرد که من بر او ترسیدم ... امیر عبد الله با منتهی درجه محبت وعده داد قضیه را تعقیب و تصحیح کند و افزود: از آقایان علمای ایران معذرت بخواهید وبه آنها قول بدهید ولازم است بدانند ما از این کتابها بیزار هستیم
دکتر سید محمدناصر تقوی
چندی پیش در کتابخانۀ سرور ارجمندم جناب آیة الله قائم مقامی که گاه از آن بهره مند می شوم دست نوشته ای از مصلح بزرگ اسلامی و فخر جهان تشیع آیة الله امام سید موسی صدر توجهم را جلب نمود و شنیدن توضیحات ایشان در شان صدور این دست نوشته ، ارزش تاریخی و فرهنگی آنرا در نظرم چند چندان نمود . خصوصا" اینکه گمان دارم مطالعۀ این دست نوشته و توجه به حواشی آن در شرایط امروز جامعه ما می تواند بس درس آموز باشد :

1/ مخاطب نامه آیة الله شیخ حسن سعید تهرانی یکی از رجال فرهنگی و دینی معاصر است که متاسفانه با وجود تاثیری که در جریانهای اصیل فرهنگی و مذهبی خصوصا" در دهه های پیش از انقلاب داشته است همچنان ناشناخته مانده و کمتر کسی نامی از او شنیده و یادی از او کرده است . خوشبختانه گویا جناب آقای قائم مقامی نوشتاری پیرامون ایشان تهیه نموده که امیدوارم با انتشار آن قدمی در راه شناخت آن عالم بزرگ و خدوم برداشته شود.

2/ در اوایل سال 1356 کتابی به نام " التاریخ " برای مقطع دبیرستان توسط وزارت معارف عربستان سعودی منتشر گردید که در آن شیعه را ساخته دشمنان اسلام خوانده بود.

مرحوم آیة الله سعید که در عین روشن بینی و تلاش مستمر در راه تحکیم وحدت اسلامی ، با غیرت و جدیت مثال زدنی ، دفاع عقلانی و مستدلّ از حریم و هویت شیعه را از وظایف اصلی خود می دانست با نگارش نامه های مختلف به شخصیتهای سعودی و نیز علمای اسلام و از جمله شیخ الازهر از آنان خواست نسبت به این توهین و تحریف آشکار واکنش نشان دهند اما نامه وی بی پاسخ ماند .

هنوز این ماجرا از التهاب نیفتاده بود که خبر دیگری از مصر به مرحوم سعید می رسد مبنی بر اینکه در آن کشور کتابی به نام " مذکرة التوحید" جهت استفاده دانش آموزان دوره ابتدایی ، به قلم شخصی به نام حسین سید متولّی منتشر گردید که در آن همان سخنان ناروا در حق شیعه تکرار شده است . مرحوم آیة الله سعید این بار نخست نامه ای به هویدا نخست وزیر وقت نگاشت و در آن به وی به عنوان رییس دولتی که مدعی تشیّع است هشدار داد که " حفظ شخصیّت دینی و ملّی این کشور امروز به عهدۀ شماست و مردم مسلمان انتظار دارند اگر نسبت به فردی توهین می شد اقدام می نمودید ، در این باره که به ملتی توهین شده اقدام و عکس العمل نشان دهید و از این جریان بی تفاوت نگذرید و خداوند ناظر اعمال شماست . "

این نامه گرچه هیچگاه اقدامی را از سوی دولت در پی نداشت ولی آیة الله سعید خود نامه ای را برای دکتر شیخ عبد الحلیم محمود رییس وقت جامع الازهر نگاشت و رونوشت آنرا به دو زبان عربی و انگلیسی برای علمای اسلام در سراسر جهان ارسال نمود. در این نامه از سکوت شیخ الازهر نسبت به نشر این اتهامات و اکاذیب علیه شیعه آنهم با سابقۀ تقریب مذاهب و تلاشهایی که در گذشته صورت گرفته به شدّت انتقاد نمود و نتیجه چنین رفتارهایی را بر افروختن آتش دشمنی و اختلاف میان مسلمانان دانست.

شیخ الازهر در پاسخی نه چندان گرم و صمیمی ، وعده اصلاح کتاب مذکور را داد و در عین حال با کنایه در خواست نمود که در موارد مشابه نیز علمای شیعه نیز به همین شکل نمایند.

علاوه بر آن شخصیت های بزرگ اسلامی دیگری همچون دکتر محمد فخّــام رییس اسبق الازهر و دکتر حامد حفنی استاد دانشگاه الجزایر طی نامه هایی از موضع آیة الله سعید حمایت نمودند.

در همین ایام آیة الله سعید که در سالهای گذشته بارها جهت خروج از کشور و سفر حجّ اقدام کرده بود ولی حکومت به دلیل حمایت از امام خمینی ایشان را ممنوع الخروج نموده بود ، با وساطت یکی از رجال متنفذ ، امکان خروج از کشور و سفر حج را پیدا می کند ولی علیرغم تلاش فراوان ویزای سعودی آماده نمی شود و ایشان فرصت را مغتنم شمرده و برای آنکه تا ممنوعیت تکرار نشده است از کشور خارج شود و از کشور ثالث برای سفر حج اقدام نماید راهی کشور مصر می شود و در این سفر که اصل آن به صورت غیر عادی انجام گرفته بود ، حوادثی رخ میدهد که می توان آنها را نمودی از هدایت الهی دانست . در همین سفر است که آقای سعید با امام موسی صدر ملاقات می کند و حوادث بعدی رقم می خورد . آیة الله سعید این حوادث را اینچنین توضیح می دهد :

" برادرم پیشنهاد کرد : اگر عازم حج هستی فوری تهران را ترک کن و گرنه سرنوشت گذشته تکرار می شود . پس از مراجعه به دفاتر مربوطه معلوم گردید که تنها برای قاهره بلیط حاضر است . یک دفعه فرمانی از مبدأ غیب تمام اعضای مرا به حرکت در آورد و بلیط را گرفته ، بدون مقدمه به سوی مصر رفتم . با خود می گفتم :خدایا چه ماموریتی است که من باید در این سفر انجام دهم ؟ خود نمی دانم ، ولی تو می دانی و این لطفی است از جانب تو که برای شناسایی خود و جلوۀ حق ، از ضعیف ترین فرد کاری انجام گیرد و تمام مقدمات بدون کوچکترین مانعی تهیه شود[به مصر پرواز کردیم]. شب بود که در هتلی منزل گرفتیم . صبح سراغ دوستی رفتم که از او احوالی بپرسم . گفتند برای دیدار آقای سید موسی صدر رفته اند . با خود گفتم آقای صدر به کشور مصر آمده اند چه کنند؟ با اصرار هر چه تمام تر ، امام موسی صدر را در هتلی پیدا کردم . ایشان مرا در حالی دید که نمی توانستم خود را کنترل کنم و مراسم ادب و دوستی را انجام دهم. با کمال خونسردی گفت : من شما را هیچگاه عصبانی ندیده ام ، با اینکه از ابتداء عمر با هم بوده ایم ، چه شده است که اینگونه نا راحت هستید؟ گفتم شما به دعوت شیخ الازهربه قاهره می آئید آیا میدانید الازهر درباره مذهب شما واجداد شما چه کرده است ... کتاب مذکرة التوحید را به او دادم . آنچنان وضع او تغییر کرد و ناراحت شد که من بر او ترسیدم و چند بار سوگند یاد کرد که من اصلا" از چنین وضع فجیعی اطلاع نداشته و هرگز فکر نمی کردم چنین موسسه ای اینگونه بر خلاف حق و ادب وسیاست اقدام کند.

مدتی به سکوت گذشت . سپس ایشان تقاضا نمود در خدمت او به نزد وزیر خارجه برویم و رفتیم . البته جلسه بسیار خصوصی بود ولی از قضا شیخ الازهر بر خلاف انتظار در آنجا حضور داشت. مجموع مدعوین – با من – پنج نفر بودند.مطلب را آقای صدر با بیانی بسیار عالی شروع نمود . سپس سخن را من ادامه دادم و از کتاب التاریخ و شکوائیه ای که در آن موقع به شیخ نوشته بودم و جواب نداده بود ، شروع کردم .

او در باره کتاب مذکرة التوحید اظهار بی اطلاعی نمود که مورد اعتراض دو نفر ازشخصیتهای مصر که حضور داشتند قرار گرفت و مجلس بطور کلی حق را به جانب من دادند. آقای صدر اظهار داشت من فردا برای خدا حافظی به الازهر می آیم و از دوست عزیزم خواهش می کنم که به اتفاق ایشان خدمت برسیم. مجلس با همین جمله خاتمه یافت و آنقدر آقای صدر از من تشکر نمود و اظهار محبت کرد که من شرمنده احسان او شدم.

با تشریفات خاصی با شیخ الازهر ملاقات نمودیم . بسیار مجلس جالبی بود. با اینکه مشایخ به گرد او بودند ، با احترام از ما پذیرایی نمود و یک سلسله مطالب گلایه آمیز بیان کرد و کتاب را خواست و دستور داد برای سال آینده یا همین سال آن قسمت را تغییر دهند . آقای صدر با کمال خوشرویی اظهار تشکر نمود ،[وبه من] گفتند : مطلب تمام است ؟ گفتم : بسیار تعجب می کنم که با یک تعارف بسیار ساده ، مطلب را تمام شده تلقی فرمودید . گفتند : پس چه بخواهیم ؟ گفتم : باید ایشان شرحی بنویسند . آنجا بود که یک دفعه شیخ تغییر وضع داد و گفت : نامه ای بنویسید تا جواب بنویسم.... آقای صدر فرمودند : من هر چه شما بخواهید می نویسم . بالاخره وعده داد روز سه شنبه جواب بدهد.

روز سه شنبه باتفاق یکی از دوستان بنام آقای رفاعی رفتیم . ساعت یازده ملاقات حاصل شد. نامه را به ایشان دادم و ایشان پاسخی نوشت.

چند روزی در قاهره بودم.ولی با کمال تاسف نتوانستم در آنجا ویزای سعودی را تحصیل کنم. بنابراین طبق وعده ای که به دوست عزیزم جنا ب آقای صدر داده بودم ، بطرف لبنان حرکت کردم . صبح در مجلسی شیعی از ایشان دیدار نمودم . آنها فورا" تذکره [ گذرنامه ] مرا گرفتند تا نسبت به اخذ ویزا اقدام نمایند . از جریان کتاب مذکرة التوحید هم که مسبوق شدند ، وعده کردند تعقیب کنند تا مطلب کتاب عوض شود . بسیار خوشحال بودند که من به لبنان آمده ام و پیشنهاد کردند که به اتفاق به کشور سعودی برویم . چند روزی گذشت . هر چه ایشان اقدام نمودند ( حتی با رفتن به سوریه ) به هیچ وجه دولت ایران موافقت نکرد که سفارت سعودی به ایرانیان ویزا بدهد . لذا ایشان عذر خواهی کرده و خدا حافظی نمودند.

من هم با کمال یاس و نا امیدی برای گرفتن ویزا به لندن رفتم . زیرا شهرت داشت در آنجا ویزا می دهند. چند روزی را در آنجا ماندیم و از آنجا به کمک دوستی به جده پرواز کردیم...

در منا به دوست عزیزم امام موسی صدر برخوردم . ایشان با لبخند می گفت : خدا تو را فرستاده که مانند مصر در اینجا نیز کتاب التاریخ به سرنوشت کتاب مذکرة التوحید در آید. بعد ها اقدامات ایشان در مکه و مدینه و جده به صورت نامه چهار صفحه ای از بیروت برای من ارسال گردید . "


3/ نامۀ مورد اشاره آقای سعید ، همان است که در پی خواهد آمد.

این نامه که باید آنرا از آخرین دست نوشته های امام موسی صدر دانست از یک سو بیانگر ظرفیت بسیار بالای این فرزند شایسته شیعه در صحنه تعاملات جهانی است . ظرفیتی که از کاریزما و توانایی های شخصی او و قدرت مدنی مبتنی بر رویکردهای مردمی به وی ناشی می شد. و از دیگر سوی بخش پایانی نامه ، حکایت قصــّـۀ پر غصــّـۀ مهجوریّت و مظلومیت نخبگان ، خصوصا" نخبگان دینی در جامعه ایرانی است.

در چند سطر پایانی این نامه که به واکاوی و کنکاشی جدّی نیاز دارد ، امام صدر از تهمت ها وشایعاتی که همه شخصیت او را هدف قرار داده اند سخن می گوید که او را سخت آزرده و در میانه " طوفان بلا " بر درد و غم او افزوده اند .

امام موسی صدر ، تنها قربانی تیغ شایعه و تهمت مغرضانِ نخبه کش نبود . همان زمان شهید آیة الله دکتر بهشتی ، شهید آیة الله مطهری و... نیز به سهم خود جور این جفا را کشیدند. جرم تمامی این بزرگان که آنان را مستحقّ چنین ناروایی هایی می کرد، همان چیزهایی است که امروز در نگاهی پالوده ومنصفانه، امتیازات گاه منحصر بفرد و ویژگی شخصیت ممتاز آنان می دانیم! امتیازاتی که در زمانه خود و البته در میان گروهی اندک و صد البته پر ادعا و پر رعب و پر سر و صدا ، به صرف متفاوت بودن و ناهمخوانی با قـدّ و قواره های رایج، گناهی نا بخشودنی به شمار می رفت . روشن است که چنین گناهی به اضافۀ قدری چاشنی حسادت که معمولا" چنین شخصیت هایی از آن بی نصیب نیستند شوکرانی را می سازد که بسیاری از بزرگترین سرمایه ها ی دینی و ملی ناگزیر از سرکشیدن آنند. بر موسی صدرازجفای دوستان جاهل وحاسدان مغرض چه رفته است که اینچنین در شرح دردهای خویش به شعر متنبّـی توسل می جوید و زمین سینه خویش را کشتزار تیرهای نیرنگ و خدعه میبیند وپیکرخسته اش را آماج پیکانها و تیرها ی بلا می یابد که از فراوانی و تصادم، تیری تیر دیگر را میشکند :

رمانی القوم بالأزراء حتی فؤادی فی غشاء من نبال

فصرت إذا أصابتنی سهام تکسرت النصال علی النصال

آیا این سرنوشت محتوم و همارۀ نخبگان این سرزمین است؟ وآیا همچنان باید شاهد تکرار این قصه پر غصه بود؟ .......... چنین مباد!


´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

متن نامه امام موسی صدر به آیة الله شیخ حسن سعید :


بسم الله الرحمن الرحیم


برادر مکرم و دوست محترم ، دانشمند مجاهد و گل بیخار جهان ، چراغ محفل گرفتاران و مرهم دلهای پریشان آیت الله آقای حاج حسن آقا سعید تهرانی دامت برکاته .

به لطف خدا و عنایت حضرت بقیةالله و با ادعیه مخلصانه دوستان در ملاقاتهای پی در پی که از ملک خالد پادشاه عربستان سعودی و ولی عهدشان امیر فهد و برادرشان امیر عبدالله در جده انجام شد موضوع کتاب " التاریخ " و " مجله الدعوة " و پاره ای کتابها و خطابه هایی که در کشور عربستان سعودی صادر شده و تهمت ها و حمله های ظالمانه که به مقام تشیع و مذهب اهل بیت عصمت و طهارت می شود مطرح گردید.

بعرضشان رسانیدم که شیعیان جهان امیدوارند همانطور که کعبه مکرمه قبله همه مسلمانان جهان و مدینه مطهره ، مراد و مقصد همه است ، همینطور دولتی که خود را خدمتگذار این دو حرم مقدس می داند ، خود را نیز علاقمند و حافظ شأن و کرامت همه بشناسد . چرا باید گروهی عظیم از مسلمانان بی جهت مورد حمله های ظالمانه قرار گیرند و حجّی که برای ترمیم و تقویت برادری مسلمانان جهان و آشنایی و محبت و همکاری میان آنان است بصورت روابط تیره ، خصمانه ، پر شک و تردید و حتی کینه دار در آید . مسلمانان بی اطلاع ، مردم دور از محیط زندگی مشترک اسلامی که از هزاران کیلومتربه مکه می آیند و این کتابها را می خوانند و با سادگی و اطمینان به کشوری که مرکز قبله اسلام است مطالب آنرا باور می کنند و سپس در کنار خود شیعیان را می بینند : یا آنها را دشمن ، منافق ، توطئه چی ، اغیاری که در میان جمع آنها راه یافته میشناسند یا نویسندگان و کشوری که اجازه انتشار این کتابها را می دهد نا صواب و متفرّق جمع می دانند و یا در تردید کشنده ای بسر می برند.

و در هر حال محیط صفا و صمیمیت آنها تیره و یکی از فوائد بزرگ و اساسی حج را از دست می دهند. به علاوه که از فائده همکاری و آشنایی آنها محروم خواهند شد.

براستی همه این رهبران سعودی با منتهی درجه احساسات متاثر و افسرده شدند و اظهار تاسف و معذرت خواهی کردند و از نویسندگان و مسببان امر بیزاری جسته وآنها را به ضیق افق و یا جهل و یا سوء نیت متهم کردند و سپس دستور صریح شفاهی و فوری بواسطه وزیر دربار صادر کردند تا از طبع مجدد کتاب جز با تصحیح جلوگیری شود و نسخه های موجود تصحیح گردد و اعلام شود که این تعبیرات و فتنه انگیزی ها تکرار نشود و پس از مراجعه وزیر معارف ، امر خطی را نیز صادر کرده و برای ما نسخه آنرا می فرستند. ملک خالد مدتی از شیعیان عرب و قبائل آنان صحبت کرد و افزود که جوانان شیعه از نظر استقامت و منحرف نشدن بهتر هستند. در بین جوانان ما متاسفانه بعضی کمونیست شده اند و در بین شیعیان کمتر چنین امری اتفاق می افتد.

امیر فهد می گفت این اشتباهات خطرناک و نابخشودنی است. چرا باید فرق گذاشت و وحدت جهان اسلام را جریحه دار کرد . من خود در مملکت سعودی سعی می کنم پست های خوب و حساس به شیعیان بدهم تا احساس وابستگی و وطن دوستی بکنند.

امیر عبد الله نیز با منتهی درجه محبت وعده داد قضیه را تعقیب و تصحیح کند و افزود از آقایان علمای ایران معذرت بخواهید و به آنها قول بدهید و لازم است بدانند که ما از این کتابها بیزار هستیم و تقصیر ما نیست و نویسندگان همه شان سعودی نیستند.

سپس مطالب ، نوشته شد و به دفتر ملک و ولی عهد سپرده شد و نسخه آنهم به امیر عبدالله داده و وزیر دربار ، خود نیز با علاقه فراوان وعده اجرای آنرا داد .

ملک و برادرانش و همه رهبران ، مکرر انتظار دارند که روابطی بین علمای بزرگ ایران و مراجع تقلید شیعه و بین علمای کشور سعودی برقرار گردد ، رفت و آمد ، دید و باز دید ، محبت و مباحثه های توضیحی و دوستانه و همه کارهای مفید برای گرمی روابط به عمل آید و من نیز به قدر امکانات اینکار را شروع کرده و ادامه خواهم داد.

برادر عزیز ! ما همه زائل و رفتنی هستیم ولی مجد تشیع و مقام روحانیت و رمز جهان ولایت را با اتباع [ پیروان] آن و حفظ خدمتگذاران آن می توان حفظ کرد.

شما خوب میدانید چه کسانی و چه دستگاههایی سعی می کنند هر روز قصه ای ، تهمتی ، ناروایی در آورند و هدفهای سیاسی خود را بی دلیل با ضربه به ما تامین کنند. امیدوارم دوستان ایران و بخصوص برادرانیکه از کودکی و از دوران مدرسه و تحصیل مرا میشناسند و افکار و تربیت و سلوک و روش ما را خوب می دانند روشنگری کنند و نگذارند مغرضین به هدف خود برسند.

در هر صورت برای من که غرق طوفان بلا هستم و جان و مال و فرزندان و وجود معنوی و سازمانها و زمین و تاریخ خود را در خطر عظیم حس می کنم و جز لطف خدا راه نجاتی نمی بینم ، درد های جدید حالتی دارد که شاعر عرب می گوید " تکسّرت النصال علی النصال" ولی نوازش عزیزانی چون سعید مهربان خود بی نهایت دلپذیر و تسلیت آور است.

شما را به خدا می سپارم و عرض ارادت خدمت شما و خانم از طرف خانواده عرض می کنم و به برادران آقایان سعید و مسجد جامعی و تهرانی* عرض سلام و التماس دعا دارم .

ارادتمند / برادرت موسی صدر



[ * مقصود از آقایان سعید : ظاهرا" برادر آیة الله سعید ، مسجد جامعی : آیة الله حاج آقا مصطفی مسجد جامعی ، و تهرانی : آیة الله حاج آقا مجتبی تهرانی می باشد. ]
منبع : آینده
دسته ها : مذهبی - مقالات
شنبه جهاردهم 6 1388
هفت نظریه علمی که می تواند پایان جهان را پیش بینی کند!  
 

: بر اساس شواهد علمی موجود و مدارک تاریخی قدیمی نظریه هایی که به احتمال نابودی جهان تا سال 2012 پرداخته است مورد بررسی قرار گرفته است.
به گزارش خبرگزاری مهر، بسیاری از دانشمندان با توجه به شرایط کنونی زمین و بحرانهای موجود بسیار نگران حیات بشر بوده و به مطالعه بر روی حقایقی می پردازند که می تواند روزی منجر به اتمام حیات بر روی سیاره آبی شود. به اعتقاد برخی نظریه ها پایان یافتن جهان که در تقویم باستانی اقوام مایان تاریخ آن سال 2012 ذکر شده است می تواند به دلایل مختلفی به واقعیت تبدیل شود. نشریه تلگراف نیز با توجه به این نظریه ها و مدارک به بررسی برخی از این دلایل و میزان احتمال تحقق آنها تا سه سال آینده پرداخته است.

حمله بیگانگان فضایی: این پدیده در ابتدا به موضوع بسیاری از آثار هنری علمی تخیلی تبدیل شد اما به تدریج محققان دریافتند که نگرانی از حمله بیگانگان به زمین رو به افزایش است. تعداد موارد مشاهده یوفوها افزایش پیدا کرده و نشانه ها و مدارک زیادی از مشاهده این پدیده های غریب ارائه شده است. از جمله این شواهد تلاش دولتهای مختلف در سرتاسر جهان برای کنترل یوفوها طی 50 سال گذشته است. اما با وجود تمامی این شواهد و مدارک که بسیاری آنها را خیالی و زاده توهم شاهدان می دانند، احتمال وقوع حمله بیگانگان به زمین تا سال 2012 تنها 0.1 از 10 تخمین زده شده است.

برخورد با زمین: هزاران انجمن اینترنتی و سایتهای مختلف اعلام کرده اند زمانی در اوایل قرن 21 میلادی سیاره ای ناشناخته با زمین برخورد کرده و یا از فاصله ای بسیار نزدیک از کنار آن عبور خواهد کرد و در نتیجه تمدن را نابود کرده و یا خسارات و دگرگونی های عظیم و جبران ناپذیری را بر روی زمین به جا خواهد گذاشت. این سیاره با نام خیالی "نیبیرو" سیاره ای در منظومه خورشیدی فرض شده است که در مداری نامنظم در حرکت بوده و هر سه هزار و 700 سال یکبار به قسمتهای داخلی منظومه خورشیدی راه پیدا می کند. شواهد بسیار کمی برای اثبات این نظریه ارائه شده است که از آن جمله می توان به معرفی 10 سیاره توسط ناسا در سال 2005 اشاره کرد که در خارج از منظومه خورشیدی به سر می برند و شاید تا سال 2012 به قسمتهای داخلی منظومه خورشیدی وارد شده و از نزدیکی زمین عبور کنند. با این همه احتمال وقوع این برخورد 0.2 از 10 تخمین زده شده است.

بحران خورشیدی: این بحران یکی از معدود سناریوهایی است که با انتهای تقویم مایانها در ارتباط است و می تواند پایه علمی داشته باشد. در این سناریو که احتمال وقوع آن 0.3 از 10 برآورد شده است، تابشهای شدید خورشیدی و یا انفجارهای گازی در دسامبر 2012 می تواند زمین را در خود غرق کرده و نوع بشر را به همراه اکو سیستم زمین نابود سازد. تا کنون شواهدی مبنی بر وقوع چنین پدیده ای در سال 2012 ارائه نشده اما ارتباطاتی میان دوره های 11 ساله خورشیدی و چرخه زمانی تقویم مایانها یافته شده است. با این حال با وجود اینکه شعله های خورشیدی می تواند برای برخی از تجهیزات، ماهواره ها و فضانوردان مشکلاتی را ایجاد کند اما از قدرتی که بتواند زمین را حداقل تا سال 2012 ویران سازد برخوردار نخواهد بود. تنها خطر جدی که از سوی خورشید زمین را تهدید می کند، اتمام انرژی خورشید و بلعیده شدن زمین توسط این ستاره عظیم است که آن نیز تا پنج بیلیون سال آینده ممکن خواهد بود.

تغییر قطبهای مغناطیسی: بسیاری معتقدند قطبهای مغناطیسی زمین در سالهایی نه چندان دور تغییر خواهند کرد و بر الگوی چرخش مداری زمین تاثیر گذاشته و فاجعه ای بزرگ را به وجود خواهد آورد. این افراد مدارکی از تغییر قطبی زمین در گذشته ارائه کرده و معتقدند این تغییرات را می توان با مطالعه نقاط خورشیدی و تئوری میدانهای مغناطیسی مشاهده کرد. در عین حال برخی معتقدند مایانها و مصریان باستان نیز از وقوع چنین پدیده ای در آینده آگاه بوده اند اما این راز امروزه توسط دولتها مخفی باقی مانده است. محققان دانشگاه پرینستون و تولوس در فرانسه با بررسی مدارک مختلف دریافته اند که سیاره زمین در حدود 800 میلیون سال پیش دورانی را برای متعادل سازی قطبهای خود پشت سر گذاشته است. تغییر زاویه 50 درجه ای در قطب شمال طی 20 میلیون سال از جمله شواهدی است که محققان به آن دست یافته اند و بر همین اساس معتقدند امکان وقوع چنین پدیده ای وجود دارد اما طی یک میلیون سال آینده و درصد احتمال وقوع آن یک از 10 خواهد بود.

ابرآتشفشان: انفجار ابر آتشفشانی یکی از عظیم ترین انفجارهایی خواهد بود که در تاریخ بشر دیده شده و در اثر افزایش میزان ماگما در هسته زمین و عدم وجود راه فرار از این منطقه از زمین به وجود خواهد آمد. نتیجه چنین انفجاری پراکنده شدن میزان زیادی از گازهای سمی در اتمسفر زمین و پوشانده شدن قسمتهای زیادی از خشکی ها توسط ماگماها خواهد بود. تصاویری که توسط ماهواره ها طی سالهای گذشته به ثبت رسیده است نشانه هایی از تغییر را در سنگهای مذاب زیر زمینی نمایش می دهد که می تواند درصد احتمال این انفجار را یک از 10 ساخته و مدارک علمی را برای اثبات این نظریه ارائه دهد.

نقطه اوج نفتی: کاهش ذخایر نفتی جهانی قطعا واقعیتی است که می تواند به فروپاشی سرمایه گذاری و اقتصاد جهانی منجر شود. اما نظریه نقطه اوج نفتی درباره موضوع افزایش تقاضا در برابر میزان تولید بحث می کند بر اساس این نظریه زمانی فرا خواهد رسید که تقاضای این منبع انرژی از میزان تولید آن پیشی خواهد گرفت. به گزارش مهر، برخی معتقدند این پدیده در حال حاضر آغاز شده است اما برخی دیگر آغاز آن را سال 2012 اعلام کرده اند. با این همه و با وجود تلاش برای تولید منابع جایگزین انرژی احتمال وقوع این پدیده 4 از 10 محاسبه شده است.

نابودی نسل زنبورها: 36 درصد از کندوهای زنبور در ایالات متحده در زمستان 2008 به دلیل اختلالی به نام اختلال نابودی کلونی زنبورها از بین رفتند. این اختلال که طی آن تمامی زنبورهای کارگر یک کندو به صورت ناگهانی می میرند و تنها زنبور ملکه به جا می ماند در چندین کشور اروپایی از جمله فرانسه، بلژیک، ایتالیا، پرتغال و اسپانیا رواج یافته است. تا کنون دلایلی مانند آفتها، تغییرات شدید جوی و امواج تلفن همراه عوامل بروز این اختلال اعلام شده اند اما تاثیر هیچ یک از آنها تا کنون به اثبات نرسیده است و از آنجایی که تا کنون درمانی موثر نیز برای کنترل این اپیدمی ارائه نشده است، پیش بینی می شود نظریه انقراض زنبورها به زودی به واقعیتی تلخ تبدیل شود.

به گزارش مهر، با توجه به این حقیقت که پرورش بسیاری از محصولات کشاورزی از جمله سویا، پنبه، دانه های روغنی مانند بادام، انگور، سیب و گلهای آفتابگردان نیازمند حضور زنبورها بوده و فعالیتهای این حشرات کوچک بر روی تولید 30 درصد از غذای جهان تاثیری مستقیم به جا می گذارد، بالاترین احتمال نابودی حیات در اثر پدیده ای طبیعی به این نظریه ارائه شده و 7 از 10 تخمین زده شده است.

منبع : بازیاب
دسته ها : خبر - علمی - مقالات
شنبه جهاردهم 6 1388
صبر و حلم در سیره امام حسن مجتبی (ع)  
 

معارف: امام حسن مجتبی (ع) در عین آن که به حلم معروف بود، در بعضی از موارد، فریادی چون صاعقه داشت که تار و پود دشمنان را می‏سوزاند.

خبرگزاری شبستان: زندگی مردان بزرگ خدا همیشه پرحادثه است، حیات درخشان امام حسن مجتبی (ع) از پرحادثه‏ترین زندگی رادمردان تاریخ است، با این که بیش از 48 سال عمر نکرد، و بر اثر زهری که مزدوران معاویه به او خوراندند به شهادت رسید، ولی در همین دوران کوتاه، همواره با باطل گرایان حق ستیز در حال نبرد بود، در عصر پدر، دوش به دوش او با منافقان و منحرفان ستیز کرد، در جنگ‏های بزرگ جمل و صفین و نهروان، قهرمانی بی‏بدیل بود، و به طور کلی نام او در پیشانی قاموس رنج‏ها می‏درخشید.

وی در سخت‏ترین و تلخ‏ترین رخدادها پرچم نهی از منکر، مبارزه با نامردمی‏ها و طاغوت زدایی را برافراشت، و برای تثبیت‏ حکومت ‏حق، ایثارها و جانفشانی‏ها کرد.
آنچه بیش از دیگر ویژگی های امام حسن مجتبی (ع) - در زمان حیات و پس از شهادت - از برجستگی برخوردار بود، صبوری و حلم آن حضرت بود که تاثیر بسزایی در زندگی وی و پیروانش داشت. ایشان آن گونه صبور بود که صبوری وی زبانزد عام و خاص شد و ضرب المثل "حلم الحسنیة" درباره وی رواج یافت. در این گفتار برآنیم تا ارجمندی حلم و مفهوم آن را مورد بررسی قرار دهیم، آن گاه نتایج درخشان آن را در زندگی امام حسن (ع) بنگریم.

***
ارجمندی حلم

خداوند در قرآن، حضرت ابراهیم (ع)، قهرمان مبارزه توحیدی را چنین تمجید می‏کند: "ان ابراهیم لحلیم اواه منیب; همانا ابراهیم دارای صفت‏حلم و بسیار متوکل بر خدا و بازگشت کننده به سوی خدا بود."

در آیه 101 سوره صافات خداوند می‏فرماید: "فبشرناه بغلام حلیم; ما ابراهیم را به نوجوانی دارای حلم بشارت دادیم." منظور از این فرزند، حضرت اسماعیل (ع) است، که ابراهیم (ع) از درگاه خدا درخواست فرزندی صالح کرد، و خداوند درخواست او را اجابت نمود، و او را به فرزندی که دارای خصلت والای حلم است مژده داد، آن فرزند اسماعیل بود، چنان که در ماجرای آن ذبح عظیم، حلم و استقامت و صبر انقلابی خود را به خوبی نشان داد.

واژه "حلیم"» پانزده بار در قرآن بیان شده است که در یازده مورد از اوصاف خداوندی برشمرده شده و در دو مورد، از اوصاف ابراهیم (ع) و در یک مورد از وصف اسماعیل (ع) و در موردی دیگر در وصف حضرت شعیب (ع) ذکر شده است.

بنابراین، "حلم‏" از ارزش‏های مهم اخلاقی و اسلامی است، و انسان‏های برجسته; مانند پیامبران چنین صفتی دارند، و انسان‏هایی که صفت‏حلم را به طور کامل دارند، مظهر یکی از صفات الهی هستند.

در فرهنگ روایی، روایات بی‏شماری در تمجید خصلت ارزشمند حلم از پیامبر (ص) و امامان (ع) به ما رسیده که نظر شما را به ذکر چند نمونه جلب می‏کنیم:

امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: "کمال العلم الحلم; کمال علم به صفت‏حلم بستگی دارد" و نیز فرمود: "بوفور العقل یتوفر الحلم; آن کس که عقل سرشار دارد، دارای حلم سرشار خواهد شد."

امام صادق (ع) فرمود: "الحلم سراج الله; حلم، چراغ تابان خدا است."

***
مفهوم حلم

لغت‏شناس معروف قرآن، راغب در کتاب مفردات گوید: "حلم به معنای خویشتن داری به هنگام هیجان غضب است، و از آن جا که این حالت از عقل و خرد ناشی می‏شود، گاه به معنای عقل و خرد نیز به کار رفته است."

بنابراین، انسان دارای حلم کسی است که در عین توانایی، در هیچ کاری شتاب نمی‏کند، و در کیفر مجرمان شتاب زده نمی‏شود، روحی بزرگ دارد، و بر خشم و احساسات خود، مسلط است."
چنان که در روایت آمده، شخصی از امام حسن مجتبی (ع) پرسید: حلم چیست؟

فرمود: "کظم الغیظ و ملک النفس; فرو بردن خشم، و تسلط بر خویشتن است."

بنابراین، آنچه در ترجمه حلم معروف شده و از آن به عنوان "بردباری"» یاد می‏کنند، صحیح به نظر نمی‏رسد، زیرا حلم به معنای تحمل بار دیگران نیست، بلکه به معنای خویشتن داری پرصلابت، و نرمش قهرمانانه است، که پایه استوار برای حفظ اخلاق و ارزش‏های اسلامی است. بر همین اساس امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: "لا حلم کالصبر والصمت; هیچ حلمی مانند استقامت و سکوت نیست."

بنابراین، استقامت و کنترل زبان، از شاخه‏های مهم حلم است، پس حلم مفهومی ضد عجز و تسلیم دارد.

***

حلم امام حسن (ع)

امام حسن (ع) و سایر امامان (ع) فرهیخته و تربیت‏شده مکتب قرآن بودند، چنان که در روایت آمده: کنیزی شاخه گلی را به امام حسن (ع) اهدا نمود، آن حضرت او را آزاد کرد،

انس بن مالک به آن حضرت عرض کرد: "آیا شما برای یک شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟"

امام حسن (ع) در پاسخ فرمود: "ادبنا الله تعالی...; خداوند ما را چنین تربیت کرده است." آن جا که می‏فرماید: "اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها; هنگامی که کسی به شما تحیت گوید، پاسخ او را به طور بهتر، یا همان گونه بدهید. پاسخ بهتر همان آزاد کردن او است."

حلم امام حسن (ع) از آیات قرآن نشات گرفته بود، از جمله از این آیه که خداوند می‏فرماید: "... ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم; ناپسندی را با نیکی دفع کن، که ناگاه خواهی دید همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است."

خصلت‏حلم امام حسن (ع) در حدی بود که مروان یکی از دشمنان پرکینه خاندان رسالت، که امام حسن (ع) را بسیار رنج داد و آزرد، گفت: "این کارها را با کسی انجام دادم که حلم و خویشتن‏داری او با کوه‏ها برابری می‏کند." به عنوان نمونه نظر شما را به فراز تاریخی زیر جلب می‏کنیم:

پیر مردی ناآگاه از اهالی شام در مدینه، امام حسن (ع) را سوار بر مرکب دید، آنچه توانست از آن حضرت بدگویی کرد، وقتی که فارغ شد، امام حسن (ع) کنار او آمد، و بدو سلام کرد، و در حالی که لبخندی بر چهره داشت‏ به او فرمود: "ای پیرمرد! گمانم غریب هستی، و گویا اموری بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی از تو خوشنود می‏شویم، اگر چیزی از ما بخواهی به تو عطا می‏کنیم، اگر از ما راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می‏کنیم، اگر کمک برای باربرداری از ما بخواهی، بار تو را برمی‏داریم، اگر گرسنه باشی تو را سیر می‏نماییم، اگر برهنه باشی، تو را می‏پوشانیم، اگر نیازمند باشی تو را بی‏نیاز می‏کنیم، اگر گریخته باشی به تو پناه می‏دهیم. اگر حاجتی داری آن را ادا می‏نماییم، اگر مرکب خود را به سوی خانه ما روانه سازی، و تا هر وقت‏بخواهی مهمان ما باشی، برای تو بهتر خواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع، و امکانات بسیار داریم."

هنگامی که آن پیر ناآگاه این گفتار مهرانگیز نشات گرفته از حلم و صبر انقلابی امام حسن (ع) را شنید، آن چنان دگرگون شد که اشک از چشمانش جاری گردید و گفت: "گواهی می‏دهم که تو خلیفه خدا در زمینش هستی، خداوند آگاه‏تر است که مقام رسالت ‏خود را در وجود چه کسی قرار دهد، تو و پدرت مبغوض‏ترین افراد در نزد من بودید، ولی اینک تو محبوب‏ترین انسان‏ها در نزد من هستی!"
سپس او به خانه امام حسن (ع) وارد شد، و مهمان آن بزرگوار گردید، و پس از مدتی در حالی که قلبش سرشار از محبت‏خاندان رسالت‏بود، از محضر امام حسن (ع) بیرون رفت.

***
دخالت در سیاست

امام حسن (ع) در عصر حکومت‏خودکامه معاویه، در وضعیتی قرار گرفت که اگر صلح تحمیلی را (که به معنای آتش بس و متارکه جنگ موقت، مشروط به شرایط بود) نمی‏پذیرفت، و با خصلت والای حلم و صبر انقلابی، با آن برخورد نمی‏کرد، کیان تشیع در خطری عظیم، و جان همه شیعیان در معرض نابودی جدی قرار می‏گرفت. از این رو، در پاسخ به معترضان فرمود: "وای بر شما! شما نمی‏دانید که من چه کرده‏ام، سوگند به خدا پذیرش صلح من برای شیعیانم بهتر است از آنچه خورشید بر آن می‏تابد و غروب می‏کند."

اینک این سؤال مطرح می‏شود که امام حسن (ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش حضرت علی (ع) با آن که آن حضرت ده سال امامت کرد، تنها شش ماه و چهار روز خلافت و حکومت نمود، و سپس از کوفه به مدینه رفت و از سیاست و حکومت دوری نموده و انزوا را برگزید، آیا این روش که نشات گرفته از حلم او بود، کناره‏گیری از سیاست نیست؟

پاسخ به طور خلاصه این است که شرایط و جوی که دشمنان و بدخواهان، و حتی دوستان، برای آن حضرت ایجاد کردند، آن حضرت را قهرا از سیاست و حکومت داری کنار زدند، نه این که او خودش کنار رفت، و هرگز حلم او باعث این کار نشد، بلکه شرایط و صلاح اسلام، چنین اقتضا می‏کرد، از این رو در مدینه نیز در فرصت‏های مناسب، مطالب را به طور صریح بیان می‏کرد، و با روش معاویه مخالفت می‏نمود،

به همین دلیل معاویه نتوانست وجود آن حضرت را تحمل کند، و با پیام‏های محرمانه‏اش، جعده دختر اشعث را که همسر امام حسن (ع) بود، واداشت تا آن حضرت را مسموم نماید. شهادت جانسوز او بزرگترین دلیل بر دخالت او در سیاست، و صلابت او در طاغوت زدایی است، چنان که حلم او نیز در این راستا بود.

شاید بر همین اساس بود که پیامبر (ص) با بینش جهانی و پیش بینی وسیعی که داشت، در‌شان امام حسن (ع) فرمود: "لو کان العقل رجلا لکان الحسن; اگر عقل، خود را به صورت مردی نشان دهد، آن مرد، حسن (ع) است."

***
رفتار پرصلابت

پرواضح است که داشتن خصلت‏ حلم، یک قانون غالبی است نه دائمی، باید موارد را شناخت و بر اساس ضوابط اسلامی با آن برخورد کرد، در بعضی از موارد باید سد حلم را شکست و فریاد زد و شدت عمل نشان داد، در آن مواردی که حلم موجب سوء استفاده گمراهان گردد. چرا که همیشه افرادی هستند که از شیوه حلم بزرگان، سوء استفاده می‏کنند، و تا زیر ضربات خردکننده شلاق مجازات قرار نگیرند، دست از کردار زشت‏خود برنمی‏دارند، در این گونه موارد باید در برابر آن ها شدت عمل نشان داد، تا ایجاد مزاحمت نکنند، لذا در زندگی امام حسن مجتبی (ع) ملاحظه می‏کنیم، در عین آن که به حلم معروف بود، در بعضی از موارد، فریادی چون صاعقه داشت که تار و پود دشمنان را می‏سوزانید.

به عنوان نمونه; پس از ماجرای صلح تحمیلی، معاویه به کوفه آمد، و در میان ازدحام جمعیت‏برفراز منبر رفت، در ضمن گفتارش با گستاخی بی‏شرمانه‏ای از امیرمؤمنان علی (ع) بدگویی نمود، هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که امام حسن (ع) بر پله آن منبر ایستاد، و خطاب به معاویه فریاد زد: "ای پسر هند جگر خوار! آیا تو از امیرمؤمنان علی (ع) بدگویی می‏کنی، با این که
پیامبر (ص) در‌شان او فرمود: "من سب علیا فقد سبنی، و من سبنی فقد سب الله، و من سب الله، ادخله نار جهنم خالدا فیها مخلدا و له عذاب مقیم; کسی که به علی (ع) ناسزا گوید، به من ناسزا گفته، و کسی که به من ناسزا گوید، به خدا ناسزا گفته، و کسی که به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه وارد دوزخ می‏کند، و او در آن جا همواره گرفتار عذاب الهی است."

آن گاه امام حسن (ع) از منبر پایین آمد و به عنوان اعتراض از مسجد خارج شد و دیگر باز نگشت.
برخوردهای پرصلابت امام حسن (ع) در برابر معاویه و مزدوران او، بسیار است، که به همین یک نمونه بسنده شد.

نگارنده: حجت الاسلام ابراهیم بهاری

 

منبع : بازیاب

دسته ها : مذهبی - مقالات
جمعه سیزدهم 6 1388
بیان گوشه هایی از زندگی امام حسن(ع)
اسدالله افشار
ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه کرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده ای غریب بیش نیست. رسول رحمت، تو را بر شانه های خویش سوار می کرد و بر تو مباهات مینمود. تو ادامه محمد (ص) و کرانه علی (ع) هستی. تو امام مایی و ما مُرید و دلداده تو.

و اینک در بهار شکفتن تو، در فصل خدا، بر خود از رهبری تو می بالیم و بر نامت که زینت همه خوبی ها و نیکی هاست، افتخار می کنیم.

پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(۱)

حسن بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت.

فریادرس محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته‏ هاى برادرى دینى که در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تأمین نیازمندیهاى محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤکدى در این زمینه نموده‏ اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‏ اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار می رفتند.

پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی ‏کرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می ‏شد. گاه پیش از آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ‏ساخت و اجازه نمی ‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!

«سیوطى» در تاریخ خود می ‏نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(۲)

نکته آموزنده

امام مجتبى (ع) گاهى مبالغ قابل توجهى پول را، یکجا به مستمندان می ‏بخشید، به طورى که مایه شگفت واقع می ‏شد. نکته یک چنین بخشش چشمگیر این است که حضرت مجتبى (ع) با این کار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز می ‏ساخت و او می ‏توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه ‏اى تشکیل بدهد و احیاناً سرمایه ‏اى براى خود تهیه نماید. امام روا نمی ‏دید مبلغ ناچیزى که خرج یک روز فقیر را بسختى تأمین می ‏کند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز کند.

خاندان علم و فضیلت

روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او کمک مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من بکند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسین بن على (ع) و عبدالله جعفر، که در گوشه ‏اى از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشسته ‏اند برو و از آنها کمک بخواه.

وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. حضرت مجتبى (ع) فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیه‏ اى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بکلى عاجز گردد، یا بدهى کمر شکن داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد. آیا کدام یک از اینها براى تو پیش آمده است؟ (۳)

گفت: اتفاقاً گرفتارى من یکى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى (ع) پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على (ع) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار به وى دادند.

فقیر موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى می ‏خواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند.

عثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند، نظیر آنها را کى توان یافت؟( ۴ )

بخشش بى نظیر

حسن بن على (ع) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه، به کار می ‏گرفت و اموال فراوانى در راه خدا می ‏بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت کرده ‏اند که در تاریخچه زندگانى هیچ کدام از بزرگان به چشم نمی ‏خورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بی اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است. نوشته ‏اند: حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.» (۵)

1- مبارزات حسن بن على (ع) پیش از دوران امامت:

امام حسن (ع)، به شهادت تاریخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازى دریغ نمى‏ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.

در جنگ جمل‏

امام مجتبى (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر مومنان (ع) در خط مقدم جبهه می ‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع على (ع) سبقت می ‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى می ‏کرد.(۶)

در جنگ صفین

آن بزرگوار جنگ صفین نیز، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (ع) براى جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمى به عهده داشت.(۷)

۲- مناظرات کوبنده امام مجتبى (ع) با بنى امیه

امام حسن مجتبى(ع) هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمی ‏داد. او علناً از اعمال ضد اسلامى معاویه انتقاد می ‏کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنى امیه را بى پروا فاش می‏ساخت.

مناظرات و احتجاج هاى مهیج و کوبنده حضرت مجتبى (ع) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.(۸)

حضرت مجتبى (ع) حتى پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزه ‏هاى صلح خود و امتیازات خاندان على را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.(۹)

۳- قانون صلح در اسلام

باید توجه داشت که در آیین اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرائط خاصى دستور می دهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است که اگر نبرد براى پیشبرد هدف مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام (ص) این هر دو صحنه را مشاهده می ‏کنیم: پیامبر اسلام که در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرائط دیگرى که پیروزى را غیر ممکن می ‏دید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد.

بنابراین، همانگونه که پیامبر اسلام (ص) بر اساس مصالح عالیترى که احیانا آن روز براى عده‏ اى قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبى (ع) نیز، که از جانب رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر آگاهى داشت، با دور اندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد.

اجمالاً باید گفت: حضرت مجتبى (ع) در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضرورى بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چاره ‏اى ندید، به گونه‏ اى که هر کس دیگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار می ‏گرفت، چاره ‏اى جز قبول صلح نمی ‏داشت؛ زیرا هم اوضاع و شرائط خارجى کشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هیچ کدام مقتضى ادامه جنگ نبود. ذیلاً این موضوعات را جداگانه مورد بررسى قرار می دهیم:

از نظر سیاست خارجى

از نظر سیاست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتورى روم شرقى که ضربت هاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جویانه ‏اى بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.

وقتى که گزارش صف آرایى سپاه امام حسن (ع) و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن براى تحقق بخشیدن به هدفهاى خود را به دست آورده ‏اند، لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به کشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن (ع) که رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قیمت فشار روحى و سرزنش هاى دوستان کوته بین تمام شود؟

امام باقر (ع) به شخصى که بر صلح امام حسن (ع) خرده می ‏گرفت، فرمود: اگر امام حسن این کار را نمی ‏کرد خطر بزرگى به دنبال داشت. (۱۰)

از نظر سیاست داخلى

شک نیست که هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در میدان جنگ بر دشمن پیروز گردد، باید از جبهه داخلى نیرومند و متشکل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنین نیرویى، شرکت در جنگ مسلحانه نتیجه ‏اى جز شکست ذلتبار نخواهد داشت.

در بررسى علل صلح امام مجتبى (ع) از نظر سیاست داخلى، مهمترین موضوعى که به چشم میخورد فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلى است، زیرا مردم عراق و مخصوصاً مردم کوفه، در عصر حضرت مجتبى (ع) نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشکیل و هماهنگى و اتحاد.

سندى گویا

شاید هیچ سندى در ترسیم دور نماى جامعه متشتت و پراکنده آن روز عراق و نشان دادن سستى عراقیان در کار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبى (ع) در «مدائن» یعنى آخرین نقطه‏ اى که سپاه امام تا آنجا پیشروى کرد، سخنرانى جامع و مهیجى ایراد نمود و طى آن چنین فرمود:

هیچ شک و تردیدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد. ما در گذشته به نیروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام می ‏جنگیدیم، ولى امروز بر اثر کینه‏ ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده ‏اید.

وقتى که به جنگ صفین روانه می ‏شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می ‏داشتید، ولى امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می ‏دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولى شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید.

عده ‏اى از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عده‏ اى دیگر کسان خود را در نهروان از دست داده اند. گروه اول، بر کشتگان خود اشک می ‏ریزند؛ و گروه دوم، خونبهاى کشتگان خود را می ‏خواهند؛ و بقیه نیز از پیروى ما سرپیچى می ‏کنند!

معاویه پیشنهادى به ما کرده است که دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او در مبارزه برخیزم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگى و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیرم و رضایت شما را تأمین کنیم.

سخن امام که به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «البقیة، البقیة»: ما زندگى می ‏خواهیم، ما می خواهیم زنده بمانیم! (۱۱)

آیا با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگى، چگونه ممکن بود امام (ع) با دشمن نیرومندى مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهى، که از عناصر متضادى تشکیل شده بود و با کوچکترین غفلت احتمال می ‏رفت خود خطرزا باشد، هرگز امید پیروزى می ‏رفت؟

بنابراین، کار امام حسن (ع) با «قیام» و اعلان جنگ و تهیه لشکر آغاز شد و سپس با درک عمیق اوضاع و شرائط جامعه اسلامى و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.

گفتار امام پیرامون انگیزه‏ هاى صلح

امام مجتبى (ع) در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روى این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:

من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او می ‏جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می ‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان هاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می ‏کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(۱۲)

آنگاه امام افزود:

اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى می ‏کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی ‏کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است....(۱۳)

پس از تقبّل ظاهری تمام مفاد قرارداد از سوی معاویه و انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قواى خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طى سخنرانی هایى از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تأیید شود تا جاى هیچ گونه شک و تردیدى در اجراى آن باقى نماند.

این انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانى جز در برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبه‏ اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پایبندى به شرائط صلح تاکیدى نکرد، بلکه با طعنه و همراه با تحقیر چنین گفت:

«من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید! چون می ‏دانم که اینها را انجام می ‏دهید، بلکه براى این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم».

آنگاه گفت: «آگاه باشید که هر شرط و پیمانى که با حسن بن على بسته ام زیر پاهاى من است، و هیچ گونه ارزشى ندارد.»

بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد.

معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلى در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود.

او بدعت اهانت به ساحت مقّدس امیر مؤمنان (ع) را بیش از گذشته رواج داد، عرصه زندگى را بر شیعیان و یاران بزرگ و وفادار حضرت على (ع) فوق العاده تنگ ساخت، شخصیت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عده ‏اى دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید، و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان على (ع) افزایش یافت به طورى که نوعاً شیعیان یا زندانى و یا متوارى شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر می ‏بردند.

علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را که باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط کرد. معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایاى آنها را قطع کرد.

«ابن ابى الحدید»، دانشمند مشهور جهان تسنّن، می ‏نویسد: شیعیان در هر جا که بودند به قتل رسیدند. بنى امیه دستها و پاهاى اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند، بریدند. هر کس که معروف به دوستدارى و دلبستگى به خاندان پیامبر(ص) بود، زندانى شد، یا مالش به غارت رفت، و یا خانه ‏اش را ویران کردند.

شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدى رسید که اتهام به دوستى على(ع) از اتهام به کفر و بیدینى بدتر شمرده می ‏شد! و عواقب سخت ‏ترى به دنبال داشت!

در اجراى این سیاست خشونت ‏آمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیر مؤمنان (ع) شمرده می ‏شد. معاویه طى بخشنامه‏ اى به عمال و فرمانداران خو در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان و خاندان على (ع) را نپذیرند! وى طى بخشنامه دیگرى چنین نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند که شخصى، از دوستداران على(ع) و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقررى او را قطع نمایید»!

این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلى حکومت اموى را تا حدى آشکار نمود.

شهادت آن بزرگوار هنگامی روی داد که جنبش منظّمى بر ضد حکومت اموى شکل می گرفت و مبلغین و عوامل موثر آن، همان پیروان اندک و صمیمى امام حسن(ع) بودند که حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ کرده بود. هدف این گروه این بود که با افشای جنایاتى که در سراسر دوران حکومت معاویه موج می ‏زد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد! لذا دوران صلح امام حسن(ع) دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حکومت فاسد اموى به شمار می ‏رفت تا روز موعود؛ روزى که جامعه اسلامى آمادگى قیام داشته باشد و این موج را به قیام سالار و سیّد شهدای عالم حسین بن علی (ع) رساند.

امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى نداشت، حتى در خانه نیز در آرامش نبود.

سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده) مسموم و شهید و در قبرستان بقیع واقع در مدینه منوره به خاک سپرده شد.

امام حسن (ع) از بذل جان خود دریغ نداشت، و امام حسین (ع) در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست، حسن، جان خود رادر یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود!

منابع:

۱- ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحیح و تلیعق: حاج سید هاشم رسولى محلاتى، قم، موسسه انتشارات علامه، ج ۴، ص ۲۸ - شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، ص ۱۸۷- اسد الغابه فى معرفه الصحابه، تهران، المکتبةالاسلامیة، ج ۲، ص ۱۰، - ابن حجر العسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، بیروت، داراحیأ التراث العربى، ۱۳۲۸ه'.ق، ج ۱، ص ۳۲۸.

2- کان الحسن رضى الله عنه له مناقب کثیره: سیدا، حلیما، ذاسکینة و وقار وحشمة، جوادا، ممدوحا...(تاریخ الخلفا، ط 3، بغداد، مکتبه المثنى، 1383 ه'.ق، ص 189/)

3- ان المسالة لا تحل الا فى احدى ثلاث: دم مفجع، او دین مقرع، او فقر مدقع ففى ایها تسئل؟

4- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعة الاسلامیة، 1393 ه'.ق، ج 43، ص 333.

5- سیوطى، تاریخ الخلفا، ط3، بغداد، مکتبه المثنى، 1383 ه'.ق، ص 190 - ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1384 ه'.ق، ج 2، ص 215 - سبط ابن جوزى، تذکره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه'.ق، ص 196 - الشیخ محمد الصبان، اسعاف الراغبین (در حاشیه نور الابصار) قاهره، مکتبه المشهد الحسینى، ص 179.

6- ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 21.

7- نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ط 2، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، 1382 ه'.ق، ص 113.

8- طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعه المرتضویه، ص 144-150.

9- طبرسى، همان کتاب، ص 156.

10- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعه الاسلامیه، 1383 ه.ق، ج 44، ص 1.

11- ابن اثیر، اسد الغابه فى معرفة الصحابة، تهران، المکتبه الاسلامیه، ج 2، ص 13 و 14- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 406- مجلسى، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1393 ه.ق، ج 44، ص 21 - سبط ابن الجوزى، تذکره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه.ق، ص 199.

12- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه'.ق، ج 44، ص 147 - طبرسى، احتجاج، نجف ،المطبعة المرتضویة، ص 157.

13 - شبر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مکتبة بصیرتى، ج 1، ص 345-346
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - مقالات
جمعه سیزدهم 6 1388
امام حسن(ع)؛ مظهر بخشندگی و کرامت  
 

 امام حسن مجتبی(ع) بی‌شک مظهر بندگی، بخشش، کرامت و نرمخویی است. امام با هوشیاری به منظور حفظ اسلام و مسلمانان، با بزرگواری صلحی را پذیرفت که بقاء و رشد اسلام را در پی داشت.
امام حسن(ع) نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد. لقبهای او سبط، سید، زکی و مجتبی است که از همه معروفتر "مجتبی " است .

امام حسن بیش از هفت سال زمان جد بزرگوارش را درک کرد و در آغوش مهر آن حضرت به سر برد و پس از رحلت پیامبر  که با رحلت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت، تحت تربیت پدر قرار گرفت . امام حسن  پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت، به امامت رسید .

امام حسن  سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت . گفته اند: امام حسن  در زمان خود عابدترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود.

عوامل صلح امام

معاویه با توطئه های زهرآگین و انتخاب زمان مناسب و ایجاد روح اخلالگری و نفاق به کارشکنی پرداخت . او با خریداری وجدانهای پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یأس ، مردم سست ایمان را به دور خود جمع کرد و از سوی دیگر همه سپاهیانش را به بسیج عمومی فراخواند.

امام حسن(ع) نیز تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه دنبال و رسما اعلان جهاد داد. اما در میان یاران امام افراد سست عنصری بودند که جنگ را با گریز جواب می دادند و در نفاق افکنی  توانایی داشتند و فریفته زر و زیور دنیا می شدند. همین شرایط موقعیتی را فراهم کرد که برای  امام جز " صلح " با معاویه ، راه حل دیگری نماند.

امام حسن (ع ) با پذیرش صلح از  خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی (ع ) را به هر قیمتی که هست  قطع کند، جلوگیری فرمود. بدین صورت چهره تابناک امام حسن همچنان که جد بزرگوار رسول الله پیش بینی فرموده بود ، به عنوان " مصلح اکبر" در افق اسلام نمودار شد.

حفظ جان شیعیان، افشای چهره واقعی معاویه پس از صلح و تبیین اسلام ناب از دیگر دلایل امام حسن مجتبی برای پذیرش صلح بود.
 

 

منبع : بازیاب

دسته ها : مذهبی - مقالات
جمعه سیزدهم 6 1388
سیره و سیمای امام حسن مجتبی علیه السلام  
 

«انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر. ان شانئک هو الابتر»

نخستین مظهر و نشانه‏ی کوثر که بر دامان پاک فاطمه‏ی اطهر (سلام الله علیها) پا به عرصه‏ی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانه‏ای از تجلی مقدس‏ترین پدیده‏ای که از خجسته‏ترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گردید. همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامت‏به ظهور پیوست ومعجزه‏ی بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان‏» . (1) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمه‏ی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوه‏ای برافلاکیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهره‏ای زهرایی که عصای فرعون کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زنده‏ی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوی جهان جهت‏یافت و با همه‏ی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالت‏بخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جده‏ی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما السلام آرمیده است. (2)

امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‏اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد

تولد و کودکی
فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوه‏ی او در مقدس‏ترین ماه‏های سال قمری یعنی پانزدهم (3) رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.

امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه‏ی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می‏شد، می‏شنید و همه را حفظ می‏کرد و وقتی به خانه می‏رفت‏برای مادرش می‏خواند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل می‏کرد و علی علیه السلام به شگفتی می‏پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه می‏فرمود: از حسن علیه السلام شنیده‏ام. (4)

به داستانی در این مورد توجه کنید:


«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می‏کند.
امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت‏بزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می‏دارد» . (5)

درس اخلاق

از امام مجتبی علیه السلام خواستند که سخنی و مطلبی درباره‏ی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود:

هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله می‏برد حاجتش رد نمی‏شد و هرچه در توان داشت‏برای رفع نیاز مردم به کار می‏برد و شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می‏کند. (6)

امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله

حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ می‏کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی که به وی داشت همه‏جا سخن می‏گفت.

آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:

«هر کس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند» . (7)

«حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‏ام‏». (8)

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد» . (9) یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله می‏گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش می‏کشید و می‏فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار» . (10)

هر کس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند

روزی پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شده‏ای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است‏» . (11)

شبی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشاء می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت‏بودم که پیاده‏اش کنم. (12)

انس بن مالک نقل می‏کند که: رسول الله صلی الله علیه و آله درباره‏ی امام حسن علیه السلام به من فرمود:

ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (13)

زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:

«شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم‏» . (14)

اسوه‏ی بزرگواری
امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می‏داشت و شیوه‏ی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می‏کرد.

مورخین نوشته‏اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‏گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش‏هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می‏کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه‏ای سیرت می‏کنیم، اگر برهنه‏ای می‏پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‏نیازت می‏کنیم، اگر از جایی رانده شده‏ای پناهت می‏دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‏کنیم، هم‏اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این‏جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی که این همه دل‏جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:

«شهادت می‏دهم که تو خلیفه‏ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‏داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا می‏دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)

اسوه‏ی ایثارگری
یکی دیگر از صفات برجسته‏ی امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بی‏سابقه‏ی اوست.

تاریخ نگاران نوشته‏اند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‏اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (16)

امام حسن علیه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دل‏های دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست‏خالی برگردد. در همین مورد نقل کرده‏اند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه‏ی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول‏هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (17)

حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‏ام‏

امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر
پس از آن که حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت توحید نثار کرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوه‏ی صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:

... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الاخرون بعمل... (18)

«شب گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به پایی او نیست...

و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت.

پدرم در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوخته‏ای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشت‏با آن خدمتکاری بگیرد.

در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.

سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده‏ای هستم که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که می‏فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..» . (19) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی‏کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [ اهل بیتم] ; و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی‏اش می‏افزاییم‏» .

بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است.

سپس بر جای خود نشست.

در این هنگام «عبدالله بن عباس‏» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید!

مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس امام علیه السلام خطبه‏ای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20) .

امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و با آن‏ها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آن‏ها قبول کردند (21) .

در ضمن امام علیه السلام نامه‏ای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر اداره‏ی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیت‏برخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (22) .

معاویه در پاسخ امام نوشت:

... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول می‏دهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت‏المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (23) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت‏با امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبت‏به قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت‏خودش به دست همسرش «جعده‏» زهر خورانده شد و به جای این که نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد.

امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (25) .


--------------------------------------------------------------------------------


پی نوشت :

1) الرحمن، 19، 20 و 22.

2) با استفاده از مقدمه‏ی مترجم کتاب زندگانی امام حسن علیه السلام تالیف باقر شریف القرشی.

3) تاریخ خلفاء، ص 73، سیوطی - دائرة المعارف بستانی واژه‏ی حسن.

4) ترجمه‏ی زندگانی امام حسن، ص‏59، باقر شریف القرشی.

5) همان، ص‏60.

6) اسد الغابه، ج‏2 ص‏185.

7) البدایة والنهایة، ج‏8 .

8) الاستیعاب، ج‏2.

9) مسند احمد حنبل، ج‏5 ص‏44.

10) البدایة والنهایة، ج‏8.

11) صواعق المحرقة، ص‏280- حلیة اولیاء، ص‏226.

12) الاصابه، ج‏2.

13) کنز العمال، ج‏6 ص‏222، متقی هندی.

14) ترجمه‏ی اعلام الوری ص‏304، طبرسی.

15) ستارگان درخشان، ص‏42، محمد جواد نجفی.

16) تاریخ یعقوبی، ج‏2 ص‏215- اسد الغابه، ج‏2 ص‏13، تذکره سبط بن جوزی، ص‏196.

17) ستارگان درخشان، ص‏46.

18) ارشاد مفید، ص‏348- جلاء العیون مجلسی، ص‏378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353.

19) شوری / 23.

20) زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ص‏543، عماد زاده .

21) جلاء العیون، ص‏378 .

22) ارشاد مفید، ص‏350 .

23) نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج‏16، ص‏35 .

24) پیشوای دوم، ص‏28 .

25) آفتابی در هزاران آیینه، ص‏119، جواد نعیمی.

نویسنده: سید عباس رفیعی پور

منبع: پایگاه حوزه

 

 

دسته ها : مذهبی - مقالات
جمعه سیزدهم 6 1388
X