دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1827081
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

 

باد آمدو دستان ما را با خودش برد

شوق دل داغان ما را با خودش برد

بادی نبود اصلا نسیمی بود آرام

اما همین دامان ما را با خودش برد

هر چشم زیبایی که خیره ماند درما

یک گوشه از ایمان ما را با خودش برد

دنیا برای لحظه ای وقتی که می رفت

سخت آمد و آسان ما را با خودش برد

یک شب میان سایه ها دستی ولو شد

هم سفره و هم نان ما را با خودش برد

آه نجیب دختران روستا مان

دار و ندار خان ما را با خودش برد

در بین ما دیگر دروغی نیست زیرا

گرگ آمد و چوپان ما را با خودش برد

مراد قلی پور

دسته ها : ادبی - شعر
جمعه بیست و پنجم 10 1388
انتشار جدیدترین اثر آیت الله جوادی آملی
آیت‌الله جوادی آملی در این جلد به تفسیر آیات 17 تا 42 سورة نساء پرداخته‌ است.
ایسنا: هجدهمین جلد از مجموعه تفسیر ترتیبی «تسنیم» نوشته آیت‌الله جوادی آملی منتشر شد.

آیت‌الله جوادی آملی در این جلد به تفسیر آیات 17 تا 42 سورة نساء پرداخته‌ است.

این مفسر قرآن در این جلد به مباحثی چون «توبه»، «نکاح»، «فضیلت زنان»، «رحمت الهی سرچشمه احکام»، «تفاوت احسان و رعایت حقوق واجب»، «ولایت در جامعه»، «معنای احسان درباره خدا»، «حق همنشینی و همراه»، «تقسیم گناهان به کبیره و صغیره»، «نیکی به ارحام، ایتام و مساکین»، «برکات اعتقاد به مبدأ و معاد» و بحث‌های قرآنی، فلسفی، عرفانی و روایی دیگر پرداخته است.

لازم به ذکر است، این کتاب در 792 صفحه و شمارگان سه هزار نسخه توسط مرکز نشر اسراء به چاپ رسیده است.
دسته ها : مذهبی - خبر - فرهنگی
جمعه بیست و پنجم 10 1388

تهران امروز: فرزندسالاری، آفت دو، سه دهه گذشته شده است. همه پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها عقیده دارند فرزندانی که کتک می‌خورند، سر به‌راه‌تر از نسل امروز هستند. جالب اینجاست که تحقیقات جدید نشان می‌دهد بچه‌هایی که توسط والدین‌شان تنبیه می‌شوند شادترند و در زندگی آینده خود موفقیت‌های بیشتری کسب می‌کنند.

دانشمندان دریافته‌اند کودکانی که تا سن شش‌سالگی به‌دلیل اشتباهات خود توسط والدین‌شان تنبیه می‌شوند نسبت به کودکانی که هرگز در زندگی خود تنبیه نشده‌اند در مدرسه عملکرد بهتری داشته و نسبت به زندگی آینده خود امید بیشتری دارند. این کودکان همچنین برای انجام کارهای داوطلبانه تمایل بیشتری نشان می‌دهند و برای رفتن به دانشگاه تلاش بیشتری می‌کنند.

این تحقیقات که در آمریکا انجام شده ممکن است باعث ناراحتی و عصبانیت گروه‌های حامی حقوق کودکان شود که به‌شدت در حال تلاشند تا تنبیه کردن کودکان در بریتانیا را ممنوع اعلام کنند. بسیاری از گروه‌های حامی حقوق کودکان اعتقاد دارند تنبیه کردن به‌عنوان یک روش تربیتی سال‌هاست که منسوخ شده و علاوه بر آن ممکن است باعث بروز مشکلات ذهنی بلندمدت در کودکان شود.

اما بسیاری از روان‌شناسان عقیده دارند این تحقیقات نشان می‌دهد که هنوز شواهد و دلایل کافی در مورد شیوه درست تنبیه کردن کودکان به‌دست نیامده و باز هم باید مطالعات بیشتری در این مورد صورت بگیرد. به‌نظر می‌رسد ممنوع کردن تنبیه بدنی به‌طور کامل چندان مفید نباشد. تحقیقات نشان می‌دهد، تنبیه بدنی در صورتی که شیوه منطقی و درستی داشته باشد می‌تواند به رشد و پیشرفت بچه‌ها کمک کند. بعضی مواقع کودکان رفتارهایی را از خود نشان می‌دهند که باید تنبیه شوند تا به این وسیله متوجه اشتباه خود شوند.در این تحقیق از 179 نوجوان در مورد اینکه معمولا هرچند وقت یکبار توسط والدین‌شان تنبیه شده‌اند و آخرین‌باری که تنبیه بدنی شده‌اند چه زمانی بوده است سوالاتی پرسیده شد.

سپس این کودکان از نظر رفتارهای ضداجتماعی که ممکن است در اثر تنبیه کردن از خود بروز بدهند و همچنین از نظر موفقیت‌های دانشگاهی مورد مطالعه قرار گرفتند. در نهایت مشخص شد کودکانی که تا سن شش سالگی توسط والدین‌شان تنبیه شده‌اند تقریبا در همه عرصه‌های مثبت زندگی و تحصیلات نسبت به کودکانی که هرگز تنبیه نشده‌اند بهتر عمل کرده‌اند. همچنین کودکانی که در بین سنین هفت تا 11 سالگی توسط والدین‌شان تنبیه شده‌اند در مدرسه موفقیت‌های بیشتری کسب می‌کردند.البته بعضی دیگر از تحقیقات هم وجود دارد که ادعا می‌کند تنبیه کودکان ممکن است روی رشد رفتاری و ذهنی کودکان تاثیر منفی گذاشته و آنها را نسبت به نشان دادن رفتارهای ضداجتماعی بیشتر تشویق کند.

گاهی‌اوقات توضیح شفاهی به کودکان در مورد بیان اشتباه بودن موضوع خاصی تاثیر چندانی ندارد. در این مواقع یک ضربه آهسته و یک تنبیه بدنی سبک می‌تواند به موثرترین شکل اشتباه بودن کار خاصی را به کودکان گوشزد کند. اما باید توجه داشته باشید که هیچ گاه تنبیه بدنی نباید از این حد فراتر رفته و شکل خشن‌تر از این به خود بگیرد.

دسته ها : علمی - مقالات
جمعه بیست و پنجم 10 1388
روز جمعه
امام باقر (علیه ‌السلام):
الْخَیْرُ وَالشَّرُّ یُضاعَفُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ.
خیر و شرّ در روز جمعه دو چندان می‌شود.
Good and evil that are done on Friday double in value.
بحارالأنوار، ج 89، ص 283
دسته ها : مذهبی - احادیث
جمعه بیست و پنجم 10 1388
با نفوذترین زن عقدی ناصرالدین شاه
زن‌های بزرگ شاه هر یک سه الی چهار خواجه داشتند و دیگران یک الی دو خواجه و زن‌های درجه سوم خواجه نداشتند. تاج‌الدوله سه خواجه داشت. آغانورمحمدخان که نایب اعتمادالحرم و کلیددار اندرون بود همیشه یک دسته بزرگ کلید بر کمر آویخته داشت که موقع حرکت صدای مهیبی ایجاد می‌کرد.
زن فردا :خواجه‌های حرمسرا از سفید و سیاه بالغ بر نود تن بودند. آغاباشی رئیس خواجه‌سرایان بود. یکی آغا جوهر خان معتمدالحرم و دیگری حاجی سرورخان اعتماد الحرم. آغاجوهر خان در اوان کودکیم درگذشت، ولی حاجی سرور خان اهل حبشه بود و قدی باریک و بلند داشت. بسیار کاردان و کارآمد بود و بزرگان و وزراء به وی احترام می‌کردند. چون حرکت می‌کرد لنگر مخصوصی به خود می‌داد و تمام خواجه‌سرایان پشت سرش راه می‌افتادند.

نظام‌الدوله معیرالممالک او را تقدیم شاه نموده بود.

زن‌های بزرگ شاه هر یک سه الی چهار خواجه داشتند و دیگران یک الی دو خواجه و زن‌های درجه سوم خواجه نداشتند. تاج‌الدوله سه خواجه داشت. آغانورمحمدخان که نایب اعتمادالحرم و کلیددار اندرون بود همیشه یک دسته بزرگ کلید بر کمر آویخته داشت که موقع حرکت صدای مهیبی ایجاد می‌کرد.

آغابهرام خان که از خواجه‌های مخصوص شاه و در خدمت انیس‌الدوله بود از محترم‌ترین خواجه‌ها به شمار می‌رفت. هیبتی عجیب و صورتی مهیب داشت. چشم‌هایش درشت و قرمز، گونه‌هایش آویزان، لب‌هایش کلفت و فروهشته و در موقع خنده دندان‌های گراز مانندش ترسناک بود. کلاه پوست بلندی بر سر و سرداری دراز و گشادی بر تن و شلواری از قصب سرخ به پا داشت.

انیس‌الدوله دارای دستگاه عظیمی بود و ماهیانه‌ معینی نداشت. زن‌های درجه اول شاه را ماهی هفتصد و پنجاه تومان حقوق بود، زن‌های درجه دوم به تفاوت از پانصد الی دویست تومان داشتند و صیغه‌های درجه سوم را از صد الی یکصد و پنجاه تومان مقرری بود…

اما از نان عقدی و صیغه‌ دیگر شاه، چند تن بیش از همه مورد توجه او بودند و بالطبع در امور جاری مملکت نیز نقشی ایفا کرده‌اند که به ترتیب اهمیت و نقشی که در زندگی او بازی کرده‌اند از این قرارند:

گلین خانم اولین زن عقدی ناصرالدین شاه دختر شاهزاده احمدعلی میرزا (پسر فتحعلی شاه) و خواهر همان پروین خانم معروف استاولین پسر و ولیعهد ناصرالدین شاه از بطن این زن بود که سلطان محمودمیرزا نام داشت. سلطان محمود میرزا در کودکی درگذشت. گلین خانم دو دختر هم برای ناصرالدین شاه به دنیا آورد که اولی افسرالدوله و دومی فخرالملوک نام داشت.

خجسته خانم (تاج‌الدوله) دومین زن عقدی ناصرالدین شاه، دختر سیف‌الله میرزا پسر دیگر فتحعلی شاه بود که بعد از جلوس ناصرالدین شاه بر تخت سلطنت به عقد ازدواج وی درآمد. خجسته خانم یک پسر و یک دختر برای ناصرالدین شاه به دنیا آورد. پسرش سلطان معین‌الدین میرزا دومین ولیعهد ناصرالدین شاه در کودکی درگذشت و دخترش عصمت‌الدوله با تشریفات باشکوهی که تا آن تاریخ نظیر نداشت به عقد ازدواج دوستمحمدخان معیرالممالک (پسر خزانه‌دار شاه که یکی از ثروتمندترین مردان عصر خود بود) درآمد. درباره این عروسی باشکوه که هفت شبانه‌روز به طول انجامید مادام کارلا سرنای ایتالیایی چنین می‌نویسد:

«همه مردم تهران در این جشن‌های باشکوه شرکت نمودند. نه تنها اشراف و ثروتمندان تهران برای حضور در این جشن‌ها دعوت شده بودند، بلکه آدم‌های ندار و حتی سربازان ساخلوی تهران نیز در ضیافت‌های عمومی که در محلات مختلف برپا شده بود به ترتیبی شرکت داشتند.

جهازیه کامل و بسیار مجللی در پشت شترها و قاطرها به خانه‌ای که برای عروسی ترتیب داده شده بود حمل گردید. نقل و انتقال این اسباب و اثاث ده روز طول کشید. روز دهم روی سینی‌های بزرگ نقره‌ای، جواهرات عروس را به همراه پنج میلیون سکه طلای ضرب شده، که مهریه وی را تشکیل می‌دادند به خانه عروس می‌برند.

بالاخره در پایان روز دهم، بعد از غروب آفتاب، فیل سفیدی که هودج زیبائی بر پشت آن گذاشته بودند، برای بردن عروس به اطاق حجله، در برابر قصر توقف کرد. ناصرالدین شاه که می‌ترسید فیل چموشی کندع از دوستعلی خان (پدر داماد) خواست که وی نیز در کنار دست فیلبان بنشیند. تعداد کثیری به عنوان همراهان عروس به راه افتادند. تمامی بزرگان پایتخت علاقه داشتند که دختر شاه را تا خانه بخت بدرقه کنند.

مسافت بین قصر تا خانه داماد همه جا چراغانی شده بود. سربازان ساخلوی شهر نیز هر یک در لوله تفنگ خود شمع روشنی حمل می‌کردند. دیوارهای شهر با پارچه‌های گرانقیمت و شال‌های کشمیری تزئین شده بود و از قصر تا خانه داماد، زیرپای عروس قالی‌های گرانبها گسترده بودند. چراغانی بازار هم افسانه‌ای بود و دوستعلی خان پیشاپیش هزاران شمع به آنجا فرستاده بود تا سرتاسر بازار را غرق در نور کنند. هرگز مردم به یاد ندارند که این چنین روز و شب زیبا و اینقدر دیدنی‌های خیره کننده در تهران دیده باشند…»

شکوه‌السلطنه‌ سومین زن عقدی ناصرالدین شاه نیز مانند زنان عقدی اول و دوم او دختر یکی از پسران فتحعلی شاه به نام فتح‌الله میرزا شعاع‌السلطنه است. شکوه‌السلطنه در سال چهارم سلطنت ناصرالدین شاه به عقد ازدواج وی درآمد و پسری برای او به دنیا آورد که او را مظفرالدین میرزا نام نهادند. هنگام تولد مظفرالدین میرزا، زن محبوب دیگر شاه، جیران یا فروغ‌السلطنه هم باردار بود و چون ناصرالدین شاه به وی علاقه مفرطی داشت در انتظار ولادت پسری از بطن او از تعیین مظفرالدین میرزا به سمت ولیعهد خودداری نمود. اتفاقاً فروغ‌السلطنه در اولین زایمان پسری به دنیا آورد که بیش از یک هفته زنده نماند، ولی ناصرالدین شاه در انتظار ولادت پسر دیگری از بطن وی از معرفی مظفرالدین میرزا به ولیعهدی خودداری نمود.

دومین و سومین فرزند فروغ‌السلطنه هم پسر بودند که اولی را ملک قاسم میرزا و دومی را سلطان رکن ‌الدین میرزا نام نهادند. با این که مظفرالدین میرزا پسر بزرگتر و از یک شاهزاده خانم قاجار بود ناصرالدین شاه پسر کوچکترش ملک قاسم میرزا را به ولیعهدی برگزید.

با وجود این هر دو پسر جیران یکی پس از دیگری مردند و ناصرالدین شاه سرانجام مظفرالدین میرزا را به ولیعهدی انتخاب نمود و هم اوست که بعد از کشته‌شدن پدرش به نام مظفرالدین شاه بر تخت نشست.

فروغ‌السلطنه (جیران) که قبلاً از او نام بردیم دختر یک نجار فقیر تجریشی به نام محمدعلی خان بود، که در منابع مختلف مربوط به دوران سلطنت ناصرالدین شاه خیلی درباره زیبائی او قلمفرسائی کرده‌اند. یکی از کسانی که خیلی در وصف او سخن گفته دوستعلی خان معیرالممالک است که درباره او می‌نویسد: «جیران دختری از اهل تجریش و دارای چشمانی بود که هر بیننده‌ای را واله و شیدا می‌نمود. شاه نیز اسیر و شیفته چشم‌های آهویش شده و رفته رفته محبتش درباره وی به سرحد جنون رسید و ساعتی دور از او زیستن نمی‌توانست. از او دو پسر آورد که هر دو را ولیعهد خواند ولی یکی پس از دیگری درگذشتند… پدرم مکرر از دستگاه عظیم و شکارهای او در جاجرود برایم حکایت می‌نمود که هنگام سواری چکمه به پا می‌کرد و روبند را به دور سر پیچیده و در نهایت چالاکی بر روی زین قرار می‌گرفت.

دسته انبوهی از نوکر و قوشچی و تفنگداران و چاپلوس و غیره در رکابش سوار می‌شدند و از دور همه کس را گمان می‌رفت که کبکبه شاهانه است. اغلب در شکارگاه‌ها قوش مخصوص خود را به دست می‌گرفت و بر قله کوه آمده به کبک می‌افکند و هر کس صیدش را سرمی‌برید یک امپریال انعام داشت (امپریال پول طلای روس بود و هیجده قران ارزش داشت، ولی اکنون نایاب است و بهائی باورنکردنی دارد).

روزی شاه با جیران به قصد شکار سوار می‌شود و رفته رفته سوارها از دورش پراکنده شده به اطراف جیران گرد می‌آیند. شاه چون به پشت سر می‌نگرد بیش از دو سه سوار به همراه خویش نمی‌بیند و آنگاه خود نیز رکاب زده به جیران می‌پیوندد…»

درباره جیران، که نخست‌ از زنان صیغه ناصرالدین شاه بود و بعداً با لقب فروغ‌السلطنه جانشین یکی از زنان عقدی شاه به نام ستاره خانم شد گفته می‌شود برخلاف سایر ستایشگران جیران او را چندان زیبا نمی‌داند.

گفته می‌شود این دختر پیش از این که به وسیله مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه به او معرفی شود از خدمه ملکه مادر بوده «که نه زیبائی خاصی داشت و نه لطف و ملاحتی، و بر گونه چپ هم سالکی بزرگ داشت. با وجود همه اینها بر شاه نفوذ بسیاری پیدا کرد و مردم این نفوذ را در اثر سحر و جادو می‌دانستند.

وی موفق شد که تمام زنان عقدی را، که از آن پس ناگزیر در اندوه و عزلت به سر بردند از چشم شاه بیندازد. پدر وی که قبلاً نجار بود، به حکمرانی یکی از ولایات منصوب شد. برادر و یکی دیگر از خویشان نزدیکش، که هیچ کدام خواندن و نوشتن نمی‌دانستند به سمت فراش خلوت شاه برگزیده شدند. وی دو پسر و یک دختر به دنیا آورد.

پسر بزرگش قاسم خان (ملک قاسم میرزا) به ولایتعهدی برگزیده شد و جیران به قدرت رسید. نفوذ وی در تمام امور مملکتی عیان بود. شاه دیگر فقط به خاطر او و پسرش قاسم خان زندگی می‌کرد. شاه پسر دوم جیران را که هنوز در گهواره بود «امیر توپخانه» کرد و در عین حال به فرزندان دیگر زنان خود بی‌اعتنا بود…

اما دیری نگذشت که دو پسر و یک دختر جیران یکی پس از دیگری درگذشتند. جیران ناگهان از بالاترین درجات اقبال و سعادت به قعر فلاکت درغلتید. خود او هم از این لطمات جان سالم بدر نبرد و دیری نپائید که دق مرگ شد…»

فروغ السلطنه هنگام مرگ بیست سال تمام نداشت و ناصرالدین شاه مردی سی ساله بود. برای جیران مقبره‌ای در حضرت عبدالعظیم ساختند و ناصرالدین شاه تا پایان عمر، هربار که به زیارت حضرت عبدالعظیم می‌رفت ساعتی بر سر قبر جیران می‌نشست و می‌گریست و سرانجام پس از تیر خوردن در حرم حضرت عبدالعظیم، در حالی که دست بر روی زخم سینه نهاده بود خود را به آرامگاه جیران رساند و همانجا جان داد.
منبع : فردا
دسته ها : زندگی نامه
پنج شنبه بیست و چهارم 10 1388


یا ابا صالح بیا ...

 

بی تو چه سخت می گذرد روزگار من


خود را به من نشان بده آئینه دار من


ای آفتاب ! خیره به راهت نشسته ام


رحمی به حال دیده چشم انتظار من


هر شب برای آمدنت گریه می کنند


سجاده و دو دیده شب زنده دار من


امید بسته ام که می آیی و می کشی


دستی به روی این دل امیدوار من


دل را برای آمدنت فرش کرده ام


بشتاب ای امید دل بی قرار من


دست دعا و اشک و نیازم ظهور توست


کی مستجاب می شود این انتظار من 


اسماعیل یکتایی لنگرودی

 

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه بیست و چهارم 10 1388


صورت یک دختر سوئدی که بعد از واکنش به داروی Paracetamol سیاه شده و صدمه زیادی دیده بود دوباره به حالت اولیه خود رشد کرد.

"اوا اهلین" 19 ساله بعد از مصرف این دارو که به طور معمول به عنوان مسکن استفاده می‌شود نسبت به آن واکنش‌های آلرژیک نشان داد که فقط یک نفر از هر یک میلیون نفر ممکن است در سطح جهان دچار چنین حالتی شود.

در طی این واکنش بدن او با شرایط کشنده ای دچار شد و تمام بدن او مورد حمله واقع شد و باعث شد پوست او به طور کامل سوخته و تاول بزند .در طی این بیماری قسمت‌های زیادی از بازوها ، کمر ، قفسه سینه و شکم او دچار آسیب‌های زیادی گردید و صورت او نیز به شدت دچار آسیب دید که گویا در حال محو شدن بود.

او در این باره گفت : وضعیت من به گونه این بود که انگار چیزی در زیر پوست من حرکت می‌کرد و آن را از بین می‌برد ، همه چیز کاملا شبیه فیلم‌های ترسناک بود.

کابوس این دختر از سپتامبر سال 2005 آغاز شد که او در یک روز تعطیل دچار تب شد.در سن 15 سالگی به او گفته شد برای کاهش علائم بیماری خود چند قرص Paracetamol مصرف کند ، اما ترکیب ویروس موجود در بدن او و داروی مصرفی واکنش بسیار شدیدی را در بدن او ایجاد کرد.

پس از گذشت یک روز زخم‌هایی سراسر بدن و صورت او را پوشاند به طوری که زمانی که او به آینه نگاه کرد نتوانست چهره خود را تشخیص دهد.

اما سرانجام بعد از گذشت چند سال او سرانجام توانست به زندگی عادی بازگردد ، اما هنوز هم پوست او به شدت نسبت به آفتاب حساس است و باید هر روز دوبار قطره‌های چشم مصرف کند.

پروفسور فولک ژوبرگ یکی از پزشکانی که اوا را درمان کرده است در این باره گفت: او بسیار خوش شانس بود که از این وضعیت نجات پیدا کرد و صورت او دوباره به شکل اولیه خود رشد کرد.

این بیماری بسیار نادر است و ممکن است فقط یک میلیونوم جمعیت جهان را تحت تاثیر قرار دهد و زمانی که فردی با این شرایط دچار شود هیچ راهی برای درمان آن نیست .

این بیماری 40 درصد از مبتلایان به خود را می‌کشد و در میان زنان هم شیوع بیش‌تری دارد. 

مرجع : خبر آنلاین
دسته ها : خبر - حوادث
پنج شنبه بیست و چهارم 10 1388
شیعه واقعی
امام صادق (علیه‌ السلام):
شیعَتُنا الّذینَ إذا خَلَوْا ذَکَرُوا اللهَ کَثیراً.
شیعیان ما آنانند که در خلوت خود خداوند را بسیار یاد می‌کنند.
Our true followers are those who, when they are alone, remember Allah very frequently.
بحار الأنوار، ج 93، ص 162

دسته ها : مذهبی - احادیث
پنج شنبه بیست و چهارم 10 1388

 حضور عشقم ...

سلام ...

هرچه کردم

از هر وبی رفتم

نتونستم برای تمام نوشته های عالیت نظر بگذارم ...

پس

      با عشق

                    تقدیم به حضور نازنینت...

 

 

این واژگان هر آنچه که دارند می دهند
تا شعر ها مرا به تو پیوند می دهند

حتی برای کشتنم این دشمنان هنوز
تنها مرا به جان تو سو گند می دهند

با این گدازه ها چه کنم ؟دردهای من
بوی گدازه های دماوند می دهند

از مادرت بپرس که در وادی شما
یک قلب واژگون شده را چند می دهند؟

دیوانگی مجال غریبی است عشق من!
زنجیرها مدام مرا پند می دهند  ...

مهتاب بازوند

چهارشنبه بیست و سوم 10 1388

 

دیده ای یک نفر پرنده شود، پر بگیرد بدون سر باشد
سایه گستر شود درختی که تنه اش زخمی تبر باشد

دیده ای تا کنون پرستویی روی مین آشیانه بگذارد
استخوانی بیاید و مثل قاصدک های خوش خبر باشد

فکر کن دیده ای یکشب ماه روی دوشش ستاره بگذارد
یک نفر بعد ِ رفتنش حتی باز هم بهترین پدر باشد!

همه ی شهر می شناسندت، گرچه یک کوچه هم به نامت نیست
چشم هایم ندیده دریایی از دل تو بزرگ تر باشد

آن قدر ارتفاع داری که مرگ از تو سقوط خواهد کرد
زندگی بعد ِ مرگ می خواهد بیشتر در تو شعله ور باشد

هرچه نادیدنی ست را دیدی، تا ابد سنت جنون اینست
عشق از هر دری بیاید تو، عقل باید که پشت در باشد!

رضا نیکوکار

دسته ها : ادبی - شعر - جبهه و جنگ
چهارشنبه بیست و سوم 10 1388

 

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گوئی خواب دیدم

خورشید را بر نیزه؟ آری اینچنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

بر صخره از سیب زنخ بر می‌توان دید
خورشید را بر نیزه کمتر می‌توان دید

در جام من می پیش تر کن ساقی امشب
با من مدارا بیشتر کن ساقی امشب

بر آبخورد آخر مقدَّم تشنگانند
می ده حریفانم صبوری می‌توانند

این تازه رویان کهنه رندان زمینند
با ناشکیبایان صبوری را قرینند

من صحبت شب تا سحوری کی توانم
من زخم دارم من صبوری کی توانم

تسکین ظلمت شهر کوران را مبارک
ساقی سلامت این صبوران را مبارک

من زخم‌های کهنه دارم بی شکیبم
من گرچه اینجا آشیان دارم غریبم

من با صبوری کینه دیرینه دارم
من زخم داغ آدم اندر سینه دارم

من زخم‌دار تیغ قابیلم برادر
میراث‌خوار رنج هابیلم برادر

یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه

از نیل با موسی بیابانگرد بودم
بر دار با عیسی شریک درد بودم

من با محمد از یتیمی عهد کردم
با عاشقی میثاق خون در مهد کردم

بر ثور شب با عنکبوتان می‌تنیدم
در چاه کوفه وای حیدر می‌شنیدم

بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم
عمار وَش چون ابر و دریا مویه کردم

تاوان مستی همچو اشتر باز راندم
با میثم از معراج دار آواز خواندم

من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در کام دارم

من زخم خوردم صبر کردم دیر کردم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم

آن روز در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

فریادهای خسته سر بر اوج میزد
وادی به وادی خون پاکان موج میزد

بی درد مردم ها خدا، بی درد مردم
نامرد مردم ها خدا، نامرد مردم

از پا حسین افتاد و ما برپای بودیم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علمدار خدا را قطع کردند

نوباوه‌گان مصطفی را سربریدند
مرغان بستان خدا را سربریدند

دربر گریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم

چون بیوه‌گان ننگ سلامت ماند برما
تاوان این خون تا قیامت ماند برما

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

علی معلم دامغانی

دسته ها : ادبی - شعر - عاشورایی
چهارشنبه بیست و سوم 10 1388
X