خاک شد آن کس که در این خاک زیست - خاک چه داند که در این خاک چیست
هر ورقی چهره آزاده ای است - هر قدمی فرق سر دلداده ای است
خاک تو آمیخته رنجهاست - در دل این خاک بسی گنجهاست
گنج امان نیست در این خاکدان - مغز وفا نیست در این استخوان
چونکه سوی او بودت بازگشت - بر سر این خاک چه باید نشست