از ارسطو پرسیدند در زندگی دشوارترین چیز چیست؟
گفت: اینکه انسان خود را بشناسد.
پرسیدند آسانترین چیز چیست؟
گفت: دیگری را نصیحت کند.
روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری با هم به دریا ببرویم و شنا کنیم، حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند و وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را درآورد. دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید و رفت. از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.
(از کتاب لطایف الطوایف)
مرا این نصیحت که استاد داد - بمانده است از کودکی در نهاد
گرفت او کتاب مرا بی دلیل - به نا حق به شاگرد دیگر بداد
شدم سخت آزرده و خشمگین - زبیداد استاد بی عدل و داد
بخندید استاد و با مهر گفت - زرفتار من غم مخور باش شاد
که این بهترین درس در زندگی است - کند دیده ات باز و عقلت زیاد