زن و مرد جوانی برای کسب آرامش نزد شیوانا آمدند.آنها به شدت مضطرب و افسرده بودند و از شیوانا می خواستند تا به آنها روشی برای بیخیالی و آسودگی ذهن بیاموزد. شیوانا دستش را به سوی آنها دراز کرد و گفت:
"نگرانی خود را در کف دست من بگذارید تا شما را از آن رها سازم!" زن با لکنت گفت: "اما استاد نگرانی ما قابل گذاشتن در دست های شما نیست.چیزی در درون ماست و ما نمی توانیم آن را مثل یک تکه سنگ در دستان شما بگذاریم."
شیوانا تبسمی کرد و گفت:"چیزی که خودتان می دانید وجود ندارد چرا درون
خودتان زنده میکنید و خودتان را عذاب می دهید؟" مرد شرمنده گفت:"ببینید استاد!ما در گذشته خود اشتباهات زیادی را مرتکب شده ایم و اکنون بار سنگین این خطاها بر دوش مان سنگینی می کند و مارا عذاب میدهد"
شیوانا چرخی زد و به اطراف نگاهی کرد و آن گاه دستانش را به سمت مرد دراز کرد و گفت:"گذشته را به من نشان بده تا تو را از آن برهانم" مرد با حیرت گفت:"اما استاد!گذشته برای لحظه ای رخ داده و برای همیشه رفته و هرکاری کنیم دیگر بر نمی گردد. شیوانا با لبخند گفت:"یعنی تو به خاطر چیزی که برای همیشه از دسترست دور شده ناراحتی؟" زن و مرد به هم خیره شدند و با اعتراض گفتند:"ولی استاد!ما برای آرامش نزد
شما آمده ایم و شما همه نگرانی های ما را مسخره کردید"
شیوانا کاغذی را جلوی زن و مرد گذاشت و گفت:"بزرگترین نگرانی های خود را روی این کاغذ بنویسید و به من بدهید" مرد و زن جوان با حوصله و وسواس چندین صفحه کاغذ را نوشتند و به شیوانا دادند.شیوانا آتشی درست کرد و کاغذها را در آتش سوزاند و سپس رو به زن و مرد جوان گفت:"تمام شد!الان می توانید آرام باشید"
مرد و زن مات و مبهوت به شیوانا خیره شدند مرد با تعجب پرسید:"استاد!شما حتی آنها را نخواندید!آنها حرفهای گران قیمت و با ارزشی بودند.در واقع به دلیل ارزشمندی این خاطرات و از دست دادن آنها بود که ما مضطرب شده ایم. شیوانا سری تکان داد و از یکی از شاگردان مدرسه خواست تا گران قیمت ترین کاغذ را برای زن و مرد جوان بیاورد سپس آن کاغذ را به آنها داد و گفت:"قیمت این کاغذ بسیار زیاد است حرف های عذاب دهنده ولی ارزشمند خود را روی اینها بنویسید!اما بدانید که من بلافاصله این کاغذ گرانبها را با نوشته های ارزشمند شما می سوزانم.این کار تنها روش خلاصی از خاطرات نگران کننده گذشته است" برای راحت بودن باید ذهن خود را از حمل افکار و خاطرات رها سازید و زندگی خود را از نشانه ها ذهنی گذشته پاک کنید.فقط ذهن آزاد است که
می تواند آرام باشد.ذهن آزاد ارزشش خیلی بیشتر از خاطرات طلایی است .