معرفی وبلاگ
این وبلاگ با اغاز انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران وبه نام مرد دهم marddahom ثبت شده است و بعد از انتخابات به نام راز گل نرگس تغییر نام یافت و قصد این است در زمینه های مختلف مطالبی ارزشمند را گرد اوری کرده و در خدمت بازدید کنندگان عزیز باشیم موفق باشید در پناه حق
صفحه ها
دسته
فیدها
وبلاگ دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 16461
تعداد نوشته ها : 51
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
GraphistThem241

مهمانی دلم

تو را به سرزمین دلم دعوت می کنم
تو را به بلندای خستگی ها دعوت می کنم
تو را به کویری خشکیده و تشنه دعوت می کنم
تو را برای گریستن بر مزار رویاهایم دعوت می کنم
تو را برای همیشه دعوت می کنم
بیا و ببین با منو این دل چه کرده ای
حصارهائی که ساخته ای
مقاوم و استوار پا بر جاست
بیا و تماشاکن
مزرعه خشکیده و تشنه را
بیا و قدم بر سرزمین دلم بگذار
ببین چه کرده ای
و من هنوز در انتظارم
در انتظار رویائی شیرین
رویائی که منو تو در کنار هم
وسوسه هایمان را مرور می کنیم
و منو تو هر دو تامون وامانده ایم
و باز حذر از وسوسه های زندگی نداریم
به رویاهای شیرین بر باد رفته فکر نمی کنیم
بیا جانم بیا حصارهایت را بردار
من و رازهایم را از پرده اسرار بیرون کن
و ساده ، ساده ، ساده باش مثل گل
شاید در سایه این سادگیها
چند قدمی به خوشبختی نزدیک شویم
و جغد شوم بخت منو تو
جای خود را به پرنده ای زیبا و خوش آواز هدیه دهد
بیا ببین با خود چه کرده ایم
دنیا را آب میبرد ما را خواب
بیا دانه های کرم خورده را
از این مزرعه خشکیده بیرون کنیم
بیا دوباره بذری تازه بکاریم
و به امید رویش گلهای خوش عطر وبوی
برای هم آواز عشق و دلداده گی بخوانیم
بیا جانم هنوز عمری پا بر جاست
بیا ببین چگونه غریب و بیگانه شده ایم
و درمیان تمامی کسانمان بی کسیم
ای وای که کلمات را هم خشکی زده است
وشعری نو بر زبانم جاری نمی شود
ومن می نویسم تکرار مکررات را
بیا از این سرا پرده تکرار خارج شویم
بیا و با آمدنت شاید لطف خدا شامل حال ما بشود
و راهمان را در گذر زمان از میان باغهای پر از شکوفه انتخاب کنیم
دست در دست هم بفشاریم
مزرعه مان را آباد کنیم
تو را دیگر قسم نمی دهم
چون از خود بیگانه ای
و بودنت را در زندگی فراموش کرده ای
همانطور که من فراموش کرده ام
اما جای امیدواری هست اگر جامه صفا بتن کنیم
وراه پر پیچ وخم خستگیها را کنار بزنیم
مسیری که به دریا ختم میشود
نمایان است دیده می شود
بیا و با هم حرکت کنیم
تا در این برکه گندیده خوراک زالوها نشویم
انگار که من قصه می بافم
نه اینطور نیست درونم آتش است
درونم پر از خستگی است
دلم لبریز از تنهائی است
دلم آماده لرزیدن است
اما چه باید بکنم این را میدانم
که داستان زندگی بتنهائی سرانجامی ندارد
باید دست در دست هم فشرد و افسانه عشق را حقیقی ببینیم
تنهائی فقط برای اوست و ما در تنهائی هیچ نیستیم
وآرزوهایمان همه به سراب ختم می شود
و این برکه گندیده حرص وطمع
ما را در خود خفه خواهد کرد
بیا در انتظارم
بیا به میهمانی دلم بیا
من در انتظارم
من سالهاست که در انتظارم
بیا برادرم بیا خاهرم بیا همسایه ام بیا همشهریم
بیا هموطنم بیا همکلاسم شما را به میهمانی دلم دعوت می کنم
بیائید تا این خانه را از نو بنا کنیم بیائید دلهایمان را آشتی دهیم و زندگیمان روح تازه ای بگیرد


چهارشنبه سیم 2 1388 20:12
X