دسته
عكس
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 9486
تعداد نوشته ها : 4
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
 ایمان به خدا

اشوی محبوب آیا به خدا ایمان دارید ؟من به ایمان آوردن باور ندارم . نخست این باید فهمیده شود . هیچکس از من نمی پرسد: « آیا به خورشید ایمان داری ؟ آیا به ماه ایمان داری ؟ » هیچکس آن سؤال را از مننمی پرسد . با میلیونها نفر دیدار کرده ام ، و برای سی سال به هزاران پرسش پاسخگفته ام . هیچکس از من نپرسید : « آیا به گل رز ایمان داری ؟ » نیازی وجود ندارد .تو می توانی ببینی : گل رز آنجاست. یا آنجا نیست . فقط اوهام ، نه حقایق ، بایدایمان آورده شوند . خدا بزرگترین توهمی است. که بشر خلق کرده است. . از این رو توباید به او ایمان بیاوری . و چرا انسان چنین توهمی از خدا خلق کرده است. ؟ بایدنیازی درونی وجود داشته باشد . من آن نیاز را ندارم بنابراین پرسشی وجود ندارد .اما بگذار برایت توضیح دهم که چرا مردم به خدا ایمان دارند . یکی از چیزهای مهم کهباید فهمیده شود درباره ی ذهن انسان است. ذهن همیشه در جستجو ی معنا در زندگی است.. اگر معنایی وجود نداشته باشد ، ناگهان به تو این احساس دست می دهد که اینجا چهمی کنی ؟ که برای چه زندگی می کنی ؟ چرا نفس می کشی ؟ و چرا فردا صبح دوباره بایداز خواب بلند شوی و همان کارهای تکراری را انجام دهی - - چای ، صبحانه ، همان همسر، همان بچه ، همان بوسه ی ساختگی به همسر ، و همان اداره ، و همان کار ، و عصر میآید ، و بی حوصله ، بی نهایت بی حوصله ، به خانه باز می گردی - - چرا این کارها رامی کنی ؟ ذهن یک پرسش دارد : آیا در همه ی این کارها معنایی وجود دارد ، یا توصرفاً یک زندگی گیاهی را انجام می دهی ؟ بنابراین در جستجوی معنا بوده است. . اوتوهم خدا را خلق کرده تا نیازش را به معنا برآورده کند . بدون خدا ، جهان تصادفیمی شود . دیگر آفرینش خدای خردمندی که آن را برای رشد تو آفریده وجود نخواهد داشت، برای ترقی تو ، یا برای چیزی . بدون خدا - - خدا را حذف کن و جهان تصادفی است. ،بی معنی . و ذهن برای زندگی بدون معنا ،‌صلاحیت لازم را ندارد ، بنابراین تمامانواع توهمات را آفریده است. - - خدا ، نیروانا ،‌بهشت ،‌فردوس ،‌ زندگی دیگر پساز مرگ – و کل سیستم را می سازد . اما این یک توهم است. ، برای برآوردن یک نیازمعین روانی . من نمی توانم بگویم : « خدا وجود دارد . » من نمی توانم بگویم : «خدا وجود ندارد » از نظر من پرسش نا مربوط است. . آن پدیده ای خیالی است. . کار منکاملاً متفاوت است. . کار من به بلوغ رساندن ذهن توست آن چنانکه بتوانی بی هیچمعنایی زندگی کنی ،‌ و هنوز به زیبایی . معنای یک گل رز چیست ؟ یا یک ابر شناور درآسمان ؟ معنایی وجود ندارد اما زیبایی شگرفی وجود دارد . معنایی وجود ندارد .رودخانه جاری است. اما سرشار از شادی و لذت است. ،‌ نیازی به معنا وجود ندارد . وتا مگر اینکه یک انسان قادر باشد بدون معنا خواست.ن زندگی کند ، لحظه به لحظه ،‌بهزیبایی ،‌ با وجد ،‌ اصلاً برای هیچ نیازی ..... فقط نفس کشیدن کافی است. . چراباید بخواهی برای چه ؟ چرا از زندگی یک تجارت ساخته ای ؟ آیا عشق کافی نیست ؟ میخواهی بپرسی که معنای عشق چیست ؟ و اگر معنایی در عشق نیست ، پس حتماً زندگی تو بیعشق می شود . تو پرسش اشتباهی را پرسیده ای . عشق برای خودش کافی است. ؛ نیازی بههیچ معنای دیگری برای زیبا ساختن آن نیست ، یک شادی . پرندگان در صبح آواز میخوانند ... معنای آن چیست ؟ کل هستی ، از نظر من بی معنی است. . و هرچه بیشتر درسکوت فرو می روم و با هستی هماهنگ می شوم ، بیشتر روشن می شود که نیازی به معنانیست . آن همانگونه که هست کافی است. . توهمات را خلق نکن . زمانی که توهمی را خلقمی کنی باید هزار و یک توهم دیگر را بیافرینی تا از آن توهم اصلی پشتیبانی کنند ،زیرا در واقعیت پشتیبانی ندارد . برای مثال : مذاهبی وجود دارند که به خدا باوردارند ، و مذاهبی وجود دارند که به خدا باور ندارند . پس خدا برای مذهب یک ضرورتنیست . بودیسم خدا را باور ندارد ، جینیسم خدا را باور ندارد . پس تلاش کن درک کنی، زیرا در غرب آن یک مشکل است. . شما فقط از سه مذهب که همگی در یهودیت ریشه دارندآگاهی دارید : مسیحیت ، یهودیت و .... همه ی آنها خدا را باور دارند . پس تو ازبودا آگاه نیستی . او هرگز خدا را باور نداشت . من گفته ی اچ جی ولز را در موردبودا به یاد آوردم . او گفته : « او بزرگترین شخص بی خدا است. ، و با این حالبزرگترین با خدا . » یک شخص بی خدا ،‌ و با خدا ؟ فکر می کنی تناقضی وجود دارد ؟تناقضی وجود ندارد . بودا هرگز خدا را باور نداشت ، نیازی وجود نداشت . ماهاویراخدا را باور نداشت ، اما زندگی اش همچون خدایان بود ....

 

 

 

 

نقش ایمان به خدا در زندگىانسان چیست؟

شما اگر وارد منزلى شدید که مى‏دانید این خانه نهصاحبى دارد و نه حسابى، نه دوربینى در کار است. و نه کنترلى، هیچ دلیلى براى نظم ودقّت و انضباط در کارهاى شما نیست. در خانه رها، ما هم رها هستیم وهرچه ریخت و پاشنکنیم ونفس خود را کنترل کنیم ضرر کرده‏ایم، ولى اگر بدانیم که این خانه صاحب وحسابى دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونه‏اى دیگر زندگى خواهیم کرد. اگرایمان بیاوریم که این هستى، صاحبى دارد به نام خداى حکیم و حسابى در کار است. بهنام معاد و براى تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفرى هست، ما نیز حسابکار خود را مى‏کنیم و خواست.ه‏هاى نفس سرکش خود را مهار مى‏کنیم. کارهایى را کهصاحب خانه نمى‏پسندد، انجام نمى‏دهیم، زیرا مى‏دانیم به حساب تمام کارهاى خیر یاشرّ ما رسیدگى مى‏شود و خداوند در کمین ماست..

آیا خدا به عبادات ما نیاز دارد که فرمان داده نمازبخوانیم و رو به کعبه

بایستیم؟

اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند چیزى بهخورشید اضافه نمى‏شود و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشیدکم نمى‏شود. خورشید نیازى به مردم ندارد که رو به او کنند، این مردم هستند که براىدریافت نور و گرما باید خانه‏هاى خود را رو به خورشید بسازند.
خداوند به عباداتِ مردم نیازى ندارد که فرمان داده نماز بخوانند. این مردم هستندکه با رو کردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مى‏شوند و رشد مى‏کنند.

قرآن مى‏فرماید: اگر همه مردم کافر شوند، ذرّه‏اى درخداوند اثر ندارد، زیرا او از همه انسان‏ها بى‏نیاز است.. «اِن تکفروا انتم و مَنفى الارض جیمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حمید» 1

 

 

 

چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان وگنهکاران، در رفاه به سر

مى‏برند؟

از آنجا که خداوند اولیاى خود را دوست دارد، لذا اگرخلافى کنند، فوراً آنان را با قهر خود مى‏گیرد تا متذکّر شوند، چنانکه خداوند درقرآن مى‏فرماید: اگر پیامبر سخنى را که ما نگفته‏ایم به ما نسبت دهد، با قدرت اورا به قهر خود مى‏گیریم: «لو تقوَّل علینا بعضَ الاقاویل لأخذنا منه بالیمین» 2و همچنین اگر مؤمنین خلافى کنند، چند روزى نمى‏گذرد مگر آنکه گوشمالى مى‏شوند.
امّا اگر نااهلان خلاف کنند، خداوند به آنان مهلت مى‏دهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنانرا هلاک مى‏کند: «و جعلنا لمهلکهم مَوعداً» 3 و اگر امیدى به اصلاحشاننباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تأخیر مى‏اندازد و به آنان مهلت مى‏دهد تاپیمانه شان پر شود. «انّما نُملى لهم لیزدادوا اثماً» 4
به یک مثال توجه کنید:

اگر قطره‏اى چاى روى شیشه عینک شما بریزد، فوراً آنرا پاک مى‏کنید.

امّا اگر قطره‏اى چاى روى لباس سفید شما بچکد، صبرمى‏کنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید.

و اگر قطره‏اى روى قالى زیر پاى شما بچکد، آن را رهامى‏کنید تا مثلاً شب عید به قالى شویى ببرید.
خداوند نیز با هرکس به گونه‏اى رفتار مى‏نماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگى روحش،کیفر او را به تاخیر مى‏اندازد.

 

 

 


چگونه قبولى تمام کارها، مشروط به قبولى یک عمل همچون نماز مى‏شود؟
پلیسراهى را در نظر بگیرید که از راننده‏اى گواهینامه رانندگى مطالبه مى‏کند. اگرراننده، گواهینامه پزشکى، گذرنامه سیاسى، پروانه ساختمان، کارت بازرگانى و اجازهاجتهاد و یا هر مدرک دیگرى به او نشان دهد، پلیس از او نمى‏پذیرد و تنها اگرگواهینامه رانندگى داشت اجازه عبور مى‏دهد و گرنه مانع او مى‏شود. در قیامت نیزشرط رسیدن به مقصد، گواهینامه نماز است. که اگر نباشد، هیچ عملى مورد قبول ونجات‏بخش نیست.

چگونه پاداش بعضى اعمالانسان، از حساب و شماره مى‏گذرد؟

بر اساس روایات، تعداد نفرات در نماز جماعت هر چهبیشتر باشد، ثواب نماز بیشتر مى‏شود؛ تا آنکه عدد افراد حاضر در نماز جماعت، به دهنفر برسد که در این صورت پاداش آن بى‏شمار شده و کسى جز خداوند نمى‏داند.

چنانکه انسان، با یک انگشت مى‏تواند شماره تلفن بگیرد،با دو انگشت مى‏تواند سطل کوچکى را بلند کند، با سه انگشت کار بیشترى انجاممى‏دهد، تا اینکه به ده انگشت برسد که در این صورت، دیگر کار انسان محدودیّت نداردو هرکارى بخواهد مى‏تواند با این ده انگشت انجام دهد و نوع کارهایش قابل حساب وشماره نیست.

آیا تشبیه بعضى انسان‏ها به حیوان در قرآن، جسارت وناسزاگویى نیست؟
بانگاهى به منافع حیوانات و عملکرد بعضى انسان‏ها، تشبیه «اولئک کالانعام بل هماضلّ» 5 را حقّ و منطقى مى‏یابیم؛

گران‏ترین لباس انسان، ابریشم، از حیوانات است..

مهم‏ترین غذاى انسان، شیر و عسل و گوشت و ماست.، ازحیوانات است..

حیوانات وسیله بارکشى و شخم زدن و منبع درآمد واشتغال هستند.

تمام کارخانه‏هاى پشم ریسى، چرم سازى، لبنیاتى ومرغدارى ودامدارى‏ها کارشان به حیوانات وابسته است..

حیوانات بعضى معلّم بشرند. کلاغ، دفن مرده را بهفرزند آدم و نسل او آموخت.
بعضى گزارشگر انبیا مى‏شوند؛ هدهد گزارش انحراف مردم سبأ را نزد حضرت سلیمان آورد.
بعضى محافظ انبیا مى‏شوند؛ تار عنکبوت پیامبر اسلام را در غار حفظ کرد.

حیوانات قابل تربیت و آموزش هستند و لذا شکار سگى کهآموزش دیده حلال است..

حتى حیوانات آزار دهنده مثل مار، تنها کسانى رامى‏گزند که به آنها نزدیک شده باشند.

با توجّه به مطالب فوق، آیا انسان‏هایى که از دورمردم آزارى مى‏کنند و مناطق دور دست را بمباران و موشک‏باران مى‏کنند، از مار بدترنیستند؟

افرادى که شبانه روز براى مردم حیله و خدعه مى‏کنندو به خاطر رسیدن به هوسهاى بى انتهاى خود نسل انسان را به تباهى مى‏کشند، ازحیوانات بدتر نیستند؟

آدم‏هایى که یک تنه صدها پرونده جرم و جنایت دارند،از درّنده‏ترین حیوانات پست‏تر نیستند؟

چگونه مى‏توانیم حقایق را آن گونه که هست، ببینیم؟

قرآن مى‏فرماید: «اتّقوا اللّه و یعلّمکم اللّه» 6از خداوند پروا کنید تا خداوند، حقیقت را به شما بیاموزد.
تقوى به معناى دورى از انواع بدى‏ها و زشتى‏هاست.. آرى، افراد آلوده از درک بسیارىحقایق محرومند.
کسى که تعصّب قومى، حزبى، نژادى و... دارد، حق را آنگونه که هست نمى‏فهمد، مثلکسیکه عینک سرخ گذاشته و همه چیز را سرخ مى‏بیند و شلغم را لبو مى‏پندارد و اگرعینک سبز بگذارد، کاه را علف مى‏بیند.

اگر آیینه را صیقل دهیم، عکس را درست نشان مى‏دهد.آئینه دل نیز باید صیقلى باشد تا معارف را درک کند. دل‏هاى کینه دار مثل ظرف‏هاىآلوده است. که اگر آب تمیز هم در آن ریخته شود، آلوده مى‏شود.

گناه غبارى است. که نمى‏گذارد انسان واقع بین باشد.

آیا هر مسلمانى، مؤمن است.یا آنکه میان اسلام و ایمان تفاوت است.؟

در قرآن، یکجا مى‏خوانیم که مردم وارد دین مى‏شوند:«یدخلون فى دین اللّه افواجا» 7 و در جاى دیگر به کسانى که شعار دیندارى مى‏دادندگفته مى‏شود: هنوز ایمان وارد دلهاى شما نشده است.: «ولمّا یدخل الایمان فىقلوبکم» 8 یعنى دین باید وارد مردم شود.

مقدمه

"مقدمه‏ای بر جهان بینی اسلامی " مجموعه‏ایاست. مشتمل بر شش جلد ، و آخرین اثر نگارشی متفکر شهید است.اد مطهری می‏باشد طرحی که است.اد شهید برای‏ این کتاب در نظر داشتند شامل هفتجلد می‏شد که عناوین آنها به این شرح‏ است. : انسان و ایمان ، جهان بینی توحیدی ،وحی و نبوت ، انسان در قرآن‏ ، جامعه و تاریخ ، امامت و رهبری ، زندگی جاوید یاحیات اخروی ولی با شهادت آن متفکر گرانقدر به دست منافقان ، این طرح به انجام نرسیدو است.اد شهید فرصت نگارش جلد ششم این مجموعه یعنی " امامت و رهبری " رانیافتند ولی پس از شهادت آن بزرگوار مجموعه‏ای از سخنرانیها و یادداشتهای ایشان در این باب ،توسط " شورای نظارت بر نشر آثار است.اد شهید " تحت عنوان " امامت ورهبری " منتشر شد که علاقمندان می‏توانند کتاب مذکور رابجای جلد ششم این مجموعه مطالعه نمایند

5

انگیزه است.اد شهید ازنگارش این کتاب ، بیشتر رفع شبهات و نمایاندن انحرافات فکری‏ئی بوده است.که در آن زمان توسط برخی‏ گروهها اعم از مذهبی و غیر مذهبی تبلیغ می‏شد ، و البتهاین شبهات و انحرافات ، اختصاص به زمان خاصی ندارد و در هر زمانی می‏تواند مطرحباشد این کتاب همچون دیگر آثار است.اد شهید از بیانی ساده و روان و نثری شیوابرخوردار است. ، و شاید از آن جهت که است.اد عنایت داشته‏اند که این‏ کتاب برای اقشاربیشتری قابل است.فاده باشد ، سادگی و روانی عبارات‏ بیشتر رعایت شده است. همچنینچنانکه از نام این کتاب بر می‏آید ، مطالب‏ این کتاب در بیشتر موارد به اختصار بیانشده‏اند تفصیل اکثر این موارد را در دیگر آثار آن بزرگوار باید جستجو کرد

شورای نظارت بر نشر آثار است.اد شهید مرتضیمطهری 22 بهمن 1367

6

انسان وحیوان

انسان ، خود نوعی حیوان است. از این رو با دیگر جاندارانمشترکات‏ بسیار دارد اما یک سلسله تفاوتها با هم جنسان خود دارد که او را از جانداراندیگر متمایز ساخته و به او مزیت و تعالی بخشیده و او را بی‏ رقیب ساخته است.

تفاوت عمده و اساسی انسان با دیگر جانداران که ملاک " انسانیت" او است. و منشا چیزی به نام تمدن و فرهنگ انسانی گردیده است. در دو ناحیه‏ است. : بینشها و گرایشها
جانداران عموما از این مزیت بهره‏مندند که خود راو جهان خارج را درک‏ می‏کنند و بدانها آگاهند و در پرتو آن آگاهیها وشناختها ، برای رسیدن به‏ خواست.ه‏ها و مطلوبهای خود تلاش می‏نمایند

7

انسان نیز مانند جانداران دیگر یک سلسله خواست.ه‏ها و مطلوبها دارد و در پرتو آگاهیها وشناختهای خویش برای رسیدن به آن خواست.ه‏ها و مطلوبها در تلاش است. تفاوتش با سایرجانداران در شعاع و وسعت و گستردگی آگاهیها و شناختها، و از نظر تعالی سطح خواست.ه‏ها ومطلوبها است.
اینست آنچه به انسان مزیت و تعالی بخشیده و او راسایر جانداران جدا ساخته است.

شعاع آگاهی و سطح خواست.هحیوان

آگاهی حیوان از جهان تنها به وسیله حواسظاهره است. از اینرو سطحی و ظاهری است. ، به درون و روابط درونی اشیاء نفوذ نمی‏کندثانیا فردی و جزئی‏ است. ، از کلیت و عمومیت برخوردار نیست ثالثا منطقه‏ای است. ،محدود به‏ محیط زیست حیوان است. و به خارج محیط زیست او راه پیدا نمی‏کند رابعا حالی است.، یعنی بسته به زمان حال است. ، از گذشته و آینده بریده است.‏ حیوان نه از تاریخخود یا جهان آگاه است. و نه درباره آینده می‏اندیشد و نه تلاشش به آینده تعلق دارد

حیوان از نظر آگاهی ، هرگز از چهارچوب ظواهر ، فردیت و جزئیت ، محیط زیست ، زمان حال خارج نمی‏گردد ، در این چهار زندانبرای همیشه محبوس‏ است. و اگر احیانا خارج شود نه آگاهانه و از روی شعور وانتخاب است. ، بلکه تحت تسخیر اجباری طبیعت و به صورت غریزه و ناآگاهانه و غیر شاعرانه است.

8

سطح خواست.ه‏ها و مطلوبهای حیوان ، مانند شعاع شناخت و آگاهیش از جهان در محدوده‏ای خاص است.اولا مادی است. ، از حدود خوردن و آشامیدن و خوابیدن و بازی کردن و خانه و لانه گرفتنو است.فاده از جنس‏ مخالف بالاتر نمی‏رود برای حیوان ، خواست.ه و مطلوب معنوی ،ارزش اخلاقی و غیره مطرح نیست ثانیا شخصی و فردی است. ، مربوط به خودش و حداکثر به‏ جفتو فرزندش ثالثا منطقه‏ای است. ، مربوط است. به محیط زیست خودش‏ رابعا حالی است. و بهزمان حال تعلق دارد

یعنی همان محدودیتهایی که بعد ادراکی وجود حیوان دارد ، بعد خواهشهاو گرایشهای وجودش دارد حیوان از این نظر نیز در محدوده خاصی زندانی است.

حیوان اگر هدفی را تعقیب کند و به سوی غایتی حرکت کند که از این‏ محدوده خارجباشد ، مثلا به نوع تعلق داشته باشد نه به فرد ، به آینده‏ تعلق باشته باشد نه بهحال - مانند آنچه در بعضی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل مشاهده می‏شود -ناآگاهانه و به حکم غریزه و فرمان مستقیم‏ نیروئی است. که او را آفریده و جهان را تدبیرمی‏کند

شعاع آگاهی و سطح خواست.هانسان

قلمرو انسان چه در ناحیه آگاهیها و بینشهاو شناختها و چه در ناحیه‏ خواست.ه‏ها و مطلوبها بسی وسیعتر و گسترده‏تر ومتعالی‏تر است.

9

آگاهی انسان و شناخت او ، از ظواهر اشیاء و پدیده‏ها عبور می‏کند و تا درون ذات و ماهیت آنها وروابط و وابستگیهای آنها و ضرورتهای حاکم بر آنها نفوذ می‏نماید آگاهی انساننه در محدوده منطقه و مکان ، زندانی می‏ماند و نه زنجیره زمان آن را در قید و بندنگه می‏دارد هم‏ مکان را در می‏نوردد و هم زمان را از این رو هم به ماوراء محیطزیست‏ خویش آگاهی پیدا می‏کند تا آنجا که دست به شناخت کرات دیگر می‏یازد ، و همبر گذشته و آینده خویش وقوف می‏یابد ، تاریخ گذشته خویش و جهان یعنی‏ تاریخ زمین، آسمان ، کوهها ، دریاها ، گیاهان و جانداران دیگر را کشف‏ می‏کند و دربارهآینده تا افقهای دوردست می‏اندیشد بالاتر این که انسان‏ اندیشه خویش را دربارهبی‏نهایتها و جاودانگیها به جولان می‏آورد و به برخی‏ بی‏نهایتها و جاودانگیهاشناخت پیدا می‏کند آدمی از شناخت فردیت و جزئیت پا فراتر می‏نهد ، قوانین کلی و حقایقعمومی و فراگیرنده جهان را کشف می‏کند و به این وسیله تسلط خویش را بر طبیعتمستقر می‏سازد
انسان از نظر خواست.ه‏ها و مطلوبها نیز می‏تواندسطح والائی داشته باشد انسان موجودی است. ارزشجو ،آرمانخواه و کمال مطلوبخواه ، آرمانهایی را جستجو می‏کند که مادی و از نوع سود نیست ،آرمانهایی که تنها به خودش و حداکثر همسر و فرزندانش اختصاص ندارد ، عام و شاملو فراگیرنده همه‏ بشریت است. ، به محیط و منطقه خاص یا قطعه‏ای خاص از زمان محدودنمی‏گردد
انسان آنچنان آرمانپرست است. که احیانا ارزش عقیده و آرمانش فوق همه‏ ارزشهای دیگر قرار می‏گیرد ، آسایش و خدمتبه انسانها از آسایش خودش‏ با اهمیت‏تر می‏گردد ، خاری که در پای دیگران فرو برودمثل این است. که در پا بلکه چشم خودش فرو رفته باشد ،

10

با دیگران‏ همدرد می‏شود ، از شادی دیگران شاد و از اندوه آنان اندوهگین می‏گردد ، به‏ عقیده وآرمان مقدس خود آنچنان دلبستگی پیدا می‏کند که منافع خود ، بلکه‏ حیات و هستی خود رابه سهولت فدای آن می‏نماید

جنبه انسانی تمدن بشری که روح تمدن به شمار می‏رود ، مولود اینگونه‏ احساسها و خواست.ه‏های بشری است.

ملاک امتیاز انسان

بینش وسیع و گسترده انسان درباره جهان ، محصول کوششجمعی بشر است. که‏ در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است. اینبینش که‏ تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص در آمده نام " علم " یافته است.علم به‏ معنی اعم یعنی مجموع تفکرات بشری درباره جهان که شامل فلسفه هم می‏شود محصول کوشش جمعی بشر است. که نظم خاص منطقی یافته است.
گرایشهای معنوی و والای بشر ، زاده ایمان واعتقاد و دلبستگیهای او به‏ برخی حقایق در این جهان است. که آن حقایق ، هم ماورایفردی است. ، عام و شامل است. ، و هم ماورای مادی است. ، یعنی از نوع نفع و سود نیست‏اینگونه ایمانها و دلبستگیها ، به نوبه خود ، مولود برخی جهان بینی‏ها و جهانشناسی‏ها است. که یا از طرف پیامبران الهی به بشر عرضه شده است. و یا برخی فلاسفه خواست.ه‏اند نوعی تفکر عرضه نمایند که ایمانزا وآرمان خیز بوده باشد

11

به هر حال گرایشهای والا و معنوی و فوق حیوانی انسان آنگاه که پایه و زیربنای اعتقادی و فکریپیدا کند نام " ایمان " به خود می‏گیرد

پس نتیجه می‏گیریم که تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر که‏ ملاک " انسانیت " او است. و انسانیتوابسته به آن است. ، علم و ایمان‏ است.

درباره امتیاز انسان از جانداران دیگر سخن فراوان گفته شده است. برخی‏ منکر امتیاز اساسی میان این نوع و سایر انواع هستند ، تفاوت آگاهی و شناخت انسان با حیوان را از قبیلتفاوت کمی و حداکثر تفاوت کیفی‏ می‏دانند ، نه تفاوت ماهوی همه آن شگفتیها واهمیتها و عظمتها که نظر فلاسفه بزرگ شرق و غرب را سخت درباره مساله شناخت درانسان جلب کرده‏ است. ، چندان مورد توجه این گروه واقع نشده است.

این گروه انسان را از نظر خواست.ه‏ها و مطلوبها نیز یک حیوان تمامعیار می‏دانند بدون کوچکترین تفاوتی از این نظر  1  برخیدیگر تفاوت او را در جان داشتن می‏دانند ، یعنی معتقدند جاندار و ذی حیات منحصر به انسان‏ است.، حیوانات دیگر نه احساس دارند و نه میل و نه درد و نه لذت ، ماشینهاییبی‏جان‏اند شبیه جاندار تنها موجود جاندار انسان است. ، پس‏ تعریف حقیقی او آن است.که موجودی است. جاندار  2  دیگر اندیشمندان که‏ انسان را تنها جاندار جهاننمی‏دانند و به امتیازات اساسی میان او و سایر جانداران قائلند

پاورقی : . 1 هابز ازفلاسفه معروف انگلستان چنین نظری درباره انسان دارد

. 2 نظریه معروف دکارت

12

هر گروهی به یکی از مختصات و امتیازات انسان توجه کرده‏اند از این رو انسان با تعبیرها وتعریفهای مختلف و متفاوتی تعریف شده است. از قبیل : حیوان ناطق  تعقل کننده ، مطلق طلب ، لایتناهی ، آرمانخواه ، ارزشجو ، حیوان ماوراء الطبیعی ، سیری ناپذیر ، غیرمعین ، متعهد و مسؤول ، آینده‏نگر ، آزاد و مختار ، عصیانگر ، اجتماعی ، خواست.ارنظم ، خواست.ار زیبایی ، خواست.ار عدالت ، دو چهره ، عاشق ، مکلف ، صاحب وجدان ، دوضمیری ، آفریننده و خلاق ، تنها ، مضطرب ، عقیده پرست ، ابزارساز ، ماورا جو، تخیل آفرین ، معنوی ، دروازه معنویت ، و . .
بدیهی است. که هر یک از این امتیازات به جای خود صحیح است. اما شاید اگر بخواهیم تعبیری بیاوریم که جامع تفاوتهایاساسی باشد همان به که از علم و ایمان یاد کنیم و بگوئیم انسان حیوانی است. که با دوامتیاز " علم‏ و ایمان " از دیگر جانداران امتیاز یافته است.

آیا انسانیت رو بناست. ؟

دانستیم که انسان نوعی حیوان است. ، از این رومشترکات زیادی با سایر جانداران دارد ، در عین حال یک سلسله امتیازات اساسی ، او را ازسایر جانداران متمایز ساخته است.

وجوه مشترک انسان با حیوان ، و وجوه امتیاز اواز حیوان سبب شده که‏ انسان دارای دو زندگی باشد ، زندگی حیوانی و زندگی انسانی ، وبه تعبیر دیگر زندگی مادی و زندگی فرهنگی

13

اینجا مساله‏ای مطرح است. آن اینکه چه رابطه‏ای میان حیوانیت انسان و انسانیت او ، میان زندگیحیوانی او و زندگی انسانی او ، میان زندگی مادی‏ و زندگی فرهنگی و روحانی او وجوددارد ؟ آیا یکی از این دو ، اصل است. و دیگری فرع ؟ یکی اساس است. و دیگری‏انعکاسی از او ؟ یکی زیر بناست. و دیگری روبنا ؟ آیا زندگی مادی زیربنا و زندگی فرهنگیروبناست. ؟ آیا حیوانیت انسان زیربنا و انسانیت او روبناست. ؟ آنچه امروز مطرح است.جنبه جامعه شناسانه دارد نه جنبه روانشناسانه ، از دیدگاه جامعه شناسی مطرحمی‏شود و نه از دیدگاه روانشناسی ، و از این‏ رو شکل بحث به این صورت است. که درمیان نهادهای اجتماعی آیا نهاد اقتصادی که مربوط به تولید و روابط تولیدی است. اصلو زیربنا ، و سایر نهادهای اجتماعی ، بالاخص نهادهائی که انسانیت انسان در آنهاتجلی یافته‏ است. ،همگی فرع و روبنا و انعکاسی از نهاد اقتصادی است. ؟ آیا علم و فلسفه و ادب و دین و حقوق و اخلاق و هنر در هر دوره‏ای مظاهری از واقعیتهای اقتصادی بودهو از خود به هیچ وجه اصالتی ندارد ؟ آری آنچه مطرح است. به این شکل مطرح است. اماخواه‏ناخواه این بحث‏ جامعه شناسی نتیجه‏ای روانشناسانه پیدا می‏کند ، و هم به بحثیفلسفی درباره‏ انسان و واقعیت و اصالت آن که امروز به نام اصالت انسان یا اومانیسم‏خوانده می‏شود کشیده می‏شود ، و آن اینکه انسانیت انسان به هیچ وجه اصالت‏ ندارد ،تنها حیوانیتش اصالت دارد و بس ، انسان از اصالتی به نام‏ انسانیت در برابر حیوانیتخویش برخوردار نیست یعنی نظر همان گروه تایید می‏شود که منکر یک تمایز اساسی میانانسان و حیوان‏اند

14

طبق این نظریه نه تنها اصالت گرایشهای انسانی ، اعم از حقیقت گرائی ، خیرگرائی ، زیبائیگرائی و خداگرائی نفی می‏شود ، اصالت واقعگرائی از دید انسان درباره جهان و واقعیت نیزنفی می‏شود زیرا هیچ دیدی نمی‏تواند فقط " دید " باشد ، بی‏طرفانهباشد ، هر دیدی یک گرایش خاص مادی را منعکس می‏کند و جزاین نمی‏تواند باشد

عجب این است. که برخی از مکاتب که چنین نظر می‏دهند ، در همانحال از انسانیت و انسانگرائی و اومانیسم دم می‏زنند !حقیقت این است. که سیر تکاملی انسان از حیوانیتآغاز می‏شود و به سوی‏ انسانیت کمال می‏یابد این اصل ، همدرباره فرد صدق می‏کند و هم درباره‏ جامعه انسان در آغاز وجود خویش جسمی مادی است. ، با حرکت تکاملی جوهری‏ تبدیل به روح یا جوهرروحانی می‏شود " روح انسان " در دامن جسم او زائیده می‏شود و تکامل می‏یابد و بهاست.قلال می‏رسد حیوانیت انسان نیز به‏ منزله لانه و آشیانه‏ای است. که انسانیت او دراو " رشد " می‏یابد و متکامل می‏شود همانطور که خاصیت تکامل است. که موجودمتکامل به هر نسبت‏ که تکامل پیدا می‏کند مستقل و قائم به ذات و حاکم و مؤثر بر محیط خودمی‏شود انسانیت انسان چه در فرد و چه در جامعه ، به هر نسبت تکامل پیدا کند، به سوی است.قلال و حاکمیت بر سایر جنبه‏ها گام بر می‏دارد یک فرد انسانتکامل یافته فردی است. که بر محیط بیرونی و درونی خود تسلط نسبی دارد فرد تکامل یافتهیعنی وارسته از محکومیت محیط بیرونی و درونی ، و وابسته به عقیده و ایمان

15

تکامل جامعه نیز عینا به همان صورت رخ می‏دهد که تکامل روح در دامن جسم‏ و تکامل انسانیت" فرد " در دامن حیوانیت او صورت می‏گیرد

نطفه جامعه بشری بیشتر با نهادهای اقتصادی بسته می‏شود جنبه‏های فرهنگی و معنوی جامعه بمنزله روح جامعه است. همانطور کهمیان جسم و روح تاثیر متقابل هست ،  1  میان روح جامعه و اندام آن یعنی میان نهادهایمعنوی‏ و نهادهای مادی آن چنین رابطه‏ای برقرار هست همانطور که سیر تکاملی فردبه سوی آزادی و است.قلال و حاکمیت بیشتر روح است. ، سیر تکاملی جامعه نیز چنین است.یعنی جامعه انسانی هر اندازه متکامل‏تر بشود ، حیات فرهنگی ، است.قلال و حاکمیتبیشتری بر حیات مادی آن پیدا می‏کند انسان آینده ، حیوان فرهنگی است. نه حیواناقتصادی انسان آینده ،انسان عقیده و ایمان و مسلک است. نه انسان شکم و دامن

البته این به آن معنی نیست که جامعه بشر با یکجبر و ضرورت ، قدم به‏ قدم و روی خط مستقیم به سوی کمال ارزشهای انسانی حرکت می‏کندو همواره‏ جامعه انسان در هر مرحله از زمان از این نظر نسبت به مرحله پیشین یک‏گام جلوتر است. ممکن است. بشر ، دوره‏ای از زندگی اجتماعی را طی کند که با همه پیشرفتهای

پاورقی : 1 حکماء اسلامی ،اصلی در رابطه متقابل روح و بدن دارند که با این‏ عبارتبیان می‏شود : " النفس و البدن یتعا کسان ایجابا و اعدادا "

16

فنی و تکنیکی ، از نظر معنویات انسانی نسبت به گذشته‏اش مرحله یا مراحلی به انحطاط کشیدهشده باشد همچنانکه امروز نسبت به بشر قرن ما گفته می‏شود

بلکه به این معنی است. که بشر در مجموع حرکات خود ، هم ازنظر مادی و هم از نظر معنوی رو به پیش است. حرکت تکاملی بشر از نظر معنوی یک‏ حرکتیکنواخت روی خط مستقیم نیست ، حرکتی است. که گاهی انحراف به‏ راست. یا به چپ دارد ، توقفو احیانا بازگشت دارد ، ولی در مجموع خود یک حرکت پیشرو و تکاملی است. این است. کهمی‏گوئیم انسان آینده حیوان‏ فرهنگی است. نه حیوان اقتصادی ، انسان آینده انسان عقیده و ایمان است. نه‏ انسان شکم و دامن
طبق این نظریه ، جنبه انسانی انسان به علتاصالتش ، همراه و بلکه‏ مقدم بر تکامل ابزارهای تولیدیش تکامل یافته و بر اثر تکامل، تدریجا از وابستگیش و تاثیر پذیریش از محیط طبیعی و اجتماعی کاست.ه و بروارستگیش‏ که مساوی است. با وابستگی به عقیده و آرمان و مسلک و ایدئولوژی ، و نیز تاثیر بخشیش بر روی محیط طبیعی و اجتماعی افزوده است.و در آینده هر چه‏ بیشتر به آزادی کامل معنوی یعنی است.قلال و وابستگی به عقیدهو ایمان و ایدئولوژی خواهد رسید انسان در گذشته با اینکه از مواهب طبیعت ومواهب‏ وجود خود کمتر بهره‏مند بوده ، بیشتر اسیر و برده طبیعت و هم اسیر و برده‏حیوانیت خود بوده ، اماانسان آینده در عین اینکه از طبیعت و از مواهب‏ وجود خود بیشتر بهره‏برداری خواهد کرد ، از اسارت طبیت و از اسارت قوای‏ حیوانی خود بالنسبهآزادتر و بر حاکمیت خود بر خود و بر طبیعت خواهد افزود

17

بنابراین نظر ، واقعیت انسانی ، هر چند همراه و در دامن تکامل حیوانی‏ و مادی او رخمی‏نماید ، به هیچ وجه سایه و انعکاس و تابعی از تکامل مادی‏ او نیست ، خود واقعیتی است.مستقل و تکامل یابنده ، همانطور که از جنبه‏های مادی اثر می‏پذیرد ، در آنها تاثیرمی‏کند تعیین کننده سرنوشت‏ نهائی انسان سیر تکاملی اصیل فرهنگی او و واقعیت اصیلانسانی او است. نه‏ سیر تکاملی ابزار تولید این واقعیت اصیل انسانیت انسان است. کهبه‏ حرکت خود ادامه می‏دهد و ابزار تولید را همراه سایر شؤون دیگر زندگی‏ متکاملمی‏کند ، نه اینکه ابزار تولید خود به خود متکامل می‏شود و انسانیت‏ انسان بهمانند ابزاری توجیه کننده نظام تولیدی ، تحول و تغییر می‏پذیرد ، و از این رو نامتکامل را دارد که توجیه کننده نظام تولیدی متکاملتری‏ است.

18

علم وایمان

رابطه علم و ایمان

رابطه انسانیت انسان و حیوانیت او ، به عبارت دیگررابطه زندگی‏ فرهنگی و معنوی انسان را با زندگی مادی او دانستیم روشن شد انسانیت درانسان اصالت و است.قلال دارد ، صرفا انعکاسی از زندگی حیوانی او نیست و هم معلومشد که علم و ایمان دو رکن از ارکان اساسی انسانیت انسان است.‏ اکنون می‏خواهیمببینیم این دو رکن و این دو وجهه انسانیت ، خود با یکدیگر چه رابطه‏ای دارند یامی‏توانند داشته باشند . متاسفانه در جهان مسیحیت ، به واسطه برخی قسمتهای تحریفی عهدعتیق  تورات  اندیشه‏ای در اذهان رسوخ یافته است. که هم برای علم گران تمام‏ شده و هم برای ایمان آن اندیشه ، اندیشه تضادعلم و ایمان است. ریشه اصلی‏ این اندیشه همان است. که در

19

"عهد عتیق " سفر پیدایش آمده است.

در باب دوم آیه 16 و 17 سفر پیدایش درباره آدم و بهشت و شجره ممنوعه‏ چنین آمده است. : " خداوند ، آدم را امر فرموده گفت : از همهدرختان باغ بی ممانعت‏ بخور ، اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزی که از آن‏خوردی هر آینه خواهی مرد " در آیات 1 - 8 از باب سوم می‏گوید : " و ماراز همه حیوانات صحرا که خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن‏  حوا گفت : آیا خدا حقیقتا گفته است. که از همه درختان باغ نخورید زن‏به مار گفت از میوه درختان باغ می‏خوریم لکن از میوه درختی که در وسط باغ‏ است.خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس نکنید مبادا بمیرید مار به زن‏ گفت هر آینه نخواهیدمرد بلکه خدا می‏داند در روزی که از آن بخورید چشمان‏ شما باز شود و مانند خداعارف نیک و بد خواهید بود و چون زن دید که آن‏ درخت برای خوراک نیکو است. و به نظرخوشنما و درختی دلپذیر و دانش‏ افزا ، پس ، از میوه‏اش گرفته بخورد و به شوهر خودنیز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند پسبرگهای انجیر دوخته ، سترها برای خویشتن ساختند

در آیه 23 از همین باب می‏گوید : " و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل یکیاز ما شده است. که عارف‏ نیک و بد گردیده اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درختحیات نیز گرفته بخورد و تا به ابد زنده ماند "

20

طبق این برداشت از انسان و خدا و آگاهی و عصیان ، امر خدا دین  این است. که انسان عارف نیک وبد نگردد و آگاه نشود ، شجره‏ ممنوعه ، شجره آگاهی است. ، انسان با عصیان و تمردامر خدا  با سرپیچی‏ از تعلیمات شرایع وپیامبران  به آگاهی و معرفت می‏رسد و بههمین دلیل‏ از بهشت خدا رانده می‏شود

بر اساس این برداشت ، همه وسوسه‏ها ، وسوسه آگاهی است. ، پس شیطان‏ وسوسه‏گر ، همان عقل است.

برای ما مسلمانان که از قرآن آموخته‏ایم خداوند همه اسماء  حقایق را به آدم آموخت و آنگاه فرشتگان را امر فرمود که آدم را سجده کنند و شیطان‏ ازآن جهت رانده درگاه شد که بر خلیفه الله آگاه به حقایق سجده نکرد ، و سنت به ماآموخته است. که شجره ممنوعه ، طمع ، حرص و چیزی از این مقوله‏ بود یعنی چیزی که بهحیوانیت آدم مربوط می‏شد نه به انسانیت او ، و شیطان وسوسه‏گر همواره بر ضد عقلو مطابق هوای نفس حیوانی وسوسه می‏کند و آنچه در وجود انسان مظهر شیطان است. ،نفس اماره است. نه عقل آدمی ، آری‏ برای ما که چنین آموخته‏ایم ، آنچه در سفرپیدایش می‏بینیم سخت شگفت‏آور است.

همین برداشت است. که تاریخ تمدن اروپا را درهزار و پانصد سال اخیر به‏ عصر ایمان و عصر علم تقسیم می‏کند ، و علم و ایمان رادر مقابل یکدیگر قرار می‏دهد ، در صورتی که تاریخ تمدن اسلامی تقسیم می‏شود به عصرشکوفائی‏ که عصر علم و ایمان است. ، و عصر انحطاط که علم و ایمان تواما انحطاطیافته‏اند ما مسلمانان باید خود را از این برداشت غلط که خسارتهای جبران‏ ناپذیر برعلم و بر ایمان ، و بر انسانیت وارد کرد بر کنار بداریم و کورکورانه تضاد علم‏

21

و ایمان را امری مسلم تلقی نکنیم

ما اکنون می‏خواهیم با یک بینش تحلیلی وارد این مساله بشویم و بادیدی‏ عالمانه به بحث بپردازیم که آیا واقعا این دو وجهه و دو پایهانسانیت‏ هر یک به دوره‏ای و عصری تعلق دارد ؟ آیا انسان محکوم است. که همیشه نیمه‏انسان بماند و در هر دوره‏ای فقط نیمی از انسانیت را داشته باشد ؟ آیا همیشه محکوم بهیکی از دو نوع بدبختی است. : بدبختیهای ناشی از جهل و نادانی ، و بدبختیهای ناشی ازبی ایمانی

بعدا روشن خواهد شد که هر ایمانی ، خواه‏ناخواه ، بر یک تفکر خاص ویک برداشت ویژه از جهان و هستی مبتنی است. ، و بدون شک بسیاری از برداشتها وتفسیرها درباره جهان ، هر چند می‏تواند مبنای یک ایمان و دلبستگی واقع شود ، با اصولمنطقی و علمی سازگار نیست و ناچار طرد شدنی‏ است. سخن در این نیست ، سخن در این است.که آیا نوعی تفکر و برداشت از جهان و نوعی تفسیر از هستی وجود دارد که هم ازناحیه علم و فلسفه و منطق‏ حمایت شود و هم بتواند زیربنائی است.وار برای ایمانیسعادتبخش باشد ؟ اگر روشن شد که چنین برداشت و تفکر و جهان بینی‏ئی وجود دارد پس انسان‏محکوم به یکی از دو بدبختی نیست

در رابطه علم و ایمان از دو ناحیه می‏توان سخن گفت : یکی اینکه آیا تفسیر و برداشتی که ایمانزا و آرمانخیز باشد و در عین حال موردتایید منطق باشد وجود دارد یا تمام تفکراتی که علم و فلسفه به ما می‏دهد همه بر ضدایمانها و دلبستگیها و امیدها و خوشبینی‏ها است. ؟

22

این همان مساله‏ای است. که بعدا تحت عنوان جهان بینی درباره آن‏ گفتگو خواهیم کرد
ناحیه دیگر ، ناحیه تاثیرات علم از یک طرف ، وایمان از طرف دیگر بر روی انسان است. آیا علم به چیزی می‏خواند و ایمان به چیزدیگری ضد آن ؟ علم ، ما را به گونه‏ای می‏خواهد بسازد و ایمان به گونه‏ای مخالف آن؟ علم‏ ما را به سویی می‏برد و ایمان به سویی دیگر ؟ یا علم و ایمان متمم و مکمل‏یکدیگرند ، علم نیمی از ما را می‏سازد و ایمان نیمی دیگر را هماهنگ با آن‏ ؟ پسببینیم علم به ما چه می‏دهد و ایمان چه ؟ علم به ما روشنائی و توانائی می‏بخشد و ایمانعشق و امید و گرمی ، علم‏ ابزار می‏سازد و ایمان مقصد ، علم سرعت می‏دهد و ایمانجهت ، علم توانستن‏ است. و ایمان خوب خواست.ن ، علم می‏نمایاند که چه هست وایمان الهام‏ می‏بخشد که چه باید کرد ، علم انقلاب برون است. و ایمان انقلاب درون ، علم‏جهان را جهان آدمی می‏کند و ایمان روان را روان آدمیت می‏سازد ، علم وجود انسانرا به صورت افقی گسترش می‏دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می‏برد ، علم طبیعت ساز است.و ایمان انسان ساز هم علم به انسان نیرو می‏دهد ، هم‏ ایمان ، اما علم نیرویمنفصل می‏دهد و ایمان نیروی متصل علم زیبائی است. و ایمان هم زیبائی است. علم زیبائی عقلاست. و ایمان زیبائی روح ، علم‏ زیبائی اندیشه است. و ایمان زیبائی احساس هم علمبه انسان امنیت می‏بخشد و هم ایمان علم امنیت برونی می‏دهد و ایمان امنیت درونیعلم در مقابل‏ هجوم بیماریها ، سیلها ، زلزله‏ها ، طوفانها ، ایمنی می‏دهد ،

23

و ایمان در مقابل اضطرابها ، تنهائیها ، احساس بی پناهی‏ها ، پوچانگاری‏ها علم جهان را با انسان‏ سازگار می‏کند و ایمان انسان را باخودش

نیاز انسان به علم و ایمان تواما ، سخت توجه اندیشمندان را اعم از مذهبیو غیر مذهبی برانگیخته است.
علامه محمد اقبال لاهوری می‏گوید : بشریت امروز بهسه چیز نیازمند است. : تعبیری روحانی از جهان ، آزادی‏ روحانی فرد ، و اصولی اساسیو دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند شک نیستکه اروپای جدید ، دستگاههای‏ اندیشه‏ای و مثالی در این رشته‏ها تاسیس کرده است. ،ولی تجربه نشان می‏دهد که حقیقتی که از راه عقل محض به دست آید ، نمی‏تواند آنحرارت اعتقاد زنده‏ای را داشته باشد که تنها با الهام شخصی حاصل می‏شود به همین دلیل‏ است.که عقل محض چندان تاثیری در نوع بشر نکرده ، در صورتی که دین ، پیوسته مایهارتقای افراد و تغییر شکل جوامع بشری بوده مثالیگری اروپا هرگز به صورت عاملزنده‏ای در حیات آن نیامده و نتیجه آن من سرگردانی‏ است. که در میان دموکراسیهایناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود می‏پردازد که کار آنها منحصرا بهره‏کشی از درویشانبه سود توانگران است. سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگترین مانع در راهپیشرفت اخلاق بشریت‏ است. از طرف دیگر مسلمانان مالک اندیشه‏ها و کمال مطلوبهائی مطلق ، مبنی‏ بر وحیی می‏باشند که چون ازدرونی‏ترین ژرفای زندگی بیان می‏شود ، به ظاهری‏ بودن آن رنگ باطنی می‏دهد برای فرد مسلمانشالوده روحانی زندگی ، امری‏ اعتقادی است. و برای دفاع از این اعتقاد به آسانی جانخود را فدا می‏کند  1 

24

ویل‏دورانت نویسنده معروف " تاریختمدن " با اینکه غیر مذهبی است.‏ می‏گوید : اختلاف دنیای قدیم با دنیای ماشینی جدید فقط در وسائل است. نه در مقاصد چه خواهید گفت اگر همهپیشرفتهای ما ، تنها اصلاح روشها و وسائل باشد نه‏ بهبود غایات و مقاصد ؟  2 
هم او می‏گوید : ثروت خستگی آور است. ، عقلو حکمت نور ضعیف سردی است. ، اما عشق‏ است. که با داداری خارج از حدود بیان ، دلهارا گرم می‏کند  3 
امروز غالبا دریافته‏اند که سیانتیسم  علم گرائی محض و تربیت علمی‏ خالص ، از ساختن انسان تمام ناتوان است. ، تربیت علمی خالص ، نیمه‏ انسان می‏سازد نه انسان تمام محصول اینتربیت ، ماده خام انسان است. نه‏ انسان ساخته شده انسان توانا و قدرتمند می‏سازد نهانسان با فضیلت انسان‏ تک ساحتی می‏سازد نه انسان چند ساحتی امروز همه دریافته‏اندکه عصر علم‏ محض به پایان رسیده است. و یک خلاء آرمانی جامعه‏ها را تهدید می‏کندبرخی‏ می‏خواهند این خلاء را با فلسفه محض پر کنند بعضی دست به دامن ادبیات و هنر و علومانسانی شده‏اند در کشور ما نیز کم و بیش

پاورقی : . 1 احیای فکردینی در اسلام ، ترجمه احمد آرام صفحه .203. 2 لذات فلسفه ، صفحه. 292 . 3لذات فلسفه ، صفحه . 135

25

پیشنهاد فرهنگ انسانگرا و مخصوصا ادبیات عرفانی از قبیل ادبیات مولوی‏ و سعدی و حافظ برایپرکردن این خلاء معنوی و آرمانی مطرح است. ، غافل از اینکه این ادبیات روح و جاذبهخود را از مذهب گرفته است. روح انسانگرائی این ادبیات همان روح مذهبی اسلامی است.وگرنه چرا برخی‏ ادبیات نوین امروزی با همه تظاهر به انسانگرائی اینهمه سرد و بی روحو بی جاذبه است. ؟ !محتوای انسانی ادبیات عرفانی ما ناشی از نوعی تفکر درباره جهان و انسان است. که همان تفکر اسلامی است. اگر روح اسلامی را از این شاهکارهای ادبیبگیریم تفاله‏ای و اندام مرده‏ای بیش باقی نمی‏ماند

ویل‏دورانت از کسانی است. که این خلاء را حس می‏کند و ادبیات و فلسفه وهنر را برای پرکردن آن پیشنهاد می‏کند

می‏گوید : ضرر و خسرانی که متوجه مدارس و دانشگاههای ما است. ، بیشتر ، از نظریه‏تربیتی اسپنسر  1  است. که تربیت را سازگار کردن انسان با محیط خود تعریف کرده است. اینتعریف ، مرده و مکانیکی است. و از فلسفه " برتری‏ مکانیک " برخاست.هاست. ، و هر ذهن و روح خلاق از آن متنفر است. نتیجه‏ این شده که مدارس ما از علوم نظری ومکانیکی پرشده است. ، واز موضوعات‏ ادبیات و تاریخ و فلسفه و هنر که به قول خودشان بی فائده است. خالی‏ مانده است. تربیتی که فقط علمی باشد محصولش جز ابزار چیزی نیست ،شخص‏ را از زیبائی بیگانه می‏سازد و او را از حکمت جدا می‏کند برای دنیا بهتر آن بود کهاسپنسر کتابی نمی‏نوشت  2 

پاورقی : . 1 فیلسوف معروفانگلیسی قرن نوزدهم
. 2
لذات فلسفه ، صفحه . 206

26

عجبا با اینکه ویل‏دورانت اعتراف می‏کند که خلاء موجود در درجه اول یک‏ " خلاء آرمانی" است. ، خلاء است. در ناحیه مقاصد و غایات و آرمانها ، خلاء است. که به پوچیگرائی منتهیشده است. ، با اینکه تصدیق می‏کند که این‏ خلاء ، خلاء نوعی تفکر و نوعی ایمان بهمقاصد و اهداف انسانی است. ، با همه اینها می‏پندارد که با هر نوع معنویتی هر چنداز حدود قوه تخیل تجاوز نکند چاره پذیر است. ، می‏پندارد سرگرمی به تاریخ و هنر وزیبائی و شعر و موسیقی قادر است. چنین خلاء را که از عمق فطرت آرمانخواه و کمالمطلوب‏ جوی انسان ناشی می‏شود پرکند

 

 

جانشینی علم و ایمان

دانستیم که علم و ایمان نه تنها با یکدیگر تضادیندارند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند اکنون پرسش دیگری مطرح است. : آیا ممکن است. ایندو جای‏یکدیگر را پر کنند ؟ پس از آنکه شناختیم نقش علم چیست و نقش ایمان چیست ، نیازچندانی‏ به طرح و پاسخ این پرسش نیست بدیهی است. که نه علم می‏تواند جانشین‏ ایمانگردد که علاوه بر روشنائی و توانائی ، عشق و امید ببخشد ، سطح‏ خواست.ه‏های ما راارتقاء دهد و علاوه بر اینکه ما را در رسیدن به مقاصد و هدفها و در پیمودن راه بهسوی آن مقاصد و اهداف مدد می‏دهد ، مقاصد و آرمانها و خواست.ه‏هائی از ما را کهبه حکم طبیعت و غریزه بر محور فردیت‏ و خودخواهی است. از ما بگیرد و در عوض ،

27

مقاصد و آرمانهایی به ما بدهد بر محور عشق و علاقه‏های معنوی و روحانی ، و علاوه بر اینکهابزاری‏ است. در دست ما جوهر و ماهیت ما را دگرگون سازد ، و نه ایمان می‏تواند جانشینعلم گردد ، طبیعت را به ما بشناساند ، قوانین آن را بر ما مکشوف‏ سازد و خود مارا به ما بشناساند
تجربه‏های تاریخی نشان داده است. که جدائی علم وایمان خسارتهای غیر قابل جبران به بارآورده است. ایمان را در پرتو علم باید شناخت ایماندر روشنائی علم از خرافات دور می‏ماند با دور افتادن علم از ایمان ، ایمان‏ به جمودو تعصب کور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جائی نبردن‏ تبدیل می‏شود آنجا کهعلم و معرفت نیست ، ایمان مؤمنان نادان وسیله‏ای‏ می‏شود در دست منافقان زیرک کهنمونه‏اش را در خوارج صدر اسلام و در دوره‏های بعد به اشکال مختلف دیده و می‏بینیم
علم بدون ایمان نیز تیغی است. در کفزنگی مست ، چراغی است. در نیمه‏ شب در دست دزد برای گزیده‏تر بردن کالا این است.که انسان عالم بی ایمان‏ امروز ، با انسان جاهل بی ایمان دیروز ، از نظر طبیعتو ماهیت رفتارها و کردارها کوچکترین تفاوتی ندارد چه تفاوتی هست میان چرچیل‏ها وجانسون‏ها و نیکسون‏ها و است.الین‏های امروز با فرعون‏ها و چنگیزها و آتیلاهای دیروز؟ ممکن است. گفته شود مگر نه این است. که علم ، هم روشنائی است. و هم‏ توانائی؟ روشنائی و توانائی بودن علم اختصاص به جهان بیرون ندارد ، جهان درون ما رانیز بر ما روشن می‏کند و به ما می‏نمایاند و در نتیجه ما را بر تغییر جهان درون نیزتوانا می‏سازد پس علم ، هم می‏تواند جهان را بسازد و هم انسان را ، پس هم کارخودشرا انجام می‏دهد  جهانسازی  و هم کار ایمان را  انسانسازی  پاسخ این‏ است. کههمه اینها صحیح است. ،

28

اما نکته اساسی این است. که قدرت و توانائی علم ، از نوع قدرت و توانائی ابزار است. ، یعنی بستگیدارد به‏ اراده و فرمان انسان انسان در هر ناحیه بخواهد کاری انجام دهد با ابزار علمبهتر می‏تواند انجام دهد ، این است. که می‏گوییم علم بهترین مدد کار انسان است.برای وصول به مقاصد و پیمودن راههائی که انسان برای طی کردن‏ انتخاب کرده است.

اما سخن در جای دیگر است. ، سخن در این است. کهانسان پیش از آن که‏ ابزار را به کار اندازد مقصد را در نظر گرفته است. ابزارهاهمواره در طریق مقصدها است.خدام می‏شوند مقصدها از کجا پیدا شده است. ؟ انسان به حکم‏اینکه از روی طبع ، حیوان است. و به صورت اکتسابی انسان ، یعنی‏ است.عدادهای انسانیانسان تدریجا در پرتو ایمان باید پرورش یابد ، به طبع‏ خود به سوی مقاصد طبیعی حیوانیفردی مادی خود خواهانه خود حرکت می‏کند و ابزارها را در همین طریق مورد بهره‏برداریقرار می‏دهد از این رو نیازمند نیروئی است. که ابزار انسان و مقصد انسان نباشدبلکه انسان را مانند ابزاری در جهت خود سوق دهد نیازمند به نیروئی است. که انسان رااز درون‏ منفجر سازد و است.عدادهای نهانی او را به فعلیت برساند نیازمند به قدرتی‏ است.که بتواند انقلابی در ضمیرش ایجاد کند ، به او جهت تازه بدهد این‏ کاری است.که از علم و کشف قوانین حاکم بر طبیعت و بر انسان ، ساخته‏ نیست اینگونه تاثیر مولودتقدس یافتن و گرانبها شدن برخی ارزشها در روح‏ آدمی است. و آن خود مولود یک سلسلهگرایشهای متعالی در انسان است. .

29

که آن‏ گرایشها به نوبه خود ناشی از برداشتی خاص و طرز تفکری خاص درباره جهان و انسان‏ است.که نه در لابراتوارها می‏توان به آن دست یافت و نه از محتوای قیاسها و است.دلالهاآن برداشتها همانهاست. که در آینده توضیح خواهیم داد که از دسترس علم بیرون است.
تاریخ گذشته و حال نشان داده که تفکیکعلم و ایمان از یکدیگر چه‏ نتایجی به بار می‏آورد آنجا که ایمان بوده و علم نبوده است.مساعی بشر دوستانه افراد صرف اموری شده که نتیجه زیاد و احیانا نتیجه خوب به بارنیاورده است. و گاهی منشا تعصبها و جمودها و احیانا کشمکشهای زیانبار شده‏ است.تاریخ گذشته بشر پر است. از اینگونه امور

آنجا که علم بوده و جای ایمان خالی مانده است. مانند برخی جوامع عصر حاضر ، تمامقدرت علمی صرف خودخواهی‏ها و خودپرستی‏ها ، افزون طلبی‏ها ، برتری طلبی‏ها ، است.ثمارها، است.عبادها ، نیرنگها و نیرنگ بازی‏ها شده‏ است.

دو سه قرن گذشته را می‏توان دوره پرستش علم و گریز از ایماندانست‏ دانشمندان بسیاری معتقد شدند که همه مشکلات بشر با سرانگشت علم گشوده‏خواهد شد ، ولی تجربه خلاف آن را ثابت کرد امروز دیگر اندیشمندی یافت‏ نمی‏شود کهنیاز انسان را به نوعی ایمان ولو ایمان غیر مذهبی که به هر حال‏ امری ماورا علم است.انکار کند

برتراندراسل با آنکه گرایشهای مادی دارد اعتراف می‏کند که : کاری کهمنظور آن فقط در آمد باشد ، نتیجه مفیدی بار نخواهد آورد برای‏ چنین نتیجه‏ایباید کاری پیشه کرد که در آن
"
ایمان " به یک فرد ، به یک مرام ، به یک غایت نهفته باشد 1 

30

امروز ماتریالیستها هم ناچارند مدعی شوند که ما از جنبه فلسفی‏ ماتریالیست و از جنبه اخلاقیایده‏آلیست می‏باشیم ، یعنی از جنبه نظری ، مادی و از جنبه عملی و آرمانی ،معنوی هستیم  2  اینکه چگونه ممکن است.‏ انسان نظرا مادی باشد و عملا معنوی ، مشکلی است.که خود مادیین باید بدان‏ پاسخ بگویند

جورج سارتن ، دانشمند مشهور جهانی و نویسنده کتاب معروف " تاریخعلم‏ " در کتاب " شش بال " نارسائی و ناتوانی علم را در انسانی ساختن‏ روابط بشر و نیاز فوری انسان را به نیروی ایمان چنین بیانمی‏کند : علم در بعضی زمینه‏ها ترقیات عظیم و شگفت کرده است. ولی در زمینه‏های‏ دیگرمثلا سیاست. ملی یا بین‏المللی که مربوط است. به روابط افراد انسان با یکدیگر ، هنوزخود را ریشخند می‏کنیم

جورج سارتن اعتراف دارد که ایمانی که مورد نیاز انسان است. ایماندینی‏ و مذهبی است. وی درباره نیاز انسان به مثلث " هنر و دین و علم" چنین‏ می‏گوید : هنر ،زیبائی را آشکار می‏سازد و همین جهت مایه شادی زندگی می‏شود دین‏ محبت می‏آورد و موسیقی زندگی است. علم با حق و راست.ی و عقل سر و کار دارد و مایههوشیاری نوع بشر

پاورقی : . 1 زناشوئی واخلاق

. 2 ژرژپولیتسر ، اصول مقدماتی فلسفه

31

می‏شود به هر سه اینها نیازمندیم ، هم به هنر ، هم به دین ، هم به علم علم‏ به صورت مطلقیبرای زندگی لازم است. ولی هرگز به تنهائی کافی نیست 1

پاورقی : . 1 شش بال ، صفحه. 305

32

ایمانمذهبی

از مباحث پیش روشن شد که انسان نمی‏تواند بدون داشتن ایدهو آرمان و ایمان ، زندگی سالم داشته باشد و یا کاری مفید و ثمر بخش برای بشریت وتمدن بشری انجام دهد انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان ، یا به صورت‏ موجودی غرق درخودخواهی در می‏آید که هیچوقت از لاک منافع فردی خارج‏ نمی‏شود ، و یا به صورتموجودی مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگی در مسائل اخلاقی و اجتماعی نمی‏داندانسان دائما با مسائل اخلاقی و اجتماعی برخورد می‏نماید و ناچار باید عکس العملخاصی در برابر اینگونه‏ مسائل نشان بدهد انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانی پیوستهباشد تکلیفش روشن است. ، و اما اگر مکتب و آئینی تکلیفش را روشن نکرده باشد هموارهمردد و سر می‏برد ، گاهی به این سو کشیده می‏شود و گاهی به آن سو ، موجودی می‏گردد ناهماهنگ آری ، در اصل ضرورت پیوستن به یک مکتب و یک ایده تردیدی نیست

33

آن چیزی که لازم است. مورد توجه واقع شود این است. که تنها ایمان مذهبی‏ قادر است. که انسان رابه صورت یک " مؤمن " واقعی در آورد ، هم‏ خودخواهی و خودپرستی را تحت الشعاعایمان و عقیده و مسلک قرار دهد ، و هم نوعی " تعبد " و " تسلیم "در فرد ایجاد کند به طوری که انسان در کوچکترین مسئله‏ای کهمکتب عرضه می‏دارد به خود تردید راه ندهد ، و هم آن‏ را به صورت یک شی‏ء عزیز و محبوبو گرانبها در آورد در حدی که زندگی‏ بدون آن برایش هیچ و پوچ و بی معنی باشد ، و بانوعی غیرت و تعصب از آن حمایت کند

گرایشهای ایمانی مذهبی موجب آن است. کهانسان تلاشهائی علی رغم‏ گرایشهای طبیعی فردی انجام دهد و احیانا هستی و حیثیت خود رادر راه‏ ایمان خویش فدا سازد این در صورتی میسر است. که ایده انسان جنبه تقدس‏ پیداکند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد تنها نیروی مذهبی است. که‏ قادر است.به ایده‏ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان‏ جاری سازد

گاهی افرادی نه از راه ایده و عقیده مذهبی بلکه تحت فشار عقده‏ها ، کینه توزی‏ها ، انتقام گیری‏ها و بالاخره به صورت عکسالعمل شدید در برابر احساس فشارها و ستمها ، دست به فداکاری می‏زنند و از جان و مالو همه‏ حیثیات خود می‏گذرند ، همچنانکه نظایرش را در گوشه و کنار جهان می‏بینیم

ولی تفاوت یک ایده مذهبی و غیر مذهبی این است. که آنجا که پای عقیده‏ مذهبی بهمیان آید و به ایده قداست. ببخشد ،

34

فداکاریها از روی کمال رضایت و به طور طبیعی صورت می‏گیرد فرق است. میان کاری که‏ از رویرضا و ایمان صورت گیرد که نوعی انتخاب است. ، با کاری که تحت‏ تاثیر عقده‏ها و فشارهایناراحت کننده درونی صورت می‏گیرد که نوعی انفجار است.

ثانیا اگر جهان بینی انسان ، صرفا جهان بینی مادی و براساس انحصارواقعیت در محسوسات باشد ، هر گونه ایده پرستی و آرمانخواهی اجتماعی وانسانی برخلاف واقعیات محسوسی است. که انسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساسمی‏کند

آنچه نتیجه جهان بینی حسی است. خودپرستی است. نه ایده پرستی ایده پرستی‏ اگر براساس یک جهان بینی که نتیجه منطقی‏اشآن ایده است. نباشد از حدود خیالپرستی تجاوز نمی‏کند ، یعنی انسان باید جهانی مجزااز واقعیتهای موجود در درون خود و از خیال خود بسازد و با همان خوش باشد ولی اگرایده پرستی‏ ناشی از دین و مذهب باشد ، متکی به نوعی جهان بینی است. که نتیجهمنطقی‏ آن جهان بینی پیروی از ایده‏ها و آرمانهای اجتماعی است. ایمان مذهبی‏ پیوندی است.دوستانه میان انسان و جهان ، و به عبارت دیگر نوعی هماهنگی‏ است. میان انسانو آرمانهای کلی جهان ، اما ایمان و آرمانهای غیر مذهبی‏ نوعی " بریدگی "از جهان و ساختن جهانی خیالی برای خود است. که به هیچ‏ وجه از جهان بیرون حمایت نمی‏شود

ایمان مذهبی تنها یک سلسله تکالیف برای انسان علی رغم تمایلات طبیعی‏ تعییننمی‏کند ، بلکه قیافه جهان را در نظر انسان تغییر می‏دهد ، عناصری‏ علاوه بر عناصرمحسوس ، در ساختمان جهان ارائه می‏دهد ،

35

جهان خشک و سرد مکانیکی و مادی را به جهانی جاندار و ذی‏ شعور و آگاه تبدیل می‏کند ایمان مذهبیتلقی انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون می‏سازد

ویلیام جیمس فیلسوف و روانشناس آمریکائی اوایل قرن بیستم می‏گوید :دنیائی که یک فکر مذهبی به ما عرضه می‏کند نه تنها همان دنیای مادی‏ است. که قیافهآن عوض شده باشد بلکه در ساختمان آن عالم چیزهای بیشتری‏ است. از آنچه یک نفر مادیمی‏تواند داشته باشد  1 
گذشته از همه اینها گرایش به سوی حقایق و واقعیاتیمقدس و قابل‏ پرستش ، در سرشت فرد فرد بشر هست انسان کانون یک سلسله تمایلات و است.عدادهایغیر مادی بالقوه است. که آماده پرورش است. تمایلات انسان‏ منحصر به تمایلاتمادی نیست و گرایشهای معنوی صرفا تلقینی و اکتسابی‏ نیست این حقیقتی است. که علم آنرا تایید می‏کند

ویلیام جیمس می‏گوید : هر قدر انگیزه و محرک میلهای ما از اینعالم سرچشمه گرفته باشد ، غالب میلها و آرزوهای ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته، چرا که‏ غالب آنها با حسابهای مادی جور در نمی‏آید  2

 
این میلها چون وجود دارد باید پرورش یابد و اگردرست پرورش نیابد و مورد بهره برداری صحیح واقع نشود دریک مسیر انحرافی واقع می‏شود و زیانهای غیر قابل تصوری به بار می‏آورد ،

پاورقی : 1 و . 2 دین وروان

36

همچنانکه بت پرستیها ، انسان پرستیها ، طبیعت پرستی‏ها و هزاران پرستشهای دیگر معلول همینجریان‏ است.

اریک فروم می‏گوید : هیچکس نیست که نسبت به دینی نیازمند نباشد وحدودی برای جهت یابی و موضوعی برای دلبستگی خویش نخواهد او خود ممکن است. ازمجموعه معتقداتش‏ به عنوان دین ، ممتاز از عقاید غیردینی آگاه نباشد ، و ممکن است.برعکس‏ ، فکر کند که هیچ دینی ندارد و معنای دلبستگی خود را به غایاتی ظاهرا غیردینیمانند قدرت و پول یا کامیابی فقط نشانه علاقه به امور عملی و موافق مصلحت بداندمساله بر سر این نیست که انسان دین دارد یا ندارد بلکه این است. که کدام " دین" را دارد  1

مقصود این روانشناس این است. که انسان بدون تقدیس و بدون پرستش‏نمی‏تواند زندگی کند فرضا خدای یگانه را نشناسد و نپرستد ، چیزی دیگر را به عنوانحقیقت برتر خواهد ساخت و او را موضوع ایمان و پرستش خود قرار خواهد داد

پس چون ضرورت دارد بشر ایده و آرمان و ایمانیداشته باشد ، و از طرفی‏ ایمان مذهبی تنها ایمانی است. که قادر است. بشر را زیر نفوذواقعی خود قرار دهد ، و از طرف دیگر انسان به حکم سرشت خویش در جستجوی چیزی است.‏که آن را تقدیس و پرستش کند ، تنها راه این است. که ایمان مذهبی را تقویت کنیم

قرآن کریم اولین کتابی است. که اولا در کمال صراحت ، ایمان مذهبی را نوعی هماهنگی با دستگاه آفرینش خوانده است. :

پاورقی : . 1 روانکاوی ودین

37

« ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فی السموات والارض » 1 

آیا چیزدیگری جز دین خدا را جستجو می‏کنند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است. سر بر فرمان او است.

و ثانیا ایمان مذهبی را جزء سرشت انسانها معرفی کرده است. : « فاقم وجهکللدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها » 2

حقگرایانه روی خود را به سوی دین کن ، همان که سرشت خدائی است. که‏مردم را بر آن سرشته است.


دسته ها : مذهبی
يکشنبه پانزدهم 10 1387
X