اشوی محبوب آیا به خدا ایمان دارید ؟من به ایمان آوردن باور ندارم . نخست این باید فهمیده شود . هیچکس از من نمی پرسد: « آیا به خورشید ایمان داری ؟ آیا به ماه ایمان داری ؟ » هیچکس آن سؤال را از مننمی پرسد . با میلیونها نفر دیدار کرده ام ، و برای سی سال به هزاران پرسش پاسخگفته ام . هیچکس از من نپرسید : « آیا به گل رز ایمان داری ؟ » نیازی وجود ندارد .تو می توانی ببینی : گل رز آنجاست. یا آنجا نیست . فقط اوهام ، نه حقایق ، بایدایمان آورده شوند . خدا بزرگترین توهمی است. که بشر خلق کرده است. . از این رو توباید به او ایمان بیاوری . و چرا انسان چنین توهمی از خدا خلق کرده است. ؟ بایدنیازی درونی وجود داشته باشد . من آن نیاز را ندارم بنابراین پرسشی وجود ندارد .اما بگذار برایت توضیح دهم که چرا مردم به خدا ایمان دارند . یکی از چیزهای مهم کهباید فهمیده شود درباره ی ذهن انسان است. ذهن همیشه در جستجو ی معنا در زندگی است.. اگر معنایی وجود نداشته باشد ، ناگهان به تو این احساس دست می دهد که اینجا چهمی کنی ؟ که برای چه زندگی می کنی ؟ چرا نفس می کشی ؟ و چرا فردا صبح دوباره بایداز خواب بلند شوی و همان کارهای تکراری را انجام دهی - - چای ، صبحانه ، همان همسر، همان بچه ، همان بوسه ی ساختگی به همسر ، و همان اداره ، و همان کار ، و عصر میآید ، و بی حوصله ، بی نهایت بی حوصله ، به خانه باز می گردی - - چرا این کارها رامی کنی ؟ ذهن یک پرسش دارد : آیا در همه ی این کارها معنایی وجود دارد ، یا توصرفاً یک زندگی گیاهی را انجام می دهی ؟ بنابراین در جستجوی معنا بوده است. . اوتوهم خدا را خلق کرده تا نیازش را به معنا برآورده کند . بدون خدا ، جهان تصادفیمی شود . دیگر آفرینش خدای خردمندی که آن را برای رشد تو آفریده وجود نخواهد داشت، برای ترقی تو ، یا برای چیزی . بدون خدا - - خدا را حذف کن و جهان تصادفی است. ،بی معنی . و ذهن برای زندگی بدون معنا ،صلاحیت لازم را ندارد ، بنابراین تمامانواع توهمات را آفریده است. - - خدا ، نیروانا ،بهشت ،فردوس ، زندگی دیگر پساز مرگ – و کل سیستم را می سازد . اما این یک توهم است. ، برای برآوردن یک نیازمعین روانی . من نمی توانم بگویم : « خدا وجود دارد . » من نمی توانم بگویم : «خدا وجود ندارد » از نظر من پرسش نا مربوط است. . آن پدیده ای خیالی است. . کار منکاملاً متفاوت است. . کار من به بلوغ رساندن ذهن توست آن چنانکه بتوانی بی هیچمعنایی زندگی کنی ، و هنوز به زیبایی . معنای یک گل رز چیست ؟ یا یک ابر شناور درآسمان ؟ معنایی وجود ندارد اما زیبایی شگرفی وجود دارد . معنایی وجود ندارد .رودخانه جاری است. اما سرشار از شادی و لذت است. ، نیازی به معنا وجود ندارد . وتا مگر اینکه یک انسان قادر باشد بدون معنا خواست.ن زندگی کند ، لحظه به لحظه ،بهزیبایی ، با وجد ، اصلاً برای هیچ نیازی ..... فقط نفس کشیدن کافی است. . چراباید بخواهی برای چه ؟ چرا از زندگی یک تجارت ساخته ای ؟ آیا عشق کافی نیست ؟ میخواهی بپرسی که معنای عشق چیست ؟ و اگر معنایی در عشق نیست ، پس حتماً زندگی تو بیعشق می شود . تو پرسش اشتباهی را پرسیده ای . عشق برای خودش کافی است. ؛ نیازی بههیچ معنای دیگری برای زیبا ساختن آن نیست ، یک شادی . پرندگان در صبح آواز میخوانند ... معنای آن چیست ؟ کل هستی ، از نظر من بی معنی است. . و هرچه بیشتر درسکوت فرو می روم و با هستی هماهنگ می شوم ، بیشتر روشن می شود که نیازی به معنانیست . آن همانگونه که هست کافی است. . توهمات را خلق نکن . زمانی که توهمی را خلقمی کنی باید هزار و یک توهم دیگر را بیافرینی تا از آن توهم اصلی پشتیبانی کنند ،زیرا در واقعیت پشتیبانی ندارد . برای مثال : مذاهبی وجود دارند که به خدا باوردارند ، و مذاهبی وجود دارند که به خدا باور ندارند . پس خدا برای مذهب یک ضرورتنیست . بودیسم خدا را باور ندارد ، جینیسم خدا را باور ندارد . پس تلاش کن درک کنی، زیرا در غرب آن یک مشکل است. . شما فقط از سه مذهب که همگی در یهودیت ریشه دارندآگاهی دارید : مسیحیت ، یهودیت و .... همه ی آنها خدا را باور دارند . پس تو ازبودا آگاه نیستی . او هرگز خدا را باور نداشت . من گفته ی اچ جی ولز را در موردبودا به یاد آوردم . او گفته : « او بزرگترین شخص بی خدا است. ، و با این حالبزرگترین با خدا . » یک شخص بی خدا ، و با خدا ؟ فکر می کنی تناقضی وجود دارد ؟تناقضی وجود ندارد . بودا هرگز خدا را باور نداشت ، نیازی وجود نداشت . ماهاویراخدا را باور نداشت ، اما زندگی اش همچون خدایان بود ....
نقش ایمان به خدا در زندگىانسان چیست؟
شما اگر وارد منزلى شدید که مىدانید این خانه نهصاحبى دارد و نه حسابى، نه دوربینى در کار است. و نه کنترلى، هیچ دلیلى براى نظم ودقّت و انضباط در کارهاى شما نیست. در خانه رها، ما هم رها هستیم وهرچه ریخت و پاشنکنیم ونفس خود را کنترل کنیم ضرر کردهایم، ولى اگر بدانیم که این خانه صاحب وحسابى دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونهاى دیگر زندگى خواهیم کرد. اگرایمان بیاوریم که این هستى، صاحبى دارد به نام خداى حکیم و حسابى در کار است. بهنام معاد و براى تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفرى هست، ما نیز حسابکار خود را مىکنیم و خواست.ههاى نفس سرکش خود را مهار مىکنیم. کارهایى را کهصاحب خانه نمىپسندد، انجام نمىدهیم، زیرا مىدانیم به حساب تمام کارهاى خیر یاشرّ ما رسیدگى مىشود و خداوند در کمین ماست..
آیا خدا به عبادات ما نیاز دارد که فرمان داده نمازبخوانیم و رو به کعبه
بایستیم؟
اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند چیزى بهخورشید اضافه نمىشود و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشیدکم نمىشود. خورشید نیازى به مردم ندارد که رو به او کنند، این مردم هستند که براىدریافت نور و گرما باید خانههاى خود را رو به خورشید بسازند.
خداوند به عباداتِ مردم نیازى ندارد که فرمان داده نماز بخوانند. این مردم هستندکه با رو کردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مىشوند و رشد مىکنند.
قرآن مىفرماید: اگر همه مردم کافر شوند، ذرّهاى درخداوند اثر ندارد، زیرا او از همه انسانها بىنیاز است.. «اِن تکفروا انتم و مَنفى الارض جیمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حمید» 1
چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان وگنهکاران، در رفاه به سر
مىبرند؟
از آنجا که خداوند اولیاى خود را دوست دارد، لذا اگرخلافى کنند، فوراً آنان را با قهر خود مىگیرد تا متذکّر شوند، چنانکه خداوند درقرآن مىفرماید: اگر پیامبر سخنى را که ما نگفتهایم به ما نسبت دهد، با قدرت اورا به قهر خود مىگیریم: «لو تقوَّل علینا بعضَ الاقاویل لأخذنا منه بالیمین» 2و همچنین اگر مؤمنین خلافى کنند، چند روزى نمىگذرد مگر آنکه گوشمالى مىشوند.
امّا اگر نااهلان خلاف کنند، خداوند به آنان مهلت مىدهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنانرا هلاک مىکند: «و جعلنا لمهلکهم مَوعداً» 3 و اگر امیدى به اصلاحشاننباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تأخیر مىاندازد و به آنان مهلت مىدهد تاپیمانه شان پر شود. «انّما نُملى لهم لیزدادوا اثماً» 4
به یک مثال توجه کنید:
اگر قطرهاى چاى روى شیشه عینک شما بریزد، فوراً آنرا پاک مىکنید.
امّا اگر قطرهاى چاى روى لباس سفید شما بچکد، صبرمىکنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید.
و اگر قطرهاى روى قالى زیر پاى شما بچکد، آن را رهامىکنید تا مثلاً شب عید به قالى شویى ببرید.
خداوند نیز با هرکس به گونهاى رفتار مىنماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگى روحش،کیفر او را به تاخیر مىاندازد.
چگونه قبولى تمام کارها، مشروط به قبولى یک عمل همچون نماز مىشود؟
پلیسراهى را در نظر بگیرید که از رانندهاى گواهینامه رانندگى مطالبه مىکند. اگرراننده، گواهینامه پزشکى، گذرنامه سیاسى، پروانه ساختمان، کارت بازرگانى و اجازهاجتهاد و یا هر مدرک دیگرى به او نشان دهد، پلیس از او نمىپذیرد و تنها اگرگواهینامه رانندگى داشت اجازه عبور مىدهد و گرنه مانع او مىشود. در قیامت نیزشرط رسیدن به مقصد، گواهینامه نماز است. که اگر نباشد، هیچ عملى مورد قبول ونجاتبخش نیست.
چگونه پاداش بعضى اعمالانسان، از حساب و شماره مىگذرد؟
بر اساس روایات، تعداد نفرات در نماز جماعت هر چهبیشتر باشد، ثواب نماز بیشتر مىشود؛ تا آنکه عدد افراد حاضر در نماز جماعت، به دهنفر برسد که در این صورت پاداش آن بىشمار شده و کسى جز خداوند نمىداند.
چنانکه انسان، با یک انگشت مىتواند شماره تلفن بگیرد،با دو انگشت مىتواند سطل کوچکى را بلند کند، با سه انگشت کار بیشترى انجاممىدهد، تا اینکه به ده انگشت برسد که در این صورت، دیگر کار انسان محدودیّت نداردو هرکارى بخواهد مىتواند با این ده انگشت انجام دهد و نوع کارهایش قابل حساب وشماره نیست.
آیا تشبیه بعضى انسانها به حیوان در قرآن، جسارت وناسزاگویى نیست؟
بانگاهى به منافع حیوانات و عملکرد بعضى انسانها، تشبیه «اولئک کالانعام بل هماضلّ» 5 را حقّ و منطقى مىیابیم؛
گرانترین لباس انسان، ابریشم، از حیوانات است..
مهمترین غذاى انسان، شیر و عسل و گوشت و ماست.، ازحیوانات است..
حیوانات وسیله بارکشى و شخم زدن و منبع درآمد واشتغال هستند.
تمام کارخانههاى پشم ریسى، چرم سازى، لبنیاتى ومرغدارى ودامدارىها کارشان به حیوانات وابسته است..
حیوانات بعضى معلّم بشرند. کلاغ، دفن مرده را بهفرزند آدم و نسل او آموخت.
بعضى گزارشگر انبیا مىشوند؛ هدهد گزارش انحراف مردم سبأ را نزد حضرت سلیمان آورد.
بعضى محافظ انبیا مىشوند؛ تار عنکبوت پیامبر اسلام را در غار حفظ کرد.
حیوانات قابل تربیت و آموزش هستند و لذا شکار سگى کهآموزش دیده حلال است..
حتى حیوانات آزار دهنده مثل مار، تنها کسانى رامىگزند که به آنها نزدیک شده باشند.
با توجّه به مطالب فوق، آیا انسانهایى که از دورمردم آزارى مىکنند و مناطق دور دست را بمباران و موشکباران مىکنند، از مار بدترنیستند؟
افرادى که شبانه روز براى مردم حیله و خدعه مىکنندو به خاطر رسیدن به هوسهاى بى انتهاى خود نسل انسان را به تباهى مىکشند، ازحیوانات بدتر نیستند؟
آدمهایى که یک تنه صدها پرونده جرم و جنایت دارند،از درّندهترین حیوانات پستتر نیستند؟
چگونه مىتوانیم حقایق را آن گونه که هست، ببینیم؟
قرآن مىفرماید: «اتّقوا اللّه و یعلّمکم اللّه» 6از خداوند پروا کنید تا خداوند، حقیقت را به شما بیاموزد.
تقوى به معناى دورى از انواع بدىها و زشتىهاست.. آرى، افراد آلوده از درک بسیارىحقایق محرومند.
کسى که تعصّب قومى، حزبى، نژادى و... دارد، حق را آنگونه که هست نمىفهمد، مثلکسیکه عینک سرخ گذاشته و همه چیز را سرخ مىبیند و شلغم را لبو مىپندارد و اگرعینک سبز بگذارد، کاه را علف مىبیند.
اگر آیینه را صیقل دهیم، عکس را درست نشان مىدهد.آئینه دل نیز باید صیقلى باشد تا معارف را درک کند. دلهاى کینه دار مثل ظرفهاىآلوده است. که اگر آب تمیز هم در آن ریخته شود، آلوده مىشود.
گناه غبارى است. که نمىگذارد انسان واقع بین باشد.
آیا هر مسلمانى، مؤمن است.یا آنکه میان اسلام و ایمان تفاوت است.؟
در قرآن، یکجا مىخوانیم که مردم وارد دین مىشوند:«یدخلون فى دین اللّه افواجا» 7 و در جاى دیگر به کسانى که شعار دیندارى مىدادندگفته مىشود: هنوز ایمان وارد دلهاى شما نشده است.: «ولمّا یدخل الایمان فىقلوبکم» 8 یعنى دین باید وارد مردم شود.
مقدمه
"مقدمهای بر جهان بینی اسلامی " مجموعهایاست. مشتمل بر شش جلد ، و آخرین اثر نگارشی متفکر شهید است.اد مطهری میباشد طرحی که است.اد شهید برای این کتاب در نظر داشتند شامل هفتجلد میشد که عناوین آنها به این شرح است. : انسان و ایمان ، جهان بینی توحیدی ،وحی و نبوت ، انسان در قرآن ، جامعه و تاریخ ، امامت و رهبری ، زندگی جاوید یاحیات اخروی ولی با شهادت آن متفکر گرانقدر به دست منافقان ، این طرح به انجام نرسیدو است.اد شهید فرصت نگارش جلد ششم این مجموعه یعنی " امامت و رهبری " رانیافتند ولی پس از شهادت آن بزرگوار مجموعهای از سخنرانیها و یادداشتهای ایشان در این باب ،توسط " شورای نظارت بر نشر آثار است.اد شهید " تحت عنوان " امامت ورهبری " منتشر شد که علاقمندان میتوانند کتاب مذکور رابجای جلد ششم این مجموعه مطالعه نمایند
5
انگیزه است.اد شهید ازنگارش این کتاب ، بیشتر رفع شبهات و نمایاندن انحرافات فکریئی بوده است.که در آن زمان توسط برخی گروهها اعم از مذهبی و غیر مذهبی تبلیغ میشد ، و البتهاین شبهات و انحرافات ، اختصاص به زمان خاصی ندارد و در هر زمانی میتواند مطرحباشد این کتاب همچون دیگر آثار است.اد شهید از بیانی ساده و روان و نثری شیوابرخوردار است. ، و شاید از آن جهت که است.اد عنایت داشتهاند که این کتاب برای اقشاربیشتری قابل است.فاده باشد ، سادگی و روانی عبارات بیشتر رعایت شده است. همچنینچنانکه از نام این کتاب بر میآید ، مطالب این کتاب در بیشتر موارد به اختصار بیانشدهاند تفصیل اکثر این موارد را در دیگر آثار آن بزرگوار باید جستجو کرد
شورای نظارت بر نشر آثار است.اد شهید مرتضیمطهری 22 بهمن 1367
6
انسان ، خود نوعی حیوان است. از این رو با دیگر جاندارانمشترکات بسیار دارد اما یک سلسله تفاوتها با هم جنسان خود دارد که او را از جانداراندیگر متمایز ساخته و به او مزیت و تعالی بخشیده و او را بی رقیب ساخته است.
تفاوت عمده و اساسی انسان با دیگر جانداران که ملاک " انسانیت" او است. و منشا چیزی به نام تمدن و فرهنگ انسانی گردیده است. در دو ناحیه است. : بینشها و گرایشها
جانداران عموما از این مزیت بهرهمندند که خود راو جهان خارج را درک میکنند و بدانها آگاهند و در پرتو آن آگاهیها وشناختها ، برای رسیدن به خواست.هها و مطلوبهای خود تلاش مینمایند
7
انسان نیز مانند جانداران دیگر یک سلسله خواست.هها و مطلوبها دارد و در پرتو آگاهیها وشناختهای خویش برای رسیدن به آن خواست.هها و مطلوبها در تلاش است. تفاوتش با سایرجانداران در شعاع و وسعت و گستردگی آگاهیها و شناختها، و از نظر تعالی سطح خواست.هها ومطلوبها است.
اینست آنچه به انسان مزیت و تعالی بخشیده و او راسایر جانداران جدا ساخته است.
شعاع آگاهی و سطح خواست.هحیوان
آگاهی حیوان از جهان تنها به وسیله حواسظاهره است. از اینرو سطحی و ظاهری است. ، به درون و روابط درونی اشیاء نفوذ نمیکندثانیا فردی و جزئی است. ، از کلیت و عمومیت برخوردار نیست ثالثا منطقهای است. ،محدود به محیط زیست حیوان است. و به خارج محیط زیست او راه پیدا نمیکند رابعا حالی است.، یعنی بسته به زمان حال است. ، از گذشته و آینده بریده است. حیوان نه از تاریخخود یا جهان آگاه است. و نه درباره آینده میاندیشد و نه تلاشش به آینده تعلق دارد
حیوان از نظر آگاهی ، هرگز از چهارچوب ظواهر ، فردیت و جزئیت ، محیط زیست ، زمان حال خارج نمیگردد ، در این چهار زندانبرای همیشه محبوس است. و اگر احیانا خارج شود نه آگاهانه و از روی شعور وانتخاب است. ، بلکه تحت تسخیر اجباری طبیعت و به صورت غریزه و ناآگاهانه و غیر شاعرانه است.
8
سطح خواست.هها و مطلوبهای حیوان ، مانند شعاع شناخت و آگاهیش از جهان در محدودهای خاص است.اولا مادی است. ، از حدود خوردن و آشامیدن و خوابیدن و بازی کردن و خانه و لانه گرفتنو است.فاده از جنس مخالف بالاتر نمیرود برای حیوان ، خواست.ه و مطلوب معنوی ،ارزش اخلاقی و غیره مطرح نیست ثانیا شخصی و فردی است. ، مربوط به خودش و حداکثر به جفتو فرزندش ثالثا منطقهای است. ، مربوط است. به محیط زیست خودش رابعا حالی است. و بهزمان حال تعلق دارد
یعنی همان محدودیتهایی که بعد ادراکی وجود حیوان دارد ، بعد خواهشهاو گرایشهای وجودش دارد حیوان از این نظر نیز در محدوده خاصی زندانی است.
حیوان اگر هدفی را تعقیب کند و به سوی غایتی حرکت کند که از این محدوده خارجباشد ، مثلا به نوع تعلق داشته باشد نه به فرد ، به آینده تعلق باشته باشد نه بهحال - مانند آنچه در بعضی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل مشاهده میشود -ناآگاهانه و به حکم غریزه و فرمان مستقیم نیروئی است. که او را آفریده و جهان را تدبیرمیکند
شعاع آگاهی و سطح خواست.هانسان
قلمرو انسان چه در ناحیه آگاهیها و بینشهاو شناختها و چه در ناحیه خواست.هها و مطلوبها بسی وسیعتر و گستردهتر ومتعالیتر است.
9
آگاهی انسان و شناخت او ، از ظواهر اشیاء و پدیدهها عبور میکند و تا درون ذات و ماهیت آنها وروابط و وابستگیهای آنها و ضرورتهای حاکم بر آنها نفوذ مینماید آگاهی انساننه در محدوده منطقه و مکان ، زندانی میماند و نه زنجیره زمان آن را در قید و بندنگه میدارد هم مکان را در مینوردد و هم زمان را از این رو هم به ماوراء محیطزیست خویش آگاهی پیدا میکند تا آنجا که دست به شناخت کرات دیگر مییازد ، و همبر گذشته و آینده خویش وقوف مییابد ، تاریخ گذشته خویش و جهان یعنی تاریخ زمین، آسمان ، کوهها ، دریاها ، گیاهان و جانداران دیگر را کشف میکند و دربارهآینده تا افقهای دوردست میاندیشد بالاتر این که انسان اندیشه خویش را دربارهبینهایتها و جاودانگیها به جولان میآورد و به برخی بینهایتها و جاودانگیهاشناخت پیدا میکند آدمی از شناخت فردیت و جزئیت پا فراتر مینهد ، قوانین کلی و حقایقعمومی و فراگیرنده جهان را کشف میکند و به این وسیله تسلط خویش را بر طبیعتمستقر میسازد
انسان از نظر خواست.هها و مطلوبها نیز میتواندسطح والائی داشته باشد انسان موجودی است. ارزشجو ،آرمانخواه و کمال مطلوبخواه ، آرمانهایی را جستجو میکند که مادی و از نوع سود نیست ،آرمانهایی که تنها به خودش و حداکثر همسر و فرزندانش اختصاص ندارد ، عام و شاملو فراگیرنده همه بشریت است. ، به محیط و منطقه خاص یا قطعهای خاص از زمان محدودنمیگردد
انسان آنچنان آرمانپرست است. که احیانا ارزش عقیده و آرمانش فوق همه ارزشهای دیگر قرار میگیرد ، آسایش و خدمتبه انسانها از آسایش خودش با اهمیتتر میگردد ، خاری که در پای دیگران فرو برودمثل این است. که در پا بلکه چشم خودش فرو رفته باشد ،
10
با دیگران همدرد میشود ، از شادی دیگران شاد و از اندوه آنان اندوهگین میگردد ، به عقیده وآرمان مقدس خود آنچنان دلبستگی پیدا میکند که منافع خود ، بلکه حیات و هستی خود رابه سهولت فدای آن مینماید
جنبه انسانی تمدن بشری که روح تمدن به شمار میرود ، مولود اینگونه احساسها و خواست.ههای بشری است.
ملاک امتیاز انسان
بینش وسیع و گسترده انسان درباره جهان ، محصول کوششجمعی بشر است. که در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است. اینبینش که تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص در آمده نام " علم " یافته است.علم به معنی اعم یعنی مجموع تفکرات بشری درباره جهان که شامل فلسفه هم میشود محصول کوشش جمعی بشر است. که نظم خاص منطقی یافته است.
گرایشهای معنوی و والای بشر ، زاده ایمان واعتقاد و دلبستگیهای او به برخی حقایق در این جهان است. که آن حقایق ، هم ماورایفردی است. ، عام و شامل است. ، و هم ماورای مادی است. ، یعنی از نوع نفع و سود نیستاینگونه ایمانها و دلبستگیها ، به نوبه خود ، مولود برخی جهان بینیها و جهانشناسیها است. که یا از طرف پیامبران الهی به بشر عرضه شده است. و یا برخی فلاسفه خواست.هاند نوعی تفکر عرضه نمایند که ایمانزا وآرمان خیز بوده باشد
11
به هر حال گرایشهای والا و معنوی و فوق حیوانی انسان آنگاه که پایه و زیربنای اعتقادی و فکریپیدا کند نام " ایمان " به خود میگیرد
پس نتیجه میگیریم که تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر که ملاک " انسانیت " او است. و انسانیتوابسته به آن است. ، علم و ایمان است.
درباره امتیاز انسان از جانداران دیگر سخن فراوان گفته شده است. برخی منکر امتیاز اساسی میان این نوع و سایر انواع هستند ، تفاوت آگاهی و شناخت انسان با حیوان را از قبیلتفاوت کمی و حداکثر تفاوت کیفی میدانند ، نه تفاوت ماهوی همه آن شگفتیها واهمیتها و عظمتها که نظر فلاسفه بزرگ شرق و غرب را سخت درباره مساله شناخت درانسان جلب کرده است. ، چندان مورد توجه این گروه واقع نشده است.
این گروه انسان را از نظر خواست.هها و مطلوبها نیز یک حیوان تمامعیار میدانند بدون کوچکترین تفاوتی از این نظر 1 برخیدیگر تفاوت او را در جان داشتن میدانند ، یعنی معتقدند جاندار و ذی حیات منحصر به انسان است.، حیوانات دیگر نه احساس دارند و نه میل و نه درد و نه لذت ، ماشینهاییبیجاناند شبیه جاندار تنها موجود جاندار انسان است. ، پس تعریف حقیقی او آن است.که موجودی است. جاندار 2 دیگر اندیشمندان که انسان را تنها جاندار جهاننمیدانند و به امتیازات اساسی میان او و سایر جانداران قائلند
پاورقی : . 1 هابز ازفلاسفه معروف انگلستان چنین نظری درباره انسان دارد
. 2 نظریه معروف دکارت
12
هر گروهی به یکی از مختصات و امتیازات انسان توجه کردهاند از این رو انسان با تعبیرها وتعریفهای مختلف و متفاوتی تعریف شده است. از قبیل : حیوان ناطق تعقل کننده ، مطلق طلب ، لایتناهی ، آرمانخواه ، ارزشجو ، حیوان ماوراء الطبیعی ، سیری ناپذیر ، غیرمعین ، متعهد و مسؤول ، آیندهنگر ، آزاد و مختار ، عصیانگر ، اجتماعی ، خواست.ارنظم ، خواست.ار زیبایی ، خواست.ار عدالت ، دو چهره ، عاشق ، مکلف ، صاحب وجدان ، دوضمیری ، آفریننده و خلاق ، تنها ، مضطرب ، عقیده پرست ، ابزارساز ، ماورا جو، تخیل آفرین ، معنوی ، دروازه معنویت ، و . .
بدیهی است. که هر یک از این امتیازات به جای خود صحیح است. اما شاید اگر بخواهیم تعبیری بیاوریم که جامع تفاوتهایاساسی باشد همان به که از علم و ایمان یاد کنیم و بگوئیم انسان حیوانی است. که با دوامتیاز " علم و ایمان " از دیگر جانداران امتیاز یافته است.
آیا انسانیت رو بناست. ؟
دانستیم که انسان نوعی حیوان است. ، از این رومشترکات زیادی با سایر جانداران دارد ، در عین حال یک سلسله امتیازات اساسی ، او را ازسایر جانداران متمایز ساخته است.
وجوه مشترک انسان با حیوان ، و وجوه امتیاز اواز حیوان سبب شده که انسان دارای دو زندگی باشد ، زندگی حیوانی و زندگی انسانی ، وبه تعبیر دیگر زندگی مادی و زندگی فرهنگی
13
اینجا مسالهای مطرح است. آن اینکه چه رابطهای میان حیوانیت انسان و انسانیت او ، میان زندگیحیوانی او و زندگی انسانی او ، میان زندگی مادی و زندگی فرهنگی و روحانی او وجوددارد ؟ آیا یکی از این دو ، اصل است. و دیگری فرع ؟ یکی اساس است. و دیگریانعکاسی از او ؟ یکی زیر بناست. و دیگری روبنا ؟ آیا زندگی مادی زیربنا و زندگی فرهنگیروبناست. ؟ آیا حیوانیت انسان زیربنا و انسانیت او روبناست. ؟ آنچه امروز مطرح است.جنبه جامعه شناسانه دارد نه جنبه روانشناسانه ، از دیدگاه جامعه شناسی مطرحمیشود و نه از دیدگاه روانشناسی ، و از این رو شکل بحث به این صورت است. که درمیان نهادهای اجتماعی آیا نهاد اقتصادی که مربوط به تولید و روابط تولیدی است. اصلو زیربنا ، و سایر نهادهای اجتماعی ، بالاخص نهادهائی که انسانیت انسان در آنهاتجلی یافته است. ،همگی فرع و روبنا و انعکاسی از نهاد اقتصادی است. ؟ آیا علم و فلسفه و ادب و دین و حقوق و اخلاق و هنر در هر دورهای مظاهری از واقعیتهای اقتصادی بودهو از خود به هیچ وجه اصالتی ندارد ؟ آری آنچه مطرح است. به این شکل مطرح است. اماخواهناخواه این بحث جامعه شناسی نتیجهای روانشناسانه پیدا میکند ، و هم به بحثیفلسفی درباره انسان و واقعیت و اصالت آن که امروز به نام اصالت انسان یا اومانیسمخوانده میشود کشیده میشود ، و آن اینکه انسانیت انسان به هیچ وجه اصالت ندارد ،تنها حیوانیتش اصالت دارد و بس ، انسان از اصالتی به نام انسانیت در برابر حیوانیتخویش برخوردار نیست یعنی نظر همان گروه تایید میشود که منکر یک تمایز اساسی میانانسان و حیواناند
14
طبق این نظریه نه تنها اصالت گرایشهای انسانی ، اعم از حقیقت گرائی ، خیرگرائی ، زیبائیگرائی و خداگرائی نفی میشود ، اصالت واقعگرائی از دید انسان درباره جهان و واقعیت نیزنفی میشود زیرا هیچ دیدی نمیتواند فقط " دید " باشد ، بیطرفانهباشد ، هر دیدی یک گرایش خاص مادی را منعکس میکند و جزاین نمیتواند باشد
عجب این است. که برخی از مکاتب که چنین نظر میدهند ، در همانحال از انسانیت و انسانگرائی و اومانیسم دم میزنند !حقیقت این است. که سیر تکاملی انسان از حیوانیتآغاز میشود و به سوی انسانیت کمال مییابد این اصل ، همدرباره فرد صدق میکند و هم درباره جامعه انسان در آغاز وجود خویش جسمی مادی است. ، با حرکت تکاملی جوهری تبدیل به روح یا جوهرروحانی میشود " روح انسان " در دامن جسم او زائیده میشود و تکامل مییابد و بهاست.قلال میرسد حیوانیت انسان نیز به منزله لانه و آشیانهای است. که انسانیت او دراو " رشد " مییابد و متکامل میشود همانطور که خاصیت تکامل است. که موجودمتکامل به هر نسبت که تکامل پیدا میکند مستقل و قائم به ذات و حاکم و مؤثر بر محیط خودمیشود انسانیت انسان چه در فرد و چه در جامعه ، به هر نسبت تکامل پیدا کند، به سوی است.قلال و حاکمیت بر سایر جنبهها گام بر میدارد یک فرد انسانتکامل یافته فردی است. که بر محیط بیرونی و درونی خود تسلط نسبی دارد فرد تکامل یافتهیعنی وارسته از محکومیت محیط بیرونی و درونی ، و وابسته به عقیده و ایمان
15
تکامل جامعه نیز عینا به همان صورت رخ میدهد که تکامل روح در دامن جسم و تکامل انسانیت" فرد " در دامن حیوانیت او صورت میگیرد
نطفه جامعه بشری بیشتر با نهادهای اقتصادی بسته میشود جنبههای فرهنگی و معنوی جامعه بمنزله روح جامعه است. همانطور کهمیان جسم و روح تاثیر متقابل هست ، 1 میان روح جامعه و اندام آن یعنی میان نهادهایمعنوی و نهادهای مادی آن چنین رابطهای برقرار هست همانطور که سیر تکاملی فردبه سوی آزادی و است.قلال و حاکمیت بیشتر روح است. ، سیر تکاملی جامعه نیز چنین است.یعنی جامعه انسانی هر اندازه متکاملتر بشود ، حیات فرهنگی ، است.قلال و حاکمیتبیشتری بر حیات مادی آن پیدا میکند انسان آینده ، حیوان فرهنگی است. نه حیواناقتصادی انسان آینده ،انسان عقیده و ایمان و مسلک است. نه انسان شکم و دامن
البته این به آن معنی نیست که جامعه بشر با یکجبر و ضرورت ، قدم به قدم و روی خط مستقیم به سوی کمال ارزشهای انسانی حرکت میکندو همواره جامعه انسان در هر مرحله از زمان از این نظر نسبت به مرحله پیشین یکگام جلوتر است. ممکن است. بشر ، دورهای از زندگی اجتماعی را طی کند که با همه پیشرفتهای
پاورقی : 1 حکماء اسلامی ،اصلی در رابطه متقابل روح و بدن دارند که با این عبارتبیان میشود : " النفس و البدن یتعا کسان ایجابا و اعدادا "
16
فنی و تکنیکی ، از نظر معنویات انسانی نسبت به گذشتهاش مرحله یا مراحلی به انحطاط کشیدهشده باشد همچنانکه امروز نسبت به بشر قرن ما گفته میشود
بلکه به این معنی است. که بشر در مجموع حرکات خود ، هم ازنظر مادی و هم از نظر معنوی رو به پیش است. حرکت تکاملی بشر از نظر معنوی یک حرکتیکنواخت روی خط مستقیم نیست ، حرکتی است. که گاهی انحراف به راست. یا به چپ دارد ، توقفو احیانا بازگشت دارد ، ولی در مجموع خود یک حرکت پیشرو و تکاملی است. این است. کهمیگوئیم انسان آینده حیوان فرهنگی است. نه حیوان اقتصادی ، انسان آینده انسان عقیده و ایمان است. نه انسان شکم و دامن
طبق این نظریه ، جنبه انسانی انسان به علتاصالتش ، همراه و بلکه مقدم بر تکامل ابزارهای تولیدیش تکامل یافته و بر اثر تکامل، تدریجا از وابستگیش و تاثیر پذیریش از محیط طبیعی و اجتماعی کاست.ه و بروارستگیش که مساوی است. با وابستگی به عقیده و آرمان و مسلک و ایدئولوژی ، و نیز تاثیر بخشیش بر روی محیط طبیعی و اجتماعی افزوده است.و در آینده هر چه بیشتر به آزادی کامل معنوی یعنی است.قلال و وابستگی به عقیدهو ایمان و ایدئولوژی خواهد رسید انسان در گذشته با اینکه از مواهب طبیعت ومواهب وجود خود کمتر بهرهمند بوده ، بیشتر اسیر و برده طبیعت و هم اسیر و بردهحیوانیت خود بوده ، اماانسان آینده در عین اینکه از طبیعت و از مواهب وجود خود بیشتر بهرهبرداری خواهد کرد ، از اسارت طبیت و از اسارت قوای حیوانی خود بالنسبهآزادتر و بر حاکمیت خود بر خود و بر طبیعت خواهد افزود
17
بنابراین نظر ، واقعیت انسانی ، هر چند همراه و در دامن تکامل حیوانی و مادی او رخمینماید ، به هیچ وجه سایه و انعکاس و تابعی از تکامل مادی او نیست ، خود واقعیتی است.مستقل و تکامل یابنده ، همانطور که از جنبههای مادی اثر میپذیرد ، در آنها تاثیرمیکند تعیین کننده سرنوشت نهائی انسان سیر تکاملی اصیل فرهنگی او و واقعیت اصیلانسانی او است. نه سیر تکاملی ابزار تولید این واقعیت اصیل انسانیت انسان است. کهبه حرکت خود ادامه میدهد و ابزار تولید را همراه سایر شؤون دیگر زندگی متکاملمیکند ، نه اینکه ابزار تولید خود به خود متکامل میشود و انسانیت انسان بهمانند ابزاری توجیه کننده نظام تولیدی ، تحول و تغییر میپذیرد ، و از این رو نامتکامل را دارد که توجیه کننده نظام تولیدی متکاملتری است.
18
رابطه علم و ایمان
رابطه انسانیت انسان و حیوانیت او ، به عبارت دیگررابطه زندگی فرهنگی و معنوی انسان را با زندگی مادی او دانستیم روشن شد انسانیت درانسان اصالت و است.قلال دارد ، صرفا انعکاسی از زندگی حیوانی او نیست و هم معلومشد که علم و ایمان دو رکن از ارکان اساسی انسانیت انسان است. اکنون میخواهیمببینیم این دو رکن و این دو وجهه انسانیت ، خود با یکدیگر چه رابطهای دارند یامیتوانند داشته باشند . متاسفانه در جهان مسیحیت ، به واسطه برخی قسمتهای تحریفی عهدعتیق تورات اندیشهای در اذهان رسوخ یافته است. که هم برای علم گران تمام شده و هم برای ایمان آن اندیشه ، اندیشه تضادعلم و ایمان است. ریشه اصلی این اندیشه همان است. که در
19
"عهد عتیق " سفر پیدایش آمده است.
در باب دوم آیه 16 و 17 سفر پیدایش درباره آدم و بهشت و شجره ممنوعه چنین آمده است. : " خداوند ، آدم را امر فرموده گفت : از همهدرختان باغ بی ممانعت بخور ، اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزی که از آنخوردی هر آینه خواهی مرد " در آیات 1 - 8 از باب سوم میگوید : " و ماراز همه حیوانات صحرا که خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن حوا گفت : آیا خدا حقیقتا گفته است. که از همه درختان باغ نخورید زنبه مار گفت از میوه درختان باغ میخوریم لکن از میوه درختی که در وسط باغ است.خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس نکنید مبادا بمیرید مار به زن گفت هر آینه نخواهیدمرد بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خداعارف نیک و بد خواهید بود و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکو است. و به نظرخوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا ، پس ، از میوهاش گرفته بخورد و به شوهر خودنیز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند پسبرگهای انجیر دوخته ، سترها برای خویشتن ساختند
در آیه 23 از همین باب میگوید : " و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل یکیاز ما شده است. که عارف نیک و بد گردیده اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درختحیات نیز گرفته بخورد و تا به ابد زنده ماند "
20
طبق این برداشت از انسان و خدا و آگاهی و عصیان ، امر خدا دین این است. که انسان عارف نیک وبد نگردد و آگاه نشود ، شجره ممنوعه ، شجره آگاهی است. ، انسان با عصیان و تمردامر خدا با سرپیچی از تعلیمات شرایع وپیامبران به آگاهی و معرفت میرسد و بههمین دلیل از بهشت خدا رانده میشود
بر اساس این برداشت ، همه وسوسهها ، وسوسه آگاهی است. ، پس شیطان وسوسهگر ، همان عقل است.
برای ما مسلمانان که از قرآن آموختهایم خداوند همه اسماء حقایق را به آدم آموخت و آنگاه فرشتگان را امر فرمود که آدم را سجده کنند و شیطان ازآن جهت رانده درگاه شد که بر خلیفه الله آگاه به حقایق سجده نکرد ، و سنت به ماآموخته است. که شجره ممنوعه ، طمع ، حرص و چیزی از این مقوله بود یعنی چیزی که بهحیوانیت آدم مربوط میشد نه به انسانیت او ، و شیطان وسوسهگر همواره بر ضد عقلو مطابق هوای نفس حیوانی وسوسه میکند و آنچه در وجود انسان مظهر شیطان است. ،نفس اماره است. نه عقل آدمی ، آری برای ما که چنین آموختهایم ، آنچه در سفرپیدایش میبینیم سخت شگفتآور است.
همین برداشت است. که تاریخ تمدن اروپا را درهزار و پانصد سال اخیر به عصر ایمان و عصر علم تقسیم میکند ، و علم و ایمان رادر مقابل یکدیگر قرار میدهد ، در صورتی که تاریخ تمدن اسلامی تقسیم میشود به عصرشکوفائی که عصر علم و ایمان است. ، و عصر انحطاط که علم و ایمان تواما انحطاطیافتهاند ما مسلمانان باید خود را از این برداشت غلط که خسارتهای جبران ناپذیر برعلم و بر ایمان ، و بر انسانیت وارد کرد بر کنار بداریم و کورکورانه تضاد علم
21
و ایمان را امری مسلم تلقی نکنیم
ما اکنون میخواهیم با یک بینش تحلیلی وارد این مساله بشویم و بادیدی عالمانه به بحث بپردازیم که آیا واقعا این دو وجهه و دو پایهانسانیت هر یک به دورهای و عصری تعلق دارد ؟ آیا انسان محکوم است. که همیشه نیمهانسان بماند و در هر دورهای فقط نیمی از انسانیت را داشته باشد ؟ آیا همیشه محکوم بهیکی از دو نوع بدبختی است. : بدبختیهای ناشی از جهل و نادانی ، و بدبختیهای ناشی ازبی ایمانی
بعدا روشن خواهد شد که هر ایمانی ، خواهناخواه ، بر یک تفکر خاص ویک برداشت ویژه از جهان و هستی مبتنی است. ، و بدون شک بسیاری از برداشتها وتفسیرها درباره جهان ، هر چند میتواند مبنای یک ایمان و دلبستگی واقع شود ، با اصولمنطقی و علمی سازگار نیست و ناچار طرد شدنی است. سخن در این نیست ، سخن در این است.که آیا نوعی تفکر و برداشت از جهان و نوعی تفسیر از هستی وجود دارد که هم ازناحیه علم و فلسفه و منطق حمایت شود و هم بتواند زیربنائی است.وار برای ایمانیسعادتبخش باشد ؟ اگر روشن شد که چنین برداشت و تفکر و جهان بینیئی وجود دارد پس انسانمحکوم به یکی از دو بدبختی نیست
در رابطه علم و ایمان از دو ناحیه میتوان سخن گفت : یکی اینکه آیا تفسیر و برداشتی که ایمانزا و آرمانخیز باشد و در عین حال موردتایید منطق باشد وجود دارد یا تمام تفکراتی که علم و فلسفه به ما میدهد همه بر ضدایمانها و دلبستگیها و امیدها و خوشبینیها است. ؟
22
این همان مسالهای است. که بعدا تحت عنوان جهان بینی درباره آن گفتگو خواهیم کرد
ناحیه دیگر ، ناحیه تاثیرات علم از یک طرف ، وایمان از طرف دیگر بر روی انسان است. آیا علم به چیزی میخواند و ایمان به چیزدیگری ضد آن ؟ علم ، ما را به گونهای میخواهد بسازد و ایمان به گونهای مخالف آن؟ علم ما را به سویی میبرد و ایمان به سویی دیگر ؟ یا علم و ایمان متمم و مکملیکدیگرند ، علم نیمی از ما را میسازد و ایمان نیمی دیگر را هماهنگ با آن ؟ پسببینیم علم به ما چه میدهد و ایمان چه ؟ علم به ما روشنائی و توانائی میبخشد و ایمانعشق و امید و گرمی ، علم ابزار میسازد و ایمان مقصد ، علم سرعت میدهد و ایمانجهت ، علم توانستن است. و ایمان خوب خواست.ن ، علم مینمایاند که چه هست وایمان الهام میبخشد که چه باید کرد ، علم انقلاب برون است. و ایمان انقلاب درون ، علمجهان را جهان آدمی میکند و ایمان روان را روان آدمیت میسازد ، علم وجود انسانرا به صورت افقی گسترش میدهد و ایمان به شکل عمودی بالا میبرد ، علم طبیعت ساز است.و ایمان انسان ساز هم علم به انسان نیرو میدهد ، هم ایمان ، اما علم نیرویمنفصل میدهد و ایمان نیروی متصل علم زیبائی است. و ایمان هم زیبائی است. علم زیبائی عقلاست. و ایمان زیبائی روح ، علم زیبائی اندیشه است. و ایمان زیبائی احساس هم علمبه انسان امنیت میبخشد و هم ایمان علم امنیت برونی میدهد و ایمان امنیت درونیعلم در مقابل هجوم بیماریها ، سیلها ، زلزلهها ، طوفانها ، ایمنی میدهد ،
23
و ایمان در مقابل اضطرابها ، تنهائیها ، احساس بی پناهیها ، پوچانگاریها علم جهان را با انسان سازگار میکند و ایمان انسان را باخودش
نیاز انسان به علم و ایمان تواما ، سخت توجه اندیشمندان را اعم از مذهبیو غیر مذهبی برانگیخته است.
علامه محمد اقبال لاهوری میگوید : بشریت امروز بهسه چیز نیازمند است. : تعبیری روحانی از جهان ، آزادی روحانی فرد ، و اصولی اساسیو دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند شک نیستکه اروپای جدید ، دستگاههای اندیشهای و مثالی در این رشتهها تاسیس کرده است. ،ولی تجربه نشان میدهد که حقیقتی که از راه عقل محض به دست آید ، نمیتواند آنحرارت اعتقاد زندهای را داشته باشد که تنها با الهام شخصی حاصل میشود به همین دلیل است.که عقل محض چندان تاثیری در نوع بشر نکرده ، در صورتی که دین ، پیوسته مایهارتقای افراد و تغییر شکل جوامع بشری بوده مثالیگری اروپا هرگز به صورت عاملزندهای در حیات آن نیامده و نتیجه آن من سرگردانی است. که در میان دموکراسیهایناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود میپردازد که کار آنها منحصرا بهرهکشی از درویشانبه سود توانگران است. سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگترین مانع در راهپیشرفت اخلاق بشریت است. از طرف دیگر مسلمانان مالک اندیشهها و کمال مطلوبهائی مطلق ، مبنی بر وحیی میباشند که چون ازدرونیترین ژرفای زندگی بیان میشود ، به ظاهری بودن آن رنگ باطنی میدهد برای فرد مسلمانشالوده روحانی زندگی ، امری اعتقادی است. و برای دفاع از این اعتقاد به آسانی جانخود را فدا میکند 1
24
ویلدورانت نویسنده معروف " تاریختمدن " با اینکه غیر مذهبی است. میگوید : اختلاف دنیای قدیم با دنیای ماشینی جدید فقط در وسائل است. نه در مقاصد چه خواهید گفت اگر همهپیشرفتهای ما ، تنها اصلاح روشها و وسائل باشد نه بهبود غایات و مقاصد ؟ 2
هم او میگوید : ثروت خستگی آور است. ، عقلو حکمت نور ضعیف سردی است. ، اما عشق است. که با داداری خارج از حدود بیان ، دلهارا گرم میکند 3
امروز غالبا دریافتهاند که سیانتیسم علم گرائی محض و تربیت علمی خالص ، از ساختن انسان تمام ناتوان است. ، تربیت علمی خالص ، نیمه انسان میسازد نه انسان تمام محصول اینتربیت ، ماده خام انسان است. نه انسان ساخته شده انسان توانا و قدرتمند میسازد نهانسان با فضیلت انسان تک ساحتی میسازد نه انسان چند ساحتی امروز همه دریافتهاندکه عصر علم محض به پایان رسیده است. و یک خلاء آرمانی جامعهها را تهدید میکندبرخی میخواهند این خلاء را با فلسفه محض پر کنند بعضی دست به دامن ادبیات و هنر و علومانسانی شدهاند در کشور ما نیز کم و بیش
پاورقی : . 1 احیای فکردینی در اسلام ، ترجمه احمد آرام صفحه .203. 2 لذات فلسفه ، صفحه. 292 . 3لذات فلسفه ، صفحه . 135
25
پیشنهاد فرهنگ انسانگرا و مخصوصا ادبیات عرفانی از قبیل ادبیات مولوی و سعدی و حافظ برایپرکردن این خلاء معنوی و آرمانی مطرح است. ، غافل از اینکه این ادبیات روح و جاذبهخود را از مذهب گرفته است. روح انسانگرائی این ادبیات همان روح مذهبی اسلامی است.وگرنه چرا برخی ادبیات نوین امروزی با همه تظاهر به انسانگرائی اینهمه سرد و بی روحو بی جاذبه است. ؟ !محتوای انسانی ادبیات عرفانی ما ناشی از نوعی تفکر درباره جهان و انسان است. که همان تفکر اسلامی است. اگر روح اسلامی را از این شاهکارهای ادبیبگیریم تفالهای و اندام مردهای بیش باقی نمیماند
ویلدورانت از کسانی است. که این خلاء را حس میکند و ادبیات و فلسفه وهنر را برای پرکردن آن پیشنهاد میکند
میگوید : ضرر و خسرانی که متوجه مدارس و دانشگاههای ما است. ، بیشتر ، از نظریهتربیتی اسپنسر 1 است. که تربیت را سازگار کردن انسان با محیط خود تعریف کرده است. اینتعریف ، مرده و مکانیکی است. و از فلسفه " برتری مکانیک " برخاست.هاست. ، و هر ذهن و روح خلاق از آن متنفر است. نتیجه این شده که مدارس ما از علوم نظری ومکانیکی پرشده است. ، واز موضوعات ادبیات و تاریخ و فلسفه و هنر که به قول خودشان بی فائده است. خالی مانده است. تربیتی که فقط علمی باشد محصولش جز ابزار چیزی نیست ،شخص را از زیبائی بیگانه میسازد و او را از حکمت جدا میکند برای دنیا بهتر آن بود کهاسپنسر کتابی نمینوشت 2
پاورقی : . 1 فیلسوف معروفانگلیسی قرن نوزدهم
. 2 لذات فلسفه ، صفحه . 206
26
عجبا با اینکه ویلدورانت اعتراف میکند که خلاء موجود در درجه اول یک " خلاء آرمانی" است. ، خلاء است. در ناحیه مقاصد و غایات و آرمانها ، خلاء است. که به پوچیگرائی منتهیشده است. ، با اینکه تصدیق میکند که این خلاء ، خلاء نوعی تفکر و نوعی ایمان بهمقاصد و اهداف انسانی است. ، با همه اینها میپندارد که با هر نوع معنویتی هر چنداز حدود قوه تخیل تجاوز نکند چاره پذیر است. ، میپندارد سرگرمی به تاریخ و هنر وزیبائی و شعر و موسیقی قادر است. چنین خلاء را که از عمق فطرت آرمانخواه و کمالمطلوب جوی انسان ناشی میشود پرکند
جانشینی علم و ایمان
دانستیم که علم و ایمان نه تنها با یکدیگر تضادیندارند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند اکنون پرسش دیگری مطرح است. : آیا ممکن است. ایندو جاییکدیگر را پر کنند ؟ پس از آنکه شناختیم نقش علم چیست و نقش ایمان چیست ، نیازچندانی به طرح و پاسخ این پرسش نیست بدیهی است. که نه علم میتواند جانشین ایمانگردد که علاوه بر روشنائی و توانائی ، عشق و امید ببخشد ، سطح خواست.ههای ما راارتقاء دهد و علاوه بر اینکه ما را در رسیدن به مقاصد و هدفها و در پیمودن راه بهسوی آن مقاصد و اهداف مدد میدهد ، مقاصد و آرمانها و خواست.ههائی از ما را کهبه حکم طبیعت و غریزه بر محور فردیت و خودخواهی است. از ما بگیرد و در عوض ،
27
مقاصد و آرمانهایی به ما بدهد بر محور عشق و علاقههای معنوی و روحانی ، و علاوه بر اینکهابزاری است. در دست ما جوهر و ماهیت ما را دگرگون سازد ، و نه ایمان میتواند جانشینعلم گردد ، طبیعت را به ما بشناساند ، قوانین آن را بر ما مکشوف سازد و خود مارا به ما بشناساند
تجربههای تاریخی نشان داده است. که جدائی علم وایمان خسارتهای غیر قابل جبران به بارآورده است. ایمان را در پرتو علم باید شناخت ایماندر روشنائی علم از خرافات دور میماند با دور افتادن علم از ایمان ، ایمان به جمودو تعصب کور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جائی نبردن تبدیل میشود آنجا کهعلم و معرفت نیست ، ایمان مؤمنان نادان وسیلهای میشود در دست منافقان زیرک کهنمونهاش را در خوارج صدر اسلام و در دورههای بعد به اشکال مختلف دیده و میبینیم
علم بدون ایمان نیز تیغی است. در کفزنگی مست ، چراغی است. در نیمه شب در دست دزد برای گزیدهتر بردن کالا این است.که انسان عالم بی ایمان امروز ، با انسان جاهل بی ایمان دیروز ، از نظر طبیعتو ماهیت رفتارها و کردارها کوچکترین تفاوتی ندارد چه تفاوتی هست میان چرچیلها وجانسونها و نیکسونها و است.الینهای امروز با فرعونها و چنگیزها و آتیلاهای دیروز؟ ممکن است. گفته شود مگر نه این است. که علم ، هم روشنائی است. و هم توانائی؟ روشنائی و توانائی بودن علم اختصاص به جهان بیرون ندارد ، جهان درون ما رانیز بر ما روشن میکند و به ما مینمایاند و در نتیجه ما را بر تغییر جهان درون نیزتوانا میسازد پس علم ، هم میتواند جهان را بسازد و هم انسان را ، پس هم کارخودشرا انجام میدهد جهانسازی و هم کار ایمان را انسانسازی پاسخ این است. کههمه اینها صحیح است. ،
28
اما نکته اساسی این است. که قدرت و توانائی علم ، از نوع قدرت و توانائی ابزار است. ، یعنی بستگیدارد به اراده و فرمان انسان انسان در هر ناحیه بخواهد کاری انجام دهد با ابزار علمبهتر میتواند انجام دهد ، این است. که میگوییم علم بهترین مدد کار انسان است.برای وصول به مقاصد و پیمودن راههائی که انسان برای طی کردن انتخاب کرده است.
اما سخن در جای دیگر است. ، سخن در این است. کهانسان پیش از آن که ابزار را به کار اندازد مقصد را در نظر گرفته است. ابزارهاهمواره در طریق مقصدها است.خدام میشوند مقصدها از کجا پیدا شده است. ؟ انسان به حکماینکه از روی طبع ، حیوان است. و به صورت اکتسابی انسان ، یعنی است.عدادهای انسانیانسان تدریجا در پرتو ایمان باید پرورش یابد ، به طبع خود به سوی مقاصد طبیعی حیوانیفردی مادی خود خواهانه خود حرکت میکند و ابزارها را در همین طریق مورد بهرهبرداریقرار میدهد از این رو نیازمند نیروئی است. که ابزار انسان و مقصد انسان نباشدبلکه انسان را مانند ابزاری در جهت خود سوق دهد نیازمند به نیروئی است. که انسان رااز درون منفجر سازد و است.عدادهای نهانی او را به فعلیت برساند نیازمند به قدرتی است.که بتواند انقلابی در ضمیرش ایجاد کند ، به او جهت تازه بدهد این کاری است.که از علم و کشف قوانین حاکم بر طبیعت و بر انسان ، ساخته نیست اینگونه تاثیر مولودتقدس یافتن و گرانبها شدن برخی ارزشها در روح آدمی است. و آن خود مولود یک سلسلهگرایشهای متعالی در انسان است. .
29
که آن گرایشها به نوبه خود ناشی از برداشتی خاص و طرز تفکری خاص درباره جهان و انسان است.که نه در لابراتوارها میتوان به آن دست یافت و نه از محتوای قیاسها و است.دلالهاآن برداشتها همانهاست. که در آینده توضیح خواهیم داد که از دسترس علم بیرون است.
تاریخ گذشته و حال نشان داده که تفکیکعلم و ایمان از یکدیگر چه نتایجی به بار میآورد آنجا که ایمان بوده و علم نبوده است.مساعی بشر دوستانه افراد صرف اموری شده که نتیجه زیاد و احیانا نتیجه خوب به بارنیاورده است. و گاهی منشا تعصبها و جمودها و احیانا کشمکشهای زیانبار شده است.تاریخ گذشته بشر پر است. از اینگونه امور
آنجا که علم بوده و جای ایمان خالی مانده است. مانند برخی جوامع عصر حاضر ، تمامقدرت علمی صرف خودخواهیها و خودپرستیها ، افزون طلبیها ، برتری طلبیها ، است.ثمارها، است.عبادها ، نیرنگها و نیرنگ بازیها شده است.
دو سه قرن گذشته را میتوان دوره پرستش علم و گریز از ایماندانست دانشمندان بسیاری معتقد شدند که همه مشکلات بشر با سرانگشت علم گشودهخواهد شد ، ولی تجربه خلاف آن را ثابت کرد امروز دیگر اندیشمندی یافت نمیشود کهنیاز انسان را به نوعی ایمان ولو ایمان غیر مذهبی که به هر حال امری ماورا علم است.انکار کند
برتراندراسل با آنکه گرایشهای مادی دارد اعتراف میکند که : کاری کهمنظور آن فقط در آمد باشد ، نتیجه مفیدی بار نخواهد آورد برای چنین نتیجهایباید کاری پیشه کرد که در آن
" ایمان " به یک فرد ، به یک مرام ، به یک غایت نهفته باشد 1
30
امروز ماتریالیستها هم ناچارند مدعی شوند که ما از جنبه فلسفی ماتریالیست و از جنبه اخلاقیایدهآلیست میباشیم ، یعنی از جنبه نظری ، مادی و از جنبه عملی و آرمانی ،معنوی هستیم 2 اینکه چگونه ممکن است. انسان نظرا مادی باشد و عملا معنوی ، مشکلی است.که خود مادیین باید بدان پاسخ بگویند
جورج سارتن ، دانشمند مشهور جهانی و نویسنده کتاب معروف " تاریخعلم " در کتاب " شش بال " نارسائی و ناتوانی علم را در انسانی ساختن روابط بشر و نیاز فوری انسان را به نیروی ایمان چنین بیانمیکند : علم در بعضی زمینهها ترقیات عظیم و شگفت کرده است. ولی در زمینههای دیگرمثلا سیاست. ملی یا بینالمللی که مربوط است. به روابط افراد انسان با یکدیگر ، هنوزخود را ریشخند میکنیم
جورج سارتن اعتراف دارد که ایمانی که مورد نیاز انسان است. ایماندینی و مذهبی است. وی درباره نیاز انسان به مثلث " هنر و دین و علم" چنین میگوید : هنر ،زیبائی را آشکار میسازد و همین جهت مایه شادی زندگی میشود دین محبت میآورد و موسیقی زندگی است. علم با حق و راست.ی و عقل سر و کار دارد و مایههوشیاری نوع بشر
پاورقی : . 1 زناشوئی واخلاق
. 2 ژرژپولیتسر ، اصول مقدماتی فلسفه
31
میشود به هر سه اینها نیازمندیم ، هم به هنر ، هم به دین ، هم به علم علم به صورت مطلقیبرای زندگی لازم است. ولی هرگز به تنهائی کافی نیست 1
پاورقی : . 1 شش بال ، صفحه. 305
32
از مباحث پیش روشن شد که انسان نمیتواند بدون داشتن ایدهو آرمان و ایمان ، زندگی سالم داشته باشد و یا کاری مفید و ثمر بخش برای بشریت وتمدن بشری انجام دهد انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان ، یا به صورت موجودی غرق درخودخواهی در میآید که هیچوقت از لاک منافع فردی خارج نمیشود ، و یا به صورتموجودی مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگی در مسائل اخلاقی و اجتماعی نمیداندانسان دائما با مسائل اخلاقی و اجتماعی برخورد مینماید و ناچار باید عکس العملخاصی در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانی پیوستهباشد تکلیفش روشن است. ، و اما اگر مکتب و آئینی تکلیفش را روشن نکرده باشد هموارهمردد و سر میبرد ، گاهی به این سو کشیده میشود و گاهی به آن سو ، موجودی میگردد ناهماهنگ آری ، در اصل ضرورت پیوستن به یک مکتب و یک ایده تردیدی نیست
33
آن چیزی که لازم است. مورد توجه واقع شود این است. که تنها ایمان مذهبی قادر است. که انسان رابه صورت یک " مؤمن " واقعی در آورد ، هم خودخواهی و خودپرستی را تحت الشعاعایمان و عقیده و مسلک قرار دهد ، و هم نوعی " تعبد " و " تسلیم "در فرد ایجاد کند به طوری که انسان در کوچکترین مسئلهای کهمکتب عرضه میدارد به خود تردید راه ندهد ، و هم آن را به صورت یک شیء عزیز و محبوبو گرانبها در آورد در حدی که زندگی بدون آن برایش هیچ و پوچ و بی معنی باشد ، و بانوعی غیرت و تعصب از آن حمایت کند
گرایشهای ایمانی مذهبی موجب آن است. کهانسان تلاشهائی علی رغم گرایشهای طبیعی فردی انجام دهد و احیانا هستی و حیثیت خود رادر راه ایمان خویش فدا سازد این در صورتی میسر است. که ایده انسان جنبه تقدس پیداکند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد تنها نیروی مذهبی است. که قادر است.به ایدهها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جاری سازد
گاهی افرادی نه از راه ایده و عقیده مذهبی بلکه تحت فشار عقدهها ، کینه توزیها ، انتقام گیریها و بالاخره به صورت عکسالعمل شدید در برابر احساس فشارها و ستمها ، دست به فداکاری میزنند و از جان و مالو همه حیثیات خود میگذرند ، همچنانکه نظایرش را در گوشه و کنار جهان میبینیم
ولی تفاوت یک ایده مذهبی و غیر مذهبی این است. که آنجا که پای عقیده مذهبی بهمیان آید و به ایده قداست. ببخشد ،
34
فداکاریها از روی کمال رضایت و به طور طبیعی صورت میگیرد فرق است. میان کاری که از رویرضا و ایمان صورت گیرد که نوعی انتخاب است. ، با کاری که تحت تاثیر عقدهها و فشارهایناراحت کننده درونی صورت میگیرد که نوعی انفجار است.
ثانیا اگر جهان بینی انسان ، صرفا جهان بینی مادی و براساس انحصارواقعیت در محسوسات باشد ، هر گونه ایده پرستی و آرمانخواهی اجتماعی وانسانی برخلاف واقعیات محسوسی است. که انسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساسمیکند
آنچه نتیجه جهان بینی حسی است. خودپرستی است. نه ایده پرستی ایده پرستی اگر براساس یک جهان بینی که نتیجه منطقیاشآن ایده است. نباشد از حدود خیالپرستی تجاوز نمیکند ، یعنی انسان باید جهانی مجزااز واقعیتهای موجود در درون خود و از خیال خود بسازد و با همان خوش باشد ولی اگرایده پرستی ناشی از دین و مذهب باشد ، متکی به نوعی جهان بینی است. که نتیجهمنطقی آن جهان بینی پیروی از ایدهها و آرمانهای اجتماعی است. ایمان مذهبی پیوندی است.دوستانه میان انسان و جهان ، و به عبارت دیگر نوعی هماهنگی است. میان انسانو آرمانهای کلی جهان ، اما ایمان و آرمانهای غیر مذهبی نوعی " بریدگی "از جهان و ساختن جهانی خیالی برای خود است. که به هیچ وجه از جهان بیرون حمایت نمیشود
ایمان مذهبی تنها یک سلسله تکالیف برای انسان علی رغم تمایلات طبیعی تعییننمیکند ، بلکه قیافه جهان را در نظر انسان تغییر میدهد ، عناصری علاوه بر عناصرمحسوس ، در ساختمان جهان ارائه میدهد ،
35
جهان خشک و سرد مکانیکی و مادی را به جهانی جاندار و ذی شعور و آگاه تبدیل میکند ایمان مذهبیتلقی انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون میسازد
ویلیام جیمس فیلسوف و روانشناس آمریکائی اوایل قرن بیستم میگوید :دنیائی که یک فکر مذهبی به ما عرضه میکند نه تنها همان دنیای مادی است. که قیافهآن عوض شده باشد بلکه در ساختمان آن عالم چیزهای بیشتری است. از آنچه یک نفر مادیمیتواند داشته باشد 1
گذشته از همه اینها گرایش به سوی حقایق و واقعیاتیمقدس و قابل پرستش ، در سرشت فرد فرد بشر هست انسان کانون یک سلسله تمایلات و است.عدادهایغیر مادی بالقوه است. که آماده پرورش است. تمایلات انسان منحصر به تمایلاتمادی نیست و گرایشهای معنوی صرفا تلقینی و اکتسابی نیست این حقیقتی است. که علم آنرا تایید میکند
ویلیام جیمس میگوید : هر قدر انگیزه و محرک میلهای ما از اینعالم سرچشمه گرفته باشد ، غالب میلها و آرزوهای ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته، چرا که غالب آنها با حسابهای مادی جور در نمیآید 2
این میلها چون وجود دارد باید پرورش یابد و اگردرست پرورش نیابد و مورد بهره برداری صحیح واقع نشود دریک مسیر انحرافی واقع میشود و زیانهای غیر قابل تصوری به بار میآورد ،
پاورقی : 1 و . 2 دین وروان
36
همچنانکه بت پرستیها ، انسان پرستیها ، طبیعت پرستیها و هزاران پرستشهای دیگر معلول همینجریان است.
اریک فروم میگوید : هیچکس نیست که نسبت به دینی نیازمند نباشد وحدودی برای جهت یابی و موضوعی برای دلبستگی خویش نخواهد او خود ممکن است. ازمجموعه معتقداتش به عنوان دین ، ممتاز از عقاید غیردینی آگاه نباشد ، و ممکن است.برعکس ، فکر کند که هیچ دینی ندارد و معنای دلبستگی خود را به غایاتی ظاهرا غیردینیمانند قدرت و پول یا کامیابی فقط نشانه علاقه به امور عملی و موافق مصلحت بداندمساله بر سر این نیست که انسان دین دارد یا ندارد بلکه این است. که کدام " دین" را دارد 1
مقصود این روانشناس این است. که انسان بدون تقدیس و بدون پرستشنمیتواند زندگی کند فرضا خدای یگانه را نشناسد و نپرستد ، چیزی دیگر را به عنوانحقیقت برتر خواهد ساخت و او را موضوع ایمان و پرستش خود قرار خواهد داد
پس چون ضرورت دارد بشر ایده و آرمان و ایمانیداشته باشد ، و از طرفی ایمان مذهبی تنها ایمانی است. که قادر است. بشر را زیر نفوذواقعی خود قرار دهد ، و از طرف دیگر انسان به حکم سرشت خویش در جستجوی چیزی است.که آن را تقدیس و پرستش کند ، تنها راه این است. که ایمان مذهبی را تقویت کنیم
قرآن کریم اولین کتابی است. که اولا در کمال صراحت ، ایمان مذهبی را نوعی هماهنگی با دستگاه آفرینش خوانده است. :
پاورقی : . 1 روانکاوی ودین
37
« ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فی السموات والارض » 1
آیا چیزدیگری جز دین خدا را جستجو میکنند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است. سر بر فرمان او است.
و ثانیا ایمان مذهبی را جزء سرشت انسانها معرفی کرده است. : « فاقم وجهکللدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها » 2
حقگرایانه روی خود را به سوی دین کن ، همان که سرشت خدائی است. کهمردم را بر آن سرشته است.