تعداد بازدید : 130380
تعداد نوشته ها : 233
تعداد نظرات : 16
ابر بارنده به دریا می گفت: گرنبارم تو کجا دریایی؟! در دلش خنده زنان دریا گفت: ابر بارنده تو خود هم از مایی
از مهم ترین کارهایی که به عنوان یک آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست که گهگاه به شادمانی دوران کودکی برگردید
این قانون طبیعت است که هیچ کس به تنهایی نمی تواند خوشبخت باشد بلکه خوشبختی و سعادت را باید در سعادت و خوشبختی دیگران جستجو کرد
همیشه در آرامش قدرت بیشتری احساس می شود تا در آشفتگی
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافیست.لازم نیست آنرا در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی.پرهایش را بزن خاطره ی پریدن با او کاری میکند که خودش را به اعماق دره ها پرت میکند
گذشته کتابی است که آن را باید بارها خواند و از آن تجربه آموخت. آینده کتابی است که اکنون توسط تو نوشته می شود پس بکوش تا آنچه را که می نگاری بعد از خواندنش لذت ببری
دیروز با یک دسته گل امده بود به دیدنم با یک نگاه مهربون همون نگاهی که سالها ارزو شو داشتم و از من دریغ می کرد گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم .. وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود
وقتی زندگی بخواهد کسی را فاسد کند آنجه را که او آرزویش را دارد در اختیارش قرار می دهد.
دوست داشتن مثه پاک کن یا ته مداد ها هستش ...!!..یا اونقدر دلت نمی یاد ازش استفاده کنی تا گم می شه...یا اونقدر گازش می گیری تا هیچی ازش نمونه...
آی خدا دلگیرم ازت ... آی زندگی سیرم ازت ... آی زندگی می میرم و ... عمرم رو می گیرم ازت ... چه اعتراف تلخیه ... انگار رسیدم ته خط ... وقت خلاصی از قفس ... آی دنیا بیزارم ازت
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا امد، خار خندید و به گل گفت : سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت... ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود ، دستی بی رحمی آمد نزدیک، گل سراسیمه ز وحشت افسرد.. لیک آن خار در آن دست خزید وگل از مرگ رهید ..صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت : سلام