دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 15643
تعداد نوشته ها : 20
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب

پاییز خواهد آمد

و من ثانیه ها را سطر به سطر می خوانم تا باز آمدنش را جشن بگیرم

پاییزی که همیشه ویرانی یک دل میان قصه ای

از جنس بغض کوچک یک ابر را در سفرهایش با خود می برد

چه کسی می داند کجای دنیا همیشه پاییز است؟!

به که بگویم گلایه هایم را و ازدحام تنهایی

کنج قرمزترین گوشه های تقویم

و تو ای خدا

بگذار اعتراف کنم نزدت بازگشته ام

آهنگ حضورت آنقدر لطیف و شاعرانه است که مرا مدهوش می کند

تویی که خود دیدی در شعر پر غلط  زندگی ام تنها ویراستار او بود.

با لهجه با طراوت شبنم فریاد زدم

" بدون او قصه چون من به پایان می رسد "

پس چرا او را پس گرفتی

در حالی که مرگ شتابان از من می گریخت!

پروردگارا ، تو که حسود نبودی

تو که بهتر می دانستی من انعکاس بی ارزش نور اویم

 و کاش....

کاش گلهای سرخ نفهمند درد من چیست

رفت در فصلی که تنها امیدم تو بودی و تنها دلخوشی ام باران

فصل تقارن عشق و نفرت

ساده مثل سادگی هایم

و صد بار دریغ. . . . خدایا

در دادگاه عدل تو. . . . گریه هایم را ندید

 گریه هایی که از هرچه بود از شادمانی نبود

افسوس . . . همه چیز نابود شد

کوچه های آبی احساس

و رسم نوازش که در غمی خاکستری گم شد

و تو آخرین کلامم را شنیدی که او را گفتم

پلک نزن . . . خدا روی نگاهت راه می رود!!


دسته ها :
جمعه هفدهم 8 1387
X