دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 15637
تعداد نوشته ها : 20
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب

از کجا آغاز کنم؟

خسته ام از این همه آغاز بی پایان

ابتدا چشم هایم را خط خطی می کنم

تا در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار شوم

این زندان جدید چقدر از قفس دنیا بزرگتر است

و من که روزی دریایی حماسه خوان بودم

وقتی وفاداری دست مهربانی را رها کرد

شدم قطره ای دربند و اسیر

شاید مهم نیست

حالا که بیشترین سرود غم است

 رازقی افسانه ای بیش نیست

و قلب شکنی برای زندگی بس است

ولی فردا را چه کنم؟

می دانم . . . شاید . . .

دیگر قافیه های شعر من پشت تلی از رنج گم نخواهند بود

دیگر دلم به اندازه تمام غروبها نمی گیرد

دیگر خبری از مهربانی گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست

آن هنگام ، دوباره چون دریا می شوم

همین دریایی که در قلب هر قطره باران است

اما تو . . . بازهم نیستی

خیال می کردم تا آخر دنیا منتظرت می مانم

ولی عقربه های صبرم به بن بست رسیده اند

و تو بادبادکی را که ته دریا به جلبک ها گیر کرده

بهانه می آوری برای نیامدنت

چگونه عریان ترین حرفهایم را

شبیه هق هق پرنده های پر شکسته یادت بیاورم

من آنقدر طعم تلخ آفتاب های خشمگین را چشیده ام

که محرم ترین آشنای شب شده ام

باور نمی کنی؟

از تیرهای چراغ برق بپرس

که چرا از من خسته اند

و خیابانهای این شهر ، شبها زیر پایم می لرزند

ای کاش من و شب یکی شویم

تن بی جانم در سیاهی اش گم شود

ای کاش بمیرم
دسته ها :
جمعه هفدهم 8 1387
X