تعداد بازدید : 83835
تعداد نوشته ها : 67
تعداد نظرات : 0
داستان "ماهی کوچولو" از این به بعد سعی میکنم داستانای سیاسی-اجتماعی هم قرار بدم این یکی کار خودمه البته دیگه ببخشید قدرت نویسندگیم زیاد خوب نیست به هر حال یه چیز نوشتیم که از بی کاری در بیاییم!
میگن اون روزا که دریا پر تلاتم بود و خیلی درگیری داشت یه ماهی
کوچولوی مهربون که هیچی از خیانت و دشمنی نمیدونست بود اون همه رو دوست
داشت یکی از شخصیت های ویژه دریا بود اون که دنیا رو میگشت تا زندگی سالم
برای تمام موجودات راه بنداز ولی این ماهی کوچولو تو رویاهاش سیر میکرد
این خاطرات رو واقعی نبود دوست داشت اینی که تو خیالش بوده باشه ولی کم کم
که بزرگتر شد پاش تو جامعه باز شد فهمید ای
" شبی یــــاد دارم که چشمم نخفت "
شنیدم کـه یک لامپ با شمع گفت :
که ای آنکه خامـــــــوش روی رفی
نباشد از این پس تـــــو را مصرفی
به هر خانه ای پرتــــــو افشان منم
به ظلمات شب مــــــاه رخشان منم
ز " نیرو " مـرا برق ارزانی است
از آنرو مــــــرا روی نورانی است
درخشنده چـــــــون اختری روشنم
منم روشنی بخش شبهــــــــــا منم
تو خاموش، از هرکجــــا رانده ای
فــراموش ، در گوشه ای مانده ای
دگر دوره ی تو به سر آمـده است
که لامپی چو من در نظر آمده است
حساب مـن ای شمـع با تو جـداست
که یک لامپ را با تو بس فرقهاست
در این ب
ای نامـه که می روی به سویش صد سال دگـــر رسی به کویش!
کز طا لــــــع نا مبــــارک تست افکنده شدی به باجـــه ی پست!
صد ســـــال دگر عزیز جانــــم! ـ البته " اگر" عزیز جانـــــــم! ـ
بر دست مبارکش رسیـــــــــدی یک شمّه بگـــــو از آ
برشته شد تنـــــــــــم از فرط گرما !
دمت سرد ای کولر !! لطفی بفرما!
ز بی پولان بگیـــــــــر اینک سراغی
مزیّن کن اتــــــــــــــــاق خانه ی ما!
********
ز گرمــــا گشته ام بی تاب و بی حال
مرا نه " آبسال" است و نه " جنرال"!
تــو گویی چــــــــاره ای جز این ندارم
که شبهـــــــــا را بخوابم توی یخچال!
*******
تن از فرط عــــــــرق گویی لب جوست!
از آنرو
پر می کشد همیشه دلــم در هوا ی مرغ!
جانـــم به لب رسید که جانم فـــدای مرغ!
در ویترین مرغفروشی خـــورد چو تیـــــر
قبل از جمال مرغ به چشمم بهــــای مرغ!
گر بر حقوق مــــــــــن نفزایند...وای من!
گر از بهــــای مـــرغ بکاهند...وای مرغ!
از گوشت ران وسینـــه ی او دم نمی زنم
جایی که دست من نرسد جز به پای مرغ!
امروزه خلق را همه با مرغ نسبتی است
خرپــــول مرغ دارد ومن اشتهــــای مرغ!
اشکم شود روان چو به سفره نظـــر کنم
توی خورشت آخ...چه پیداست جای مرغ!
حتی کلاغ در نظـــــــــرم مــــرغ می شود
چون من مبـــــــاد هیچکسی مبتلای مرغ!
هرشب گرسنه با غم او تا روم به خـواب
پیچد به گوش خسته
یکی داره اندازه ی یه دنیا
نمیدونه چیکار کنه به مولا
یکی داره جون میده و میمیره
اون یکی تازه اول غروره
چه جالبه رسم و رسوم الآن
توقع ها رفته به عرش اعلاء
گذشته و خاطره های دیروز
صفا و مهر ایزدیه پیروز
نمی دونم تو فکر ما چی هستش
نگاهی کن اون یکی خون دستش
به قتل و کشتار تو این زمونه
نه اکتفا می کنیم و بهونه
نه فکرمون می گرده توی دنیا
نه زندگی می کنیم توی رویا
اینا همش درد و بهونه هامه
سنگینه مونده رو شونه هامه
یکی فقط می خوره و میخوبه(1)
یکی دیگه سگ دو زدن میدونه
یکی تو این خونه خرابه هائه
یکی تو کاخ
تو کیستی که ز دستت بهار می ریزد
بهار در قدمت برگ و بار می ریزد
ز چشم گرم تو خورشید نور می گیرد
چو مهر روی تو بر شام تار می ریزد
به زیر پای تو ای یاس گلشن یاسین
نسیم عشق، گل انتظار می ریزد
چو عطر آمدنت را به سینه می کارم
ز روی آیینه دل غبار می ریزد
به باغ، حضرت گل دست و روی می شوید
چو طرح یاد تو در جویبار می ریزد
نگاه عاطفه از بس به انتظار نشست
ز دست هر مژه اش آبشار می ریزد
چراغ گل به شبستان باغ می تابد
چو اشک شوق تو بر لاله زار می ریزد
تو سر رسیدی و از شوق گیسوان درخت
به روی آیینه چشمه سار می ریزد
شمیم نام تو وقتی سفر کند با باد
گلاب از نفس روزگار می ریزد
بسم الله الرحمن الرحیم
ای تنهای من!
ای گم شده جهان!
ای مرغ پر و بال شکسته!
ای طایر بلند پرواز قدس!
سرود تنهایی من نثار تو باد
من نیز طایر قدسم
که در این خراب آباد گرفتار آمده ام
مرغی پر و بال شکسته ام
که در وادی عدم گم گشته ام
آتشی مقدس در قلبم زبانه می کشد
روحم به امید معراج به پرواز در می آید
می جوشم
می خروشم. (1)
به روح مطهر شهید عشق، دکتر مصطفی چمران
قنوت عارفانه
تو را در ارتفاع عشق دیدم
دو دستت در قنوتی عارفانه
لبانت گرم گلبانگ مناجات
به کوی وصل می رفتی شبانه
تو را دیدم به نرمی چون کبوتر
به بام عشق و خون، پر می کشیدی
سوار باه معراج بودی
سب
بسم الله الرحمن الرحیم
کبود
سودابه مهیجی
هوهو... بگو با بادهای بی خبر مانده
بغض کبود یک کبوتر پشت در مانده
سنگی به پرواز بلندش آنچنان خورده است
کز او فقط در آشیان، یک مشت پَر مانده
هوهو... بگو بادی که سیلی کوفت بر این در
بر صورت تاریخ از انگشتش اثر مانده
این بیشه آتش گرفته پس چرا سبز است؟
خونی به رگ های پر از زخمش مگر مانده؟
نه! تک درخت لاغر قصه نمی میرد
بر شاخه هایش گر چه ردّی از تبر مانده
با این شب هیزم شکن تنها بگو خوش باش
اندازه یک سرو دیگر تا سحر مانده
با «در» بگو تا بشنود «دیوار» هم آری!
مردی هنوز از نسل شمشیر دوسر مانده...
فلسفه هنر به تبیین مبادی و مبانی غیرهنری هنر یا به تعبیر دیگر به تبیین
مبادی فلسفی هنر می پردازد. هر چند فلاسفه اسلامی بخش مستقلی را در آثار
خود به فلسفه هنر اختصاص نداده اند، اما به طور پراکنده در لابلای مباحث
گوناگون به طرح مباحثی پرداخته اند که در قالب فلسفه هنر می گنجد. چنانچه
در مورد معرفت شناسی و فلسفه علم هم وضع به همین منوال است. یکی از مباحث
محوری در فلسفه هنر بحث زیبایی است. فیلسوفان اسلامی تعاریف و دیدگاه های
ویژه درباره زیبایی دارند به عقیده حکمای اسلامی زیبایی های موجود در این
عالم جلوه های ناقص و مقیدی از زیبایی مطلق یعنی حق تعالی هستند. دومین
بحث محوری در فلسفه هنر، نقش
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی رفت
طیبه رئیسی
باغی ستاره در ردایش بود وقتی رفت
فریاد خلقی در صدایش بود وقتی رفت
آن شب که چشم آسمان یک ریز می بارید
آواز باران در عزایش بود وقتی رفت
خورشید، سرد و خسته و تن ها به خود لرزید
در آسمان ها جای پایش بود وقتی رفت
بر بال های باد، در هفت آسمان تا عشق
بال ملائک ناخدایش بود وقتی رفت
ای کاش برمی گشت و ما را در غمش می دید
فرشی ز دل ها زیر پایش بود وقتی رفت
عزادار
آن روز دیدی عشق با یاران چه می کرد
با شوره زار چشم ها باران چه می کرد
دیدی زلال چشم مست آسمانیش
با جان خاک آلود هشیاران چه می کرد
بیداری اش آش
آن شب برفی
ساعت
چهار بعد از ظهر روز سه شنبه بود. برف شدیدى مىبارید. محوطه دانشگاه
یکپارچه سفید شده بود. بر خلاف روزهاى گذشته، سکوتى رمز آلود بر خوابگاه
حکمفرما بود. علیرغم علاقه فراوان به خاطر بارش برف و طولانى بودن مسیر،
از مسافرت به شهرستان صرف نظر کردم. در ضمن این ایّام براى آماده شدن جهت
امتحانات پایان ترم مناسب بود.
پس از خداحافظى با جمعى از دوستان،
آهسته آهسته وارد خوابگاه شدم و کنار پنجره روى تخت نشستم. راستى بارش برف
چه زیبا و نشاط آور است. دانههاى برف که رقص کنان بر زمین مىنشینند،
انسان را در فضاى بىکران خیال از این سو به آن سو مىبرند.
در همین
رسولُ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله : فاطمةُ أعزُّ النّاسِ علَیَّ
فاطمه عزیزترین فرد براى من است .
میزان الحکمة : ح 1157
رسولُ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله : فاطمةُ بَضْعَةٌ مِنّی ، مَن سَرَّها فقد سَرَّنی ومَن ساءها فقد ساءنی
فاطمه پاره تن من است هر که او را ناراحت کند مرا ناراحت ساخته است .
میزان الحکمة : ح 1157
رسولُ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله : إنّ اللّهَ لَیَغضَبُ لِغَضَبِ فاطمةَ ، ویَرضى لِرِضاها
خداوند با خشم فاطمه خشمناک و با خوشنودى او خشنود مىشود .
میزان الحکمة : ح 1164
رسولُ اللّهِ صلىالله
کنترل هادر ASP.NET
کنترل
های سرویس دهنده معمولا" در زمان طراحی و با توجه به نیاز یک برنامه در
صفحات ASP.NET قرار می گیرند . در چنین مواردی ، پیاده کنندگان در زمان
طراحی نسبت به تعداد و نوع کنترل های سرویس دهنده مورد نیاز آگاهی کامل
دارند . به عبارت دیگر ، دانش لازم برای استفاده از کنترل ها در زمان
طراحی وجود دارد . در برخی موارد ممکن است دانش لازم به منظور استفاده از
کنترل ها ( نوع و یا تعداد کنترل مورد نیاز ) در زمان طراحی وجود نداشته
باشد . این وضعیت در مواردی که اطلاعات صفحه از طریق منابع داده خارجی
با استفاده از Asp.net 2.0 برنامه نویسان بهتر است از یکی از فراهم کننده
های Membership برای مدیریت ذخیره سازی حسابهای کاربری شان استفاده کنند.
در این سری مقالات ما از SqlMembershipProvider استفاده میکنیم. این فراهم
کننده از پایگاه داده های SQL Server برای ذخیره سازی حسابهای کاربری
استفاده مینماید.
زمانی که از فراهم کننده SqlMembershipProvider استفاده میکنیم، نیاز
داری تا یک شمای پایگاه داده بخصوص را پیاده سازی کنیم که شامل جداول،
نماها (views) و روالهای ذخیره شده ( stored procedures ) مورد نیاز است.
با استفاده از فراهم کننده Membership، اعتبار سنجی اعتبارنامه کاربر به سادگی هر چه تمام