برای تو می گویم
غم عشق های سوخته در دل تو مال من بود
که خاطرات من ز خاطراتت جمع بود
و خاطرهای تو خاطرهای من بود.
که دل دادن به تو
سخن دل راز دل
گفتن بود
و
دل سپردن به تو
فکر کردن غلط در اندیشه خود بود
و
فریاد بلند تو را خواستن
در هیاهیوی زمانه کم بود
.......................................................................................................................
پا
پا به عرصه عشق نهادم
در دریائی بی کران عشق
همچون ذرهای کوچک
به دنبال بزرگتر از خودم لیاقتم
باز سرگردانم
که این سردرگمی من
همچون پرندگان بدونه آشیانه
که در غریبی من
سهم تنهائیم را داراست
که به ضجه های مکرر همچنان پایبند و استوار
مرا می آزارد