بیچارگی هیچکس از فکر دیگران
بیچارگی هیچکس

باز وقتی آزاد ذهنی پر از درد به سراغ امد از بخت بعد بازم باید بنویسم دیگه
چند لحظه خورشید وقت داشت تا از پشت کوه بلند . سر افراز بیرون بیاید و تمام دل مردم جهان رو .
آسمان ابی
دریای بی کران
ذهن پر درد مرا
روشن کند وروزی نوع با دیدی نوع شروع شود ولی من در آن سپید دم روز به تمام فکره های فکر نشده . ؟
می اندیشیدم که چرا این ذهن این تصور از زندگی من
دیر به دادم رسید
ای کاشک که این صحنه با شکوه چند سالی زودتر به سراغم می امد و
مرا از این سردیها و گرمیها و بی محبتی

اصلا از همین زندگی و زندگانی
یا نا امید های خویش رهایم میکرد
ای کاشک با او اشنا نمی شودم
که هر روز شیفته او شوم و روز به روز بیچاره تر از فردا یم نمیکرد
نمی دانم پس یا پیش راهی هست یه نه
که دیگر خسته ام و
هیچکس دیگرم


امروزهم دیر نیست شاید

شاد باشید تا روز مرگ هیچکس
ای..........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچکس دیگر نویسنده دل نوشته


يکشنبه سی یکم 6 1387
X