رجبعلى خیاط مى‏گوید:
«در ایّام جوانى دخترى رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه‏اى خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلى! خدا مى‏تواند تو را خیلى امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را براى تو ترک مى‏کنم، تو هم مرا براى خودت تربیت کن!»
آن گاه یوسف گونه پا به فرار مى‏گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخى او مى‏شود؛ به گونه‏اى که آنچه را که دیگران نمى‏دیدند و نمى‏شنیدند، مى‏بیند و مى‏شنود و برخى اسرار براى او کشف مى‏شود.(3)
1. کیمیاى محبت، محمدى رى شهرى، دار الحدیث، چاپ سوم همان، ص 79.
2. مجله نخل شهداد، شماره 2، 1382.
3. فضیلتهاى فراموش شده، حسین‏على راشد، چاپ سوم، 1371.
4. از هر چمن گلى، سیدمحمد على جزایرى، ص70.
منبع:
مجله ‏مبلغان، شماره 57

سه شنبه هجدهم 4 1387
X