جنس و جنسيت

 

عبدالرسول هاجری

«جنس» و «جنسیت» از واژه‏هایی هستند که به ویژه در مباحث زنان، بسیار از آن‏ها استفاده می‏شود.

قرابت لفظی این دو در زبان فارسی، موجب شده است که درگفت و گوهای عمومی، به اشتباه، به جای یکدیگر به کار روند. این درحالی است که این دو واژه، نزد کارشناسان امور زنان، معانی کاملا متفاوتی دارند. به اعتقاد اونگر، [1] unger واژه «جنس» [2]  باید به ابعاد بیولوژیکی مردانگی و زنانگی فرد محدود شود و «جنسیت» [3] gender به صفات و ویژگی‏های اجتماعی دو جنس اطلاق گردد. به بیان دیگر، واژه «جنسیت» به اجزای غیرفیزیولوژیکی جنس اشاره دارد که از نظر فرهنگی، برای مردان یا زنان مناسب تشخیص داده می‏شود. جنسیت در واقع، مجموعه انتظاراتی است از مرد و زن نوعی که در موقعیتی معین، چه باید بکند. به گفته استفانی گرت، جامعه شناسان تمایز مهمی میان جنس و جنسیت قائلند. اصطلاح جنس بر تفاوت‏های بیولوژیک میان زن ومرد دلالت دارد، حال آن که جنسیت، ناظر بر ویژگی‏های شخصی و روانی است که جامعه، آن‏ها را تعیین می‏کند. [4] استفانی گرت، جامعه شناسی جنسیت، ترجمه کتایون بقایی، نشر دیگر، تهران 1380 مؤلف کتاب جنسیت، اشتغال و اسلام گرایی نیز بر همین مطلب تأکید کرده و می‏نویسد «واژه جنسیت به این معنا است که به مقوله‏های مرد و زن، از نظر فرهنگی و اجتماعی بپردازد و نه به عنوان جنس، که از نظر بیولوژیکی، به تفاوت میان زن و مرد می‏نگرد». [5] الهه رستمی، جنسیت، اشتغال و اسلام گرایی، ترجمه رؤیا رستمی، انتشارات جامعه ایرانیان، تهران، 1379

در دهه‏های اخیر، درباره تفاوت‏های جنسی و جنسیتی زنان و مردان، نظریات متعدد و متفاوتی مطرح شده است. شماری اندک از نخستین فمینیست‏های رادیکال، هرگونه تفاوت جنسی میان زن و مرد را منکر می‏شدند و از پیش فرض دانستن این که تفاوت‏های ]بیولوژیک[ میان زن ومرد، طبیعی است، سرباز می‏زدند. [6] جامعه شناسی جنسیت، ص 10 هلن فیشر در کتاب جنس اول، سیمون دوبوار را در زمره این متفکران دانسته، می‏نویسد: «سیمون دوبوار [7] simon de beauvoir درسال 1949 در کتاب مشهورش ـ جنس دوم ـ در پاسخ به این پرسش که زن چیست، اعلام کرد که زن چیزی جز نتیجه و محصول نیروهای اجتماعی و اقتصادی نیست. به عقیده او زن از شکم مادر، متولد نمی شود، بلکه تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی است که به یک زن تبدیل می‏گردد. [8] هلن فیشر، جنس اول، ترجمه نغمه صفاریان پور، انتشارات زریاب، تهران 1381 این دسته از فمینیست‏ها بر این باورند که ذات گرایی بیولوژیک با این نظریه که بیولوژی، تعیین کننده ویژگی زن و مرد است، اثبات نشده است. آنان با این دیدگاه که زن ومرد، دو مقوله بیولوژیک متفاوت و مجزا هستند، به مقابله برخاسته و آن را نتیجه بررسی‏های علمی دانشمندان مرد دانسته‏اند.آنان می‏گویند که مردان آگاهانه در پی یافتن شواهد علمی برای تأیید این نظریه بوده‏اند که دو جنس، مقولات بیولوژیکی جداگانه‏ای هستند. [9] جامعه شناسی جنسیت، ص 21 این نظریه، به علت مخالفت‏های آشکارش با یافته‏های علمی، دیری نپایید و حتی نظریه پردازانش نیز رسما از آن اعلام برائت کردند. [10] سیمون دوبوار، جنس دوم، ترجمه قاسم صفوی، نشر توس، تهران، 1380

مؤلف جنس اول در بررسی علل ناکامی افکار دوبوار و پیروانش می‏نویسد: اکنون زمانه تغییر کرده است. دیگر شرایط با این اعتقاد دوبوار سازگار نیست. اینک شواهدی علمی در دست است که نشان می‏دهد همه انسان‏ها از بدو تولد، دارای جریان‏هایی الکتریکی در مغز هستند که هدایت گر رفتارهای انسانی آنان است. غیر از این، زن و مرد از جهاتی اساسی با یکدیگر متفاوتند. در حقیقت می‏توان گفت که یک زن به هنگام تولد، زن به دنیا می‏آید. زنان و مردان با استعدادها و تمایلاتی متولد می‏شوند که از هزاران سال پیش تا کنون، در آن رشد یافته‏اند. مردان و زنان، یک سان نیستند. زمان چندانی ازآغاز این تحقیق نگذشته بود که توانستیم اسناد علمی بسیاری بیابیم که نشان گر وجود تفاوت‏های بیولوژیکی و روان شناختی متعدد میان زن و مرد بود. به قول جان راسکینی [11] John Ruskin برای دیدن چیزها فقط یک راه وجود دارد و آن، دیدن کل هر چیز است. [12] جنس اول، ص 3ـ5

پاره‏ای دیگر از اندیشمندان، که در مباحث زنان قلم زده‏اند، تفاوت جنسی میان زن ومرد را پذیرفته‏اند؛ اما ملاک قرار دادن آن‏ها برای نقش‏ها و انتظارات متفاوت را بر نمی تابند. به بیان دیگر، آنان تفاوت جنسی زن ومرد را می‏پذیرند؛ اما هرگونه تفاوت جنسیتی را معلول فرهنگ مردسالاری دانسته وخواستار الغای آن و تساوی نقش‏ها ومسؤولیت‏های زنان ومردان هستند. دکتر الیزابت بادانتر، وجود جنسیت مردانه و زنانه را واقعی نمی داند و آن را معلول یک رشته عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی معرفی می‏کند. به عقیده اوگرچه ترکیب دوکروموزوم، [13] Chromosome نخستین شرط وجودی بشر مذکراست، اما تعیین کننده ویژگی‏های آن نیست. بنابراین، مذکر بودن(جنسیت) به یک رشته عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی بستگی دارد که ربطی با ویژگی ژنتیک ندارند. [14] الیزابت بادانتر، زن و مرد، مترجم کاظم شیوا رضوی، انتشارات دستان، تهران، 1377

این رویکرد نیز مورد نقد جدی روان شناسان اجتماعی و جامعه شناسان در غرب قرار گرفت. از دیدگاه این دانشمندان، تفاوت‏های جنسیتی در قریب به اتفاق موارد، نتیجه طبیعی تفاوت‏های جنسی زن ومرد بوده وضرورت‏های کارکردی آن را درهمه جوامع بشری، تثبیت ونهادینه کرده است.امروزه بسیاری براین باورندکه عوامل بیولوژیک، درشکل دادن به نقش‏های جنسیتی زن ومرد در جامعه، بسیار مؤثرند. در جامعه شناسی، از تفاوت جنسی بیولوژیک، برای توضیح دادن و تقسیم کار در خانواده و جامعه، به طور کلی سود جسته‏اند.

تایگر [15] Tiger و فاکس [16] Fox چنین استدلال می‏کنند که زن و مرد، برنامه ریزی‏های بیولوژیک یا برنامه‏های ژنتیکی متفاوتی دارند که زمینه ساز رفتارهای متفاوت آنان است. برنامه ریزی بیولوژیکی مردان موجب گرایش آنان به ستیزه جویی و تسلط است، حال آن که برنامه ریزیی بیولوژیکی زنان، آنان را مستعد بچه دارشدن و مراقبت از کودکان می‏کند. مرداک [17] Murdock با بررسی 224 جامعه، این نوع تقسیم کار خانوادگی را با قدرت جسمانی بیش تر مردان، که پایه‏ای ژنتیکی داشت و نیزبا نقش زنان در تولید مثل توضیح داد. پارسونز [18] Parsons نیز بر آن است که زنان بنا بر نقش بیولوژیکشان در تولید مثل، غریزه‏ای برای پرورش دیگران دارند و این غریزه، آنان را برای ایفای نقش پر احساس در خانواده‏ای هسته‏ای، کاملا شایسته می‏سازد. هم چنین بیولوژی مردان، آنان رابرای ایفای نقش ابزاری در خانواده مناسب می‏سازد، نقشی که مستلزم تأمین نیازهای اقتصادی خانواده و پیوند دادن آن با جهان خارج است. سیاست مداران نیز مانند جامعه شناسان، تقسیم کار جنسی در خانواده و جامعه را طبیعی و مطلوب جلوه داده‏اند. در سال 1979 میلادی، پاتریک جنکین [19] Patrick Jenkin _که بعدها وزیر دولت محافظه کار در انگلستان شد ـ در برنامه مستندی به نام «انسان زنده» [20] Man aliveدرشبکه بی‏بی سی گفت: می‏دانید که اگر خداوند متعال می‏خواست همه ما یک سان حق کار بیرون از خانه و رفتار یک سان را داشته باشیم، هرگز زن و مرد را نمی آفرید.این که کودکان خردسال، واقعا به مادران خود وابسته‏اند، از واقعیات بیولوژیک زندگی است. بسیاری کارشناسان پرورش کودک، نظیر اسپاک، [21] Spock لیچ [22] Leach وجالی [23] Jolly درباره این دیدگاه، که زنان غریزه مادری بیولوژیکی دارند، اتفاق نظر دارند. [24] جامعه شناسی جنسیت، 15 ـ 17

امروزه بر مبنای همین شواهد و قرائن علمی، فمنیست‏های پست مدرن، تفاوت‏های جنسیتی ونقش‏های متناسب با ویژگی‏های بیولوژیکی زن و مرد را پذیرفته‏اند. از دهه هفتاد به بعد، گروهی با نام فمنیست‏های جدید و متأثر از دیدگاه‏های پست مدرنیستی ظهور کرده‏اند که با تکیه بر روان شناسی رفتارگرایانه، بر حفظ ویژگی‏های زنانگی تأکید می‏ورزند. آنان با تأکید بر اصل تفاوت انسان‏ها معتقدند که باورهای جهان شمول فمینیست‏های رادیکال نه تنها غیر قابل دسترسی است، بلکه می‏تواند اشکال جدیدی از ستم بیافریند. آنان معتقدند که زن، نیازمند خانواده، همسر و فرزند است.

اگر چه بازگشت دیر، اما تدریجی جوامع بشری، به گزاره‏های وحیانی را باید به فال نیک گرفت؛ اما گناه چندین دهه فاصله گرفتن از آموزه‏های دینی، بر گردن کیست؟


(2) نظر
برچسب ها :
X