فصل نخست : شناخت انسان

فصل نخست : شناخت انسان

انسان از تن، نفس و روان به وجود آمده است.

تن:

وجه مادى انسان است که عین حیات نیست. امّا وقتى که روح به آن تعلق مىگیرد، دیگر مادّه صِرف نیست، بلکه کالبدى حیات یافته است که با مادّه، تفاوتى اساسى دارد. بعد از این که روح به بدن ملحق شد، درست مانند دو آینه، مقابل یکدیگر قرار مىگیرند و به هم آمیخته مىشوند، و در این وضعیت، دیگر جسم و روح را از همدیگر جدا نمىدانیم. درست است که بدن و روح، جداى از هم بودهاند، اما وقتى به همدیگر تعلق مىگیرند دیگر نباید فکر کنیم که بدن و روح، مثل مرغ در قفس تن است، بلکه روح با حقیقت مادّه، در هم مىآمیزد.

نفس:

مجموعهاى است که ناشى از مجاور شدن روح با تن، به وجود مىآید و بیشتر، منظور ما در این کتاب، خواستهاى انسان در رابطه با تن و نفس است، و به عبارت دیگر، منظور، منِ مجازى است که در فصل آینده از آن، بحث خواهد شد.

روان:

گوهر اصلى انسان است که در مرحله نهایى خود، مىتواند حتى بدون ابزار یا واسطه (ى بدن) معنى داشته باشد و این، همان منِ اصلى است. بنابراین، به نظر مىرسد که انسان، سه مرتبه یا سه مقام دارد:

مقام اوّل:

مقام روح (= روان) که قبل از دنیاست: (لقد خلقنا الإنسان فى أحسنِ التّقوی

م)]که[ براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.، که وجه الهى انسان و مقام اصلى اوست.

مقام دوم:

مقام دنیوى و تنزل یافته و مادّى او، که انسان در این مقام، در حجاب تن و نفس است.

مقام سوم:

مقامى است که انسان باید به آن برسد و آن، مقام اصلى، یا مقام روح است.


(0) نظر
برچسب ها :
X