یکى از ویژگیهاى دوران جوانى، قهرمانگروى و الگوپذیرى است. از سوى دیگر، نوگرایى و تنوعطلبى از صفات جوانان است. آنها گاهى به مبانى ارزشى و باورهاى وحیانى نیز توجه مىکنند و ذهن جست و جوگر آنان، به دنبال حقایق زلال و ناب و منطقى کاوش مىکند.[26]
به طور کلى آمیزهاى از شناخت و احساس مذهبى مىتواند منجر به برخوردارى از یک بازخورد یا بینش مذهبى شود و چگونگى بازخورد مذهبى، زمینه ظهور رفتارهاى مذهبى را فراهم مىآورد. هرگاه شناخت ما از یک پدیده با احساس خوشایند عجین شود، در ما بازخورد مثبت و آمادگى پدیدار شدن رفتار دلخواهى فراهم مىآید. مدیران و مربیان دینى باید پیامهاى دینى را پس از ایجاد آمادگى و نگرش مثبت نسبت به موضوع مورد نظر به مخاطبان انتقال دهند. آنها باید خود الگوى آن پیام باشند و بیشتر جنبههاى رفتارى را در نظر بگیرند تا اینکه اطلاعات را انباشت نمایند.[27]
قرآن کریم در حوزه اندیشه، اخلاق، ارزشها و معاشرت اجتماعى، الگوهاى مناسبى را معرفى مىکند و رسالت هدایتى و تربیتى خود را با بیان داستانهاى واقعى به نمایش مىگذارد. قرآن در حوزه اندیشه و مبارزه، باورهاى خرافى و غیرواقعى عصر ابراهیم ـ علیهالسلام ـ را معرفى مىنماید و اینکه او در سنین جوانى به مبارزه با بتپرستى پرداخت. وى ابتدا با سرپرست خود آذر پیکرتراش گفت و گو کرد و از او و همفکرانش بیزارى جست. خداوند در قرآن مىفرماید:
«و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و کنّا به عالمین اذ قال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التى انتم لها عاکفون.»[28]
«ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از شایستگى او آگاه بودیم، آن هنگام که به پدرش و قوم او گفت: این مجسمه بىروح چیست که شما همواره آنها را پرستش مىکنید؟»
حضرت ابراهیم ـ علیهالسلام ـ بعد از اعلام بیزارى و اظهار دشمنى، بتها را شکست؛ ولى کسى نمىدانست که چه کسى این کار را کرده است. از این رو گزارش دادند که «سمعنا فَتىً یذکرهم یقال له ابراهیم»؛[29] «جوانى را مىشناسیم به نام ابراهیم که از بتها به بدى یاد کرده است.» و سپس تا پاى جان از باور توحیدى دفاع مىکند.
نمونه دیگر، اصحاب کهف است. آنان جوانانى خداباور بودند، و حاضر نشدند دست از عقیده خود بردارند:
«اِنَّهُمْ فتیةٌ آمنوا بربّهم»[30]
«اصحاب کهف جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند.»
و شعارشان این بود:
«رَبُّنا ربّ السموات و الارض لن ندعوا من دونه الهاً»[31]
«پروردگار ما پرودگار آسمانها و زمین است و به جز او خدایى دیگر را نمىخوانیم.»
این گروه خداباور در راه عقیده خود استوار بودند و حاضر نشدند با طاغوت زمان خود همنوا شوند. آنها دیار و خانه خود را رها کرده، به غارى پناه بردند:
«اذ اَوى الفتیة الى الکهف قالوا ربّنا آتنا من لدنک رحمةً و هیّىْ لنا من امرنا رَشَدا»[32]
«به یاد آور هنگامى که جوانان به غار پناه بردند و گفتند: خدایا از سوى خودت به ما رحمت بده، و زمینه رشد ما را فراهم فرما.»
در حوزه اخلاق علمى و عملى، قرآن سرمشق معرفى مىکند. از جمله در مسئله از خود گذشتگى، على ـ علیهالسلام ـ را نمونه بارز آن معرفى مىکند:
«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاءَ مرضات الله»[33]
«برخى از مردم ـ على (علیهالسلام) ـ کسانىاند که جان خود را براى خشنودى خدا مىفروشند.»
قرآن براى آموختن دانش، سرمشق معرفى مىکند: دانشجو در دانشگاه قرآن، حضرت موسى ـ علیهالسلام ـ و استاد خضر پیامبر است؛ با اینکه موسى داراى مقام والایى در پیشگاه خداست، از بندهاى از بندگان خدا درخواست آموزش مىکند:
«قال له موسى هل اَتَّبِعُکَ على اَنْ تُعملّن ممّا عُلِّمتَ رُشْداً»[34]
«موسى به او (خضر) گفت: آیا از تو پیروى کنم تا آنچه به تو آموخته شده و مایه رشد و تعالى است، به من بیاموزى.»
و موسى با اعلام آمادگى و شکیبایى ورزیدن در کلاس استاد الهى راه پیدا کرد.
قرآن الگوى مبارزه با خواهشهاى نفسانى را یوسف صدیق ـ علیهالسلام ـ مىداند که در دوره جوانى در خانه عزیز مصر بود و در خانه زنى به نام زلیخا زندگى مىکرد، با اینکه یوسف ـ علیهالسلام ـ در اوج جوانى و فوران شهوت و زلیخا زنى زیباروى بود امّا با تکیه و پناه بر خداى خود، از دام شهوت رها شد و آزادمرد تاریخ گشت. قرآن براى زنان، مریم را الگوى طهارت و پاکدامنى قرار داده، او را ستایش مىکند.[35]
قرآن دختران شعیب پیامبر را الگوى شرم و حیا در جامعه بشرى مىداند که پیام پدر را با نهایت وقار و گام برداشتن از روى عفت و شرم به حضرت موسى ابلاغ مىکنند و الگوى رفتار و معاشرت اجتماعى را نشان مىدهند.[36]
اسماعیل در قرآن، سرمشق تسلیم و رضا در برابر خواست الهى و سرافرازى در امتحان الهى است.
خداوند در قرآن از زبان او مىفرماید:
«یا ابت افْعَلْ ما تؤمر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین»[37]
«اى پدر، هر آنچه را بدان مأمورى انجام بده، به خواست خدا مرا شکیبا خواهى یافت.»