مساله این است که ببینیم مشیت خداوند سبحان و منظور بارى تعالى از بعثت پیامبران یا ماموریت و رسالت آنان چه بوده است و انتظار از دین و استفادهء مومنان از دیندارى چه باید باشد؟ مساله این نیست که بدانیم ادیان الهى از جمله اسلام شامل چه اهداف و اصول یا چه احکام و دستورها بوده و در عمل چه آثار و نتایج به بار آورده است تا آنها را به حساب اهداف بعثت بگذاریم. یا آنکه پیامبران و پیشوایان پیروان آنها چه گفته اند و چه کرده اند و چه به دست آورده اند تا آنها را دین و حتى مساوى یا عین دین و منظور از بعثت پیغمبران بگیریم؟
روى دیگر سکه یا مساله این است که معلوم شود مومنان و گروندگان در عقاید و افکار و برنامه هاى زندگى دنیایى و آخرتى خود یا در جهان بینى و ادئولوژى چه نظر و انتظار از دین داشته باشند و چه مسایل و مشکلاتى را باید به عهده خود بدانند؟ به بیان دیگر آیا دین فقط عبادت و رضاى خدا و سعادت آن دنیاست یا جوابگوى مسایل و نیازهاى زندگى نیز هست و در این صورت تا چه حد حل کننده و دستور دهندهء امور دنیایى فردى و اجتماعى ما باید باشد؟ این سوال سابقاً یعنى تا نیم قرن پیش چندان مطرح نبود و اگر مطرح مى شد جواب ساده و بدیهى به آن داده مى شد، نام گذارى کودکان با خواندن اذان و اقامه درگوش آنان انجام مى گرفت، پیش از آنکه به سن بلوغ و تمیز برسند و سواد پیدا کنند، سوره هاى حمد و قل هوالله و ذکرهاى نماز و بعضى از سوره هاى قرآن را طوطى وار یادشان مى دادند، اگر مدرسه مى رفتند در درس، شرعیات اصول و فروع دین را با ذکر اینکه اگر کسى اصول دین و مذهب را نداند و به فروع دین عمل نکند مسلمان نیست، یادمان مى دادند. رساله هاى عملیه هم که اصلاً وارد بحث هاى ایمانى و اعتقادى نمى شدند. فرض بر این بود که همه مسلمانند و فرزندان و جوانان هم که باید مسلمان باشند، اگر مى خواهند مسلمان باشند لازم است شهادتین بدهند و اصول دین و مسایل را بدانند و عمل کنند.
اصول و احکام اسلام، آنطور که تعلیم داده مى شد، حالت ثابت قطعى داشته و توجه اصلى متدیّنان و علماى دین معطوف به مسایل فقهى و درست انجام دادن آنها مى رفت تا هم آخرت و سعادتشان تامین شود و هم خداوند در اثر ایمان و عبادات و دعاهایى که مى کنند زندگى آنان را قرین سلامت و موفقیت قرار داده و کارهایشان راست و درست شود.
از دو سه قرن پیش به این طرف ضربهء غرب و احساس تهاجم و تفوق اروپا از جمله تکان و تحرک هایى که به وجود آورد زیر سوال بردن مذهبمان بود. براى خیلى ها این توجه یا تصور پیدا شده بود که علّت عقب ماندگى ما، مسلمان بودنمان است. اکثریت مردم چنین عقیده اى نداشتند یا نمى خواستند داشته باشند. متدیّنان با سواد و بعضى از علما واکنش نشان داده و براى رد کردن آن استنباط و راضى کردن وجدان خودشان هم درصدد تجدید نظر و تصفیه دین از خرافات و اضافات برآمدند و هم به جستجوى جواب هاى دندان شکن رفتند. علل وعوامل دیگرى را باعث خرابى اوضاع و عقب ماندگى دانسته و گفتند اسلام حاوى بهترین دستورهاى بهداشتى و اخلاقى و اجتماعى و حکومتى است و انبیا و ادیان آمده اند تا اخلاق و اعمال ما را اصلاح نمایند و امانت و عدالت و سعادت را در میان مسلمانان رواج بدهند. در میان مدافعان اسلام و ادیان، کسانى هم بوده اند، حتى از خاورشناسان که عقیده داشتند هدف ادیان و عمل پیامبران اصلاح اخلاق و تربیت انسان ها و برقرارى نظم و عدالت و تمدن در میان امتها بوده است.
با پیدایش افکار و مرام هاى مترقى ناسیونالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم در غرب و عنوان شدن ایدئولوژى و جهان بینى از طرف مارکس و احزاب کمونیست، روشنفکران مسلمان نیز به فکر ایدئولوژى و جهانبینى اسلامى افتادند. درک این معنى که براى هر حرکت و قیام، وجود یک هدف اعلى و عقیده و ایمان مشترکى که متکى بر علم و یقین بوده و باعث فعالیت و فداکارى شود ضرورت دارد، از نظر ایرانیان مسلمان و مخصوصاً شیعى، امر بدیهى و قطعى بود. تجربهء پیروزی هاى معجزه آساى صدر اسلام و جنبش هاى حق یا باطل تحت لواى ایمان و ایدئولوژى در حافظه هر مسلمان حضور داشت. یکى از برنامه هاى جشن بعثت که در زندان شاه در سال هاى 40 تا 42 ایراد شد و به صورت کتاب درآمد عنوانش را بعثت و ایدئولوژى گذارده بودم که مورد استقبال و موجب تحرک هایى گردید. هدف از تالیف آن کتاب نشان دادن این مطلب بود که از اصول و احکام اسلام مىتوان به سهولت، ایدئولوژى استخراج کرد و آیینى یا مکتبى براى مبارزان خودمان علیه استبداد و استیلاى خارجى ارائه کرد. در آن کتاب و به این منظور یک ایدئولوژى و جهان بینى اجمالى براى خودمان علیه استبداد داخلى و استیلاى خارجى و همچنین برنامه هاى دولت اسلامى تنظیم گردید. با جوش و خروشى که در جوانان ما در سال هاى بعد از کودتاى 28 مرداد به وجود آمده و روح مبارزه علیه نظام و سیاست هاى حاکم، سراسر مملکت را فرا گرفته بود، احتیاج و استقبال از یک حرکت دینى محسوس و شدید شده بود. چنین عنوان مى شد که ایرانى (و شاید شرقى ها) بر خلاف اروپایى ها کمتر حاضرند به خاطر اندیشه ها و ارزش هاى غیردینى مانند شاه، میهن، دانش، انسانیت، آزادى و غیره قبول خرج و خطر و قیام مخلصانه نمایند، ولى تاریخ نشان داده است که در راه عقیده و ایمان، ولو باطل و موهوم، به خاطر ثواب آخرت یا عشق به شهادت و شخصیت هاى مقدس محبوب، از مال و جانشان مایه مى گذارند.
به این ترتیب بعد از اشغال ایران به دست متفقین و فرار رضاشاه که نسیم ناخواسته یا ناساخته اى از آزادى در کشورمان وزیدن گرفت و به دنبال حزب توده، یک عده احزاب ملى و گروه هاى مذهبى به وجود آمد. مبارزه مد روز شده بود و با موفقیت چشمگیر ملى شدن نفت و سرکوبى آن با کودتاى انگلیسى-امریکایى زاهدى-شاه، استمداد یا استفاده از اسلام به عنوان یک مکتب مبارز، جاى وسیعى در اذهان و افکار اکثریت مردم پیدا کرده بود. رو آوردن به دین و قرآن و فرهنگ اسلامى از ناحیه ء روشنفکران و جوانان، اگرچه خالى از اخلاص و قصد قربت نبود، اما توجه و توسّلى بود بیشتر براى تجهیز و توفیق ملت در مبارزات ضداستبدادى و ضداستیلاى خارجى، در برابر یا در کنار مبارزات ضداستعمارى و ضدامپریالیستى توده اى ها.
توجه فوق العاده اى که در آن سال ها (و هنوز) به مرحوم دکتر شریعتى از ناحیهء کلیهء قشرهاى جوان مملکت به عمل مى آمد و تیراژ بى سابقهء عظیم کتاب هاى او، اگر چه مدیون شخصیت و استعداد و نبوغ و نیروى جاذبهء کلام و روش هایش بود، ولى نقش عمده را همان پاسخگویى به مسایل اجتماعى و مبارزه از طریق اسلام باید گرفت و ایدئولوژى و جهانبینى که از ترکیب دیالکتیک و اسلام، طراحى کرده بود.چنین استنباط و انتظار از دین و استقبال جوانان به اسلام و قرآن، براى روحانیت شیعهء ایران نیز موفقیت و موهبتى محسوب شده و به طور ضمنى تشویق و دعوتى بود از روحانیت براى ورود به صحنهء سیاست و احیاى موقعیت هاى از دسته رفتهء گذشته ضمن آنکه تایید و تقویتى از صفوف مبارزان ملى و مذهبى و حتى چپى ها براى رسیدن به اهداف مربوطه به عمل مى آمد. چه فرصتى بهتر از این، براى صنف ریشه دار روحانیت که با زنده کردن شعار ادغام دین و سیاست در صدد تسجیل رهبرى و حاکمیت خود برآید!
در هر حال پیوند مبارک و میمونى میان دین و دنیا با شادى و خشنودى همگان منعقد گردید و نتیجهء آن پیروزى درخشان انقلاب اسلامى ایران شد.