از تبار سبز

از تبار سبز

گاهی از غم گاهی از شادی برایت می سرایم

گاهی از احساس همزادی برایت می سرایم

گاهگاهی نیز با این طبع شیرینی که دارم

می نشینم شعر فرهادی برایت می سرایم

قصه ی آن روزهای خوب را یا می نویسم

یا که با طبعی خدادادی برایت می سرایم

گیله مردی از تبار سبز شالیزارهایم

کز زمین و آب و آبادی برایت می سرایم

پشت این درهای بسته تا سحر هر شب نشسته

از طلوع صبح آزادی برایت می سرایم

مالک غمهای سلمانم که رنج بوذری را

بازبان سرخ مقدادی برایت می سرایم

از خدا ، از عشق ، از زن همانهایی که روزی

روزگاری یاد مندادی برایت می سرایم

آه می بینی عزیز من که من با دست خالی

زندگی را با چه استادی برایت می سرایم


(0) نظر
برچسب ها :
X