محمدباقر شریعتى سبزوارى
حیات اجتماعى, عرصه تلاش, رشد و انحطاط انسان ها است. افراد بشر به دلایل زیادى نمى توانند انفرادى زندگى کرده و عزلت و گوشه گیرى اختیار کنند.1 مضافاً این که براى تأمین حوایج فردى و اجتماعى و به فعلیت رساندن استعدادها و رشد عقلى و علمى ناگزیرند اجتماعى زندگى کنند. بنابراین, وجود روابط میان انسان ها از لوازم لاینفک حیات جمعى است. اما آن چه در این روابط مورد سؤال است, چگونگى و حدود ارتباط بین زن و مرد و پسر و دختر است.
در گذشته هاى نه چندان دور به دلیل آموزه هاى دینى, سنت هاى ملى و اجتماعى, حریم و حرمتى بین دو جنس مخالف برقرار بود, حتى پادشاهان براى زنان خود حرم سراهایى داشتند; از این رو روابط بین زن و مرد مشکل اجتماعى محسوب نمى شد; چنان چه فقدان حریم و محدودیت و آزادى روابط زن و مرد در میان کشورهاى غربى و هواداران آن ها نیز از مشکلات این جوامع محسوب نمى شود;2 اما امروزه در میان کشورهاى اسلامى و برخى از اقوام دینى, به ویژه کشور اسلامى ایران, بر اثر کثرت جمعیت و تکثر نیازمندى هاى اجتماعى, اقتصادى, سیاسى و فرهنگى که موجب شده حضور زنان همگام با مردان در صحنه هاى مختلف جامعه فزونى یابد, موضوع روابط بین زن و مرد به یکى از مشکلات مهم اجتماعى تبدیل شده است. با عنایت به این که اسلام جامع ترین و کامل ترین ادیان الهى است و براى همه چیز دستور و قانون دارد, به طور قطع حدود این روابط را نیز روشن و شفاف بیان کرده تا مسلمانان واقعى در این گونه مسائل, موازین شرعى را رعایت کنند و از حریم ها و حرمت ها تجاوز نکنند.