قرآن کریم به زبان بشرى است و زبان بازتاب مستقیم جهانِ خارج و عینى نمى باشد، بلکه نشانه هایى معطوف به «تصورات» و «مفاهیم» ذهنى اى است که در ذهن خودآگاه یا ناخودآگاه جمعى افراد پایدارند. بنابراین، به جاى دو واژه «لفظ و معنا» بهتر است از «دال و مدلول» استفاده شود. طبق این بیان، اگر قرآن کریم از «جن» و «چشم زخم» سخن مى گوید، بدین جهت است که مردم صدر اسلام، وجود جن و مسأله زخم چشم و این قبیل امور را قبول داشتند. پس این الفاظ در قرآن، بر مفاهیم ذهنى آن ها دلالت دارد نه به وجود خارجى. تمام ارشادات قرآنى در مورد این امور، از جمله «سحر»، در سیاق نقل تاریخى است; بدین معنا که نصّ قرآن از «سحر» به عنوان نشانه اى تاریخى سخن مى گوید. از این رو، براى اثبات وجود سحر، نمى توان به روایتى استناد کرد که در آن از مسحور شدن پیامبر(صلى الله علیه وآله)به دست یهودیان یاد مى شود; زیرا واقعیّت فرهنگى آن زمان پدیده سحر را باور مى کرد و در آن شک و تردیدى روا نمى داشت.